display result search
منو
تفسیر آیات 14 و 15 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیات 14 و 15 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 14 و 15 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

انسان، آمیزه‌ای از طبیعت و فطرت
شیطان، منشأ عداوت
کمال از منظر حضرت وصی (علیه السلام)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴿14﴾ قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ﴿15﴾

ارائه ترجمه‌ای صحیح
نکات دیگری که در این آیه مانده است این است که گاهی این کریمه در هنگام ترجمه این‌‌چنین ذکر می‌شود که زینت داده شده است برای مردم دوستیِ شهوتها از همسر و فرزند، این ترجمه‌ها رسا نیست چون منظور نساست، نه ازواج و منظور خصوص بنین است، نه اولاد، انسانِ مبتلا به شهوت زن برای او مطرح است، نه همسر چه حلال شد، چه حرام. انسان مبتلا به شهوت مقام و قدرت پسر برای او مطرح است، نه پسر و دختر. پس بنین به همان معنایی که هست یعنی پسران باید ترجمه بشود، نه فرزند و نساء هم به همسر ترجمه نشود [بلکه] به زن ترجمه بشود.

شیطان، عامل تزیین
نکته دوم آن است که اگر در مواردی دیگر، خصوص اعیان خارجیه مطرح شد و می‌شود تزیین آنها را به خدا نسبت داد؛ اما در خصوص این آیه، اوصاف نفسانی مطرح است، نفرمود «زین للناس النساء و البنون» بلکه فرمود: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ اینها اوصاف نفسانی‌اند و اوصاف نفسانی در دسترس وساوس شیطان خواهد بود، پس اگر در آیه‌ای اعیان خارجیه به عنوان زینت دنیا یاد شده است و به خدا اسناد پیدا کرد غیر از این آیه است که اوصاف نفسانی مطرح است، گاهی این‌‌چنین خیال می‌شود که چون شیطان بر اعمال مسلّط است و اینجا اشخاص یاد شده‌اند، پس این مزیِّن حقیقی خداست، غافل از اینکه محور این آیه اوصاف نفسانی است نه اعیان خارجیه، آن اعیان خارجیه متعلَّق این شهوت‌اند.

انسان، آمیزه‌ای از طبیعت و فطرت
نکته سوم آن است که شاهد دیگری می‌توان استنباط کرد که مزیِّن، مستقیماً ذات اقدس الهی نیست. آنچه در این آیه یاد شده است در آیات دیگر هم آمده و خلاصه بیان این است که خداوند انسان را از طبیعت به فطرت خلق کرد یعنی هم جنبهٴ طبیعی دارد و هم جنبهٴ فطری، نه مانند جمادات و نباتات طبیعت منهای فطرت است، نه مانند فرشتگان فطرت منهای طبیعت است، بلکه هم طبیعت دارد و هم فطرت، این یک مطلب.
دنیا را هم خدای سبحان آفرید و او را زیبا خلق کرد و آرایش داد. زمین را مزیّن کرد، آسمان را مزیّن کرد و در همه موارد تزیین به طور روشن فرمود اینها هیچ‌کدام زینت انسان نیستند، اگر ستاره است که زینت آسمان است و اگر باغ و بوستان است زینت زمین است ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا﴾ یا ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ و مانند آنکه در بحثهای اولیه گذشت.
طبیعت انسان را نه فطرت، طبیعت انسان را گرایش به این امور داد، فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ انسان را طبعاً اهل غذا و لباس و پوشاک و خوراک قرار داد که مایل است، این مِیل را در انسان خلق کرد و اجازهٴ استفاده از مواهب طبیعی هم داد که فرمود: ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا﴾ یا فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مَا فِی الأَرْضِ﴾ یا ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی الأَرْضِ﴾ و مانند آن. در هیچ‌کدام از این امور که تا حال یاد شد سخن از زینت به میان نیامده؛ در هیچ جا نفرمود دنیا زینت شماست اگر از مال و فرزند یاد کرد فرمود زینت دنیاست ، بعد فرمود دنیا بازیچه است ، اگر باغ و بوستان است فرمود زینت زمین است، اگر شمس و قمر است فرمود زینت آسمان است ، وقتی که به انسان گرایش بهره‌برداری از مواهب طبیعی را می‌دهد می‌گوید برای اینکه انسان خودش بماند نسلش محفوظ بماند، وقتی که انسان در اثر آن گرایش طبیعی به سراغ مواهب طبیعی رفت و از مواهب طبیعی چیزی به دست آورد، آن‌گاه فوراً می‌فرماید آنچه در دست توست امتحان است این یک اصل کلی به عنوان موجبهٴ کلیه است، فرمود: ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ و بدانید که ﴿وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾ که این آیه قبلاً خوانده شد در سورهٴ مبارکه «تغابن» این موجبهٴ کلیه است و هرگز نفرمود زینت است، آن فتنه است یعنی این مال، زینت زمین است زمین یا پژمرده است در پاییز یا سرسبز است در بهار. انسان مزیّن نمی‌شود این اشتباه اوست که زینت زمین را زینت خود می‌پندارد، وقتی این باغ برای شخص معیّن شد از این به بعد این رابطه را رابطه آزمون می‌داند، می‌فرماید این باغ زینت زمین است، وقتی برای شما شد می‌شود فتنه و این هم به عنوان موجبهٴ کلیه یاد کرد در سورهٴ «تغابن» که ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾.
در خلال این فتنه، گاهی انسان در آزمون ناکام می‌ماند. اینجا جای موجبهٴ جزئیه است. در همان سورهٴ «تغابن» فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ اینجا موجبهٴ جزئیه است، این‌‌چنین نیست که انسان در همه امتحانها موفق باشد یا در همه امتحانها ناموفق باشد، چون به نحو جزئی است لذا در بخش بعد به نحو موجبهٴ جزئیه می‌فرماید که ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾.

شیطان، منشأ عداوت
بعد می‌فرماید این عدو و این دشمن، دشمن مال شما نیست، چون مال شما دشمن است. دشمن لباس شما نیست، چون لباس شما برای شماست و دشمن است. دشمن چه چیز شماست؟ اگر به ما گفتند زید دشمن شماست می‌شود گفت که او می‌خواهد مال ما را ببرد، وقتی که مال را از ما گرفت دست برمی‌دارد؛ اما اگر به ما گفتند مال شما دشمن شماست می‌خواهد چه کند با ما، مال ما در این عداوت می‌خواهد مال ما را ببرد او که خودش مال است، او چه چیزی را می‌خواهد ببرد؟

آبرو، ایزاری برای شیطان
می‌فرماید این دشمن شما آن چیزی که برای شماست آن را از بین می‌برد و آن آبروی شماست، تمام تلاش دشمن این است که انسان را بی‌آبرو کند آغاز عداوت شیطان را که تشریح کردند فرمود این کارش این است که ﴿لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا﴾ از همان اول خواست این دو نفر را بی‌حیثیت کند، سوئه اینها و عوره اینها را روشن کند. کسی نیست ببیند، لااقل نزد خودشان اینها را مفتضح کند او معلوم می‌شود انسان به قدری معزّز است که حتی انسان کریم به خودش اجازه نمی‌دهد که لُخت باشد، ثالثی نبود. فرمود او می‌خواهد سوئه شما یعنی «ما یسوؤکم» سرّ اینکه از این امور که «ما یستهجن ذکره» هست، الفاظ فراوانی است و کمتر چیزی به عدد این‌گونه از امور مستقبحه اسما و الفاظ دارند سرّش این است که تصریح به نام اینها زشت است، یک لفظ کنایی را برای او ذکر می‌کنند، این لفظ بعد از چند ماه یا بعد از چند سال می‌شود صریح این را رها می‌کنند، یک اسم کنایه دیگر برای او ذکر می‌کنند، آن هم بعد از مدّتی می‌شود صریح آن را رها می‌کنند یک اسم دیگر را مانند آن، وگرنه نه غائط به معنای مدفوع بود و نه مدفوع به معنای عذره است هیچ‌کدام از اینها نیست، اما الآن بهترین تعبیر در آن وقت همین بود که قرآن کرد، فرمود: ﴿أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ﴾ غائط یعنی آن مکان منخفضی که انسان برای قضای حاجت آنجا می‌رفت که آلوده نشود، نفرمود شما فلان کار کردید فرمود اگر از آن جای پایین بیرون آمدید، مثل اینکه الآن بگویند اگر از دستشویی درآمدی وضو بگیر، بعد از مدتی این کلمه دستشویی هم تبدیل می‌شود به کلمه دیگر، چون فعلاً خیلی صریح در آن معنا نیست.
سوئه یعنی «ما یسوء ظهوره» چیزی که اگر ظاهر بشود آدم را رسوا می‌کند بدش می‌آید به معنای عوره نیست. فرمود کار شیطان این است که ﴿لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا﴾ فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ آن کاری که شیطان در گذشتگانتان کرد مواظب باشید درباره شما هم نکند .
خب، پس در مرحله چهارم و پنجم به نحو موجبهٴ جزئیه مشخص کرد که این دشمن شماست. در مراحل بعدی محور عداوت هم مشخص کرد، برای اینکه این دشمن خارجی نیست که از انسان مال بخواهد یا جان بخواهد دشمن خارجی یا آدم را می‌کُشد یا مال آدم را می‌برد دیگر کار دیگر نمی‌کند که، اگر انسان با دشمن خارجی کشته شد یا مظلوم است یا شهید ولی بی‌حیثیت نیست؛ اما این دشمن درونی تمام تلاش‌اش این است که آدم را بی‌حیثیت بکند، نمی‌خواهد بکشد که، این است که فرمود: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا﴾ اینها بی‌آبرو می‌شوند.
خب، پس از آن آغاز تا این انجام کار دنیا و ابزار دست شیطان که دنیاست مشخص شد. در هیچ‌جا ذات اقدس الهی از این محور طبیعت و دنیا و پیامدهای دنیا به عنوان زیور انسان یاد نکرد، این بخش طبیعت.

فطرت و ارزشمندی آن
اما بخش فطرت، همان‌طوری که طبیعت هست، فطرت هست. همان‌طوری که دنیا هست، معنویت و دین و وحی و رسالت هست. همان‌طوری که میل طبیعت به دنیاست، میل فطرت به دین است و همان‌طوری که دنیا مزیّن است برای اهلش که در حقیقت مادیند، فطرت مزیّن است به دین که دین زینت فطرت است این امتیاز در این دو حلقه و دو سلسله هست که ذات اقدس الهی دین را زینت فطرت می‌داند که در حقیقت زینت انسان است ولی دنیا را زینت انسان نمی‌داند حالا ملاحظه می‌کنید.
فرمود وحی‌ای هست، رسالتی هست، ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ انبیایی هستند که ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ یعنی ما مرسلین متواتر فرستادیم. وِزان وحی و رسالت و دین که در خارج موجودند، مثل وِزان دنیاست، طبیعت هست که دنیاطلب هست در مقابلش فطرت هست که دین‌طلب است، فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ مزایایی که این سلسله بر سلسلهٴ گذشته دارند این است که فرمود این دین، زینت فطرت توست، زینت جان توست. این را در آیه هفت سورهٴ «حجرات» بیان فرمودند که گذشت، فرمود: ﴿وَلکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ و برای اینکه این زینت بازدهش مشخص باشد فرمود این محبوب شماست، شما محبوب اویید. رابطه مُحبّ و محبوب این است که عزّت و شرف می‌آورد چه اینکه رابطه عدو و عدو این بود که خِزی می‌‌آورد، آنجا رابطه شما و دنیا عداوت بود کارش بی‌آبرو کردن بود، اینجا رابطه، رابطهٴ محبت است کارش حیثیت‌بخشیدن است که انسان بشود عزیز. در مقابل خِزیْ که بازده عداوت بود اینجا عزّت است که محصول محبت است مُحبّ به محبّ عزّت می‌هد، محبوب کامل هم به محبّش عزّت می‌بخشد. این رابطه هماهنگ و منجسم بین فطرت و دین و عزّت‌بخشی و امثال ذلک، آن هم رابطه بین طبیعت و دنیا و فتنه بودن و عداوت داشتن و امثال ذلک.

