display result search
منو
تفسیر آیات 13 و 14 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 13 و 14 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 8 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 و 14 سوره آل‌عمران"

چگونگی کم و زیاد نشان دار شدن لشکر
زینت ممدوح و مذموم
حکمت الهی در بازی گرفتن کودکان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لأُولِی الأَبْصَارِ ﴿13﴾ زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿14﴾

عدم اسناد رؤیت به «فئه»
یک نکته ادبی در آن آیه محل بحث مانده است که توجه به آن نکته ادبی، سودمند است و آن این است که درباره اصل قتال فرمود این دو گروه با هم برخورد کردند، یک گروه ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ قتال می‌کنند و گروه دوم کافرند ﴿فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کافرة﴾؛ اما در هنگام تبیین آن آیت و معجزه نفرمود «تراها مثلیها» به «فئه» نسبت نداد اصل قتال یا کفر را به فئه نسبت داد، فرمود: ﴿فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ﴾ که این کفر یا قتال ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ را به اصل فئه و گروه نسبت داد؛ اما این رؤیت را که معجزه است به فئه نسبت نداد، [بلکه] به کلّ واحد، واحد نسبت داد؛ نفرمود «و اُخریٰ کافرة تراها مثلیها» این فئه آن فئه را دو برابر می‌دیدند یا خودشان را دو برابر می‌دیدند، بلکه فرمود: ﴿یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ﴾.
سرّش آن است که گاهی کار یا صفت برای فئه است، خصوصیات افراد دخل ندارد چه بگویند گروه، چه بگویند فرد، فرد یکسان است در اینجا همان تعبیر فئه مطلب را تأدیه می‌کند، نظیر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آن دو آیه‌ای که قبلاً بحث شد از آن قوم به فئه یاد شده است، مثلاً در همان سورهٴ «انفال» آیه 45 این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ و همین صحنه را هم که در آیه 48 سورهٴ «انفال» نقل می‌کند، می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ﴾؛ وقتی این دو گروه با هم برخورد کردند یکدیگر را دیدند، چون هنوز حال، حال عادی است، نه حال آیت. آنچه آیت است این است که شیطان دید هنوز آنها ندیدند ﴿فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَی عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنکُمْ إِنِّی أَرَی مَالاَتَرَوْنَ﴾ وقتی جلوتر آمدند آنها را دو برابر دیدند اینجاست که باید فعل را به کلّ واحد، واحد نسبت بدهد تا ادلّ و اوکد باشد. اگر بگویند گروه، دید ممکن است بعضی از افراد این‌چنین ندیده باشند، قهراً وحشت نکردند ولی وقتی بفرماید: ﴿یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ﴾ این عامه مستغرق و مستوعب است یعنی کلّ واحد، واحد آنها را دو برابر دیدند.
به هر تقدیر که باشد یا برای تقویت باشد یا برای تضعیف، کلّ واحد، واحد را بگوییم دیگران را دو برابر دیدند هم روح شجاعت در کلّ واحد، واحد زنده‌تر می‌شود ـ بنابر اینکه خودشان را زیادتر ببینند و دشمن را کم ـ و هم روح هَجمه و حمله در کلّ واحد، واحد ضعیف‌تر می‌شود ـ بنا بر اینکه خود را کمتر ببینند و دیگران را بیشترـ لذا آنجا که اصل کفر و ایمان است به فئه نسبت می‌دهد، آنجا که اصل لقا و برخورد است که مسئله آیت بودن و معجزه بودن نقشی ندارد و دخیل نیست به فئه نسبت می‌دهد، آنجا که مسئله اعجاز و آیت بودن مطرح است لحن عوض می‌شود، می‌فرماید: ﴿وَأُخْرَی کَافِرَةٌ﴾ که ﴿یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ﴾ نه «تراها مثلیها».

پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر ﴿قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ همین طور است قتال یک امر خارجی است به فئه نسبت دادیم، کفر امری است اعتقادی به فئه نسبت دادیم، در آیه سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ یا ﴿فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَی عَقِبَیْهِ﴾ اینجا چون مسئله آیت و معجزه نقشی ندارد، اصل گروه را گفتن کافی است فرمود هر وقت شما این گروه مقابل را ببینید؛ اما آنجا که آیت بودن دخیل است به کلّ واحد، واحد نسبت می‌دهد.

