display result search
منو
تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش ششم

تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش ششم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 8 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش ششم"

آرای گوناگون در معنای «محکم و متشابه»
«قابلیّت تأویلات گوناگون در متشابه و عدم تحمل بیش از یک تأویل در محکم» و نقد آن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَلْبَابِ ﴿7﴾

این آیه که سایر آیات قرآن را به محکم و متشابه تقسیم می‌کند باید محکم باشد و اگر متشابه باشد در این تقسیم موفق نخواهد بود. مطلب بعدی آن است که متشابه، در مقابل محکم است و پیروی متشابه منهای محکم فتنه‌برانگیز است و کسانی که به پیروی متشابه منهای محکم برخاستند درصدد ریشه‌یابی کُنه قرآن‌اند، بدون اینکه از محکمات باخبر بشوند. اینها خصوصیات بارزی است که از کریمه‌ای که تقسیم می‌کند آیات را به متشابه و محکم برمی‌آید.

آرای گوناگون در معنای «محکم و متشابه»
قهراً آرای گوناگونی که در تبیین محکم و متشابه ارائه داده شد بسیاری از آن آرا مخدوش خواهد بود. سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) که سعی بلیغی داشتند آرایی که مربوط به محکم و متشابه است ذکر کردند و براساس این آرا نقدی وارد کردند البته بر فرمایش سیدناالاستاد متأخّرین که بعد از ایشان آمدند باز نقدی دارند الآن اصل فرمایش ایشان براساس استقصایی که کردند بحث بشود تا در نقص و تمام فرمایش ایشان و نقدی که بر فرمایش ایشان وارد کرده‌اند بحث بشود که آیا وارد است یا وارد نیست.
بعد از اینکه محکم و متشابه را خودشان به آن سبک معنا کردند می‌فرمایند آرای گوناگونی که از صدر اسلام سابقه دارد تاکنون در زمینه محکم و متشابه ارائه شد.
1ـ «محکم بودنِ آیات (151 ـ 153) سورهٴ «انعام» و تشابه سایر آیات» و نقد آن
نظر اول آن است که محکمات همان هستند که در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمدند آیه 151 و 152 و 153 این را از ابن‌عباس نقل کردند. لازمهٴ این سخن آن است که به استثنای این دو، سه آیه پایانی سورهٴ «انعام» بقیه متشابه باشد و پیروی سایر آیات مایهٴ فتنه باشد در حالی که این‌چنین نیست، بسیاری از آیات دیگر هست که معنای روشنی دارد و پیروی آنها ناشی از فتنه‌برانگیزی و مانند آن نیست. گذشته از اینکه سخن ابن‌عباس به عنوان تمثیل است نه به عنوان تعیین یعنی ابن‌عباس گفته است که «انّ الآیات الثلاث من المحکمات» آیات 151 و 152 و 153 سورهٴ «انعام»، نفرمود محکمات اینها هستند، فرمود اینها از محکمات‌اند این مغالطهٴ از باب توهّم عکس که موجبه هم کنفسها منعکس می‌شود زمینهٴ این قول شد؛ ابن‌عباس نفرمود محکمات اینها هستند فرمود اینها جزء محکمات‌اند نه همه محکمات در این دو، سه آیه خلاصه می‌شوند. نشانه‌اش آن است که از سخنان خود ابن‌عباس برمی‌آید که آیات دیگر را هم جزء محکمات می‌شمارد، می‌فرماید: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ﴾ و امثال ذلک اینها هم محکماتٌ که اینها جریان تمثیل دارد نه تعیین، یعنی وقتی برای محکم نمونه ذکر می‌کنند می‌فرمایند، نظیر آیه 151 و 152 و 153 سورهٴ «انعام» و نظیر ﴿قَضَی رَبُّکَ﴾ و امثال ذلک که اینها از محکمات‌اند نه محکمات اینها هستند.
ثانیاً ابن‌عباس از آن جهت که معصوم نیست سخن او برای غیر خودش حجّت نیست و از طرفی هم ایشان برهانی بر این حصر اقامه نکردند اولاً حصر نیست بر فرض هم باشد حصر غیر مبرهن است دلیلی بر این حصر اقامه نکردند.

2ـ ردّ قول به «محکم بودنِ حروف مقطّعه و تشابه سایر آیات»
قول دوم عکس قول اول است و آ‌ن این است که محکمات همین حروف مقطعه‌اند آن‌وقت لازمه‌اش این است که بقیه آیات بشود متشابه. سرّ این توهّم که محکمات را همین حروف مقطّعه شمردند این است که این حروف مقطّعه براساس رمز می‌تواند بسیاری از اسرار را بازگو کند حکومتها را، مدّت حکومت را، انقراض حکومتها را و امثال ذلک را می‌تواند بازگو کند و از طرفی بفرماید قرآن از همین حروف تشکیل شده است و اگر شما توانستید از همین حروفی که سرمایه قرآن است کتابی یا سوره‌ای همانند قرآن بیاورید. قرآن که معجزه است و اتیان مثلش میسّر نیست از همین حروف تشکیل شده است، شما هم اگر توانستید از همین حروف، کتابی یا سوره‌ای همانند قرآن بیاورید.
این توهّم هم تام نیست، برای اینکه خود آیه محل بحث محکم و متشابه را مشخص کرد؛ فرمود محکمات امّ الکتاب‌اند یعنی سایر آیات را که متشابه‌اند باید به کمک محکمات فهمید خود حروف مقطّعه معنای واضح و روشنی ندارد، لذا عده‌ای حروف مقطّعه را جزء متشابهات به حساب آوردند. محکمات آ‌ن است که بتواند عهده‌دار تبیین خطوط کلی قرآن باشد در حالی که حروف مقطّعه این‌چنین نیست، اگر سخن از رمز باشد که با رمز نمی‌شود مردم را هدایت کرد [بلکه] باید طرزی سخن گفت که مردم بفهمند و راه بیفتند، پس این گذشته از آنکه لازمه‌اش آن است غیر از حروف مقطّعه، متشابه باشد در حالی که این‌چنین نیست بسیاری از آیات دیگر غیر از حروف مقطّعه معانی روشنی دارد و پیروی آنها مایهٴ فتنه نیست، خودِ این آیه‌ای که تقسیم می‌کند آیات قرآن را به محکم و متشابه برای محکم، خصیصه‌ای ذکر می‌کند که آن خصیصه و شاخصه در حروف مقطّعه نیست.

3ـ خدشه بر قول به «مُجمل بودنِ متشابهات و مبیّن بودن محکمات»
قول سوم آن است که متشابه همان است که مُجمل نامیده می‌شود و محکم همان است که مُبیّن نامیده می‌شود مجمل و مبیّن را در اصول ملاحظه فرمودید این رأی تفسیری آن است که محکم و متشابه همان مجمل و مبیّن است. این رأی هم مردود است، برای اینکه مجمل یک معنای روشنی ندارد تا کسی پیروی کند تفاهم عُرفی هم به این است که هرگز به مجمل کسی استدلال نمی‌کند مجمل بر امری دلالت نمی‌کند تا فتنه را به همراه داشته باشد و تفاهم عرفی هم این است که هر فهم ساده‌ای می‌فهمد که به وسیله مبیّن باید مجمل را روشن کرد. مجمل معنایی ندارد که اگر کسی آن معنا را گرفت فتنه‌ای به همراه داشته باشد، ولی ظاهر آیه‌ای که تقسیم می‌کند آیات را به محکم و متشابه این است که متشابه معنایی دارد که اگر کسی خواست به این معنا عمل بکند فتنه برمی‌خیزد، پس محکم و متشابه غیر از مجمل و مبیّن است.

4ـ «تشابه آیات منسوخ و احکام آیات ناسخ» و نقد آن
قول چهارم آن است که متشابه همان آیات منسوخ‌اند و محکمات همان آیات ناسخ‌اند، زیرا منسوخ باید مورد ایمان باشد، ولی مورد عمل نباشد ناسخ هم مورد ایمان است هم مورد عمل، چون قرآن برای محکم خصیصه‌ای ذکر کرد و برای متشابه خصیصه‌ای ذکر کرد ما این دو خصیصه را در ناسخ و منسوخ می‌بینیم. خصیصهٴ محکم آن است که باید هم به او ایمان آورد، هم به او عمل کرد. خصیصه متشابه آن است که باید به او ایمان آورد که این کلام‌الله است و از نزد خدا نازل شد، ولی نباید به او عمل کرد. راسخین در علم می‌گویند: ﴿آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾؛ ما به این ایمان آوردیم و مؤمنیم که متشابه از نزد حق است، اما عمل نمی‌کنند بر خلاف کسانی که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ که آنها ﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ منه﴾، چون محکم آن است که هم مورد ایمان باشد هم مورد عمل و متشابه آن است که مورد ایمان باشد و مورد عمل نباشد و احکام منسوخه مورد ایمان بدون عمل‌اند و احکام ناسخ مورد ایمان و عمل‌اند، پس محکم و متشابه یعنی ناسخ و منسوخ. منشأ این پندار هم همان مغالطه توهّم عکس است خیال کردند هر چه که به او باید ایمان آورد و عمل نکرد این جزء متشابه است و متشابه هم همین است هر چه که باید به او ایمان آورد و عمل کرد محکم است و محکم هم همین است. غافل از اینکه منسوخ جزء متشابهات است بر فرض، اما نه همه متشابهات منحصر در منسوخ‌اند، پس منشأ این قول همان توهّم عکس است.
محذور دیگر آن‌ است که آیاتی که نه ناسخ‌اند، نه منسوخ و نظری به آیات دیگر ندارند و آیات دیگری هم نظر نسخی به اینها ندارد و آیات ابتدائیه‌اند اینها نه محکم‌اند، نه متشابه، اگر محکمات همان نواسخ‌اند و متشابهات همان منسوخات، پس آیاتی که نه نظر نسخی به آیه‌ای دارد و نه مورد نظر نسخی آیات دیگر است لازمه‌اش آن است که نه محکم باشد نه متشابه، در حالی که ظاهر تقسیم قرآن کریم این است که آیات قرآنی از این دو قِسم بیرون نیست: بعضی محکمات‌اند بدون تشابه، بعضی متشابه‌اند و محکم نیستند و محکم دارند البته. گذشته از اینکه بعضیها همین قول را به ابن‌عباس نسبت دادند و این نقل هم درست نیست، نظیر همان نقل قول قبلی یعنی قول اولی که به ابن‌عباس اسناد داده شد.

5ـ نقد قول به «امکان اقامهٴ دلیل روشن برای محکمات بر خلاف متشابهات»
رأی پنجم و قول پنجم آن است که محکم آن است که بشود برای او دلیل واضح و روشنی اقامه کرد، نظیر آیات توحید، آیات قدرت حق، آیات حکمت و علم حق و مانند آن. متشابه آن است که نمی‌توان برای شناخت او دلیلی اقامه کرد و نیازی به تأمّل و تدبّر و امثال ذلک دارد. ایشان می‌فرمایند اگر معنای محکم و متشابه این باشد بسیاری از احکام عبادی قرآن کریم جزء متشابهات خواهد بود، برای اینکه ما درباره اصول دین می‌توان با برهان، مسائل را حل کرد فهمید که خدا حکیم است، قدیر است، حیّ است و مانند آن، اما عبادات و اسرار عبادات را نمی‌شود فهمید و به زحمت و با تأمل و تدبّر برای او دلیلی مثلاً کشف کرد خب اگر این است لازمه‌اش این است که عبادات جزء متشابهات باشد در حالی که این‌چنین نیست و متشابه بودن یعنی آیه‌ای بر یک معنایی دلالت دارد که اگر ما بخواهیم همین معنا را از این آیه استنباط بکنیم فتنه برمی‌خیزد، این خصیصه تا آخر باید حفظ باشد در حالی که آن تعبیر و آن تفسیر برای محکم و متشابه این‌چنین نیست.

6ـ ردّ قول به «عدم دسترسی به خصوصیت متشابه بر خلاف محکم»
قول ششم آن است که محکم آن است که می‌شود بالاخره به دلیل جلی یا خفی به هر وسیله‌ای هست به او پی برد، متشابه آن است که نمی‌شود به او پی برد نه به معنا، نه به اسرار، به آن خصوصیت خارجی‌اش نمی‌شود پی برد مثلاً اصل قیامت جزء محکمات است با برهان می‌شود فهمید قیامت حق است «لا ریب فیه»، اما قیامت چه موقع قیام می‌کند، به هیچ وجه قابل فهم نیست و این می‌شود جزء متشابهات. پس محکم آن است که به وسیله دلیل جلیّ یا خفیّ بتوان به خصوصیت او راه پیدا کرد، ولی متشابه آن است که این‌چنین نباشد، نظیر وقت قیام و قیامت و مانند آن.
نقد این حرف آن است که محکم و متشابه طبق تقسیم قرآنی ناظر به دلالت آیه بر آن معنا هستند نه ناظر به خصوصیت آن، حالا وقت قیامت کسی اصلاً به دنبال آن‌وقتش نمی‌رود که بفهمد در چه تاریخی است مثلاً و فتنه‌ای به دنبال ندارد، متشابه آیه‌ای است که به حسب ظاهر بر معنایی دلالت می‌کند و اگر کسی به همین معنا اکتفا کند فتنه برانگیخته می‌شود این خصوصیت باید باشد، اما آن حیثیت خارجی شیء، وجود خارجی شیء، تاریخ خارجی شیء اینها جزء مدالیل آیه نیست تا ما بگوییم محکم است یا متشابه و گذشته از این آن عین خارجی در حقیقت برمی‌گردد به تأویل و تأویل غیر از متشابه است، مثلاً ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ اگر کسی خواست بفهمد ظرف ظهور حقیقت قرآن چه موقع است یعنی قیامت چه موقع است این به فکر تأویل قرآن است که تأویل قرآن چه موقع رُخ می‌دهد، ظرف تأویل قرآن چه موقع حاصل می‌شود این کاری به فهم متشابه ندارد.

7ـ نقد نظریهٴ «محکم بودنِ آیات‌الأحکام و تشابه سایر آیات»
قول هفتم آن است که محکمات آیات‌الأحکام‌اند، متشابهات غیر آیات احکام‌اند که این را به مجاهد و امثال آن نسبت دادند، برای اینکه آیات‌الأحکام را می‌شود فهمید و غیر آیات‌الأحکام را باید بعضی را به بعضی منتقل کرد تا از آن جمع‌بندی نتیجه‌ای نصیب انسان بشود.
نقدش این است که این ارجاع بعضی آیات به بعضی، تفسیر بعضی به بعضی، ارجاع مطلق و عام به مقیّد و مخصّص، ارجاع ذی‌القرینه به قرینه و امثال ذلک این در همه آیات است چه درباره آیات احکام، چه درباره آیات معارف این خصیصهٴ این تقسیم نخواهد بود گذشته از اینکه اگر غیر آیات احکام، آیات معارف را ما با ارجاع بعضی به بعضی به جایی نشاندیم و حل کردیم هرگز پیروی آن فتنه‌برانگیز نیست.
خصوصیت مشخص متشابه آن است که این بر معنایی دلالت می‌کند که اگر کسی به دنبال این معنا حرکت کند، فتنه را به همراه دارد و کسانی که فتنه‌جو هستند این کار را می‌کنند. این خصیصه تا آخر باید محفوظ باشد که در این اقوال محفوظ نمانده.

8ـ «قابلیّت تأویلات گوناگون در متشابه و عدم تحمل بیش از یک تأویل در محکم» و نقد آن
قول هشتم آن است که محکم آن آیه‌ای است که بیش از یک تأویل را تحمل نمی‌کند، متشابه آن آیه‌ای است که وجوه فراوانی را تحمل می‌کند این در حقیقت نظیر «سُعدانه نبتٌ» تغییر لفظ است مشکلی را حل نکرد، محکم یعنی آیه‌ای است که معنایش خیلی روشن است حالا یا صریح است یا ظاهر، متشابه آن است که قابل تأویل است وجوه فراوانی را دارد ممکن است درباره معنایی مثلاً ظهور بیشتری داشته باشد، اما قابل تأویلات گوناگون است، وجوه فراوانی را با خود حمل می‌کند و امثال ذلک، پس این قول هشتم معنای خاصی را ارائه نداد جز اینکه لفظی را به لفظ دیگر تبدیل کرده است.

9ـ ردّ نظریهٴ «تشابه آیات شبیه به هم و محکم بودن آیات دارای احکام و تفصیل»
قول نهم آن است که محکم چیزی است که در متنش احکام و تفصیل و تقطیع راه پیدا کرده باشد یعنی به صورت روشن، مبیّن، جدا جدا ذکر شده باشد و متشابه آن است که الفاظش در اثر تکرار شبیه باشد، مثلاً جریان انبیا با اُمم، جریان انبیا(علیهم السلام) را که با امم ذکر می‌کند آنچه مربوط به خود انبیاست، آنچه مفصّل شد و مبیّن شد آن می‌شود محکم و آن مواردی که در اثر تکرار، الفاظش شبیه هم شد این می‌شود متشابه، خب این تشابه در آیه غیر از تشابه و تماثل قصصی است که همسان هم و همسوی هم‌اند معنای متشابه آن است که آیه بر معنایی دلالت می‌کند که اگر ما این معنا را به محکم ارجاع ندهیم و عمل کنیم فتنه‌ای به همراه دارد، قصص انبیا و تکرار داستانها که شبیه هم است این‌چنین نیست، اینها معنای واحدی را تعقیب می‌کنند اگر در اثر تکرار، در اثر تشابه این سُوَر یا آیات ما خواستیم از مجموعه اینها معنایی را استفاده کنیم و بفهمیم این فتنه‌ای را به همراه ندارد و کسی هم که این کار را می‌کند زیغی در قلبش نیست و به سراغ تأویل نمی‌رود.
پرسش:...
پاسخ: اینها فقط به عنوان قصص ذکر کردند، اختصاصی هم ندارد به قصص برای اینکه آیات قرآنی اعمی از قصص و معارف و احکام و انشائیات و وعد و عید همه را دربرمی‌گیرد و در همه اینها ما متشابه و محکم داریم.

10ـ خدشه بر قول به «نیاز متشابهات به بیان و بی‌نیازی محکمات از آن»
قول دهم آن است که متشابه آن است که بیان می‌خواهد، محکم آن است که بیان نمی‌خواهد این حرف را به امام احمد حنبل اسناد دادند، می‌فرمایند متشابه آن است که بیان می‌خواهد، محکم آن است که بیان نمی‌خواهد، در حالی که آیه مبارکهٴ ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ ؛ می‌فرماید هر چه پیامبر فرمود بگیرید و هر چه نهی کرد منتهی بشوید و اصولاً خدای سبحان، رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان اولین مبیّن و مفسّر معرفی کرده است که ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ حضرت را به عنوان مبیّن و معلم کتاب و حکمت معرفی کرد و بسیاری از آیات را رسول اکرم مشخص کرد، همانهایی که شما به حسب ظاهر محکم می‌پندارید حضرت تبیین کرد، نظیر آیات احکام و مانند آن، هر چه که مبیِّن دارد اگر متشابه باشد لازمه‌اش آن است که کلّ قرآن متشابه باشد، چون برای همه اینها تبیین شده است در حالی که شما می‌گویید مثلاً آیات احکام مبین است، محکم است و آن آیاتی که نظیر خصوصیات قیامت و امثال ذلک است متشابه است در حالی که آیات احکام هم نیازمند به مبیّن است و مبیّن شده است.

11ـ «محمک بودن آیاتِ لازم‌الایمان والعمل و تشابه آیات لازم‌الایمان دون العمل» و نقد آن
قول یازدهم آن است که محکم آن است که باید به او ایمان آورد و عمل کرد، متشابه آن است که باید به او ایمان آورد و عمل نکرد که این به ابن‌تیمیه اسناد داده شد، ایشان می‌فرمایند اولاً این ترجمه خود آیه است، چون فرمود متشابهات را ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ عمل می‌کنند، ولی راسخین در علم می‌گویند ما ایمان داریم و در حقیقت عَقد سلبی را که باید ایمان آورد از ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ استفاده می‌کنند، عقد ایجابی را از این ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ استفاده می‌کنند، عقد سلبی را که نباید عمل کرد از آ‌ن جمله ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ﴾ استفاده می‌کنند. اینکه گفتند متشابه آن است که مورد ایمان باشد و مورد عمل نباشد، این عقد اثباتی را که باید به او ایمان آورد از حرف راسخین در علم می‌گیرند که ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ﴾ و این عقد سلبی را که نباید به او عمل کرد از تقبیح کار ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ استفاده می‌کنند، چون ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ﴾ و اما کسانی که راسخ در علم‌اند «فلا یتبعون»، این دو جمله را از مجموع این دو بخش فرامی‌گیرند، خب این ترجمه کردن همین آیه قرآن است این مشخص نمی‌کند که محکم چیست و متشابه چیست.

پرسش:...
پاسخ: بله، اینها می‌روند که عمل بکنند در حقیقت یعنی این را جستجو می‌کنند فقط دنبال متشابهات می‌گردند کار عملی نیست نظیر صوم و صلات اینها فقط دنبال متشابهات می‌گردند و به همین راه خط‌مشی‌شان را تطبیق می‌کنند عملشان این است.
پرسش:...
پاسخ: البته آن‌طوری که ما معنا کردیم که این بزرگان معنا نکردند که ﴿فَیَتَّبِعُونَ﴾ را به معنای «یتتبّعون» بگیرند.

12ـ نقد نظریه «تشابه آیات صفات و احکام سایر آیات»
سخن بعدی که قول دوازدهم است این است که متشابهات آیات صفات است مخصوص صفات، نظیر علیم و قدیر و حکیم و خبیر و صفات انبیا، نظیر آنچه درباره عیسای مسیح(علیه السلام) آمده است که ﴿وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ﴾ و محکمات غیر از اینها هستند و این هم باز به ابن‌تیمیه منسوب است.
جوابش این است که آیات صفات دو قسم است؛ بعضی از آیات است که خیلی روشن است پیروی اینها فتنه‌برانگیز نیست، بعضی از آیات است نظیر ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ ، ﴿یَدُ اللّهِ﴾ ، ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ ، ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ﴾ و امثال ذلک که ممکن است پیروی ظاهرش فتنه را به همراه داشته باشد. پس آیات صفات دو قِسم است یک قسمش محکم است، یک قسم متشابه، چه اینکه آیات غیر صفات هم دو قسم است؛ یک قسمش محکم است، یک قسمش متشابه، بنابراین حصر روا نیست که ما بگوییم متشابهات خصوص آیات صفات‌اند و محکمات غیر آیات صفات.

13ـ بطلان نظریهٴ «عدم دستیابی عقل به معنای متشابه و دسترسی عقل به معنای محکم»
قول سیزدهم آن است که محکم آن است که عقل به او راه داشته باشد، متشابه آن است که عقل به او راه نداشته باشد، می‌فرمایند این سخن نه از خود قرآن برمی‌آید و نه سخن روایی آن را تأیید می‌کند، بسیاری از اسرار قرآ‌ن کریم است که عقل به او راه ندارد ولی آیه به طور صریح یا ظهور بر این معنا دلالت می‌کند و پیروی‌اش هم فتنه‌ای به همراه ندارد.
چرا ما بگوییم محکم چیزی است که عقل به او راه دارد و متشابه آن است که عقل به او راه ندارد اینها معمولاً آن خلط بین متشابه و تأویل را در خلال این امور ملاحظه می‌فرمایید دارد، آنچه عقل به او راه ندارد تأویل است نه بیان «المتشابه ما هو» و معنای متشابه و کیفیت ارجاع متشابه به محکم، تأویل متشابه مثل تأویل محکم چیزی نیست عقل به او راه پیدا کند، اما معنای متشابه و کیفیت ارجاع متشابه به محکم را عقل راه دارد پس نمی‌شود گفت متشابه آن است که عقل به او راه ندارد تأویل متشابه این‌چنین است چه اینکه تأویل محکم هم همین‌طور است.

14ـ ردّ قول به «ارادهٴ ظاهر در محکمات و ارادهٴ خلاف ظاهر در متشابهات»
قول چهاردهم این است که محکم آن است که ظاهرش اراده شده باشد و متشابه آن است که خلاف ظاهر اراده شده باشد، این حرفی است که نوع متأخرین هم آن را پذیرفته‌اند و اصطلاحاتی هم که در باب تأویل دارند همین است و ظاهراً این است که اینها بین تأویل و تشابه خلط کردند و خیال کردند که متشابه تأویل دارد، بلکه متشابه را باید به محکم ارجاع کرد متشابه تفسیر دارد و تأویل مخصوص متشابه نیست محکمات هم تأویل دارند. مفسّرِ متشابهات، محکمات‌اند، هرگز بدون اُنس به محکمات نمی‌شود متشابهات را درک صحیح داشت، پس اگر ما بگوییم محکم آن است که ظاهرش اراده شده باشد، متشابه آن است که خلاف ظاهرش اراده شده باشد این تقریباً هم خلط بین تشابه و تأویل است و همین که تعریف جامع و مانع نیست.

15ـ «اجماعی بودنِ تأویل محکمات و اختلافی بودن تأویل متشابهات» و نقد آن
قول پانزدهم آن است که از اصم نقل شده است که محکم آن است که تأویلش مورد اجماع و اتفاق باشد، متشابه آن است که تأویلش مورد اختلاف باشد، اگر این تفسیری که از اصم نقل شده است بپذیریم ظاهرش این است که همه قرآن متشابه است، چون ما در تفسیر کدام آیه اتفاق کل داریم، کدام آیه است که چند وجه برایش ذکر نشده، حالا یا این وجوه همه‌اش صحیح است اگر در صراط مستقیم باشد و در طول هم باشد «وبعضها فوق بعض» این یک وجه یا همه وجوه باطل است اگر در صراط انحراف باشد و «بعضها دون بعض» یا جهات گوناگون یک معنا را بازگو کنند و این جهات گوناگون هر کدام چهره‌ای از چهره‌های آن آیه را نشان بدهند این همه‌اش صحیح است، همه این وجوه صحیح است یا چهره‌های گوناگون یک مطلب را نشان بدهند که مراد نیست همه این وجوه باطل است یا اینکه نه، این وجوه رو در روی هم‌اند، نقیض هم‌اند، آن‌گاه یکی حق است و دیگری باطل، این خلاصه کلام در موارد اختلاف و هیچ آیه‌ای پیدا نمی‌کنیم که در آن تعدّد وجوه نباشد و معنایش اجماعی باشد یا درجه معنایش اجماعی و اتفاقی باشد، اختلاف نظر هست؛ «بعضها دقیق و بعضها ادق» یا هر کدام چهره‌ای از چهره‌های یک آیه را نشان می‌دهند و همه‌اش حق، پس نمی‌شود گفت محکم آن است که تأویلش مورد اجماع باشد و متشابه آن است که تأویلش مورد اجماع نباشد.

16ـ خدشه بر نظریهٴ «دشوار بودن تفسیر متشابهات و سهل بودن تفسیر محکمات»
قول شانزدهم آن است که راغب در مفردات ذکر کرد که این را در خود مفردات هم ملاحظه بفرمایید یک بسط فراوانی داده است یک بحث وسیعی کرده است تقریباً در همین مفردات، درباره محکم و متشابه، متشابه آن است که تفسیرش دشوار باشد، چون شبیه به غیر است و محکم آن است که تفسیرش دشوار نباشد، چون شبیه به غیر نیست این معنا را با انحای مثال، ایشان تبیین می‌کنند. گاهی بعضی از امور را در اثر پیچیدگی لغت جزء متشابهات می‌شمارند، تعارض لغات یا تعارض روایات را جزء متشابهات می‌شمارند و مانند آن، در حالی که هیچ کدام از اینها متشابه نیست؛ ممکن است هر کسی یکی از این وجوه را تأیید کند و بپذیرد و هیچ فتنه‌ای هم به همراه نباشد.
متشابه آن است که عمل کردنش فتنه‌برانگیز باشد؛ این خصیصه باید باشد پیچیدگی لفظ، دشواری لغت و امثال ذلک اینها زمینه آن فتنه را فراهم نمی‌کند یک رأی مبسوطی است و مفصل که ایشان نقل می‌کنند. چند نقد هم بر ایشان دارند که این نقدها را هم ملاحظه می‌فرمایید.

پیروی از متشابهات؛ عامل انحراف اکثر فِرَق اسلامی
می‌فرمایند آنچه که از مجموع این سخنان استفاده می‌شود این است که همه این 72 گروه که راه تباهی و انحراف را طی کرده‌اند به استثنای آن فرقه هتفاد و سومی که فرقه ناجیه‌اند ، اینها در اثر پیروی متشابهات است مثلاً عده‌ای به آیات جبر تمسّک کردند به دام جبر افتادند ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ عده‌ای به دام آیات تفویض افتادند ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ عده‌ای مجسّمهٴ محض شدند، عده‌ای منزّههٴ صِرف شدند اینها همه‌اش به آیات تمسّک کردند.
شما وقتی ملل و نِحَل داخلهٴ اسلام را می‌شمارید می‌بینید همه اینها به آیات تمسّک کردند و مستمسک اینها را هم که بررسی می‌کنید می‌بینید یک سلسله متشابهات است، بدون ارجاع به محکمات و منشأ اینکه گفتند «حسبنا المتشابهات»، عملاً گفتند: «حسبنا المتشابهات» گرچه کلّ قرآن را قبول کردند این است که گفتند «حسبنا کتاب الله» ، چون روایات به خوبی مشخص می‌کند خطوط کلی محکمات را تبیین می‌کند و خداوند هم رسولش را به عنوان اولین مفسّر و اولین مبیّن معرفی کرد تا خطوط کلی قرآن مشخص بشود، آن‌گاه این‌گونه از آرای
کلامی گوناگون که همه‌اش به استناد قرآن نشأت گرفت و فتنه‌هایی را به همراه داشت پیش نمی‌آمد، اگر می‌گفتند «حسبنا الکتاب و العترة» پیش نمی‌آمد.

ضلالت قائلین به «حسبنا العترة» و قائلین به «حسبنا کتاب الله»
شما در داخلهٴ همینهایی که گفتند: «حسبنا الکتاب و العترة» وقتی وارد می‌شوید می‌بینید عده‌ای هستند که عملاً می‌گویند «حسبنا العترة» آنها، گفتند: «حسبنا کتاب الله» ولی وقتی وارد عمل شدند گفتند «حسبنا المتشابهات» محکمات را رها کردند، لذا به دام تفویض یا جبر یا تنزیه اعتزال یا تشبیه اشعریت افتادند اینهایی هم که لساناً گفتند «حسبنا الکتاب و العترة» «إنّی تارکٌ فی الثقلین» را قبول داریم وقتی در مقام عمل آمدند گفتند قرآن ظواهرش حجت نیست، نظیر اخباری.
این که می‌گوید ظاهرش حجت نیست روح این سخن را که تحلیل کنید به نزاع صغروی برمی‌گردد نه نزاع کبروی، همان طوری که بحث در حجیت مفهوم نزاع صغروی است نه کبروی یعنی بحث در این نیست که مفهوم حجت است یا نه، بحث در این است که مفهوم دارد یا نه، اگر مفهوم داشت خب یقیناً حجت است.
آن که منکر مفهوم شرط است نمی‌گوید شرط مفهوم دارد و حجت نیست، مفهوم هم مثل منطوق از ظواهر الفاظ است یعنی لفظ دلالت می‌کند مفهوم که مسئله عقلی نیست، مفهوم یعنی از این کلمه فهمیده می‌شود، آن که می‌گوید حجت نیست یعنی مفهوم ندارد نه مفهوم دارد و حجت نیست. اخباری که می‌گوید ظاهر قرآن حجت نیست روح سخنش به این برمی‌گردد که ظهور ندارد وگرنه ظهور یقیناً حجت است. چطور می‌شود کلام، کلام حق باشد و ظهور داشته باشد و خدا هم برای هدایت فرستاده باشد و این ظهور حجت نباشد.
روح سخن اخباری این است که یک سلسله اموری ـ معاذ الله ـ از قرآن کنار رفت و اگر هم آیات مانده ظهور داشته باشد ظهور ابتدایی دارد و ظهور بدئی که حجت نیست، ظهور استعمالی که حجت نیست آن ظهور جدّی، حجت است، آن ظهور ارادی حجت است.
روح سخن اخباری این است که قرآن ظهور ندارد پس یک سلسله الفاظی است که «لا ظهور له» این روحاً برگشت به اینکه «حسبنا العترة» وقتی هم که شما همین معنا را تحلیل کنید می‌بینید می‌گوید «حسبنا العادة»، برای اینکه خود روایتی که از عترت(علیهم السلام) رسیده است.

همتایی قرآن با عترت و نه با روایت
فرمودند روایات ما چه در صورت تعارض، چه در صورت عدم تعارض وقتی معتبر است که به کتاب الله عرضه شود، لذا قرآن در دنیا، در نشئه ظاهر، در مقام استدلال و استنباط ثِقل اکبر است، آنکه همتای هم‌اند و «لن یفترقا» قرآن با عترت است نه قرآن با روایت، قرآن با روایت که همتای هم نیستند. قرآن با عترت، همتای هم‌اند یعنی همه حقایق قرآن نزد عترت است هر حقیقتی را که عترت دارد قرآن بیان کرده است اینها هرگز از هم جدا نمی‌شوند «حتی یردا علیّ الحوض» این معناست، اما نه قرآن و روایت در روایات جعل هست، دسّ هست، امثال ذلک دسّ و امثال ذلک در حرم امن عترت راه ندارد.
قرآن و عترت همتای هم‌اند در نشئه ظاهر یکی ثِقل اکبر است دیگری ثِقل اصغر، یکی خود را شهید می‌کند و فدای حفظ دیگری می‌کند در آن اوج معنا یک نورند، اما این‌چنین نیست که قرآن با روایت هم، همتای هم باشند.

لزوم عرضهٴ روایات بر قرآن
روایت وقتی حجت است که به اصل سنجیده بشود چه روایت معارض داشته باشد، چه روایت معارض نداشته باشد ما اگر خواستیم به روایتی استدلال بکنیم اولاً باید متشابهات روایات را به محکمات برگردانیم، عموم و خصوصشان را تأمین ‌کنیم، اطلاق و تقییدشان را تأمین کنیم، ناسخ و منسوخشان را تأمین کنیم، قرینه و ذی‌القرینه را تأمین کنیم بعد بگوییم روایت این‌چنین می‌گوید، روایات این‌چنین می‌گوید، بعد از همه این زحمات تازه می‌فهمیم روایت چه گفته است این نیمی از راه است، باید به خدمت قرآن برویم نه به خدمت آیه‌ای از آیات قرآن یا سوره‌ای از سُوَر قرآن. بعد از اینکه متشابهات قرآن را به قرآن ارجاع دادیم، ناسخ و منسوخها حل شد، مطلق و مقیّدها حل شد، عام و خاص حل شد، قرینه و ذی‌القرینه حل شد، مُجمل و مبیّن حل شد آن‌گاه می‌توان گفت قرآن این‌چنین می‌گوید نه این آیه، نه این سوره. اگر این دو کار را کردیم یعنی کلّ زحماتی که مربوط به روایت است کشیدیم و عصارهٴ روایت مشخص شد، آن‌گاه می‌توانیم بگوییم روایت این‌چنین می‌گوید، بعد باید این را بر میزان قرآ‌ن عرضه کنیم چه روایات متعارض چه غیر متعارض بر قرآن عرضه کنیم نه بر یک سوره، نه بر یک آیه، آن‌گاه است می‌توان گفت که این روایت را قرآن صحّه گذاشت و تأیید کرده است.
پس ملاحظه فرمودید آنهایی هم که گفتند: «حسبنا الکتاب و العترة» وقتی جلوتر آمدند گفتند: «حسبنا العترة» از این طرف هم زیر قرآن را ـ معاذالله‌ـ آب بستند گفتند قرآن ظهوری ندارد و محترمانه گفتند ظواهر قرآن حجت نیست یعنی ظهور ندارد ماییم و روایات، روایات هم که الی ما شاء الله خودِ آنها فرمودند روایات هم متشابه، هم محکم دارد روایات را هم باید بر قرآن عرضه کرد. آن‌وقت این می‌ماند «حسبنا العادة» محترمانه قرآ‌ن را از دست داد، روایات هم از دست داد و خیال می‌کند که شیعه ناب است، این خطر اخباری‌گری بود.
در طیّ قرنها آدمهایی که پیدا بشوند، نظیر مرحوم آقا باقر وحید که از او به عنوان استاد اکبر یاد شده است کار آسانی نیست تا بتواند اصول را بها بدهد و اخبار را در حدّ خبر، معتبر بداند و اصالت قرآن را حفظ بکند و ظهور قرآن را حفظ بکند و نگوید «حسبنا العترة» و قرآن را شما آب ببندید که اگر قرآن از دستتان رفت، روایات هم از دستتان می‌رود و این معنا کم و بیش در جای دیگر هم هست، اگر قدری شما جلوتر بروید فکر بکنید می‌بینید در اثر شدّت علاقهٴ کاذب به روایات آن اصل را از دست دادیم، گاهی مثلاً می‌بینید در روایات تحریف، خب قرآن ـ معاذالله‌ـ احتمال تحریفش را می‌دهیم، اگر به آیات عدم تحریف تمسّک کنیم مثل ﴿نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ یا ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ فوراً به این آیات اشکال شده است به اینکه این آیات خود قرآن است شما می‌خواهید با خود قرآن ثابت کنید که قرآن تحریف ندارد، خب این اشکال، اشکال خیلی قوی، پس ما نمی‌توانیم به خود قرآن استدلال کنیم که قرآن مصون است، خب با چه چیزی استدلال کنیم؟ گفتند شما با روایات به روایت استدلال کنید روایت می‌گوید قرآن محفوظ است در حالی که ارزش روایت به عرضه بر قرآن است، دیدید که «مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» انسان به کدام دام می‌افتد؟! آن اصل را از دست می‌دهد می‌گوید که روایات ما می‌گوید قرآن تحریف نشده است، خب ارزش روایت این است که ما به قرآن بسنجیم کدام روایت است که منهای قرآن حجت است، کدام خبر است که بدون عرضه بر قرآن قابل استناد است. اگر این بحثهای قرآنی کم‌کم کنار برود این خطر را هم به دنبال دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن