- 108
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 7 سوره آلعمران _ بخش هجدهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره آلعمران _ بخش هجدهم"
روشن بودن معنای حقیقی قرآن کریم
معنای محکم و متشابه در قرآن کریم
فهمیدن و فکر کردن در پیرامون آیات قرآن کریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾
سرّ پیدایش تشابه
در بحث اشتمال قرآن کریم بر متشابهات، جوهی بود.سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) پنج مقدمه ذکر میکنند و ده نتیجه میگیرند، آنگاه ثابت میکنند اگر کسی بحث کند چرا قرآن کریم مشتمل بر متشابه است یا چرا خداوند متشابه نازل کرده است با اینکه میدانست آیات متشابه، دستآویز فتنهجویان است این پرسش ناتمام است و درست نیست، برای اینکه خداوند متشابه نازل نکرد و تشابه نازل نکرد، چون تشابه و آنچه زمینه تشابه را فراهم میکند فتنه است و سراسر قرآن کریم نور است و خداوند حق و هدایت فرستاد نور نفرستاد و پیدایش تشابه از نشئه عالم طبیعت و حرکت و لفظ است و مانند آن .
حق بودن سراسر قرآن کریم
مقدمه چهارم و اصل چهارم که بحثش دیروز گذشت عصارهاش این شد که چه وجود مبارک نبی اکرم(صلّیالله علیه و آله و سلّم) و چه فرشتگانی که مسئول دریافت و ابلاغ وحیاند همه معصوماند از راهیابی وسوسه از درون یا شیطان از بیرون و سراسر این قرآن حق است که ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ وقتی به عالم الفاظ و حرکت آمد، چون این قوانین و این الفاظ و این اصطلاحات ساخت بشر است و با اشتراک لفظی، اشتراک معنوی، حقیقت و مجاز، استعارات و کنایات همراه است کفی را هم به همراه میآورد به عنوان تشابه؛ اینچنین نیست که این تشابه، در عوالم دیگر نظیر کتاب مبین یا کتاب مکنون یا امّالکتاب وجود داشته باشد، چه اینکه وقتی حقیقت قرآن در قیامت ظهور میکند آنجا هم باز سخن از تشابه مطرح نیست؛ وقتی قرآن در قیامت ظهور کرد اینچنین نیست که تشابه هم در قیامت به صورت یک نور در بیاید و شفاعت کند. اگر آیهای دو تا احتمال داشت یک احتمالش حق بود یک احتمالش باطل، این باطل جزء قرآن نیست پس باطل را خدا نازل نکرد. آیهای که دارای دو احتمال است آن احتمال حق که مراد است، نازل شد و این احتمال باطل کفی است که روی آن حق را پوشانده و الآن انسان باطل را میبیند.
سرّ عدم تشابه در قرآن کریم
پس همانطوری که در کتاب مبین بر اساس سورهٴ «واقعه» که ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ در کتاب مکنون، تشابه نبود یا در امّالکتاب که ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ جای تشابه نیست و در قیامت کبرا هم که حقیقت قرآن ظهور میکند برای شفاعت، آنجا هم جای تشابه نیست پس این تشابه به منزلهٴ کف روی آب سیل خروشان آیات است که از نشئه طبیعت و حرکت برخاست نه اینکه خدای سبحان نازل کرده باشد، نظیر اینکه برای قرآن اوصاف دیگری هم همانند تشابه یاد شده است.
نور و شفیع بودن قرآن
اما این اوصاف اینچنین نیست که در مراحل بالا این اوصاف وجود داشت یا در قیامت کبرا این اوصاف هم باز حضور دارد یا خدای سبحان این اوصاف را به همراه سایر اوصاف قرآنی نازل کرده باشد، اینچنین نیست بلکه لازمه تنزل قرآن در نشئه حرکت و لفظ و طبیعت داشتن آن اوصاف است، نظیر سبب کوری یا سبب خسارت و زیان، اینها را خدا به عنوان وصف قرآن ذکر کرده است فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ یعنی همین قرآن سبب زیادت خسران ظالمین است یا در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» فرمود این قرآن نسبت به عدهای عامل کوری است، آیه 44 سوره «فصلت» این است که ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾؛ این قرآن نسبت به غیر مؤمنین که گوششان سنگین است و شنوا نیست عامل کوری است، با اینکه سراسر قرآن نور است. در این آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» تقسیم نفرمود که بعضی آیات اینچنین است بعضی آیات آنچنان فرمود: ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ ءَأَعْجَمِیٍّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ﴾ یعنی همین قرآن ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ﴾ نه اینکه بعضی ازآیات قرآن هدایت و شفاء است و بعضی از آیات قرآن هدایت و شفاء نیست ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾.
روشن بودن معنای حقیقی قرآن کریم
همین قرآن عامل عمیان و کوری همین ﴿الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ است. خب، اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آیا این وصف قرآنی است که ﴿فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ یا وقتی به عالم طبیعت آمده است ﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آیا این وصف ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ است یا وصف ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ هم هست آنجا هم باز ﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آیا اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ این قرآن عامل کوری است همین قرآنی که ﴿فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ است عامل کوری است، همین قرآنی که ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ همین عامل عما و کوری است یا وقتی به صورت الفاظ درآمد و در عالم لفظ ظهور کرد و با عالم کسرت همراه شد عامل کوری است برای عدهای، همین قرآنی که حقیقتش در قیامت کبرا ظهور میکند همین﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ همین ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ یا آنجا نور محض است که از صف انبیا و صدیقین و صالحین و شهدا میگذرد، پس این اوصافی که خدای سبحان برای قرآن کریم ذکر کرد اینچنین نیست که وصف لازم حقیقت قرآن باشد «اینما تحقق»، بلکه لازمه نشئه عربی مبین بودن اوست یعنی لازمه الفاظ اوست آن هم یک امر اضافی است نه یک امر ذاتی که برای همیشه بماند، نظیر همان اصل کلی که در سوره «رعد» بیان فرمود که: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً﴾ خب، این سیل قبل از اینکه در عالم طبیعت در کوه و درّه جریان پیدا کند در مخزن الهی بود بر اساس آیه سورهٴ «حجر» که ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ اینکه در مخزن الهی بود آنجا هم کف بیاثر داشت یا آنجا هر چه بود حقیقت آب بود. اصلا کف یعنی بیحقیقتی، پس وقتی به نشئه طبیعت آمد به همراه خود کفی را حمل کرد و این کف هم ماندنی نیست، برای اینکه ﴿أَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ﴾ دربارهٴ تقسیم محکم و متشابه هم اینچنین فرمود، فرمود: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾.
معنای محکم و متشابه در قرآن کریم
خب اگر محکمات امّ الکتاباند متشابه ﴿فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾، «فاما المحکم فیمکث فی الارض و اما المتشابه فیذهب جفاء» نفرمود آیات قرآن دو قسماند، بعضی محکماند بعضی متشابه[بلکه]فرمود بعضی مادرند بعضی فرزند، بعضی اصلاند بعضی فرع، نفرمود «منه آیات محکمات منه آیات متشابهات»، فرمود: ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ پس «و اما المتشابه فیذهب جفاء و اما المحکم فیمکث فی الارض» و سراسر قرآن میشود محکم، پس خدای سبحان متشابه نازل نکرد تا کسی پرسش کند چیزی که دستاویز فتنهگران است چرا خدا نازل کرده است، در نشئه الفاظ اینچنین است، اگر کسی از نشئه لفظ حرکت کرد آنجا جای متشابه نیست اصلاً، مادامی که در نشئه الفاظ است بالأخره همین اصطلاحات است همین حقیقت و مجاز هست همین استعارات و کنایات هست و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه الفاظ، طاقت آن را ندارد، مثل اینکه کسی پرسش کند چرا تمام آب در نشئه سیل بیکف نمیماند
پرسش:...
پاسخ: آیاتِ احکام اینچنین نیست؛ اما آیاتِ احکام تنها بخشی از آیات قرآن است، تقریباً یک سیزدهم قرآن مربوط به فقه است.
اجتهاد و استنباط در معنای قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ در نشئه حس، کمتر تشابه دارد برای اینکه آب کم جریان است هر جا که کف نیست آنجا که جای خروش است جای کف است آنجا که به ملاکات میرسد به مصالح خفیه میرسد به مفاسد خفیه میرسد آنجا که فکر به جهاد و اجتهاد میکوشد آنجا که میخروشد کف میبیند
پرسش:...
پاسخ: حکیم میداند، همان حکیم فرمود الفاظ شما توان این کشش را ندارد، این حرف حکیم است. حکیم میخواهد با ما مثل ما با زبان ما سخن بگوید زبان ما همین است، حکیم میخواهد برای ما آب بفرستد که.
پرسش:...
پاسخ: جای دیگر هم به زبان ما سخن گفت، اما آنجا که کم موج است، کم کف است آنجا که جای موج است پر کف است، آنجا که جای ظواهر است و امر است نهی است و بکن و نکن است اینجا جای آرامش است جای کم کف است.
پرسش:...
پاسخ: همه را ذات اقدس الهی خواست، اما هر چیزی را در جای خود مشخص کرد. فرمود این نشئه ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ بین قرآن عربی با امّ الکتاب هم سراسر این حقیقت قرآن است که به عنوان طنابی آویخته است، لذا فرمود این طناب یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست شما بگیرید و بالا بروید هرچه بالاتر انسان میرود به مشکلات برخورد میکند هرچه پایینتر است آسانتر است.
پرسش:...
پاسخ: همهاش همینطور است، اینکه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾،﴿بِحَبْلِ اللّهِ﴾یعنی قرآن . در روایات فراوان آمده است که « طرفیه بیدالله تعالی و طرف بایدیکم» بگیرید و بالا بروید.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ «القرآن»، قرآن حبل الله است عبادات به معارف بسته است.
تفسیر آیهٴ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾
پرسش:...
پاسخ: نه، همان حدیث ثقلین، همان حدیث ثقلین میفرماید که: «انی تارک فیکم الثقلین» در همان احادیث شریف ثقلین آمده است که کتاب الله ثقل اکبر است و حبل الله است؛ ممدود است «طَرَفٌ بیدالله تعالی و طَرَفٌ بِاَیدِیکُم فَتَمُسَّکوا» این یک طناب مفتول افتاده گوشهای نیست، چون چنگ زدن به طنابی که در یک گوشه باشد سودی ندارد، یک وقت انسان به طناب چنگ میزند که از چاه طبیعت بیرون بیاید و بالا برود، کدام طناب را آدم چنگ بزند طنابی که افتاده است یک گوشه یا طنابی که به یک سقف مرتفعی بسته است، فرمود این طناب به جای بلندی بسته است بگیرید و بالا بروید آن هم با هم بگیرید، چون با هم باید بگیرید. اینکه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ نه به این معناست که همهتان درس قرآن داشته باشید، همهتان مسلمان باشید همهتان قرآن بفهمید همهتان به دین عمل کنید این معنایش نیست، معنای این سلسله حرفها را آیات دیگر دارد که همهتان مسلمان باشید همهتان ایمان بیاورید ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ آن معنا را آیات دیگر میفهماند، این ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ معنایش این نیست که همهتان آدم خوب باشید همهتان قرآن بفهمید[بلکه] منظورش این است که همهتان با هم بفهمید، همهتان با هم قرآن را بفهمید.فرمود: ﴿جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ این تبادل نظر این بحثهای عمومی این ارائه افکار عمومی میشود با هم فهمیدن تکرَوی، تکرُوی هر کسی اگر ده نفر کنار هم جمع بشوند دارند با هم میفهمند این ده نفر در حجره را ببندند بیهم فهمیدهاند هیچ کدام به این آیه عمل نکردند، آن آیاتی که دارد ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ و امثال ذلک یعنی هر کدام وظیفه خودتان را انجام بدهید؛ اما آیه وحدت و آیه اعتصام نمیگوید همهتان مسلمان باشید همهتان قرآن بفهمید همهتان به قرآن عمل کنید[بلکه] میفرماید همهتان با هم مسلمان باشید همهتان با هم قرآن بفهمید اینجاست که خروش را به همراه دارد. اگر در نشئه طبیعت سخن میگوید، میگوید فلان چیز را انجام بدهید فلان چیز را انجام ندهید کفش کم است، چون موجش هم کم است؛ اما اگر کسی بخواهد به اسرار این احکام و حکم پی ببرد خب باید بخروشد، قهراً اختلاف نظر بیشتر میشود.
پرسش:...
پاسخ: تشابه هست چرا، برای اینکه ما توان آن را نداریم اگر صاحب¬نظری مثل عترت طاهره باشند فوراً این متشابه را به آن محکم ارجاع میدهند آن محکم را سایهافکن این متشابه میکنند این متشابه میشود محکم.
پرسش:...
پاسخ: تشابه موج نیست کف است، مبدأش اصلش که حقانیت قرآن است کفی را به همراه دارد. قرآن کریم متشابهات را همانند کف روی سیل میداند. خدا تشابه نازل نکرده است، خدا قرآن نازل کرده است وقتی با این الفاظ و با این کلمات انس میگیریم میبینیم که چند احتمال در یک آیه هست، بعضی از آنها حق است بعضی ناحق.
پرسش:..
پاسخ: موج یعنی آب، حق است، نتیجه یعنی بالعرض لازمه ضروری اوست، مثل کف که لازمه سیل است.
پرسش:...
پاسخ: یعنی آن اصل قرآن حق است و اما متشابه که کف روی محکمات است این لازمه این طبیعت است.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که اصلش نیامده تا کسی پرسش کند خدا چرا متشابه نازل کرده است، اصلش اینجا بود. نشانهاش این است که ما وقتی جلوتر میرویم میبینیم متشابه نیست وقتی برگشتیم به صحنه قیامت میبینیم متشابه نیست اگر تشابه متن قرآن بود.
پرسش:...
پاسخ: اگر اصلش در حقیقت قرآن بود، هر جا قرآن هست باید تشابه باشد و حال که قرآن در کتاب مبین هست در امّالکتاب هست در کتاب مکنون هست جایی برای تشابه نیست، پس حقیقت قرآن آن نیست و حقیقت قرآن در قیامت کبرا ظهور میکند به عنوان نور از صف شهدا و صدیقین و صالحین میگذرد ، بدون کف تشابه.
پرسش:...
پاسخ: چون تشابه مبدأ فتنه دستاویزان فتنهگران است، دیگر تشابه غیر از باطل چیز دیگر نیست، تشابه غیر از باطل چیز دیگر نیست، چیزی که دستاویز فتنهگران است این دیگر نور نیست ﴿أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ اگر تشابه، قرآن باشد که قرآن نور است ﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ را پس «فیتبعون النور»، نمیشود گفت تشابه این ضلع تشابهاش قرآن است.
پرسش:...
پاسخ: خود این مقدمه میفرماید خدای سبحان تشابه نازل نکرده است چرا، برای اینکه با مردم به زبان بشر سخن میگوید این یک اصل و اگر تشابه حقیقتاً جزء قرآن باشد سراسر قرآن نور است تشابه هم باید نور باشد در حالیکه تشابه دستاویز فتنهگران است و اگر تشابه در متن قرآن راه داشته باشد، جزء حقیقت قرآن باشد هر جا قرآن هست باید تشابه باشد، همانطوری که هر جا قرآن هست محکماتش هم هست، در حالی که نه در صدر بود نه در ساقه هست نه در کتاب مبین جای تشابه هست نه در امّالکتاب جای تشابه هست نه در قیامت کبری جای تشابه هست، پس این تشابه از کجا برخاست.
اصل بودن محکم در قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: آن محکم مادر است، نه اینکه مادر متشابه میزاید، مادر کودک را میپروراند، محکم که امّالکتاب است نه یعنی آن مادر متشابهات است و متشابهات تولید میکند او آمده است دایه است نه مادر، محکمات مادر متشابهات نیستند یعنی بزایند[بلکه]دایه متشابهاتاند اینها آمدند که شیر بدهند همین، نه اینکه محکم متشابه میزاید، بلکه محکم متشابه را در مهدش میپروراند. وقتی او را شیر داد تغذیه کرد به پای خودش این آیه متشابه برمیخیزد راه میافتد میشود محکم دیگر سراسر قرآن میشود محکم، لذا نزد عترت طاهره هیچ آیهای متشابه نیست همهاش برای آنها محکم است، نه اینکه آیهای واقعاً خدا نازل کرده باشد و متشابه باشد و محکمات مادر متشابهات باشد یعنی عامل تولید، بلکه محکمات مادر متشابهاتاند یعنی دایه که ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ لذا میفرماید چون امّ است چون اصل است این فرع را باید به آن اصل ارجاع داد، آنهایی که دارای قلب سلیماند این فرع را به آن اصل ارجاع میدهند و سراسر میشود محکم، آنهایی که «فی قلبه زیغ» است میگوید: «حسبنا الفرع»بدون اصل و«حسبنا المتشابهات» بدون محکمات، آنگاه متشابهات را میگیرند ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ و چیزی که فتنهانگیز است از آنجا نیامده نظیر همان دو شاهدی که اقامه شد، فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ خب حالا اگر ظالمین توبه کردند و عادل شدند دیگر قرآن میشود برای اینها شفاع و رحمت یا آیه «حم فصلت» که فرمود: ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ اگر اینها توبه کردند همین قرآن میشود نور، اینچنین نیست که ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ را خدا نازل کرده باشد، اینچنین نیست که ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ را خدا نازل کرده باشد، نظیر همان مثالهایی که مکرر ذکرشد. اگر یک قدح میوهای، گلابیهای شاداب و پرآب و شیرینی را به حضور چند تا مهمان بیاورند که یکی دارای زخم دستگاه گوارش است هر چه بیشتر این گلابی شیرین و شاداب و پر آب را بخورد بیشتر دل درد میگیرد، این گلابی هر چه شیرینتر باشد درد آن بیمار بیشتر میشود.
بیعیب و نقص بودن سراسر قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: نه برای اینکه او سالم نیست ﴿فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ است وگرنه گلابی که عامل مرض نیست، گلابی که عامل مرض نیست یا بیماری که از اطاق عمل آوردند پزشک معالجش میگوید آب زلال فعلاً برای او سم است به او دیگر مدتی آب ندهید این نه برای آن است که آب زلال کشنده است، برای اینکه دستگاه گوارش او معیب است. اینکه ذات اقدس الهی فرمود قرآن یک عده را کور میکند نه برای آن است که قرآن عامل کوری است قرآن نور است، حال اگر کسی اعشی یا اعمش بود خب آسیب میبیند، نه اینکه ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ یعنی قرآن ـ معاذالله ـ سم است مرض بار است، نه قرآن مثل گلابی پرآبی است که کسی که به بیماری دستگاه گوارش مبتلاست آسیب میبیند. حالا اگر آن بیمار خود را درمان کرد دیگر گلابی برای او سم بار نیست حالا یا آن اعشا و اعمش اگر درمان پیدا کردند و چشمشان سالم شد دیگر شمس برای آنها ضرردار نیست این زیانبار بودن، یک امر نسبی است از اینجا آن ده نتیجهای که ایشان میگیرند یکی پس از دیگری روشن خواهد شد که تشابه یک امر نسبی است؛ اما إحکام یک امر نفسی، ما آیهای نداریم که سراسر متشابه باشد بالقیاس الی الجمیع متشابه باشد؛ اما آیهای داریم که بالقیاس الی الجمیع محکم است. إحکام یک امر نفسی است؛ اما تشابه یک امر اضافی و نسبی است. اگر بخواهند با ما حرف بزنند با فرهنگی که ما نساختیم که نمیفهمیم، بخواهند با ما با فرهنگ ما حرف بزنند فرهنگ ما همین استعارات و کنایات را دارد، همین مجازات را دارد، همین اشتراک الفاظ را دارد.
پرسش:...
پاسخ: کدام اضافی را، اضافی که مخلوق نیست یک امر اضافی یعنی موجود بالعرض، نسبت یعنی محکم. الآن مثلاً میگویند فلان شیء برای فلان شیء ضرر دارد یا فلان شیء برای فلان شیء نفع دارد این ضرر یک امر اضافی است، امر اضافی موجود بالعرض است، موجود بالعرض مخلوق بالعرض است اصلاً موجود نیست تا انسان علت، طلب کند. این شیء مقوماتی دارد جنس و فصلی دارد ماده و صورتی دارد ماشِئتَ فَسَمِّه این وجود دارد؛ اما این شیء نسبت به فلان شیء ضرر دارد این امر اضافی است این موجود بالعرض است، موجود بالعرض که علت نمیخواهد همین که این را آفرید کافی است.
تفسیر آیهٴ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾
پرسش:...
پاسخ: اما ایمان دارند بدون اینکه آن چهره و ضلع تشابهش را اخذ کنند، چون انسان یا معنای آیه را میفهمد یا نمیفهمد. اگر «فی قلبه زیغ» باشد به دنبال وسیله انحراف، آن آیه را به آن محتمل بد توجیه میکند و اگر «فی قلبه زیغ» نباشد یا توان تفسیری را دارد که متشابه را به آن مادرش برگرداند، این را محکم کند یا اگر توان تفسیری را ندارد میگوید: ﴿آمَنَّا﴾ چرا به دنبال فتنه میگردد. بنابراین همانطوری که آن آیات که اوصاف سلبی را برای قرآن کریم ذکر میکنند یک امر اضافی است، نظیر ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ یا ﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ مسئله تشابه هم بشرح ایضاً اگر همه اینها که «فی قلبه زیغ» است برگردند و بگویند: ﴿آمَنَّا﴾ ما اصلاً متشابهی در قرآن نداریم، چون همه اینها به عترت طاهره مراجعه میکنند یا تفصیلاً میفهمند یا اجمالاً. اجمالاً میدانند که آیه ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ معنای جسمیت اراده نکرده است؛ اما چیست شاید ندانند یک عدهای هم تفصیلاً میدانند.
علت داشتن تشابه در بعضی از جاهای قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: خدای سبحان این کارها را در جهان کرده است؛ اما سرانجام ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» ذکر میکند، این اصل کلی است ﴿وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ ٭ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ . بنابراین اگر تشابه امری است فتنه برانگیز این نظیر ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ است، نظیر ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ است که ریشهای در کتاب مکنون یا امّالکتاب یا کتاب مبین ندارد، چه اینکه ساقهای هم در قیامت کبرا ندارد. این کفی است که روی این آیات آمده چون هرچه خدا نازل کرده حق است و تشابه باطل است، باطل که قرآن نیست. اینکه ذات اقدس الهی قرآن را معرفی کرد قرآن سراسر نور است نور ما فرستادیم یعنی بعضی آیاتش نور است بعضیاش ظلم است یا سراسر قرآن نور است، معلوم میشود تشابه یعنی آن روپوش باطل او قرآن نیست و چون قرآن نیست کسی هم او را نازل نکرده، قهراً سؤال عوض میشود که چرا خدای سبحان متشابه نازل کرده است با اینکه میداند دستاویز فتنهگران است و امثال ذلک چنین نیست؛ اما اگر کسی بگوید چرا قرآن آیات متشابه دارد چطور تشابه روی بعضی از محکمات را پوشانده، مثل آن است که پرسش بکند چرا کف روی سیل را است این سؤالی است معقول که جواب معقولی هم دارد. این مقدمه چهارم بود که البته در بین این مقدمات پنجگانه مهمترین مقدمه، همین مقدمه چهارم است.
تأویل قرآن به تشابه
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون تأویل دارد تشابه دارد، چون محکم هم تأویل دارد اینها که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ هستند میخواهند قرآن را، این بخش متشابه را به رأی خود تأویل کنند[و] به سراغ تأویل قرآن بروند. الآن هم شما در جامعهتان مبتلا هستید به کسانی که مبتلا به اخذ متشابهاند. اینکه گفتند مثلاً دین اسلام خاتم است معنایش این است که حالا عقل بشر کامل شده است دیگر نیازی به مثلاً به وحی و امثال ذلک نیست، این همین است یعنی آیات را به زعم خود یا خاتمیت را به زعم خود معنا میکنند، این تأویل آیات متشابه است نه چون آن آیه تأویل دارد پس متشابه دارد.
سرّ تقدیم ابتغای فتنه بر ابتغای تأویل
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تأویل که نازل شدنی نیست. متشابه مثل محکم تأویل دارد و تأویلش را خدا و راسخون میدانند؛ اما این گروه که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ است میخواهند قرآن را به زعم خود مأوّل کنند نه به آن تأویل قرآن برسند ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ این در بحثهای قبل هم گذشت سرّ تقدیم ابتغای فتنه بر ابتغای تأویل این است که اینها میخواهند مشروعیت به گناهشان بدهند یعنی اصل فتنهجویی را میخواهند به دامن قرآن برسانند، لذا فرمود ابتغای فتنه، هدف اوّلی آنهاست ابتغای تأویل، برای مشروع نشان دادن آن فتنهگری است.
فهمیدن و فکر کردن در پیرامون آیات قرآن کریم
علی ای حال مقدمه خامسه و اصل پنجم این است که کل قرآن، امثال است برای معارفی و آن معارف امثال است برای آن تأویل یعنی آنچنان که ما از ظواهر قرآن مدد میگیریم، نباید همانطوری که از سایر کتابهای عربی چیز میفهمیم و میگوییم و همین است و بس، آنچه را که از ظواهر قرآن میفهمیم بگوییم همین است و بس. مثل اینکه اگر کسی با خوابیده بخواهد سخن بگوید کسی که در عالم خواب رؤیایی نصیبش میشود آیا او باید از این رؤیا عبور کند به آن اصل برسد یا وقتی صبح برخاست در محور همین رؤیا ترکیب و تجزیه ادبی به کار ببرد و این رؤیا را تفسیر کند. یک آدم خوابیده اگر چیزی دید یا چیزی شنید وقتی بیدار شد باید همان چه را که شنید ترکیب و تجزیه کند یا به سراغ معبّری برود که دستش را بگیرد و عبور بدهد و از این مثال به ممثل برسد. توده مردم خواباند: «الناس نیام» با خوابیدهها ذات اقدس الهی دارد حرف میزند، عدهای بیدارند و معبّر به نام عترت طاهره(علیهم السلام) اینها معبّران قرآناند، لذا امام باقر فرمود فقط ما میفهمیم «اِنما یَعرِفُ القرآنَ مَن خُوطِبَ بِه» آن قتاده که آمد حضور امام باقر بعد گفت من با دانشمندان زیادی مصاحبه کردم مناظره کردم محاوره کردم. ما خیلی از مجالس علمی را دیدیم هیچ جا اینچنین مرعوب نشدیم ولی در حضور شما خودمان را باختیم چه خبر است، فرمود: «انت بین یدی﴿بیوت﴾ » که ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ تو خیال کردی جای عادی نشستی یا همین حضرت به ابیحنیفه میگوید تو اصلا یک حرف قرآن نمیفهمی «ما وَرَّثَکَ اللهُ من کتابِه حرفا» خب چطور میشود که یک کلمه هم نداند با اینکه او رئیس یک مذهب است. اگر آدم خوابیدهای خواب ببیند و خیال کند در بیداری دارد این حرفها را میشنود بعد صبح که برخاست یک کتاب لغت بیاورد بعد آن خوابش را ترکیب و تجزیه کند این خواب اندر خواب است، مگر خواب را با لغت حل میکنند. این باید به سراغ معبّر برود که من چنین خوابی دیدم این خواب سرپل است من به کجا عبور کنم، این چه میخواهد بگوید. سراسر قرآن تأویل دارد و تعبیر، لذا اگر کسی گفت: «حسبنا کتاب الله» یعنی دارد خواب را معنا میکند ذات اقدس الهی یک عده بیداردلانی که معبّر راستین و مؤولین حقیقیاند به همراه قرآن نازل کرده است، فرمود اینها باهماند هرکس تشنه است باید بگوید: «حسبنا الکتاب و العترة» تشنه را اینها سیراب میکنند، اینقدر به اینها آب میدهند قدح قدح آب میدهند تا به حوض کوثر برسانند: «حتی یردا عَلَیَّ الحَوَض» آنجا که رفتند دیگر اصلاً «لا ظَمَأَ بعده» اینچنین نیست که انسان به قرآن و عترت تمسّک بکند به کوثر نرسد اینها «لن یفترقا» خب اگر کسی هم به ذیل اینها متمسک شد اینها هم «لم ینفصل» خب اینها کجا میروند قرآن و عترت، تا کوثر میروند کوثر چه میکند آدم را سیراب میکند سیر از غذا میکند، مگر آب کوثر فقط رفع عطش میکند رفع گرسنگی نمیکند اینکه در روایات ما فراوان است که «لا ظمأ بعده» خب اینها تمام تشنهها را تا آنجا میبرند نه اینکه خودشان آنجا میروند بقیه را رها میکنند. هر کس به ذیل قرآن و عترت متمسک شد تا کوثر میرود آنجا هم وجود مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را زیارت میکند، اینها معبّراناند «الناس نیام» عدهای که دارند منهای عترت قرآن را میبینند دارند خواب را تفسیر میکنند، خیال میکنند با کتاب و لغت خواب تعبیر میشود. باید از این ظواهر گذشت و در بسیاری از آیات قرآن این است که ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ یا ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ﴾ ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ﴾ تصریف هست، ضرب هست، بیان امثال هست و امثال ذلک.
«والحمدلله رب العالمین»
روشن بودن معنای حقیقی قرآن کریم
معنای محکم و متشابه در قرآن کریم
فهمیدن و فکر کردن در پیرامون آیات قرآن کریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾
سرّ پیدایش تشابه
در بحث اشتمال قرآن کریم بر متشابهات، جوهی بود.سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) پنج مقدمه ذکر میکنند و ده نتیجه میگیرند، آنگاه ثابت میکنند اگر کسی بحث کند چرا قرآن کریم مشتمل بر متشابه است یا چرا خداوند متشابه نازل کرده است با اینکه میدانست آیات متشابه، دستآویز فتنهجویان است این پرسش ناتمام است و درست نیست، برای اینکه خداوند متشابه نازل نکرد و تشابه نازل نکرد، چون تشابه و آنچه زمینه تشابه را فراهم میکند فتنه است و سراسر قرآن کریم نور است و خداوند حق و هدایت فرستاد نور نفرستاد و پیدایش تشابه از نشئه عالم طبیعت و حرکت و لفظ است و مانند آن .
حق بودن سراسر قرآن کریم
مقدمه چهارم و اصل چهارم که بحثش دیروز گذشت عصارهاش این شد که چه وجود مبارک نبی اکرم(صلّیالله علیه و آله و سلّم) و چه فرشتگانی که مسئول دریافت و ابلاغ وحیاند همه معصوماند از راهیابی وسوسه از درون یا شیطان از بیرون و سراسر این قرآن حق است که ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ وقتی به عالم الفاظ و حرکت آمد، چون این قوانین و این الفاظ و این اصطلاحات ساخت بشر است و با اشتراک لفظی، اشتراک معنوی، حقیقت و مجاز، استعارات و کنایات همراه است کفی را هم به همراه میآورد به عنوان تشابه؛ اینچنین نیست که این تشابه، در عوالم دیگر نظیر کتاب مبین یا کتاب مکنون یا امّالکتاب وجود داشته باشد، چه اینکه وقتی حقیقت قرآن در قیامت ظهور میکند آنجا هم باز سخن از تشابه مطرح نیست؛ وقتی قرآن در قیامت ظهور کرد اینچنین نیست که تشابه هم در قیامت به صورت یک نور در بیاید و شفاعت کند. اگر آیهای دو تا احتمال داشت یک احتمالش حق بود یک احتمالش باطل، این باطل جزء قرآن نیست پس باطل را خدا نازل نکرد. آیهای که دارای دو احتمال است آن احتمال حق که مراد است، نازل شد و این احتمال باطل کفی است که روی آن حق را پوشانده و الآن انسان باطل را میبیند.
سرّ عدم تشابه در قرآن کریم
پس همانطوری که در کتاب مبین بر اساس سورهٴ «واقعه» که ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ در کتاب مکنون، تشابه نبود یا در امّالکتاب که ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ جای تشابه نیست و در قیامت کبرا هم که حقیقت قرآن ظهور میکند برای شفاعت، آنجا هم جای تشابه نیست پس این تشابه به منزلهٴ کف روی آب سیل خروشان آیات است که از نشئه طبیعت و حرکت برخاست نه اینکه خدای سبحان نازل کرده باشد، نظیر اینکه برای قرآن اوصاف دیگری هم همانند تشابه یاد شده است.
نور و شفیع بودن قرآن
اما این اوصاف اینچنین نیست که در مراحل بالا این اوصاف وجود داشت یا در قیامت کبرا این اوصاف هم باز حضور دارد یا خدای سبحان این اوصاف را به همراه سایر اوصاف قرآنی نازل کرده باشد، اینچنین نیست بلکه لازمه تنزل قرآن در نشئه حرکت و لفظ و طبیعت داشتن آن اوصاف است، نظیر سبب کوری یا سبب خسارت و زیان، اینها را خدا به عنوان وصف قرآن ذکر کرده است فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ یعنی همین قرآن سبب زیادت خسران ظالمین است یا در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» فرمود این قرآن نسبت به عدهای عامل کوری است، آیه 44 سوره «فصلت» این است که ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾؛ این قرآن نسبت به غیر مؤمنین که گوششان سنگین است و شنوا نیست عامل کوری است، با اینکه سراسر قرآن نور است. در این آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» تقسیم نفرمود که بعضی آیات اینچنین است بعضی آیات آنچنان فرمود: ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ ءَأَعْجَمِیٍّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ﴾ یعنی همین قرآن ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ﴾ نه اینکه بعضی ازآیات قرآن هدایت و شفاء است و بعضی از آیات قرآن هدایت و شفاء نیست ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾.
روشن بودن معنای حقیقی قرآن کریم
همین قرآن عامل عمیان و کوری همین ﴿الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ است. خب، اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آیا این وصف قرآنی است که ﴿فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ یا وقتی به عالم طبیعت آمده است ﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آیا این وصف ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ است یا وصف ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ هم هست آنجا هم باز ﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آیا اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ این قرآن عامل کوری است همین قرآنی که ﴿فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾ است عامل کوری است، همین قرآنی که ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ همین عامل عما و کوری است یا وقتی به صورت الفاظ درآمد و در عالم لفظ ظهور کرد و با عالم کسرت همراه شد عامل کوری است برای عدهای، همین قرآنی که حقیقتش در قیامت کبرا ظهور میکند همین﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ همین ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ یا آنجا نور محض است که از صف انبیا و صدیقین و صالحین و شهدا میگذرد، پس این اوصافی که خدای سبحان برای قرآن کریم ذکر کرد اینچنین نیست که وصف لازم حقیقت قرآن باشد «اینما تحقق»، بلکه لازمه نشئه عربی مبین بودن اوست یعنی لازمه الفاظ اوست آن هم یک امر اضافی است نه یک امر ذاتی که برای همیشه بماند، نظیر همان اصل کلی که در سوره «رعد» بیان فرمود که: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً﴾ خب، این سیل قبل از اینکه در عالم طبیعت در کوه و درّه جریان پیدا کند در مخزن الهی بود بر اساس آیه سورهٴ «حجر» که ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ اینکه در مخزن الهی بود آنجا هم کف بیاثر داشت یا آنجا هر چه بود حقیقت آب بود. اصلا کف یعنی بیحقیقتی، پس وقتی به نشئه طبیعت آمد به همراه خود کفی را حمل کرد و این کف هم ماندنی نیست، برای اینکه ﴿أَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ﴾ دربارهٴ تقسیم محکم و متشابه هم اینچنین فرمود، فرمود: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾.
معنای محکم و متشابه در قرآن کریم
خب اگر محکمات امّ الکتاباند متشابه ﴿فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾، «فاما المحکم فیمکث فی الارض و اما المتشابه فیذهب جفاء» نفرمود آیات قرآن دو قسماند، بعضی محکماند بعضی متشابه[بلکه]فرمود بعضی مادرند بعضی فرزند، بعضی اصلاند بعضی فرع، نفرمود «منه آیات محکمات منه آیات متشابهات»، فرمود: ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ پس «و اما المتشابه فیذهب جفاء و اما المحکم فیمکث فی الارض» و سراسر قرآن میشود محکم، پس خدای سبحان متشابه نازل نکرد تا کسی پرسش کند چیزی که دستاویز فتنهگران است چرا خدا نازل کرده است، در نشئه الفاظ اینچنین است، اگر کسی از نشئه لفظ حرکت کرد آنجا جای متشابه نیست اصلاً، مادامی که در نشئه الفاظ است بالأخره همین اصطلاحات است همین حقیقت و مجاز هست همین استعارات و کنایات هست و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه الفاظ، طاقت آن را ندارد، مثل اینکه کسی پرسش کند چرا تمام آب در نشئه سیل بیکف نمیماند
پرسش:...
پاسخ: آیاتِ احکام اینچنین نیست؛ اما آیاتِ احکام تنها بخشی از آیات قرآن است، تقریباً یک سیزدهم قرآن مربوط به فقه است.
اجتهاد و استنباط در معنای قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ در نشئه حس، کمتر تشابه دارد برای اینکه آب کم جریان است هر جا که کف نیست آنجا که جای خروش است جای کف است آنجا که به ملاکات میرسد به مصالح خفیه میرسد به مفاسد خفیه میرسد آنجا که فکر به جهاد و اجتهاد میکوشد آنجا که میخروشد کف میبیند
پرسش:...
پاسخ: حکیم میداند، همان حکیم فرمود الفاظ شما توان این کشش را ندارد، این حرف حکیم است. حکیم میخواهد با ما مثل ما با زبان ما سخن بگوید زبان ما همین است، حکیم میخواهد برای ما آب بفرستد که.
پرسش:...
پاسخ: جای دیگر هم به زبان ما سخن گفت، اما آنجا که کم موج است، کم کف است آنجا که جای موج است پر کف است، آنجا که جای ظواهر است و امر است نهی است و بکن و نکن است اینجا جای آرامش است جای کم کف است.
پرسش:...
پاسخ: همه را ذات اقدس الهی خواست، اما هر چیزی را در جای خود مشخص کرد. فرمود این نشئه ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ بین قرآن عربی با امّ الکتاب هم سراسر این حقیقت قرآن است که به عنوان طنابی آویخته است، لذا فرمود این طناب یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست شما بگیرید و بالا بروید هرچه بالاتر انسان میرود به مشکلات برخورد میکند هرچه پایینتر است آسانتر است.
پرسش:...
پاسخ: همهاش همینطور است، اینکه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾،﴿بِحَبْلِ اللّهِ﴾یعنی قرآن . در روایات فراوان آمده است که « طرفیه بیدالله تعالی و طرف بایدیکم» بگیرید و بالا بروید.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ «القرآن»، قرآن حبل الله است عبادات به معارف بسته است.
تفسیر آیهٴ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾
پرسش:...
پاسخ: نه، همان حدیث ثقلین، همان حدیث ثقلین میفرماید که: «انی تارک فیکم الثقلین» در همان احادیث شریف ثقلین آمده است که کتاب الله ثقل اکبر است و حبل الله است؛ ممدود است «طَرَفٌ بیدالله تعالی و طَرَفٌ بِاَیدِیکُم فَتَمُسَّکوا» این یک طناب مفتول افتاده گوشهای نیست، چون چنگ زدن به طنابی که در یک گوشه باشد سودی ندارد، یک وقت انسان به طناب چنگ میزند که از چاه طبیعت بیرون بیاید و بالا برود، کدام طناب را آدم چنگ بزند طنابی که افتاده است یک گوشه یا طنابی که به یک سقف مرتفعی بسته است، فرمود این طناب به جای بلندی بسته است بگیرید و بالا بروید آن هم با هم بگیرید، چون با هم باید بگیرید. اینکه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ نه به این معناست که همهتان درس قرآن داشته باشید، همهتان مسلمان باشید همهتان قرآن بفهمید همهتان به دین عمل کنید این معنایش نیست، معنای این سلسله حرفها را آیات دیگر دارد که همهتان مسلمان باشید همهتان ایمان بیاورید ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ آن معنا را آیات دیگر میفهماند، این ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ معنایش این نیست که همهتان آدم خوب باشید همهتان قرآن بفهمید[بلکه] منظورش این است که همهتان با هم بفهمید، همهتان با هم قرآن را بفهمید.فرمود: ﴿جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ این تبادل نظر این بحثهای عمومی این ارائه افکار عمومی میشود با هم فهمیدن تکرَوی، تکرُوی هر کسی اگر ده نفر کنار هم جمع بشوند دارند با هم میفهمند این ده نفر در حجره را ببندند بیهم فهمیدهاند هیچ کدام به این آیه عمل نکردند، آن آیاتی که دارد ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ و امثال ذلک یعنی هر کدام وظیفه خودتان را انجام بدهید؛ اما آیه وحدت و آیه اعتصام نمیگوید همهتان مسلمان باشید همهتان قرآن بفهمید همهتان به قرآن عمل کنید[بلکه] میفرماید همهتان با هم مسلمان باشید همهتان با هم قرآن بفهمید اینجاست که خروش را به همراه دارد. اگر در نشئه طبیعت سخن میگوید، میگوید فلان چیز را انجام بدهید فلان چیز را انجام ندهید کفش کم است، چون موجش هم کم است؛ اما اگر کسی بخواهد به اسرار این احکام و حکم پی ببرد خب باید بخروشد، قهراً اختلاف نظر بیشتر میشود.
پرسش:...
پاسخ: تشابه هست چرا، برای اینکه ما توان آن را نداریم اگر صاحب¬نظری مثل عترت طاهره باشند فوراً این متشابه را به آن محکم ارجاع میدهند آن محکم را سایهافکن این متشابه میکنند این متشابه میشود محکم.
پرسش:...
پاسخ: تشابه موج نیست کف است، مبدأش اصلش که حقانیت قرآن است کفی را به همراه دارد. قرآن کریم متشابهات را همانند کف روی سیل میداند. خدا تشابه نازل نکرده است، خدا قرآن نازل کرده است وقتی با این الفاظ و با این کلمات انس میگیریم میبینیم که چند احتمال در یک آیه هست، بعضی از آنها حق است بعضی ناحق.
پرسش:..
پاسخ: موج یعنی آب، حق است، نتیجه یعنی بالعرض لازمه ضروری اوست، مثل کف که لازمه سیل است.
پرسش:...
پاسخ: یعنی آن اصل قرآن حق است و اما متشابه که کف روی محکمات است این لازمه این طبیعت است.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که اصلش نیامده تا کسی پرسش کند خدا چرا متشابه نازل کرده است، اصلش اینجا بود. نشانهاش این است که ما وقتی جلوتر میرویم میبینیم متشابه نیست وقتی برگشتیم به صحنه قیامت میبینیم متشابه نیست اگر تشابه متن قرآن بود.
پرسش:...
پاسخ: اگر اصلش در حقیقت قرآن بود، هر جا قرآن هست باید تشابه باشد و حال که قرآن در کتاب مبین هست در امّالکتاب هست در کتاب مکنون هست جایی برای تشابه نیست، پس حقیقت قرآن آن نیست و حقیقت قرآن در قیامت کبرا ظهور میکند به عنوان نور از صف شهدا و صدیقین و صالحین میگذرد ، بدون کف تشابه.
پرسش:...
پاسخ: چون تشابه مبدأ فتنه دستاویزان فتنهگران است، دیگر تشابه غیر از باطل چیز دیگر نیست، تشابه غیر از باطل چیز دیگر نیست، چیزی که دستاویز فتنهگران است این دیگر نور نیست ﴿أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ اگر تشابه، قرآن باشد که قرآن نور است ﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ را پس «فیتبعون النور»، نمیشود گفت تشابه این ضلع تشابهاش قرآن است.
پرسش:...
پاسخ: خود این مقدمه میفرماید خدای سبحان تشابه نازل نکرده است چرا، برای اینکه با مردم به زبان بشر سخن میگوید این یک اصل و اگر تشابه حقیقتاً جزء قرآن باشد سراسر قرآن نور است تشابه هم باید نور باشد در حالیکه تشابه دستاویز فتنهگران است و اگر تشابه در متن قرآن راه داشته باشد، جزء حقیقت قرآن باشد هر جا قرآن هست باید تشابه باشد، همانطوری که هر جا قرآن هست محکماتش هم هست، در حالی که نه در صدر بود نه در ساقه هست نه در کتاب مبین جای تشابه هست نه در امّالکتاب جای تشابه هست نه در قیامت کبری جای تشابه هست، پس این تشابه از کجا برخاست.
اصل بودن محکم در قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: آن محکم مادر است، نه اینکه مادر متشابه میزاید، مادر کودک را میپروراند، محکم که امّالکتاب است نه یعنی آن مادر متشابهات است و متشابهات تولید میکند او آمده است دایه است نه مادر، محکمات مادر متشابهات نیستند یعنی بزایند[بلکه]دایه متشابهاتاند اینها آمدند که شیر بدهند همین، نه اینکه محکم متشابه میزاید، بلکه محکم متشابه را در مهدش میپروراند. وقتی او را شیر داد تغذیه کرد به پای خودش این آیه متشابه برمیخیزد راه میافتد میشود محکم دیگر سراسر قرآن میشود محکم، لذا نزد عترت طاهره هیچ آیهای متشابه نیست همهاش برای آنها محکم است، نه اینکه آیهای واقعاً خدا نازل کرده باشد و متشابه باشد و محکمات مادر متشابهات باشد یعنی عامل تولید، بلکه محکمات مادر متشابهاتاند یعنی دایه که ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ لذا میفرماید چون امّ است چون اصل است این فرع را باید به آن اصل ارجاع داد، آنهایی که دارای قلب سلیماند این فرع را به آن اصل ارجاع میدهند و سراسر میشود محکم، آنهایی که «فی قلبه زیغ» است میگوید: «حسبنا الفرع»بدون اصل و«حسبنا المتشابهات» بدون محکمات، آنگاه متشابهات را میگیرند ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ و چیزی که فتنهانگیز است از آنجا نیامده نظیر همان دو شاهدی که اقامه شد، فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ خب حالا اگر ظالمین توبه کردند و عادل شدند دیگر قرآن میشود برای اینها شفاع و رحمت یا آیه «حم فصلت» که فرمود: ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ اگر اینها توبه کردند همین قرآن میشود نور، اینچنین نیست که ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ را خدا نازل کرده باشد، اینچنین نیست که ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ را خدا نازل کرده باشد، نظیر همان مثالهایی که مکرر ذکرشد. اگر یک قدح میوهای، گلابیهای شاداب و پرآب و شیرینی را به حضور چند تا مهمان بیاورند که یکی دارای زخم دستگاه گوارش است هر چه بیشتر این گلابی شیرین و شاداب و پر آب را بخورد بیشتر دل درد میگیرد، این گلابی هر چه شیرینتر باشد درد آن بیمار بیشتر میشود.
بیعیب و نقص بودن سراسر قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: نه برای اینکه او سالم نیست ﴿فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ است وگرنه گلابی که عامل مرض نیست، گلابی که عامل مرض نیست یا بیماری که از اطاق عمل آوردند پزشک معالجش میگوید آب زلال فعلاً برای او سم است به او دیگر مدتی آب ندهید این نه برای آن است که آب زلال کشنده است، برای اینکه دستگاه گوارش او معیب است. اینکه ذات اقدس الهی فرمود قرآن یک عده را کور میکند نه برای آن است که قرآن عامل کوری است قرآن نور است، حال اگر کسی اعشی یا اعمش بود خب آسیب میبیند، نه اینکه ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ یعنی قرآن ـ معاذالله ـ سم است مرض بار است، نه قرآن مثل گلابی پرآبی است که کسی که به بیماری دستگاه گوارش مبتلاست آسیب میبیند. حالا اگر آن بیمار خود را درمان کرد دیگر گلابی برای او سم بار نیست حالا یا آن اعشا و اعمش اگر درمان پیدا کردند و چشمشان سالم شد دیگر شمس برای آنها ضرردار نیست این زیانبار بودن، یک امر نسبی است از اینجا آن ده نتیجهای که ایشان میگیرند یکی پس از دیگری روشن خواهد شد که تشابه یک امر نسبی است؛ اما إحکام یک امر نفسی، ما آیهای نداریم که سراسر متشابه باشد بالقیاس الی الجمیع متشابه باشد؛ اما آیهای داریم که بالقیاس الی الجمیع محکم است. إحکام یک امر نفسی است؛ اما تشابه یک امر اضافی و نسبی است. اگر بخواهند با ما حرف بزنند با فرهنگی که ما نساختیم که نمیفهمیم، بخواهند با ما با فرهنگ ما حرف بزنند فرهنگ ما همین استعارات و کنایات را دارد، همین مجازات را دارد، همین اشتراک الفاظ را دارد.
پرسش:...
پاسخ: کدام اضافی را، اضافی که مخلوق نیست یک امر اضافی یعنی موجود بالعرض، نسبت یعنی محکم. الآن مثلاً میگویند فلان شیء برای فلان شیء ضرر دارد یا فلان شیء برای فلان شیء نفع دارد این ضرر یک امر اضافی است، امر اضافی موجود بالعرض است، موجود بالعرض مخلوق بالعرض است اصلاً موجود نیست تا انسان علت، طلب کند. این شیء مقوماتی دارد جنس و فصلی دارد ماده و صورتی دارد ماشِئتَ فَسَمِّه این وجود دارد؛ اما این شیء نسبت به فلان شیء ضرر دارد این امر اضافی است این موجود بالعرض است، موجود بالعرض که علت نمیخواهد همین که این را آفرید کافی است.
تفسیر آیهٴ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾
پرسش:...
پاسخ: اما ایمان دارند بدون اینکه آن چهره و ضلع تشابهش را اخذ کنند، چون انسان یا معنای آیه را میفهمد یا نمیفهمد. اگر «فی قلبه زیغ» باشد به دنبال وسیله انحراف، آن آیه را به آن محتمل بد توجیه میکند و اگر «فی قلبه زیغ» نباشد یا توان تفسیری را دارد که متشابه را به آن مادرش برگرداند، این را محکم کند یا اگر توان تفسیری را ندارد میگوید: ﴿آمَنَّا﴾ چرا به دنبال فتنه میگردد. بنابراین همانطوری که آن آیات که اوصاف سلبی را برای قرآن کریم ذکر میکنند یک امر اضافی است، نظیر ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ یا ﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ مسئله تشابه هم بشرح ایضاً اگر همه اینها که «فی قلبه زیغ» است برگردند و بگویند: ﴿آمَنَّا﴾ ما اصلاً متشابهی در قرآن نداریم، چون همه اینها به عترت طاهره مراجعه میکنند یا تفصیلاً میفهمند یا اجمالاً. اجمالاً میدانند که آیه ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ معنای جسمیت اراده نکرده است؛ اما چیست شاید ندانند یک عدهای هم تفصیلاً میدانند.
علت داشتن تشابه در بعضی از جاهای قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: خدای سبحان این کارها را در جهان کرده است؛ اما سرانجام ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» ذکر میکند، این اصل کلی است ﴿وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ ٭ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ . بنابراین اگر تشابه امری است فتنه برانگیز این نظیر ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ است، نظیر ﴿وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمیً﴾ است که ریشهای در کتاب مکنون یا امّالکتاب یا کتاب مبین ندارد، چه اینکه ساقهای هم در قیامت کبرا ندارد. این کفی است که روی این آیات آمده چون هرچه خدا نازل کرده حق است و تشابه باطل است، باطل که قرآن نیست. اینکه ذات اقدس الهی قرآن را معرفی کرد قرآن سراسر نور است نور ما فرستادیم یعنی بعضی آیاتش نور است بعضیاش ظلم است یا سراسر قرآن نور است، معلوم میشود تشابه یعنی آن روپوش باطل او قرآن نیست و چون قرآن نیست کسی هم او را نازل نکرده، قهراً سؤال عوض میشود که چرا خدای سبحان متشابه نازل کرده است با اینکه میداند دستاویز فتنهگران است و امثال ذلک چنین نیست؛ اما اگر کسی بگوید چرا قرآن آیات متشابه دارد چطور تشابه روی بعضی از محکمات را پوشانده، مثل آن است که پرسش بکند چرا کف روی سیل را است این سؤالی است معقول که جواب معقولی هم دارد. این مقدمه چهارم بود که البته در بین این مقدمات پنجگانه مهمترین مقدمه، همین مقدمه چهارم است.
تأویل قرآن به تشابه
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون تأویل دارد تشابه دارد، چون محکم هم تأویل دارد اینها که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ هستند میخواهند قرآن را، این بخش متشابه را به رأی خود تأویل کنند[و] به سراغ تأویل قرآن بروند. الآن هم شما در جامعهتان مبتلا هستید به کسانی که مبتلا به اخذ متشابهاند. اینکه گفتند مثلاً دین اسلام خاتم است معنایش این است که حالا عقل بشر کامل شده است دیگر نیازی به مثلاً به وحی و امثال ذلک نیست، این همین است یعنی آیات را به زعم خود یا خاتمیت را به زعم خود معنا میکنند، این تأویل آیات متشابه است نه چون آن آیه تأویل دارد پس متشابه دارد.
سرّ تقدیم ابتغای فتنه بر ابتغای تأویل
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تأویل که نازل شدنی نیست. متشابه مثل محکم تأویل دارد و تأویلش را خدا و راسخون میدانند؛ اما این گروه که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ است میخواهند قرآن را به زعم خود مأوّل کنند نه به آن تأویل قرآن برسند ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ این در بحثهای قبل هم گذشت سرّ تقدیم ابتغای فتنه بر ابتغای تأویل این است که اینها میخواهند مشروعیت به گناهشان بدهند یعنی اصل فتنهجویی را میخواهند به دامن قرآن برسانند، لذا فرمود ابتغای فتنه، هدف اوّلی آنهاست ابتغای تأویل، برای مشروع نشان دادن آن فتنهگری است.
فهمیدن و فکر کردن در پیرامون آیات قرآن کریم
علی ای حال مقدمه خامسه و اصل پنجم این است که کل قرآن، امثال است برای معارفی و آن معارف امثال است برای آن تأویل یعنی آنچنان که ما از ظواهر قرآن مدد میگیریم، نباید همانطوری که از سایر کتابهای عربی چیز میفهمیم و میگوییم و همین است و بس، آنچه را که از ظواهر قرآن میفهمیم بگوییم همین است و بس. مثل اینکه اگر کسی با خوابیده بخواهد سخن بگوید کسی که در عالم خواب رؤیایی نصیبش میشود آیا او باید از این رؤیا عبور کند به آن اصل برسد یا وقتی صبح برخاست در محور همین رؤیا ترکیب و تجزیه ادبی به کار ببرد و این رؤیا را تفسیر کند. یک آدم خوابیده اگر چیزی دید یا چیزی شنید وقتی بیدار شد باید همان چه را که شنید ترکیب و تجزیه کند یا به سراغ معبّری برود که دستش را بگیرد و عبور بدهد و از این مثال به ممثل برسد. توده مردم خواباند: «الناس نیام» با خوابیدهها ذات اقدس الهی دارد حرف میزند، عدهای بیدارند و معبّر به نام عترت طاهره(علیهم السلام) اینها معبّران قرآناند، لذا امام باقر فرمود فقط ما میفهمیم «اِنما یَعرِفُ القرآنَ مَن خُوطِبَ بِه» آن قتاده که آمد حضور امام باقر بعد گفت من با دانشمندان زیادی مصاحبه کردم مناظره کردم محاوره کردم. ما خیلی از مجالس علمی را دیدیم هیچ جا اینچنین مرعوب نشدیم ولی در حضور شما خودمان را باختیم چه خبر است، فرمود: «انت بین یدی﴿بیوت﴾ » که ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ تو خیال کردی جای عادی نشستی یا همین حضرت به ابیحنیفه میگوید تو اصلا یک حرف قرآن نمیفهمی «ما وَرَّثَکَ اللهُ من کتابِه حرفا» خب چطور میشود که یک کلمه هم نداند با اینکه او رئیس یک مذهب است. اگر آدم خوابیدهای خواب ببیند و خیال کند در بیداری دارد این حرفها را میشنود بعد صبح که برخاست یک کتاب لغت بیاورد بعد آن خوابش را ترکیب و تجزیه کند این خواب اندر خواب است، مگر خواب را با لغت حل میکنند. این باید به سراغ معبّر برود که من چنین خوابی دیدم این خواب سرپل است من به کجا عبور کنم، این چه میخواهد بگوید. سراسر قرآن تأویل دارد و تعبیر، لذا اگر کسی گفت: «حسبنا کتاب الله» یعنی دارد خواب را معنا میکند ذات اقدس الهی یک عده بیداردلانی که معبّر راستین و مؤولین حقیقیاند به همراه قرآن نازل کرده است، فرمود اینها باهماند هرکس تشنه است باید بگوید: «حسبنا الکتاب و العترة» تشنه را اینها سیراب میکنند، اینقدر به اینها آب میدهند قدح قدح آب میدهند تا به حوض کوثر برسانند: «حتی یردا عَلَیَّ الحَوَض» آنجا که رفتند دیگر اصلاً «لا ظَمَأَ بعده» اینچنین نیست که انسان به قرآن و عترت تمسّک بکند به کوثر نرسد اینها «لن یفترقا» خب اگر کسی هم به ذیل اینها متمسک شد اینها هم «لم ینفصل» خب اینها کجا میروند قرآن و عترت، تا کوثر میروند کوثر چه میکند آدم را سیراب میکند سیر از غذا میکند، مگر آب کوثر فقط رفع عطش میکند رفع گرسنگی نمیکند اینکه در روایات ما فراوان است که «لا ظمأ بعده» خب اینها تمام تشنهها را تا آنجا میبرند نه اینکه خودشان آنجا میروند بقیه را رها میکنند. هر کس به ذیل قرآن و عترت متمسک شد تا کوثر میرود آنجا هم وجود مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را زیارت میکند، اینها معبّراناند «الناس نیام» عدهای که دارند منهای عترت قرآن را میبینند دارند خواب را تفسیر میکنند، خیال میکنند با کتاب و لغت خواب تعبیر میشود. باید از این ظواهر گذشت و در بسیاری از آیات قرآن این است که ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ یا ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ﴾ ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ﴾ تصریف هست، ضرب هست، بیان امثال هست و امثال ذلک.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است