چگونگی کم و زیاد نشان دار شدن لشکر
پرسش:...
پاسخ: در کجا؟ چون هیچ‌کدام از این محتملات، نقش تعیین کننده ندارد؛ منتها احتمال اینکه کافران، مسلمین را دو برابر از خود ببینند این هست این آیت بودنش قوی‌تر هست، گرچه سیدناالاستاد نپذیرفت. هیچ‌کدام از این احتمالات نقشی ندارد، چون هر کدام از اینکه باشد بر خلاف عادت است و خرق عادت است می‌شود معجزه. آنچه هست آن است که آیا تصرّف در عین ظاهری است، نظیر ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ یا نه حقیقتی را به صورتی ارائه دادن است که این مسئله تفسیری مهم است وگرنه در کلّ آن محتملات یک امر خلاف عادتی واقع شده است حالا چه کم ببینند، چه زیاد ببینند؛ منتها آن نکته‌ای که اینجا عرض شد این بود که اگر ما بگوییم مسلمین، کافران را دو برابر خود می‌دیدند در حالی که سه برابر بودند با آیات سورهٴ «انفال» اصلاً معارض نیست تا زحمت جمع و تعدد حمل بر تعدّد موقف را به عهده بگیریم، این هم عرض شد.

زینت ممدوح و مذموم
آیه محل بحث فعلاً این است که ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾ مطالبی که در کنار این آیه و آیات مربوط به این تزیین هست اموری است؛ اول این است که هر چه در جهان هست مخلوق ذات اقدس الهی است؛ ثانیاً اینکه این زینت بودن یک امر اضافی و نسبی است که انسان چیزی را زیور امری می‌داند؛ ثالثاً این امور از آن جهت که یک سلسله موجودات طبیعی‌اند، آیت الهی‌اند، بسیار خوب‌اند یعنی زمین آیت الهی است، آسمان آیت الهی است، هرگز قرآن کریم از این‌گونه از مظاهر طبیعی مذمّت نکرده است که مثلاً زمین چیز بدی است، آسمان چیز بدی، دریا چیز بدی است و مانند آن.
مطلب بعدی آن است که زینت یک امر اعتباری است نسبت به انسان، نسبت به درخت، نسبت به شجر و حجر و ارض و سما یک امر تکوینی است اگر موجودی به کمال خود برسد مزیّن می‌شود، ولی اگر چیزی را در کنار یک موجود دیگر قرار بدهند که بینشان یک ربط کمالی نباشد این زینت اعتباری خواهد بود، اگر درختی بارور بشود مزیّن است، ولی اگر اتاقی را با دکور تزیین کنند یک امر اعتباری است نه آن اتاق وجود خارجی دارد، نه این زینت این دکوری برای اتاق یک امر تکوینی است. اگر سنگی در اثر تلاش و کوشش لعل یا بدخشان بشود یا عقیق بشود زینتی است تکوینی است؛ اما کسی انگشتر یاقوت یا عقیق در دست بگذارد یک زینت اعتباری است.
مطلب بعدی آن است که آ‌نچه در جهان طبیعت هست ذات اقدس الهی آن را زیور دنیا می‌داند، نه زینت انسان. گاهی این را باز می‌کند به صورت موجودات آسمانی، گاهی به صورت موجودات زمینی، گاهی می‌فرماید: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ گاهی می‌فرماید: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الاَ رْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ گاهی صورت زمین را با باغ و بوستان مزیّن می‌کند، گاهی چهره آسمان را با ستاره تزیین می‌کند اینها را جدا و منفصل از هم یاد می‌کند.
اما در خلال این تعبیر به ما هشدار می‌دهد که هیچ‌کدام از اینها زینت شما نیست، اگر شما ستاره‌های آسمان را هم تصاحب کردید شما مزیّن نشدید، زیرا این ستاره‌های آسمان، این شمس و قمر زینت آسمان است، نه زینت انسان ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ وقتی مسائل آسمانی تمام شد نوبت به مسائل زمینی که می‌رسد، می‌فرماید اگر باغی پیدا کردید، بوستانی پیدا کردید شما مزیّن نشدید. اگر تلاش و کوشش کردید باغ سرسبزی احداث کردید، مزرعه‌ای تأسیس کردید شما مزیّن نشدید [بلکه] این زمین است که زیور گرفت ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الاَ رْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه «لکم». پس اگر آسمان است ستاره او زینت است، اگر زمین است این باغ و راغ زینت اوست و از مجموع اینها جمع‌بندی می‌کند، می‌فرماید: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مال به طور مطلق هر چه باشد و بنون اینها زینت دنیاست. بعد می‌فرماید دنیا جز بازیچه چیزی نیست این را مکرّر فرمود هم صغرای قیاس را مکرّر فرمود که اینها متاع دنیایند، زینت دنیایند، زینت حیات دنیایند این تعبیرات در قرآ‌ن کریم مکرّر است و هم کبرا را مکرّر بیان فرمود که دنیا، لهو و لعب بیش نیست.

حق تعالی، فاعل «مُزیّن»
خب، الآن سخن از حلال و حرام نیست، بفرمایید همه‌اش حلال و اینها را به خود نسبت می‌دهد یعنی زمین مزیّن می‌شود؛ اما زینت دهنده خداست، آسمان مزیّن می‌شود؛ اما زینت دهنده خداست. درباره آسمان که بالصراحه فرمود: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ درباره زمین هم که فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الاَ رْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ و ارتباط این اشیاء را هم به خودش حفظ کرد، فرمود اینها ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ ؛ اینها زینةالله است، اضافه‌ای است به فاعل. اضافه زینت به آسمان، اضافه زینت به زمین اضافه به قابل است؛ اما اضافه زینت به الله، اضافه به فاعل است ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ که در سورهٴ «اعراف» است.

کیفیت جمع بین آیات سورهٴ «کهف» و «حجرات»
خب، صغرا و کبرا تاکنون مشخص است که مزیِّن خداست و اینها زینت دنیایند و دنیا هم بازیچه است. خب، خدای حکیم این زینتها را به دنیا داد، بعد فرمود دنیا بازیچه است از آن طرف هم می‌فرماید ما بازیگر نیستیم . پس طبق یک اصول، تمام این موجودات را می‌فرماید من آفریدم، من زینت قرار دادم، اینها به من ارتباط دارند. بعد هم می‌گوید اینها زیور شما نیستند، زینت آسمان‌اند، زینت زمین‌اند و امثال ذلک زینت شما چیز دیگری است در جای دیگر بیان کردند در سورهٴ «حجرات». بعد می‌فرماید گرچه مسئله زمین را، مسئله آسمان را جدای از هم ذکر کردم ولی مجموعه، زینت دنیاست و دنیا هم بیش از بازیچه چیز دیگر نیست و من هم دنیا را خلق کردم و من هم بازیگر نیستم خب، پس این بازیچه نیست پس اگر شما بازیگری را راه نینداختید پس بازیگر این بازیچه کیست؟ اگر این مسئله روشن بشود، آن‌گاه جمع بین آیات سورهٴ «کهف» و آیات سورهٴ «حجرات» به خوبی روشن خواهد شد.
در سورهٴ «کهف» اصراری دارد که ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الاَ رْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ بعد هم فرمود آینده نزدیک یا دور آن سرزمین را پژمرده و خشک می‌کنیم و صعید جُرُز قرار می‌دهیم. در سورهٴ «حجرات» هم فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ زینت انسان را ایمان قرار داد قبل از اینکه به آن بحث برسیم زمینه باید طوری باشد که ظهور آن بحث خود به خود شکوفا بشود و آن این است که دنیا بیش از بازیچه، چیز دیگر نیست و ذات اقدس الهی همان‌طوری که آخرت را آفرید، دنیا را هم او آفرید، بعد مع‌ذلک فرمود ما هیچ‌کدام بازیگر نیستیم؛ نه تنها من لاعب نیستم، فرشتگانی که مأمور ایجاد این کارها هستند آنها هم بازیگر نیستند .
خب، پس اگر دنیا بازیچه است، بازیگران این بازیچه چه کسانی‌اند، فرمود شما که در دنیا زندگی می‌کنید این‌چنین نیست که بدون خورد و خواب و پوشیدن و نوشیدن بتوانید راه بیفتید. بچه اگر بخواهد به راه بیفتد یک چند صباحی باید بازی کند، اگر هم وقتی به مدرسه رفت برای اینکه در درسها موفق بشود یک چند لحظه‌ای باید بازی کند. پدری که کودک را در داخلهٴ منزل به بازی سرگرم می‌کند و برای او اثاث بازی می‌خرد یا می‌سازد، پدر کارش خردمندانه است، کودک را به بازی گرفتن حکمت است. پدر می‌گوید من بازیگر نیستم ولی اثاث بازی می‌خرم، هیئت مدیره‌ای که مسئول تنظیم برنامه‌های درسی مدرسه بچه‌ها هستند می‌گویند یک ساعت ریاضی، یک ساعت فیزیک، یک ساعت شیمی، یک ساعت ادبیات دینی، یک ساعت هم بازی، آن هیئت مدیره بازیگر نیست، نوجوان را به بازی گرفتن حکمت است، اگر اینها رشد کردند به مرحله تحقیق رسیدند دیگر برای آنها زنگ بازی کسی نمی‌گذارد.
ذات اقدس الهی می‌فرماید اینها بازیچه است تا شما در گهواره زمین‌اید که ما زمین را گهوراه قرار دادیم به زمین چسبیدید بالأخره باید شما را سرگرم کرد، بگوییم مرتّب خدمات علمی، مرتّب احسان، مرتّب ایثار، مرتّب عبادت، مرتّب فکر مقدورتان نیست قدری باید شما را بازی بگیریم که راه بیفتید، وقتی راه افتادید این اثاث بازی را رها می‌کنید، می‌گویید «غُری غیری لا حاجة لی فیک قد طلّقتُکِ ثلاثاً» تا به آنجا نرسیدید باید شما را بازی گرفت و این کار، حکمت است و ذات اقدس الهی همان‌طوری که دنیا را لهو و لعب می‌داند و آخرت را حُسن‌المآب می‌شمارد خود را کارگردان این دو صحنه می‌داند که ما اینها را آفریدیم و مادامی که انسان، طعم آن عالم را نچشید به این بازی سرگرم می‌شود، هر اندازه که طعم آن عالم را بچشد از این بازیگری رها می‌شود وگرنه پیر هم که بشود بالأخره یک کودک نود ساله است فرقی نمی‌کند، مثل یک درخت چنار صد ساله. هرگز یک انسان غیر خردمند پیر نخواهد شد او همواره کودک است، چون به مَهد و گهواره چسبیده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این مقاطع پنج‌گانه دنیا را تبیین کرد که ﴿أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الاَمْوَالِ وَالاَوْلاَدِ﴾ این پنج مطلب. فرقی در بازیگری نیست؛ منتها کودکان کنار گهواره یک گونه بازی می‌کنند، مثل پارک بازی و پیرمردان صد ساله طور دیگر بازی می‌کنند، مادامی که دنیا طلب‌اند هر دو بازی است و بینهما هم متوسطات ﴿أنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الاَمْوَالِ وَالاَوْلاَدِ﴾.

تقسیم بندی بازیچه
پرسش:...
پاسخ: آن را باید برسیم به آن جایی که بازیچه را ذات اقدس الهی به دو قِسم تقسیم کرده، بعد حلال و حرام، حرام را به شیطان نسبت داد، بعد طبق آن توحید ربوبی که وحدت رب‌العالمینی است کار شیطان را هم مسخّر خود می‌داند، می‌فرماید این‌چنین نیست که اگر شیطان عده‌ای را به حرام سرگرم کرده است، به کارهای معصیت سرگرم کرد در کارگاه خدا نفوذ کرده است این کلب معلَّم است ما دستور داده‌ایم عده‌ای را بگیرند برای اینکه سالیان متمادی عده‌ای را مهلت دادیم او از مهلت ما سوء استفاده کرد.

مقاطع پنج‌گانه در زندگی انسان و فرجام آن
پرسش:...
پاسخ: بله، همه‌اش حکمت است منتها بازی گرفتن حکمت است؛ منتها خود شخص باید بداند که کودک نباشد این قدر بازی کند ذات اقدس الهی تا انسانها کودکانه به سر می‌برند آنها را با بازی سرگرم می‌کند؛ اما مرتّب هم سفارش می‌کند که از این میدان بازی بیرون بیایید ، الآن آن عالی‌ترین مرحلهٴ بازی، مرحلهٴ تکاثر است یعنی انسان مادامی که کودک است بالأخره لهوی، لعبی دارد، بعد به چیزهایی که او را از درس و بحث بازمی‌دارد به آنها سرگرم می‌شود، وقتی به دوران نوجوانی و جوانی رسید خوش می‌خورامد مثل یک درخت که خود را مزیّن می‌کند، بعد وقتی سن به سی و چهل و اینها رسید به میز و مقام و پُست و القاب می‌نازد می‌شود تفاخر، وقتی دوران شیخوخیت که مرحله پنجم عمر است فرارسید نه قدرت لعب دارد، نه قدرت لهو دارد، نه قدرت زینت دارد، نه قدرت تفاخر دارد هیچ کاره است به تکاثر می‌نازد این قدر من دارم، این قدر پای درس من می‌آیند.

تبیین فرمایش امام صادق (علیه السلام)
پرسش:..
پاسخ: اگر همه انسانها در حدّ انبیا و اولیا باشند آنها اهل بازیچه نیستند. از امام ششم(سلام الله علیه) سؤال کردند امام بعد از شما کیست، فرمود: «لا یَلهُوا وَلا یَلعَبُ»؛ آنکه اهل بازیچه نیست طولی نکشید که امام هفتم(سلام الله علیه) وارد شد، امام کاظم(صلوات الله و سلامه علیه) کودک خردساله‌ای بود برّه‌ای در اختیار داشت فوراً به این برّه دستور داد: «اسجدی لربک» فوراً امام ششم این کودک را در بغل گرفت، فرمود: «بأبی وأمّی من لا یلهو ولا یلعب» اگر مردم، همه در این حد بودند دیگر نیازی به بساط لهو و لعب نداشتند؛ اما این‌چنین نیست، اکثری مردم همان‌اند که ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ﴾ است، اکثری مردم را بگویید «تَفکّرُ ساعةٍ خَیرٌ من عبادة سبعین سنة» او هفتاد سال می‌گذرد تا یک ساعت فکر می‌کند به اکثری مردم شما بگویید که این کار خیری که شما دارید انجام می‌دهید خود کار خیر مطلوب است یا از دست شما صادر بشود مطلوب است؟ خب، اگر کار خیر مطلوب است این کار را دیگری از شما گرفته چرا می‌نالید این را نوعاً در این کتابهای اخلاقی که نوشتند که اگر امام جماعتی، امام جمعه‌ای، واعظ شهری امثال ذلکی که سالیان متمادی داشت خدمت می‌کرد حالا کسی آمده این خدمت را دارد ارائه می‌کند مردم هم به سمت او رو کردند، اگر این هیچ نگران نبود گفت خدا را شکر این کار را که ما باید انجام می‌دادیم، دیگری انجام داد این معلوم می‌شود در طی این سی سال برای خدا کار می‌کرد؛ اما اگر گلایه شروع شد که مردم این منطقه عجب خوش‌استقبال و بدبدرقه هستند، ما را رها کردند به دنبال دیگری راه افتادند این معلوم می‌شود سی سال خودش را می‌خواست.
این بر اثر این است که انسان نمی‌داند که کجا دارد می‌‌رود، برای چه کسی دارد کار می‌کند این در این پنج مقطع گیر است تا در زمین هست که ﴿جَعَلَ لَکُمُ الاَرْضَ مَهْداً﴾ تا زمینی است در گهواره است می‌شود کودک هشتاد ساله، بعد هم أواخر که رسید دیگر ناچار است که بگوید «سلاحه البکاء» ولی اگر یک مقدار رو به راه باشد می‌داند که همان اول باید بگوید «طلّقتُکِ ثلاثاً» باز بشود راحت و برای این قدر «عراق خنزیر فی ید مجذوم» به جان هم نیفتند، اگر ذات اقدس الهی می‌فرماید ما بازیگر نیستیم یعنی سرگرم کردن انسانهای عادی به اساس بازی حکمت است و این کار، کار خداست حالا تا برسیم به آن زینتهای حرام، زینتهای حرام یک بخشش به موجودات اعتباری برمی‌گردد، یک بخشش به مبدأ فاعلی قریب برمی‌گردد که شیطان عهده‌دار است.

حکمت الهی در بازی گرفتن کودکان
پرسش:...
پاسخ: بازیگر یعنی خودش به لهو و لعب سرگرم است. بازی گرفتن کودکان، حکمت است اینکه بازیچه نیست. الآن هیئت مدیره مدرسه که بازیگر نیستند آن بچه‌ها و نوجوانها بازی می‌کنند، اینها حکیم و فرزانه‌اند. نوجوان را یک مقدار به درس، یک مقدار به بازی سرگرم کردن که لهو و لعب نیست این حکمت است، اگر یک پدر خردمندی برای کودک خردسالش اثاث بازی می‌خرد پدر بازیگر نیست، چون اثاث بازی به فرزند خردسال دادن حکمت است، آن بچه است که بازی می‌کند، نه پدر. کودک را به بازی گرفتن فرزانگی است آن کودک است که بازی می‌کند، لذا خدای سبحان می‌فرماید ما بازیگر نیستیم ؛ اما شماها را تا کودک هتید به بازی می‌گیریم یک مقدار اگر شما جایتان را عوض بکنید ما دیگر این بساط بازیها را هم برمی‌چینیم، وقتی وارد نشئه آخرت شدید دیگر این بساط بازیهای من و تو نیست که این برای من است، آن برای توست و امثال ذلک این‌چنین نیست، قهراً میدان بازی هم برچیده می‌شود. حالا این مسائل که روشن بشود چه ما بگوییم مزیِّن، ذات اقدس الهی است، چه مزیّن مبادی قریب است، درست است در این جهت گیری نیست.

تزیین، ابزاری برای شیطان
عمده آن است که بعد از اینکه این مسائل تمام شد، نوبت به زیورها و زینتهای حرام رسیدیم آنجا مزیّن کیست و شیطان اوایل از همین راههای مطلوب سوء استفاده می‌کند و هر کسی را بخواهد بفریبد از همین تزیین فریب می‌دهد، چون ممکن نیست یک موجود متفکّری را گمراه کرد بدون راه اندیشه‌اش، لذا شیطان برنامهٴ اغواء و اضلالش را که ارائه داد گفت من اگر بخواهم اینها را اغوا کنم: ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الاَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ ؛ هر چه را که او می‌بیند من در چشم او زیبا جلوه می‌دهم تا کم‌کم به دام بیفتد، هر چه را که می‌شنود دلش می‌تپد تا کم‌کم به دامش بیندازم؛ اما اگر یک آدم عاقلی بود خیلی چیزها را دید گفت انسان که وارد مسافرخانه شد هر چه را دید که نمی‌خواهد که، چون نوبت او یک شبه است دیگران هم در راه‌اند، اگر برای کسی جا بیفتد که این چند روزه نوبت اوست دیگران رفتند، عده‌ای هم سرِ راه‌اند اگر نرود، می‌برند این هر چه دید نمی‌خواهد که، لذا حیات طیّبه به قناعت تفسیر شد . شیطان هم می‌کوشد که بگوید ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الاَرْضِ﴾ من به جای اینکه او زینت زمین را به خود زمین اسناد بدهد، من می‌گویم این زینت توست. یک انگشتر قیمتی در دست می‌کند خیال می‌کند مزیّن شده است، این سنگ سالیان متمادی در دل این معدن تلاش کرد بالأخره لعل بدخشان شد یک عقیق یمن آمد، این سنگ مزیّن شد.

طریقه بهره‌مندی از عمر
پرسش:...
پاسخ: یعنی از آن مقدار معقول نگذر؛ اما ﴿أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ طوری نباشد که خود را به این بازی سرگرم کنی. اگر کسی به دام این بازیگری افتاد، مثل کسی است که یک ساعت بازی از صبح تا غروب برای او هیئت مدیره که خردمندانه برنامه تنظیم می‌کنند بازی کرد این یک ساعت را به دو ساعت رساند، دو ساعت را به سه ساعت، سه ساعت را به چهار و پنج ساعت کلّ روز را به بازی گذراند، آن هم یک فرزند است، یک کودک است، یک جوان دیگری سعی می‌کند این چهار ساعت درس را به پنج ساعت برساند این همان است که کلّ دنیا را دارد رها می‌کند هیچ چیزی برای او بازی نیست، آن‌گاه خوردن و خوابیدن ما می‌شود عبادت. حلال می‌خورد به مقدار کافی می‌خورد، به نام خدا شروع می‌کند، بعد از غذا ذکری دارد می‌گوید، قبل از غذا ذکری می‌گوید آن یک ساعت هم دارد فکر می‌کند. این همان است که امام ششم، امام هفتم را در بغل می‌گیرد(سلام الله علیه) فرمود پدر، فدای پسری که اهل بازیچه نیست همان است که حضرت به ابی‌ذر فرمود اگر توانستی اکل و شربت هم برای خدا باشد انجام بده . این است که در همین دعای «کمیل» دارد که عمر مرا در خدمتت قرار بده نه یعنی به استثنای موقع خواب و خوردن آنها عمرشان برای خداست، اگر کسی می‌خوابد شما مگر در اسلام برای خواب مثل نماز برنامه نیست چه فرقی بین خوابیدن و نماز خواندن است؛ منتها یکی واجب است، دیگری مستحب؛ گفتند وضو بگیر آنجا هم گفتند وضو بگیر، گفتند ذکری هست بگو اینجا هم ذکری بگو، آنجا گفتند رو به قبله بخواب اینجا هم رو به قبله بخواب، بعد از اینکه خوابیدی بلند شدی ذکری مستحب است بگو، اینجا هم همین طور است. خواب یک نماز است آن وقت آن کسی که زنگ ورزش را به عبادت تبدیل می‌کند همین است، نه اینکه نمی‌خوابد یا نمی‌خورد.
آنجا گفتند غذا را مواظب باش، حلال و حرام را مواظب باش، بسم الله بگو، «الحمد لله الذی أکرمنی بطعامه واطعامه» بگو «الحمد لله الذی أطعمنی» بگو، وقتی سیر شدی ذکری دارد، سیر نشدی ذکر دارد تمام این برنامه‌هایی که برای خوردن و خوابیدن است شما برنامه‌ریزی می‌کنید، می‌بیند مثل نماز و روزه است؛ منتها حالا یکی واجب، یکی مستحب مگر مستحبها جزء سنن عبادی ما نیست مگر کسی مشغول به مستحب است به آخرت مشغول نیست، خب پس بعضیها همین کسب و کاری هم که دارند انجام می‌دهند برای آخرت می‌شود، اگر دارد کار می‌کند، تولید می‌کند تا جامعه‌ای را مرفّه کند عبادت است، اگر گفته شد «الزارعون کنوز الله فی أرضه» عبادت است، مگر نگفتند هنگام کشاورزی نگاه نکن ستاره کجاست، این حرفها را بگذار کنار [و] یک مُشت گندم بگیر رو به قبله بایست آیاتی بخوان دستور دادند ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ را بخوان و بکار این می‌شود عبادت موقع برداشت محصول هم مگر ذکر نیست، مگر دستور نیست.
اگر دامداری این طور است، اگر کشاورزی این طور است، اگر دریانوردی این طور است، اگر صحرانوردی این طور است، پس انسان می‌تواند آن یک ساعت بازیش هم عبادت کند اصلاً اهل دنیا نباشد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن