display result search
منو
تفسیر آیات 21 تا 25 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 21 تا 25 سوره مؤمنون

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 25 سوره مؤمنون"

قرآن کریم ما را با تطوّر، تفکّر، تعقّل دعوت کرده است
شریعت یعنی دین یک منبع معرفت‌شناسی دارد یک منبع هستی‌شناسی.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ﴿21﴾ وَعَلَیْهَا وَعَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ ﴿22﴾ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿23﴾ فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ ﴿24﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ ﴿25﴾

چون این سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در مکه نازل شد و مطالب سوَر مکّی اصول دین از توحید و وحی و نبوّت و معاد است البته خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق را هم در بردارد در این سوره بعد از جریان توحید، مسئلهٴ نبوّت را مطرح فرمود. در جریان توحید از خلقتِ آسمان و زمین و از خلقت انسان و از خلقت برخی از موجودات دامی نامی به میان آمده. در جریان خلقت انسان چون مراحل فراوانی برای تحقّق انسان هست و این مراحل بعضیها همسان‌اند بعضیها با فاصلهٴ وجودی و رتبی محقّق می‌شوند لذا گاهی با «ثمّ» عطف می‌شود گاهی با «فاء» در کتابهای ادبی مستحضرید که گفتند «فاء» و «ثمّ» با یک تفاوتی برای ترتیب و تراخی‌اند این مطلب اول. تراخی گاهی به لحاظ زمان است گاهی به لحاظ رتبهٴ وجودی این مطلب دوم. گاهی ممکن است مطلبِ معطوف را با «فاء» عطف کنند برای اینکه فاصلهٴ زمانی کم است گاهی ممکن است همان را با «ثمّ» عطف کنند برای اینکه فاصلهٴ وجودی زیاد است آن مطلبی را که به نام معطوف است بر معطوف‌علیه بخواهند عطف بکنند درجهٴ وجودی آن خیلی بالاتر از درجهٴ وجودی قبلی است. جریان علقه و مضغه و عظام اینها شبیه هم‌اند تقریباً، اما پیدایش روح ولو فاصلهٴ زمانی‌اش مثل فاصله‌های قبلی است ولی چون درجهٴ وجودی‌اش برتر است با «ثمّ» عطف می‌کنند، گاهی این نکته رعایت می‌شود با «ثمّ» عطف می‌کنند، گاهی اصل ترتیب ملحوظ است با «فاء» عطف می‌کنند این هم در کتابهای ادبی آمده هم در کتابهای تفسیری.

مطلب بعدی آن است که قرآن کریم ما را با تطوّر، تفکّر، تعقّل دعوت کرده است خطوط کلی بعضی از مسائل را ذکر کرد بعد به ما فرمود شما تدبّر کنید بهرهٴ صحیح ببرید ما چندتا کار را باید بکنیم اول اینکه خود مطالب قرآن را خوب بفهمیم دوم اینکه از رهنمود قرآن کمک بگیریم به سراغ پی بردن اسرار خلقت برویم سوم اینکه هر چه فهمیدیم این را ظرف قرار بدهیم نه مظروف و معارف قرآن را در ظرفِ علوم بریزیم نه علومِ خود را در قرآن بریزیم و بر قرآن تحمیل کنیم و از زبان قرآن حرفِ خودمان را در بیاوریم. این است که سیدناالاستاد و سایر بزرگان فرمودند مبادا علومتان را بر قرآن تحمیل کنید ناظر به همین بخش سوم است ما هر چه یاد گرفتیم باید این را در ظرف استماع و ظرفیّت مخاطب قرار بدهیم یعنی این بیان نورانی که فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ برای همه در همهٴ سطوح است هر کسی هر علمی دارد باید با اِنصات و با استماع به حضور قرآن برود نه با تکلّم که حرفِ خودش را از زبان قرآن بزند علم خودش را بر قرآن تحمیل بکند این‌چنین نیست هر کس هر چیزی بلد است باید بداند که ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ منتها وقتی قرآن قرائت شد آن که عالِم‌تر است بهرهٴ بیشتری می‌برد آنکه متوسّط است بهرهٴ میانی می‌برد آن که کمتر است بهرهٴ کمتری می‌برد. دانشمندی که فضاشناس است سالیان متمادی در جریان کیهانی کار کرده او وقتی آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مُلک» را می‌خواند خب یقیناً از ما بهتر استفاده می‌کند آیهٴ سورهٴ «ملک» این است که آیهٴ سوم سورهٴ «ملک» ﴿الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ ٭ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَهُوَ حَسِیرٌ﴾ می‌فرماید این طبقات هفت‌گانهٴ آسمان را ما خلق کردیم هیچ شکاف و بی‌نظمی در صدر و ساقهٴ سپهر نیست شما دو بار، سه بار، چهار بار، صدها بار هم که مراجعه کنید بی‌نظمی نمی‌بینید ما که درس‌خواندهٴ علم سماوات نیستیم از این آیه بهرهٴ ضعیف می‌بریم آن که رصدخانه دارد وقتی این آیه را می‌بیند صدها بهرهٴ علمی از این آیه استفاده می‌کند می‌گوید بله فاصلهٴ فلان ستاره تا فلان ستاره چند سال نوری است همیشه همین طور است فاصلهٴ فلان ستاره تا زمین چند سال نوری است همیشه همین طور است هیچ بی‌نظمی نه بین خود کواکب هست نه بین کواکب و زمین و مانند آن، بهره‌ای که او از این آیه می‌برد خیلی بیشتر از آن است که ما می‌بریم.

بنابراین هر چه بشر یاد گرفت این را باید در حوزهٴ ظرفیّت خود قرار بدهد و مستمِع باشد نه متکلّم که حرفِ خودش را از زبان قرآن در بیاورد که یک وقت حرفِ او عوض شد مثلاً بگوییم قرآن عوض شد این طور نیست، پس بنابراین این دو مطلب باید از هم جدا بشود به ما گفتند تا زنده‌ای باید بفهمی فراغت و فارغ‌التحصیلی و خارج شدن و دوران تعطیلی نیست آنها که به جایی رسیدند گفتند اوّلین روزِ جهلِ یک حوزوی یا دانشگاهی آن وقتی است که بگوید من فارغ‌التحصیل شدم همین که گفت فارغ‌التحصیل شدم جهلِ او شروع می‌شود برای اینکه آنچه را که قبلاً خوانده آنها هم از یادش می‌رود بعدی هم که چیزی افزوده نمی‌کند، اما تا نفس می‌کِشد به سراغ علم برود این معلوم می‌شود به جایی می‌رسد این یک وظیفهٴ اول که گفتند تدبّر، تفکّر، تعقّل. مطلب دوم این است که هر چه فهمیدیم ساکت‌تر باشیم برای اینکه بیشتر استفاده می‌کنیم ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ تنها برای مجلس تجوید که نیست برای علما، حکما، برای همه است که در برابر قرآن حرف نزنید هر چه او گفت شما بهره بگیرید منتها شما که کیهان‌شناسید صد مطلب از آیهٴ سورهٴ «ملک» استفاده کنید دیگران که کیهان‌شناس نیستند یکی دو مطلب استفاده می‌کنند شما چون ظرفیتتان زیاد است بیشتر استفاده می‌کنید دیگران که ظرفیتشان کمتر است کمتر.

مطلب بعدی آن است که قرآن کریم فرمود آنچه را که شمایِ سپهرشناس می‌دانید تازه اوایل راه است آن قدر توسعه و تولید در نظام سپهری هست که به ذهنتان نمی‌آید فرمود این آسمانهایی که ما خلق کردیم این کواکبی که ما خلق کردیم این ثواب و سیّاراتی که ما خلق کردیم ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ این «موسعون» هم اسم فاعل نیست صفت مشبهه است به وزن اسم فاعل باب افعال است و ثبات و دوام را می‌رساند فرمود ما دائماً داریم در نظام سپهری توسعه می‌دهیم حالا یا ستاره‌ای از ستاره تولید می‌شود یا کهکشانی از کهکشان تولید می‌شود که همهٴ علوم شما «کالحقةٍ فی فلات» است بنابراین ﴿یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾، ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ فرمود خیلی از چیزهاست که اصلاً نمی‌بینید ولو با چشم مسلّح، بنابراین نباید گفت که همین مقداری که ما کشف کردیم همین مقدار است هر روز ذات اقدس الهی همان طوری که در سازمان کشاورزی زاد و ولد هست در سازمان حیوانات و دامداری زاد و ولد هست در سازمان بشری زاد و ولد هست در ستاره‌ها هم همین طور است در آسمانها همین طور است در کهکشانها همین طور است فرمود: ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ خب بنابراین نه علم می‌تواند متوقّف باشد نه عالِم می‌تواند مغرور باشد و نه هیچ کسی مجاز است که مظروف را به جای ظرف و ظرف را به جای مظروف قرار بدهد حرفِ خود را بر قرآن تحمیل نکند هر چه بفهم‌تر شد ساکت‌تر است می‌بینید طلبه‌ای که جدّی‌تر است او سعی می‌کند ساکت‌تر باشد چون او از درس استاد بیشتر استفاده می‌کند این‌چنین نیست که با دیگری یکی باشد یک استاد است یک درس می‌گوید کسی صد مطلب می‌فهمد یکی پنجاه مطلب. آن که ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ او کامل‌تر است دقیق‌تر گوش می‌دهد بیشتر استفاده می‌کند. همهٴ ما در برابر قرآن این طوریم خب، بنابراین خواستهٴ خودمان را نمی‌توانیم. مطلب بعدی آن است که اگر قرآن کریم فرمود ستاره‌ها طارق‌اند برابر سورهٴ «طارق» فرمود: ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ این نجمِ ثاقِب، طارق شد معلوم می‌شود طرائق و طریقها و راهها برای این ستاره‌هاست آن وقت با ﴿کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ هماهنگ در می‌آید اگر طرائق به معنای طبقات باشد که با آیه سورهٴ «ملک» هماهنگ است که ﴿خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً﴾ و اگر طرائق همان طریقها و راهها و مسیرها باشد با ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ هماهنگ در می‌آید، بنابراین ما حرفِ خودمان را در هر رشته‌ای بر قرآن تحمیل بکنیم این نارواست حرفِ قرآن را بهتر بفهمیم رواست این ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ برای همهٴ طبقات در همهٴ عصر و مصر است.

مطلب بعدی آن است که شریعت، قبلاً هم گذشت که شریعت یعنی دین یک منبع معرفت‌شناسی دارد یک منبع هستی‌شناسی. منبع هستی‌شناسی‌ای فقط خداست یعنی عقیده را، اصول دین را، فروع دین را، اخلاق را، حقوق را تنها مبدأیی که قرارداد می‌کند و وضع می‌کند و قانون‌گزاری می‌کند خداست ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ احدی نه می‌داند نه می‌تواند قانون‌گزار باشد این منبع هستی‌شناسی. منبع معرفت‌شناسی که حالا خدا چه قانونی وضع کرد تنها کسی که می‌فهمد بدون رقیب پیغمبر است حالا انبیای گذشته هر کدام در جای خودشان، وحی مقابل ندارد یعنی پیغمبر مقابل ندارد وحی مقابل ندارد نمی‌شود گفت که حکما و فقها و محدّثین ـ معاذ الله ـ در ردیف انبیایند یا نمی‌شود گفت فلسفه و عرفان و حکمت و برهان در ردیف وحی است او مقابل‌پذیر نیست او شهودی است نه حصولی، معصوم است در سه بخش تلقّی و حفظ و القاء دیگران این‌چنین نیستند لذا وحی مقابل ندارد اوّلین منبع معرفتی، وحی است بعد وقتی که از وحی گذشتیم نوبت به بشر عادی شد دوتا راه دارد برای کشف که بشر کشف بکند ذات اقدس الهی به انبیا چه فرمود آن راه عقل است و راه نقل اینکه می‌بینید در کتابهای فقهی یا اصولی می‌گویند «یدلّ علیه العقل والنقل» همین است عقل شارع نیست (یک) تشریع در شرع او، حقّ او، وظیفهٴ او نیست (دو) چراغ بودن سِمت اوست (سه) عقل کشف می‌کند همان طوری که نقلِ زراره کشف می‌کند این طور نیست که هیچ کدام قانون‌گزار باشند برای اینکه نه موضوع را عقل آفرید نه محمول را عقل آفرید نه ترتّب محمول بر موضوع را عقل آفرید عقل که می‌گوید باید از سمّ پرهیز کرد نه برای آن است که سمّ را او خلق کرده یا تأثیر سمّ که اهلاک باشد او به سمّ داده رابطهٴ موضوع و محمول را او خلق کرده او بیکاره است یعنی بیکاره است مثل اینکه چراغ بیکاره است چراغ که چاه نساخت چراغ که راه نساخت چراغ فقط نشان می‌دهد کجا چاه است کجا راه است. عقل یک چراغ خوبی است می‌گوید چه چیزی بد است چه چیزی خوب است حالا انسان برای درون خودش یک سرپرستی دارد می‌گوید وقتی خب اینجا چاه است من نباید بروم دیگر اینجا راه است باید بروم دیگر. عقل هیچ یعنی هیچ به نحو سالبهٴ کلیّه ذرّه‌ای قانون‌گزار نیست قانون‌شناس خوبی است البته اگر عقل برهانی باشد خب مثل نقل هم همین طور است باید رجالش درست باشد درایتش درست باشد مطلق و مقیّدش درست باشد عام و خاصّش مشخص باشد مفهوم و منطوقش مشخص بشود وجود و معیّنش مشخص بشود تا نقل زراره چراغی باشد که چه کاری را باید کرد چه کاری را نباید کرد. این دوتا چراغ که شما می‌بینید در اصول کاربرد دارد می‌گویند این برائت عقلی است یا برائت نقلی است در فقه کاربرد دارد می‌گویند یدلّ علیه العقل والنقل از همین قبیل است ما باید بدانیم اینکه می‌گویند «کلّما حَکَم العقل، حَکَم العقل» یعنی «فَهِم العقل» این حکم است یعنی ثبوت محمول برای موضوع که قضیه و تصدیق است اشتباه با قانون نشود قانون فقط برای خداست چراغ اگر بخواهد حرف بزند حکم می‌کند اما حکم می‌کند که این موضوعی که من نساختم آن محمولی که من نساختم اینها دوتا با هم ارتباط دارند که این ارتباط را هم من نساختم این چاه را من خلق نکردم افتادنِ در چاه را هم من خلق نکردم هر که در چاه بیفتد پایش می‌شکند را هم من خلق نکردم ولی من می‌بینم این است چاه را می‌بینم افتادن را می‌بینم شکستن پا را می‌بیند. حرفِ چراغ کشف است نه اثبات، حرف عقل کشف است نه اثبات، اثبات فقط برای شرع است و لاغیر، منتها ذات اقدس الهی برای اینکه این چراغ را شفاف‌تر بکند راههای فراونی نشان داده در همان جریان انسان همین طور است در جریان انسان فرمود این وضع را که آفرید شاید چند سال قبل هم به مناسبتهایی حرفهای مرحوم بوعلی نقل شده ایشان در نمط هشتم به بعد اشارات این حرف را دارد داستان سلامان و ابسال را نقل می‌کند مرحوم خواجه طوسی(رضوان الله علیه) می‌گوید من وقتی این کتاب را شرح می‌کردم قصّهٴ سلامان و ابسالی که ابن‌سینا اشاره کرده متوجّه نشده بودم چیست بعد از بیست سال رساله‌ای به دست من رسید که داستان سلامان و ابسال را در آنجا شرح داد آن داستان سلامان و ابسال این بود که کسی به دیگری دل بسته و علاقه‌مند بود که مثل او را بپروراند منتها نه از آن زن، نطفهٴ پدر را گرفتند نطفهٴ مادر را گرفتند در یک جای مناسبی نطفهٴ زن را گرفتند نطفهٴ مرد را گرفتند در یک جای مناسبی گذاشتند و بعد از مدّتی پسری بالغ تربیت شده است این برای قبل از هزار سال است که مرحوم بوعلی می‌گوید حالا آن قصّه چه موقع است روشن نیست خب حالا چندین قرن هست که بشر به فکر شبیه‌سازی بود اگر دو هزار سال قبل بشر این کار را کرده نطفه را گرفته در جایی که شرایط رَحِم را دارد آنجا گذاشته ساخته و زید تولید شده این علم است دیگر اینکه محذوری ندارد که اینکه خدا نشان داد این کار را بکنی بچه متولّد می‌شود. چه کسی می‌کند این کار را چه در درون چه در بیرون چه کسی ﴿أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ می‌کند؟ خدا، چه کسی تبدیل می‌کند؟ خدا، منتها نطفه را کسی اِمنا می‌کند از جایی به جایی قرار می‌دهد منتها آن یا به صورت طبیعی است که در نکاح حاصل است فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ﴾ یا این به صورت صنعتی و علمی است که این نطفتین را در جای دیگر قرار می‌دهند شرایط قرار می‌دهند بعد این را مضغه می‌کند و علقه را مضغه می‌کند و عظام می‌کند و ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ می‌کند و ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این می‌شود علمِ پزشکی این می‌شود شبیه‌سازی. در جریان کشاورزی هم بشرح ایضاً که خوانده شد فرمود اینها شیر می‌دهند شما ببینید در فصول گوناگون زمان و زمینِ مختلف شیرهای مختلف می‌دهند شیر پرچرب، شیر کم‌چرب، شیر فراوان، شیر کم شما خب اینها را یاد بگیرید که چطور می‌شود که گوسفندان فلان رَمه شیر فراوان می‌دهند و چرب، گوسفندان رمهٴ دیگر شیر کمتر می‌دهند و کم‌چرب خب شما بروید یاد بگیرید آن علفها را شناسایی کنید کیفیت تغذیه را شناسایی کنید شیرِ فراوان بگیرید پرچرب هم بگیرید خب حالا اگر کسی اینها را از قرآن یاد گرفته دامداری خوبی تربیت کرده این کشاورزی، کشاورزی اسلامی نیست یعنی کشاورزی اسلامی آن است که طرز دوشیدن باید فرق بکند تا آن طنز.. روشن بشود این می‌شود علمِ اسلامی همهٴ علوم این طور است دامداری این طور است کشاورزی این طور است فرمود شما می‌بینید بالأخره من بین فرث و دم این لبنِ شفاف در می‌آورم می‌بینید که اگر علف مختلف شد شیر کم‌چرب می‌شود یا شیر کم می‌شود و اگر علف خصوصیّت دیگر را داشت شیر پرچرب می‌شود و بیشتر می‌شود خب همین کار را بکنید دیگر مفت‌خور نباشید بالأخره. خب علمِ اسلامی یعنی مثل صحیحه حمّاد باشد که نماز را یاد می‌دهد می‌گوید نماز از اول اذان و اقامه شروع می‌شود بعد تکبیرةالإحرام است و بعد قرائت است و که به آن می‌گویند صحیحه حمّاد، حمّاد چون روایتش طولانی است لقب طولانی هم دارد یعنی علوم اسلامی باید مثل صحیحه حمّاد باشد آن طوری که نماز صبح را یاد می‌دهد آن طور کشاورزی را یاد بدهد خب آن طور در صحیحه «لا تنقض» هم نیست صحیحهٴ «لا تنقض» صدها بار گفته شد که بیش از یک سطر نیست الآن پنجاه شصت جلد کتاب عمیقِ علمی از همین یک سطر در آمده دیگر با حذف مکرّرات تقریرات اساتید امام(رضوان الله علیه) شاگردان زیادی داشت ما یک تقریر حساب می‌کنیم مرحوم آقای خویی(رضوان الله علیه) شاگردان زیادی داشت یک تقریر حساب می‌کنیم اینها هر کدام مبانی خاص دارند همهٴ این پنجاه شصت جلد کتاب از این یک سطر در آمده دیگر حالا اگر پنجاه شصت جلد کتاب ما در کشاورزی از همین یک سطر آیه در بیاوریم این علم، علم اسلامی نیست؟! فرمود این فرث هست این دَم هست بین اینها لبنِ خالص در می‌آید بروید بررسی کنید ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً﴾ شما تماشا می‌کنید ولی باید عبرت بگیرید. معنای عبرت آن است که اگر جامعه‌ای از فقر عبور کرده به قنا رسیده می‌شود عبرت، از جهل عبور کرده به علم رسیده می‌شود عبرت، از غفلت عبور کرده به تذکّر رسیده می‌شود عبرت، اگر یک دامدار سنّتی بود و شیر دوشید و خورد می‌شود تماشا نه عبرت فرمود: ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً﴾ باید عبور بکنید ولی شما تماشا می‌کنید همان سنّتی که چندین سال قبل بود الآن هم همان طور است دیگر. خب ﴿وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً﴾ فواکه هم همین طور است درختان زیتون و امثال ذلک هم همین طور است دامداری و کشاورزی هم همین طور است فرمود بهره‌هایی شما می‌برید از این دامها چه خودتان سوار می‌شوید روی اسب و امثال ذلک یا بارهایتان را جابه‌جا می‌کنند کشتیهایتان هم همین طور است انحای ساختن کشتی هم همین طور است باد چه موقع می‌وزد این هواشناسی خب آن روز که دیگر برق نبود آن روز که موتور نبود که به وسیلهٴ رهبری باد این کشتیها تنظیم می‌شد دیگر چه موقع نسیم می‌ورزد از کجا نسیم می‌وزد چه موقع به صورت متوسّط در می‌آید چه موقع تندباد می‌شود چه موقع توفنده می‌شود در چه فصلی این‌چنین است کشتیها را برابر او تنظیم می‌کردند دیگر، خب این کشتی‌شناسی و کشتی‌سازی و کشتیرانی این بر اساس باد بود دیگر این دیگر موتوری که نداشت که فرمود اینها را خب یاد بگیرید ببینید این بادها کجا وزیده می‌شود چه موقع وزیده می‌شود درجاتش چقدر است کشتیها را هم برابر او تنظیم بکنید ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ﴾ کذا، این ﴿تَجْرِی فِی الْبَحْرِ﴾ کذا خب اگر بی‌نظمی باشد که قرآن ما را ارشاد نمی‌کند به او که هر وقتی باد بوزد بعد بگوید شما کشتیرانی کنید خب اینکه نظم نشد که. شما ما را تشویق می‌کنید به کشتیرانی بادها را هم منظم نمی‌کنی خب این می‌شود هلاکت، پس باد یک سلسله نظم ریاضی دارد حرکتِ کشتی به تبع باد یک سلسله نظم ریاضی دارد شما هم ما را به کشتیرانی دعوت کردی بله این درست است اینها همه‌‌اش می‌شود آن کشتیرانی و کشتی‌سازی می‌شود اسلامی، هواشناسی می‌شود اسلامی، تنظیم حرکات این کشتیها در دریاها برابر بادهای پیش‌بینی شده می‌شود اسلامی برای اینکه لحظه به لحظه فعلِ خداست دیگر الآن ما که داریم قرآن تفسیر می‌کنیم چرا تفسیرِ ما اسلامی است؟ برای اینکه می‌گوییم خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین گفت خب آن که رشتهٴ کشاورزی دارد یا دامداری دارد یا کشتی‌سازی دارد یا هواشناسی دارد می‌گوید خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد اگر خدا چنین گفت اسلامی است خدا چنین کرد هم اسلامی است حالا مگر می‌شود در ماه مبارک رمضان اگر کسی بر او ثابت شد که نظم ریاضی این است عالماً عامداً دروغ گفته خب معصیت کرده روزه‌اش باطل است کفّاره هم باید بدهد این کذبِ بر خداست دیگر، او اگر گفته که جریان تولید ستاره‌ها برابر آیهٴ سورهٴ «انبیاء» که فرمود: ﴿أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ نام این آیه را نبرد برای او مسلّم شده که تولید ستاره از فلان راه است نه از این راه این عالماً عامداً برای اینکه فریب بدهد دروغ بگوید، بگوید خدای سبحان این ستاره‌ها را از این راه تولید کرده خب این معصیت کبیره کرده روزه‌اش هم باطل است کفّاره هم باید بدهد. دروغ بر خدا فرقی ندارد چه در قول او چه در فعل او، بنابراین ما نباید توقع داشته باشیم که اگر یک علم اسلامی شد نظیر صحیحهٴ حمّاد باشد که از اول اذان و اقامه شروع کرده تا آخر «والسلام علیکم» را نقل به ما بگوید این هم همین طور است. آن وقت یک تفسیر موضوعی می‌خواهد که طراق یعنی چه، سَبع به معنی طراق است یا سبع به معنی سبع طریق است یا سبع طراق است آن دیگر تفسیر ترتیبی نیست می‌شود تفسیر موضوعی. وقتی که مسئلهٴ توحید را به این حد گذراندند در جریان اسمای الهی که در نوبت قبل مطرح شد که بین مُلک و ملکوت فرق است ذات اقدس الهی هر مطلبی را که فرمودند ضامنِ مضمون آن آیه، اسمای حسنایی است که در پایان آیه است اگر آیه، آیهٴ رحمت و عنایت الهی باشد در ذیلش دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾ اگر آیه انتقام و کیفر باشد دارد ﴿عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ و مانند آن، اگر قَهر باشد علیه ظالمان دارد ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ اسمای حسنایی که خدای سبحان در پایان آیه یا در آغاز آیه دارد مناسب با مضمون همان آیه است این مطلب تفصیلی. در قرآن کریم فرمود هر چیزی مُلکی دارد که به دست خداست هر چیزی یعنی هر چیزی ملکوتی دارد که آن هم به دست خداست یک وقت است که مُلک و ملکوت، ملکوت شدّت ملک است نظیر قدرت و اقتدار اینها هر دو صفت خالق‌اند خدا هم قادر است و هم مقتدر که می‌گویند اینجا زیادیِ مبنا دلالت بر زیادی معنا دارد اقتدار بالاتر از قدرت است و هر دو صفت خالق‌اند، اما در سورهٴ «ملک» و در پایان سورهٴ «یس» می‌گوید هر چیزی ملکوت دارد مثل اینکه می‌گوییم هر انسانی یک بدن دارد یک روح این ملکوت دیگر صفت خدا نیست به دست خداست خب آنجایی که می‌گوید مُلک به دست خداست می‌گوید «تبارک» آنجا که می‌گوید ملکوت به دست خداست می‌گوید «سبحان» که «سبحان» می‌شود از اسمای تنزیهی حق، تبارک می‌شود از اسمای تشبیهی حق ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ (یک) ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ (دو) «لکلّ شیء ملکوت» مثل اینکه بگوییم «لکلّ انسان روح، لکلّ ظاهرٍ باطن» آن چهرهٴ ارتباطی هر چیزی به خدا آن می‌شود ملکوتِ او، اگر کسی او را ببیند یقیناً خدا را مشاهده می‌کند در حدّ خودش در فصل سوم چرا؟ برای اینکه دربارهٴ حضرت ابراهیم فرمود ما ملکوتِ اشیا را نشان او دادیم ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اما دربارهٴ افراد دیگر نگفت ما ارائه کردیم ملکوت را، گفت آیاتمان را نشان می‌دهیم ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾ خب سراسر عالم آیات الهی است اما ملکوت را نشان کسی نمی‌دهد ولی به ماها فرمود شما نگاه کنید شاید ببینید بله، در بین انسانهای عادی کسانی هستند که نگاه می‌کنند نظر غیر از رؤیت است در فارسی نگاه غیر از دیدن است فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نگاه کنید شاید ببینید در بین نگاه‌کننده‌ها یک حارثةبن‌زیدی پیدا می‌شود یک اُویس قَرنی پیدا می‌شود یک گوشه را می‌بیند پس تسبیحی که ذکر شده با تبارکی که ذکر شده ضامنِ مضمون همان آیه است و این تناسبی است در همه جای آیات قرآن و هر چیزی ملکوت دارد و ملکوت هر چیز عبارت از باطن هر چیز است آن جهت ارتباط کلّ شیء به الله را می‌گویند ملکوتِ او. بعد از جریان توحید مسئلهٴ وحی را ذکر فرمود منتها چون در سورهٴ مبارکهٴ «هود» تقریباً بیش از سه صفحه دربارهٴ حضرت نوح سخن به میان آمده که بحثش مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «هود» از آیهٴ 25 که فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسْلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ از آیهٴ 25 تا آیهٴ 49 بیش از سه صفحه مربوط به قصّهٴ حضرت نوح است حضرت نوح و کشتی نوح و سوار شدن مؤمنان و هلاک شدن کافران و جریان فرزند ناصالح نوح و همهٴ اینها از 25 تا 49 مربوط به حضرت نوح است که مبسوطاً این قصّه‌اش آنجا ذکر شده. در این قسمت جریان حضرت نوح را ذکر می‌کنند بعد از جریان حضرت نوح بعد از چند آیه می‌فرمایند: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ﴾ این هم یک، بعد از تقریباً یک صفحه می‌فرماید: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ﴾ تا می‌رسد به حضرت موسی و عیسی(سلام الله علیهما) که در آیهٴ 49 می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ﴾ بین حضرت نوح تا حضرت موسی و عیسی(سلام الله علیهما) انبیای فراوانی بودند که فقط در دو مقطع می‌فرماید: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ﴾ یا ﴿قُرُوناً آخَرِینَ﴾ نسلهایی، امّتهایی، انبیایی آمدند ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ این «تَترا» یعنی متواتر این نظیر تقوا که «تاء» آن اول کلمه نیست اصلش «وَقَی» است این «تَترا» هم اصلش «وَتَر» است که کم کم می‌شود متواتر فرمود انبیای ما متواتر بودند کتب ما متواتر بود رهبری ما متواتر بود هرگز نگذاشتیم که این چراغ در ملّتی خاموش بشود بعد کم کم نام مبارک حضرت موسی و عیسی را می‌برند این چند آیه مربوط به آن است چون قصّهٴ تفصیلی جریان حضرت نوح در سورهٴ «هود» گذشت اینجا ما به طور مبسوط بحث نخواهیم داشت ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ فقط الله را بپرستید، چرا؟ برای اینکه ﴿مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ معبودی غیر از او نیست چرا تقوا را رعایت نمی‌کنید.
مطلب مهم آن است که اینها ملحد نبودند مشرک بودند یعنی معتقد بودند خدایی هست واجب‌الوجود هست خالق سماوات والأرض هست مدیر کلّ ربّ الأرباب اوست اینها را قبول داشتند می‌گفتند ما چون به او دسترسی نداریم حس‌گرا بودند بتها را می‌پرستیدند، بتها را می‌پرستیدند مشرک بودند معنایش این نیست که قدری خدا را می‌پرستیدند قدری اینها را (یک) در عبادت هم خدا را می‌پرستیدند هم بتها را (دو) هیچ کدام از اینها نبود اینها فقط بتها را می‌پرستیدند می‌گفتند ما دسترسی به خدا نداریم معنای شرک این نیست که گاهی خدا را گاهی غیر خدا را، معنای شرک این نیست که هم خدا هم غیر خدا آنکه هم خدا و هم غیر خداست آن می‌شود ریا نه شرک، شرک مصطلح این است که فقط غیر خدا را می‌پرستند معنایش این است که این عبادت که مخصوص خداست آن را برای دیگری قرار می‌دهند دیگری را شریک الله قرار می‌دهند در استحقاق عبادت. خدا مستحقّ عبادت است و لاغیر این سِمت را برای غیر خدا قرار می‌دهند می‌شوند مشرک نه اینکه هم خدا را و هم غیر خدا را با هم می‌پرستیدند فرمود: ﴿مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ﴾ در بین اینها افرادی که متمکّن بودند چشم پُرکن بودند سرمایه‌دار بودند اهل زرق و برق بودند اینها به مبارزه برخاستند سخن از سیاست نبود سخن از تکاثر و ثروت بود یک وقت است وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) قیام می‌کند این هم با ملأ درگیر می‌شود هم با دستگاه حکومت، اما در جریان حضرت نوح نیامد که مثلاً حکومتی بود و سلطنتی داشت و دستگاه حکومت با او درگیر بودند آنچه بود ملأ بود حالا یا طایفه‌سالاری بود مردم‌سالاری بود و قدرت‌سالاری بود هر چه بود بالأخره کار دست اینها بود ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ اینها چون حس‌گرا بودند معنای وحی و نبوّت و اینها را درک نمی‌کردند چیزی که محسوس بود درک می‌کردند چیزی که معقول بود به سراغش نمی‌رفتند و درک کنند. آنها آن جدارهٴ عقل و قلب را قفل کرده بودند فرمود: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ یک عدّه واقعاً قلبشان قفل است یعنی حرف در قلبشان نفوذ نمی‌کند این را عمداً بستند اول با معصیت بعد کم کم با تکذیب ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این رِین متراکم باعث بسته شدن دل شد ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ خب، در اینجا فرمود ملأ گفتند که این بشر است مثل شما و وجود مبارک نوح را همانند خود می‌پنداشتند گفتند ﴿یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ می‌خواهد بر شما ریاست کند حاکم بشود، بشود مطاع شما بشوید مطیعِ او و وحی و نبوّتی نیست ـ معاذ الله ـ اگر پیامبری بود وحی و نبوّتی بود باید فرشته می‌آمد چون انسان این لیاقت را ندارد ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِکَةً﴾ خدا فرشته نازل می‌کرد مگر بشر می‌تواند به مقام نبوّت برسد. یکی از مهم‌ترین کارهای انبیا همین بشرشناسی است و بشرشناساندن که انسان را به خود انسان معرفی کنند. بسیاری از افراد واقعاً خودشان را گُم کردند در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» دارد که اینها خودشان را فراموش کردند در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و «آل‌عمران» و آن محدوده این است که اینها فقط به فکر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ خب آنکه در آنجا فرمود اینها فقط به فکر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اینکه می‌فرماید: ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ برای آن است که یک خودِ انسانی داریم که آن را فراموش کردند یک خود حیوانی داریم که ﴿ذرع یأکل ویتمتع و یلهمهم العمر﴾ به فکر این هستند اینها خیال می‌کنند انسان همین است که در تالار تشریح خلاصه می‌شود از تالار تشریح به سردخانه از سردخانه هم زیر خاک تمام شد، دیگر نمی‌دانند این ابزاری است که این محدوده را طی می‌کند بعد به مسیر ابد حرکت می‌کند بعد می‌گویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ این سابقه ندارد ما تا حال چنین چیزی نشنیدیم خب تا حال شما انبیای دیگر که آمدند رُسل دیگر که آمدند آنها را خانه‌نشین کردید نگذاشتید حرف آنها به جامعه برسد ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ﴾ اینها چون عقل را در همان حس می‌دانستند کسی که بر خلاف آنها می‌اندیشید این را دیوانه می‌پنداشتند دیوانه یعنی دیوزده، جن، دیو خب موجودی است و آنها هم مسلمان دارند کافر دارند مزاحم دارند غیر مزاحم دارند ارتباط با آنها، تسخیر آنها می‌دانید جزء کارهای محرَّم است همهٴ اینها در مکاسب محرّمه خواندید که این کار ارتباط با آنها و این را کسب قرار دادن ـ معاذ الله ـ با این کار بتوانند ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ کار سَحره است کار ساحر را انجام بدهند ایجاد اختلاف کنند اینها جزء کارهای محرّم است در اسلام. فرمود اینها ـ معاذ الله ـ دیوانه‌اند دیوانه یعنی دیوزده این کلمه مرکّب است کلمهٴ بسیط نیست ﴿فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ﴾ صبر کنید تا کم کم بساطش برچیده می‌شود بعد وجود مبارک نوح استنصار کرد و خدای سبحان پاسخ استنصار را با نصرت داد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن