- 111
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 7 سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره آلعمران _ بخش سوم"
راز کاربرد متشابه در قرآن کریم
امّ بودن محکمات نسبت به متشابهات
فرق تأویل و تعبیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تأویلهِ وَمَا یَعْلَمُ تأویلهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾
راز کاربرد متشابه در قرآن کریم
ظاهر این کریمه تقسیم آیات قرآن کریم است به دو گروه که گروه اول محکماتاند و سِمت آنها امّالکتاب بودن است و گروه دوم متشابهاتاند که باید به آن محکمات برگردند اگر محکمات سِمت تبیین متشابهات را دارند و اگر باید متشابهات را به محکمات ارجاع داد تا معنای روشنش محقق بشود پس اختلاف در قرآن کریم نیست، قهراً با سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 82 منافاتی ندارد، چون در آنجا فرمود: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾; فرمود چرا درباره قرآن تدبر نمیکنند اگر این کلام، کلام الهی نمیبود حتماً اختلافات فراوانی در این کتاب مشاهده میشد، چون اختلاف در این کتاب نیست پس این کتاب، کلامالله است به صورت قیاس استثنایی که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» چون در قرآن اختلاف نیست پس کلامالله است. بیان تلازم هم این است که اگر انسانی مثلاً بخواهد در طی 23 سال کتابی را در شرایط گوناگون تنظیم کند در جنگ و صلح، در سرّاء و ضراء، در هجرت و غیر هجرت، در حال عداوت و صلح و شرایط گوناگون کتابی تنظیم کند حتماً بعضی از قسمتهایش با بعضی از قسمتهای دیگر ناسازگار است یا برای اینکه انسان جاهل است به همه علوم عالم نیست یا برای اینکه این سهو و نسیان دارد یادش رفته است که گذشته چه گفته است و در سراسر قرآن کریم هیچ گونه از این مسائل راه ندارد قرآن منزّه از اختلاف است پس معلوم میشود کلام انسان نیست کلام بشر نیست کلامالله است که اگر به خواست خدا به آیه 82 سورهٴ «نساء» رسیدیم بحث مبسوطی در این قیاس استثنایی خواهد بود. به هر حال ظاهر آیه بر اساس این قیاس استثنایی این است که اگر قرآن کلام خدا نبود حتماً دارای اختلافات فراوان بود، چون اختلاف در قرآن نیست پس این کتاب، کلامالله است یعنی «لکن التالی باطل فالمقدم مثله».
تقسیم آیات به محکم و متشابه با انسجام قرآن منافات ندارد مایه اختلاف آیات قرآن نیست، زیرا این محکمات به منزله اصولاند و آن متشابهات به منزله فروعاند و فروع وقتی به اصول برگشت میوه شادابی خواهد داد پس هیچ اختلافی در قرآن کریم نیست. با اینکه فرمود بعضی از
آیات محکماند بعضی از آیات متشابه.
تمسک به متشابهات منشأ فتنه انگیزی
مطلب دوم آن است که ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تأویلهِ﴾ عدهای صریحاً کافرند و نه محکم را میپذیرند و نه متشابه را، اما آنها که قلبشان بیمار است و قلبشان به تباهی انحراف مبتلاست آنها ظاهر میپذیرند و باطن نمیپذیرند اینها کسانیاند که دنبال متشابهات میگردند تا متشابهات را به میل خود معنا کنند نه متشابهات را جستجو کنند تا به محکمات برگردانند بعضی از بزرگان کتابشان فقط در زمینه متشابهات است متشابهاتالقرآن، اینها تتبّع کردند متشابهات را جستجو کردند و تدوین کردند و نحوه ارجاع متشابهات به محکمات را هم بیان کردند اینها محققینی هستند که در صدد اجتهاد قرآنیاند; متشابهات را به محکمات ارجاع میدهند. گروهی که فی قلبشان زیغ است دنبال متشابهات میگردند که برای متشابهات معنایی به دلخواه خود ارائه دهند فرمود: ﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ سرّش آن است که میخواهند فتنهانگیزی کنند و برای متشابه نزد خود تأویل و مرجعی را مشخص کنند که متشابهات را به آن اصلی که خود پنداشتند ارجاع بدهند نه به محکمات.
امّ بودن محکمات نسبت به متشابهات
مطلب دیگر آن است که در این آیه نفرمود محکمات، تأویل متشابهاتاند فرمود محکماتی دارند که امّاند و متشابهات را باید به محکمات ارجاع داد نه اینکه محکمات تأویلاند و متشابهات وقتی به محکمات برمیگردد یعنی تأویل دارد، زیرا ارجاع فرع به اصل غیر از تأویل داشتن است و آن گروه هم که دنبال متشابه میگردند برای آن است که مأخذی برای متشابه پیدا کنند و متشابه را به استناد آن مأخذی که خود ساختهاند معنا کنند.
فرق تأویل و تعبیر
درباره تأویل نمونههایی در بحث دیروز گذشت نمونههای دیگری در بحث امروز ملاحظه فرمایید تا روشن بشود که قرآن کریم به چه چیز میگوید تأویل. در سورهٴ «یوسف» بسیاری از موارد با تأویل یاد شده است در آغاز قصه یوسف (سلام الله علیه) اینچنین آمده است که من یازده ستاره را دیدم با شمس و قمر که برای من سجده میکنند. آیه چهار سورهٴ «یوسف» این است که ﴿إِذْ قَالَ یُوسُفُ لاَِبِیهِ یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ بعد وقتی به آن مقام عزت رسید برادران او و پدر و مادر او طبق این نقل آمدند در حضور او خضوع کردند گفت این تأویل رؤیای من است ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ گفت این تأویل رؤیای من است که من قبلاً دیده بودم ﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ که آیه صد سورهٴ «یوسف» است ﴿وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تأویل رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ که تأویل در حقیقت بیتناسب با تعبیر نیست; منتها تعبیر رؤیا مربوط به عالم الفاظ و مفاهیم است که یک معبّر از آن صورتی که شخص به یادش است عبور میکند تا به مطلبی که به ذهنش برسد، برسد و چون از این صورت عبور میکند به آن مسئله اصلی میرسد این را میگویند تعبیر و اگر آن مسئله اصلی در خارج واقع بشود آن را میگویند تأویل. پس تأویل آن وجود خارجی است تعبیر این صورت مفهومی است. وقتی یوسف(سلام الله علیه) به آن مقام رسید برادران او و همچنین پدر و مادر او طبق این نقل در برابر او خضوع کردند و تواضع کردند، فرمود این تأویل آن رؤیاست یعنی آنچه در آیه چهار همین سوره آمده است ﴿إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ این میشود رؤیا، اگر این رؤیا را کسی برای اوتعبیر میکرد میگفت تو به جایی میرسی که یازده نفر در برابر تو خضوع میکنند و دو شخصیت هم به تو احترام میکنند این میشد تعبیر رؤیا وقتی این واقعیت در خارج محقق شد میشود تأویل رؤیا. پس یک رؤیاست و دیگری تعبیر رؤیا و سومی تأویل رؤیا. تأویل کاری با الفاظ و مفاهیم و معانی ذهنی ندارد تأویل میشود وجود خارجی. پس تعبیر رؤیا غیر از تأویل رؤیاست، لذا یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ این تأویل رؤیاست.
تفاوت رؤیای پیامبران با افراد دیگر
خب مطلبی را اینجا در پرانتز داشته باشید که بعدها ممکن است در این زمینه بحث بشود وگرنه در بحث محکم و متشابهات ما به این بحث نخواهیم رسید و آن این است که آنچه را که یوسف(سلام الله علیه) در عالم رؤیا دید بعد از گذراندن بسیاری از امتحانهای صعبالعبور به جایی رسید که برادران او و پدر و مادر او در برابر او خضوع کردند گفت این تأویل آن رؤیاست یعنی الآن ما در بیداری هستیم و آنچه را که من در دوران نوجوانی دیده بودم آن رؤیا بود و الآن در حالت بیداری تأویل آن رؤیا را مشاهده میکنیم، این آنچه از یوسف(سلام الله علیه) بر میآید. و اما آنچه که از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است و از حضرت امیر(سلام الله علیه) رسیده است این است که «النّاس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»; میفرمایند شما خواب هستید و خواب میبینی که بیدار شدی، گاهی انسان در خواب خواب میبیند که بیدار شده است و یا خواب میبیند یا از خواب برخاست و فلان کار را انجام داده است. میفرمایند شما خواب میبینی که بیدار شدی هنوز خوابی تا نمردی خوابی، بیداری و یقظه برای نشئه برزخ و بعد است. شما خواب دیدی که بیدار شدی و خیال میکنی که این تأویل آن رؤیاست، البته بین آن مقامی که رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد با مقامی که یوسف صدّیق(سلام الله علیه) و سایر انبیا بزرگ دارند میشود این معنا را گفت، اما خیلی از حالات آنها یعنی بزرگان برای ما بیداری است این تفاوت برای خاتم انبیا و دیگر انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است. این پرانتز بسته این نظر شریف یادتان باشد تا معلوم بشود که آنچه را که دیگران به عنوان بیداری میدانند بزرگان الهی به عنوان اینکه شما خواب دیدی که بیدار شدی میدانند; میگویند انسان یا با موت ارادی محض بیدار میشود یا وقتی وارد نشئه برزخ شد آن هم بیدار خواهد شد نسبت به دنیا و بیداری مطلق، نشئه قیامت است.
پرسش:...
پاسخ: نه; این نسبت که محفوظ باشد همه خوابند مگر آنها که به بیداری محض رسیدند با حفظ آن نسبت البته حالاتی که بزرگان دارند نسبت به ما بیداری است البته.
وجه اشتراک بین کتاب تدوین و تکوین حق تعالی
پرسش:...
پاسخ: در روایات ما هست ائمّه(علیهم السّلام) فرمودند همانطوری که قرآن که کتاب تدوینی خداست دارای دو دسته آیات است بعضی محکماتاند بعضی متشابهات، متشابهات باید به محکمات برگردند تا معنادار باشند. کتاب تکوینی خدای سبحان هم بشرح ایضاً [همچنین] یعنی در جامعه هم یک سلسله افراد محکم را خدا میآفریند دیگران متشابهاتاند که باید در دامن این محکمات تربیت بشوند و این محکمات انبیا و اولیای معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند که سایر افراد متشابهاند و دو پهلویند باید در سایه تربیت انسانهای معصوم که صاف و صریحاند تربیت بشوند، این مطلب حق است; منتها به عنوان تطبیق آیه است.
راههای شناخت تأویل از تعبیر
به هر حال در همین سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» وقتی جریان زندان رفتن یوسف(سلام الله علیه) را شرح میدهد میفرماید در زندان عدهای به حضرت یوسف عرض کردند که ما خوابهای گوناگونی دیدیم شما برای ما تأویل کنید. در آیه 36 و 37 همین سوره میفرماید: ﴿نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ٭ قَالَ لاَ یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ در اینجا مادامی که سخن از لفظ و مفهوم است سخن از تأویل هم هست که اینجا تأویل بر همان تعبیر حمل شده است. حضرت برای هر کدام خوابشان را تعبیر کرده است در اینجا تأویل همان تعبیر است فرمود یکی به صورتی در میآید که آزاد میشود دیگری اعدام خواهد شد و امثال ذلک. خب اینها الفاظ است و دارای مفاهیم و صور ذهنی و هنوز به خارج نرسیده است و همین حدّ که آینده را ترسیم میکند در حقیقت تعبیر است که بر او تأویل اطلاق شده است. اطلاق تأویل در این دو مورد غیر از اطلاق تأویل است در همین آیه صد سورهٴ «یوسف» که فرمود: ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ مِن قَبْلُ﴾ این تأویل بر عین خارج حمل شد این دو موردی که میگوید: ﴿نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ یا فرمود: ﴿نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ این تأویل بر تعبیر حمل شد اینها یکسان نیستند چه اینکه باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» وقتی مَلک مصر آن خواب را دیده است و عدهای را برای تعبیر احضار کرد آنها گفتند ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعَالِمِینَ﴾ که آیه 44 همین سوره است در اینجا تأویل همان تعبیر خواهد بود، ولی وقتی به حضرت یوسف گفتند حضرت یوسف کلاً جریان را برای اینها تشریح کرد در حقیقت تعبیر نموده است. خب، پس تأویل هم بر تعبیر اطلاق میشود بر موردی که موردش تعبیر است هم بر عین خارج. قرآن کریم دارای تأویل هست یعنی دارای یک سلسله معانی است که باید به آن معنا برگردد یا نه حقایقی است که قرآن کریم در ظرف آن حقایق ظهور میکند. از بحث دیروز روشن شد که کلّ قرآن تأویل دارد روزی که تأویل قرآن فرا میرسد اینها به تأویل قرآن، چون احاطه نکردند تکذیب نمودهاند.
تأویل چون هم بر صور ذهنی و معنای علمی حمل میشود نظیر آنچه گفته شد و هم بر عین خارج حمل میشود نظیر آنچه که یوسف فرمود: ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ﴾ برای قرآن کریم ممکن است هم تأویلی باشد نظیر آنچه را که گفتند: ﴿نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ یا ﴿نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ و هم تأویلی باشد نظیر آنچه که فرمود: ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ﴾ هم بیان معانی ذهنیه به صورت تأویل است هم تحقق عینی و خارجی به صورت تأویل و اگر در بعضی از آیات آمده است که در قیامت تأویل قرآن روشن میشود این به آن معنا نیست که تأویل قرآن فقط وجود خارجی است و معانی ذهنیه را تأویل قرآن نمیگویند چون اینها مثبتیناند هیچ کدام دیگری را نفی نمیکند. فرمود روزی که تأویل قرآن فرا میرسد ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تأویلهُ یَوْمَ یَأْتِی تأویلهُ﴾ قیامت، تأویل قرآن فرا میرسد خب، این باعث نمیشود که ما بگوییم تأویل قرآن حتماً یک عین خارجی است و معانی ذهنیه را تأویل قرآن نمیگویند این یک نکته.
فرق تأویل با تفسیر
نکته دیگر آن است که تأویل غیر از تفسیر است، تفسیر چه به ظاهرش، چه به باطنش، چه به عنوان تطبیق که تطبیق غیر از تفسیر است هیچ کدام با تأویل سازگار نیست. تأویل آن است که همانطوری که صورت منامیه نائم را معبّر عبور میدهد [و] مؤوّل رجوع میدهد تا به جایی برگرداند و به این کسی که خواب دید میفهماند تو آن قدرت را نداشتی که آن واقعیت را بدون پرده ببینی آن ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) میخواهد که بگوید: ﴿یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾ عین واقع را میبیند، تو از پشت چند پرده آن واقعیت را دیدی یک معبّر ماهر یک مؤوّل عالم، دست این رائی را میگیرد عبور میدهد به آن حقیقتی که او در آن عالم دید منتها این لایههای صور خیالیه و وهمیه او را پوشاند. معبّر و مؤوّل عبور میکند از این همه لایهها تا آن اصل را ببیند و آن اصل حق است و واقع میشود. گاهی این لایهها به قدری زیاد است که تا این معبّر بیچاره از این لایهها عبور کند خودش میماند، مثل اینکه یک برگ، سبزی خوراکی در یک دسته علف هرز پنهان کنی تازه این میشود ضغث، «ضغث» یعنی دسته، اگر یک برگ کاهو را در یک میدان ترهبار که دستههای فراوانی از علف هرز دارند اضغاثاند یعنی ضغث ضغثاند دسته دستهاند تا یک انسان بگردد در لابهلای این دستهها آن یک برگ خوراکی را پیدا کند خسته میشود میگوید این اضغاث است یعنی انسان یک مطلب ظریف دید اینقدر لایهها و پوستههای وهم و خیال دسته دسته بر او افزوده کرد که نه تنها که یک ضغث است بلکه اضغاث است نه تنها یک دسته است بلکه چندین دسته است; یک برگ خوراکی را کسی بخواهد در لابهلای چندین دسته علف غیر خوراکی پیدا کند خسته میشود این را میگویند اضغاث.
خواب خیلیها اضغاث احلام است چون آنچه را که در روز بافتهاند همه این بافتههای نفسانی را بر آن مطلب لطیف یافته شده میپوشانند او را از دست میدهند و اگر کسی در روز به دنبال این فضول نگردد، کاری نکند یا جز حق چیزی نکند این شخص اگر در رؤیا در عالم خواب چیزی دید یا عین آن را میبیند همانطوری که در دنیا در کار زید و امر دخالت نکرد روح او روح او خلیص نیست روح او روح دخیل نیست از این بپرسد چه کردی از آن بپرسد کجا بودی یک روح بیکاری نیست، روحی نیست که مرتب در کارهایی که «لا یعنیه» است دخالت کند این روح در آن عالم اگر مطلبی را دید یا عین همان را میبیند بدون اینکه چیزی بر او بیافزاید یا از او بکاهد یا اگر چیزی بر او افزود یا از او کاست از همان سنخ است لذا معبّر به خوبی به آسانی عبور میکند از آنچه این شخص بیدار شد و به یادش ماند و به معبّرگفت این معبّر به آسانی از این صورت نقد عبور میکند به آن صورت اصل میرسد کار او آسان است.
در اینجا نمیگوید اضغاث احلام میگوید یک رؤیای صادقه است در هر دو حال چه تأویل باشد چه تعبیر باشد هرگز لفظ آن معنا را نمیرساند یعنی این که میگوید: ﴿إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْراً﴾ و آن که میگوید من میبینم که طبقی نان بر بالای سر دارم و پرندهها از این نان استفاده میکنند این شخصی که گفت من خواب دیدم طبقی نان بر بالای سر من است که ﴿تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ﴾ این نه به دلالت مطابقه، نه به دلالت تضمّن، نه به دلالت التزام، نه به دلالت ایماء، نه به دلالت اشاره به هیچ دلالتی از دلالات، دلالت بر اعدام ندارد این از سنخ لفظ و مفهوم و استدلال و استنباط میگذرد. معنایی است که به هیچ وجه نمیشود از این لفظ استفاده کرد. آن مؤوّل و آن معبّر که میگوید تو را اعدام میکنند او از این لفظ استفاده نکرد، چون لفظ به هیچ وجه دلالت بر آن معنا ندارد. رابطه این چیزی که دارای تعبیر یا تأویل است با آن شیئی که تأویل این است رابطه مثال و ممثّل است، رابطه صورت و معنا است نه لفظ و معنا، مثل کسی که علم نصیبش میشود در عالم رؤیا خواب میبیند که در استخر زلال شنا میکند اگر بگوید من در استخر زلال شنا کردم این کلمه و این جمله به هیچ دلالتی از انحای دلالات دلالت ندارد که او عالم خواهد شد این کار لفظ نیست، کار لغت نیست، کار المعجم و المنجد نیست، کار محاورات عرفی نیست این راهی است که انسان از مثال به ممثّل بگذرد این را میگویند تعبیر رؤیا، تأویل رؤیا و قرآن گذشته از اینکه تفسیر دارد، گذشته از اینکه تطبیق دارد تأویل هم دارد یعنی قرآن گذشته از اینکه لفظ است و طبق محاورات عرفی با مردم سخن گفته است ادیب از او استفاده ادبی میکند، فقیه اصولی از او استفاده فقهی و اصولی میکند، حکیم و عارف از او استفاده فلسفی و عرفانی میکند گذشته از اینکه همه این علوم مدرسه را تأمین و تحصیل میکند یک چیز دیگری هم دارد و آن تأویل است، آن را با درس خواندن نمیشود فهمید ، آن کار فلسفه و عرفان نیست، کار فقه و اصول نیست، کار ادبیات نیست و کار لغت نیست و امثال ذلک. چون اگر کسی بخواهد از این آیه عبور بکند باید راه بلد باشد که این آیه از چه حقیقتی حکایت میکند این تأویل است، این را خدا میداند و راسخین در علم، این با درس و بحث حل نمیشود حالا کسی فیلسوف باشد یا عارف باشد بخواهد قرآن بفهمد این نیست، کسی فقیه یا اصولی باشد بخواهد قرآن بفهمد این نیست. مفسّر قرآن شدن آسان است، اما معبّر قرآن شدن و مؤوّل قرآن شدن کار آسانی نیست این را میگویند تأویل که لفظ به هیچ وجه دلالت ندارد، از لفظ به هیچ وجه نمیشود فهمید اما این صورت، صورت همان معناست آن معنا به این صورت ظهور کرده است. فرمود قرآن تأویلی دارد و تأویل قرآن در قیامت ظهور میکند و تأویل قرآن نزد خداست، در روایات هم آمده است که ائمه(علیهم السلام) که راسخین راستین قرآن کریماند عالم به تأویل قرآناند.
روایت طینت نمونهای از تأویل کلام الهی
حالا به عنوان نمونه این روایت را از روایات طینت ملاحظه بفرمایید تا ببینید این به کدام دلالت میشود از قرآن به دست آورد. در روایات طینت که روایتش هم معتبر است امام معصوم(سلام الله علیه) میفرماید در قیامت که شده است اگر کسی کار خیری کرده است به پای شیعیان ما مینویسند آنها که اهل ولایت نیستند از کار خیر طرفی نمیبندند، خب این را از کجای قرآن شما استفاده میکنید، فرمود خدا در قرآن فرمود: ﴿وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ﴾ همان در جریان حضرت یوسف، ما متاع خودمان را نزد او بود گرفتیم برگرداندیم به خودمان خوبی هر جا باشد برای ماست این را از ما گرفته خب، این کار خیر را که به حساب اولیای الهی مینویسند این را به هیچ دلالتی از دلالات نمیشود از آیه استفاده کرد ما متاعمان را نزد دیگران یافتیم و رفتیم و گرفتیم به شیعیانمان دادیم این خوبی ازما به دیگران رسیده است این در روایات طینت است این با هیچ ظهوری قابل استظهار نیست اینها را میگویند تأویل قرآن اینگونه از برداشتها جز از معصوم از کسی خریدار ندارد چون هیچ راهی نیست، نمونههایی هم مشابه این است که میفرماید این برای ما بود، آن برای دیگران بود این را میگویند تأویل قرآن پس تأویل قرآن کاری با الفاظ و دلالات و مفاهیم ندارد گرچه در مقام بیان کردن به صورت لفظ ذکر میشود یا بعد از تحقق خارجی به صورت عین خارجی ظهور میکند اما هیچ ارتباط دلالی و لفظی با کلمات ندارد لذا باب تأویل راساً از باب تفسیر جداست، تفسیر هر اندازه امتداد پیدا کند بالأخره تفسیر است تفسیر به ظاهر هست تفسیر به باطن هست تطبیق بحثش هم باز جداست مثلاً اگر ذیل این آیه که فرمود: ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ رسیده است که ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ یعنی «علمه الذی یأخذ عَمّن یأخذ» خوب این معنا معنای لطیف و باطن این آیه است، تفسیر به باطن است چون طعام دو قسم است غذای بدن، غذای روح هر دو طعام است هم میتوان به علم طعام گفت هم میتوان به نان طعام گفت. آن یک مصداق دقیقتری است این یک مصداق حسیتر، آن را میتوان از لفظ اگر کسی دقیق باشد استفاده کند، اما ﴿وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ﴾ پس خوبی دیگران برای ماست این را به هیچ وجه نمیشود استفاده کرد پس باب تفسیر چه تفسیر به ظاهر چه تفسیر به باطن راه دیگری است باب تأویل راساً دیگر، خواه تأویل از باب الفاظ و مفاهیم نباشد راساً نظیر ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ مِن قَبْلُ﴾ یا ﴿یَوْمَ یَأْتِی تأویلهُ﴾ که آنجا سخن از لفظ و مفهوم نیست یا سخن از لفظ و مفهوم و امثال ذلک باشد، صورت علمیه باشد، ولی از لفظ نتوان استفاده کرد نظیر آنچه در حالت تعبیر رؤیا به یوسف(سلام الله علیه) گفتند و یوسف (سلام الله علیه) هم فرمود این میشود تأویل. قرآن چنین چیزی دارد، قرآن برای هر آیهای یک انگیزه و اهدافی دارد که اگر کسی در حد موسای کلیم(سلام الله علیهم) باشد بالأخره معلم میخواهد تا تأویل قرآن را بفهمد.
سراسر قرآن کریم همانند کار خضر(سلام الله علیه) است که همه اینها تأویل دارد یعنی به حسب ظاهر انسان یک طور درک میکند یک طور اعتراض میکند اما عمقی دارد که آن عمق باعث اینگونه حرف زدن است. موسی(سلام الله علیه) گفت چرا این دیوار را رایگان دارید بازسازی میکنید در حالیکه اینها حاضر نشدند ما را به عنوان مهمان بپذیرند. فرمود این رازی دارد تأویلی دارد.
تبیین معنای تأویل
پرسش:...
پاسخ: نه; خود قرآن تأویل را میگوید ما از کتاب لغت مدد نگرفتیم لغت میگوید تأویل یعنی ارجاع، عول یعنی رجوع «عَوّله» یعنی اَرْجَعَه این کار لغت است، اما خود قرآن تأویل را در این موارد به کار برد میفرماید این تأویل است.
پرسش:...
پاسخ: بله; چون استشهاد به خود قرآن که باشد مسئله روشنتر خواهد شد. لغت تأویل یعنی ارجاع، اما لفظ را به معنا ارجاع بدهند، عام را به خاص ارجاع بدهند، مطلق را به مقیّد ارجاع بدهند، ذیالقرینه را به قرینه ارجاع بدهند، منسوخ را به ناسخ ارجاع بدهند که اینها در قلمرو لفظ و مفهوم و استنباط و استظهار و امثال ذلک است. یا نه مثال را به ممثّل ارجاع بدهند که این میشود تأویل، قرآن چنین چیزی دارد. قدری که انسان جلوتر میرود بخواهد دسترسی به باطن قرآن پیدا کند میبیند یک خضر راهی میخواهد که این چه کسی است و این چه چیزی است، چرا اینطور گفته است همانطوری که کارهای خضر(سلام الله علیه) سؤال انگیز بود و به حسب ظاهر برای کسی حل نمیشد یک مقدار که انسان جلوتر برود میبیند که قرآن چنین چیزهایی هم دارد و سراسر قرآن اینطور است نه تنها متشابهات، بلکه سراسر قرآن تأویل دارد.
قیامت، ظرف ظهور تأویل قرآن کریم
چه موقع تأویلش ظهور میکند ظاهر میشود، قیامت. خب اگر کسی الآن قیامت را ببیند تأویل قرآن را میبیند هرگز برای انسان قابل قبول نیست که گناه آتش است، اکل مال یتیم آتش است اگر کسی گفت: «اکل مال الیتیم» یعنی «اکل ناراً» این به هیچ وجه قابل استفاده نیست به هیچ دلالتی این جمله دلالت بر آن جمله ندارد که اگر گفتیم «زید اکل مال الیتیم» یعنی «اکل النار» اما وقتی انسان به این آیه سورهٴ «نساء» میرسد که ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ میخواهد بفرماید اینکه ما گفتیم: ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ یعنی با آتش بازی نکنید خب، چه موقع معلوم میشود مال یتیم خوردن با آتش بازی کردن است؟ ﴿یَوْمَ یَأْتِی تأویلهُ﴾; فردا که تأویل ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ ظاهر شد معلوم میشود اینکه ما گفتیم با مال یتیم بازی نکنید یعنی به آتش دست نزنید، اینکه گفتیم کسی که مال یتیم میخورد دارد در شکمش آتش میخورد فردا معلوم میشود این را به هیچ وجه نمیشود با الفاظ از آیه استفاده کرد اینکه تفسیر نیست این تأویل است که خود ذات اقدس الهی باید مشخص کند. نمونههایش را بیان کرده درباره مال یتیم گفته در موارد دیگر گفته کلّ قرآن کریم اینچنین است لذا در حالی که همه ما را تشویق میکند به تفسیر قرآن بروید در قرآن تدبّر کنید تفسیر قرآن یاد بگیرید تدبّر کنید کتابهای تفسیری مطالعه کنید اما میگوید دست به تأویل نزنید نصیب شما نمیشود معلوم میشود تأویل از سنخ تفسیر نیست سنخ تفسیر به باطن هم نیست شما هر چه دقیقتر بشوید عمیقتر بشوید در امتداد الفاظ و مفاهیم بما لها من المصادیق الدقیقه حرکت میکنید اما بخواهید بگویید «اکل مال الیتیم» یعنی «اکل النار» این را با هیچ وجه نمیشود استفاده کرد و کل قرآن اینطور است و تأویل کل قرآن نزد خداست و راسخون در علم هم به تعلیم الهی از تأویل قرآن برخوردارند، حالا این آیات باید محل بحث بشود.
«والحمدالله رب العالمین»
راز کاربرد متشابه در قرآن کریم
امّ بودن محکمات نسبت به متشابهات
فرق تأویل و تعبیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تأویلهِ وَمَا یَعْلَمُ تأویلهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾
راز کاربرد متشابه در قرآن کریم
ظاهر این کریمه تقسیم آیات قرآن کریم است به دو گروه که گروه اول محکماتاند و سِمت آنها امّالکتاب بودن است و گروه دوم متشابهاتاند که باید به آن محکمات برگردند اگر محکمات سِمت تبیین متشابهات را دارند و اگر باید متشابهات را به محکمات ارجاع داد تا معنای روشنش محقق بشود پس اختلاف در قرآن کریم نیست، قهراً با سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 82 منافاتی ندارد، چون در آنجا فرمود: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾; فرمود چرا درباره قرآن تدبر نمیکنند اگر این کلام، کلام الهی نمیبود حتماً اختلافات فراوانی در این کتاب مشاهده میشد، چون اختلاف در این کتاب نیست پس این کتاب، کلامالله است به صورت قیاس استثنایی که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» چون در قرآن اختلاف نیست پس کلامالله است. بیان تلازم هم این است که اگر انسانی مثلاً بخواهد در طی 23 سال کتابی را در شرایط گوناگون تنظیم کند در جنگ و صلح، در سرّاء و ضراء، در هجرت و غیر هجرت، در حال عداوت و صلح و شرایط گوناگون کتابی تنظیم کند حتماً بعضی از قسمتهایش با بعضی از قسمتهای دیگر ناسازگار است یا برای اینکه انسان جاهل است به همه علوم عالم نیست یا برای اینکه این سهو و نسیان دارد یادش رفته است که گذشته چه گفته است و در سراسر قرآن کریم هیچ گونه از این مسائل راه ندارد قرآن منزّه از اختلاف است پس معلوم میشود کلام انسان نیست کلام بشر نیست کلامالله است که اگر به خواست خدا به آیه 82 سورهٴ «نساء» رسیدیم بحث مبسوطی در این قیاس استثنایی خواهد بود. به هر حال ظاهر آیه بر اساس این قیاس استثنایی این است که اگر قرآن کلام خدا نبود حتماً دارای اختلافات فراوان بود، چون اختلاف در قرآن نیست پس این کتاب، کلامالله است یعنی «لکن التالی باطل فالمقدم مثله».
تقسیم آیات به محکم و متشابه با انسجام قرآن منافات ندارد مایه اختلاف آیات قرآن نیست، زیرا این محکمات به منزله اصولاند و آن متشابهات به منزله فروعاند و فروع وقتی به اصول برگشت میوه شادابی خواهد داد پس هیچ اختلافی در قرآن کریم نیست. با اینکه فرمود بعضی از
آیات محکماند بعضی از آیات متشابه.
تمسک به متشابهات منشأ فتنه انگیزی
مطلب دوم آن است که ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تأویلهِ﴾ عدهای صریحاً کافرند و نه محکم را میپذیرند و نه متشابه را، اما آنها که قلبشان بیمار است و قلبشان به تباهی انحراف مبتلاست آنها ظاهر میپذیرند و باطن نمیپذیرند اینها کسانیاند که دنبال متشابهات میگردند تا متشابهات را به میل خود معنا کنند نه متشابهات را جستجو کنند تا به محکمات برگردانند بعضی از بزرگان کتابشان فقط در زمینه متشابهات است متشابهاتالقرآن، اینها تتبّع کردند متشابهات را جستجو کردند و تدوین کردند و نحوه ارجاع متشابهات به محکمات را هم بیان کردند اینها محققینی هستند که در صدد اجتهاد قرآنیاند; متشابهات را به محکمات ارجاع میدهند. گروهی که فی قلبشان زیغ است دنبال متشابهات میگردند که برای متشابهات معنایی به دلخواه خود ارائه دهند فرمود: ﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ سرّش آن است که میخواهند فتنهانگیزی کنند و برای متشابه نزد خود تأویل و مرجعی را مشخص کنند که متشابهات را به آن اصلی که خود پنداشتند ارجاع بدهند نه به محکمات.
امّ بودن محکمات نسبت به متشابهات
مطلب دیگر آن است که در این آیه نفرمود محکمات، تأویل متشابهاتاند فرمود محکماتی دارند که امّاند و متشابهات را باید به محکمات ارجاع داد نه اینکه محکمات تأویلاند و متشابهات وقتی به محکمات برمیگردد یعنی تأویل دارد، زیرا ارجاع فرع به اصل غیر از تأویل داشتن است و آن گروه هم که دنبال متشابه میگردند برای آن است که مأخذی برای متشابه پیدا کنند و متشابه را به استناد آن مأخذی که خود ساختهاند معنا کنند.
فرق تأویل و تعبیر
درباره تأویل نمونههایی در بحث دیروز گذشت نمونههای دیگری در بحث امروز ملاحظه فرمایید تا روشن بشود که قرآن کریم به چه چیز میگوید تأویل. در سورهٴ «یوسف» بسیاری از موارد با تأویل یاد شده است در آغاز قصه یوسف (سلام الله علیه) اینچنین آمده است که من یازده ستاره را دیدم با شمس و قمر که برای من سجده میکنند. آیه چهار سورهٴ «یوسف» این است که ﴿إِذْ قَالَ یُوسُفُ لاَِبِیهِ یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ بعد وقتی به آن مقام عزت رسید برادران او و پدر و مادر او طبق این نقل آمدند در حضور او خضوع کردند گفت این تأویل رؤیای من است ﴿وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ گفت این تأویل رؤیای من است که من قبلاً دیده بودم ﴿وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ که آیه صد سورهٴ «یوسف» است ﴿وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تأویل رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ که تأویل در حقیقت بیتناسب با تعبیر نیست; منتها تعبیر رؤیا مربوط به عالم الفاظ و مفاهیم است که یک معبّر از آن صورتی که شخص به یادش است عبور میکند تا به مطلبی که به ذهنش برسد، برسد و چون از این صورت عبور میکند به آن مسئله اصلی میرسد این را میگویند تعبیر و اگر آن مسئله اصلی در خارج واقع بشود آن را میگویند تأویل. پس تأویل آن وجود خارجی است تعبیر این صورت مفهومی است. وقتی یوسف(سلام الله علیه) به آن مقام رسید برادران او و همچنین پدر و مادر او طبق این نقل در برابر او خضوع کردند و تواضع کردند، فرمود این تأویل آن رؤیاست یعنی آنچه در آیه چهار همین سوره آمده است ﴿إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾ این میشود رؤیا، اگر این رؤیا را کسی برای اوتعبیر میکرد میگفت تو به جایی میرسی که یازده نفر در برابر تو خضوع میکنند و دو شخصیت هم به تو احترام میکنند این میشد تعبیر رؤیا وقتی این واقعیت در خارج محقق شد میشود تأویل رؤیا. پس یک رؤیاست و دیگری تعبیر رؤیا و سومی تأویل رؤیا. تأویل کاری با الفاظ و مفاهیم و معانی ذهنی ندارد تأویل میشود وجود خارجی. پس تعبیر رؤیا غیر از تأویل رؤیاست، لذا یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً﴾ این تأویل رؤیاست.
تفاوت رؤیای پیامبران با افراد دیگر
خب مطلبی را اینجا در پرانتز داشته باشید که بعدها ممکن است در این زمینه بحث بشود وگرنه در بحث محکم و متشابهات ما به این بحث نخواهیم رسید و آن این است که آنچه را که یوسف(سلام الله علیه) در عالم رؤیا دید بعد از گذراندن بسیاری از امتحانهای صعبالعبور به جایی رسید که برادران او و پدر و مادر او در برابر او خضوع کردند گفت این تأویل آن رؤیاست یعنی الآن ما در بیداری هستیم و آنچه را که من در دوران نوجوانی دیده بودم آن رؤیا بود و الآن در حالت بیداری تأویل آن رؤیا را مشاهده میکنیم، این آنچه از یوسف(سلام الله علیه) بر میآید. و اما آنچه که از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است و از حضرت امیر(سلام الله علیه) رسیده است این است که «النّاس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»; میفرمایند شما خواب هستید و خواب میبینی که بیدار شدی، گاهی انسان در خواب خواب میبیند که بیدار شده است و یا خواب میبیند یا از خواب برخاست و فلان کار را انجام داده است. میفرمایند شما خواب میبینی که بیدار شدی هنوز خوابی تا نمردی خوابی، بیداری و یقظه برای نشئه برزخ و بعد است. شما خواب دیدی که بیدار شدی و خیال میکنی که این تأویل آن رؤیاست، البته بین آن مقامی که رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد با مقامی که یوسف صدّیق(سلام الله علیه) و سایر انبیا بزرگ دارند میشود این معنا را گفت، اما خیلی از حالات آنها یعنی بزرگان برای ما بیداری است این تفاوت برای خاتم انبیا و دیگر انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است. این پرانتز بسته این نظر شریف یادتان باشد تا معلوم بشود که آنچه را که دیگران به عنوان بیداری میدانند بزرگان الهی به عنوان اینکه شما خواب دیدی که بیدار شدی میدانند; میگویند انسان یا با موت ارادی محض بیدار میشود یا وقتی وارد نشئه برزخ شد آن هم بیدار خواهد شد نسبت به دنیا و بیداری مطلق، نشئه قیامت است.
پرسش:...
پاسخ: نه; این نسبت که محفوظ باشد همه خوابند مگر آنها که به بیداری محض رسیدند با حفظ آن نسبت البته حالاتی که بزرگان دارند نسبت به ما بیداری است البته.
وجه اشتراک بین کتاب تدوین و تکوین حق تعالی
پرسش:...
پاسخ: در روایات ما هست ائمّه(علیهم السّلام) فرمودند همانطوری که قرآن که کتاب تدوینی خداست دارای دو دسته آیات است بعضی محکماتاند بعضی متشابهات، متشابهات باید به محکمات برگردند تا معنادار باشند. کتاب تکوینی خدای سبحان هم بشرح ایضاً [همچنین] یعنی در جامعه هم یک سلسله افراد محکم را خدا میآفریند دیگران متشابهاتاند که باید در دامن این محکمات تربیت بشوند و این محکمات انبیا و اولیای معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند که سایر افراد متشابهاند و دو پهلویند باید در سایه تربیت انسانهای معصوم که صاف و صریحاند تربیت بشوند، این مطلب حق است; منتها به عنوان تطبیق آیه است.
راههای شناخت تأویل از تعبیر
به هر حال در همین سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» وقتی جریان زندان رفتن یوسف(سلام الله علیه) را شرح میدهد میفرماید در زندان عدهای به حضرت یوسف عرض کردند که ما خوابهای گوناگونی دیدیم شما برای ما تأویل کنید. در آیه 36 و 37 همین سوره میفرماید: ﴿نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ٭ قَالَ لاَ یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ در اینجا مادامی که سخن از لفظ و مفهوم است سخن از تأویل هم هست که اینجا تأویل بر همان تعبیر حمل شده است. حضرت برای هر کدام خوابشان را تعبیر کرده است در اینجا تأویل همان تعبیر است فرمود یکی به صورتی در میآید که آزاد میشود دیگری اعدام خواهد شد و امثال ذلک. خب اینها الفاظ است و دارای مفاهیم و صور ذهنی و هنوز به خارج نرسیده است و همین حدّ که آینده را ترسیم میکند در حقیقت تعبیر است که بر او تأویل اطلاق شده است. اطلاق تأویل در این دو مورد غیر از اطلاق تأویل است در همین آیه صد سورهٴ «یوسف» که فرمود: ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ مِن قَبْلُ﴾ این تأویل بر عین خارج حمل شد این دو موردی که میگوید: ﴿نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ یا فرمود: ﴿نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ این تأویل بر تعبیر حمل شد اینها یکسان نیستند چه اینکه باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» وقتی مَلک مصر آن خواب را دیده است و عدهای را برای تعبیر احضار کرد آنها گفتند ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعَالِمِینَ﴾ که آیه 44 همین سوره است در اینجا تأویل همان تعبیر خواهد بود، ولی وقتی به حضرت یوسف گفتند حضرت یوسف کلاً جریان را برای اینها تشریح کرد در حقیقت تعبیر نموده است. خب، پس تأویل هم بر تعبیر اطلاق میشود بر موردی که موردش تعبیر است هم بر عین خارج. قرآن کریم دارای تأویل هست یعنی دارای یک سلسله معانی است که باید به آن معنا برگردد یا نه حقایقی است که قرآن کریم در ظرف آن حقایق ظهور میکند. از بحث دیروز روشن شد که کلّ قرآن تأویل دارد روزی که تأویل قرآن فرا میرسد اینها به تأویل قرآن، چون احاطه نکردند تکذیب نمودهاند.
تأویل چون هم بر صور ذهنی و معنای علمی حمل میشود نظیر آنچه گفته شد و هم بر عین خارج حمل میشود نظیر آنچه که یوسف فرمود: ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ﴾ برای قرآن کریم ممکن است هم تأویلی باشد نظیر آنچه را که گفتند: ﴿نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ یا ﴿نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ﴾ و هم تأویلی باشد نظیر آنچه که فرمود: ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ﴾ هم بیان معانی ذهنیه به صورت تأویل است هم تحقق عینی و خارجی به صورت تأویل و اگر در بعضی از آیات آمده است که در قیامت تأویل قرآن روشن میشود این به آن معنا نیست که تأویل قرآن فقط وجود خارجی است و معانی ذهنیه را تأویل قرآن نمیگویند چون اینها مثبتیناند هیچ کدام دیگری را نفی نمیکند. فرمود روزی که تأویل قرآن فرا میرسد ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تأویلهُ یَوْمَ یَأْتِی تأویلهُ﴾ قیامت، تأویل قرآن فرا میرسد خب، این باعث نمیشود که ما بگوییم تأویل قرآن حتماً یک عین خارجی است و معانی ذهنیه را تأویل قرآن نمیگویند این یک نکته.
فرق تأویل با تفسیر
نکته دیگر آن است که تأویل غیر از تفسیر است، تفسیر چه به ظاهرش، چه به باطنش، چه به عنوان تطبیق که تطبیق غیر از تفسیر است هیچ کدام با تأویل سازگار نیست. تأویل آن است که همانطوری که صورت منامیه نائم را معبّر عبور میدهد [و] مؤوّل رجوع میدهد تا به جایی برگرداند و به این کسی که خواب دید میفهماند تو آن قدرت را نداشتی که آن واقعیت را بدون پرده ببینی آن ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) میخواهد که بگوید: ﴿یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾ عین واقع را میبیند، تو از پشت چند پرده آن واقعیت را دیدی یک معبّر ماهر یک مؤوّل عالم، دست این رائی را میگیرد عبور میدهد به آن حقیقتی که او در آن عالم دید منتها این لایههای صور خیالیه و وهمیه او را پوشاند. معبّر و مؤوّل عبور میکند از این همه لایهها تا آن اصل را ببیند و آن اصل حق است و واقع میشود. گاهی این لایهها به قدری زیاد است که تا این معبّر بیچاره از این لایهها عبور کند خودش میماند، مثل اینکه یک برگ، سبزی خوراکی در یک دسته علف هرز پنهان کنی تازه این میشود ضغث، «ضغث» یعنی دسته، اگر یک برگ کاهو را در یک میدان ترهبار که دستههای فراوانی از علف هرز دارند اضغاثاند یعنی ضغث ضغثاند دسته دستهاند تا یک انسان بگردد در لابهلای این دستهها آن یک برگ خوراکی را پیدا کند خسته میشود میگوید این اضغاث است یعنی انسان یک مطلب ظریف دید اینقدر لایهها و پوستههای وهم و خیال دسته دسته بر او افزوده کرد که نه تنها که یک ضغث است بلکه اضغاث است نه تنها یک دسته است بلکه چندین دسته است; یک برگ خوراکی را کسی بخواهد در لابهلای چندین دسته علف غیر خوراکی پیدا کند خسته میشود این را میگویند اضغاث.
خواب خیلیها اضغاث احلام است چون آنچه را که در روز بافتهاند همه این بافتههای نفسانی را بر آن مطلب لطیف یافته شده میپوشانند او را از دست میدهند و اگر کسی در روز به دنبال این فضول نگردد، کاری نکند یا جز حق چیزی نکند این شخص اگر در رؤیا در عالم خواب چیزی دید یا عین آن را میبیند همانطوری که در دنیا در کار زید و امر دخالت نکرد روح او روح او خلیص نیست روح او روح دخیل نیست از این بپرسد چه کردی از آن بپرسد کجا بودی یک روح بیکاری نیست، روحی نیست که مرتب در کارهایی که «لا یعنیه» است دخالت کند این روح در آن عالم اگر مطلبی را دید یا عین همان را میبیند بدون اینکه چیزی بر او بیافزاید یا از او بکاهد یا اگر چیزی بر او افزود یا از او کاست از همان سنخ است لذا معبّر به خوبی به آسانی عبور میکند از آنچه این شخص بیدار شد و به یادش ماند و به معبّرگفت این معبّر به آسانی از این صورت نقد عبور میکند به آن صورت اصل میرسد کار او آسان است.
در اینجا نمیگوید اضغاث احلام میگوید یک رؤیای صادقه است در هر دو حال چه تأویل باشد چه تعبیر باشد هرگز لفظ آن معنا را نمیرساند یعنی این که میگوید: ﴿إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْراً﴾ و آن که میگوید من میبینم که طبقی نان بر بالای سر دارم و پرندهها از این نان استفاده میکنند این شخصی که گفت من خواب دیدم طبقی نان بر بالای سر من است که ﴿تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ﴾ این نه به دلالت مطابقه، نه به دلالت تضمّن، نه به دلالت التزام، نه به دلالت ایماء، نه به دلالت اشاره به هیچ دلالتی از دلالات، دلالت بر اعدام ندارد این از سنخ لفظ و مفهوم و استدلال و استنباط میگذرد. معنایی است که به هیچ وجه نمیشود از این لفظ استفاده کرد. آن مؤوّل و آن معبّر که میگوید تو را اعدام میکنند او از این لفظ استفاده نکرد، چون لفظ به هیچ وجه دلالت بر آن معنا ندارد. رابطه این چیزی که دارای تعبیر یا تأویل است با آن شیئی که تأویل این است رابطه مثال و ممثّل است، رابطه صورت و معنا است نه لفظ و معنا، مثل کسی که علم نصیبش میشود در عالم رؤیا خواب میبیند که در استخر زلال شنا میکند اگر بگوید من در استخر زلال شنا کردم این کلمه و این جمله به هیچ دلالتی از انحای دلالات دلالت ندارد که او عالم خواهد شد این کار لفظ نیست، کار لغت نیست، کار المعجم و المنجد نیست، کار محاورات عرفی نیست این راهی است که انسان از مثال به ممثّل بگذرد این را میگویند تعبیر رؤیا، تأویل رؤیا و قرآن گذشته از اینکه تفسیر دارد، گذشته از اینکه تطبیق دارد تأویل هم دارد یعنی قرآن گذشته از اینکه لفظ است و طبق محاورات عرفی با مردم سخن گفته است ادیب از او استفاده ادبی میکند، فقیه اصولی از او استفاده فقهی و اصولی میکند، حکیم و عارف از او استفاده فلسفی و عرفانی میکند گذشته از اینکه همه این علوم مدرسه را تأمین و تحصیل میکند یک چیز دیگری هم دارد و آن تأویل است، آن را با درس خواندن نمیشود فهمید ، آن کار فلسفه و عرفان نیست، کار فقه و اصول نیست، کار ادبیات نیست و کار لغت نیست و امثال ذلک. چون اگر کسی بخواهد از این آیه عبور بکند باید راه بلد باشد که این آیه از چه حقیقتی حکایت میکند این تأویل است، این را خدا میداند و راسخین در علم، این با درس و بحث حل نمیشود حالا کسی فیلسوف باشد یا عارف باشد بخواهد قرآن بفهمد این نیست، کسی فقیه یا اصولی باشد بخواهد قرآن بفهمد این نیست. مفسّر قرآن شدن آسان است، اما معبّر قرآن شدن و مؤوّل قرآن شدن کار آسانی نیست این را میگویند تأویل که لفظ به هیچ وجه دلالت ندارد، از لفظ به هیچ وجه نمیشود فهمید اما این صورت، صورت همان معناست آن معنا به این صورت ظهور کرده است. فرمود قرآن تأویلی دارد و تأویل قرآن در قیامت ظهور میکند و تأویل قرآن نزد خداست، در روایات هم آمده است که ائمه(علیهم السلام) که راسخین راستین قرآن کریماند عالم به تأویل قرآناند.
روایت طینت نمونهای از تأویل کلام الهی
حالا به عنوان نمونه این روایت را از روایات طینت ملاحظه بفرمایید تا ببینید این به کدام دلالت میشود از قرآن به دست آورد. در روایات طینت که روایتش هم معتبر است امام معصوم(سلام الله علیه) میفرماید در قیامت که شده است اگر کسی کار خیری کرده است به پای شیعیان ما مینویسند آنها که اهل ولایت نیستند از کار خیر طرفی نمیبندند، خب این را از کجای قرآن شما استفاده میکنید، فرمود خدا در قرآن فرمود: ﴿وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ﴾ همان در جریان حضرت یوسف، ما متاع خودمان را نزد او بود گرفتیم برگرداندیم به خودمان خوبی هر جا باشد برای ماست این را از ما گرفته خب، این کار خیر را که به حساب اولیای الهی مینویسند این را به هیچ دلالتی از دلالات نمیشود از آیه استفاده کرد ما متاعمان را نزد دیگران یافتیم و رفتیم و گرفتیم به شیعیانمان دادیم این خوبی ازما به دیگران رسیده است این در روایات طینت است این با هیچ ظهوری قابل استظهار نیست اینها را میگویند تأویل قرآن اینگونه از برداشتها جز از معصوم از کسی خریدار ندارد چون هیچ راهی نیست، نمونههایی هم مشابه این است که میفرماید این برای ما بود، آن برای دیگران بود این را میگویند تأویل قرآن پس تأویل قرآن کاری با الفاظ و دلالات و مفاهیم ندارد گرچه در مقام بیان کردن به صورت لفظ ذکر میشود یا بعد از تحقق خارجی به صورت عین خارجی ظهور میکند اما هیچ ارتباط دلالی و لفظی با کلمات ندارد لذا باب تأویل راساً از باب تفسیر جداست، تفسیر هر اندازه امتداد پیدا کند بالأخره تفسیر است تفسیر به ظاهر هست تفسیر به باطن هست تطبیق بحثش هم باز جداست مثلاً اگر ذیل این آیه که فرمود: ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ رسیده است که ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ یعنی «علمه الذی یأخذ عَمّن یأخذ» خوب این معنا معنای لطیف و باطن این آیه است، تفسیر به باطن است چون طعام دو قسم است غذای بدن، غذای روح هر دو طعام است هم میتوان به علم طعام گفت هم میتوان به نان طعام گفت. آن یک مصداق دقیقتری است این یک مصداق حسیتر، آن را میتوان از لفظ اگر کسی دقیق باشد استفاده کند، اما ﴿وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ﴾ پس خوبی دیگران برای ماست این را به هیچ وجه نمیشود استفاده کرد پس باب تفسیر چه تفسیر به ظاهر چه تفسیر به باطن راه دیگری است باب تأویل راساً دیگر، خواه تأویل از باب الفاظ و مفاهیم نباشد راساً نظیر ﴿هذا تأویل رُؤْیایَ مِن قَبْلُ﴾ یا ﴿یَوْمَ یَأْتِی تأویلهُ﴾ که آنجا سخن از لفظ و مفهوم نیست یا سخن از لفظ و مفهوم و امثال ذلک باشد، صورت علمیه باشد، ولی از لفظ نتوان استفاده کرد نظیر آنچه در حالت تعبیر رؤیا به یوسف(سلام الله علیه) گفتند و یوسف (سلام الله علیه) هم فرمود این میشود تأویل. قرآن چنین چیزی دارد، قرآن برای هر آیهای یک انگیزه و اهدافی دارد که اگر کسی در حد موسای کلیم(سلام الله علیهم) باشد بالأخره معلم میخواهد تا تأویل قرآن را بفهمد.
سراسر قرآن کریم همانند کار خضر(سلام الله علیه) است که همه اینها تأویل دارد یعنی به حسب ظاهر انسان یک طور درک میکند یک طور اعتراض میکند اما عمقی دارد که آن عمق باعث اینگونه حرف زدن است. موسی(سلام الله علیه) گفت چرا این دیوار را رایگان دارید بازسازی میکنید در حالیکه اینها حاضر نشدند ما را به عنوان مهمان بپذیرند. فرمود این رازی دارد تأویلی دارد.
تبیین معنای تأویل
پرسش:...
پاسخ: نه; خود قرآن تأویل را میگوید ما از کتاب لغت مدد نگرفتیم لغت میگوید تأویل یعنی ارجاع، عول یعنی رجوع «عَوّله» یعنی اَرْجَعَه این کار لغت است، اما خود قرآن تأویل را در این موارد به کار برد میفرماید این تأویل است.
پرسش:...
پاسخ: بله; چون استشهاد به خود قرآن که باشد مسئله روشنتر خواهد شد. لغت تأویل یعنی ارجاع، اما لفظ را به معنا ارجاع بدهند، عام را به خاص ارجاع بدهند، مطلق را به مقیّد ارجاع بدهند، ذیالقرینه را به قرینه ارجاع بدهند، منسوخ را به ناسخ ارجاع بدهند که اینها در قلمرو لفظ و مفهوم و استنباط و استظهار و امثال ذلک است. یا نه مثال را به ممثّل ارجاع بدهند که این میشود تأویل، قرآن چنین چیزی دارد. قدری که انسان جلوتر میرود بخواهد دسترسی به باطن قرآن پیدا کند میبیند یک خضر راهی میخواهد که این چه کسی است و این چه چیزی است، چرا اینطور گفته است همانطوری که کارهای خضر(سلام الله علیه) سؤال انگیز بود و به حسب ظاهر برای کسی حل نمیشد یک مقدار که انسان جلوتر برود میبیند که قرآن چنین چیزهایی هم دارد و سراسر قرآن اینطور است نه تنها متشابهات، بلکه سراسر قرآن تأویل دارد.
قیامت، ظرف ظهور تأویل قرآن کریم
چه موقع تأویلش ظهور میکند ظاهر میشود، قیامت. خب اگر کسی الآن قیامت را ببیند تأویل قرآن را میبیند هرگز برای انسان قابل قبول نیست که گناه آتش است، اکل مال یتیم آتش است اگر کسی گفت: «اکل مال الیتیم» یعنی «اکل ناراً» این به هیچ وجه قابل استفاده نیست به هیچ دلالتی این جمله دلالت بر آن جمله ندارد که اگر گفتیم «زید اکل مال الیتیم» یعنی «اکل النار» اما وقتی انسان به این آیه سورهٴ «نساء» میرسد که ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ میخواهد بفرماید اینکه ما گفتیم: ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ یعنی با آتش بازی نکنید خب، چه موقع معلوم میشود مال یتیم خوردن با آتش بازی کردن است؟ ﴿یَوْمَ یَأْتِی تأویلهُ﴾; فردا که تأویل ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ﴾ ظاهر شد معلوم میشود اینکه ما گفتیم با مال یتیم بازی نکنید یعنی به آتش دست نزنید، اینکه گفتیم کسی که مال یتیم میخورد دارد در شکمش آتش میخورد فردا معلوم میشود این را به هیچ وجه نمیشود با الفاظ از آیه استفاده کرد اینکه تفسیر نیست این تأویل است که خود ذات اقدس الهی باید مشخص کند. نمونههایش را بیان کرده درباره مال یتیم گفته در موارد دیگر گفته کلّ قرآن کریم اینچنین است لذا در حالی که همه ما را تشویق میکند به تفسیر قرآن بروید در قرآن تدبّر کنید تفسیر قرآن یاد بگیرید تدبّر کنید کتابهای تفسیری مطالعه کنید اما میگوید دست به تأویل نزنید نصیب شما نمیشود معلوم میشود تأویل از سنخ تفسیر نیست سنخ تفسیر به باطن هم نیست شما هر چه دقیقتر بشوید عمیقتر بشوید در امتداد الفاظ و مفاهیم بما لها من المصادیق الدقیقه حرکت میکنید اما بخواهید بگویید «اکل مال الیتیم» یعنی «اکل النار» این را با هیچ وجه نمیشود استفاده کرد و کل قرآن اینطور است و تأویل کل قرآن نزد خداست و راسخون در علم هم به تعلیم الهی از تأویل قرآن برخوردارند، حالا این آیات باید محل بحث بشود.
«والحمدالله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است