- 146
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 31 تا 34 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 تا 34 سوره آلعمران"
محبّت واسطه معرفت و طاعت
محوریّت محبّت در عبادت صید و اعطای نعمت الهی
نیل به محبّت الهی در پرتو بغض از دنیا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿31﴾ قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴿32﴾ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴿33﴾ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴿34﴾
محبّت واسطه معرفت و طاعت
گرچه بحث محبت، مسائل فراوانی را دارد; اما مقداری از مسائل محبت در ذیل آیهٴ ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾ گذشت و بخشی از احکام محبت اگر خدای سبحان توفیق داد در همین سورهٴ مبارکهٴ «العمران» ذیل آیهٴ ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ خواهد آمد.
نقش محبت این است که واسطه بین معرفت و طاعت است، از یک طرف به معرفت وابسته است، چون محبت بدون معرفت حاصل نمیشود و از طرفی طاعت را همراه دارد، چون محبت بدون طاعت نخواهد بود. از این جهت محور تعلیم قرار گرفت و وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان حبیب الله، معلم و راهنمای مردم شد و اجر رسالت خود را هم مودّت عترت طاهره قرار داد که ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ این مودّت فی القربی از یک طرف به معرفت مسترد است و از طرفی سند طاعت است، هم خودش به معرفت تکیه میکند، چون بدون معرفت مودت حاصل نمیشود و هم سند و تکیهگاه طاعت است که دلیل بر طاعت خواهد بود و چون گرایش قلبی به تنهایی کافی نیست، لذا طاعت در همهٴ این مسائل مطرح است.
محوریّت محبّت در عبادت صید و اعطای نعمت الهی
در آیهٴ مبارکه دو چیز از عبد خواسته شد، دو پاسخ هم از حق داده شد، از عبد محبت و طاعت خواسته شد، از حق محبت و مغفرت خواسته شد.
محبت یک رابطهٴ مشترکی بین حق و خلق است; هم عبد میتواند محب باشد و حق، محبوب و هم حق میتواند محب باشد و عبد محبوب; منتها طاعت از طرف عبد است و مغفرت از طرف رب، دو چیز از طرف عبد یاد شد و دو چیز از طرف حق.
نیل به محبّت الهی در پرتو بغض از دنیا
مهمترین عاملی که انسان را به این واسطه و رابط میرساند یعنی محبت، همان بغض دنیاست، چون «حبُّ الدنیا رأسُ کلّ خَطیئهٍ» انسان اگر از «رأس کلّ خطیئةٍ» نجات پیدا کرد یعنی بغض او را در دل گرفت، میتواند راه نجات را پیدا کند. بیان ذلک این است که یک وقت نسبت به دنیا بیتفاوت است، یک وقت نسبت به دنیا علاقهمند است، یک وقت بغض دنیا را در دل دارد. آن که نسبت به دنیا علاقهمند است او هرگز محبّ حق نخواهد شد. او که بیتفاوت است بغض و حبّی نسبت به دنیا ندارد محبتش نسبت به ذات اقدس الهی تکیهگاه ثابتی نخواهد داشت ولی آن کس که بغض دنیا را در دل دارد او به محبت خدا میرسد، چون «حبُّ الدنیا رأسُ کلّ خَطیئهٍ» اگر حبّ دنیا، رأس هر خطاست بغض این رأس و مادهٴ هر خطا، زمینهٴ محبت را فراهم میکند و اگر کسی بغض دنیا را در دل داشت قهراً چیزهایی که علل و عوامل سقوط اوست از آنها نجات پیدا میکند.
پیدایش محبّت الهی در پرتو زهد
بعضی از روایاتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی در باب «زهد» نقل کرد آنها را بخوانیم تا روشن شود نقش محبت حق از کجا پیدا میشود.
در کتاب الایمان و الکفر کافی بابی است به عنوان «باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها» بیرغبتی در دنیا، هرگز انسان، طعم دوستی خدا را نمیچشد مگر اینکه دنیا در ذائقهٴ او تلخ باشد، دنیا هم قبلاً بحثش گذشت همین عناوین اعتباری به نام دنیاست. روایات فراوانی ایشان در این باب ذکر کردند که هر کدام از اینها نور است، چون «کلامهم نور» بیش از بیست روایت است تقریباً 25 روایت از ایشان در باب زهد نقل میکنند در بعضی از آنها تصریح شده است که هرگز طعم ایمان را نمیچشید، مگر اینکه بغض دنیا در کامتان تثبیت شده باشد. در روایت دوم این باب دارد که از امام صادق(سلام الله علیه) رسید که «جُعِلَ الخیرُ کلُّهُ فی بیتٍ و جُعِلَ مِفتاحه الزّهدَ فی الدنیا»; تمام خیرات در یک اتاق قرار گرفت و کلید آن اتاق زهد در دنیاست یعنی بیرغبتی «ثمّ قال» امام صادق(سلام الله علیه) «قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لا یَجِدُ الرجلُ حلاوةَ الایمانِ فی قلبِهِ حتی لا یُبالِیَ مِن أکْلِ الدنیا ثُمّ قالَ أبو عبدالله(علیه السلام) حرامٌ علی قلوبِکُم أنْ تَعرِفَ حلاوةَ الایمانِ حتی تَزْهَدَ فی الدنیا» این حرمت تکوینی است، نه تشریعی. فرمود هرگز شما به محبت ایمان نمیرسید، مگر اینکه در دنیا زاهد باشید یعنی حلاوت ایمان در قلب شما راه ندارد، مگر اینکه بیرغبتی دنیا در قلبتان راه پیدا کرده باشد یعنی این آیهٴ سورهٴ «حجرات» که فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ این هرگز حاصل نمیشود مگر با زهد در دنیا.
در روایت هشتم این باب این است که امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد «خَرَجَ النبیُّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هو مَحزُونٌ»; روزی رسول خدا در حال حزن از منزل بیرون رفت «فأتاه مَلَکُ و معه مفاتیحُ خزائنِ الارضِ»; فرشتهای که کلیدهای گنجینههای زمین در دستش بود آن کلیدها را به حضور رسول خدا آورد و عرض کرد «هذه مفاتیحُ خَزائنِ الارضِ یَقول لک رَبُّکَ أفْتَح و خُذْ منها مٰاشِئْتَ مِن غَیرِ أنْ تَنْقَصَ شیئاً عندی»; پیام خدا را رساند که اینها کلیدهای گنجینههای زمین است و اگر خواستید از این گنجینهها استفاده کنید بدون اینکه مقامی از مقامهای شما نزد من کم بشود. البته خزائن ارض و کلیدهای خزائن همان ارادهٴ حق است. از موسای کلیم(سلام الله علیه) نقل شده است که به خدای سبحان عرض کرد من میخواهم کلید خزائن تو را بفهمم، فرمود کلید همان ارادهٴ من است هر که را اراده بکنم حاصل میشود وگرنه جایی باشد و خزینهای و دفینهای و گنجینهای و کلید مادی و امثال ذلک نیست ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ این ارادة الله مفتاح است و اگر کسی به جایی رسید که هرچه اراده کند همان شیء حاصل میشود این کلید خزینهٴ الهی را دارد فرشته وقتی این پیام را به حضور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رساند رسول الله فرمود: «الدنیا دارٌ مَن لا دارَ لَه و لَها یَجْمَعُ مَن لا عَقْلَ لَه فَقال المِلکُ و الذی بَعَثَک بالحق نَبیّاً لَقد سَمِعْتُ هذا الکلامَ مِن مَلَکٍ یَقولُهُ فی السماءِ الرابعةِ حِینَ أعطیتُ الـمَفاتِیحَ» قسم به ذات کسی که تو را به حق مبعوث به رسالت کرد این سخنی که شما میفرمایید همین کلام را من وقتی این کلیدها را گرفتم که به شما برسانم از فرشتهای که در آسمان چهارم بود شنیدم که «الدنیا دارٌ مَن لا دارَ لَه و لَها یَجْمَعُ مَن لا عَقْلَ لَه».
تمثیلی در موهون بودن دنیا
روایت نهم این باب همان است که زمینهٴ سخنان حضرت امیر را فراهم کرد. در نهجالبلاغه راجع به موهون بودن دنیا مسائلی است که ریشهٴ آن سخنان از کلمات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته شد.
در حدیث نهم آمده است که «علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن أبی عُمَیْر عن جَمیل بن دَرّاج عن ابی عبدالله» نوع این روایت هم معتبر است «قال مَرَّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بِجَدْیٍ اَسَکَّ» به بزغالهای که دو گوشش بریده بود، به صورت مرداری در مَزبله افتاده بود «مُلقیً علی مَزْبَلةٍ میتاً» پس مرداری است مصطلم و مقطوع الاُذن آن هم در مزبله «فقال(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بأصحابه کَم یُساوی هذا»; این مردار چقدر میارزد «فقالوا لعلّه لو کان حیاً لم یُساوِ درهماً»; اگر زنده بود، درهمی نمیارزید چون مقطوع است و کذا و کذا، الآن که هیچ نمیارزد اگر زنده بود یک درهم میارزید «فقال النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و الذی نَفسی بِیده»; قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست «لَلدّنیا أهْوَنُ علی اللهِ مِن هذا الْجَدْیِ علی أهْلِهِ»; همان طوری که شما از این مردار متأذّی هستید و میگویید اگر زنده بود یک درهم میارزید حالا هیچ ارزشی ندارد و منزجرید، دنیا برای خدا همین مقدار انزجار دارد.
دنیا در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که زمین و آسمان و اینها آیات الهیاند، اینها دنیا نیست. این عناوین اعتباری و این مقامات اعتباری و چرا حرف من نشد، چرا دستور من نشد، چرا من مطرح نشدم، چرا نام من اوّل برده نشد و اینهاست، چرا به من کم لقب رسید و به من کم احترام رسید همین دنیاست و باطن اینها هم همان مردار است. حالا از این طرف ببینید اگر کسی از حب این دنیا نجات پیدا کرد به کجا میرسد اگر سقوط کرد، به آن حد میرسد که برای چیزی بیبهای مزبله میجنگند «الدنیا جِیفةٌ وَ طالبُها کلابٌ» اما اگر از این جیفه رهایی پیدا کرد و اهل محبت شد به کجا میرسد آن را در روایت دهم مشخص کرد.
زهد، ابزار درک لذّت ایمان و محبت الهی
روایت دهم که از امام صادق(سلام الله علیه) است فرمود: «إذا اَراد اللهُ بعبدٍ خیراً زَهَّدَه فی الدنیا و فَقَّهَهُ فی الدین» این را نسبت به دنیا زاهد میکند یعنی در این بازیها وقت صرف نمیکند، در دین فقیه میشود «و بَصَّرَهُ عُیُوبَها»; عیبها و زشتیهای دنیا را به او نشان میدهد. خب، پس اگر کسی مورد عنایت حق قرار گرفت که خدا به او خیری برساند او را به این فضایل متصّف میکند; زهد در دنیا، فقه در دین و آگاهی از عیوب دنیا «و مَن اوتیهِنَّ فقد اُوتیَ خیرَ الدنیا و الآخره و قال لم یَطْلُب أحدٌ الحق ببابٍ أفضلَ مِن الزهدِ فی الدنیا» خب، انسان از کدام در وارد بشود، راهش چیست. همهٴ ما میخواهیم بالأخره به محبت حق برسیم به کمالات برسیم; اما راهش چیست، هیچ راهی بهتر از انزجار از دنیا نیست «و هو ضدٌ لما طَلَبَ أعداء الحقِّ»; اعدای حق، باطل طلب میکنند این شخص ضد مطلوب اعدای حق است و این زهد، ضد طلب اعدای حق است. راوی که عبدالله بن قاسم است میگوید من به امام صادق عرض کردم اینکه شما فرمودید: «و هو ضِدٌّ لِما طَلَبَ أعداءُ الَحقّ»، «جُعِلتُ فداک ممّاذا»، «قال من الرَغبةِ فیها» اعداء الحق رغبت در دنیا دارند و این زهد ضد رغبت و طلب اعداء است «و قال ألا مِن صَبّارٍ کریمٍ فإنما هی ایامٌ قلائِلُ ألا أنّه حرامٌ علیکم ان تَجِدوا طعمَ الایمانِ حتی تَزْهَدُوا فی الدنیا» این حرمت، حرمت تکوینی است، نه تشریعی. فرمود شما هرگز لذت ایمان را نمیچشید، مگر اینکه نسبت به این عناوین موهوم بیرغبت باشید. اگر از اوّل به این فکر بروید که کجا میخواهید برسید، چه مقامی میخواهید پیدا کنید این راهی نیست که با لذت ایمانیابی مطابق دربیاید «حرامٌ علیکم ان تَجِدوا طعمَ الایمانِ حتی تَزْهَدُوا فی الدنیا».
آثار نیل به محبت الهی از دیدگاه روایات
«قال و سمعت ابا عبدالله(علیه السلام) یقول إذا تَخلّی المؤمن مِن الدنیا سَما» حالا سموّ و علوّ پیدا میکند، اگر کسی از محبت دنیا خالی شد علوّ پیدا میکند «و وَجَدَ حلاوةَ حُبِّ الله»; محبت الله را آن وقت میچشد «و کان عند أهل الدنیا کأنه قد خُولِطَ»; مردم دنیا طلب و تلاششان در رغبت در دنیا خلاصه میشود، این شخص که از تلاش در دنیا یعنی تلاش برای این عناوین یاد شده بیزار است مردم دنیا میگویند این شخص، عقلش با خیالش مخلوط شد «قَد خُولِطَ» «و کان عند أهل الدنیا کأنه قد خُولِطَ»; همین تعبیر رایج نزد مردم دنیا، در نهجالبلاغه هم در همان خطبهٴ معروف هست که مردم میگویند این قاطی کرده است «خولطوا» بعد میفرماید: «و إنما خالطَ القومَ حَلاوةُ حُبِّ الله»; این بیتابی که اینها دارند و راه خاصی را که اختیار کردند برای آن است که شیرینی محبت خدا با اینها مخلوط شده است «فلم یَشْتَغِلُوا بغیرِه»; به غیر خدا مشغول نیستند، آنگاه این جمله را ملاحظه بفرمایید:
«قال و سمعته یقول»; شنیدم که امام ششم میفرمود: «إن القلبَ إذا صفا ضاقَتْ به الارض حتی یَسْمُو»; دل اگر صافی شد زمین برای او کوچک است; این در زمین نمیگنجد [و] یک موجود زمینی نیست تا سُموّ بکند یعنی هیچ مقامی از مقامات زمین او را به خود جلب نمیکند. خلاصه، زمین برای او کوچک است «إن القلبَ إذا صفا ضاقَتْ به الارض حتی یَسْمُو».
عوامل وسعت یا تنگی زمین برای انسان
این ضیق ارض دو قسمت است یک وقت به عنوان مذمت یاد میشود، یک وقت به عنوان محمدت. به عنوان مذمت آنجاست که ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ یعنی زمین با همهٴ وسعتی که دارد برای اینها تنگ است اینها هرجا بروند در عذاباند، هرجا بروند در عذاباند ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ آنجا که این ضیق ارض به عنوان مَحمدَت ذکر میشود این است که اگر همهٴ زمین را با سلم و آرامش به این شخص بدهید میبینیم جا نمیگیرد; هیچ کس در روی زمین نیست [و] هیچ مزاحمی ندارد. سراسر زمین برای او آماده است هیچ مزاحمی در هیچ گوشهٴ زمین پیدا نمیشود; اما زمین برای او کوچک است. این ضیق محمدت است و آن ضیق مذمت.
میزان بهرهمندی از امکانات دنیوی
پرسش:..
پاسخ: و این عناوین است که دنیاست وگرنه خوردن و نوشیدن که دنیا نیست هر کدام برای خود عبادتی است، ذکری دارد که انسان چطور غذا بخورد وقتی غذا خورد چه بگوید و مانند آن.
خوردن و خوابیدن، همهٴ اینها کلاس درس است، چون برای همهٴ اینها برنامه است شما در خوابیدن هم قبلاً بحث شد، ملاحظه میکنید همان کارهایی که برای نماز دستور دادند به همان اندازه برای خوابیدن دستور دادند گفتند با وضو باش، رو به قبله باش، ذکر بگو، وقتی برخاستی هم ذکر بگو خب میشود در حد یک نماز دیگر، کمتر بخور که راحت بخوابی، در خواب خوابهای خوب ببینی. اصلاً مرحوم کلینی در روضهٴ کافی از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکرد که رسول الله صبح که اصحاب را میدید، میفرمود: «هل من مبشرات»; دیشب در عالم رؤیا چه دیدید، اصلاً اینها میخوابند که خواب ببینند، اینهایی که میخوابند مثل کسی است که وارد کتابخانهٴ شخصی میشود. انسان وارد کتابخانه شخصی میشود در را میبندد که مزاحم نیاید، سر و صدا نباشد که بنشیند مطالعه کند اینها میخوابند که چیزی ببینند، لذا با آن ذکر میخوابند، کم میخورند، رو به قبله میخوابند، رؤیای خوب هم نصیبشان میشود. خیلی از افراد هستند که برنامههای زندگیشان با خواب تنظیم شده، چون خیلی از جزئیات است که آدم واقعاً نمیداند با چه کسی رفیق باشد با چه کسی رفیق نباشد. جزئیات، نه در قرآن نوشته، نه در روایات نوشته، نه در کتابهای فلسفی و کلامی و عرفانی هست جزئیات را بالأخره کسی دیگر باید به آدم بگوید خیلی افرادند که اوایلشان خوباند آخرشان بد است خیلیها هستند اوّلشان بد است آخرشان خوب است، خیلی از کارهاست که سر از خلاف درمیآورد خیلی از خلافهاست که سر از رفاه درمیآورد این هیچ راهی ندارد یک شامّهٴ دیگر میطلبد یک راهنمای دیگر میخواهد. آن کارهای جزئی این برنامههای جزئی هرگز مشکلات را آن کلیات حل نمیکند کسی دیگر باید بالأخره به آدم راهنمایی بکند که این چیست این شخص کیست، آن کار چیست، این حرف بو میدهد یا نمیدهد این است که خود آدم نمیفهمد. کلیات هم که خب مشکلی را حل نمیکند اینها چون قوانین کلی است تمام اختلافات در صغریات هست، اشکالات علمی کم است چون در کبرا توافق دارند; اما راههای عملی اختلاف فراوان است، چون صغریات است. صغرا را کسی باید بالأخره به آدم بگوید. اگر کسی بر اساس این ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ دائماً این ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ را میگوید دائماً او را در مسائل جزئی راهنمایی میکند; شخص بدون اینکه بفهمد میبیند از چیزی زده میشود یا به چیزی میل دارد، این معلوم میشود دیگری او را راهنمایی میکند بعد سرانجام موفق درمیآید این «هل من مبشرّات» که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صبح از اصحاب سؤال میکرد همین است یعنی دیشب در عالم رؤیا چه دیدی. خوابیدن در حد یک نماز است خلاصه نوع آن دستورات است; منتها نماز نافله که همهٴ این دستورات برایش هست.
برترین مراتب مراقبت از نفس
حالا اگر کسی اهل دنیا بود یعنی تمام تلاش و کوشش او این است که این هوای من، این حرف من این چرا عمل نشد وگرنه دیگری هم همین حرف را میزند دیگری هم همین کار را میکند او هم مسلمان و شیعه است همین کار را میکند دیگر، چیز دیگر نیست، وقتی شما محاسبه میکنید میبینید سخن از من و ماست و این من و ماست که جنگآفرین است وگرنه بالأخره حالا من گفتم و کسی گوش نداد دیگری دارد همین حرف را میزند دیگر، ما اگر بدانیم رقیب خودمان باشیم و بدانیم دیگری هم رقیب ماست خیلی از مشکلاتمان حل میشود چون در قرآن تنها ما را به مراقبه دعوت نکردند که شما رقیب خودتان باشید [بلکه] به ما فرمودند مراقب را هم مراقب باشید، یک مراقبت و محاسبت و مشارکت و امثال ذلک است که ما سرگرم کار خودمان هستیم مثل بازرگانی که مراقب داد و ستد است، محاسب داد و ستد است و امثال ذلک; اما او نمیداند دیگری او را مواظب است و آنها که رو به راهترند مراقب المراقب هستند یعنی علم دارند به مراقبت المراقبه; میفهمند کسی این مراقبت ما را هم زیر نظر گرفته، این همان کریمهٴ ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ است. این ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ یعنی بدان که دیگری مراقب توست تو مواظب خودت باش ولی بدان که دیگری هم مو اظب توست که سود و زیانها را چه میکنی. یک وقت به ما میگویند مراقب باش [و] سود و زیانت را بررسی کن، مراقب باش کار خلاف نکنی و اگر کردی فوراً جبران کن این مراقبت یک طرفه است یک وقت به ما میگویند دیگری مراقبت تو را مراقب است ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ آنگاه چنین انسانی راحتتر از دیگران حرکت میکند این گونه از افراد کسانی هستند که زمین برای اینها کم است، این یک ضیق الارض محمود و ممدوح است یعنی اگر همهٴ زمین را در کمال آرامش به او بدهند میبیند برایش کوچک است، جا نمیگیرد.
«حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة»; کلام مشترک انبیا
در روایت یازدهم همین باب، وقتی بسیاری از محبتها را بررسی میفرماید روایت از امام سجاد(سلام الله علیه) است که سؤال کردند از امام سجاد(سلام الله علیه) سؤال شده است «أیّ الأعمالِ أفضلُ عندَ الله عزوجل فَقال ما مِن عملٍ بعد معرفةِ الله جلّ و عزّ و معرفةِ رسولِهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أفضلَ مِن بُغضِ الدنیا و إنّ لذلک لَشُعَباً» در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید بغض دنیا یا زهد در دنیا به معنای بیکار بودن، تنبل بودن، تنپرور بودن و امثال ذلک نیست. اینها تا آخرین لحظه داشتند کشاورزی و دامداری و کار میکردند، تعلیم و تربیت و حکومت و اداره بعد میگفتند بغض دنیا بهترین چیز است «و إنّ لذلک لَشُعَبًا کثیرةً وَ للمعاصی شُعباً فأوّلُ ما عُصِیَ الله به الکِبرُ» و یک معصیت و ابلیس تا معاصی دیگر را میشمارد، بعد میفرماید: «و حُبّ الدنیا و حُبّ الرئاسَةِ و حُبّ الرَّاحةِ و حُبّ الکلام و حُبّ العلوّ و الثروة فَصِرْنَ سَبع خِصالٍ فَأجْتَمَعْنَ کُلّهنَّ فی حُبّ الدنیا فقال الانبیاء و العلماء بعد معرفة ذلک حُبّ الدنیا رأسُ کلّ خطیئةٍ» این حرف همهٴ عالمان الهی است حرف همهٴ انبیاست، علما هرچه دارند از انبیا(علیه السلام) گرفتهاند امام سجاد(سلام الله علیه) میفرماید این حرفی نیست که مثلاً در یک حدیث آمده باشد، همهٴ انبیا این حرف را فرمودند، همهٴ علما این حرف را فرمودند «فقال الانبیاء و العلماءُ» که علمای ربانی همان اوصیا و ائمه(علیهم السلام) هستند، بعد شاگردان اینها «فقال الانبیاءَ و العلماء بعد معرفة ذلک» این جمله را گفتند «حب الدنیا رأس کل خطیئةٍ و الدنیا دُنیاءان دُنیا بلاغٍ و دنیا مَلعونةٍ» این هم از روایات شارح و حاکم روایت دیگر است، دنیایی است که شما هرچه بخواهید تأمینتان میکند شما یک زندگی مشروعی میخواهید، مسکنی میخواهید، نانی میخواهید، آبی میخواهید، پوشاکی میخواهید همین، این دنیای بلاغ است که کافی است میرسد و میرساند. آن عناوینی که شما تلاش میکنید به آن برسید آن دنیای ملعون است خب هرجا این ملعون باشد انسان را هم به وصف خود متصف میکند.
نیل به مقام «أنّ» و «کأنّ» در پرتو زهد
آنگاه در روایت پانزدهم بعضی از جملههایی که در همان خطبهٴ همّام در نهجالبلاغه آمده است در اینجا هم آمد که این هم از امام سجاد(سلام الله علیه) هست که تقریباً مطابق با نهجالبلاغه است «إنّ الدنیا قد ارتَحَلَتْ مُدْبِرَةً و إنّ الآخرةَ قد ارتحلتْ مُقْبِلةً و لکلّ واحدةٍ منهما بَنونَ فکونوا مِنْ أبناء الآخرة ولا تکونوا مِن أبناء الدنیا» تا اینکه فرمود: «ألا إنّ الزاهدینَ فی الدنیا اتخذوا الارض بساطاً و التراب فِراشاً» بعد فرمود: «و مَن زَهَدَ فی الدنیا هانَتْ علیه المصائبُ ألا إنّ لله عباداً کمَن رأیٰ أهل الجنّة فی الجنّة مُخلَّدین»; خودشان اهل «أنّ» هستند اینها اهل «کأنّ» هستند. فرمود خدای سبحان بندگانی دارد که کأنّ بهشت و اهلش را دیدند آنها که خودشان «لو کشف الغطاء ما ازددتُ یقینا» اهل «إنه» هستند نه «کأنه»، «ما کنت أعبدُ رَبّاً لم اَرَه» اهل «إنه» است نه «کأنه». شاگردان اینها اهل «کأن» هستند اینچنین نیست که از «کأن» به «أن» نشود رسید یا برای غیر معصومین محال باشد، این طور هم نیست گفتند راه باز است این نظیر امامت نیست که مخصوص اینها باشد، امامت کسبی نیست; اما انسان راه باید برود تا دم در، در را باز میکنند یقیناً; اما به انسان سالک چه میدهند از آن طرف ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ به بعضی علم ربانی میدهند به بعضی امامت میدهند به بعضی رسالت میدهند، به بعضی نبوت میدهند، به بعضی خلافت میدهند، به بعضی اوصاف دیگر میدهند، از آن به بعد هرچه میدهند به لطف خاص خداست ولی تا دم در باید رفت و یقیناً در را باز میکنند چیزی به آدم میدهند، حالا چه چیزی میدهند آن ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ «و مَن زَهَدَ فی الدنیا هانَتْ علیه المصائبُ ألا إنّ لله عباداً کمَن رأیٰ أهل الجنّة فی الجنّة مُخلَّدین و کَمن رایٰ أهل النار فی النار معذّبین شُرورهم مأمونة وقلوبهم مَحزونةٌ أنفسهم عفیفةٌ و حوائجهم خَفیفةٌ صَبَروا أیّاماً قَلیلةً فَصاروا بِعُقبی راحةٍ طویلةٍ أما اللیل فَصافُّونَ أقدامَهُم» تا به این قسمت میرسد، میفرماید وقتی افراد عادی اینها را نگاه میکنند فکر میکنند اینها مریض هستند «فیقول مَرضیٰ و ما بالقومِ مِن مَرَضٍ أم خُولِطُوا فقد خالَط القومَ أمرٌ عظیمٌ مِن ذکرِ النارِ و ما فیها»; میفرماید وقتی افراد عادی اینها را نگاه میکنند خیال میکنند مریضاند، بعد معلوم میشود نه، مرض ندارند سالماند، بعد میگویند اینها بیماری روانی دارند فرمود نه بیماری روانی ندارند آن ترس آتش اینها را ناآرام کرده، بالأخره «فقد خالَطَ القومَ أمرٌ عظیمٌ مِن ذکرِ النار و ما فیها».
روایت شانزدهم این باب هم همین مضمون را دارد تا اینکه به اینجا میفرماید: «قَطعوا مَحَبَّتَهم بِمحبةِ رَبِّهم» انسان بخواهد همه چیز را دوست داشته باشد، خدا را هم دوست داشته باشد این نخواهد شد. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید ذات اقدس الهی جز خالص چیزی را نمیپذیرد اگر مقداری محبت حق مشوب به محبت غیر حق باشد او را هرگز نمیپذیرد «و وحشّوا الدنیا لِطاعةِ مَلیکِهم و نَظروا إلی الله عزّوجلّ و الی مَحبّتهِ بقُلُوبِهِم» آنگاه پایان این گونه از افراد همان است که در روایات دیگر آمده.
توصیه الهی به موسای کلیم(علیه السلام) در اعراض از دنیا
در روایت 21 هم از موسای کلیم(سلام الله علیه) آمده است که خدا میفرماید اگر به دنیا نظر بکنی ممکن است محبت دنیا و شکوفهٴ دنیا و زرق و برق دنیا در تو اثر بگذارد «إذاً لَغَلَبَ علیک حبُّ الدنیا و زَهْرَتُها» یعنی شکوفهٴ دنیا، این کلمهٴ «زهْر و زهره» نظیر «تَمر و تمره» چه در قرآن و چه در روایات هست، در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید این ناظر به این است که درخت دنیا برای هیچ کسی میوه نداد تا انسان میرود ببیند این شکوفه دارد رشد میکند سرمای زودرس مسائل مرض و سن و سیاست و پیری و حوادث میرسد این شکوفه را از این درخت میریزد، هرگز درختهایی که در منطقههای سردسیر غرس شده میوه نمیدهد فقط شکوفه میشود تا مختصری این شکوفه بخواهد خودش را جمع کند سرمای زودرس میرسد خلاصه، لذا از دنیا به عنوان ﴿زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ یاد شد یعنی شکوفه، زهر الربیع یعنی شکوفهٴ بهار، «ازهار» یعنی شکوفهها، این فقط در حد شکوفه است «یا موسی نافِسْ فی الخیرِ أهلهُ و اسْتَبِقْهم الیه» بعد فرمود: «واعلَم أنّ کلّ فتنةٍ بِدؤُها حبُّ الدنیا» تمام این زد و خوردها ریشهاش محبت دنیاست «ولا تَغبِط أحداً بکثرةِ المالِ فإنّ مع کثرة المالِ تَکْثُرُ الذنوبُ لِواجبِ الحقوقِ». در روایت 23 هم آمده است که «فارفُض الدنیا فإنَّ حبَّ الدنیا یُعمى و یُصِمُّ و یُبْکِمُ و یُذِلُّ الرِّقاب»; این چهار رذیلت را به دنبال دارد حب دنیا کور میکند، کر میکند، گنگ میکند، ذلیل و فرومایه میکند همهٴ کارها را به همراه دارد. «أعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات أعمالنا».
«والحمد الله رب العالمین»
محبّت واسطه معرفت و طاعت
محوریّت محبّت در عبادت صید و اعطای نعمت الهی
نیل به محبّت الهی در پرتو بغض از دنیا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿31﴾ قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴿32﴾ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴿33﴾ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴿34﴾
محبّت واسطه معرفت و طاعت
گرچه بحث محبت، مسائل فراوانی را دارد; اما مقداری از مسائل محبت در ذیل آیهٴ ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾ گذشت و بخشی از احکام محبت اگر خدای سبحان توفیق داد در همین سورهٴ مبارکهٴ «العمران» ذیل آیهٴ ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ خواهد آمد.
نقش محبت این است که واسطه بین معرفت و طاعت است، از یک طرف به معرفت وابسته است، چون محبت بدون معرفت حاصل نمیشود و از طرفی طاعت را همراه دارد، چون محبت بدون طاعت نخواهد بود. از این جهت محور تعلیم قرار گرفت و وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان حبیب الله، معلم و راهنمای مردم شد و اجر رسالت خود را هم مودّت عترت طاهره قرار داد که ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ این مودّت فی القربی از یک طرف به معرفت مسترد است و از طرفی سند طاعت است، هم خودش به معرفت تکیه میکند، چون بدون معرفت مودت حاصل نمیشود و هم سند و تکیهگاه طاعت است که دلیل بر طاعت خواهد بود و چون گرایش قلبی به تنهایی کافی نیست، لذا طاعت در همهٴ این مسائل مطرح است.
محوریّت محبّت در عبادت صید و اعطای نعمت الهی
در آیهٴ مبارکه دو چیز از عبد خواسته شد، دو پاسخ هم از حق داده شد، از عبد محبت و طاعت خواسته شد، از حق محبت و مغفرت خواسته شد.
محبت یک رابطهٴ مشترکی بین حق و خلق است; هم عبد میتواند محب باشد و حق، محبوب و هم حق میتواند محب باشد و عبد محبوب; منتها طاعت از طرف عبد است و مغفرت از طرف رب، دو چیز از طرف عبد یاد شد و دو چیز از طرف حق.
نیل به محبّت الهی در پرتو بغض از دنیا
مهمترین عاملی که انسان را به این واسطه و رابط میرساند یعنی محبت، همان بغض دنیاست، چون «حبُّ الدنیا رأسُ کلّ خَطیئهٍ» انسان اگر از «رأس کلّ خطیئةٍ» نجات پیدا کرد یعنی بغض او را در دل گرفت، میتواند راه نجات را پیدا کند. بیان ذلک این است که یک وقت نسبت به دنیا بیتفاوت است، یک وقت نسبت به دنیا علاقهمند است، یک وقت بغض دنیا را در دل دارد. آن که نسبت به دنیا علاقهمند است او هرگز محبّ حق نخواهد شد. او که بیتفاوت است بغض و حبّی نسبت به دنیا ندارد محبتش نسبت به ذات اقدس الهی تکیهگاه ثابتی نخواهد داشت ولی آن کس که بغض دنیا را در دل دارد او به محبت خدا میرسد، چون «حبُّ الدنیا رأسُ کلّ خَطیئهٍ» اگر حبّ دنیا، رأس هر خطاست بغض این رأس و مادهٴ هر خطا، زمینهٴ محبت را فراهم میکند و اگر کسی بغض دنیا را در دل داشت قهراً چیزهایی که علل و عوامل سقوط اوست از آنها نجات پیدا میکند.
پیدایش محبّت الهی در پرتو زهد
بعضی از روایاتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی در باب «زهد» نقل کرد آنها را بخوانیم تا روشن شود نقش محبت حق از کجا پیدا میشود.
در کتاب الایمان و الکفر کافی بابی است به عنوان «باب ذمّ الدنیا و الزهد فیها» بیرغبتی در دنیا، هرگز انسان، طعم دوستی خدا را نمیچشد مگر اینکه دنیا در ذائقهٴ او تلخ باشد، دنیا هم قبلاً بحثش گذشت همین عناوین اعتباری به نام دنیاست. روایات فراوانی ایشان در این باب ذکر کردند که هر کدام از اینها نور است، چون «کلامهم نور» بیش از بیست روایت است تقریباً 25 روایت از ایشان در باب زهد نقل میکنند در بعضی از آنها تصریح شده است که هرگز طعم ایمان را نمیچشید، مگر اینکه بغض دنیا در کامتان تثبیت شده باشد. در روایت دوم این باب دارد که از امام صادق(سلام الله علیه) رسید که «جُعِلَ الخیرُ کلُّهُ فی بیتٍ و جُعِلَ مِفتاحه الزّهدَ فی الدنیا»; تمام خیرات در یک اتاق قرار گرفت و کلید آن اتاق زهد در دنیاست یعنی بیرغبتی «ثمّ قال» امام صادق(سلام الله علیه) «قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لا یَجِدُ الرجلُ حلاوةَ الایمانِ فی قلبِهِ حتی لا یُبالِیَ مِن أکْلِ الدنیا ثُمّ قالَ أبو عبدالله(علیه السلام) حرامٌ علی قلوبِکُم أنْ تَعرِفَ حلاوةَ الایمانِ حتی تَزْهَدَ فی الدنیا» این حرمت تکوینی است، نه تشریعی. فرمود هرگز شما به محبت ایمان نمیرسید، مگر اینکه در دنیا زاهد باشید یعنی حلاوت ایمان در قلب شما راه ندارد، مگر اینکه بیرغبتی دنیا در قلبتان راه پیدا کرده باشد یعنی این آیهٴ سورهٴ «حجرات» که فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ این هرگز حاصل نمیشود مگر با زهد در دنیا.
در روایت هشتم این باب این است که امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد «خَرَجَ النبیُّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هو مَحزُونٌ»; روزی رسول خدا در حال حزن از منزل بیرون رفت «فأتاه مَلَکُ و معه مفاتیحُ خزائنِ الارضِ»; فرشتهای که کلیدهای گنجینههای زمین در دستش بود آن کلیدها را به حضور رسول خدا آورد و عرض کرد «هذه مفاتیحُ خَزائنِ الارضِ یَقول لک رَبُّکَ أفْتَح و خُذْ منها مٰاشِئْتَ مِن غَیرِ أنْ تَنْقَصَ شیئاً عندی»; پیام خدا را رساند که اینها کلیدهای گنجینههای زمین است و اگر خواستید از این گنجینهها استفاده کنید بدون اینکه مقامی از مقامهای شما نزد من کم بشود. البته خزائن ارض و کلیدهای خزائن همان ارادهٴ حق است. از موسای کلیم(سلام الله علیه) نقل شده است که به خدای سبحان عرض کرد من میخواهم کلید خزائن تو را بفهمم، فرمود کلید همان ارادهٴ من است هر که را اراده بکنم حاصل میشود وگرنه جایی باشد و خزینهای و دفینهای و گنجینهای و کلید مادی و امثال ذلک نیست ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ این ارادة الله مفتاح است و اگر کسی به جایی رسید که هرچه اراده کند همان شیء حاصل میشود این کلید خزینهٴ الهی را دارد فرشته وقتی این پیام را به حضور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رساند رسول الله فرمود: «الدنیا دارٌ مَن لا دارَ لَه و لَها یَجْمَعُ مَن لا عَقْلَ لَه فَقال المِلکُ و الذی بَعَثَک بالحق نَبیّاً لَقد سَمِعْتُ هذا الکلامَ مِن مَلَکٍ یَقولُهُ فی السماءِ الرابعةِ حِینَ أعطیتُ الـمَفاتِیحَ» قسم به ذات کسی که تو را به حق مبعوث به رسالت کرد این سخنی که شما میفرمایید همین کلام را من وقتی این کلیدها را گرفتم که به شما برسانم از فرشتهای که در آسمان چهارم بود شنیدم که «الدنیا دارٌ مَن لا دارَ لَه و لَها یَجْمَعُ مَن لا عَقْلَ لَه».
تمثیلی در موهون بودن دنیا
روایت نهم این باب همان است که زمینهٴ سخنان حضرت امیر را فراهم کرد. در نهجالبلاغه راجع به موهون بودن دنیا مسائلی است که ریشهٴ آن سخنان از کلمات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته شد.
در حدیث نهم آمده است که «علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن أبی عُمَیْر عن جَمیل بن دَرّاج عن ابی عبدالله» نوع این روایت هم معتبر است «قال مَرَّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بِجَدْیٍ اَسَکَّ» به بزغالهای که دو گوشش بریده بود، به صورت مرداری در مَزبله افتاده بود «مُلقیً علی مَزْبَلةٍ میتاً» پس مرداری است مصطلم و مقطوع الاُذن آن هم در مزبله «فقال(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بأصحابه کَم یُساوی هذا»; این مردار چقدر میارزد «فقالوا لعلّه لو کان حیاً لم یُساوِ درهماً»; اگر زنده بود، درهمی نمیارزید چون مقطوع است و کذا و کذا، الآن که هیچ نمیارزد اگر زنده بود یک درهم میارزید «فقال النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و الذی نَفسی بِیده»; قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست «لَلدّنیا أهْوَنُ علی اللهِ مِن هذا الْجَدْیِ علی أهْلِهِ»; همان طوری که شما از این مردار متأذّی هستید و میگویید اگر زنده بود یک درهم میارزید حالا هیچ ارزشی ندارد و منزجرید، دنیا برای خدا همین مقدار انزجار دارد.
دنیا در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که زمین و آسمان و اینها آیات الهیاند، اینها دنیا نیست. این عناوین اعتباری و این مقامات اعتباری و چرا حرف من نشد، چرا دستور من نشد، چرا من مطرح نشدم، چرا نام من اوّل برده نشد و اینهاست، چرا به من کم لقب رسید و به من کم احترام رسید همین دنیاست و باطن اینها هم همان مردار است. حالا از این طرف ببینید اگر کسی از حب این دنیا نجات پیدا کرد به کجا میرسد اگر سقوط کرد، به آن حد میرسد که برای چیزی بیبهای مزبله میجنگند «الدنیا جِیفةٌ وَ طالبُها کلابٌ» اما اگر از این جیفه رهایی پیدا کرد و اهل محبت شد به کجا میرسد آن را در روایت دهم مشخص کرد.
زهد، ابزار درک لذّت ایمان و محبت الهی
روایت دهم که از امام صادق(سلام الله علیه) است فرمود: «إذا اَراد اللهُ بعبدٍ خیراً زَهَّدَه فی الدنیا و فَقَّهَهُ فی الدین» این را نسبت به دنیا زاهد میکند یعنی در این بازیها وقت صرف نمیکند، در دین فقیه میشود «و بَصَّرَهُ عُیُوبَها»; عیبها و زشتیهای دنیا را به او نشان میدهد. خب، پس اگر کسی مورد عنایت حق قرار گرفت که خدا به او خیری برساند او را به این فضایل متصّف میکند; زهد در دنیا، فقه در دین و آگاهی از عیوب دنیا «و مَن اوتیهِنَّ فقد اُوتیَ خیرَ الدنیا و الآخره و قال لم یَطْلُب أحدٌ الحق ببابٍ أفضلَ مِن الزهدِ فی الدنیا» خب، انسان از کدام در وارد بشود، راهش چیست. همهٴ ما میخواهیم بالأخره به محبت حق برسیم به کمالات برسیم; اما راهش چیست، هیچ راهی بهتر از انزجار از دنیا نیست «و هو ضدٌ لما طَلَبَ أعداء الحقِّ»; اعدای حق، باطل طلب میکنند این شخص ضد مطلوب اعدای حق است و این زهد، ضد طلب اعدای حق است. راوی که عبدالله بن قاسم است میگوید من به امام صادق عرض کردم اینکه شما فرمودید: «و هو ضِدٌّ لِما طَلَبَ أعداءُ الَحقّ»، «جُعِلتُ فداک ممّاذا»، «قال من الرَغبةِ فیها» اعداء الحق رغبت در دنیا دارند و این زهد ضد رغبت و طلب اعداء است «و قال ألا مِن صَبّارٍ کریمٍ فإنما هی ایامٌ قلائِلُ ألا أنّه حرامٌ علیکم ان تَجِدوا طعمَ الایمانِ حتی تَزْهَدُوا فی الدنیا» این حرمت، حرمت تکوینی است، نه تشریعی. فرمود شما هرگز لذت ایمان را نمیچشید، مگر اینکه نسبت به این عناوین موهوم بیرغبت باشید. اگر از اوّل به این فکر بروید که کجا میخواهید برسید، چه مقامی میخواهید پیدا کنید این راهی نیست که با لذت ایمانیابی مطابق دربیاید «حرامٌ علیکم ان تَجِدوا طعمَ الایمانِ حتی تَزْهَدُوا فی الدنیا».
آثار نیل به محبت الهی از دیدگاه روایات
«قال و سمعت ابا عبدالله(علیه السلام) یقول إذا تَخلّی المؤمن مِن الدنیا سَما» حالا سموّ و علوّ پیدا میکند، اگر کسی از محبت دنیا خالی شد علوّ پیدا میکند «و وَجَدَ حلاوةَ حُبِّ الله»; محبت الله را آن وقت میچشد «و کان عند أهل الدنیا کأنه قد خُولِطَ»; مردم دنیا طلب و تلاششان در رغبت در دنیا خلاصه میشود، این شخص که از تلاش در دنیا یعنی تلاش برای این عناوین یاد شده بیزار است مردم دنیا میگویند این شخص، عقلش با خیالش مخلوط شد «قَد خُولِطَ» «و کان عند أهل الدنیا کأنه قد خُولِطَ»; همین تعبیر رایج نزد مردم دنیا، در نهجالبلاغه هم در همان خطبهٴ معروف هست که مردم میگویند این قاطی کرده است «خولطوا» بعد میفرماید: «و إنما خالطَ القومَ حَلاوةُ حُبِّ الله»; این بیتابی که اینها دارند و راه خاصی را که اختیار کردند برای آن است که شیرینی محبت خدا با اینها مخلوط شده است «فلم یَشْتَغِلُوا بغیرِه»; به غیر خدا مشغول نیستند، آنگاه این جمله را ملاحظه بفرمایید:
«قال و سمعته یقول»; شنیدم که امام ششم میفرمود: «إن القلبَ إذا صفا ضاقَتْ به الارض حتی یَسْمُو»; دل اگر صافی شد زمین برای او کوچک است; این در زمین نمیگنجد [و] یک موجود زمینی نیست تا سُموّ بکند یعنی هیچ مقامی از مقامات زمین او را به خود جلب نمیکند. خلاصه، زمین برای او کوچک است «إن القلبَ إذا صفا ضاقَتْ به الارض حتی یَسْمُو».
عوامل وسعت یا تنگی زمین برای انسان
این ضیق ارض دو قسمت است یک وقت به عنوان مذمت یاد میشود، یک وقت به عنوان محمدت. به عنوان مذمت آنجاست که ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ یعنی زمین با همهٴ وسعتی که دارد برای اینها تنگ است اینها هرجا بروند در عذاباند، هرجا بروند در عذاباند ﴿ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ آنجا که این ضیق ارض به عنوان مَحمدَت ذکر میشود این است که اگر همهٴ زمین را با سلم و آرامش به این شخص بدهید میبینیم جا نمیگیرد; هیچ کس در روی زمین نیست [و] هیچ مزاحمی ندارد. سراسر زمین برای او آماده است هیچ مزاحمی در هیچ گوشهٴ زمین پیدا نمیشود; اما زمین برای او کوچک است. این ضیق محمدت است و آن ضیق مذمت.
میزان بهرهمندی از امکانات دنیوی
پرسش:..
پاسخ: و این عناوین است که دنیاست وگرنه خوردن و نوشیدن که دنیا نیست هر کدام برای خود عبادتی است، ذکری دارد که انسان چطور غذا بخورد وقتی غذا خورد چه بگوید و مانند آن.
خوردن و خوابیدن، همهٴ اینها کلاس درس است، چون برای همهٴ اینها برنامه است شما در خوابیدن هم قبلاً بحث شد، ملاحظه میکنید همان کارهایی که برای نماز دستور دادند به همان اندازه برای خوابیدن دستور دادند گفتند با وضو باش، رو به قبله باش، ذکر بگو، وقتی برخاستی هم ذکر بگو خب میشود در حد یک نماز دیگر، کمتر بخور که راحت بخوابی، در خواب خوابهای خوب ببینی. اصلاً مرحوم کلینی در روضهٴ کافی از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکرد که رسول الله صبح که اصحاب را میدید، میفرمود: «هل من مبشرات»; دیشب در عالم رؤیا چه دیدید، اصلاً اینها میخوابند که خواب ببینند، اینهایی که میخوابند مثل کسی است که وارد کتابخانهٴ شخصی میشود. انسان وارد کتابخانه شخصی میشود در را میبندد که مزاحم نیاید، سر و صدا نباشد که بنشیند مطالعه کند اینها میخوابند که چیزی ببینند، لذا با آن ذکر میخوابند، کم میخورند، رو به قبله میخوابند، رؤیای خوب هم نصیبشان میشود. خیلی از افراد هستند که برنامههای زندگیشان با خواب تنظیم شده، چون خیلی از جزئیات است که آدم واقعاً نمیداند با چه کسی رفیق باشد با چه کسی رفیق نباشد. جزئیات، نه در قرآن نوشته، نه در روایات نوشته، نه در کتابهای فلسفی و کلامی و عرفانی هست جزئیات را بالأخره کسی دیگر باید به آدم بگوید خیلی افرادند که اوایلشان خوباند آخرشان بد است خیلیها هستند اوّلشان بد است آخرشان خوب است، خیلی از کارهاست که سر از خلاف درمیآورد خیلی از خلافهاست که سر از رفاه درمیآورد این هیچ راهی ندارد یک شامّهٴ دیگر میطلبد یک راهنمای دیگر میخواهد. آن کارهای جزئی این برنامههای جزئی هرگز مشکلات را آن کلیات حل نمیکند کسی دیگر باید بالأخره به آدم راهنمایی بکند که این چیست این شخص کیست، آن کار چیست، این حرف بو میدهد یا نمیدهد این است که خود آدم نمیفهمد. کلیات هم که خب مشکلی را حل نمیکند اینها چون قوانین کلی است تمام اختلافات در صغریات هست، اشکالات علمی کم است چون در کبرا توافق دارند; اما راههای عملی اختلاف فراوان است، چون صغریات است. صغرا را کسی باید بالأخره به آدم بگوید. اگر کسی بر اساس این ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ دائماً این ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ را میگوید دائماً او را در مسائل جزئی راهنمایی میکند; شخص بدون اینکه بفهمد میبیند از چیزی زده میشود یا به چیزی میل دارد، این معلوم میشود دیگری او را راهنمایی میکند بعد سرانجام موفق درمیآید این «هل من مبشرّات» که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صبح از اصحاب سؤال میکرد همین است یعنی دیشب در عالم رؤیا چه دیدی. خوابیدن در حد یک نماز است خلاصه نوع آن دستورات است; منتها نماز نافله که همهٴ این دستورات برایش هست.
برترین مراتب مراقبت از نفس
حالا اگر کسی اهل دنیا بود یعنی تمام تلاش و کوشش او این است که این هوای من، این حرف من این چرا عمل نشد وگرنه دیگری هم همین حرف را میزند دیگری هم همین کار را میکند او هم مسلمان و شیعه است همین کار را میکند دیگر، چیز دیگر نیست، وقتی شما محاسبه میکنید میبینید سخن از من و ماست و این من و ماست که جنگآفرین است وگرنه بالأخره حالا من گفتم و کسی گوش نداد دیگری دارد همین حرف را میزند دیگر، ما اگر بدانیم رقیب خودمان باشیم و بدانیم دیگری هم رقیب ماست خیلی از مشکلاتمان حل میشود چون در قرآن تنها ما را به مراقبه دعوت نکردند که شما رقیب خودتان باشید [بلکه] به ما فرمودند مراقب را هم مراقب باشید، یک مراقبت و محاسبت و مشارکت و امثال ذلک است که ما سرگرم کار خودمان هستیم مثل بازرگانی که مراقب داد و ستد است، محاسب داد و ستد است و امثال ذلک; اما او نمیداند دیگری او را مواظب است و آنها که رو به راهترند مراقب المراقب هستند یعنی علم دارند به مراقبت المراقبه; میفهمند کسی این مراقبت ما را هم زیر نظر گرفته، این همان کریمهٴ ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ است. این ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ یعنی بدان که دیگری مراقب توست تو مواظب خودت باش ولی بدان که دیگری هم مو اظب توست که سود و زیانها را چه میکنی. یک وقت به ما میگویند مراقب باش [و] سود و زیانت را بررسی کن، مراقب باش کار خلاف نکنی و اگر کردی فوراً جبران کن این مراقبت یک طرفه است یک وقت به ما میگویند دیگری مراقبت تو را مراقب است ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ آنگاه چنین انسانی راحتتر از دیگران حرکت میکند این گونه از افراد کسانی هستند که زمین برای اینها کم است، این یک ضیق الارض محمود و ممدوح است یعنی اگر همهٴ زمین را در کمال آرامش به او بدهند میبیند برایش کوچک است، جا نمیگیرد.
«حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة»; کلام مشترک انبیا
در روایت یازدهم همین باب، وقتی بسیاری از محبتها را بررسی میفرماید روایت از امام سجاد(سلام الله علیه) است که سؤال کردند از امام سجاد(سلام الله علیه) سؤال شده است «أیّ الأعمالِ أفضلُ عندَ الله عزوجل فَقال ما مِن عملٍ بعد معرفةِ الله جلّ و عزّ و معرفةِ رسولِهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أفضلَ مِن بُغضِ الدنیا و إنّ لذلک لَشُعَباً» در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید بغض دنیا یا زهد در دنیا به معنای بیکار بودن، تنبل بودن، تنپرور بودن و امثال ذلک نیست. اینها تا آخرین لحظه داشتند کشاورزی و دامداری و کار میکردند، تعلیم و تربیت و حکومت و اداره بعد میگفتند بغض دنیا بهترین چیز است «و إنّ لذلک لَشُعَبًا کثیرةً وَ للمعاصی شُعباً فأوّلُ ما عُصِیَ الله به الکِبرُ» و یک معصیت و ابلیس تا معاصی دیگر را میشمارد، بعد میفرماید: «و حُبّ الدنیا و حُبّ الرئاسَةِ و حُبّ الرَّاحةِ و حُبّ الکلام و حُبّ العلوّ و الثروة فَصِرْنَ سَبع خِصالٍ فَأجْتَمَعْنَ کُلّهنَّ فی حُبّ الدنیا فقال الانبیاء و العلماء بعد معرفة ذلک حُبّ الدنیا رأسُ کلّ خطیئةٍ» این حرف همهٴ عالمان الهی است حرف همهٴ انبیاست، علما هرچه دارند از انبیا(علیه السلام) گرفتهاند امام سجاد(سلام الله علیه) میفرماید این حرفی نیست که مثلاً در یک حدیث آمده باشد، همهٴ انبیا این حرف را فرمودند، همهٴ علما این حرف را فرمودند «فقال الانبیاء و العلماءُ» که علمای ربانی همان اوصیا و ائمه(علیهم السلام) هستند، بعد شاگردان اینها «فقال الانبیاءَ و العلماء بعد معرفة ذلک» این جمله را گفتند «حب الدنیا رأس کل خطیئةٍ و الدنیا دُنیاءان دُنیا بلاغٍ و دنیا مَلعونةٍ» این هم از روایات شارح و حاکم روایت دیگر است، دنیایی است که شما هرچه بخواهید تأمینتان میکند شما یک زندگی مشروعی میخواهید، مسکنی میخواهید، نانی میخواهید، آبی میخواهید، پوشاکی میخواهید همین، این دنیای بلاغ است که کافی است میرسد و میرساند. آن عناوینی که شما تلاش میکنید به آن برسید آن دنیای ملعون است خب هرجا این ملعون باشد انسان را هم به وصف خود متصف میکند.
نیل به مقام «أنّ» و «کأنّ» در پرتو زهد
آنگاه در روایت پانزدهم بعضی از جملههایی که در همان خطبهٴ همّام در نهجالبلاغه آمده است در اینجا هم آمد که این هم از امام سجاد(سلام الله علیه) هست که تقریباً مطابق با نهجالبلاغه است «إنّ الدنیا قد ارتَحَلَتْ مُدْبِرَةً و إنّ الآخرةَ قد ارتحلتْ مُقْبِلةً و لکلّ واحدةٍ منهما بَنونَ فکونوا مِنْ أبناء الآخرة ولا تکونوا مِن أبناء الدنیا» تا اینکه فرمود: «ألا إنّ الزاهدینَ فی الدنیا اتخذوا الارض بساطاً و التراب فِراشاً» بعد فرمود: «و مَن زَهَدَ فی الدنیا هانَتْ علیه المصائبُ ألا إنّ لله عباداً کمَن رأیٰ أهل الجنّة فی الجنّة مُخلَّدین»; خودشان اهل «أنّ» هستند اینها اهل «کأنّ» هستند. فرمود خدای سبحان بندگانی دارد که کأنّ بهشت و اهلش را دیدند آنها که خودشان «لو کشف الغطاء ما ازددتُ یقینا» اهل «إنه» هستند نه «کأنه»، «ما کنت أعبدُ رَبّاً لم اَرَه» اهل «إنه» است نه «کأنه». شاگردان اینها اهل «کأن» هستند اینچنین نیست که از «کأن» به «أن» نشود رسید یا برای غیر معصومین محال باشد، این طور هم نیست گفتند راه باز است این نظیر امامت نیست که مخصوص اینها باشد، امامت کسبی نیست; اما انسان راه باید برود تا دم در، در را باز میکنند یقیناً; اما به انسان سالک چه میدهند از آن طرف ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ به بعضی علم ربانی میدهند به بعضی امامت میدهند به بعضی رسالت میدهند، به بعضی نبوت میدهند، به بعضی خلافت میدهند، به بعضی اوصاف دیگر میدهند، از آن به بعد هرچه میدهند به لطف خاص خداست ولی تا دم در باید رفت و یقیناً در را باز میکنند چیزی به آدم میدهند، حالا چه چیزی میدهند آن ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ «و مَن زَهَدَ فی الدنیا هانَتْ علیه المصائبُ ألا إنّ لله عباداً کمَن رأیٰ أهل الجنّة فی الجنّة مُخلَّدین و کَمن رایٰ أهل النار فی النار معذّبین شُرورهم مأمونة وقلوبهم مَحزونةٌ أنفسهم عفیفةٌ و حوائجهم خَفیفةٌ صَبَروا أیّاماً قَلیلةً فَصاروا بِعُقبی راحةٍ طویلةٍ أما اللیل فَصافُّونَ أقدامَهُم» تا به این قسمت میرسد، میفرماید وقتی افراد عادی اینها را نگاه میکنند فکر میکنند اینها مریض هستند «فیقول مَرضیٰ و ما بالقومِ مِن مَرَضٍ أم خُولِطُوا فقد خالَط القومَ أمرٌ عظیمٌ مِن ذکرِ النارِ و ما فیها»; میفرماید وقتی افراد عادی اینها را نگاه میکنند خیال میکنند مریضاند، بعد معلوم میشود نه، مرض ندارند سالماند، بعد میگویند اینها بیماری روانی دارند فرمود نه بیماری روانی ندارند آن ترس آتش اینها را ناآرام کرده، بالأخره «فقد خالَطَ القومَ أمرٌ عظیمٌ مِن ذکرِ النار و ما فیها».
روایت شانزدهم این باب هم همین مضمون را دارد تا اینکه به اینجا میفرماید: «قَطعوا مَحَبَّتَهم بِمحبةِ رَبِّهم» انسان بخواهد همه چیز را دوست داشته باشد، خدا را هم دوست داشته باشد این نخواهد شد. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید ذات اقدس الهی جز خالص چیزی را نمیپذیرد اگر مقداری محبت حق مشوب به محبت غیر حق باشد او را هرگز نمیپذیرد «و وحشّوا الدنیا لِطاعةِ مَلیکِهم و نَظروا إلی الله عزّوجلّ و الی مَحبّتهِ بقُلُوبِهِم» آنگاه پایان این گونه از افراد همان است که در روایات دیگر آمده.
توصیه الهی به موسای کلیم(علیه السلام) در اعراض از دنیا
در روایت 21 هم از موسای کلیم(سلام الله علیه) آمده است که خدا میفرماید اگر به دنیا نظر بکنی ممکن است محبت دنیا و شکوفهٴ دنیا و زرق و برق دنیا در تو اثر بگذارد «إذاً لَغَلَبَ علیک حبُّ الدنیا و زَهْرَتُها» یعنی شکوفهٴ دنیا، این کلمهٴ «زهْر و زهره» نظیر «تَمر و تمره» چه در قرآن و چه در روایات هست، در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید این ناظر به این است که درخت دنیا برای هیچ کسی میوه نداد تا انسان میرود ببیند این شکوفه دارد رشد میکند سرمای زودرس مسائل مرض و سن و سیاست و پیری و حوادث میرسد این شکوفه را از این درخت میریزد، هرگز درختهایی که در منطقههای سردسیر غرس شده میوه نمیدهد فقط شکوفه میشود تا مختصری این شکوفه بخواهد خودش را جمع کند سرمای زودرس میرسد خلاصه، لذا از دنیا به عنوان ﴿زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ یاد شد یعنی شکوفه، زهر الربیع یعنی شکوفهٴ بهار، «ازهار» یعنی شکوفهها، این فقط در حد شکوفه است «یا موسی نافِسْ فی الخیرِ أهلهُ و اسْتَبِقْهم الیه» بعد فرمود: «واعلَم أنّ کلّ فتنةٍ بِدؤُها حبُّ الدنیا» تمام این زد و خوردها ریشهاش محبت دنیاست «ولا تَغبِط أحداً بکثرةِ المالِ فإنّ مع کثرة المالِ تَکْثُرُ الذنوبُ لِواجبِ الحقوقِ». در روایت 23 هم آمده است که «فارفُض الدنیا فإنَّ حبَّ الدنیا یُعمى و یُصِمُّ و یُبْکِمُ و یُذِلُّ الرِّقاب»; این چهار رذیلت را به دنبال دارد حب دنیا کور میکند، کر میکند، گنگ میکند، ذلیل و فرومایه میکند همهٴ کارها را به همراه دارد. «أعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات أعمالنا».
«والحمد الله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است