تبیین آیه ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ و اهمیت آن
این مسئله، مسئله‌ای نیست که در هیچ جای علم پیدا بشود یعنی علم هر اندازه بیشتر پیشرفت می‌کند انسان در تشخیص دوست و دشمن اشتباهش بیشتر است، لذا آنهایی که صنعتهای آنها بیشتر است، فجایع آنها بیشتر است، دنیازدگی آنها بیشتر است و کسی نیست که این مسئله دوست و دشمن را برای انسان تشریح کند این خبر مهم را به انسان بدهد مگر نبی، این است که فرمود پیامبر چیزی به شما یاد می‌دهد که در کتابهای دیگر نیست، در مکتبهای دیگر نیست، نه خودتان بلدید، نه کسی یادتان می‌دهد، نه می‌توانید یاد بگیرید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ . در گزارش این‌گونه از مسائل مهم که در هیچ کتابی نیست و ما آن را ساده می‌پنداریم می‌فرماید که﴿أَؤُنَبِّئُکُمْ﴾؛ می‌خواهید من به شما بگویم چه چیزی است؟ این گزارش را به شما بدهم یا نه؟
اولاً در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است فرمود که من گزارشگر خوبیم ﴿وَلاَ یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ﴾ هم اهل خبرم، هم خُبره و خِبره‌ام، اینکه می‌گویند: «علی الخبیر سقطتُم» که مثلی است معروف از همین موارد گرفته شده. کریمه سورهٴ «فاطر» این است که ﴿وَلاَ یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ﴾ ممکن است کسی مُخبر باشد، ولی خبیر نیست من هم باخبرم، هم خِبره‌ام، لذا نبی‌ام، نبأ نزد ماست. آن روز سخن از جنگ و صلح یک خبر مهم بود در حجاز، چه اینکه الآن هم مهم‌ترین خبری که در هر کشور هست خبر جنگ و صلح آن کشور هست ولی وقتی که اسلام آمد، فرمود می‌دانید خبر مهم چیست؟ ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ ٭ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ﴾ خبر مهم این است که شما برای همیشه زنده‌اید و هرگز از بین نمی‌روید این خبر بر شما مجهول بود الآن من دارم خبر می‌دهم که شما برای ابد زنده‌اید این خبر. تازه چه خبر این است، خبر مهم چه چیزی دارید این است. خبر این است ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ و در همین راستاست ولایت و امامت عترت طاهره(علیهم السلام) اینکه به حضرت حجت(سلام الله علیه) عرض می‌کنیم «یأبن النبأ العظیم» این است؛ این پسر علی است که علی نبأ عظیم است ، ولایت نبأ عظیم است، امامت خبر مهم است چه کسی رهبر مردم است؟ علی. این خبر مهم است وگرنه این‌گونه از امور که چه کسی زمامدار مردم است یک آدم عادی این اخبار روز ساده پیش‌پا افتاده همه مردم است؛ اما چه کسی باید مردم را اداره کند، نبأ عظیم کیست؟ علی و اولاد علی(علیهم السلام)اند این می‌شود خبر، لذا اول فرمود اولاً خبر مهم چیست این یکی، نزد چه کسی است این هم دو، بعد فرمود می‌خواهید من به شما خبر تازه بدهم، خبر مهم بدهم ﴿أَؤُنَبِّئُکُمْ﴾ این را هم با یک لسان تشویق و ترغیب می‌گوید لسان امر نیست، لسان دستوری نیست، لسان استفهام است و خود را هم گزارشگر بدون مسئول معرفی می‌کند، می‌فرماید من خبر می‌خواهم بدهم حالا شما مختارید حاضرید من خبر بدهم که چه چیزی خوب است، چه چیزی دشمن شماست، چه چیزی دوست شماست ﴿قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ﴾ که این‌گونه از موارد، خیر که افعل تفضیلی نیست نظیر ﴿اُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که افعل تعیینی است یا ﴿أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ﴾ که افعل تعیینی است وگرنه دشمن، خیر نیست مادامی که روی زمین است جنگ و جدالی نیست، مادامی که برای زید شد، عمرو علیه او برمی‌خیزد وگرنه این دریاست، این فضاست، این پرنده‌های هوا هستند برای کسی نیست، جنگ‌خیز هم نیست این منابع طبیعی که دسترس کسی نیست، کسی به سراغ او نرفته این زیور زمین است، جنگ‌خیز نیست. همین که برای زید شد دعوای عمرو شروع می‌شود لذا آنجا که سخن از دنیا و مواهب طبیعی و زینتهای دنیاست آنجا سخن از جنگ نیست، همین که اموالکم و امواله و ماله و مالکم شد می‌شود جنگ‌خیز که می‌شود فتنه.
فرمود: ﴿قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ چه اینکه در بخشهای کیفر و عِقاب هم می‌فرماید که ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَةً﴾ ؛ به اهل کتابی که دشمنی با مسلمین داشتند می‌فرماید می‌خواهید من خبر بدهم که بدتر از این کار شما چیست؟ آن عذاب اخروی است. از این‌گونه امور به عنوان گزارش نقل کردن آن هم با استفهام و اعلان بی‌طرفی کردن برای آن است که جنبهٴ موعظه بودنش محفوظ بماند، در عین حال که برهان است با لسان وَعظ گفته می‌شود یعنی با لسان تذکره گفته می‌شود ﴿قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ بعد اگر شما گرفتار نساء هستید به شما زوج می‌دهند نه هر نساء و اگر اینجا غیر مطهّرند، آنجا مطهّرند و برای ایجاد همّتهای بلند کلمهٴ ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ را هم ذکر فرمود و در پایان هم فرمود: ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ﴾ که باید ذکر بشود.

فرق «شهوت» و «فطرت»
پرسش:...
پاسخ: نه؛ شهوت غیر از فطرت است شهوت به طبیعت برمی‌گردد دین به فطرت برمی‌گردد، لذا همه مواردی که جنبه طبیعی انسان مطرح است با مذمّت در قرآن یاد شده است ﴿خُلِقَ هَلُوعاً﴾ ، ﴿کَانَ الإِنسَانُ قَتُوراً﴾ «قتور» یعنی بخیل و ممسک ﴿خُلِقَ الإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ ، ﴿کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً﴾ در حدود پنجاه، شصت مورد است که با مذمّت و نکوهش از انسان یاد شده است، جنبهٴ فطرت اوست که با اوج ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ مطرح است و امثال ذلک، هر جا سخن از فطرت است با تجلیل یاد شده، هر جا سخن از طبیعت است در حدود پنجاه، شصت مورد با مذمّت یاد شده.
پرسش: ...
پاسخ: تکوینی است بله.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن هم یک کمال تکوینی است، چون تشریع برای تکمیل همان پیوندهای تکوینی است.
در کتاب شریف نهج‌البلاغه برخی از این مسائل یادشده است.

زینت و راه شناخت آن
پرسش:...
پاسخ: نه؛ زینتهای طبیعی زینت است هر موجودی که بارور شد کمال او زینت اوست دیگر، مالِ زید بشود زینت اعتباری است درخت پژمردهٴ پاییزی بی‌زینت است، درخت جمیل بهاره مزیّن است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ زینت یعنی کمال اوست اگر کسی انگشتری در دست بکند این زینت نیست؛ اما آن سنگی که سالیان متمادی کوشش کرد که لعل بدخشان شد یا عقیق یمن او مزیّن شد این کمال است برای این حجر کریم این چندین قرن کوشش کرد، شده عقیق این زینت است برای خودش، کمال است برای خودش؛ اما کسی عقیق در دست کرد این یک زینت اعتباری است گاهی انسان عقیق‌فروش است او را در کنار مغازه‌اش نشان می‌دهد مغازه را مزیّن می‌کند، کسی عقیق به دست است دستش را مزیّن کرد هر دو اعتباری است وگرنه نه آن مغازه مزیّن می‌شود و نه انگشت و خود آن سنگ مزیّن شد که به کمال رسیده است آن یک امر تکوینی است؛ اما اینها قراردادی است نشانه‌اش این است که اگر این انگشتر عقیق را اگر در جیب بگذارد دیگر زینت نیست، اگر در جعبه بگذارند دیگر زینت نیست، ولی انگشتر عقیق برای خود آن حجر کریم زینت است چه در جیب، چه در طاقچه، چه در باغچه، چه در جعبه.

کمال از منظر حضرت وصی (علیه السلام)
حالا بعضی از این فرازهای نهج‌البلاغه را بخوانیم تا معلوم بشود که اینها خبر مهم را دارند و این خبر هم نزد هیچ کس هم نیست و انسان هر چه می‌کشد از این بی‌خبریهایش می‌کشد.
در خطبه 109 می‌فرماید در وصف حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیَا وَصَغَّرَهَا، وَأَهْوَنَ بِهَا وَهَوَّنَهَا. وَعَلِمَ أنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِیَاراً، وَبَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتَقَاراً»؛ فرمود رسول این معنا را خوب می‌داند که خدا خواست او را احترام بکند چیزی به او نداد و خواست عده‌ای را تحقیر بکند ثروت به آنها داد، این اختیار یعنی از خیر است. فرمود خدا او را گرامی داشت که او را متکاثر نکرد و دیگری را تحقیر کرد که او را سرگرم به مال کرد.
یکی از بحثهای استدلالی و مبسوط حضرت در نهج‌البلاغه که در بحثهای قبل هم اشاره شد این است که می‌فرماید داشتن یا کمال است یا کمال نیست، البته به مقداری که حیثیت آدم محفوظ باشد در سطح زندگی قانع و ساده این البته امری است که مطلوب شارع است و کسی هم رویش نقدی ندارد، اشکالی هم ندارد هر کسی به اندازه آبرویش و این را آخرت می‌گویند، نه دنیا و آنچه مازاد بر این است به نام ثروت که امری است اعتباری ـ نه تولید، تولید عبادت است‌ـ .
صرف داشتن، همان قناطیر مقنطره کسی خیل مسوّمه داشته باشد، انعام و حرث داشته باشد به عنوان سرمایه‌دار آیا این کمال است یا نه، حضرت فرمود شما نمی‌توانید بگویید این کمال است، برای اینکه همه انبیا آن وقت فهرست‌برداری می‌کند موسی این‌طور بود، عیسی این‌طور بود، رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) این‌طور بود فرمود اینها ساده بودند، اینها نداشتند، اگر ثروتمند بودن کمال است یا باید بگویید که انبیا ثروتمند بودند که تاریخ قطعی تکذیب می‌کند یا باید بگویید ـ معاذالله‌ـ این کمال را نداشتند بعد تالی بشقّیه باطل، می‌ماند شِقّ سوم و آن این است که این کمال نیست اگر بود انبیا می‌داشتند ، لذا در همین خطبهٴ 109 فرمود حضرت رسول اکرم می‌داند که خدای سبحان دنیا را از او منزوی کرده است؛ نگذاشت دنیا به سراغ او برود نه «زَوَاه عَنْها»، نه پیغمبر را از دنیا منزوی کرد، بلکه «زَوَاهَا عَنْهُ» دنیا را از او منزوی کرد، اگر کسی مشمول عنایت حق باشد خدای سبحان اجازه نمی‌دهد که این کلب معلّم به سراغ او برود.
تعبیر لطیفی که در سورهٴ «یوسف» از حضرت یوسف(سلام الله علیه) آمده است این است که نفرمود «کذلک لنصرفه السوء و الفحشاء»؛ ما نگذاشتیم یوسف به دام گناه بیفتد، فرمود: ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾ ما اصلاً اجازه ندادیم بدی به سراغ او برود، بدی که به وسیله شیطان حمله می‌کند کلب معلّم است این کلب معلّم مجاز نیست سراغ هر کسی برود ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾ و کذا و کذا و کذا درباره همین انبیاست ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾.
اینجا نفرمود خدای سبحان رسولش را از دنیا منزوی کرد، فرمود دنیا را از رسولش منزوی کرد آن هم اختیاراً، برای اینکه او را خیر قرار بدهد و همین دنیا را که از رسولش منزوی کرد به دیگری داد احتقاراً «وَ عَلِمَ أنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِیَاراً، وَ بَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتَقَاراً» چون رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این معنا را می‌داند «فأعرض عن الدنیا بقلبه وأمات ذکرها عن نفسه وأحبّ أن تغیب زینتها عن عینه» که اینها زینت دنیاست هر چه هست، زینت انسان نیست «زِینَتُهَا عَن عَیْنِهِ، لِکَیْلا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیاشاً» و امثال ذلک.

بیان حضرت امام علی (علیه السلام) دربارهٴ دنیا
در خطبه 111 همان تعبیری که از آتش به عمل آمده است، از دنیا هم به عمل آمده است. اول خطبه 111 این است «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا؛ فَإِنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ» همان‌طوری که «النار حفّت بالشهوات» ، «حفّت الدنیا بالشهوات» این دنیا همان است وقتی برگردد می‌شود شعله که باطنش می‌شود شعله، اگر بعضی از آقایان در نهج‌البلاغه در این کتاب عظیم و عزیز مأنوس‌اند و کار کردند این کلمه را قدری می‌شود در حدّ چند صفحه‌ای فراهم کرد که چرا حضرت تعبیرات گوناگونی که از دنیا دارد از این کلمه نمی‌گذرد، در بسیاری از موارد است می‌فرماید دنیا بالأخره وباخیز است. این‌طور نیست که مثلاً بگوید دنیا سرانجام شما را طرد می‌کند خب بگویید یک امر عادی است هر کسی می‌میرد این‌طور نیست، فرمود هر کسی به سراغ دنیا رفت بی‌آبرو برمی‌گردد مثل مرض وبا، مرض وبا که برای کسی آبرو نمی‌گذارد که. این کلمه «وَبی» هست، کلمه «موبی» هست الآن در این خطبه [111] کلمه «اوبی» هست فرمود به مرعای وبی نروید ، نروید در این چراگاه که عاقبتش وباست یا به سراغ «حطام موبی نروید ، حطام یعنی آن کاه وباخیز.
در همین خطبه 111 می‌فرماید: «فإنّها حُلوةٌ بالشهوات وَتَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ، وَرَاقَتْ بِالْقَلِیلِ، وَتَحَلَّتْ بِالآمَالِ، وَتَزَیَّنَتْ بِالْغُرُورِ. لاَ تَدُومُ حَبْرَتُهَا، وَلاَ تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا. غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ، حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ، نَافِدَةٌ بَائِدَةٌ، أَکَّالَةٌ غَوَّالَةٌ» روحت مهمان لقای حق باشد حرف خوبی مرحوم آقا شیخ عباس قمی(رضوان الله علیه) در شرح حال خودش دارد، مرحوم محدّث قمی می‌فرماید من در جوانی اُنسی به ادبیات داشتم مقامات حریری و حمیدی و اینها می‌خواندم بعد فهمیدم چیزی در آن کتابهای ادب نیست به استثنای چند لغت قلمبه سلمبه، همان لغتهای ادیبانه در نهج‌البلاغه هست به اضافه معارف، رو آوردم به نهج‌البلاغه لذا در نوشته‌های عربی مرحوم محدث قمی آثار عجبه کمتر می‌بینید، یک نویسنده ادبی ادیب خوبی است. در همین خطبه 111 می‌فرماید: «إذا أصبحت له منتصرة أن تمسی له متنکّرةً وَإِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اعْذَوْذَبَ وَاحْلَوْلَی، أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَی» اگر یک سَمتش سرسبز و خرم است، یک سمت دیگرش هم وباخیز است. حالا اگر کسی فراغتی داشت این کلمه «وبی» و «موبی» و «اوبی» که در اینجا آمده یک جمع‌بندی کند و در کلمات سایر معصومین هم بتواند پیدا کند، ببیند چرا از دنیا به عنوان وباخیز نقل می‌شود. یک دو، سه جمله دیگری هم هست از نهج‌البلاغه که اگر خدا توفیق داد فردا می‌خوانیم.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن