display result search
منو
تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران_ بخش سوم

تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران_ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 6 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران_ بخش سوم"

رابطه بین تدین و تسلیم از دیدگاه علامه طباطبائی(ره)
نقش قرآن در ترقّی انسان
نقش دین (اسلام) در تکامل انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ ﴿19﴾

تعریف دین
این آیه مبارکه که سه فصل را در برداشت، فصل اوّلش این بود که دین همان اسلام است، فصل دوم اینکه سبب پیدایش اختلاف در دین ستم عالمان دین است و فصل سوم این است که ذات اقدس الهی به این ستم سریعاً کیفر می‌دهد.

معنای لغوی و اصطلاحی
در فصل اول فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ اشاره شد دینِ لغوی همان اسلام لغوی است، دین اصطلاحی همان اسلام اصطلاحی است و سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) هم این‌‌چنین معنا کردند، گفتند منظور از این ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ حضور تشریعی است، نه تکوینی. وقتی دین، حضور تشریعی داشت یعنی تشریع دین که تشریع این قوانین باشد ﴿عِندَ اللّهِ﴾ است; کسی حق ندارد دین را یعنی مجموعه قوانین را تشریع کند، وقتی منظور از این ﴿عِندَ اللّهِ﴾ حضور تشریعی شد، مراد از این دین، دین اصطلاحی و دین معهود شرعی خواهد بود و در نتیجه منظور از اسلام هم، اسلام مصطلح است که مجموعه قوانین است.

رابطه بین تدین و تسلیم از دیدگاه علامه طباطبائی(ره)
آن‌گاه در خلال این شرح به تدیّن و تسلیم هم اشاره کردند که تدیّن همان تسلیم بما شرع الله است، اگر کسی متدیّن بود تسلیم «ما جاء به النبی» می‌شود. پس فتحصّل که منظور از دین، مجموعه قوانین است و مراد از ﴿عِندَ اللّهِ﴾ حضور تشریعی است، نه تکوینی در نتیجه مراد از اسلام هم همین دین مصطلح و معروف و معهود است که مجموعه قوانین خواهد بود و تدیّن به این دین عبارت از تسلیم «بما جاء به النبی» است.

تعریف قرآن کریم از دین
در قرآن کریم گاهی دین به معنای همان انقیاد است، قهراً اسلام هم به معنای انقیاد خواهد بود، گاهی به معنای مجموعه قوانین و مصطلح معروف هست، قهراً اسلام هم معنای مجموعه همان قوانین خواهد بود یعنی گردن نهادن به همه قوانین اعتقادی و اخلاقی و عملی، اینکه گفته شد ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ٭ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ یعنی همین دینی که حضور تشریعی دارد، همین دینی که از اصول شروع می‌شود و به فروع ختم می‌شود، این می‌شود ﴿دِینِ اللَّهِ﴾، ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ چه مشرکینی که وثنی بودند مسلمان می‌شوند، چه یهودی و مسیحی که اهل کتاب بودند اهل قرآن می‌شوند آنها هم ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ اینکه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده است که ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ منظور از این دین، همین مجموعه قوانین است یعنی در مجموعه قوانینی که خدای سبحان وضع کرده است حرجی نیست یا در اول سورهٴ مبارکهٴ «نور» که فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ یعنی در این مجموعه قوانین یا در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» وقتی دعوت می‌کند طالبان علوم الهی را که به مراکز علمی بروند و فقیه بشوند تفقّه در دین کنند منظور از دین همان مجموعه قوانین است. آیهٴ 122 سورهٴ «توبه» که آیهٴ معروفی است ﴿وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ این دین، همان «الف» و «لام»‌اش، «الف» و «لام» عهد است که همان مجموعه قوانینی است از اصول و فروع و باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 29 این است که یهودیها و سایر اهل کتاب به دین حق متدیّن نیستند ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ با اینکه اینها دین به معنای انقیاد الی الله و تجاه الله را دارند و در موارد دیگری هم که سخن از دین مطرح است یعنی همین مجموعه قوانین، چه اینکه در اوایل سورهٴ «توبه» آیه یازده این است ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ بنابراین دین در اینجا مجموعه قوانین است و مراد از این حضور هم حضور تشریعی است، آن‌گاه خدا می‌شود شارع و این دین می‌شود مشروع و شریعت و منظور از اسلام هم همان اسلام مصطلح هست و تدیّن می‌شود تسلیم.

هماهنگی دین نظری و دین تشریعی و مصطلا
آن‌گاه در هماهنگی این دینِ فطری و دینِ تشریعی و مصطلح، بیانی است که از مجموعهٴ آیهٴ محل بحث و آیهٴ سورهٴ «روم» استفاده می‌شود و بیان آن هماهنگی این است، همان‌طوری که یک درخت وقتی رشد می‌کند این در نهانِ خود و در نهادِ خود همه خواسته‌ها را دارد که چه آبی می‌طلبد، هر آبی برای رشد این درخت سودمند نیست چه آبی می‌طلبد و چقدر آب می‌خواهد و در چه فصلی از سال آب می‌خواهد همه اینها در درون درخت تعبیه شد و هنگامی که شاخ و برِ او رشد کرد، چه وقت باید هرس کرد، چه وقت باید قطع کرد این در درون درخت هست، اگر سرما یا گرما زاید از حد بود، به درخت آسیب رساند، بیمار شد با چه دارویی بیماری درخت باید درمان بشود این خواسته هم در درون درخت هست. یک مهندس ماهرِ کشاورزی که درخت‌شناس است همه این خواسته‌های درونی درخت را براساس تجارب متمادی کشف می‌کند و به صورت یک کتاب شرح زندگی درخت را می‌نگارد، بعد به یک باغبان ماهر می‌سپارد می‌گوید این کتاب، آیین‌نامه باربری این درخت است این درخت اگر بخواهد ثمر بدهد باید برابر این کتاب باشد، گاهی خود آ‌ن مهندس ماهر باغبان خواهد بود.
ذات اقدس الهی انسان را همانند شجرهٴ طوبا، درختی که از زمین بروید معرفی کرد فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الاَرْض نَبَاتاً﴾ بعد فرمود چه چیزی مایه حیات شماست، چه چیزی مایه مرگ شماست، چه چیزی مایه سلامت شماست، چه چیزی مایه مرض شماست همه در درون شما خواسته است، در خواسته‌های درونی و نهانی شما هست چه موقع انسان مریض می‌شود، چه گروهی ﴿فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ است، چه چیزی این مرض را درمان می‌کند که فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ یا ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ همه رذایل اخلاقی و عقاید سوء را به عنوان مرض می‌داند و اینها را در دل به عنوان مرض یاد می‌کند که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ گاهی مسائل اعتقادی را مرض می‌داند، گاهی مسائل اخلاقی را مرض می‌داند، گاهی گرایشهای سوء سیاسی را مرض می‌داند که تعبیر می‌کند می‌گوید اینهایی که مریض‌اند گرایش به این طرف و آن طرف دارند می‌گویند شاید اوضاع برگردد، آنها که مریض‌اند در نامحرم طمع می‌کنند و امثال ذلک، اینها را هم مرض معرفی می‌کند بعد می‌فرماید این قرآن که ما نازل کردیم ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ اگر جهل است به علم تبدیل می‌کند، اگر مسائل اخلاقی است به نزاهت اخلاقی تبدیل می‌کند و سرانجام تنزیه و تزکیه به عهده قرآن کریم خواهد بود. همه خواسته‌هایی را که در درون این درخت است که فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الاَرْض نَبَاتاً﴾ تبیین می‌کند، تبیین این خواسته‌ها به صورت یک کتاب است به نام قرآ‌ن کریم، به یک باغبان ماهر که هم او مهندس است و هم باغبان به نام رسول(علیه آلاف التحیة و الثناء) می‌دهد، می‌گوید این درختها را یعنی انسانها را با این کتاب یعنی قرآن، شکوفا کن. اول خودش را می‌پروراند، بعد می‌گوید تو که حالا رشد کردی با این آیین‌نامه، با این دستورالعمل انسان را بساز. به تعبیر سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) که در تفسیر ملاحظه فرمودید فرمود علمِ تفسیر موضوع او انسان‌سازی است هر علمی موضوعی دارد و قبل از اینکه انسان در مدرسه‌ها و حوزه‌ها ترقّی کند و درس تفسیر بخواند و مدرّس تفسیر بشود قبل از اینکه او مفسّر قرآن باشد، قرآن مفسّر اوست.

