- 98
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 37 سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 37 سوره آلعمران _ بخش سوم"
شرایط مختلف برای پرورش پیامبران
خرق عادت بودن انتخاب زکریا به عنوان کفیل مریم
مشاهده مریم دلیل پیدایش یحیای شهید
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴿35﴾ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ﴿36﴾ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴿37﴾
مراد از نذر همسر عمران
در این کریمه که همسر عمران، نذر میکند میگوید: ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ تقریباً شبیه همین تعبیری است که ما میگوییم فلان شخص وقف خدمت به اسلام شد. این نه به آن معناست که واقعاً این شخص وقف باشد، بلکه به این معناست از هر کاری رها شد و در خدمت اسلام قرار گرفت، محرر بودن یعنی محرر از ماسوای خدمت و مقید بودن به خدمت تا انسانی از سایر قیود نرهد خالصاً للاسلام خدمت نمیکند، یک انسان آزاده است که خدوم اسلام است و اگر کسی هم اهداف خاص را تعقیب کند و هم هدف اسلامی را این محرر نیست، چون آزاد نیست [و] در بند هوس است. اگر کسی خالص و مخلص بود او محرر است یعنی آزاد است.
وجه تسمیه تحریر
تحریر را هم که تحریر گفتهاند، چون بدون تعقیب بدون ابهام بدون تقدیم ماحقه التأخیر بدون تأخیر ماحقه التقدیم نوشته میشود. آن کسی که طوری چیز مینویسد یا طوری چیز میگوید که مقدم را مؤخر و مؤخر را مقدم ذکر میکند این محرر خوبی نیست، زیرا دست و بال این مطلب بسته است، مطلبی که باید اول ذکر بشود اگر آخر ذکر شد این شخص دست او را بسته است او را مجبور کرد که آخر ذکر بشود وگرنه جایش اول است. مطلبی که باید در آخر ذکر بشود که اگر در اول ذکر بشود دست او را این نویسنده یا گوینده غیر فنی بسته است و او را بیجا نشانده است، این نویسنده یا گوینده محرر خوبی نیست تحریر یعنی این در اسلام مرحوم خواجه محرر خوبی بود که نوع کتابهای ریاضی پیشینیان را باز کرد یعنی تقدیم ما حقهالتأخیر، تأخیر ما حقهالتقدیم بر خلاف نظم، چیز گفتن یا چیز نوشتن اینها همه تغییر است نه تحریر، در نوشتههای مرحوم خواجه اینها نوعاً نیست تحریر را به این مناسبت تحریر میگویند. پس اگر ما در تعبیرات عرفی میگوییم فلان شخص وقف اسلام است، نظیر همین تعبیر قرآنی است که ﴿نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ وقف تا از سایر تملکها طلق نشود، قید وقفیت است نمیپذیرد یعنی اگر حق دیگری در این مال هست حقالرهانه است، حقالجنایه است [و] امثال ذلک است، این طلق نیست تا طلق نبود نمیشود این را وقف کرد، مگر اینکه در وقف فضولیت راه پیدا کند و او اطلاق بشود یعنی آزاد بشود. به هر حال تا چیزی از سایر قیود نرهد، لله نمیشود و اگر از سایر قیود نرهید مقبول خدا هم نیست لذا این بانو عرض کرده است ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ پس آنچه از ناحیهٴ من باید صورت بگیرد انجام گرفت. همه حقوق و خواستههای خودم را از او صرف نظر کردم، این شده طلق. حالا که اینچنین است ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی﴾ پس تو قبول کن با فای تفریع هم ذکر میکند.
شرایط مختلف برای پرورش پیامبران
برای پرورش پیامبران بعدی از یک بانو به نام مریم(علیها السّلام) شرایط فراوانی لازم است. همه این شرایط در این بخش از قرآن رعایت شده است حدوثاً و بقائاً این موجود، موجودی است عبد محض برای خدا. در بدو پیدایشش امْرَأَئه عِمْرَان عرض کرد که ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ نه تنها من حقوق خودم را صرف نظر کردهام او آزاد است، بلکه خود او هم از بندهای دیگر رهایی یافته است یک فرزند صالح و پاکی است. من فرزند صالح و پاک را از رحم به دامن آوردم و به تو تحویل دادم بقیهاش به عهده شماست شما او را حفظ بکن. اینکه در جملههای بعد آمده است ﴿وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ یعنی همانطوری که من محرر تحویل دادهام شما هم محرر او را تربیت کنید و ذات اقدس الهی سه مسئله را اینجا بازگو کرد؛ هم به آن سؤال اول پاسخ داد هم به سؤال دوم پاسخ داد و هم راه انجام این سؤال دوم را هم ارائه داد یعنی مریم(علیها السّلام) را خدا قبول کرد، چون مادرش گفت: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی﴾ خدا هم فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ عرض کرد: ﴿إِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ خدا هم فرمود: ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾ یعنی خوب تربیت کرد؛ اما حالا چگونه تربیت کرد و چگونه خدایا تو او را تربیت بکن، این در کلمات امرائه عمران و مادر مریم نیست این را خدا نشان داد. فرمود برای اینکه یک فرزند صالح به بار بیاید یک معلمی چون زکریا لازم است؛ گرچه خدا میتواند افراد صالح را در پلیدترین دستگاهها بپروراند ـ چون که موسیٰ را در بیت فرعون تربیت کرد ـ اما این یک راه غیرعادی است ولی راه عادیاش آن است که انسان یک مربی خوبی داشته باشد؛ منتها رسیدن آن مربی به آدم یک توفیقهای غیرعادی را طلب میکند. اگر کسی در تحت کفالت و تربیت زکریا تربیت بشود صالح و عابد خواهد شد، این بعید نیست که کسی شاگرد زکریا باشد و صالح باشد این بعید نیست، یک امر عادی است.
خرق عادت بودن انتخاب زکریا به عنوان کفیل مریم
اما در بین همهٴ داوطلبها زکریا کفیل و مربی باشد این خرق عادت است این یک توفیق غیر عادی است چون مدعیان زیاد بودند بالأخره کار باید با قرعه حل بشود، در عین حال که قرعه است خدا به خود اسناد میدهد فرمود: ما کاری کردیم که زکریا بشود کفیل مریم در حقیقت سخن خدا به این برمیگردد که در هنگام قرعه که این قلمهایی که به زعم خودشان وحی را مینوشتند یا مثلاً مطالب دینی را یادداشت میکردند آن قلمها را که روی این نهر ملایم میانداختند هرکدام از قلمها فرو میرفت و بالا نمیآمد و قلمی که زکریا(سلام الله علیه) القا کرد روی آب آمد اینچنین نیست که آنها بر اساس تصادف در آب ماندند و این قلم بر اساس تصادف روی آب آمد، گرچه این کارها عادی به نظر میرسد؛ اما خدای سبحان به خود نسبت میدهد و ضمناً به زکریا میفرماید گرچه تو مشتاق بودی که کفالت این بانو را به عهده بگیری، پیشنهاد دادی آنها گفتند ما هم سهیم هستیم، لذا کار به قرعه کشید؛ اما «و ما تکفّلت مریم اذ تکفّلتها و لکنّ الله کفّلک» تو خود به خود به این مقام نرسیدی، خدا کفیل کرد، گرچه از راه قرعه بود؛ اما این اقلامی که به آب فرو میروند و بالا نمیآیند به امر حق است آن قلمی که بالای آب میآید آن هم به امر حق.
مشاهده مریم دلیل پیدایش یحیای شهید
برای اینکه یحیای شهیدی پیدا بشود مقدمات اینچنین لازم است که اصلاً پیدایش یحیای شهید(سلام الله علیه) بر اساس همین کفالت زکریا بود. اگر زکریا سرپرستی مریم را بر عهده نمیداشت و کارهای خارقالعاده را در محراب مریم(علیها السّلام) مشاهده نمیکرد جِدّش متمشی نمیشد که در دوران پیری از خدا فرزند طلب کند، چون قسمت مهم فرزندخواهی زکریا مشاهده این فرزند صالح است چون مریم را در این کمال دید از خدا طلب فرزند کرد وگرنه فرزند عادی را آنها با این نیایش و دعا از خدای سبحان مسئلت نمیکنند برای پیدایش یحیای شهید(سلام الله علیه) خیلی سرمایهگذاری شد از نظر خرق عادت و او هم با یک ناله و لابهای از خدای سبحان طلب فرزند کرد اگر طرفی عرض کرد خدایا! الآن که من پیر شدم مهمترین و محکمترین عضو بدن انسان استخوان است، استخوان بدن من پوسیده است یعنی موهوم شده است چه رسد به سایر اعضا، همسر من الآن که پیر است آنوقت که جوان بود عقیم و عاقر و نازا بود الآن که پیر است ولی تو هر کاری بخواهی میتوانی، این ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ این بار را سنگین میکند یعنی هیچ عاملی از علل و عوامل طبیعی مساعد نیست. آن وقتی که همسرم در دوران زایمان بود عقیم بود الآن که پیر است ولی من از تو فرزندی میطلبم، چون مشاهده کرد که مریم(علیها السّلام) از خوارق عاداتی برخوردار است. این مقدمات را که وقتی انسان کنار هم قرار میدهد میبیند آنچه در تفسیر المنار آمده یا در تفسیر مراغی آمده که میگوید اینها اسرائیلیات است، کار خارق عادتی برای مریم نبود این غذاها، غذاهای عادی بود اولاً چه لزومی دارد ما تحقیق بکنیم که این غذای زمستان در تابستان نصیب او شد یا بالعکس که این کار، کار خارق عادت باشد تا ناچار باشیم بگوییم که این کرامتی است برای مریم و مانند آن. وقتی انسان بحثهای قرآنی را کنار هم تنظیم میکند، میبیند جریان مریم(علیها السّلام) یک جریان عادی نبود یعنی اینطور نبود که حالا که زکریا رفته برای انجام کارش یکی از مؤمنین محل، یک مقدار نان یک مقدار میوه بازار را تهیه کند برای او بفرستد. این یک راه غیر عادی بود حالا اینها را ملاحظه فرمودید که پس از دیگری این دو تا تفسیر را هم ملاحظه میکنید یعنی المنار و مراغی را تا روشن بشود که اینها به اندک بهانهای سعی میکنند که بالأخره مسئله معجزات و کرامات را به اسرائیلیات ببندند.
اصرار همسر عمران بر تحریر مریم حدوثاً و بقائاً
اصرار همسر عمران یعنی مادر مریم(علیها السّلام) هم در این است که این فرزند حدوثاً محرر باشد، هم در این است که بقائاً محرر و پاک باشد. چه اینکه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) و اسماعیل(علیه السّلام) آنها کارشان اینچنین بود اصولاً انبیا الهی اینچنین هستند آنها اصل عمل را لله انجام میدهند و برای صیانت آن عمل هم تلاش میکنند. در ساختن بنای کعبه مسئله خلوص و تقبل را طرح کردند که ﴿وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ در پاکسازی کعبه هم مأموریت یافتند که خدا فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ﴾ یک جا خطاب به هر دو است یک جا خطاب به ابراهیم(سلام الله علیه) یعنی این کعبه حدوثاً و بقائاً طاهر و مطهر است. این بانو هم یعنی مریم(علیها السّلام) هم حدوثاً محرر است هم بقائاً محرر است، برای اینکه در تحت تربیت زکریا قرار گرفت تا صلاحیت پیدا کند برای پیدایش یک سلسله خاصی از اینکه مادر مریم عرض کرد: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ این دعا جواب میخواهد و از اینکه بعدها هم عرض کرد: ﴿وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ که این هم جمله،جمله دعائیه است نه جمله خبریه این هم پاسخ میخواهد، لذا خدای سبحان سه مطلب را در اینجا ذکر فرمود که دو تا به منزله جواب دو تا خواسته اوست سومی هم ارائه طریق است، فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ یعنی اگر مادر مریم عرض کرد: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ خدا فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ اگر مادر مریم عرض کرد: ﴿وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ خدای سبحان فرمود: ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾؛ او را خوب رویانید خوب تربیت کرد؛ منتها مطلب سومی است که ارائه طریق است که خدا چگونه کسی را میپروراند، فرمود: ﴿وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا﴾ یعنی راه انبات حسن راه تعلیم، راه تزکیه داشتن یک استاد و مربی خوبی است.
خرق عادت بودن جریان قرعه
با اینکه همین قرآن کریم در جریان کفالت زکریا قصه قرعه را طرح میکند که فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾ آیهٴ 44 همین سورهٴ «آل عمران» ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ آنگاه فرمود وقتی اینها قرعه انداختند قرعه به نام حضرت زکریا درآمد، با اینکه به حسب ظاهر انسان خیال میکند این امر، امر عادی است خب قرعه به نام زکریا افتاد؛ اما خدا فرمود این کار کار من است، نظیر ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ با بینش توحید افعالی یک موحد میبیند که کارها را دیگری دارد تنظیم میکند، لذا در هر کاری به جای اینکه خود را طلبکار ببیند، بدهکار احساس میکند و شاکر است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون آنکه نقل شد این بود که زکریا پیشنهاد داد که من کفالت او را قبول میکنم، برای اینکه یک ارتباط سببی بین ما و او هست آنها گفتند نه ما قبول میکنیم.
پرسش:...
پاسخ: تازه آن هم باشد باز دلیل است. تازه اگر مریم نباید به آن مقام بلند برسد خب قرعه به نام غیر زکریا میافتد، اگر این قرعه زدن برای جذب باشد باز خارق عادت است، برای دفع باشد باز خارق عادت است اگر برای این باشد که هر کدام داوطلباند باز خارق عادت است، اگر برای آن است که هر کدام شانه زیر مسئولیت خالی کنند باز خارق عادت است، اگر کسی بخواهد به جایی برسد معلمی چون زکریا لازم دارد.
پرسش:...
پاسخ: اگر هم بودند در این حد نبودند، آنها کسانی بودند که جزء خدمتگذاران بیت بودند و علاقهمند به بیت بودند، این راه را ذات اقدس الهی ارائه داد.
نوع تشبیه در کریمه ﴿لیس الذَّکر کالاُنثیٰ﴾
دربارهٴ آن جملههایی که قبلاً بحث شد و آن اینکه ﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ از بعضی از نقلها استفاده میشود که این ﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ کلام امْرَأَئه عِمْرَان است؛ کلام مادر مریم است نه کلام الله. اگر کلام الله باشد تأویل نمیخواهد یعنی آن مذکری که تو طلب کردی به عظمت این مؤنثی که ما به تو هبه کردیم نیست این تشبیه، تشبیه مستقیم است و نیازی به تأویل ندارد ولی اگر این کلام، کلام مادر مریم باشد این تشبیه میشود تشبیه معکوس؛ مرد مثل زن نیست، لذا هم زمخشری و هم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ترجیح دادند که این کلام، کلام ذات اقدس الهی باشد تا ما مبتلا نشویم بگوییم این تشبیه، تشبیه معکوس است. نظر سیدناالاستاد این است که اگر این کلام مادر مریم باشد ما باید بگوییم این تشبیه، تشبیه معکوس است [و]تشبیه اصل و فرع است، نظر زمخشری هم اینچنین است ولی اگر ما گفتیم بنابر روایتی که الآن از تفسیر قمی میخوانیم این کلام، سخن مادر مریم است نه سخن الله تشبیه، تشبیه مستقیم است نه تشبیه معکوس. بیان ذلک این است که گرچه در معارف و تهذیب و تزکیه بین زن و مرد فرقی نیست کما مر، در کارهای اجرایی یقیناً فرق هست؛ منتها هر کسی کار اجرایی خود را نیکوتر انجام بدهد مقربتر خواهد بود و ممکن است در مسائل فکری یک مقدار اوساطی از مردم جلوتر باشند؛ اما در مسائل ذکری اثبات این کار بسیار سخت است یعنی ممکن است در ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ مرد مؤفقتر باشد؛ اما در ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ اثبات این کار بسیار سخت است و راه قلب و دل که راه کشش و مؤعظه و پذیرش مناجات و ناله و اشک و ضجّه و شیون است، در زنها قویتر از مردهاست و راه تزکیه بالاتر از راه تعلیم است. اگر زن و مرد دوتایی پای مؤعظه پیغمبر بنشینند بعید است مرد بهتر متعظ بشود تا زن، اگر یک شعر بلند لطیف را یک خواننده بخواند، بعید است مرد به اندازه زن متنبه بشود و راه مناجات، بالاتر از راه مدرسه است «یا من فکره الشفاء» نیست؛ اما «ذکره الشفاء» هست؛ منتها اگر زنها در این مسیر تربیت بشوند آنگاه روشن خواهد شد که بازده این اگر بیشتر از مردها نباشد لااقل در حد مردهاست؛ منتها این راهها کمتر در بین این بانوان معروف است یعنی راه مناجات راه دعا راه نصیحت راه سلوک راه مؤعظه راه شعرهای مناسب «إنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکْمَةً» غرض این است که اگر آن راه، در جامعه رواج پیدا کند آن روز معلوم میشود که زنها مؤفقتر از مردها هستند یا لاأقل مردها به پای آنها میتوانند بروند. عمده این است که در کارهای اجرایی البته کارهای سخت به عهده مرد است و کارهای ظریف به عهده زن، اگر ما خواستیم در مسائل اجرایی نه در مسائل علمی و معرفتی، بین زن و مرد داوری کنیم در قضایای اثباتی حق با زمخشری و سیدناالاستاد است که اگر بگوییم: «الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی» این تشبیه، تشبیه معکوس است، زیرا اصل را به فرع تشبیه کردیم، قوی را به ضعیف تشبیه کردیم. ولی اگر در همین مسائل اجرایی محور سخن قضیه سالبه باشد نه موجبه، اصل زن است، مثل اینکه ما بگوییم امام که مثل آدم عادی نیست یا مرجع تقلید که مثل طلبه نیست اینجا تشبیه تشبیه معکوس نیست [بلکه] تشبیه مستقیم است، مرد که مثل زن نیست هر ماهی چند روز نتواند خدمت مسجد را به عهده بگیرد این تشبیه تشبیه مستقیم است [و] معکوس نیست، ما داریم در قسمتهای ضعف تشبیه میکنیم اگر قضیه، قضیه موجبه باشد اگر بگوییم مرد مثل زن است این تشبیه، تشبیه معکوس است یعنی زن مثل مرد است ولی اگر در قسمت بیان نقص باشیم و قضیه، قضیهٴ سالبه باشد یک آدم شجاع، یک فرمانده لشکر میگوید من که مثل فلان بسیجی ترسو نیستم که، این تشبیه، تشبیه مستقیم است یا امام میگوید من که مثل فلان آدم عادی نیستم یا مرجع میگوید من که مثل فلان طلبه نیستم این تشبیه، تشبیه مستقیم است نه معکوس، مادر مریم میگوید مرد برای خدمتگذاری بیت حق قویتر از زن است، مرد که مثل زن نیست هر ماه چند روز معذور باشد که این تشبیه، تشبیه مستقیم است.
نقل روایت تفسیر قمی در بیان آیه و تعیین نوع تشبیه
اگر بنابر روایت تفسیر علیبنابراهیم قمی این ﴿لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ کلام مادر مریم باشد، چون قضیه، قضیهٴ سالبه است نه موجبه، محور تشبیه بیان کمال اجرایی مرد و نقص اجرایی زن است و تشبیه، تشبیه معکوس نیست نه شبهه کشاف وارد است نه نقد سیدناالاستاد. اما آن روایت این است در تفسیر شریف علیبنابراهیم قمی این روایت را ذیل همین آیه به این صورت نقل کردهاند که البته این روایت را سیدناالاستاد هم(رضوان الله علیه) در المیزان نقل کردند ذیل آیه ﴿إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ آمده است که «فانّ الله تعالی أوحی إلی عِمران أنّی واهِبٌ لک ذکراً یُبْرِئُ الأکْمَهَ و الأبْرَص و یُحیی الموتی باذنِ الله»؛ من یک پسری به تو اعطا میکنم که او اکمه و ابرص را درمان میکند و مردهها را به اذن حق زنده میکند «فبشّر عمران زوجتَه بذلک فحملتْ»؛ این باردار شد. چون در این تعبیرات چون خود امام رازی هم اعتراف دارد که از آیه استفاده میشود که مادر مریم وقتی باردار شد پدرش از دست رفته بود رحلت کرده بود به قرینه کفالت [و] امثال ذلک. چون قبلاً مادر مریم این سخن را از همسرش شنید که خدا به او پسر میدهد و همسر او و شوهر او هم از دنیا رفته است و این آخرین اثر اوست، اگر آن تبشیر حق است این حمل باید پسر باشد بر اساس قرائن، چون اگر این حمل دختر باشد باز جا هست برای اینکه آن بشارت با فرزند بعدی عملی بشود؛ اما چون همسر بعد از حمل این زن مُرد، دیگر عمرانی نیست که این زن از او بار بگیرد. بر اساس آن بشارت که یک مقدمه است و بر اساس مرگ این شوهر که دو مقدمه است این بانو به حسب ظاهر خیال کرد که طبق قرائن این پسر است امام(علیه السّلام) این جریان را نقل میکند، بعد میفرماید اگر ما به شما مطلبی را گفتیم و گفتیم فلان شخص اینچنین میشود خود او نبود پسر او بود یا پسر او نبود نوه او بود این را انکار نکنید تکذیب نکنید، چون نمونه آن در قرآن است. آنگاه امرائه عمران بر اساس این قرینه عرض کرد «﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ للمحراب» که بحث محراب هم خواهد آمد «و کانوا إذا نَذَروا نَذْراً جَعَلُوا وَلَدَهُم للمحراب» این هم یک سنتی بود در بین بنیاسرائیل اصل این نذر کردن ابتکار نیست؛ اما به صورت اطمینان این ما فیالبطن این را پسر دانستن این ابتکار است «﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ و انت و عدتنی ذکرا» این جملهها که امام(سلام الله علیه) طبق این نقل بیان میکند، میفرماید که وقتی مادر مریم این بچه را به دامن آورد این چند جمله را گفت «﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ و انت و عدتنی ذکرا» این «یشعر»، مشعر به این است که ان جملههای قبلی هم برای مادر مریم است «و انت وَعَدْتَنی ذکرا».
پرسش:...
پاسخ: حالا چون قرائت ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعْتُ﴾ هم آمده «﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ و انت وَعَدْتَنی ذکرا» اگر درباره ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ نیازی به قرائت دیگر داشته باشد، این جمله ﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ که محور بحث است، ظاهرش این است که با جمله بعدی که «و انت وَعَدْتَنی ذکرا» برابر این روایت هر دو کلام مادر مریم است. آنگاه عرض میکند که ﴿وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ﴾ مریم هم یعنی العابدة الخادمة ﴿وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ این کلمه «رجیم» را گفتن برای آن است که تقریباً تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است این یکی و زمینه استجابت دعاست این دو تا. عرض میکند من این بچه را به تو پناه میدهم از کسی که در دستگاه تو مطرود است یعنی هر چه که مایع طرد است من میخواهم بچهام را از او به تو پناه بدهم «فوهب الله تعالی لمریم عیسی(علیه السلام)» آنگاه «قال و حَدّثنی ابی عنالحسن بن محبوب عن علیبنرئاب عن ابی بصیر عن ابیعبدالله(علیه السّلام) قال إنْ قُلنا لکم فی الرجلِ مِنّا قُولاً فَلم یَکن فیه و کان فی وَلَدِه او وَلَدِ ولده فلا تُنْکِروا ذلک»؛ طبق این نقل امام صادق(سلام الله علیه) فرمود ما اگر درباره خودمان چیزی گفتیم؛ منتها خودمان نداشتیم و فرزندمان داشت یا نوهمان داشت شما انکار نکنید «فلا تُنْکروا ذلک» چون «إن الله أوحی الی عمران أنّی واهبٌ لک ذَکراً مُبارکاً» این «مبارکاً» همان است که مسیح(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ﴾ .
خدا به عمران وحی فرستاد که من به تو فرزندی میدهم مذکر که «یُبْرِئ الأکْمَه وَ الأبْرَص» بعد هم به او نوهای داد که «یُبْرِئ الأکْمَه وَ الأبْرَص» امام ششم فرمود این صادق است، این مصداق آن وعده است، این وفای به وعده است نه بدا.
آنگاه فرمود: «انّی واهبٌ لک ذَکراً مبارکاً یبرئ الاکمه و الابرص و یحی الموتی باذن الله» «و جاعِلُه» یعنی «إنّی جاعله»، «رسولاً الی بنی اسرائیل» که پیامبر آنها بشود، این وحی را که پدر مریم از ذات اقدس الهی دریافت کرد برابر این نقل، این را به همسرش حنّه که مادر مریم است بازگو کرد «فَحَدَّثَ امراتَه حَنَّة بذلک و هی اُمُّ مریم فلما حَمَلَتْ کانَ حملُها عند نفسِها غلاماً» برای آن جمع بین آن دو مقدمهای که یاد شد «﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا﴾ أُنْثَی ﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾» این جمله دوم به خوبی نشان میدهد که ﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ کلام این امرائه است، چون ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ در این جمله دوم و نقل اخیر نیست، چرا ﴿لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ «لأنّ البنتَ لا تکون رسولاً یقول الله ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ فلما وَهَبَ الله لمریم عیسی(علیه السّلام) کان هو الذی بَشَّرَ اللهُ به عمرانَ و وَعَدَهُ ایّاه» آنگاه طبق این نقل هم حضرت در ذیل فرمود: «فإذا قلنا لَکم فی الرجلِ مِنّا شَیئاً و کان فی وَلَدِهِ أو وَلَدِ ولدِه فلا تُنْکِرُوا ذلک» ما اگر درباره خودمان یک مطلبی را گفتیم بعد خودمان به آن نرسیدیم، فرزندمان رسید این را انکار نکنید حق است نوهٴ ما به او رسید این حق است، چون وعده لازم نیست بلافصل باشد [بلکه] مع الفصل را هم شامل میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
شرایط مختلف برای پرورش پیامبران
خرق عادت بودن انتخاب زکریا به عنوان کفیل مریم
مشاهده مریم دلیل پیدایش یحیای شهید
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴿35﴾ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ﴿36﴾ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴿37﴾
مراد از نذر همسر عمران
در این کریمه که همسر عمران، نذر میکند میگوید: ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ تقریباً شبیه همین تعبیری است که ما میگوییم فلان شخص وقف خدمت به اسلام شد. این نه به آن معناست که واقعاً این شخص وقف باشد، بلکه به این معناست از هر کاری رها شد و در خدمت اسلام قرار گرفت، محرر بودن یعنی محرر از ماسوای خدمت و مقید بودن به خدمت تا انسانی از سایر قیود نرهد خالصاً للاسلام خدمت نمیکند، یک انسان آزاده است که خدوم اسلام است و اگر کسی هم اهداف خاص را تعقیب کند و هم هدف اسلامی را این محرر نیست، چون آزاد نیست [و] در بند هوس است. اگر کسی خالص و مخلص بود او محرر است یعنی آزاد است.
وجه تسمیه تحریر
تحریر را هم که تحریر گفتهاند، چون بدون تعقیب بدون ابهام بدون تقدیم ماحقه التأخیر بدون تأخیر ماحقه التقدیم نوشته میشود. آن کسی که طوری چیز مینویسد یا طوری چیز میگوید که مقدم را مؤخر و مؤخر را مقدم ذکر میکند این محرر خوبی نیست، زیرا دست و بال این مطلب بسته است، مطلبی که باید اول ذکر بشود اگر آخر ذکر شد این شخص دست او را بسته است او را مجبور کرد که آخر ذکر بشود وگرنه جایش اول است. مطلبی که باید در آخر ذکر بشود که اگر در اول ذکر بشود دست او را این نویسنده یا گوینده غیر فنی بسته است و او را بیجا نشانده است، این نویسنده یا گوینده محرر خوبی نیست تحریر یعنی این در اسلام مرحوم خواجه محرر خوبی بود که نوع کتابهای ریاضی پیشینیان را باز کرد یعنی تقدیم ما حقهالتأخیر، تأخیر ما حقهالتقدیم بر خلاف نظم، چیز گفتن یا چیز نوشتن اینها همه تغییر است نه تحریر، در نوشتههای مرحوم خواجه اینها نوعاً نیست تحریر را به این مناسبت تحریر میگویند. پس اگر ما در تعبیرات عرفی میگوییم فلان شخص وقف اسلام است، نظیر همین تعبیر قرآنی است که ﴿نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ وقف تا از سایر تملکها طلق نشود، قید وقفیت است نمیپذیرد یعنی اگر حق دیگری در این مال هست حقالرهانه است، حقالجنایه است [و] امثال ذلک است، این طلق نیست تا طلق نبود نمیشود این را وقف کرد، مگر اینکه در وقف فضولیت راه پیدا کند و او اطلاق بشود یعنی آزاد بشود. به هر حال تا چیزی از سایر قیود نرهد، لله نمیشود و اگر از سایر قیود نرهید مقبول خدا هم نیست لذا این بانو عرض کرده است ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ پس آنچه از ناحیهٴ من باید صورت بگیرد انجام گرفت. همه حقوق و خواستههای خودم را از او صرف نظر کردم، این شده طلق. حالا که اینچنین است ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی﴾ پس تو قبول کن با فای تفریع هم ذکر میکند.
شرایط مختلف برای پرورش پیامبران
برای پرورش پیامبران بعدی از یک بانو به نام مریم(علیها السّلام) شرایط فراوانی لازم است. همه این شرایط در این بخش از قرآن رعایت شده است حدوثاً و بقائاً این موجود، موجودی است عبد محض برای خدا. در بدو پیدایشش امْرَأَئه عِمْرَان عرض کرد که ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ نه تنها من حقوق خودم را صرف نظر کردهام او آزاد است، بلکه خود او هم از بندهای دیگر رهایی یافته است یک فرزند صالح و پاکی است. من فرزند صالح و پاک را از رحم به دامن آوردم و به تو تحویل دادم بقیهاش به عهده شماست شما او را حفظ بکن. اینکه در جملههای بعد آمده است ﴿وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ یعنی همانطوری که من محرر تحویل دادهام شما هم محرر او را تربیت کنید و ذات اقدس الهی سه مسئله را اینجا بازگو کرد؛ هم به آن سؤال اول پاسخ داد هم به سؤال دوم پاسخ داد و هم راه انجام این سؤال دوم را هم ارائه داد یعنی مریم(علیها السّلام) را خدا قبول کرد، چون مادرش گفت: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی﴾ خدا هم فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ عرض کرد: ﴿إِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ خدا هم فرمود: ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾ یعنی خوب تربیت کرد؛ اما حالا چگونه تربیت کرد و چگونه خدایا تو او را تربیت بکن، این در کلمات امرائه عمران و مادر مریم نیست این را خدا نشان داد. فرمود برای اینکه یک فرزند صالح به بار بیاید یک معلمی چون زکریا لازم است؛ گرچه خدا میتواند افراد صالح را در پلیدترین دستگاهها بپروراند ـ چون که موسیٰ را در بیت فرعون تربیت کرد ـ اما این یک راه غیرعادی است ولی راه عادیاش آن است که انسان یک مربی خوبی داشته باشد؛ منتها رسیدن آن مربی به آدم یک توفیقهای غیرعادی را طلب میکند. اگر کسی در تحت کفالت و تربیت زکریا تربیت بشود صالح و عابد خواهد شد، این بعید نیست که کسی شاگرد زکریا باشد و صالح باشد این بعید نیست، یک امر عادی است.
خرق عادت بودن انتخاب زکریا به عنوان کفیل مریم
اما در بین همهٴ داوطلبها زکریا کفیل و مربی باشد این خرق عادت است این یک توفیق غیر عادی است چون مدعیان زیاد بودند بالأخره کار باید با قرعه حل بشود، در عین حال که قرعه است خدا به خود اسناد میدهد فرمود: ما کاری کردیم که زکریا بشود کفیل مریم در حقیقت سخن خدا به این برمیگردد که در هنگام قرعه که این قلمهایی که به زعم خودشان وحی را مینوشتند یا مثلاً مطالب دینی را یادداشت میکردند آن قلمها را که روی این نهر ملایم میانداختند هرکدام از قلمها فرو میرفت و بالا نمیآمد و قلمی که زکریا(سلام الله علیه) القا کرد روی آب آمد اینچنین نیست که آنها بر اساس تصادف در آب ماندند و این قلم بر اساس تصادف روی آب آمد، گرچه این کارها عادی به نظر میرسد؛ اما خدای سبحان به خود نسبت میدهد و ضمناً به زکریا میفرماید گرچه تو مشتاق بودی که کفالت این بانو را به عهده بگیری، پیشنهاد دادی آنها گفتند ما هم سهیم هستیم، لذا کار به قرعه کشید؛ اما «و ما تکفّلت مریم اذ تکفّلتها و لکنّ الله کفّلک» تو خود به خود به این مقام نرسیدی، خدا کفیل کرد، گرچه از راه قرعه بود؛ اما این اقلامی که به آب فرو میروند و بالا نمیآیند به امر حق است آن قلمی که بالای آب میآید آن هم به امر حق.
مشاهده مریم دلیل پیدایش یحیای شهید
برای اینکه یحیای شهیدی پیدا بشود مقدمات اینچنین لازم است که اصلاً پیدایش یحیای شهید(سلام الله علیه) بر اساس همین کفالت زکریا بود. اگر زکریا سرپرستی مریم را بر عهده نمیداشت و کارهای خارقالعاده را در محراب مریم(علیها السّلام) مشاهده نمیکرد جِدّش متمشی نمیشد که در دوران پیری از خدا فرزند طلب کند، چون قسمت مهم فرزندخواهی زکریا مشاهده این فرزند صالح است چون مریم را در این کمال دید از خدا طلب فرزند کرد وگرنه فرزند عادی را آنها با این نیایش و دعا از خدای سبحان مسئلت نمیکنند برای پیدایش یحیای شهید(سلام الله علیه) خیلی سرمایهگذاری شد از نظر خرق عادت و او هم با یک ناله و لابهای از خدای سبحان طلب فرزند کرد اگر طرفی عرض کرد خدایا! الآن که من پیر شدم مهمترین و محکمترین عضو بدن انسان استخوان است، استخوان بدن من پوسیده است یعنی موهوم شده است چه رسد به سایر اعضا، همسر من الآن که پیر است آنوقت که جوان بود عقیم و عاقر و نازا بود الآن که پیر است ولی تو هر کاری بخواهی میتوانی، این ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ این بار را سنگین میکند یعنی هیچ عاملی از علل و عوامل طبیعی مساعد نیست. آن وقتی که همسرم در دوران زایمان بود عقیم بود الآن که پیر است ولی من از تو فرزندی میطلبم، چون مشاهده کرد که مریم(علیها السّلام) از خوارق عاداتی برخوردار است. این مقدمات را که وقتی انسان کنار هم قرار میدهد میبیند آنچه در تفسیر المنار آمده یا در تفسیر مراغی آمده که میگوید اینها اسرائیلیات است، کار خارق عادتی برای مریم نبود این غذاها، غذاهای عادی بود اولاً چه لزومی دارد ما تحقیق بکنیم که این غذای زمستان در تابستان نصیب او شد یا بالعکس که این کار، کار خارق عادت باشد تا ناچار باشیم بگوییم که این کرامتی است برای مریم و مانند آن. وقتی انسان بحثهای قرآنی را کنار هم تنظیم میکند، میبیند جریان مریم(علیها السّلام) یک جریان عادی نبود یعنی اینطور نبود که حالا که زکریا رفته برای انجام کارش یکی از مؤمنین محل، یک مقدار نان یک مقدار میوه بازار را تهیه کند برای او بفرستد. این یک راه غیر عادی بود حالا اینها را ملاحظه فرمودید که پس از دیگری این دو تا تفسیر را هم ملاحظه میکنید یعنی المنار و مراغی را تا روشن بشود که اینها به اندک بهانهای سعی میکنند که بالأخره مسئله معجزات و کرامات را به اسرائیلیات ببندند.
اصرار همسر عمران بر تحریر مریم حدوثاً و بقائاً
اصرار همسر عمران یعنی مادر مریم(علیها السّلام) هم در این است که این فرزند حدوثاً محرر باشد، هم در این است که بقائاً محرر و پاک باشد. چه اینکه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) و اسماعیل(علیه السّلام) آنها کارشان اینچنین بود اصولاً انبیا الهی اینچنین هستند آنها اصل عمل را لله انجام میدهند و برای صیانت آن عمل هم تلاش میکنند. در ساختن بنای کعبه مسئله خلوص و تقبل را طرح کردند که ﴿وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ در پاکسازی کعبه هم مأموریت یافتند که خدا فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ﴾ یک جا خطاب به هر دو است یک جا خطاب به ابراهیم(سلام الله علیه) یعنی این کعبه حدوثاً و بقائاً طاهر و مطهر است. این بانو هم یعنی مریم(علیها السّلام) هم حدوثاً محرر است هم بقائاً محرر است، برای اینکه در تحت تربیت زکریا قرار گرفت تا صلاحیت پیدا کند برای پیدایش یک سلسله خاصی از اینکه مادر مریم عرض کرد: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ این دعا جواب میخواهد و از اینکه بعدها هم عرض کرد: ﴿وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ که این هم جمله،جمله دعائیه است نه جمله خبریه این هم پاسخ میخواهد، لذا خدای سبحان سه مطلب را در اینجا ذکر فرمود که دو تا به منزله جواب دو تا خواسته اوست سومی هم ارائه طریق است، فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ یعنی اگر مادر مریم عرض کرد: ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ خدا فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ اگر مادر مریم عرض کرد: ﴿وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ خدای سبحان فرمود: ﴿وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾؛ او را خوب رویانید خوب تربیت کرد؛ منتها مطلب سومی است که ارائه طریق است که خدا چگونه کسی را میپروراند، فرمود: ﴿وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا﴾ یعنی راه انبات حسن راه تعلیم، راه تزکیه داشتن یک استاد و مربی خوبی است.
خرق عادت بودن جریان قرعه
با اینکه همین قرآن کریم در جریان کفالت زکریا قصه قرعه را طرح میکند که فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾ آیهٴ 44 همین سورهٴ «آل عمران» ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ آنگاه فرمود وقتی اینها قرعه انداختند قرعه به نام حضرت زکریا درآمد، با اینکه به حسب ظاهر انسان خیال میکند این امر، امر عادی است خب قرعه به نام زکریا افتاد؛ اما خدا فرمود این کار کار من است، نظیر ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ با بینش توحید افعالی یک موحد میبیند که کارها را دیگری دارد تنظیم میکند، لذا در هر کاری به جای اینکه خود را طلبکار ببیند، بدهکار احساس میکند و شاکر است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون آنکه نقل شد این بود که زکریا پیشنهاد داد که من کفالت او را قبول میکنم، برای اینکه یک ارتباط سببی بین ما و او هست آنها گفتند نه ما قبول میکنیم.
پرسش:...
پاسخ: تازه آن هم باشد باز دلیل است. تازه اگر مریم نباید به آن مقام بلند برسد خب قرعه به نام غیر زکریا میافتد، اگر این قرعه زدن برای جذب باشد باز خارق عادت است، برای دفع باشد باز خارق عادت است اگر برای این باشد که هر کدام داوطلباند باز خارق عادت است، اگر برای آن است که هر کدام شانه زیر مسئولیت خالی کنند باز خارق عادت است، اگر کسی بخواهد به جایی برسد معلمی چون زکریا لازم دارد.
پرسش:...
پاسخ: اگر هم بودند در این حد نبودند، آنها کسانی بودند که جزء خدمتگذاران بیت بودند و علاقهمند به بیت بودند، این راه را ذات اقدس الهی ارائه داد.
نوع تشبیه در کریمه ﴿لیس الذَّکر کالاُنثیٰ﴾
دربارهٴ آن جملههایی که قبلاً بحث شد و آن اینکه ﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ از بعضی از نقلها استفاده میشود که این ﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ کلام امْرَأَئه عِمْرَان است؛ کلام مادر مریم است نه کلام الله. اگر کلام الله باشد تأویل نمیخواهد یعنی آن مذکری که تو طلب کردی به عظمت این مؤنثی که ما به تو هبه کردیم نیست این تشبیه، تشبیه مستقیم است و نیازی به تأویل ندارد ولی اگر این کلام، کلام مادر مریم باشد این تشبیه میشود تشبیه معکوس؛ مرد مثل زن نیست، لذا هم زمخشری و هم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ترجیح دادند که این کلام، کلام ذات اقدس الهی باشد تا ما مبتلا نشویم بگوییم این تشبیه، تشبیه معکوس است. نظر سیدناالاستاد این است که اگر این کلام مادر مریم باشد ما باید بگوییم این تشبیه، تشبیه معکوس است [و]تشبیه اصل و فرع است، نظر زمخشری هم اینچنین است ولی اگر ما گفتیم بنابر روایتی که الآن از تفسیر قمی میخوانیم این کلام، سخن مادر مریم است نه سخن الله تشبیه، تشبیه مستقیم است نه تشبیه معکوس. بیان ذلک این است که گرچه در معارف و تهذیب و تزکیه بین زن و مرد فرقی نیست کما مر، در کارهای اجرایی یقیناً فرق هست؛ منتها هر کسی کار اجرایی خود را نیکوتر انجام بدهد مقربتر خواهد بود و ممکن است در مسائل فکری یک مقدار اوساطی از مردم جلوتر باشند؛ اما در مسائل ذکری اثبات این کار بسیار سخت است یعنی ممکن است در ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ مرد مؤفقتر باشد؛ اما در ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ اثبات این کار بسیار سخت است و راه قلب و دل که راه کشش و مؤعظه و پذیرش مناجات و ناله و اشک و ضجّه و شیون است، در زنها قویتر از مردهاست و راه تزکیه بالاتر از راه تعلیم است. اگر زن و مرد دوتایی پای مؤعظه پیغمبر بنشینند بعید است مرد بهتر متعظ بشود تا زن، اگر یک شعر بلند لطیف را یک خواننده بخواند، بعید است مرد به اندازه زن متنبه بشود و راه مناجات، بالاتر از راه مدرسه است «یا من فکره الشفاء» نیست؛ اما «ذکره الشفاء» هست؛ منتها اگر زنها در این مسیر تربیت بشوند آنگاه روشن خواهد شد که بازده این اگر بیشتر از مردها نباشد لااقل در حد مردهاست؛ منتها این راهها کمتر در بین این بانوان معروف است یعنی راه مناجات راه دعا راه نصیحت راه سلوک راه مؤعظه راه شعرهای مناسب «إنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکْمَةً» غرض این است که اگر آن راه، در جامعه رواج پیدا کند آن روز معلوم میشود که زنها مؤفقتر از مردها هستند یا لاأقل مردها به پای آنها میتوانند بروند. عمده این است که در کارهای اجرایی البته کارهای سخت به عهده مرد است و کارهای ظریف به عهده زن، اگر ما خواستیم در مسائل اجرایی نه در مسائل علمی و معرفتی، بین زن و مرد داوری کنیم در قضایای اثباتی حق با زمخشری و سیدناالاستاد است که اگر بگوییم: «الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی» این تشبیه، تشبیه معکوس است، زیرا اصل را به فرع تشبیه کردیم، قوی را به ضعیف تشبیه کردیم. ولی اگر در همین مسائل اجرایی محور سخن قضیه سالبه باشد نه موجبه، اصل زن است، مثل اینکه ما بگوییم امام که مثل آدم عادی نیست یا مرجع تقلید که مثل طلبه نیست اینجا تشبیه تشبیه معکوس نیست [بلکه] تشبیه مستقیم است، مرد که مثل زن نیست هر ماهی چند روز نتواند خدمت مسجد را به عهده بگیرد این تشبیه تشبیه مستقیم است [و] معکوس نیست، ما داریم در قسمتهای ضعف تشبیه میکنیم اگر قضیه، قضیه موجبه باشد اگر بگوییم مرد مثل زن است این تشبیه، تشبیه معکوس است یعنی زن مثل مرد است ولی اگر در قسمت بیان نقص باشیم و قضیه، قضیهٴ سالبه باشد یک آدم شجاع، یک فرمانده لشکر میگوید من که مثل فلان بسیجی ترسو نیستم که، این تشبیه، تشبیه مستقیم است یا امام میگوید من که مثل فلان آدم عادی نیستم یا مرجع میگوید من که مثل فلان طلبه نیستم این تشبیه، تشبیه مستقیم است نه معکوس، مادر مریم میگوید مرد برای خدمتگذاری بیت حق قویتر از زن است، مرد که مثل زن نیست هر ماه چند روز معذور باشد که این تشبیه، تشبیه مستقیم است.
نقل روایت تفسیر قمی در بیان آیه و تعیین نوع تشبیه
اگر بنابر روایت تفسیر علیبنابراهیم قمی این ﴿لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ کلام مادر مریم باشد، چون قضیه، قضیهٴ سالبه است نه موجبه، محور تشبیه بیان کمال اجرایی مرد و نقص اجرایی زن است و تشبیه، تشبیه معکوس نیست نه شبهه کشاف وارد است نه نقد سیدناالاستاد. اما آن روایت این است در تفسیر شریف علیبنابراهیم قمی این روایت را ذیل همین آیه به این صورت نقل کردهاند که البته این روایت را سیدناالاستاد هم(رضوان الله علیه) در المیزان نقل کردند ذیل آیه ﴿إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ آمده است که «فانّ الله تعالی أوحی إلی عِمران أنّی واهِبٌ لک ذکراً یُبْرِئُ الأکْمَهَ و الأبْرَص و یُحیی الموتی باذنِ الله»؛ من یک پسری به تو اعطا میکنم که او اکمه و ابرص را درمان میکند و مردهها را به اذن حق زنده میکند «فبشّر عمران زوجتَه بذلک فحملتْ»؛ این باردار شد. چون در این تعبیرات چون خود امام رازی هم اعتراف دارد که از آیه استفاده میشود که مادر مریم وقتی باردار شد پدرش از دست رفته بود رحلت کرده بود به قرینه کفالت [و] امثال ذلک. چون قبلاً مادر مریم این سخن را از همسرش شنید که خدا به او پسر میدهد و همسر او و شوهر او هم از دنیا رفته است و این آخرین اثر اوست، اگر آن تبشیر حق است این حمل باید پسر باشد بر اساس قرائن، چون اگر این حمل دختر باشد باز جا هست برای اینکه آن بشارت با فرزند بعدی عملی بشود؛ اما چون همسر بعد از حمل این زن مُرد، دیگر عمرانی نیست که این زن از او بار بگیرد. بر اساس آن بشارت که یک مقدمه است و بر اساس مرگ این شوهر که دو مقدمه است این بانو به حسب ظاهر خیال کرد که طبق قرائن این پسر است امام(علیه السّلام) این جریان را نقل میکند، بعد میفرماید اگر ما به شما مطلبی را گفتیم و گفتیم فلان شخص اینچنین میشود خود او نبود پسر او بود یا پسر او نبود نوه او بود این را انکار نکنید تکذیب نکنید، چون نمونه آن در قرآن است. آنگاه امرائه عمران بر اساس این قرینه عرض کرد «﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ للمحراب» که بحث محراب هم خواهد آمد «و کانوا إذا نَذَروا نَذْراً جَعَلُوا وَلَدَهُم للمحراب» این هم یک سنتی بود در بین بنیاسرائیل اصل این نذر کردن ابتکار نیست؛ اما به صورت اطمینان این ما فیالبطن این را پسر دانستن این ابتکار است «﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ و انت و عدتنی ذکرا» این جملهها که امام(سلام الله علیه) طبق این نقل بیان میکند، میفرماید که وقتی مادر مریم این بچه را به دامن آورد این چند جمله را گفت «﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ و انت و عدتنی ذکرا» این «یشعر»، مشعر به این است که ان جملههای قبلی هم برای مادر مریم است «و انت وَعَدْتَنی ذکرا».
پرسش:...
پاسخ: حالا چون قرائت ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعْتُ﴾ هم آمده «﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ و انت وَعَدْتَنی ذکرا» اگر درباره ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ نیازی به قرائت دیگر داشته باشد، این جمله ﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ که محور بحث است، ظاهرش این است که با جمله بعدی که «و انت وَعَدْتَنی ذکرا» برابر این روایت هر دو کلام مادر مریم است. آنگاه عرض میکند که ﴿وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ﴾ مریم هم یعنی العابدة الخادمة ﴿وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ این کلمه «رجیم» را گفتن برای آن است که تقریباً تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است این یکی و زمینه استجابت دعاست این دو تا. عرض میکند من این بچه را به تو پناه میدهم از کسی که در دستگاه تو مطرود است یعنی هر چه که مایع طرد است من میخواهم بچهام را از او به تو پناه بدهم «فوهب الله تعالی لمریم عیسی(علیه السلام)» آنگاه «قال و حَدّثنی ابی عنالحسن بن محبوب عن علیبنرئاب عن ابی بصیر عن ابیعبدالله(علیه السّلام) قال إنْ قُلنا لکم فی الرجلِ مِنّا قُولاً فَلم یَکن فیه و کان فی وَلَدِه او وَلَدِ ولده فلا تُنْکِروا ذلک»؛ طبق این نقل امام صادق(سلام الله علیه) فرمود ما اگر درباره خودمان چیزی گفتیم؛ منتها خودمان نداشتیم و فرزندمان داشت یا نوهمان داشت شما انکار نکنید «فلا تُنْکروا ذلک» چون «إن الله أوحی الی عمران أنّی واهبٌ لک ذَکراً مُبارکاً» این «مبارکاً» همان است که مسیح(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ﴾ .
خدا به عمران وحی فرستاد که من به تو فرزندی میدهم مذکر که «یُبْرِئ الأکْمَه وَ الأبْرَص» بعد هم به او نوهای داد که «یُبْرِئ الأکْمَه وَ الأبْرَص» امام ششم فرمود این صادق است، این مصداق آن وعده است، این وفای به وعده است نه بدا.
آنگاه فرمود: «انّی واهبٌ لک ذَکراً مبارکاً یبرئ الاکمه و الابرص و یحی الموتی باذن الله» «و جاعِلُه» یعنی «إنّی جاعله»، «رسولاً الی بنی اسرائیل» که پیامبر آنها بشود، این وحی را که پدر مریم از ذات اقدس الهی دریافت کرد برابر این نقل، این را به همسرش حنّه که مادر مریم است بازگو کرد «فَحَدَّثَ امراتَه حَنَّة بذلک و هی اُمُّ مریم فلما حَمَلَتْ کانَ حملُها عند نفسِها غلاماً» برای آن جمع بین آن دو مقدمهای که یاد شد «﴿فَلَمَّا وَضَعَتْهَا﴾ أُنْثَی ﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾» این جمله دوم به خوبی نشان میدهد که ﴿وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ کلام این امرائه است، چون ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ در این جمله دوم و نقل اخیر نیست، چرا ﴿لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی﴾ «لأنّ البنتَ لا تکون رسولاً یقول الله ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ فلما وَهَبَ الله لمریم عیسی(علیه السّلام) کان هو الذی بَشَّرَ اللهُ به عمرانَ و وَعَدَهُ ایّاه» آنگاه طبق این نقل هم حضرت در ذیل فرمود: «فإذا قلنا لَکم فی الرجلِ مِنّا شَیئاً و کان فی وَلَدِهِ أو وَلَدِ ولدِه فلا تُنْکِرُوا ذلک» ما اگر درباره خودمان یک مطلبی را گفتیم بعد خودمان به آن نرسیدیم، فرزندمان رسید این را انکار نکنید حق است نوهٴ ما به او رسید این حق است، چون وعده لازم نیست بلافصل باشد [بلکه] مع الفصل را هم شامل میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است