- 136
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 7 سوره آلعمران _ بخش سیزدهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره آلعمران _ بخش سیزدهم"
چکیدهای از مطالب جلسات پیشین
نقل اقوال مختلف در مسأله توسط علامه طباطبایی (قدس سره)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَلْبَابِ ﴿7﴾
چکیدهای از مطالب لسات پیشین
تاکنون چند فصل از فصول مربوط به این آیه تا حدودی روشن شد که محکم چیست؟ متشابه چیست؟ کیفیت اُمیّت و عمومت محکمات نسبت به متشابهات چیست؟ تأویل چیست و آیا تأویل همان تفسیر است یا نه و عالمان به تأویل چه کسانیاند؟ راسخان در علم یعنی چه؟ رسوخ در علم یعنی چه؟ راسخان در علم چه کسانیاند؟ آیا راسخان در علم عالم به تأویلاند یا نه؟ اینها همه روشن شد.
دیگران که این ﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾ را عطف بر ﴿اللّهُ﴾ گرفتند و اینچنین معنا کردند که ﴿وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ این تأویل را در حدّ تفسیر دانستند و آنچه بهره راسخین شد همان تفسیر قرآن بود، اما سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید گرچه فرمودند نظم صناعی اقتضا میکند که راسخون عطف نباشد، آغاز جمله باشد، ضلع دوم آن «امّا» باشد، اما تأویل را به همان امالکتاب اوج دادند و راسخان در علم که بارزترین مصادیق آنها ائمه(علیهم السلام)اند آنها را عالم به تأویل دانستند که کُنه قرآن است .
بنابراین این استیناف به مراتب دقیقتر و قویتر از آن عطف است [چون] آنها آمدند راسخون در علم را عطف کردند بر الله، تأویل را همان تفسیر دانستند یعنی «و ما یعلم تفسیره الا الله و الراسخون فی العلم» در حالی که تفسیر را خیلیها میدانند ولی ایشان آمدند معنای تأویل را به آن عین خارجی برگرداندند که قول پنجم در مسئله بود و راسخون در علم را به استناد آیه سورهٴ «واقعه» و سورهٴ «احزاب» یعنی ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ و ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ ثابت کردند که آنها عالم به تأویل قرآناند. حالا فرمایشات ایشان بازگو بشود تا نقدی که بعدیها بر فرمایش ایشان داشتند آنها هم تعرّض بشود.
پرسش:...
پاسخ: تأویل است دیگر، منتها آن با مشاهدههای عینی است، سخن از لفظ و مفهوم نیست، چون اگر چیزی موجود خارجی بود آن را نمیشود با لفظ فهمید.
پرسش:...
پاسخ: آن دیگر سخن از لفظ و مفهوم نیست حالا کسی نظیر حارثةبنمالک تربیت شد و یافت خب ممکن است.
سرّ اشتمال قرآن بر آیات متشابه
فصل دیگری که مربوط به این آیه کریمه است این است که چرا قرآن کریم مشتمل بر متشابه است فایده اشتمال قرآن بر تشابه چیست؟ یکی از سؤالهایی که متوجه قرآن کریم است همین است که اگر قرآن کتاب هدایت است و اگر هم نور است و اگر برای رفع ابهام مردم آمده است چرا خودش مشتمل بر مبهم است، در حالی که این کتاب برای هدایت مردم آمده و برای رفع هر گونه ابهام و تیرگی تنزل کرده است و اگر همه آیات محکم بود که در نِیل به هدف بهتر بود یعنی برای هدایت، برای تبیین، برای رفع تیرگی و تاریکی مؤثرتر بود چرا مشتمل بر متشابه است؟
نقل اقوال مختلف در مسأله توسط علامه طباطبایی (قدس سره)
جوابهای فراوانی دادند که بعضی از این جوابها ضعیف است و خیلی قابل بحث نیست و بعضی از این جوابها تا حدودی قابل توجه است ایشان به این جوابها اشاره میکنند بعضی را اجمالاً و بعضی را تفصیلاً دفع میکنند بعد همانطوری که در اصل مسئله محکم و متشابه و تأویل یعنی در این سه فصل که «المحکم ما هو»، «المتشابه ما هو»، «التأویل ما هو» و در فصل چهارم که آیا تأویل را غیر خدا میداند در همه این فصول چهارگانه یک مطالب نو و تازهای ارائه کردند در این فصل هم که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است یک مطلب جدیدی دارند یعنی در تمام آن فصول چهارگانه مطلب تازهای در بین همه تفاسیر عرضه کردند که «المحکم ما هو»، «المتشابه ما هو» ، «التأویل ما هو» «و هل یعلم تأویل القرآن غیر الله سبحانه و تعالی» در همه این فصول چهارگانه مطلب عمیق قابل توجهی ارائه کردند.
در این فصل پنجم هم اینچنین است که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است حالا این گرچه نوع تفاسیر اینچنین است، نوع بحثهای ایشان اینچنین است، اما مخصوصاً بحث محکم و متشابه این بحثی نیست که مثلاً آدم یکی، دو ساعت شب مطالعه کند، یک ساعت هم روز بحث کند بعد بیاید در درس حل بشود اینچنین نیست اگر توانستید بعد از پایان بحث رسالهای در محکم و متشابه بنویسید که این فصول را با نوآوریهای ایشان، با حل نقدهایی که بر ایشان وارد شده است عرضه کنید آنوقت روشن میشود که این بحث چقدر مورد زحمت ایشان بود و این وقتی روشن میشود که شما از تفاسیر شیعه از مرحوم شیخ طوسی و مرحوم طبرسی و مرحوم ابوالفتوح رازی برای این پنج، شش قرن را ببینید بعد معلوم میشود که حرفی که ایشان آورد از سنخ حرفهای دیگر نیست از علمای شیعه فضلاً از علمای اهلسنت.
سخافت چهار نظریه در مسأله وجوابهای اجمالی علامه از آنها
جوابهایی که درباره اشتمال قرآن بر تشابه داده شد وجوه فراوانی است.
یکی از آن وجوه این است که پذیرش قرآن خود عبادت است اگر همه آیاتش روشن میبود، درکش آسان بود و قبولش هم سهل، اما چون به بعضی متشابه است به بعضی محکم برای اینکه درک بعضیها دشوار باشد و اگر کسی دشواری را تحمل بکند و تلاش و کوشش بکند تا معنای متشابه را که دشوار است بفهمد اجر بیشتر میبرد، چون کار پرزحمت اجر بیشتر دارد و درک متشابه پرزحمت است، برای اینکه بندگان زحمت زاید را تحمل کنند و اجر بیشتر ببرند متشابه در قرآن نازل شده است .
این یک وجه سخیفی است که ایشان جواب تفصیلی از اینها نمیدهند اینها را به اجمال میگذرانند. جواب اجمالیاش هم این است که معمّاگویی و لُغَزگویی یک رنج زایدی بر انسان تحمیل میکند، خب چرا انسان زحمت را در مثلاً کسی ممکن است در شب تحصیل بنشیند یک جدول حل کند دو ساعت خب زحمت کشیده است، اما جدول روزنامه مشکل علمی برای او حل نکرد او ممکن است یک مسئله فقهی یا ریاضی را حل کند هم ذهن ورزیده میشود، هم بازدهی دارد، اما حالا به زحمت زیاد بعد از دو ساعت حل کرد عمودی پرده، افقی جارو این مشکلی برای او حل نشد نه معرفتی از معارف بر معارف او افزوده شد نه مشکل عملی حل شد، این یک تشحیذ ذهن و تیزهوشی است، اما تیزهوشی است که اجر به همراه ندارد خب میشود یک مسئله عمیقی حل میکند که هم فکر بالا میرود، هم بازده علمی دارد، هم ثمره عملی. چرا جدولگونه در قرآن راه پیدا کند این است که ایشان از یک معانی به عنوان وجوه سخیفه یاد میکنند که نیازی به جواب تفصیلی ندارد این وجه اول، برای اینکه چرا قرآن مشتمل بر متشابه است با آن جوابش.
وجه دوم این است که اگر همه مطالب قرآن به صورت صریح با دلالت مطابقه روشن شد ارباب مذاهب گوناگون را جذب نمیکرد.. قرآن کریم چون برای هدایت همه مردم است و صاحبان مکاتب گوناگون و مذاهب مختلف را دعوت میکند اگر به صورت صریح و روشن، حرفهای خود را بزند عدهای میرنجند و میروند، پس ـمعاذاللهـ باید محافظهکارانه، بدون اینکه کسی را برنجاند، بدون اینکه کسی را مستقیماً طرد کند سخن گفت تا همه مذاهب و صاحبان مکاتب گوناگون را جذب کند . این با ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴾ سازگار نیست در قرآن اصولاً محافظهکاری نیست اگر کسی را رد میکند به قول قاطع رد میکند و اگر میپذیرد هم که به قول قاطع میپذیرد فرمود، در کتاب هزل و شوخی راه ندارد این جِد است و قول ثقیل است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این آمده است ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُم﴾ باشد، این آمده است اتمام حجت کند این نیامده است محافظهکارانه سخن بگوید که پس وجه دومی هم که به عنوان نکته اشتمال قرآن بر متشابه ذکر شد این باطل است.
وجه سوم این است که قرآن مشتمل بر متشابه است تا مردم بوی تحقیق پیدا کنند و از تقلید نجات پیدا کنند این هم تام نیست، برای اینکه اگر متشابه نبود که محقّقتر بودند و اگر این همه آیات محکمه هست درباره آنها کار بکنند مگر محقق نخواهند بود مگر بحث و تأمل و تدبّر در آیات محکمه زمینه تحقیق نیست اگر همه آیات محکم بود محقّق تربیت نمیکرد که حتماً باید بخشی مشتمل بر متشابه باشد تا محقّق تربیت کند.
جواب چهارم که گفتند نکته اینکه قرآن کریم مشتمل بر متشابه است این است که، چون متشابه دارای تأویل هست و برای نِیل به تأویل انسان ناچار است از فنون مختلفه مثل علم لغت، صرف، نحو، اصول فقه و سایر رشتهها تخصّص پیدا کند به این مناسبت قرآن کریم مشتمل بر متشابهات است تا روح تخصّص در فنون و علوم را فراهم بکند . این هم نارواست برای اینکه روح تخصّص را محکمات بهتر تأمین میکند تا متشابهات، مگر آیات محکمی که درباره اصول عقاید و اصول اخلاق و امثال ذلک است روح تحقیق را، روح تخصّص را تقویت نمیکند، حالا متشابه مضار فراوانی دارد که در بحثهای بعد اشاره میکنند اگر اشتمال قرآن بر متشابه برای این نکات باشد آن مضار را هم باید در نظر گرفت. ایشان میفرمایند این چهار وجهی که گفته شد سخیف است ما به اینها نمیپردازیم.
بررسی سه نظریهٴ دقیقتر وجوابهای تفصیلی علامه از آنها:
آنها که مقداری دقیقتر است و قابل توجه است و میشود آنها را طرح کرد و پاسخ داد این است، سه وجه از وجوه را به عنوان اینکه شایسته بحث است یاد میکنند.
1ـ «امتحان مردم» و نقد آن
میفرمایند اول اینکه عدهای گفتند قرآن مشتمل بر متشابهات است تا افراد را بیازمایند، متشابه چون نقصی در تبیین دارد همگان آن را نمیفهمند آنها که اهل تفویض و تسلیم تاماند همین که فهمیدند این سخن، کلام حق است ایمان میآورند ولو معنای آن را ندانند. آنهایی که اهل تعبّد و تسلیم نیستند، چون معنای متشابه را نمیدانند در برابر این متشابه به مقابله برمیخیزند و تسلیم نمیشوند و خدا برای اینکه افراد را بیازماید چه کسی متعبّد و اهل تسلیم است و چه کسی متعبّد و اهل تسلیم نیست بخشی از آیات را متشابهاً نازل کرده است تا معلوم بشود که اهل تعبّد چه کسانیاند و غیر اهل تعبّد چه کسانیاند این یک سخن.
ایشان در جواب میفرمایند تعبّد در جایی است که انسان عظمت شیئی را و حقانیت شیئی را درک بکند اجمالاً و چون نِیل تفصیلی مقدورش نیست در برابر او تسلیم میشود و سر میساید، اما متشابه که زمینهٴ فتنه را به همراه دارد اینچنین نیست متشابه اگر اینچنین بود که بالاجمال معنای دقیق و عظیم را میفهماند و بالتفصیل نمیفهماند و انسانها در برابر یک معنای عظیم قرار میگرفتند آنگاه جای امتحان بود، اما متشابه یک معنای فتنهانگیزی را به همراه دارد یعنی از آیه متشابه، معنایی به ذهن میآید که میتواند دستاویز فتنهبرانگیزان باشد اینکه وسیله امتحان نیست این وسیله آشوب است نه امتحان. یک وقت است که انسان معنای قدرت حق و عظمت حق و علم غیب حق را اجمالاً میداند و تفصیلاً نمیداند این در حقیقت ایمان به غیب آورده است نه ایمان به شهادت و چون ایمان دارد تسلیم میشود یک وقت است نه، معنایی که از آیه به ذهن میآید معنایی است که فتنهبرانگیز است و این غیر از مسئله امتحان و آزمون و امثال ذلک است .
پرسش:...
پاسخ: آن فتنه عملی بود، چون عدهای میگفتند ما که در مکهایم حتماً باید به بیت خودمان که برای شهر خودمان است مراجعه کنیم و وقتی هم که قبله بیتالمقدس بود معلوم میشد که مسئله من و ما مطرح نیست، وقتی هم که قبله در مدینه از بیتالمقدس به کعبه آمد برای این بود که آنها نگویند یعنی اهل کتاب نگویند شما قبله نداشتید و تابع قبله ما بودید این برای امتحان، هم قبل امتحان بود، هم بعد امتحان که مسئله قومیّت، نژاد، امثال ذلک مطرح نباشد معنای آن متشابه نبود امتحان در حوادث فراوان مشهود است، نظیر ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ﴾ یا مسائل دیگر، اما متشابه اینچنین نیست که با اینکه فتنه را به همراه دارد معذلک زمینه خوبی برای امتحان باشد، البته همه آیات الهی امتحان است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ﴾ نه یعنی خدا میخواهد فتنه کند یعنی امتحان کند ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اما آنها میخواهند فتنه کنند فتنهای است که ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ آزمون الهی فتنهٴ خوبی است، فرمود: ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اما فتنهٴ خلق، فتنهٴ همان آشوب است، فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ وگرنه فتنه به معنای امتحان که بد نیست تا انسان به مقاتله علیه او برخیزد که.
پرسش:...
پاسخ: این همان راسخین در علماند که میگویند ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ اما خود این آیه که زمینهٴ غرور و مکر و فریب را هم به همراه دارد که نمیتواند وسیلهای برای آزمایش باشد آزمایش در جایی است که معنای اجمالی دقیق و قوی را به همراه دارد معنای تفصیلیاش روشن نیست، این میشود به عنوان آزمون، اما اگر چیزی، معنایی به ذهن میفرستد اولینبار که آن معنا فتنهبرانگیز است معنای او معلوم است، نه اینکه معنا ندارد یا معنای او مُجمل است، معنای او معلوم است ولی این معنا قابل تثبیت نیست، مثل ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ ، ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ ، ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ اینچنین نیست که اینها مجمل باشند معنا نداشته باشند پیچیده باشند که، اولین معنایی که از این آیات به ذهن میآید این معنایی که روی آیه قرار دارد نه آن معنایی که درون آیه قرار دارد این معنایی که زود به ذهن میآید، نه آن معنایی که بعد از تدبّر، نصیب انسان میشود این معنا فتنهبرانگیز است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، اگر برای امتحان بود، امتحان در جایی است که یک معنای دقیقِ قویِ عقلی را انسان میفهمد و تفصیلاً به او علم ندارد و با اینکه تفصیلاً علم ندارد در برابر او تسلیم میشود، نظیر بعضی از آیات دیگر، اما آیهای که معنای او خوب ظاهرش روشن است معنایی که از آیه اولینبار به ذهن میآید روشن است این معنا هم فتنهبرانگیز است خب این چه آزمونی است؟!
2ـ «بر انگیختن روح تحقیق» و نقد آن
جواب بعدی آن است که اشتمال قرآن بر متشابه برای آن است که روح تحقیق را برانگیزد ، نظیر همان جواب دومی که از آن چهار جواب پیشین یاد شده است و اگر همه قرآن واضح بود، نظیر رسالههای عملیه در حدّ توضیح ذکر میشد این دیگر تدبّر و تفسیر و تعمّق را به همراه نداشت عقل که بهترین ذخیرهٴ الهی است دفائنش اثاره نمیشد «وَیُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» نبود. اشتمال قرآن بر متشابه این فایده را دارد که عقل به تحقیق میپردازد، در فهم او کنجکاوی میکند، معانی حق را اصطیاد میکند، معانی باطل را دفع میکند و این عقل به شکوفایی خود بارمییابد، از این جهت قرآن مشتمل بر متشابه است.
جوابی که میدهند این است که قرآن ما را چه به حمل اوّلی، چه به حمل شایع، چه با عنوان خاص، چه بیعنوان ما را به تحقیق و تدبّر دعوت کرده است، گاهی فرمود: ﴿وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ گاهی هم فرمود خلق آسمان و زمین و امثال ذلک آیات است ﴿لأُوْلِی الالبَابِ﴾ و گاهی هم از آیات دیگر یاد کرده است. در آیات فراوان، خدای سبحان ما را به تدبّر و تعمّق وادار کرده است به مبادی برهان هم نقل کرده است، گاهی برهان مبدأش نظم است، گاهی مبدأش حدوث است، گاهی مبدأش حرکت است، گاهی فقر و نیاز است نوع این براهین را قرآن کریم یادآور شد یعنی به صورت شکل منطقی صغرا و کبرا ممکن است ذکر نکرده باشد، اما مبدأ برهان را که حدّ وسط قرار میگیرد آن را تذکّر داد فرمود، چون فقیرید محتاج به غنی هستید یعنی شما فقیرید، هر فقیری غنی میخواهد، شما غنی میخواهید ، چون در اینجا نظم هست، خدایی هست چون نظم هست ناظم هست، پس خدایی هست. اینگونه از مبادی برهان را در بسیاری از آیات ذکر کرده است همه اینها هم مصداقاً ما را به تحقیق و تدبّر وادار میکند، هم آیات دیگری است که به صورت صریح فرمان تدبّر و تحقیق میدهد چه آنجایی که حرف مُتقن علمی میزند که مبدأ برهان را ذکر میکند که ما با استمداد از مبدأ برهان به نتیجه برسیم خودش دعوت عملی به تحقیق است، چه آنجا که میفرماید سراسر جهان آیات است ، شما بیندیشید اولواالالباب باشید ما را به تحقیق و تدبّر دعوت میکند، دیگر لازم نبود یک سلسله آیاتی که معنای ظاهریاش فتنهبرانگیز است آنها را نازل کند.
3ـ «دودستگی آیات در قبال دودستگی مردم در استعداد» و نقد آن
جواب سومی که دادند این است که انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) اینها برای هدایت و راهنمایی عامه مردم آمدند، مردم از نظر استعداد دو قسماند؛ بعضی قویاند، بعضی ضعیفاند. آنها که قویاند توان درک معارف بلند انبیا را دارند، آنها که ضعیفاند توان درک معارف انبیا را ندارند بعضی از معارفاند که آن بعض را میشود برای همه بیان کرد، بعضی از معارفاند که آنها را خواص میفهمند، چون رهآورد انبیا(علیهم السلام) دو قِسم است؛ یک قِسم عمومی است که همگان میفهمند، یک قسم خصوصی است که خواص میفهمند، نه همگان، لذا آیات قرآن هم دو قِسم است که یک قسم را همه میفهمند، قِسم دیگر را فقط راسخین در علم میدانند، لذا قرآن کریم مشتمل بر متشابه است، متشابه آن بخش از معارفی است که درک آن مخصوص خواص است چون اگر همه مردم یکسان بودند، همه آیات محکم بود، اگر همه مردم توان درک همه معارف را داشتند آیات قرآن هم همهاش یکسان بود، و محکم بود چون استعدادها گوناگون است بعضی میتوانند بخشی از معارف را بفهمند و از درک معارف دیگر عاجزند و نِیل به آن معارف اختصاصی مخصوص راسخان در علم است از این جهت آیات قرآن دو دسته شد یک قِسم محکم، یک قسم متشابه که متشابه را خواص میفهمند .
این جواب هم ناتمام است برای اینکه تقسیم محکم و متشابه کاری به معانی و رهآورد قرآن ندارد، چون خود قرآن فرمود محکمات امالمتشابهاتاند یعنی سنخ متشابه با سنخ محکم یکی است ما اگر متشابهات را به محکمات برگرداندیم معنایش روشن میشود معلوم میشود سنخ متشابه و سنخ محکم دو نحو نیست اینچنین نیست که محکمات را همه بفهمند متشابهات را فقط خواص بفهمند، چون متشابهات با ارجاع به محکمات از قبیل محکمات خواهد بود و محکمات هم که امالکتاباند عهدهدار تربیت و پرورش فکری متشابهاتاند، اگر سنخ متشابهات غیر از سنخ محکمات بود که محکمات اُم آنها نبود، معلوم میشود متشابهات از سنخ محکمات است و محکمات سِمت اصالت و اُمیّت دارند میتوانند اُم باشند و عمومت را به عهده بگیرند و سرپرستی و تدبیر و تربیت آیات متشابه را به عهده بگیرند، پس اینچنین نیست که متشابهات را خواص بفهمند، محکمات را همه بفهمند، چون خیال کردند تأویل متشابهات را فقط خواص میفهمند، متشابهات را هم خواص میفهمند، در حالی که تأویل به آن معنای دقیق را خواص میفهمند، ولی متشابهات را با ارجاع به محکمات همگان میفهمند. این خلاصهٴ آن چهار جواب اجمالی که ایشان با سخافت بودن آنها بحث تفصیل نکردند، گذشت و این هم سه جواب تفصیلی که تا حدودی جواب مفصّل دادند.
مقدمات نظریهٴ علامه طباطبایی در مسأله:
خودشان بیانی دارند که بیان ایشان درباره اینکه چرا قرآن مشتمل بر متشابه است مثل اینکه تأویل قرآن چیست یک معنای دقیقی است که مقدّماتی دارد.
در بحث اینکه «التأویل ما هو و هل یعلم التأویل غیر الله» چند مقدمه باید ذکر میشد تا این دو مطلب را اثبات میکرد که تأویل چیست و عالمان به تأویل چه کسانیاند و تا حدودی روشن شد که در بین آن اقوال چهارگانه هیچکدام حق نبود، قول پنجم در معنای تأویل حق بود و آن این است که قرآن تأویل دارد یعنی این آیات قرآن که الفاظیاند، معانی دارند، مفاهیمی دارند، همه اینها در حین اینکه مقدّساند و محترماند و مرادند یک اصل و ریشهای دارند که صالحِ سالک از این معانی و الفاظ و مفاهیم باید عبور کند به آن برسد و این عبور هم عبورِ عملیِ آمیخته با علم است نه عبور مفهومی .
درباره اشتمال قرآن بر متشابه هم چنین معنایی دارند که این را با چند مقدّمه بیان میکنند. عصارهٴ این فرمایشاتشان را که به عنوان خطّ حاکم باشد ذکر بکنیم تا ـ انشاءاللهـ این چند صفحه را مطالعه بفرمایید به خواست خدا، بعد معلوم میشود که این مقدمات چیست و آن ذیالمقدمه چگونه بر این مبادی مترتّب است.
الف: هماهنگی قرآن تدوینی و قرآن تکوینی
میفرمایند وِزان قرآن تدوینی، همان وِزان قرآن تکوینی است یعنی قرآن که یک کتاب نوشته شده است مانند کتاب تکوینی دارای اصول و فروع است هر چه در جهان خارج هست مشابه او در قرآن کریم هست، این یک مطلب.
ب: پوشش «کف» باطل بر روی حقذ در نشئهٴ طبیعت
در جهان خارج گرچه آن نشئهٴ مجرّدات تامّه مثل فرشتهها و امثال ذلک جا برای بطلان نیست، ولی در نشئهٴ طبیعت چاره جز اختلاط حق و باطل نیست یعنی در عالم طبیعت در دنیا، حقّ ناب و حقّ محض پیدا نمیشود، چه اینکه باطل صِرف هم نیست، ما داریم جهانی که حقّ محض است مثل عالم فرشتهها، مثل بهشت و مانند آن، اما هیچ جا نداریم که باطل محض باشد این یک، و در نشئهٴ طبیعت و قلمرو حرکت و امتحان هم حقّ محض میسّر نیست این دو، لذا هر جا حقّی هست یک کَف باطلی روی او مینشیند که این از غرر آیاتی است که در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آمده است ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ﴾ ؛ فرمود نشئهٴ خارج اینچنین است آن فیضِ هستی که نازل شده است مثل بارانی است که خدا نازل میکند این باران اگر قطره قطره در جای خود بود و سیل نمیساخت کَفی را به همراه نداشت، چون نشئه، نشئهٴ حرکت است اینها کنار هم جمع میشوند و سیل میسازند و هر بیابانی به اندازه ظرفیت خود از این باران و از این سیل بهره میگیرد و چون حرکت میکند، کَفی هم روی او پیدا میشود و رهگذر اوّلین باری که این آب را میبیند کف را میبیند و آنچه زودتر از هر چیزی چشمگیر است همین کف روی آب است، همین کفی است که باطل است و چیزی را از حق به همراه ندارد، اما آنکه حق است در باطن اوست و ماندنی، اینکه باطل است برجسته است و چشمگیر و رفتنی، این در کلّ جهان طبیعت است البته از عالم حرکت که بگذریم دیگر آب محض است، آب حیات است زبَدی در آنجا نیست.
ج: پوشش معنای باطل متشابهات بر روی محکمات
در عالم طبیعت اینچنین است. قرآن که بیان کنندهٴ همین جهان است و ما را به این جهانبینی سوق میدهد آیاتی دارد که ﴿أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ﴾ که همان محکماتاند، روی این آیات قرآنی کَفی نشسته است به نام متشابهات، این متشابهات خود این متشابهات مثل آن محکمات آیات الهیاند، حقاند، نافعاند، ماندنیاند، منزّه از بطلاناند ولی آن معنای باطل، کف این متشابهات است که فوراً به ذهن میآید یعنی ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ سیل است ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ سیل است ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ سیل است ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ سیل است، این آیه سیل خروشانی است که از آن مبدأ عالی تنزّل کرده است تا در کثرت عربی بودن رسیده است که خوانده میشود و نوشته میشود. این آیات سیول الهیاند هر کدام سیلاند آن معنای فتنهبرانگیز زود به ذهن میآید چون حسّی است ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ همان معنای حسّی به ذهن میآید ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ همان معنای محسوس به ذهن میآید این معنا کفِ روی آب این آیه است این آیه خود، سیل است این آیات که سیلاند آن معانی باطل فتنهبرانگیز کفِ روی این آب است و اگر کسی به دنبال کف برود سیراب نمیشود، وقت خود را تلف کرده است و اگر کسی دیگران را به کف دعوت کند فتنهبرانگیزی کرده است، تشنهها را به کَف تشویق کرد.
این آیه که سیلوار ریخت کَفی را به همراه دارد، آیه ﴿خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ کفِ جبر دارد، آیهای که میگوید شما در کارهایتان مستقلاید کف تفویض دارد، آیهای که بوی تجسیم میدهد کفِ تجسیم دارد، آیهای که ترک اولیٰ را مثلاً به انبیا نسبت میدهد کفِ عصیان را به همراه دارد، آنکه میگوید انبیا ـ معاذالله ـ معصوم نیستند از این آیه ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ کفِ معصیت گرفته است این آیه سیل است، وقتی این سیل را به امام هشتم(سلامالله علیه) واگذار میکنید او معانی بلند را در احتجاج دارد که هرگز دیگران نمیفهمند، اما وقتی به افرادی که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ نسبت میدهید، برای اینکه خودشان را هم توجیه کنند که ما نمیتوانیم بدون گناه باشیم و برای اینکه خلافت را هم آلوده کنند تا دست تبهکاران به آنها برسد گفتند انبیا ـ معاذالله ـ آنها هم آلودهدامن بودند این کفِ معصیت است که از این سیلِ ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ روی آب آمده و چشمگیر شده.
پس کفِ جبر است، کفِ عصیان است، کفِ تفویض است، کفِ تجسیم است که روی این آیات را گرفته ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ که مجسّمهاند، مجبّرهاند، مفوّضهاند و قائلین به عدم عصمت انبیا ـ معاذاللهـ هستند اینها ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ هستند که این متشابهات را میگیرند وگرنه هر کدام از این آیه سیلی است که دلهای مستعد را به اندازه ظرفیت خود آن دلها سیراب میکند «إنَّ هذهِ القُلوب أوعیة فَخَیرها أوعاها» کفی هم به همراه دارد، آنگاه معلوم میشود که طوری آدم حرف بزند که بیکَف باشد این در نشئهٴ طبیعت نیست، همانطوری که کلّ جهان اینچنین است و افراد باطل فعلِ خدا را میبینند، آن فعل فتنهبرانگیز را میگیرند نه فعلی که نافع است کسانی هم که قول خدا را مطالعه میکنند آن قول فتنهبرانگیز را میگیرند نه قولی که ﴿یَنفَعُ النَّاسَ﴾ قول خدا به منزلهٴ فعل خداست این یک اصل، فعل خدا دو نشئه دارد در نشئه فرشتهها و مجرّدات تام و بهشت و امثال ذلک حقّ محض است، و فعل خدا در نشئهٴ حرکت و عالم طبیعت حقّش آمیخته با باطل است، قول خدا هم اینچنین است قول خدا در نشئهٴ مجرّدات حقّ محض است، در بهشت حقّ صِرف است، در بهشت لغو و تأثیم نیست ﴿إِلاَّ قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾ جز سخن سالم و سلامت در بهشت چیز دیگر نیست اما در دنیاست که حقّش با باطل مخلوط است و امثال ذلک.
بطلان معنای ظاهری متشابهات و نه خود آیات
باطل را خدا نگفت: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ اما این کتاب وقتی آمد به زبان درآمد، در لباس عربیِ مبین درآمد ، به صورت لفظ و کلمه و سوره و آیه درآمد چون از همین الفاظ است، از همین معانی است، از همین مفاهیم است کفِ متشابه هم ظهور میکند، پس به آن کفها میشود متشابهات، نه آیه بشود کَف، آیه با ارجاع به محکم معلوم میشود ﴿وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ﴾ در درونِ این آیه است یعنی ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ با ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ که کنار هم قرار گرفت معلوم میشود این سیل، مایهٴ برطرف شدن عطشهای همه لبتشنههاست، کفی را هم روی آب داشت آنها که تازه از راه رسیدند بدون اینکه بررسی کنند رفتند به سراغ جسمیّت، چون کفِ روی این آب همان جسمیّت است آنکه اهل جبر است به کفِ روی آب ﴿خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ تمسّک میکند، آنکه اهل معصیت است به کفِ روی آب ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ تمسّک میکند، آنکه ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ است به این کفها تمسّک میکند و هرگز سیر هم نمیشود، آنکه راسخ در علم است از کف میگذرد میگوید من تشنهام و کف، من را سیراب نمیکند این کف را کنار میزند آنگاه از آب مینوشد این رسوخ دارد، این روبنا را نمیگیرد این کفگیر نیست این کف را کنار میزند ﴿فَیَدْمَغُهُ﴾ بعد به سراغ ﴿وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ﴾ میرسد.
این اجمال جواب، آنگاه پنج، شش مقدمه لازم است که همه آنها را به خواست خدا مطالعه بفرمایید تا در طرح، کمکی باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
چکیدهای از مطالب جلسات پیشین
نقل اقوال مختلف در مسأله توسط علامه طباطبایی (قدس سره)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَلْبَابِ ﴿7﴾
چکیدهای از مطالب لسات پیشین
تاکنون چند فصل از فصول مربوط به این آیه تا حدودی روشن شد که محکم چیست؟ متشابه چیست؟ کیفیت اُمیّت و عمومت محکمات نسبت به متشابهات چیست؟ تأویل چیست و آیا تأویل همان تفسیر است یا نه و عالمان به تأویل چه کسانیاند؟ راسخان در علم یعنی چه؟ رسوخ در علم یعنی چه؟ راسخان در علم چه کسانیاند؟ آیا راسخان در علم عالم به تأویلاند یا نه؟ اینها همه روشن شد.
دیگران که این ﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾ را عطف بر ﴿اللّهُ﴾ گرفتند و اینچنین معنا کردند که ﴿وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ این تأویل را در حدّ تفسیر دانستند و آنچه بهره راسخین شد همان تفسیر قرآن بود، اما سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید گرچه فرمودند نظم صناعی اقتضا میکند که راسخون عطف نباشد، آغاز جمله باشد، ضلع دوم آن «امّا» باشد، اما تأویل را به همان امالکتاب اوج دادند و راسخان در علم که بارزترین مصادیق آنها ائمه(علیهم السلام)اند آنها را عالم به تأویل دانستند که کُنه قرآن است .
بنابراین این استیناف به مراتب دقیقتر و قویتر از آن عطف است [چون] آنها آمدند راسخون در علم را عطف کردند بر الله، تأویل را همان تفسیر دانستند یعنی «و ما یعلم تفسیره الا الله و الراسخون فی العلم» در حالی که تفسیر را خیلیها میدانند ولی ایشان آمدند معنای تأویل را به آن عین خارجی برگرداندند که قول پنجم در مسئله بود و راسخون در علم را به استناد آیه سورهٴ «واقعه» و سورهٴ «احزاب» یعنی ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ و ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ ثابت کردند که آنها عالم به تأویل قرآناند. حالا فرمایشات ایشان بازگو بشود تا نقدی که بعدیها بر فرمایش ایشان داشتند آنها هم تعرّض بشود.
پرسش:...
پاسخ: تأویل است دیگر، منتها آن با مشاهدههای عینی است، سخن از لفظ و مفهوم نیست، چون اگر چیزی موجود خارجی بود آن را نمیشود با لفظ فهمید.
پرسش:...
پاسخ: آن دیگر سخن از لفظ و مفهوم نیست حالا کسی نظیر حارثةبنمالک تربیت شد و یافت خب ممکن است.
سرّ اشتمال قرآن بر آیات متشابه
فصل دیگری که مربوط به این آیه کریمه است این است که چرا قرآن کریم مشتمل بر متشابه است فایده اشتمال قرآن بر تشابه چیست؟ یکی از سؤالهایی که متوجه قرآن کریم است همین است که اگر قرآن کتاب هدایت است و اگر هم نور است و اگر برای رفع ابهام مردم آمده است چرا خودش مشتمل بر مبهم است، در حالی که این کتاب برای هدایت مردم آمده و برای رفع هر گونه ابهام و تیرگی تنزل کرده است و اگر همه آیات محکم بود که در نِیل به هدف بهتر بود یعنی برای هدایت، برای تبیین، برای رفع تیرگی و تاریکی مؤثرتر بود چرا مشتمل بر متشابه است؟
نقل اقوال مختلف در مسأله توسط علامه طباطبایی (قدس سره)
جوابهای فراوانی دادند که بعضی از این جوابها ضعیف است و خیلی قابل بحث نیست و بعضی از این جوابها تا حدودی قابل توجه است ایشان به این جوابها اشاره میکنند بعضی را اجمالاً و بعضی را تفصیلاً دفع میکنند بعد همانطوری که در اصل مسئله محکم و متشابه و تأویل یعنی در این سه فصل که «المحکم ما هو»، «المتشابه ما هو»، «التأویل ما هو» و در فصل چهارم که آیا تأویل را غیر خدا میداند در همه این فصول چهارگانه یک مطالب نو و تازهای ارائه کردند در این فصل هم که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است یک مطلب جدیدی دارند یعنی در تمام آن فصول چهارگانه مطلب تازهای در بین همه تفاسیر عرضه کردند که «المحکم ما هو»، «المتشابه ما هو» ، «التأویل ما هو» «و هل یعلم تأویل القرآن غیر الله سبحانه و تعالی» در همه این فصول چهارگانه مطلب عمیق قابل توجهی ارائه کردند.
در این فصل پنجم هم اینچنین است که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است حالا این گرچه نوع تفاسیر اینچنین است، نوع بحثهای ایشان اینچنین است، اما مخصوصاً بحث محکم و متشابه این بحثی نیست که مثلاً آدم یکی، دو ساعت شب مطالعه کند، یک ساعت هم روز بحث کند بعد بیاید در درس حل بشود اینچنین نیست اگر توانستید بعد از پایان بحث رسالهای در محکم و متشابه بنویسید که این فصول را با نوآوریهای ایشان، با حل نقدهایی که بر ایشان وارد شده است عرضه کنید آنوقت روشن میشود که این بحث چقدر مورد زحمت ایشان بود و این وقتی روشن میشود که شما از تفاسیر شیعه از مرحوم شیخ طوسی و مرحوم طبرسی و مرحوم ابوالفتوح رازی برای این پنج، شش قرن را ببینید بعد معلوم میشود که حرفی که ایشان آورد از سنخ حرفهای دیگر نیست از علمای شیعه فضلاً از علمای اهلسنت.
سخافت چهار نظریه در مسأله وجوابهای اجمالی علامه از آنها
جوابهایی که درباره اشتمال قرآن بر تشابه داده شد وجوه فراوانی است.
یکی از آن وجوه این است که پذیرش قرآن خود عبادت است اگر همه آیاتش روشن میبود، درکش آسان بود و قبولش هم سهل، اما چون به بعضی متشابه است به بعضی محکم برای اینکه درک بعضیها دشوار باشد و اگر کسی دشواری را تحمل بکند و تلاش و کوشش بکند تا معنای متشابه را که دشوار است بفهمد اجر بیشتر میبرد، چون کار پرزحمت اجر بیشتر دارد و درک متشابه پرزحمت است، برای اینکه بندگان زحمت زاید را تحمل کنند و اجر بیشتر ببرند متشابه در قرآن نازل شده است .
این یک وجه سخیفی است که ایشان جواب تفصیلی از اینها نمیدهند اینها را به اجمال میگذرانند. جواب اجمالیاش هم این است که معمّاگویی و لُغَزگویی یک رنج زایدی بر انسان تحمیل میکند، خب چرا انسان زحمت را در مثلاً کسی ممکن است در شب تحصیل بنشیند یک جدول حل کند دو ساعت خب زحمت کشیده است، اما جدول روزنامه مشکل علمی برای او حل نکرد او ممکن است یک مسئله فقهی یا ریاضی را حل کند هم ذهن ورزیده میشود، هم بازدهی دارد، اما حالا به زحمت زیاد بعد از دو ساعت حل کرد عمودی پرده، افقی جارو این مشکلی برای او حل نشد نه معرفتی از معارف بر معارف او افزوده شد نه مشکل عملی حل شد، این یک تشحیذ ذهن و تیزهوشی است، اما تیزهوشی است که اجر به همراه ندارد خب میشود یک مسئله عمیقی حل میکند که هم فکر بالا میرود، هم بازده علمی دارد، هم ثمره عملی. چرا جدولگونه در قرآن راه پیدا کند این است که ایشان از یک معانی به عنوان وجوه سخیفه یاد میکنند که نیازی به جواب تفصیلی ندارد این وجه اول، برای اینکه چرا قرآن مشتمل بر متشابه است با آن جوابش.
وجه دوم این است که اگر همه مطالب قرآن به صورت صریح با دلالت مطابقه روشن شد ارباب مذاهب گوناگون را جذب نمیکرد.. قرآن کریم چون برای هدایت همه مردم است و صاحبان مکاتب گوناگون و مذاهب مختلف را دعوت میکند اگر به صورت صریح و روشن، حرفهای خود را بزند عدهای میرنجند و میروند، پس ـمعاذاللهـ باید محافظهکارانه، بدون اینکه کسی را برنجاند، بدون اینکه کسی را مستقیماً طرد کند سخن گفت تا همه مذاهب و صاحبان مکاتب گوناگون را جذب کند . این با ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴾ سازگار نیست در قرآن اصولاً محافظهکاری نیست اگر کسی را رد میکند به قول قاطع رد میکند و اگر میپذیرد هم که به قول قاطع میپذیرد فرمود، در کتاب هزل و شوخی راه ندارد این جِد است و قول ثقیل است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این آمده است ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُم﴾ باشد، این آمده است اتمام حجت کند این نیامده است محافظهکارانه سخن بگوید که پس وجه دومی هم که به عنوان نکته اشتمال قرآن بر متشابه ذکر شد این باطل است.
وجه سوم این است که قرآن مشتمل بر متشابه است تا مردم بوی تحقیق پیدا کنند و از تقلید نجات پیدا کنند این هم تام نیست، برای اینکه اگر متشابه نبود که محقّقتر بودند و اگر این همه آیات محکمه هست درباره آنها کار بکنند مگر محقق نخواهند بود مگر بحث و تأمل و تدبّر در آیات محکمه زمینه تحقیق نیست اگر همه آیات محکم بود محقّق تربیت نمیکرد که حتماً باید بخشی مشتمل بر متشابه باشد تا محقّق تربیت کند.
جواب چهارم که گفتند نکته اینکه قرآن کریم مشتمل بر متشابه است این است که، چون متشابه دارای تأویل هست و برای نِیل به تأویل انسان ناچار است از فنون مختلفه مثل علم لغت، صرف، نحو، اصول فقه و سایر رشتهها تخصّص پیدا کند به این مناسبت قرآن کریم مشتمل بر متشابهات است تا روح تخصّص در فنون و علوم را فراهم بکند . این هم نارواست برای اینکه روح تخصّص را محکمات بهتر تأمین میکند تا متشابهات، مگر آیات محکمی که درباره اصول عقاید و اصول اخلاق و امثال ذلک است روح تحقیق را، روح تخصّص را تقویت نمیکند، حالا متشابه مضار فراوانی دارد که در بحثهای بعد اشاره میکنند اگر اشتمال قرآن بر متشابه برای این نکات باشد آن مضار را هم باید در نظر گرفت. ایشان میفرمایند این چهار وجهی که گفته شد سخیف است ما به اینها نمیپردازیم.
بررسی سه نظریهٴ دقیقتر وجوابهای تفصیلی علامه از آنها:
آنها که مقداری دقیقتر است و قابل توجه است و میشود آنها را طرح کرد و پاسخ داد این است، سه وجه از وجوه را به عنوان اینکه شایسته بحث است یاد میکنند.
1ـ «امتحان مردم» و نقد آن
میفرمایند اول اینکه عدهای گفتند قرآن مشتمل بر متشابهات است تا افراد را بیازمایند، متشابه چون نقصی در تبیین دارد همگان آن را نمیفهمند آنها که اهل تفویض و تسلیم تاماند همین که فهمیدند این سخن، کلام حق است ایمان میآورند ولو معنای آن را ندانند. آنهایی که اهل تعبّد و تسلیم نیستند، چون معنای متشابه را نمیدانند در برابر این متشابه به مقابله برمیخیزند و تسلیم نمیشوند و خدا برای اینکه افراد را بیازماید چه کسی متعبّد و اهل تسلیم است و چه کسی متعبّد و اهل تسلیم نیست بخشی از آیات را متشابهاً نازل کرده است تا معلوم بشود که اهل تعبّد چه کسانیاند و غیر اهل تعبّد چه کسانیاند این یک سخن.
ایشان در جواب میفرمایند تعبّد در جایی است که انسان عظمت شیئی را و حقانیت شیئی را درک بکند اجمالاً و چون نِیل تفصیلی مقدورش نیست در برابر او تسلیم میشود و سر میساید، اما متشابه که زمینهٴ فتنه را به همراه دارد اینچنین نیست متشابه اگر اینچنین بود که بالاجمال معنای دقیق و عظیم را میفهماند و بالتفصیل نمیفهماند و انسانها در برابر یک معنای عظیم قرار میگرفتند آنگاه جای امتحان بود، اما متشابه یک معنای فتنهانگیزی را به همراه دارد یعنی از آیه متشابه، معنایی به ذهن میآید که میتواند دستاویز فتنهبرانگیزان باشد اینکه وسیله امتحان نیست این وسیله آشوب است نه امتحان. یک وقت است که انسان معنای قدرت حق و عظمت حق و علم غیب حق را اجمالاً میداند و تفصیلاً نمیداند این در حقیقت ایمان به غیب آورده است نه ایمان به شهادت و چون ایمان دارد تسلیم میشود یک وقت است نه، معنایی که از آیه به ذهن میآید معنایی است که فتنهبرانگیز است و این غیر از مسئله امتحان و آزمون و امثال ذلک است .
پرسش:...
پاسخ: آن فتنه عملی بود، چون عدهای میگفتند ما که در مکهایم حتماً باید به بیت خودمان که برای شهر خودمان است مراجعه کنیم و وقتی هم که قبله بیتالمقدس بود معلوم میشد که مسئله من و ما مطرح نیست، وقتی هم که قبله در مدینه از بیتالمقدس به کعبه آمد برای این بود که آنها نگویند یعنی اهل کتاب نگویند شما قبله نداشتید و تابع قبله ما بودید این برای امتحان، هم قبل امتحان بود، هم بعد امتحان که مسئله قومیّت، نژاد، امثال ذلک مطرح نباشد معنای آن متشابه نبود امتحان در حوادث فراوان مشهود است، نظیر ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ﴾ یا مسائل دیگر، اما متشابه اینچنین نیست که با اینکه فتنه را به همراه دارد معذلک زمینه خوبی برای امتحان باشد، البته همه آیات الهی امتحان است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ﴾ نه یعنی خدا میخواهد فتنه کند یعنی امتحان کند ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اما آنها میخواهند فتنه کنند فتنهای است که ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ آزمون الهی فتنهٴ خوبی است، فرمود: ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اما فتنهٴ خلق، فتنهٴ همان آشوب است، فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ وگرنه فتنه به معنای امتحان که بد نیست تا انسان به مقاتله علیه او برخیزد که.
پرسش:...
پاسخ: این همان راسخین در علماند که میگویند ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ اما خود این آیه که زمینهٴ غرور و مکر و فریب را هم به همراه دارد که نمیتواند وسیلهای برای آزمایش باشد آزمایش در جایی است که معنای اجمالی دقیق و قوی را به همراه دارد معنای تفصیلیاش روشن نیست، این میشود به عنوان آزمون، اما اگر چیزی، معنایی به ذهن میفرستد اولینبار که آن معنا فتنهبرانگیز است معنای او معلوم است، نه اینکه معنا ندارد یا معنای او مُجمل است، معنای او معلوم است ولی این معنا قابل تثبیت نیست، مثل ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ ، ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ ، ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ اینچنین نیست که اینها مجمل باشند معنا نداشته باشند پیچیده باشند که، اولین معنایی که از این آیات به ذهن میآید این معنایی که روی آیه قرار دارد نه آن معنایی که درون آیه قرار دارد این معنایی که زود به ذهن میآید، نه آن معنایی که بعد از تدبّر، نصیب انسان میشود این معنا فتنهبرانگیز است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، اگر برای امتحان بود، امتحان در جایی است که یک معنای دقیقِ قویِ عقلی را انسان میفهمد و تفصیلاً به او علم ندارد و با اینکه تفصیلاً علم ندارد در برابر او تسلیم میشود، نظیر بعضی از آیات دیگر، اما آیهای که معنای او خوب ظاهرش روشن است معنایی که از آیه اولینبار به ذهن میآید روشن است این معنا هم فتنهبرانگیز است خب این چه آزمونی است؟!
2ـ «بر انگیختن روح تحقیق» و نقد آن
جواب بعدی آن است که اشتمال قرآن بر متشابه برای آن است که روح تحقیق را برانگیزد ، نظیر همان جواب دومی که از آن چهار جواب پیشین یاد شده است و اگر همه قرآن واضح بود، نظیر رسالههای عملیه در حدّ توضیح ذکر میشد این دیگر تدبّر و تفسیر و تعمّق را به همراه نداشت عقل که بهترین ذخیرهٴ الهی است دفائنش اثاره نمیشد «وَیُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» نبود. اشتمال قرآن بر متشابه این فایده را دارد که عقل به تحقیق میپردازد، در فهم او کنجکاوی میکند، معانی حق را اصطیاد میکند، معانی باطل را دفع میکند و این عقل به شکوفایی خود بارمییابد، از این جهت قرآن مشتمل بر متشابه است.
جوابی که میدهند این است که قرآن ما را چه به حمل اوّلی، چه به حمل شایع، چه با عنوان خاص، چه بیعنوان ما را به تحقیق و تدبّر دعوت کرده است، گاهی فرمود: ﴿وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ گاهی هم فرمود خلق آسمان و زمین و امثال ذلک آیات است ﴿لأُوْلِی الالبَابِ﴾ و گاهی هم از آیات دیگر یاد کرده است. در آیات فراوان، خدای سبحان ما را به تدبّر و تعمّق وادار کرده است به مبادی برهان هم نقل کرده است، گاهی برهان مبدأش نظم است، گاهی مبدأش حدوث است، گاهی مبدأش حرکت است، گاهی فقر و نیاز است نوع این براهین را قرآن کریم یادآور شد یعنی به صورت شکل منطقی صغرا و کبرا ممکن است ذکر نکرده باشد، اما مبدأ برهان را که حدّ وسط قرار میگیرد آن را تذکّر داد فرمود، چون فقیرید محتاج به غنی هستید یعنی شما فقیرید، هر فقیری غنی میخواهد، شما غنی میخواهید ، چون در اینجا نظم هست، خدایی هست چون نظم هست ناظم هست، پس خدایی هست. اینگونه از مبادی برهان را در بسیاری از آیات ذکر کرده است همه اینها هم مصداقاً ما را به تحقیق و تدبّر وادار میکند، هم آیات دیگری است که به صورت صریح فرمان تدبّر و تحقیق میدهد چه آنجایی که حرف مُتقن علمی میزند که مبدأ برهان را ذکر میکند که ما با استمداد از مبدأ برهان به نتیجه برسیم خودش دعوت عملی به تحقیق است، چه آنجا که میفرماید سراسر جهان آیات است ، شما بیندیشید اولواالالباب باشید ما را به تحقیق و تدبّر دعوت میکند، دیگر لازم نبود یک سلسله آیاتی که معنای ظاهریاش فتنهبرانگیز است آنها را نازل کند.
3ـ «دودستگی آیات در قبال دودستگی مردم در استعداد» و نقد آن
جواب سومی که دادند این است که انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) اینها برای هدایت و راهنمایی عامه مردم آمدند، مردم از نظر استعداد دو قسماند؛ بعضی قویاند، بعضی ضعیفاند. آنها که قویاند توان درک معارف بلند انبیا را دارند، آنها که ضعیفاند توان درک معارف انبیا را ندارند بعضی از معارفاند که آن بعض را میشود برای همه بیان کرد، بعضی از معارفاند که آنها را خواص میفهمند، چون رهآورد انبیا(علیهم السلام) دو قِسم است؛ یک قِسم عمومی است که همگان میفهمند، یک قسم خصوصی است که خواص میفهمند، نه همگان، لذا آیات قرآن هم دو قِسم است که یک قسم را همه میفهمند، قِسم دیگر را فقط راسخین در علم میدانند، لذا قرآن کریم مشتمل بر متشابه است، متشابه آن بخش از معارفی است که درک آن مخصوص خواص است چون اگر همه مردم یکسان بودند، همه آیات محکم بود، اگر همه مردم توان درک همه معارف را داشتند آیات قرآن هم همهاش یکسان بود، و محکم بود چون استعدادها گوناگون است بعضی میتوانند بخشی از معارف را بفهمند و از درک معارف دیگر عاجزند و نِیل به آن معارف اختصاصی مخصوص راسخان در علم است از این جهت آیات قرآن دو دسته شد یک قِسم محکم، یک قسم متشابه که متشابه را خواص میفهمند .
این جواب هم ناتمام است برای اینکه تقسیم محکم و متشابه کاری به معانی و رهآورد قرآن ندارد، چون خود قرآن فرمود محکمات امالمتشابهاتاند یعنی سنخ متشابه با سنخ محکم یکی است ما اگر متشابهات را به محکمات برگرداندیم معنایش روشن میشود معلوم میشود سنخ متشابه و سنخ محکم دو نحو نیست اینچنین نیست که محکمات را همه بفهمند متشابهات را فقط خواص بفهمند، چون متشابهات با ارجاع به محکمات از قبیل محکمات خواهد بود و محکمات هم که امالکتاباند عهدهدار تربیت و پرورش فکری متشابهاتاند، اگر سنخ متشابهات غیر از سنخ محکمات بود که محکمات اُم آنها نبود، معلوم میشود متشابهات از سنخ محکمات است و محکمات سِمت اصالت و اُمیّت دارند میتوانند اُم باشند و عمومت را به عهده بگیرند و سرپرستی و تدبیر و تربیت آیات متشابه را به عهده بگیرند، پس اینچنین نیست که متشابهات را خواص بفهمند، محکمات را همه بفهمند، چون خیال کردند تأویل متشابهات را فقط خواص میفهمند، متشابهات را هم خواص میفهمند، در حالی که تأویل به آن معنای دقیق را خواص میفهمند، ولی متشابهات را با ارجاع به محکمات همگان میفهمند. این خلاصهٴ آن چهار جواب اجمالی که ایشان با سخافت بودن آنها بحث تفصیل نکردند، گذشت و این هم سه جواب تفصیلی که تا حدودی جواب مفصّل دادند.
مقدمات نظریهٴ علامه طباطبایی در مسأله:
خودشان بیانی دارند که بیان ایشان درباره اینکه چرا قرآن مشتمل بر متشابه است مثل اینکه تأویل قرآن چیست یک معنای دقیقی است که مقدّماتی دارد.
در بحث اینکه «التأویل ما هو و هل یعلم التأویل غیر الله» چند مقدمه باید ذکر میشد تا این دو مطلب را اثبات میکرد که تأویل چیست و عالمان به تأویل چه کسانیاند و تا حدودی روشن شد که در بین آن اقوال چهارگانه هیچکدام حق نبود، قول پنجم در معنای تأویل حق بود و آن این است که قرآن تأویل دارد یعنی این آیات قرآن که الفاظیاند، معانی دارند، مفاهیمی دارند، همه اینها در حین اینکه مقدّساند و محترماند و مرادند یک اصل و ریشهای دارند که صالحِ سالک از این معانی و الفاظ و مفاهیم باید عبور کند به آن برسد و این عبور هم عبورِ عملیِ آمیخته با علم است نه عبور مفهومی .
درباره اشتمال قرآن بر متشابه هم چنین معنایی دارند که این را با چند مقدّمه بیان میکنند. عصارهٴ این فرمایشاتشان را که به عنوان خطّ حاکم باشد ذکر بکنیم تا ـ انشاءاللهـ این چند صفحه را مطالعه بفرمایید به خواست خدا، بعد معلوم میشود که این مقدمات چیست و آن ذیالمقدمه چگونه بر این مبادی مترتّب است.
الف: هماهنگی قرآن تدوینی و قرآن تکوینی
میفرمایند وِزان قرآن تدوینی، همان وِزان قرآن تکوینی است یعنی قرآن که یک کتاب نوشته شده است مانند کتاب تکوینی دارای اصول و فروع است هر چه در جهان خارج هست مشابه او در قرآن کریم هست، این یک مطلب.
ب: پوشش «کف» باطل بر روی حقذ در نشئهٴ طبیعت
در جهان خارج گرچه آن نشئهٴ مجرّدات تامّه مثل فرشتهها و امثال ذلک جا برای بطلان نیست، ولی در نشئهٴ طبیعت چاره جز اختلاط حق و باطل نیست یعنی در عالم طبیعت در دنیا، حقّ ناب و حقّ محض پیدا نمیشود، چه اینکه باطل صِرف هم نیست، ما داریم جهانی که حقّ محض است مثل عالم فرشتهها، مثل بهشت و مانند آن، اما هیچ جا نداریم که باطل محض باشد این یک، و در نشئهٴ طبیعت و قلمرو حرکت و امتحان هم حقّ محض میسّر نیست این دو، لذا هر جا حقّی هست یک کَف باطلی روی او مینشیند که این از غرر آیاتی است که در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آمده است ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ﴾ ؛ فرمود نشئهٴ خارج اینچنین است آن فیضِ هستی که نازل شده است مثل بارانی است که خدا نازل میکند این باران اگر قطره قطره در جای خود بود و سیل نمیساخت کَفی را به همراه نداشت، چون نشئه، نشئهٴ حرکت است اینها کنار هم جمع میشوند و سیل میسازند و هر بیابانی به اندازه ظرفیت خود از این باران و از این سیل بهره میگیرد و چون حرکت میکند، کَفی هم روی او پیدا میشود و رهگذر اوّلین باری که این آب را میبیند کف را میبیند و آنچه زودتر از هر چیزی چشمگیر است همین کف روی آب است، همین کفی است که باطل است و چیزی را از حق به همراه ندارد، اما آنکه حق است در باطن اوست و ماندنی، اینکه باطل است برجسته است و چشمگیر و رفتنی، این در کلّ جهان طبیعت است البته از عالم حرکت که بگذریم دیگر آب محض است، آب حیات است زبَدی در آنجا نیست.
ج: پوشش معنای باطل متشابهات بر روی محکمات
در عالم طبیعت اینچنین است. قرآن که بیان کنندهٴ همین جهان است و ما را به این جهانبینی سوق میدهد آیاتی دارد که ﴿أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ﴾ که همان محکماتاند، روی این آیات قرآنی کَفی نشسته است به نام متشابهات، این متشابهات خود این متشابهات مثل آن محکمات آیات الهیاند، حقاند، نافعاند، ماندنیاند، منزّه از بطلاناند ولی آن معنای باطل، کف این متشابهات است که فوراً به ذهن میآید یعنی ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ سیل است ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ سیل است ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ سیل است ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ سیل است، این آیه سیل خروشانی است که از آن مبدأ عالی تنزّل کرده است تا در کثرت عربی بودن رسیده است که خوانده میشود و نوشته میشود. این آیات سیول الهیاند هر کدام سیلاند آن معنای فتنهبرانگیز زود به ذهن میآید چون حسّی است ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ همان معنای حسّی به ذهن میآید ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ همان معنای محسوس به ذهن میآید این معنا کفِ روی آب این آیه است این آیه خود، سیل است این آیات که سیلاند آن معانی باطل فتنهبرانگیز کفِ روی این آب است و اگر کسی به دنبال کف برود سیراب نمیشود، وقت خود را تلف کرده است و اگر کسی دیگران را به کف دعوت کند فتنهبرانگیزی کرده است، تشنهها را به کَف تشویق کرد.
این آیه که سیلوار ریخت کَفی را به همراه دارد، آیه ﴿خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ کفِ جبر دارد، آیهای که میگوید شما در کارهایتان مستقلاید کف تفویض دارد، آیهای که بوی تجسیم میدهد کفِ تجسیم دارد، آیهای که ترک اولیٰ را مثلاً به انبیا نسبت میدهد کفِ عصیان را به همراه دارد، آنکه میگوید انبیا ـ معاذالله ـ معصوم نیستند از این آیه ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ کفِ معصیت گرفته است این آیه سیل است، وقتی این سیل را به امام هشتم(سلامالله علیه) واگذار میکنید او معانی بلند را در احتجاج دارد که هرگز دیگران نمیفهمند، اما وقتی به افرادی که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ نسبت میدهید، برای اینکه خودشان را هم توجیه کنند که ما نمیتوانیم بدون گناه باشیم و برای اینکه خلافت را هم آلوده کنند تا دست تبهکاران به آنها برسد گفتند انبیا ـ معاذالله ـ آنها هم آلودهدامن بودند این کفِ معصیت است که از این سیلِ ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ روی آب آمده و چشمگیر شده.
پس کفِ جبر است، کفِ عصیان است، کفِ تفویض است، کفِ تجسیم است که روی این آیات را گرفته ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ که مجسّمهاند، مجبّرهاند، مفوّضهاند و قائلین به عدم عصمت انبیا ـ معاذاللهـ هستند اینها ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ هستند که این متشابهات را میگیرند وگرنه هر کدام از این آیه سیلی است که دلهای مستعد را به اندازه ظرفیت خود آن دلها سیراب میکند «إنَّ هذهِ القُلوب أوعیة فَخَیرها أوعاها» کفی هم به همراه دارد، آنگاه معلوم میشود که طوری آدم حرف بزند که بیکَف باشد این در نشئهٴ طبیعت نیست، همانطوری که کلّ جهان اینچنین است و افراد باطل فعلِ خدا را میبینند، آن فعل فتنهبرانگیز را میگیرند نه فعلی که نافع است کسانی هم که قول خدا را مطالعه میکنند آن قول فتنهبرانگیز را میگیرند نه قولی که ﴿یَنفَعُ النَّاسَ﴾ قول خدا به منزلهٴ فعل خداست این یک اصل، فعل خدا دو نشئه دارد در نشئه فرشتهها و مجرّدات تام و بهشت و امثال ذلک حقّ محض است، و فعل خدا در نشئهٴ حرکت و عالم طبیعت حقّش آمیخته با باطل است، قول خدا هم اینچنین است قول خدا در نشئهٴ مجرّدات حقّ محض است، در بهشت حقّ صِرف است، در بهشت لغو و تأثیم نیست ﴿إِلاَّ قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾ جز سخن سالم و سلامت در بهشت چیز دیگر نیست اما در دنیاست که حقّش با باطل مخلوط است و امثال ذلک.
بطلان معنای ظاهری متشابهات و نه خود آیات
باطل را خدا نگفت: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ اما این کتاب وقتی آمد به زبان درآمد، در لباس عربیِ مبین درآمد ، به صورت لفظ و کلمه و سوره و آیه درآمد چون از همین الفاظ است، از همین معانی است، از همین مفاهیم است کفِ متشابه هم ظهور میکند، پس به آن کفها میشود متشابهات، نه آیه بشود کَف، آیه با ارجاع به محکم معلوم میشود ﴿وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ﴾ در درونِ این آیه است یعنی ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ با ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ که کنار هم قرار گرفت معلوم میشود این سیل، مایهٴ برطرف شدن عطشهای همه لبتشنههاست، کفی را هم روی آب داشت آنها که تازه از راه رسیدند بدون اینکه بررسی کنند رفتند به سراغ جسمیّت، چون کفِ روی این آب همان جسمیّت است آنکه اهل جبر است به کفِ روی آب ﴿خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ تمسّک میکند، آنکه اهل معصیت است به کفِ روی آب ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ تمسّک میکند، آنکه ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ است به این کفها تمسّک میکند و هرگز سیر هم نمیشود، آنکه راسخ در علم است از کف میگذرد میگوید من تشنهام و کف، من را سیراب نمیکند این کف را کنار میزند آنگاه از آب مینوشد این رسوخ دارد، این روبنا را نمیگیرد این کفگیر نیست این کف را کنار میزند ﴿فَیَدْمَغُهُ﴾ بعد به سراغ ﴿وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ﴾ میرسد.
این اجمال جواب، آنگاه پنج، شش مقدمه لازم است که همه آنها را به خواست خدا مطالعه بفرمایید تا در طرح، کمکی باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است