نقش قرآن در ترقّی انسان
قرآن انسانیّتِ انسان را شرح می‌کند; روح او را به او نشان می‌دهد، خواسته‌های روح او را به او نشان می‌دهد، بدن او را به او نشان می‌دهد، خواسته‌های بدنی او را به او نشان می‌دهد، رابطه روح و جسم را به او نشان می‌دهد، گذشته‌های او را برای او شرح می‌دهد، آینده دوری که در پیش دارد برای او گزارش می‌دهد.
اول قرآن مفسّر انسان است، بعد انسان که رشد کرد یک مقدار علوم حصولی فراگرفت به خدمت قرآن می‌رود خیال می‌کند که دارد قرآن را تفسیر می‌کند، در حقیقت انسان متن است و قرآن شرح او، مفسّر او، حقیقت او را دارد بیان می‌کند، چه اینکه مفسّر عالم هم است قرآ‌ن هم جهان را تفسیر می‌کند، هم آدم را تفسیر می‌کند. آن‌گاه آن انسان کامل که خودش در مکتب حق رشد کرد این قرآن که مفسّر آدمیّتِ آدمی است او را آیین‌نامه زندگی وی می‌شمارد، می‌گوید تو با این باید رشد کنی. اگر خدا بخواهد از آن خواسته‌های درونی انسان سخن بگوید می‌گوید ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ﴾ اگر بخواهد از این دینِ مشروع سخن بگوید می‌گوید ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ یا ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ یا ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ یا ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ یا ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ و مانند آن.
این‌گونه از تعبیرات ناظر به این دینِ تشریعی است که به صورت قرآن و عترت ظهور کرده است، آن تعبیر که ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ ناظر به دین تکوینی است. آن دینی تکوینی یک وحدت تکوینی دارد که یک وجود واقعی است در درونِ هر انسانی، مثل اینکه تمام خواسته‌های درخت یک وجود واقعی است در نهادِ درخت که هر آبی را قبول نمی‌کند، با هر آبی هم رشد نمی‌کند، در هر فصلی هم اگر آب بخورد ثمر نمی‌دهد میزانی دارد بالأخره، چه آبی را جذب بکند و چه وقت آب جذب بکند و تا چه وقت آب جذب بکند و چه مقدار هرس بشود تا ثمر بدهد. تمام آن آیین‌نامه کشاورزی در درون درخت هست به عنوان یک وجود واقعی. تمام قرآن و عترت در درون جانِ آدمی هست به عنوان یک وجود واقعی این یک واحد بسیط است که اگر آن را شرح بکنند آن متن تکوینی را شرح بکنند می‌شود قرآن و عترت، لذا چیزی از دین تحمیلِ بر انسان نیست، بلکه انسان مشرّف می‌شود به دین، نه مکلّف. شرفِ انسان در دین است، نه کلفتی و رنجی بر انسان و این دین، شرح خواسته‌های انسان است، اگر منظور از این حضور، حضور تشریعی شد آن اسلام هم اسلام تشریعی خواهد بود، تسلیم هم تسلیم تشریعی. پس «التسلیم فی قبال التدیّن» است، «الاسلام فی قبال الدین» است، «التکوین فی قبال التکوین» است و «التشریع فی قبال التشریع» همان دین فطری را خدای سبحان به صورت قرآن یا به صورت سایر کتابهای سماوی به اختلاف عصرها راه باز کرد و به انسانها نشان داد و اگر می‌گوید ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ این صدرش ناظر به این دین تشریعی است، مثل اینکه یک مهندس کشاورزی به درخت بگوید آیین‌نامه‌ات را بگیر، اگر درخت آگاه بود و خود می‌توانست برابر این آیین‌نامه عمل کند، مهندس ماهر به درخت می‌گفت «خذوا ما آتیناک بقوة» این آیین‌نامه را بگیرید.
انسان گیاهی است چیزفهم و آگاه ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الاَرْض نَبَاتاً﴾ این‌‌چنین است، آن‌گاه آیین‌نامه ما را به ما داد فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ این تنها اختصاص به بنی‌اسرائیل ندارد که این ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ﴾ حرف خداست به همه انسانها، گاهی به یحیی(سلام الله علیه) می‌فرماید: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ گاهی به بنی‌اسرائیل می‌فرماید: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ گاهی به مسلمین می‌فرماید: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ . در ذیل این ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ و امثال ذلک حدیثی است که قبلاً هم این حدیث خوانده شد که از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند: «أ بقوة بالأبدان أم بقوّة بالقلب» فرمود: «بهما جمیعا» هم خوب بفهمید، هم خوب عمل کنید این تنها آرم برادران عزیز سپاهی و بسیجی که نیست که فقط با بازوهای توانا دین را بگیرند این آرم حوزه هم است، آرم دانشگاه هم است فرمود: «بهما جمیعا» هم خوب بفهمید، هم از فهمیده خوب دفاع کنید. اگر درخت، چیز می‌فهمید این مهندس ماهر به درخت می‌گفت «یا شجر خذ الکتاب بقوة» انسان که چیز می‌فهمد ذات اقدس الهی به او می‌گوید ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ بعد می‌فرماید این همان خواسته‌های درون شماست چیز زایدی ما نفرستادیم که بر شما تلخ باشد اگر احیاناً احساس مرارت می‌کنید ﴿عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ .
خب، در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) راجع به اینکه اسلام همان دین است و دین همان اسلام است برابر آیات قرآنی آمده و اینکه وجود مبارک رسول خدا به دین معروف مبعوث شده آن هم در خطبه دوم نهج‌البلاغه هست.

پرسش:...
پاسخ: این دین همان‌طور است دیگر تمام خواسته‌های انسان به صورت باز و روشن در کتاب و سنّت آمده است که به چه وسیله‌ای انسان ترقّی کند، چه چیزی او را بیمار می‌کند و اگر بیمار شد راهِ درمانش چیست؟
پرسش:...
پاسخ: این را در همان سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود، فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ این یک جمله، ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ این دو جمله، ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این سه جمله، ﴿ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ﴾ چهار جمله، ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾; اکثریِ مردم گرفتار غفلت و حجاب‌اند. اینکه گاهی در روایات دارد که دلیلِ خداشناسی چیست؟ حضرت فرمود اگر سفر دریا کردی، سوار کشتی شدی، کشتی شکست، خود را در برابر امواج و تلاطم قهّار اسیر دیدی، به کجا متوجّهی این برای آن است که در حال مشکلات همه این پرده‌ها کنار می‌رود. انسان در حال عادی خیال می‌کند قدرتی دارد، از قدرت او کاری ساخته است یا دوست و آشنا و قبیله و عشیره‌ای دارد از آنها کار ساخته است در حالی که از هیچ‌کدام کاری ساخته نیست و همه اینها مجاری فیض حق‌اند، اگر از خود انسان کاری ساخته است، از دوست انسان به انسان، احسانی شده است فرمود: «جوارحکم جنوده» سربازان الهی‌اند که به انسان کمک می‌کنند، هیچ کسی نمی‌تواند بگوید من خودم زحمت کشیدم درس خواندم و عالم شدم این را هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید، گاهی خدای سبحان دستور می‌دهد این سربازها عقب‌نشینی کنند انسان تنها می‌ماند، وقتی تنها ماند آن وقت می‌فهمد کار به دست دیگری است این‌‌چنین نیست که خدا آن وقت حضور داشته باشد که، این‌‌چنین نیست که فقط خدا در دریا، در جریان کشتی، کشتی بشکند آن وقت خدا حضور داشته باشد و کارها را به عهده بگیرد هر وقت کار از دیگران ساخته نیست، از خدا ساخته باشد که همیشه کار از خداست این ماییم که گاهی می‌بینیم، گاهی نمی‌بینیم.
فطرت این‌‌چنین است. اوحدی از انسانها هر کارِ خیری به آنها برسد ولو به دست خودِ آنها می‌گویند «الحمدلله» هر کار خیری، نه اینکه از راه ﴿لاَ یَحْتَسِبُ﴾ اگر خیری به او برسد بگوید «الحمدلله» یا از دیگری به او خیری برسد بگوید «الحمدلله» نه، کاری که خودش می‌کند با کارِ خودش، خودش را تأمین می‌کند بگوید «الحمدلله»، چون «جوارحکم جنوده» این در بیانات نورانی حضرت در نهج‌البلاغه هست، فرمود این‌چنین نیست که دست برای شما باشد، خود شما سرباز اویید. چطور اگر یک وقت خواست بگیرد شما را با دست خودتان می‌گیرد حرفی می‌زنید که گرفتار می‌شوید، با زبان شما، شما را می‌گیرد پس معلوم می‌شود زبان شما سرباز اوست، دست شما سرباز اوست.
اوحدی از انسانها که همیشه در حال حضورند اینها هر کاری که انجام دادند می‌گویند «الحمدلله رب العالمین» و اما توده مردم غافل‌اند، لذا در همان ذیل آیهٴ فطرت فرمود: ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ نوعاً گرفتار خطا در تطبیق‌اند.

پرسش:...
پاسخ: دارند، لذا انبیا آمدند «و یثیروا لهم دفائن العقول» حالا راه می‌افتند.
در خطبهٴ دوم نهج‌البلاغه درباره دین می‌فرماید من شهادت می‌دهم که ذات اقدس الهی رسول خود را (علیه آلاف التحیة و الثناء) «بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ، وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْکِتَابِ الْمَسْطُورِ» فرستاده است: «أَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ» همین دینِ معروف که از اصول شروع می‌شود به فروع ختم می‌شود.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ پذیرش‌اش هست می‌طلبد، خدا هم به اندازه‌ای که او می‌طلبد، می‌دهد، آب در درخت نیست ولی درخت تشنه آب است، نه تشنه هر آب، آب صاف و زلال، نه هر وقت بلکه وقت مشخص دارد، نه هر اندازه [بلکه] یک مقدار مشخص دارد هر اندازه که شجر تشنه است آن کشاورز ماهر به او آب می‌دهد، هر اندازه که انسانیت انسان گنجایش آن را دارد ذات اقدس الهی این آب زندگانی را فرستاده است ماء الحیاة است، فرمود این شما را زنده می‌کند.

نقش دین (اسلام) در تکامل انسان
در خطبهٴ 161 که اوصاف وجود مبارک رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریع می‌کند می‌فرماید خدای سبحان دینِ خود را به دست او ظاهر کرده است «أَظْهَرَ بِهِ الشَّرَائِعَ الَْمجْهُولَةَ، وَ قَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ، وَ بَیَّنَ بِهِ الْأَحْکَامَ الْمَفْصُولَةَ. فَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْأِسْلامِ دِیناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ» همان تعبیر قرآن کریم در نهج‌البلاغه هم آمده است که کسی غیر اسلام را به عنوان دین بپذیرد شقاوت او ظاهر می‌شود، اینها درباره دین بود.
درباره اسلام هم در خطبهٴ 198 این‌‌چنین می‌فرماید: «ثُمَّ إِنَّ هذَا الْإِسْلاَمَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ» این تقریراً بازگو کننده همین کلمه ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ است: «ثُمَّ إِنَّ هذَا الْإِسْلاَمَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ، وَ اصْطَنَعَهُ عَلَی عَیْنِهِ، وَ أَصْفَاهُ خِیَرَةَ خَلْقِهِ، وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ. أَذَلَّ الْأَدْیَانَ بِعِزَّتِهِ، وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ» تا پایان، خب پس این اسلام همین مجموعه قوانین و عقایدی که هست این «دینُ الله» است و نوع تعبیری که در قرآن کریم هست در نهج‌البلاغه هست که لابد ملاحظه فرمودید.
در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» یکی از آیاتی که در پیش داریم آیه‌ای است که با همین بحث ما همراه است، آیهٴ 83 سورهٴ «آل‌عمران» ﴿أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاَرْض طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ گرچه ﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاَرْض﴾ همان اسلامِ تکوینی است. می‌فرماید همه موجودات تابع خدایند، مسلمان‌اند مُنقادند این می‌شود انقیاد تکوینی، شما هم دین اله را داشته باشید; منتها انقیاد شما عبارت از پذیرش همهٴ «ما جاء به النبی» است، لذا در ذیل همین آیه هم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید تسلیم اعتقاد و عمل که دین را دین مشروع و مصطلح گرفتند، اسلام را اسلام مصطلح گرفتند; منتها تسلیم «جمیع ما جاء به النبی» خواهد بود. یکی از چیزهایی که نبی آورد مربوط به اصول است، یکی دیگرش هم مربوط به فروع.

پرسش:
پاسخ: خدای سبحان که اعلم به جمیع اشیاست می‌داند که این ارتباط فطرت با طبیعت تا چه وقت زمینه‌های اختلاف را فراهم می‌کند، لذا شریعتها را به وسیله انبیا تغییر می‌دهد یا شریعتها را یعنی احکام فرعی و جزئی را به وسیله یک پیامبر تغییر می‌دهد به نام نسخ; اما اگر برای حق‌تعالی معلوم شد که دیگر «الی یوم القیامه» عاملی برای تغییر شریعت نیست یا اگر تفاوتی پیش بیاید آن اجتهاد مستمر می‌تواند خواسته‌های مردم هر عصر را تأمین بکند دیگر نیازی به آوردن شرع جدید نیست. این دریای بیکران هر عصری می‌تواند ظهوری داشته باشد، آن ظهور با اجتهاد مشخص می‌شود، اگر نیاز مردم در عصری به سبک دیگر بود می‌شود از شریعت، مطلبی را استنباط کرد که برابر رفع نیاز باشد یک و اگر ظواهر شریعت اجازه نداد براساس تزاحم اهمّ و مهم ـ که این هم باز حُکم اولیّ خود شریعت است ـ می‌توان مهم را فدای اهم کرد دو، این‌‌چنین نیست که همواره تغییر پیدا بکنند فی‌الجمله تغییر دارد، نه بالجمله و فی‌الجمله هم شرایع متغیّرند. در ادوار گذشته هم این‌‌چنین نبود که هر چند سالی یک پیامبر بیاید و شرایع گذشته را عوض بکند این انبیای ابراهیمی(سلام الله علیهم اجمعین) بسیاری از اینها حافظ شریعت پیشین بودند، فقط موسی و عیسی(سلام الله علیهما) بودند که یک تفاوت کوتاهی در بعضی از شرایع داشتند وگرنه بقیه همه این انبیای ابراهیمی حافظ همان شریعت حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) بودند حتی لوطی هم که همزمان آن حضرت بود حافظ آ‌ن شریعت بود و اگر یعقوب بود، اسحاق بود، سلیمان بود، داود بود، همه این انبیای ابرهیمی اینها هیچ‌کدام شریعت نیاوردند، شاید بیش از 1400 سال هم طول کشید اینها همه حافظ شریعت حضرت ابراهیم بودند.

پرسش:...
پاسخ: آنها اولاً ثابت نشد، در ﴿لاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا﴾ آنجا بحث شد که این‌گونه از مسائل حاد ثابت نشد و اگر هم ثابت بشود به عنوان فی‌الجمله و نمونه است، ما از این نمونه‌ها گاهی هم داشتیم.
غرض آ‌ن است که این دینِ ابراهیمی شاید قرنها طول کشید و ثابت بود این‌‌چنین نیست که بعد از هر چند سال یک شریعت جدیدی بیاید که حالا ما نسبت به آینده نگران باشیم که، هر طوری گذشته تثبیت شد آینده هم بشرح ایضاً [همچنین]. شما حالا بررسی کنید ببینید که از زمان حضرت ابراهیم تا زمان وجود مبارک رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این همه تفاوتهای عصر و نسل چند شریعت عوض شد، خیلی کم. این‌‌چنین نیست که ذات اقدس الهی اینها را پیش‌بینی نکند و نداند که خواسته‌های مردم تا روز قیامت چیست، اگر بعضی از امور در اجرا گیر کرده است، در زمان غیبت ولی‌عصر(ارواحنا فداه) کسی که جای او نشسته است می‌تواند تشخیص بدهد چه چیزی مهم است، چه چیزی اهم، چون تشخیص مهم و اهم کار هر کسی نیست آن‌گاه مهم را فدای اهم بکند که خود متن دین به ما دستور داد، چون این احکام که برای فرشته‌ها نیامده که تزاحم نباشد این احکام برای جهان حرکت و طبیعت است در جهان حرکت و طبیعت تزاحم هست، اگر خدای سبحان پیش‌بینی کرده است «کما هو الحق» نباید گفت پس خاتمیّت با تحوّلی که بشر دارد چیست؟ بشر در چه چیزی تحوّل پیدا کرد؟ در فروع حیات یا در اصول زندگی؟ در فروع حیات و دین که با فروع حیات کار ندارد دین حلال و حرام آورد، می‌خواهد بفرماید حالا کسی با أستر سفر کند یا با هواپیما سفر کند، فرقی نمی‌کند که.

پرسش:...
پاسخ: بله; این یک نمونهٴ بارزی است از اینکه شریعتها با هم فرق کرده.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه خدای سبحان دین را برای این فرستاده است که مردم را به آن رقّی و سعادتشان برساند، آن وقت فرمود مثلاً فلان رکعت نماز بخوانید، الآ‌ن می‌فرماید فلان رکعت نماز بخوانید و جبران کرده است راه باز است، اگر قبلاً بیشتر بود، الآن هم باز هست الآن مثلاً در حال سفر گفتند شما به جای چهار رکعت، دو رکعت نماز بخوانید; اما این نه به آن معناست آن ثواب دو رکعت را از شما گرفتند و راه را بستند، تخفیفی است. اگر کسی خواست ثواب چهار رکعت را ببرد باز هم به او راه نشان دادند که بعد از خواندن دو رکعت سی بار تسبیحات اربعه بگوید، یا چهل بار این ثواب همان دو رکعتی را که قصر شده است می‌برد، این‌‌چنین نیست که یک چیز را ببرند «لا الی بدل» ممکن است یک تفاوت موضعی و جزئی را روا بدارند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن