- 93
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 14 تا 21 سوره مؤمنون
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 14 تا 21 سوره مؤمنون"
جریان خلقت را گاهی دربارهٴ انسان گاهی دربارهٴ جهان گاهی نظم بین انسان و جهان ذکر میکند
قرآن کریم هم روی نظمِ حکیمانه تکیه میکند هم روی حق بودن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
...ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ﴿14﴾ ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ﴿15﴾ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ ﴿16﴾ وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ ﴿17﴾ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ ﴿18﴾ فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ﴿19﴾ وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآکِلِینَ ﴿20﴾ وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ﴿21﴾
چون این سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در مکه نازل شد عناصر محوری این سوَر همان معارف اصلی دین به اضافهٴ خطوط کلی اخلاق و حقوق است. جریان خلقت را گاهی دربارهٴ انسان گاهی دربارهٴ جهان گاهی نظم بین انسان و جهان ذکر میکند و آنچه در این گونه از آیات محلّ بحث است دو عنوان است یکی نظمِ حکیمانهٴ این خلقت، یکی حق بودنِ اینها. قرآن کریم هم روی نظمِ حکیمانهٴ اینها تکیه میکند هم روی حق بودن، حق در مقابل باطل است اگر دنیا پایان راه باشد و اگر مرگ، پوسیدن باشد و اگر بعد از مرگ خبری نباشد این ساختار، ساختار باطل است زیرا انسان زندگی میکند بخورد بیاشامد هر کس هر چه دستش در آمد بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ عمل بکند حساب و کتابی نباشد میشود باطل. اینکه فرمود ما عالَم را باطل خلق نکردیم ما بازیگر نیستیم ﴿وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾، ﴿مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾، ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ نشانهٴ هدفمند بودن عالم خلقت است. اینکه فرمود سلالهٴ طین را نطفه کردیم نطفه را علقه کردیم علقه را مضغه کردیم مضغه را عظام کردیم عظام را لحم پوشاندیم روح را به او عطا کردیم او را به روحانیت رساندیم این نظم را میرساند. گاهی مسئلهٴ حق را بالصراحه ذکر میکند نظیر سورهٴ «صافات» و «صاد» که میفرماید ما بازیگر نیستیم ما لاعب نیستیم ما باطل خلق نکردیم ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ که این همان حقّ مخلوقٌبه است نشانهٴ آن است که این هدف دارد. آن هدفمند بودن را با ﴿بِالْحَقِّ﴾ ذکر میکند این نظم حکیمانه را با تطوّرات علمی ارائه میکند منتها گاهی آن هدف را بالصراحه به عنوان ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ ذکر میکند گاهی هم به این صورت ﴿ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ تا حق و باطل روشن بشود، عدل و ظلم روشن بشود، پاداش و کیفر مشخص بشود.
مطلب بعدی آن است که در ذیل این آیهٴ ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ چندین روایت است که لابد در کنزالدقائق ملاحظه فرمودید. بخشی از این روایات عهدهدار حکم فقهی است که اگر کسی نطفهای که در شُرف بستن است او را سِقط کند بیست دینار دیه دارد و اگر علقه را چهل دینار و اگر مضغه را شصت دینار و اگر عظام و امثال ذلک را هشتاد دینار و اگر ساختار تمام را سقط صد دینار و اگر روح در او دمیده شد که اگر سقط کرد که دِیه کامل است که اینها احکام فقهی است که برای این مراتب ششگانه بیان کرده پنجگانهاش هر کدام بیست دینار اضافه میشود وقتی خلقِ آخر یافت و روح در او دمیده شد دیه کامل دارد این احکام فقهی است. ولی بعضی از روایات نشان میدهد که ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ یعنی «نفخنا فیه روحاً» آن وقت این «نفختُ فیه روحاً» همین است که ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ در میآید به استناد اینکه این خلقِ آخر همان نفخِ روح است معلوم میشود که آن ﴿نفخت فیه روح﴾ هم برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» معنا میشود که جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء است اما البته در حدّ یک استظهار است اینها هیچ کدام برهان عقلی نیست.
مطلب بعدی آن است که کلمهٴ برکت آن خیرِ کثیر است خیری که میماند چیزی که خیر نباشد برکت نیست و اگر اندک باشد هم برکت نیست بِرکه را همان آبی که یک جا جمع میشود و میماند میگویند برکه و این قسمت موهای جلوی سینهٴ شتر را که یک مقدار بیش از جای دیگر نَرم است به آن میگویند بَرَک که اینها مَبارِک اِبل است اینها را میگویند بَرَک پارچههای بَرَکی برای همین قسمت جلوی سینهٴ شتر است. خب، برکت آن خیرِ کثیر است در قرآن برکت به اصطلاح از اسمای تشبیهیه خداست سبّوح و قدّوس از اسمای تنزیهیه خداست به اصطلاح، آنجا که سخن از برکت است سخن از عالَم مُلک است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ مطرح است. آنجا که سخن از ملکوت است سخن از تسبیح و قدّوس و سبّوح است که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ ملکوت با سبّوح هماهنگ است مُلک با تبارک، لکن این تبارک را در قرآن کریم گاهی به صورت عام ذکر میکند وقتی کلّ خلقت را مطرح میکند میفرماید: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ که ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ گاهی مربوط به نعمتهای خاص است نظیر قرآن، نظیر انسان که بعد از نازل کردن و جریان نازل کردن قرآن میفرماید: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ یا دربارهٴ حقیقت انسان فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾. میبینید کاملاً این عمومها با آن خصوص خیلی فرق میکند در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 54 به این صورت ذکر فرمود که ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ این دیگر به نحو عام است لکن آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده به نحو خاص است آیهٴ اول سورهٴ «فرقان» این است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ همان تبارک که برای ربّالعالمین است دربارهٴ خصوص قرآن به کار رفته ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ و همان تبارک که برای کلّ عالم است و به طور خصوص دربارهٴ قرآن ذکر شده است در محلّ بحث برای آفرینش انسان یاد شد ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ سرّش این است که وقتی موجودی انسان میشود که با قرآن هماهنگ باشد این نمونه چندین بار ذکر شده که چرا ذات اقدس الهی در اول سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» بعد از اینکه فرمود: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ ذکر میکند فرمود خدای رحمان معلّمِ قرآن است همان خدا که معلّم قرآن است انسان را خلق کرد و به انسان بیان آموخت.
خب اگر انسان خلق نشود خدا قرآن را به چه کسی تعلیم میکند؟ چطور ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ بر ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ مقدّم شد این را الآن ششصد هفتصد سال است که این آقایان گفتند و گفتند و گفتند تا به ماها رسیده فرمودند اگر کسی شاگرد قرآن نبود از قرآن استفاده نکرد اهل قرآن نبود همین ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ بود انسان نیست آنکه انسان میسازد قرآن است پس اول تعلیم قرآن بعد آفرینش انسان، آنکه خلق شده ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اگر بخواهد انسان بشود باید قرآنی بشود لذا ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ وقتی کسی شاگرد قرآن شد میشود انسان ﴿خَلَقَ الْإِنسَانِ﴾ اگر انسان شد حرفِ او میشود بیان، خب میفهمد چه میگوید، اگر انسان نشد مُبهمگوست و از این جهت که بَهیمه است حرف او مبهم است بهیمه را چرا بهیمه میگویند؟ برای اینکه معلوم نیست چه میگوید که، چون حرفش مبهم است بهیمه است آنکه حرفی برای گفتن ندارد فقط دربارهٴ اجوفین سخن میگوید و همین میاندیشد میشود بهیمه دیگر. ﴿ذرع یأکل ویتمتع و یلهمهم العمر﴾ این دیگر اهل بیان نیست. فتحصّل معلّم، الرّحمان است محور تعلیم، قرآن است بعد از تعلّمِ قرآن، شخص میشود انسان وقتی انسان شد دهن باز کرد میشود بیان، اگر انسان نشد هر چه بگوید مبهم است برای اینکه معلوم نیست چه دارند میگویند که. خب، پس ﴿تَبَارَکَ﴾ در قرآن کریم موارد گوناگونی استعمال شده یک بخش عمومی دارد که در سورهٴ «اعراف» و غیر «اعراف» به کار رفت یک بخش خصوصی دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده یک بخش خصوصی دیگر هم دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده آنکه در سورهٴ «مؤمنون» و «فرقان» آمده یکی دربارهٴ قرآن است یکی دربارهٴ انسان و قرآن، شناسنامهٴ انسان است اگر کسی هویّت قرآنی نگرفت دیگر انسان نیست. خب، فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ٭ ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ بعد میفرماید برای اینکه ربوبیّت شما تنها در این نیست که ما شما را آفریدیم و بخواهیم رها کنیم آسمانی که بالای سر شماست برای شما آفریدیم با نظمِ خاص، زمینی که زیر پای شماست برای شما خلق کردیم با نظم مخصوص، هوا و فضایی که بین شما و آسمان است برای شماست با نظم خاص فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ هفت راه، حالا اینها راهند برای کواکب که یکی از محتملات است زیرا ستاره را و کوکب را میگویند طارق.
در سورهٴ مبارکهٴ «طارق» آمده است ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ کوکب، طارق است تطرّق میکند طریق را، راه را میپیماید رهنوردِ این راه، رهپوی این راه همان کواکباند. خب، اگر یک سلسله آسمانهای دیگر هم داشتیم که این درش بسته است فقط به روی مؤمنین باز میشود آن وقت آن طرائق است برای طارقانِ ملکوتی اگر فرمود این آسمانها به روی کفّار باز نمیشود ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ معلوم میشود غیر از این آسمانهای عادی که ریاضی و نجوم و هیئت به سراغ آن میرود یک آسمان دیگری هم هست برای اینکه این آسمانهای ظاهری که الآن ترمینال شده برای آنها اینکه در قرآن فرمود درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود اینها که الآن سفینههای باسرنشین و بیسرنشین به همهٴ این قسمتها بردند این کدام آسمان است که درش به روی کفّار باز نمیشود فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ این همان آسمانی است که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ این همان آسمانی است که در بیان نورانی امام مجتبی(سلام الله علیه) در محضر امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) مشخص کرده. کسی از شام آمده سؤالاتی را ردیف کرده از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سؤال کرده که «کَن بین الأرض والسماء» حضرت اشاره کرده به وجود مبارک امام مجتبی که شما جواب بدهید. آنها تعجّب کردند که چگونه مثلاً از یک کودکی یا مثلاً نوجوانی این سؤال جواب متوقّع است. وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) در محضر حضرت امیر(سلام الله علیه) در جواب آن سؤال که گفت «کَم بین الأرض والسماء» فرمود: «مَدّ البصر و دعوة المظلوم» سیدناالاستاد ذیل این روایت فرمود این از غرر روایات ماست برای اینکه وجود مبارک امام مجتبی بین سمائین جمع کرده. ما سمائی داریم که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ سمائی هم داریم که درش بسته است فقط به روی مؤمنین باز میشود به روی کفّار باز نمیشود ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ سمائی هست که وحیگیرنده در او مستقرّند که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ سمائی است که ﴿وَفِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ٭ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ﴾ پس ما چنین سمائی هم داریم.
وجود مبارک امام مجتبی فرمود: «مدّ البصر و دعوة المظلوم» یعنی اگر منظور آسمانِ ظاهر است تا چشم میبیند آسمان است دیگر نمیشود برای او متر و کمّیت مشخص کرد، اگر منظور آسمانِ باطن است آهِ مظلوم، آه مظلوم تا آنجا میرسد «مدّ البصر» برای آسمان ظاهری است «دعوة المظلوم» دعا و آه مظلوم آن برای آسمانی است که درِ آن به روی کفّار باز نمیشود، بنابراین اینکه فرمود: ﴿طَرَائِقَ﴾ اختصاصی به ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ﴾ ندارد هر که بتواند، هر آهی بتواند آنجا برود جزء طارقِ آن طریق است چه کسی اهل آن آه باشد اهل آن راه باشد آن راه را تطرّق کند و مانند آن، بنابراین هر دو معنا را میتوان از این کریمه استفاده کرد. پس بنابراین اختصاصی به طارقِ به معنای کوکب ندارد که فرمود: ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ بلکه هر دو قِسم را شامل میشود. بعد برای اینکه روشن کند خدای سبحان به بشر خیلی عنایت دارد اسم ظاهر را به جای ضمیر ذکر کرده، اگر میفرمود «ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ما کنّا عنکم غافلین» مطلب تأدیه میشد اما اسم ظاهر آورده به جای ضمیر فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ﴾ خلق یعنی مخلوق، یعنی شما از آن جهت که مخلوق هستید و محتاج به عنایت خالقید از شما غفلت نداریم، پس آسمانها را برای شما آفریدیم که فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ الآن هم با پیشرفتهترین صنایعی که بشر در اختیار دارد با کمک ستارهها جابهجا میشود به کمک قطبها جابهجا میشود به کمک استوا جابهجا میشود یعنی تنظیم حرکات هوایی هواپیماها، دریایی کشتیها به وسیلهٴ همین ستارههاست و قطبها و جهات چندگانه دیگر به همین وسیله هدایت میشوند. خب، فرمود این برای آسمانها. ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ﴾ همهٴ این قطرات باران اندازهشده است (یک) ﴿فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ﴾ (این دو) ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ (این سه).
در نوبت دیروز اشاره شد که این با آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ملک» هماهنگ است که ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ اما مستحضرید که جناب زمخشری میگوید این در تحدید در ایعاد در وعید خیلی قویتر از آیهٴ پایانی سورهٴ «ملک» است (یک) هجده جهت را برخیها شمردند دوازده جهت را دیگران اضافه کردند سی نکتهٴ ادبی در این ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ هست که در آیهٴ ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ نیست هر دو در معرض تحدید است اما آن سی نکتهٴ تحدیدی بیشتر دارد. این تحدید گاهی دربارهٴ خود انسانهاست گاهی دربارهٴ نعمتهایی که خدای سبحان به انسان داده است. دربارهٴ خود انسانها فرمود خداوند شما را آفرید اگر بخواهد شما را میبرد آیهٴ 133 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿وَرَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُم مَا یَشَاءُ﴾ چه اینکه در آیات دیگر دارد ﴿وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ﴾ دیر بجنبید شما را میبرد دیگری را میآورد خب ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ﴾ معنایش این نیست که شما میمیرید گروه دیگر میآیند خب بله بشر همین طور است دیگر تا بود چنین بود یک عدّه میمیرند یک عدّه زنده میشوند اینکه تهدید نیست همواره ذات اقدس الهی نسلی را میبرد یک نسل دیگر را میآورد اینکه تهدید نیست تهدید این است که شما را ذلیلانه به مقصد نرسیده از مرکب پیاده میکند و به گور میفرستد اینکه فرمود: ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ یا ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُم مَا یَشَاءُ﴾ اگر خدا بخواهد شما را میبرد دیگری را میآورد خدا هر روز دارد این کار را میکند که هر روز شما سری به بیمارستان میزنید یک عدّهای نوزادند هر روز سری به گورستان میزنید میبینید که آنجا هم بگو «لا اله الاّ الله» این دیگر امر عادی است دیگر این دیگر جای تهدید نیست که خدا بفرماید اگر خدا بخواهد شما را میبرد خب هر روز دارد این کار را میکند پس یک وقت طبیعی است آن تهدید نیست یک وقت است نه، شما که سواره هستید هنوز به مقصد نرسیدید شما را پیاده میکند دیگری را سوار میکند آن آیهای که دارد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ بیانگر این است فرمود دیر بجنبید شما را پیاده میکند یک عدّه را سواره میکند نمیگذارد با اسلام این طور باز بکنید این یک حرف است ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ نه اینکه شما را میبرد عدّهای را میآورد نه، شما را میبرد بهتر از شما را میآورد این دینش را حفظ میکند بنابراین اینکه فرمود ﴿ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ میخواهد بگوید خَلَقی نمیماند این خشکسالی است آن تَرسالی را گرفتیم خشکسالی دادیم دیگر باران نمیآید برای شما ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ مثل اینکه در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و مانند آن میفرماید شما هنوز به مقصد نرسیده شما را پیاده میکنند یک عدّه دیگر میآورد بنابراین دو گونه بردن و آوردن است یک طور به طور طبیعی است که هر روز خدا یک عدّه را میبرد یک عدّه را دارد میآورد این عذاب نیست یک عدّه عمر خوبی کردند بابرکت زندگی کردند مرفّه بودند متنعّم بودند مؤمنانه زندگی کردند رحلت کردند اعقابی هم خدا نصیب آنها کرده اینکه هر روز است، اما این گونه از آیات که فرمود اگر بخواهد شما را میبرد یک عدّه دیگر میآرود این تهدید است این ﴿یُذْهِبْکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است و مانند آن تهدید است چه اینکه ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ که محلّ بحث ماست در سورهٴ «مؤمنون» آن هم تهدید است ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ میبریم خب این باران را میبریم.
حالا قبل از اینکه این باران را ببریم این باران در چند مقطع کارآیی دارد مقداری که نزدیک به سطح زمین است برای رشد این گیاهان و خوشهها، مقداری که فاصله دارد برای درختها، مقداری که فاصله بیشتری دارد برای کند و کاو چاه و قنات و چشمهها و اگر دیر بجنبید ما دستور میدهیم اینها قدری پایینتر بروند که در دسترس شما نباشند ﴿فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ﴾ باغهایی ﴿مِن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ﴾ که اینها صبغهٴ غذایی دارد گذشته از اینکه صبغهٴ غذایی دارد ﴿لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ هم میوه است برای شما هم غذا، اما ﴿وَشَجَرَةً﴾ که ﴿تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاءَ﴾ در جریان طور سینا آنجا چند تعبیر است که اگر ما این را مکسور خواندیم معلوم میشود اسم مکان است و اگر مکسور نخواندیم غیر منصرف بود نام دیگری دارد آیا خود سَینا به معنای زیتون است طور یعنی جَبل چون در آن جبل آن محدودهٴ کوهستانی این درخت بیش از جای دیگر و بهتر از جای دیگر رشد میکند جهاتی است که هم در ذیل این آیه گفته شد هم در ذیل آیه ﴿وَطُورِ سِینِینَ﴾ که ﴿تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآکِلِینَ﴾ هم روغنِ زیتون برای شما نافع است هم وسیلهای است برای غذا خوردن که خورشتِ غذای شماست ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا﴾ دربارهٴ حیوانات هم سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آنجا تا حدودی مبسوطاً بیان شده که حیواناتی که ذات اقدس الهی خلق میکند انواع و اقسامی دارد شیری که از آنها نصیب انسان میشود در بخشهایی آمده است که ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ آیهٴ 66 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این بود ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِینَ﴾ از بین جدار خون و جدار مدفوع این لبنِ طیّب و طاهر و شفاف بیرون میآید الآن شما این چشمههایی که در دامنهٴ کوه البرز یا غیر البرز است میبینید این صدها سال است دارد میجوشد از لجن بیرون میآید دیگر، اینجا دیگر لولهکشی نیست که از وسط گِل و لای بیرون میآید دیگر هر چه شما بکَنید گل است و لای و یک مقدار لجن از این لجنها آبِ شفاف در میآید نه آن لجن مجاز است که به این آب بچسبد نه آب مجاز است که خود را آلوده کند این باید شفاف و صاف در بیاید قدری شما بخواهید با کلنگ بکِنید میبینید لجن است اما در این لجن این همه آبِ شفاف و زلال در آوردن کارِ ربّالعالمین است شما مسیرِ شیر و پستان شیردهیِ گوسفند و گاو را که بشکافی جلوتر بروی میبینی یک دیواره مدفوع است یک دیواره خون، بین خون و مدفوع این لبنِ شفاف در میآید که این در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 66 مشخص شد فرمود این وسیلهٴ عبرت است برای شما ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِینَ﴾ بعد ﴿وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالْأَعْنَابِ﴾ گاهی در قرآن مسئلهٴ دامداری قبل از کشاورزی ذکر میشود گاهی هم به عکس در محلّ بحث ما کشاورزی قبل از جریان دامداری ذکر شده فرمود: ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا﴾ که شرحش در آیهٴ 66 سورهٴ «نحل» گذشت ﴿وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ﴾ که دامداری شما و لبنیات شما از این راه تأمین میشود ﴿وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ اما دربارهٴ اینکه اشکال شده بود که اگر انسان در بدأ پیدایشش مجرّد باشد چگونه برابر سورهٴ «نحل» ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ کسی بپرسد که خب ممکن است مجرّد باشد و چیزی نداند و بعد یاد بگیرد نظیر اینکه ملائکه مجرّدند و اسمای الهی را از وجود مبارک آدم طبق ﴿أَنْبِئْهُمْ﴾ یاد گرفتند. این برای آن است که فرشتگان صدها مسئلهٴ الهی را میدانستند از قبل عالِم بودند از بدأ عالِم بودند منتها علمی روی علم آمده نه اینکه هیچ چیزی را ندانستند. از همان اول عرض کردند ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا﴾ ما میخواهیم سؤال بکنیم بفهمیم ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ اینها را عالِم بودند اهل تسبیح بودند اهل تقدیس بودند منتها چیزهای دیگری را به وسیلهٴ انسان کامل آگاه شدند این نشان آن نیست که چیزی مجرّد باشد و هیچ چیزی را نداند بنابراین آنها با اینکه مجرّد بودند خیلی از چیزها را بعداً یاد گرفتند گذشته از اینکه در همان اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» جریان حضرت آدم و حضرات ملائکه و کیفیت تعلیمشان با بساط دنیایی هماهنگ نبود آن نشئه، یک نشئهٴ خاصّی است که قبل از هبوط وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) به دنیا نه به زمین به این دنیا آن مرحله برقرار شد لذا باید این سؤال و جواب را مناسب با آن نشئه با آن مرحله ارزیابی کرد خب.
پرسش:...
پاسخ: خب، چون فرق میکند دیگر، اگر تجرّدشان نظیر تجرّد انسانی باشد خب بله، اما اگر تجرّدشان تجرّد بالاتر باشد بر اساس ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ معلوم میشود بالاتر نمیروند دیگر ولی انسان مقامِ معلوم ندارد انسان میتواند «إقرأ وارق» بشود ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ بگوید و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بله، منتها باید با آن عالَم مشخص کرد آیا آن عالم، عالم دنیا بود زمین بود تعلیم و تعلّمشان نظیر تعلیم و تعلّم حصولی بود یا تعلیم و تعلّم اسمای الهی برابر اشراق و اشهاد است نه برابر تعلیمِ حصولی و مفهوم برای اینکه آنجا این اسمای الهی که ذات اقدس الهی آنها را یاد حضرت آدم دارد یک الفاظ نبود یک مفاهیم نبود همین اسمایی که در دعای کمیل میگوییم «و بأسمائک الّتی ملأت کلّ شیء» یا در دعای سمات یا در دعای ندبه میگوییم با آن اسم کوهها مرتفع شدند با آن اسم زمین مُنخسف شد با آن اسم فلان قدرت پدید آمد اینها حقایق عینی و خارجیاند این الفاظی که ما مطرح میکنیم سوّمین یا چهارمین مرتبهاند ما به چیزی میگوییم الفاظ و اسماء که دلالت بر مفاهیم داشته باشد آن مفاهیم بر مصادیق منطبقاند، پس این الفاظ اسم است برای مفاهیم و آن مفاهیم سِمهاند علامتاند برای مصادیق آن مصادیق مظهر قدرت الهیاند که آن اسمای الهی ظاهر است و حقایق خارجی میشود مظهر. آنچه را که ما تلفّظ میکنیم اسمای اسمای اسماء الله است زیرا این الفاظ اسماء است برای مفاهیم، مفاهیم الفاظ است برای مصادیق، مصادیق الفاظ است چون مظهرند برای آن حقایق الهی، چون حقایق الهی ظاهر در این مظهرند آن حقایق الهی که در مرتبهٴ چهارم هستند اسماء الله هستند و اگر گفته شد اسماء خدا توقیفی است نسبت به آن امر قطعی است اما نسبت به این البته یک تأدّب فقهی است خب ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ که توضیح این در ذیل آیهٴ 65 و 66 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
جریان خلقت را گاهی دربارهٴ انسان گاهی دربارهٴ جهان گاهی نظم بین انسان و جهان ذکر میکند
قرآن کریم هم روی نظمِ حکیمانه تکیه میکند هم روی حق بودن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
...ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ﴿14﴾ ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ﴿15﴾ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ ﴿16﴾ وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ ﴿17﴾ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ ﴿18﴾ فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ﴿19﴾ وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآکِلِینَ ﴿20﴾ وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ﴿21﴾
چون این سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در مکه نازل شد عناصر محوری این سوَر همان معارف اصلی دین به اضافهٴ خطوط کلی اخلاق و حقوق است. جریان خلقت را گاهی دربارهٴ انسان گاهی دربارهٴ جهان گاهی نظم بین انسان و جهان ذکر میکند و آنچه در این گونه از آیات محلّ بحث است دو عنوان است یکی نظمِ حکیمانهٴ این خلقت، یکی حق بودنِ اینها. قرآن کریم هم روی نظمِ حکیمانهٴ اینها تکیه میکند هم روی حق بودن، حق در مقابل باطل است اگر دنیا پایان راه باشد و اگر مرگ، پوسیدن باشد و اگر بعد از مرگ خبری نباشد این ساختار، ساختار باطل است زیرا انسان زندگی میکند بخورد بیاشامد هر کس هر چه دستش در آمد بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ عمل بکند حساب و کتابی نباشد میشود باطل. اینکه فرمود ما عالَم را باطل خلق نکردیم ما بازیگر نیستیم ﴿وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾، ﴿مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾، ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ نشانهٴ هدفمند بودن عالم خلقت است. اینکه فرمود سلالهٴ طین را نطفه کردیم نطفه را علقه کردیم علقه را مضغه کردیم مضغه را عظام کردیم عظام را لحم پوشاندیم روح را به او عطا کردیم او را به روحانیت رساندیم این نظم را میرساند. گاهی مسئلهٴ حق را بالصراحه ذکر میکند نظیر سورهٴ «صافات» و «صاد» که میفرماید ما بازیگر نیستیم ما لاعب نیستیم ما باطل خلق نکردیم ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ که این همان حقّ مخلوقٌبه است نشانهٴ آن است که این هدف دارد. آن هدفمند بودن را با ﴿بِالْحَقِّ﴾ ذکر میکند این نظم حکیمانه را با تطوّرات علمی ارائه میکند منتها گاهی آن هدف را بالصراحه به عنوان ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ ذکر میکند گاهی هم به این صورت ﴿ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ تا حق و باطل روشن بشود، عدل و ظلم روشن بشود، پاداش و کیفر مشخص بشود.
مطلب بعدی آن است که در ذیل این آیهٴ ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ چندین روایت است که لابد در کنزالدقائق ملاحظه فرمودید. بخشی از این روایات عهدهدار حکم فقهی است که اگر کسی نطفهای که در شُرف بستن است او را سِقط کند بیست دینار دیه دارد و اگر علقه را چهل دینار و اگر مضغه را شصت دینار و اگر عظام و امثال ذلک را هشتاد دینار و اگر ساختار تمام را سقط صد دینار و اگر روح در او دمیده شد که اگر سقط کرد که دِیه کامل است که اینها احکام فقهی است که برای این مراتب ششگانه بیان کرده پنجگانهاش هر کدام بیست دینار اضافه میشود وقتی خلقِ آخر یافت و روح در او دمیده شد دیه کامل دارد این احکام فقهی است. ولی بعضی از روایات نشان میدهد که ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ یعنی «نفخنا فیه روحاً» آن وقت این «نفختُ فیه روحاً» همین است که ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ در میآید به استناد اینکه این خلقِ آخر همان نفخِ روح است معلوم میشود که آن ﴿نفخت فیه روح﴾ هم برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» معنا میشود که جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء است اما البته در حدّ یک استظهار است اینها هیچ کدام برهان عقلی نیست.
مطلب بعدی آن است که کلمهٴ برکت آن خیرِ کثیر است خیری که میماند چیزی که خیر نباشد برکت نیست و اگر اندک باشد هم برکت نیست بِرکه را همان آبی که یک جا جمع میشود و میماند میگویند برکه و این قسمت موهای جلوی سینهٴ شتر را که یک مقدار بیش از جای دیگر نَرم است به آن میگویند بَرَک که اینها مَبارِک اِبل است اینها را میگویند بَرَک پارچههای بَرَکی برای همین قسمت جلوی سینهٴ شتر است. خب، برکت آن خیرِ کثیر است در قرآن برکت به اصطلاح از اسمای تشبیهیه خداست سبّوح و قدّوس از اسمای تنزیهیه خداست به اصطلاح، آنجا که سخن از برکت است سخن از عالَم مُلک است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ مطرح است. آنجا که سخن از ملکوت است سخن از تسبیح و قدّوس و سبّوح است که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ ملکوت با سبّوح هماهنگ است مُلک با تبارک، لکن این تبارک را در قرآن کریم گاهی به صورت عام ذکر میکند وقتی کلّ خلقت را مطرح میکند میفرماید: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ که ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ گاهی مربوط به نعمتهای خاص است نظیر قرآن، نظیر انسان که بعد از نازل کردن و جریان نازل کردن قرآن میفرماید: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ یا دربارهٴ حقیقت انسان فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾. میبینید کاملاً این عمومها با آن خصوص خیلی فرق میکند در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 54 به این صورت ذکر فرمود که ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ این دیگر به نحو عام است لکن آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده به نحو خاص است آیهٴ اول سورهٴ «فرقان» این است ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ همان تبارک که برای ربّالعالمین است دربارهٴ خصوص قرآن به کار رفته ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ و همان تبارک که برای کلّ عالم است و به طور خصوص دربارهٴ قرآن ذکر شده است در محلّ بحث برای آفرینش انسان یاد شد ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ سرّش این است که وقتی موجودی انسان میشود که با قرآن هماهنگ باشد این نمونه چندین بار ذکر شده که چرا ذات اقدس الهی در اول سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» بعد از اینکه فرمود: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ ذکر میکند فرمود خدای رحمان معلّمِ قرآن است همان خدا که معلّم قرآن است انسان را خلق کرد و به انسان بیان آموخت.
خب اگر انسان خلق نشود خدا قرآن را به چه کسی تعلیم میکند؟ چطور ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ بر ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ مقدّم شد این را الآن ششصد هفتصد سال است که این آقایان گفتند و گفتند و گفتند تا به ماها رسیده فرمودند اگر کسی شاگرد قرآن نبود از قرآن استفاده نکرد اهل قرآن نبود همین ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ بود انسان نیست آنکه انسان میسازد قرآن است پس اول تعلیم قرآن بعد آفرینش انسان، آنکه خلق شده ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اگر بخواهد انسان بشود باید قرآنی بشود لذا ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ وقتی کسی شاگرد قرآن شد میشود انسان ﴿خَلَقَ الْإِنسَانِ﴾ اگر انسان شد حرفِ او میشود بیان، خب میفهمد چه میگوید، اگر انسان نشد مُبهمگوست و از این جهت که بَهیمه است حرف او مبهم است بهیمه را چرا بهیمه میگویند؟ برای اینکه معلوم نیست چه میگوید که، چون حرفش مبهم است بهیمه است آنکه حرفی برای گفتن ندارد فقط دربارهٴ اجوفین سخن میگوید و همین میاندیشد میشود بهیمه دیگر. ﴿ذرع یأکل ویتمتع و یلهمهم العمر﴾ این دیگر اهل بیان نیست. فتحصّل معلّم، الرّحمان است محور تعلیم، قرآن است بعد از تعلّمِ قرآن، شخص میشود انسان وقتی انسان شد دهن باز کرد میشود بیان، اگر انسان نشد هر چه بگوید مبهم است برای اینکه معلوم نیست چه دارند میگویند که. خب، پس ﴿تَبَارَکَ﴾ در قرآن کریم موارد گوناگونی استعمال شده یک بخش عمومی دارد که در سورهٴ «اعراف» و غیر «اعراف» به کار رفت یک بخش خصوصی دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آمده یک بخش خصوصی دیگر هم دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده آنکه در سورهٴ «مؤمنون» و «فرقان» آمده یکی دربارهٴ قرآن است یکی دربارهٴ انسان و قرآن، شناسنامهٴ انسان است اگر کسی هویّت قرآنی نگرفت دیگر انسان نیست. خب، فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ٭ ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ بعد میفرماید برای اینکه ربوبیّت شما تنها در این نیست که ما شما را آفریدیم و بخواهیم رها کنیم آسمانی که بالای سر شماست برای شما آفریدیم با نظمِ خاص، زمینی که زیر پای شماست برای شما خلق کردیم با نظم مخصوص، هوا و فضایی که بین شما و آسمان است برای شماست با نظم خاص فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ هفت راه، حالا اینها راهند برای کواکب که یکی از محتملات است زیرا ستاره را و کوکب را میگویند طارق.
در سورهٴ مبارکهٴ «طارق» آمده است ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ کوکب، طارق است تطرّق میکند طریق را، راه را میپیماید رهنوردِ این راه، رهپوی این راه همان کواکباند. خب، اگر یک سلسله آسمانهای دیگر هم داشتیم که این درش بسته است فقط به روی مؤمنین باز میشود آن وقت آن طرائق است برای طارقانِ ملکوتی اگر فرمود این آسمانها به روی کفّار باز نمیشود ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ معلوم میشود غیر از این آسمانهای عادی که ریاضی و نجوم و هیئت به سراغ آن میرود یک آسمان دیگری هم هست برای اینکه این آسمانهای ظاهری که الآن ترمینال شده برای آنها اینکه در قرآن فرمود درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود اینها که الآن سفینههای باسرنشین و بیسرنشین به همهٴ این قسمتها بردند این کدام آسمان است که درش به روی کفّار باز نمیشود فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ این همان آسمانی است که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ این همان آسمانی است که در بیان نورانی امام مجتبی(سلام الله علیه) در محضر امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) مشخص کرده. کسی از شام آمده سؤالاتی را ردیف کرده از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سؤال کرده که «کَن بین الأرض والسماء» حضرت اشاره کرده به وجود مبارک امام مجتبی که شما جواب بدهید. آنها تعجّب کردند که چگونه مثلاً از یک کودکی یا مثلاً نوجوانی این سؤال جواب متوقّع است. وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) در محضر حضرت امیر(سلام الله علیه) در جواب آن سؤال که گفت «کَم بین الأرض والسماء» فرمود: «مَدّ البصر و دعوة المظلوم» سیدناالاستاد ذیل این روایت فرمود این از غرر روایات ماست برای اینکه وجود مبارک امام مجتبی بین سمائین جمع کرده. ما سمائی داریم که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ سمائی هم داریم که درش بسته است فقط به روی مؤمنین باز میشود به روی کفّار باز نمیشود ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ سمائی هست که وحیگیرنده در او مستقرّند که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ سمائی است که ﴿وَفِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ٭ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ﴾ پس ما چنین سمائی هم داریم.
وجود مبارک امام مجتبی فرمود: «مدّ البصر و دعوة المظلوم» یعنی اگر منظور آسمانِ ظاهر است تا چشم میبیند آسمان است دیگر نمیشود برای او متر و کمّیت مشخص کرد، اگر منظور آسمانِ باطن است آهِ مظلوم، آه مظلوم تا آنجا میرسد «مدّ البصر» برای آسمان ظاهری است «دعوة المظلوم» دعا و آه مظلوم آن برای آسمانی است که درِ آن به روی کفّار باز نمیشود، بنابراین اینکه فرمود: ﴿طَرَائِقَ﴾ اختصاصی به ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ﴾ ندارد هر که بتواند، هر آهی بتواند آنجا برود جزء طارقِ آن طریق است چه کسی اهل آن آه باشد اهل آن راه باشد آن راه را تطرّق کند و مانند آن، بنابراین هر دو معنا را میتوان از این کریمه استفاده کرد. پس بنابراین اختصاصی به طارقِ به معنای کوکب ندارد که فرمود: ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ بلکه هر دو قِسم را شامل میشود. بعد برای اینکه روشن کند خدای سبحان به بشر خیلی عنایت دارد اسم ظاهر را به جای ضمیر ذکر کرده، اگر میفرمود «ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ما کنّا عنکم غافلین» مطلب تأدیه میشد اما اسم ظاهر آورده به جای ضمیر فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ﴾ خلق یعنی مخلوق، یعنی شما از آن جهت که مخلوق هستید و محتاج به عنایت خالقید از شما غفلت نداریم، پس آسمانها را برای شما آفریدیم که فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ الآن هم با پیشرفتهترین صنایعی که بشر در اختیار دارد با کمک ستارهها جابهجا میشود به کمک قطبها جابهجا میشود به کمک استوا جابهجا میشود یعنی تنظیم حرکات هوایی هواپیماها، دریایی کشتیها به وسیلهٴ همین ستارههاست و قطبها و جهات چندگانه دیگر به همین وسیله هدایت میشوند. خب، فرمود این برای آسمانها. ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ﴾ همهٴ این قطرات باران اندازهشده است (یک) ﴿فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ﴾ (این دو) ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ (این سه).
در نوبت دیروز اشاره شد که این با آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ملک» هماهنگ است که ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ اما مستحضرید که جناب زمخشری میگوید این در تحدید در ایعاد در وعید خیلی قویتر از آیهٴ پایانی سورهٴ «ملک» است (یک) هجده جهت را برخیها شمردند دوازده جهت را دیگران اضافه کردند سی نکتهٴ ادبی در این ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ هست که در آیهٴ ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ نیست هر دو در معرض تحدید است اما آن سی نکتهٴ تحدیدی بیشتر دارد. این تحدید گاهی دربارهٴ خود انسانهاست گاهی دربارهٴ نعمتهایی که خدای سبحان به انسان داده است. دربارهٴ خود انسانها فرمود خداوند شما را آفرید اگر بخواهد شما را میبرد آیهٴ 133 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿وَرَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُم مَا یَشَاءُ﴾ چه اینکه در آیات دیگر دارد ﴿وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ﴾ دیر بجنبید شما را میبرد دیگری را میآورد خب ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ﴾ معنایش این نیست که شما میمیرید گروه دیگر میآیند خب بله بشر همین طور است دیگر تا بود چنین بود یک عدّه میمیرند یک عدّه زنده میشوند اینکه تهدید نیست همواره ذات اقدس الهی نسلی را میبرد یک نسل دیگر را میآورد اینکه تهدید نیست تهدید این است که شما را ذلیلانه به مقصد نرسیده از مرکب پیاده میکند و به گور میفرستد اینکه فرمود: ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ یا ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُم مَا یَشَاءُ﴾ اگر خدا بخواهد شما را میبرد دیگری را میآورد خدا هر روز دارد این کار را میکند که هر روز شما سری به بیمارستان میزنید یک عدّهای نوزادند هر روز سری به گورستان میزنید میبینید که آنجا هم بگو «لا اله الاّ الله» این دیگر امر عادی است دیگر این دیگر جای تهدید نیست که خدا بفرماید اگر خدا بخواهد شما را میبرد خب هر روز دارد این کار را میکند پس یک وقت طبیعی است آن تهدید نیست یک وقت است نه، شما که سواره هستید هنوز به مقصد نرسیدید شما را پیاده میکند دیگری را سوار میکند آن آیهای که دارد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ بیانگر این است فرمود دیر بجنبید شما را پیاده میکند یک عدّه را سواره میکند نمیگذارد با اسلام این طور باز بکنید این یک حرف است ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ نه اینکه شما را میبرد عدّهای را میآورد نه، شما را میبرد بهتر از شما را میآورد این دینش را حفظ میکند بنابراین اینکه فرمود ﴿ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ میخواهد بگوید خَلَقی نمیماند این خشکسالی است آن تَرسالی را گرفتیم خشکسالی دادیم دیگر باران نمیآید برای شما ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ مثل اینکه در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و مانند آن میفرماید شما هنوز به مقصد نرسیده شما را پیاده میکنند یک عدّه دیگر میآورد بنابراین دو گونه بردن و آوردن است یک طور به طور طبیعی است که هر روز خدا یک عدّه را میبرد یک عدّه را دارد میآورد این عذاب نیست یک عدّه عمر خوبی کردند بابرکت زندگی کردند مرفّه بودند متنعّم بودند مؤمنانه زندگی کردند رحلت کردند اعقابی هم خدا نصیب آنها کرده اینکه هر روز است، اما این گونه از آیات که فرمود اگر بخواهد شما را میبرد یک عدّه دیگر میآرود این تهدید است این ﴿یُذْهِبْکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است و مانند آن تهدید است چه اینکه ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ که محلّ بحث ماست در سورهٴ «مؤمنون» آن هم تهدید است ﴿وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ میبریم خب این باران را میبریم.
حالا قبل از اینکه این باران را ببریم این باران در چند مقطع کارآیی دارد مقداری که نزدیک به سطح زمین است برای رشد این گیاهان و خوشهها، مقداری که فاصله دارد برای درختها، مقداری که فاصله بیشتری دارد برای کند و کاو چاه و قنات و چشمهها و اگر دیر بجنبید ما دستور میدهیم اینها قدری پایینتر بروند که در دسترس شما نباشند ﴿فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ﴾ باغهایی ﴿مِن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ﴾ که اینها صبغهٴ غذایی دارد گذشته از اینکه صبغهٴ غذایی دارد ﴿لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ هم میوه است برای شما هم غذا، اما ﴿وَشَجَرَةً﴾ که ﴿تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاءَ﴾ در جریان طور سینا آنجا چند تعبیر است که اگر ما این را مکسور خواندیم معلوم میشود اسم مکان است و اگر مکسور نخواندیم غیر منصرف بود نام دیگری دارد آیا خود سَینا به معنای زیتون است طور یعنی جَبل چون در آن جبل آن محدودهٴ کوهستانی این درخت بیش از جای دیگر و بهتر از جای دیگر رشد میکند جهاتی است که هم در ذیل این آیه گفته شد هم در ذیل آیه ﴿وَطُورِ سِینِینَ﴾ که ﴿تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآکِلِینَ﴾ هم روغنِ زیتون برای شما نافع است هم وسیلهای است برای غذا خوردن که خورشتِ غذای شماست ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا﴾ دربارهٴ حیوانات هم سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آنجا تا حدودی مبسوطاً بیان شده که حیواناتی که ذات اقدس الهی خلق میکند انواع و اقسامی دارد شیری که از آنها نصیب انسان میشود در بخشهایی آمده است که ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ آیهٴ 66 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این بود ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِینَ﴾ از بین جدار خون و جدار مدفوع این لبنِ طیّب و طاهر و شفاف بیرون میآید الآن شما این چشمههایی که در دامنهٴ کوه البرز یا غیر البرز است میبینید این صدها سال است دارد میجوشد از لجن بیرون میآید دیگر، اینجا دیگر لولهکشی نیست که از وسط گِل و لای بیرون میآید دیگر هر چه شما بکَنید گل است و لای و یک مقدار لجن از این لجنها آبِ شفاف در میآید نه آن لجن مجاز است که به این آب بچسبد نه آب مجاز است که خود را آلوده کند این باید شفاف و صاف در بیاید قدری شما بخواهید با کلنگ بکِنید میبینید لجن است اما در این لجن این همه آبِ شفاف و زلال در آوردن کارِ ربّالعالمین است شما مسیرِ شیر و پستان شیردهیِ گوسفند و گاو را که بشکافی جلوتر بروی میبینی یک دیواره مدفوع است یک دیواره خون، بین خون و مدفوع این لبنِ شفاف در میآید که این در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 66 مشخص شد فرمود این وسیلهٴ عبرت است برای شما ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِینَ﴾ بعد ﴿وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالْأَعْنَابِ﴾ گاهی در قرآن مسئلهٴ دامداری قبل از کشاورزی ذکر میشود گاهی هم به عکس در محلّ بحث ما کشاورزی قبل از جریان دامداری ذکر شده فرمود: ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا﴾ که شرحش در آیهٴ 66 سورهٴ «نحل» گذشت ﴿وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ﴾ که دامداری شما و لبنیات شما از این راه تأمین میشود ﴿وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ اما دربارهٴ اینکه اشکال شده بود که اگر انسان در بدأ پیدایشش مجرّد باشد چگونه برابر سورهٴ «نحل» ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ کسی بپرسد که خب ممکن است مجرّد باشد و چیزی نداند و بعد یاد بگیرد نظیر اینکه ملائکه مجرّدند و اسمای الهی را از وجود مبارک آدم طبق ﴿أَنْبِئْهُمْ﴾ یاد گرفتند. این برای آن است که فرشتگان صدها مسئلهٴ الهی را میدانستند از قبل عالِم بودند از بدأ عالِم بودند منتها علمی روی علم آمده نه اینکه هیچ چیزی را ندانستند. از همان اول عرض کردند ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا﴾ ما میخواهیم سؤال بکنیم بفهمیم ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ اینها را عالِم بودند اهل تسبیح بودند اهل تقدیس بودند منتها چیزهای دیگری را به وسیلهٴ انسان کامل آگاه شدند این نشان آن نیست که چیزی مجرّد باشد و هیچ چیزی را نداند بنابراین آنها با اینکه مجرّد بودند خیلی از چیزها را بعداً یاد گرفتند گذشته از اینکه در همان اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» جریان حضرت آدم و حضرات ملائکه و کیفیت تعلیمشان با بساط دنیایی هماهنگ نبود آن نشئه، یک نشئهٴ خاصّی است که قبل از هبوط وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) به دنیا نه به زمین به این دنیا آن مرحله برقرار شد لذا باید این سؤال و جواب را مناسب با آن نشئه با آن مرحله ارزیابی کرد خب.
پرسش:...
پاسخ: خب، چون فرق میکند دیگر، اگر تجرّدشان نظیر تجرّد انسانی باشد خب بله، اما اگر تجرّدشان تجرّد بالاتر باشد بر اساس ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ معلوم میشود بالاتر نمیروند دیگر ولی انسان مقامِ معلوم ندارد انسان میتواند «إقرأ وارق» بشود ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ بگوید و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بله، منتها باید با آن عالَم مشخص کرد آیا آن عالم، عالم دنیا بود زمین بود تعلیم و تعلّمشان نظیر تعلیم و تعلّم حصولی بود یا تعلیم و تعلّم اسمای الهی برابر اشراق و اشهاد است نه برابر تعلیمِ حصولی و مفهوم برای اینکه آنجا این اسمای الهی که ذات اقدس الهی آنها را یاد حضرت آدم دارد یک الفاظ نبود یک مفاهیم نبود همین اسمایی که در دعای کمیل میگوییم «و بأسمائک الّتی ملأت کلّ شیء» یا در دعای سمات یا در دعای ندبه میگوییم با آن اسم کوهها مرتفع شدند با آن اسم زمین مُنخسف شد با آن اسم فلان قدرت پدید آمد اینها حقایق عینی و خارجیاند این الفاظی که ما مطرح میکنیم سوّمین یا چهارمین مرتبهاند ما به چیزی میگوییم الفاظ و اسماء که دلالت بر مفاهیم داشته باشد آن مفاهیم بر مصادیق منطبقاند، پس این الفاظ اسم است برای مفاهیم و آن مفاهیم سِمهاند علامتاند برای مصادیق آن مصادیق مظهر قدرت الهیاند که آن اسمای الهی ظاهر است و حقایق خارجی میشود مظهر. آنچه را که ما تلفّظ میکنیم اسمای اسمای اسماء الله است زیرا این الفاظ اسماء است برای مفاهیم، مفاهیم الفاظ است برای مصادیق، مصادیق الفاظ است چون مظهرند برای آن حقایق الهی، چون حقایق الهی ظاهر در این مظهرند آن حقایق الهی که در مرتبهٴ چهارم هستند اسماء الله هستند و اگر گفته شد اسماء خدا توقیفی است نسبت به آن امر قطعی است اما نسبت به این البته یک تأدّب فقهی است خب ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ که توضیح این در ذیل آیهٴ 65 و 66 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است