display result search
منو
تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش یازدهم

تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش یازدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 9 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش یازدهم"

معنوی بود بحث متشابه و خارج بودن آن از بحث ظواهر الفاظ
تقسیم فتنه به برون دینی و درون دینی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَلْبَابِ ﴿7﴾

دلیل اتیان وصف مفرد برای «محکمات»
درباره محکمات با اینکه جمع آورده شد مع‌ذلک یک وصف مفردی را بر او حمل کرد، فرمود: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ نفرمود «هن امهات الکتاب»، زیرا همه اینها به یک اصل برمی‌گردند که آن توحید است اصولاً همه تعالیم به توحید برمی‌گردد توحید یک شجرهٴ طوبایی است که اگر این شجرهٴ طوبا را باز کنند به صورت فروع اخلاقی یا احکام فقهی ظهور می‌کند و اگر این شجره را به آن ریشه‌اش منتهی کنند یک اصل واحد را دربردارد از این جهت تعبیر به جمع نشد فرمود: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾.

معنوی بود بحث متشابه و خارج بودن آن از بحث ظواهر الفاظ
﴿وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ درباره متشابهات این‌چنین فرمود کسانی که در قلبشان انحراف هست و فتنه‌جو هستند به دنبال متشابهات می‌روند معلوم می‌شود یک ابزار مناسبی است برای کسانی که قلبشان منحرف است و طوری است که شبهه‌برانگیز است و طوری است که تودهٴ مردم قبول می‌کنند و می‌تواند دستاویز قرار بگیرد این خصوصیات را دارد تا کسانی که در قلبشان انحراف هست این آیات متشابه را دستاویز قرار می‌دهند از اینجا معلوم می‌شود که تشابه یک امر لفظی نیست، نظیر عموم یا اطلاق یا اجمال نیست زیرا عمل کردن به عام بدون خاص، عمل کردن به مطلق بدون مقیّد، عمل کردن به ذی‌القرینه بدون قرینه گرچه خلاف است، اما فتنه‌برانگیز نیست. مُجمل که ظهوری ندارد این دستاویز نیست اصلاً، تا کسی بیاید یک آیه مجمل را دستاویز قرار بدهد. پس آیه اگر اصلاً ظهور نداشته باشد دستاویز نیست، اگر ظهورش در عام یا در مطلق باشد و این شخص بدون تقیید یا تخصیص به این عام یا مطلق عمل کرد گرچه خلاف کرد، معصیت کرد، راه باطل رفت، اما فتنه‌برانگیزی را به همراه ندارد و همچنین درباره عمل به ذی‌القرینه بدون قرینه. معلوم می‌شود متشابه عبارت از آیه‌ای است که در معنای خود ظهور دارد اولاً، آن معنای ظاهر شبیه حق است حق‌نماست و حق نیست ثانیاً و طوری است که توده مردم هم می‌پذیرند ثالثاً یا اگر برای او تأویلی است آن تأویل در اذهان افراد صادق اثر می‌گذارد رابعاً که دستاویزی باشد برای ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ قهراً بحث متشابه از بحث ظواهر الفاظ بیرون خواهد بود یعنی کاری به عام و خاص، مطلق و مقیّد و امثال ذلک ندارد می‌شود یک امر معنوی، این دو مطلب.

تقسیم فتنه به برون دینی و درون دینی
مطلب سوم آن است که فتنه‌ها گاهی از بیرون به دین حمله می‌شود، گاهی از درون. اگر از بیرون حمله بشود مسئله کفر و شرک است که ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ اگر از درون به دین حمله می‌شود یا به روایات متشابه است یا به آیات متشابه. روایات هم چون از آیات استفاده شد به دو گروه تقسیم می‌شود. اینکه در روایات آمده است اخبار ما محکماتی دارد، متشابهاتی دارد، متشابهات را به محکمات برگردانید، ناسخی دارد، منسوخی دارد، عامی دارد، خاصی دارد و امثال ذلک برای آن است که هم محتوای روایات از محتوای قرآنی است، هم روش روایات، روش قرآنی است، لذا ائمه(علیهم السلام) هم مضمون سخنانشان مضمون کلام خداست، هم طرز حرف زدن آنها طرز حرف زدن خدایی است که ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ﴾ و چیزی آنها از خود نمی‌گویند مگر اینکه به وحی الهی استناد کنند.
از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) رسیده است که آیا از وحی چیزی نزد شما هست؟ طبق این نقل فرمود: «والذی فلق الحبّة و برأ النسمة» چیزی از وحی نزد ما نیست، مگر اینکه خدای سبحان فهم قرآن را به بنده‌ای اعطا کند . این اشاره به آن است که آنچه اهل‌بیت(علیهم السلام) دارند از قرآن است؛ منتها برای قرآن تنزیلی است و تأویلی، ظاهری است و باطنی و امثال ذلک. پس هر فتنهٴ داخلی که برآشفته شد یا از روایات متشابه هست یا از آیات متشابه.

برگشت بعضی از فتنه‌های درون دینی به عقاید و ذکر چند شاهد
فتنه‌های داخلی بخشی به عقاید برمی‌گردد، بخشی به احکام و قوانین برمی‌گردد آن بخشی که به عقاید برمی‌گردد، نظیر فتنه تجسیمی که مجسمه به راه انداختند به استناد آیاتی، نظیر ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ ، نظیر ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ ، نظیر ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ﴾ و امثال ذلک.

الف: فتنهٴ معتزله و اشاعره در مورد صفات خدا
یا فتنه‌ای است که قائلین به تنزیه مثل معتزله به راه انداختند که می‌گویند خدای سبحان دارای صفات نیست ولی کار متّصف به صفات را می‌کند یعنی علم برای خدا نیست، قدرت نیست ولی کارش، کار علیم قدیر است، چون نتوانستند مسئله اتحاد و عینیت صفات با ذات را درک کنند و تبیین کنند آمدند صفات را انکار کردند؛ گفتند علم و قدرت برای خدا نیست، اما کار خدا، کار علیماً قدیراً است، عالمانه و قادرانه کار می‌کند.
در مقابل معتزله، اشاعره صفات را زائد بر ذات دانستند. اینکه در خطبه‌های نورانی نهج‌البلاغه مخصوصاً خطبه‌های اول و امثال ذلک برای خداوند صفاتی ثابت می‌کند بعد می‌فرماید «کمال الاخلاص نفی الصفات عنه» یعنی نفی صفات زائده، برای اینکه در همین خطبه صفات فراوانی برای ذات اقدس الهی ثابت می‌کند. برهانی هم که در مسئله اقامه می‌کند می‌فرماید که «لِشَهَادَةِ کُلِ‏ّ صِفَةٍ أَنَّها غَیْرُ الْمَوْصُوفِ، وَ شَهَادَةِ کُلِ‏ّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ» خب صفتی که زائد بر ذات است شهادت به غیریت می‌دهد، موصوف هم شهادت به غیریت می‌دهد، اما صفتی که عین ذات است نه صفت، شهادت به غیریت می‌دهد، نه موصوف، شهادت به غیریت می‌دهد. اشاعره که آمدند برای خدای سبحان صفات زائده قائل شدند آنها هم به این مسایل توجه کردند که در آیات قرآن کریم صفات فراوانی هست بدون اینکه این صفات کثیره را به اصل واحد برگردانند.

ب: تردید عامّه در «نزاهت انبیا»
آنها که سطح نبوت را پایین آوردند تا دست خلافتِ خلفای آن‌چنان به جانشینی پیامبر برسد آمدند ـ ‌معاذالله‌ـ در نزاهت انبیا تردید کردند، گفتند انبیا کاملاً انسان‌اند و ـ‌معاذالله‌ـ معصیت هم دارند و توبه هم دارند و نظیر ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ و سایر متشابهاتی که درباره کارهای انبیا(علیهم السلام) است آنها که جزء راسخین در علم‌اند مسئله تنزیه انبیا را تدوین کردند. اینها که اصرار داشتند دامن انبیا را آلوده کنند برای اینکه آلوده‌ها بتوانند بعداً جای آنها بنشینند اینها نتوانستند خلفای بعدی را تبرئه کنند مقاماتی برای آنها ذکر کنند، عصمت، علم، معرفت و مانند آن ثابت کنند. ناچار شدند شرایط منوب‌عنه را کم کردند از اوصاف منوب‌عنه کم کردند و کاستند تا دست نایبها به آن نیابت برسد این کار را کردند. تا آنجا که مقدورشان بود برای نایبها مقام جعل کردند که به منوب‌عنه نزدیک بشود و تا آنجا هم که میسورشان بود کمالات منوب‌عنه را کم کردند و انکار کردند که دست نایبها به آنها برسد، ولی در امامیه که نایبها را معصوم می‌دانند هیچ یک از این دو کار را نکردند اینها که در نزاهت انبیا تردید کرده‌اند زمینه فتنه‌ای را به راه انداختند.

ج: عقیدهٴ به «جبر» یا «تفویض»
در مسئله جبر و تفویض هم مشابه همین فتنه‌ها بود مخصوصاً مکتب جبر که طرفداران سیاسی فراوانی هم داشت. شاید یک وقت به عرضتان رسید آن‌طوری که مرحوم حاج آقا رضا همدانی(رضوان الله علیه) این فقیه بزرگ در کتاب شریف طهارت نقل می‌کند سلاطین می‌دیدند مکتب جبر، یک مکتب بسیار خوبی است برای توجیه تبهکاریهای اینها، معتزله را که یک مقداری آزادتر می‌اندیشیدند آنها را قلع و قمع کردند، اشاعره را که جبری تفکّرشان بود آنها را پروراندند به سِمتهایی رساندند، مکتب جبر می‌گوید ـ ‌معاذالله‌ـ همه این کارها را خدا می‌کند و دیگران ابزار کارند و دست این زمامداران خودسر را برای فساد باز می‌گذارد این مکتب جبر لذا ریشه‌اش در سلسله امویان بود، بعد هم عباسیان دامن زدند. این فتنه‌ای است که عوام هم می‌پذیرند وقتی قضا و قدر و سرنوشت و امثال ذلک را برای توده مردم تبیین نکنند آنها باورشان می‌شود که کار به دست دیگری است انسان هیچ اختیاری ندارد و شبهه‌ای هم از این راه.
تفویض به آن معنا که انسان آزادِ صِرف است آن هم باز قابل توجیه عرفی است و زمینه را برای فتنهٴ دیگر آماده می‌کند که انسان را مستقل در کار می‌پندارد. این‌گونه از مکتبهایی که پیدا شده است فتنه‌های درونی بود و مستمسک این فتنه‌ها هم آیات قرآنی است، این مطلب

سوم. برگشت بعضی از فتنه‌های درون دینی به احکام و قوانین عملی و ذکر چند نمونه:

الف: ریاضتهای غیر شرعی به بهانهٴ تهذیب نفس
چهارم آن است که اگر از مسائل عقاید و اعتقادات بگذریم و مسائل حقوقی و احکام و قوانین عملی بپردازیم می‌بینیم عده‌ای هم راههای ریاضت را، راههای زهد را و امثال ذلک را به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) پیش گرفتند آنها هم با بعضی از آیات متشابه توانستند فتنه‌برانگیزی کنند. آنها می‌گویند این دستورات اسلامی برای کمال انسان است یکی از راهها را قرآن بیان کرده است نه تنها راه را، چون قرآن می‌فرماید اینها راه کمال است، خب راههای دیگری هم می‌شود درست کرد، لذا مسایل ریاضتهای غیر از ریاضتهای اسلامی باب شده است در بین عده‌ای که آنها با آن روشها خواستند به آن کمالشان برسند، لذا راسخین در علم این‌چنین فتوا دادند که تهذیب نفس به غیر طریق شرع مرضی نیست، روا نیست و حلال نیست و مانند آن. عده‌ای هم از همین گروه به این فکر افتادند که قوانین دینی و احکام دینی برای آن است که انسان به کمال برسد وقتی به کمال رسید دیگر نیازی به قوانین و احکام عملی ندارد این هم یک فتنه از یک گروه خاص.

ب: فتنهٴ زمامداران اموی و عباسی در نحوٴ حکومت
از آن طرف زمامداران اموی و عباسی و همین گروه که وقتی آمدند به این حلقات زمامدارها رسیدند دیگر این تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی را تشکیل دادند، فرقی نکرده است یعنی روزی که اشکانیان و ساسانیان و سامانیان در این دیار حکومت می‌کردند با روزی که امویان و عباسیان در این بخش حکومت می‌کردند یکی است با اینکه سالیان متمادی عباسیان در اینجا حکومت می‌کردند. این عباسیان همان ساسانیان بودند در کسوت عباسیان اسلامی، همان سامانیان بودند در کسوت عباسیان اسلامی، همان اشکانیان بودند در کسوت عباسیان اسلامی، لذا وقتی تاریخ 2500 ساله را شما ورق می‌زنید چندین سال برای همینهاست به عنوان حکومت اسلامی اینها زندگی می‌کردند و اما در معنا هیچ فرقی با قبلیها نداشتند. این گروه آمدند گفتند قوانین اسلامی برای اصلاح جامعه و کشورگشایی زمان خودش بود و الآن دیگر توان آن را ندارد.

ج: جدا کردن یک طرفهٴ دین از سیاست
کم‌کم آمدند داعیه جدایی دین از سیاست و امثال ذلک را گذاشتند کنار، آن‌گاه نه به این نحو که بگویند دین از سیاست جداست ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ بلکه می‌گویند دین از سیاست جداست، نه سیاست از دین جدا یعنی دین نباید در شأن سیاست دخالت کند سیاست،قهّارانه هر طوری که خواست بر دین می‌تازد این یک انزوای یک طرفه است یعنی تو در شأن من دخالت نکن،ولی من اگر خواستم از تو مدد می‌گیریم چه اینکه این‌چنین بود این مشایخ سوء خدا رحمت کند مرحوم جبل عاملی(رضوان الله علیه) را آن رساله‌ای که نوشتند به عنوان مشایخ سوء یعنی علمای دربار از همین قبیل بود.هر روز به نرخ روز فتوا می‌دادند اینها که می‌گفتند دین از سیاست جداست نه یعنی سیاست کاری با ما ندارد ما هم کاری با سیاست نداریم بلکه جدایی یک طرفه بود می‌گفتند ما در سیاست دخالت نمی‌کنیم نه سیاست در ما دخالت نکند،سیاست هر روز در اینها دخالت می‌کرد به اینها وادار می‌کرد این‌چنین بفهمید، درموقع لزوم این‌چنین فتوا بدهید، در موقع لزوم این‌چنین به سلاطین دعا بکنید، در موقع لزوم این‌چنین به سرای سلاطین بیایید و امثال ذلک.این جدایی یک طرفه بود نه دو طرف، اگر دو طرف بود این‌قدر فساد بار نمی‌آمد و این‌قدر دین تحریف نمی‌شد.بعضی احکام را به عنوان اینکه به درد نمی‌خورد، بعضی از احکام را به عنوان اینکه اصلاً وقتش گذشته بود و امثال ذلک این هم یک بخش و همه این فتنه‌ها به استناد آیات قرآن کریم بود می‌گفتند دین برای اصلاح آمده است به شهادت فلان آیه و چون برای اصلاح آمده است و فعلاً آن حُکم و آن قانون صدر اسلام موردی ندارد بنابراین این حکم رخت برمی‌بندد یک قانون دیگری باید جای او را بگیرد و امثال ذلک. همه این فتنه‌ها به استناد آیه یا روایت است.

احساس خطر قرآن از فتنه برانگیزی پیروان متشابه
قرآن کریم می‌فرماید عده‌ای که در دلهای آنها زیغ است به دنبال فتنه حرکت می‌کنند چیزی فتنه‌برانگیز است که شبهه‌ناک است، چیزی شبهه‌ناک است و شبهه‌برانداز است که زودتر از آن حق در اذهان افراد ساده رسوب کند،این خطر را قرآن پیش‌بینی کرد.

نحوهٴ برخورد قرآن در هنگام احساس خطر:
در مواردی که قرآن خطر را پیش‌بینی می‌کند تنها به عنوان موعظه اکتفا نمی‌کند، به یک نهی اکتفا نمی‌کند،بلکه موارد گوناگونی این مطلب را ذکر می‌کند، خطرش را ذکر می‌کند، خطرهای سیاسی و اجتماعی‌اش را بازگو می‌کند.

الف: نحوهٴ برخورد قرآن در مسألهٴ تولّی کفار
ظیر ارتباط با کفار، تولّی کفار، زیر چتر کفار رفتن اینکه آیات فراوانی دارد که اگر کسی کافران را متولّی خود قرار داد و خود متولّی آنها بود کسی که تولّی با آنها دارد، ولایت آنها را پذیرفته است از آنهاست ،این‌طور سنگین سخن می‌گوید یا می‌فرماید نسبت به اهل‌بیت(علیهم السلام) کمال ادب را رعایت کنید احترام به آنها، مودّت آنها مزد رسالت است به این عظمت یاد می‌کند، برای آن است که احساس می‌کند یعنی خطر طوری است که قابل حس است، خطر وقتی دور باشد نمی‌گویند احساس کردیم، وقتی نزدیک باشد به مقام عمل برسد می‌گویند احساس خطر کردیم اینکه درباره حضرت عیسی دارد: ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ﴾ یعنی روش آ‌نها به جایی رسید که کفر مفهومی یا کفر معقولی یا کفر موهومی یا کفر متخیّلی، شده کفر محسوس؛ احساس خطر کردند یعنی حالا نزدیک است عمل بشود ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ﴾ نه یعنی «عَلَم» یعنی دید مقدّمات کفر فراهم شد، بوی کفر می‌آید خلاصه، در این‌گونه از موارد می‌گویند من احساس خطر می‌کنم یعنی خطر آمده به لبهٴ حس رسیده در این‌گونه از موارد قرآن کریم خیلی هشدار تند و تیزی دارد همین مسئلهٴ پیروی تشابه این‌چنین است که خیلی قرآن تعبیر تندی دارد ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ این‌چنین است اینها فتنه‌برانگیزند اینها می‌خواهند ریشه قرآن را دربیاورند، چه اینکه درباره انحراف اهل‌بیت هم آن‌طور تعبیرات بلند دارد که علاقه به اهل‌بیت، ارادت به اهل‌بیت، عمل به دستور اهل‌بیت پاداش رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و مانند آن و آیات فراوان دیگری هم از این قبیل.

ب: هشدار قرآن نسبت به فتنه جویی برخی از زنان پیامبر
درباره اینکه زنان پیغمبر بالأخره در اینها آشوبگری درمی‌آید، در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» و بخشهای دیگر مکرّر در مکرّر با تعبیرات گوناگون مکرّر می‌گوید مواظب باشید، صدایتان بلند نباشد، در خانه‌هایتان بنشینید، قرار بگیرید، خودتان را تبرّج نکنید، عرضه نکنید، ارائه ندهید، ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأُولَی﴾ ، ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ﴾ ، ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ﴾ این حرف بو می‌دهد که پشت سر هم به زنان پیغمبر فرمود در خانه‌هایتان بنشینید، مبادا دستاویز قرار بگیرید، خب تا حال که این‌چنین نبود تا آن روز که هیچ همسری از همسران حضرت این‌چنین نبود که آلت دست این و آن قرار بگیرد که، اما چون احساس خطر می‌شود از این جهت پشت سر هم دستور می‌دهد ﴿لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأُولَی﴾، ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ﴾، ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ پشت سر هم دستور می‌داد، اگر هم خواستید با مردها حرف بزنید «من وراء حجاب» حرف بزنید به مردها هم دستور می‌دهد ﴿فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ همه اینها برای اینکه مبادا جریان جنگ جمل پیش بیاید، وقتی احساس خطر شد پشت سر هم دستور می‌دهد، لذا حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن نامه برای عایشه می‌نویسد تو مرا نصیحت می‌کنی که دست بردارم آیا خدا به من امر کرد که در خانه‌ام قرار بگیرم یا به تو و امثال تو فرمود: ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأُولَی﴾ تو مرا دستور می‌دهی در خانه‌ام بنشینم خونریزی نشود، خب تو در خانه‌ات بنشین تا خونریزی نشود. این‌گونه از موارد که مکرّر پشت سر هم، پشت سر هم دستور می‌رسد معلوم می‌شود خطری در پیش است وگرنه اگر مسئله فقط همان بیان نهی بود با یک بار اکتفا می‌شد یا با دو بار اکتفا می‌شد.

ج: تذکّر جدی قرآن در مورد «ربا»
خطر ربا این‌چنین است از نظر مسائل اقتصادی. قرآن احساس می‌کرد که عده‌ای به دام مسائل اقتصادی باطل می‌افتند، لذا درباره ربا سنگ تمام گذاشته است تعبیرات تندی داشت که بخشی از آن تعبیرات گذشت . هر چه که بوی فساد و فتنه بدهد خواه در بحث اعتقاد، خواه در اقتصاد، خواه در مسایل سیاسی و امثال ذلک قرآن کریم بر آن حساسیت به خرج می‌دهد و امثال ذلک. این مسئله پیروی تشابه هم از همین قبیل است.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ مگر اینکه جامعهٴ خالی از علم باشد وگرنه محکم «بما أنه محکم» حالا به خواست خدا خواهد آمد که فتنه‌ها را خاموش می‌کند.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ این تمسّک به متشابه نبود. الآن بحث در متشابه نیست، بحث در این است که چرا خدای سبحان درباره متشابه این تعبیر تند و تیز را دارد. یک وقت است نهی می‌کند، خب بسیار خب نهی است یعنی این جزء معاصی کبیره است، اما این فتنه است، می‌خواهند ریشه قرآن را عوض کنند این معلوم می‌شود این حرف بو دارد و آینده هم پیش خواهد آمد، نظیر آن جریاناتی که یاد شده است نه اینکه آنها از باب متشابه باشد مسئله ربا جزء متشابهات نیست، مسئله لزوم مودّت اهل‌القربیٰ جزء متشابهات نیست، اما کاری که بالأخره فعلاً یا ترکاً احساس خطر می‌شود قرآن بر آن تأکید فراوان دارد. اخذ به متشابه هم از همین قبیل است.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ نمی‌توانند آن را آلت دست قرار بدهند. منافق که به اصل قرآن و خدا معتقد نیست، اما ابزار دست نیست هر چه می‌خواهد با این آیهٴ ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ مبارزه کند نمی‌تواند، ولی می‌تواند با آیه جبر و آیات دیگری آنها را ابزار دست قرار بدهد.

راه حلّ قرآن برای دفع خطر شبهه و فتنه
مطلب ششم یا هفتم آن است که خب قرآن هم احساس خطر کرد و خیلی با تعبیر حاد بیان کرد و هم راه‌حل را نشان داد، فرمود ممکن است از عوامی مردم انسان سوء استفاده کند. از اینکه آیه‌ای شبهه‌ناک است و حامل شبهه است زمینهٴ فتنه را فراهم کند، اما چه کار کند که خودش به دام این اشتباه نیفتد اولاً، و زمینهٴ فتنه را برای خود و دیگران فراهم نکند ثانیاً.
در همه این موارد تنها یک راه دارد که انسان از خطر نجات پیدا کند و آن یاد مرگ است، هیچ چیزی انسان را از گناه و از خطر و شبهه و فتنه بازنمی‌دارد مگر یاد مرگ. مسئله مرگ و قیامت و بازرسی، واقع جریان را این‌طور تبیین می‌کند به انسان می‌گویند که به آتش دست نزن، با آتش بازی نکن و اگر با آتش بازی کردی این آتش، آتشی است نسوز یعنی خاکستر نمی‌کند کسی را، مرتباً فقط داغ می‌کند آدم را، این‌چنین نیست که حالا انسان یک بار بسوزد و خاکستر بشود راحت بشود این درخت فتنه را اگر کسی آبیاری کرد در جهنم همین درخت هم سبز است یک درخت نسوزی می‌باشد که ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ این درخت فتنه، این شجرهٴ خبیثه یک شجرهٴ نسوزی است یعنی هرگز خاکستر نمی‌شود خود انسان می‌شود یک آتش نسوز، می‌شود یک هیزم نسوز یعنی دائماً داغ است، دائماً مشتعل است و از بین نمی‌رود.
اگر واقع برای کسی حل شد که دست به گناه زدن یعنی دست به سم زدن و با آتش بازی کردن، این تا آنجا که ممکن است به دنبال شبهه و فتنه نمی‌رود. هر گناهی که از هر کسی پیدا شده است برای آن است که در آن لحظه از یاد مرگ غافل بود، لذا قرآن کریم می‌فرماید که ﴿لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ به داود(سلام‌الله علیه) می‌فرماید که ﴿فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ که اینها همه به صورت شکل اول منطقی قابل تبیین است ﴿لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾، ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ آن آخرین علتی که ذکر می‌کند این است که اینها چون لحظه محاسبه یادشان رفته؛ نمی‌دانند که الآن دارند با آتش بازی می‌کنند، نمی‌دانند دارند سم می‌خورند، می‌گویند یک کارش می‌کنیم چه کسی می‌فهمد، چه کسی به چه کسی است، مگر می‌شود انسان باورش باشد بعد بگوید الآن شلوغ است چه کسی به چه کسی است ما با آتش بازی می‌کنیم، با سمّ بازی می‌کنیم این شدنی نیست و غیر از این هم هیچ راهی برای تعلیم و تربیت نیست راههای بیرونی یک درصد ضعیفی اثر دارد، لذا ذات اقدس الهی می‌فرماید تنها چیزی که انسان را به گناه می‌کشاند فراموشی قیامت و روز حساب است ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾؛ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ تمام گرفتاری این است.

دعای راسخین در علم برای نیفتادن در دام فتنه جویان
راسخین در علم هم برای اینکه به دام عوام‌فریبی عوامها نیفتند، عوام‌فریبی ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ نیفتند و گول عوامها را نخورند و اقبال و ادبار عوامها برای آنها انگیزه ایجاد نکند دست به دعا برمی‌دارند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾، ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ این دو آیه‌ای که بعد در پیش داریم دعای راسخین در علم است، چون راسخین در علم می‌دانند که منشأ سوء استفاده از شبهه و منشأ فتنه‌برانگیزی همان زیغ است، عرض می‌کنند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ٭ رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ خب مکرّر مرتب سخن از قیامت است، مکرّر مرتب سخن از روز حساب است، راسخ در علم کارش این است، لذا وقتی از ائمه(علیهم السلام) سؤال می‌کردند راسخ در علم چه کسی است؟ می‌فرمود: «من لا یختلف فی علمه» یا «من استقام قلبهُ وَصدق لسانه وَبَرّت یمینُهٴ وعَفّ بطنُهُ وفرجُه» و امثال ذلک این راسخ در علم است نه راسخ در علم یعنی علامه است، خیلی چیز می‌داند، نه همین مقداری که می‌داند این وسیله رزق او نیست اینها را یاد نگرفته که برای مردم بگوید [بلکه] اینها را یاد گرفته که عمل بکند این مقداری که یاد گرفته ولو چهار کلمه این چهار کلمه را برای حرفه یاد نگرفته این «رسخ فی قلبه»، «هذا العلم رسخ و رسب فی قلبه» رسوخ کرده است همین چهار کلمه، لذا شده بزرگوار، شده با انبیا محشور می‌شود، شده با اولیا محشور می‌شود. راسخ در علم آن مصادیق کاملش ائمه(علیهم‌السلام) هستند، افضل‌الراسخین‌اند، اما عالمی که همین چهار مسئله را بلد شد اما این چهار تا در جان او اثر کرد این «رسخ علم الله فی قلبه» این کسی است که «صدق لسانه وَبَرّت یمینُهٴ وَعَفّ بطنُهُ» هر مالی را نمی‌خورد، هر مالی هم نمی‌گیرد به دنبال هر مالی هم نمی‌رود، خب راحت است اینها می‌دانند خطر شبهه‌ناک شدن و فتنه‌برانگیزی چیست فوراً پشت سر هم می‌گویند خدایا! ما به قیامت معتقدیم، ما را از خطر قیامت نجات بده ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ چقدر این دعا بلند است، چقدر با ادب دعا می‌کنند، نمی‌گویند خدایا ما را رحم بکن، اصلاً سخن از رحم نیست، نمی‌گویند خدایا ما را به جهنم نبر، می‌گویند خدایا تو قیامتی داری و تو خُلف وعده نمی‌کنی این کمال ادب است وقتی که ائمه(علیهم السلام) دعا می‌کنند در خیلی از موارد می‌گویند: «یا أرحم الراحمین» نمی‌گویند «ارحم بی»، «ارحم لی»، «ارحم بی»، «ارحم لی» نمی‌گویند مکرّر به من بده، به من بده می‌گوید «یا أرحم الراحمین» همین کافی است، خب وقتی انسان «یا ارحم الراحمین» را می‌خواند یعنی به من رحم بکن، اما نمی‌گوید به من بده، اینها هم نمی‌گویند به من بده می‌گویند تو قیامتی داری و خُلف وعده نمی‌کنی ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ ؛ ما به قیامتت معتقدیم یعنی آ‌نچه باعث سوء استفاده از اشتباهات است، به دنبال شبهه رفتن است، زمینه فتنه فراهم کردن است فراموشی قیامت است. خدایا! ما به قیامتت معتقدیم ما را به این یاد بدار. این مطالب شش یا هفت‌گانه توضیح می‌دهد که تشابه چیست، متشابه چیست، چه کسی به دنبال متشابه می‌رود، چرا قرآن این همه اصرار تند و تیز دارد که مبادا به دنبال متشابه حرکت کنید، اعلان خطر قرآن برای چیست، راه علاج و حل از شبهه‌ناک شدن و فتنه‌برانگیختن چیست و امثال ذلک، خب.

قرآن کریم؛ خاموش کنندهٴ فتنه‌ها
می‌رسیم به سراغ مطلب دیگری که قرآن بر آن است و روایات آن را تأیید می‌کنند که قرآن کریم نه تنها فتنه‌برانگیز نیست، بلکه هر گونه فتنه را هم او خاموش می‌کند در روایات هم به ما دستور دادند که اگر وقتی فتنه‌ای شد فوراً به قرآن پناه ببرید او یک کتاب بسیار خوبی است شما را از هر فتنه‌ای نجات می‌دهد بی‌خود فتنه را سواری ندهید «کُن فی الفتنة کابن اللبون لا ظَهرُ فَیُرکَب ولا ضَرع فیُحلب» ؛ بعضیها ابزار دست‌اند مثل آن شترهای ماده که شیر می‌دهند مکرّر شیر می‌دهند، شیر می‌دهند، شیر می‌دهند با نمّامی و امثال ذلک این فتنه را بزرگ می‌کنند، بعضی به فتنه‌جوها سواری می‌دهند. فرمود در زمان فتنه نه مثل آن شتری باش که سواری بدهی، نه مثل آن شتری باش که شیر می‌دهی مثل ابن‌لبون باشد که نه می‌شود سوارش شد، نه می‌شود این را دوشید، خب. «کُن فی الفتنة کابن اللبون» که «لا ظَهر فیرکب» به کسی سواری هم نمی‌دهد«ولا ضَرعٌ فَیُحلب» پستان دوشش هم ندارد که او را بدوشند، خب چه کنیم که در زمان فتنه این‌چنین باشیم این را در تعبیرات فراوان هست که اگر یک وقت فتنه‌ای شد تنها راه نجات قرآن کریم است این در نوع جوامع روایی هست، در صفحه اول این تفسیر شریف عیاشی هم هست. در نوع جوامع روایی در فضل قرآن این هست.

سفارش رسول خدا صّلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم به پناه بردن بر قرآن در فتنه‌ها
در صفحه اول جلد اول تفسیر عیاشی از امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که او از آبای کرامش(علیهم‌السلام) نقل کردند که آنها از رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که فرمودند: «أیها الناس انکم فی زمان هُدنة و أنتم علی ظهر السفر و السیر بکم سریع فقد رأیتم اللیل و النهار و الشمس و القمر یبلیان کل جدید و یقربان کل بعید و یأتیان بکل موعود فاعدوا الجهاز لبعد المفاز» این مفاز، مفازه که بیابان را می‌گویند مفازه از باب اینکه «بر عکس نهند نام زنگی» وگرنه اینجا مخطر است، نه مفاز. همان‌طوری که اعما را می‌گویند ابوبصیر، همان‌طوری که کُنیه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) که پیام‌آور مرگ است کُنیه او ابویحییٰ است این هم همین است «مفازه» را که «مفازه» می‌گویند نه «مفازه» یعنی بیابان، جای خطر را می‌گویند جای فوز وگرنه «مفازه» به معنای بیابان نیست و این نامگذاری هم براساس علاقه تضاد و امثال ذلک است. «مفازه» یعنی بیابان پرخطر، فرمود جهاز را و وسایل تجهیز را آماده کنید برای اینکه این بیابان پرخطر طولانی است «لبعد المفاز» «مفاوز» هم همین‌طور است.
«فقام المقداد فقال یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما دار الهُدنه؟ قال دار بلاء و انقطاع فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه شافع مُشفّع و ماحل مصدّق من جعله أمامه قاده الی الجنّة و من جعله خلفه ساقه الی النار و هو الدلیل یدلّ علی خیر سبیل» ؛ فرمود این شافع است اگر در دستگاه ذات اقدس الهی از کسی شفاعت کرد، شفاعت او مقبول است می‌شود مُشفَّع و اگر از کسی شفاعت نکرد، شکایت کرد، سعایت کرد؛ به جای اینکه شافع باشد، ماحل بود مکر کرد، کید کرد، شکایت کرد، سعایت کرد «ما حلٌ مصدّق» سخن این ماحل و گزارشگر سوء را خدا تصدیق می‌کند. آنجایی که گزارشگر حُسن بود یعنی شافع بود، شفاعتش مقبول می‌شود پس شافع است، مشفَّع، ماحل است، مصدّق خدا شدیدالمحال است ، شدیدالکید است ، شدیدالمکر است قرآن هم شدیدالمکر است، شدیدالکید است یک سعایت کنندهٴ قوی است؛ خوب می‌فهمد که چه کسی بیراهه رفته است تا اطلاع کامل بدهد و تمام اطلاعاتی را که قرآن به ذات اقدس الهی داده است خدا قبول می‌کند، اگر بگوید فلان شخص تفسیر به رأی کرد، بیراهه رفت، از ما سوء استفاده کرد این سعایت او را خدا قبول می‌کند پس قرآن هم شافع است که مشفّع است، هم ماحل است که مصدّق، پس نه تنها در قرآن فتنه نیست، بلکه همه فتنه‌ها را قرآن خاموش می‌کند راهش می‌ماند که باید بحث بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن