display result search
منو
تفسیر آیات 49 تا 54 سوره حج

تفسیر آیات 49 تا 54 سوره حج

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 20 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 49 تا 54 سوره حج"

بیان برخی مصادیق و رزق کریم برای مؤمنین
عواقب سعایت و ناسازگاری درباره آیات الهی
کارشکنی و توطئه عده ای در مسیر رسالت انبیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿49﴾ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿50﴾ وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ ﴿51﴾ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿52﴾ لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفَی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ﴿53﴾ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿54﴾

بیان برخی مصادیق و رزق کریم برای مؤمنین
بعد از اینکه جریان بخشی از انبیا(علیهم السلام) را ذکر فرمود و برخورد امّتهای آنها را با انبیا(علیهم السلام) طرح کرد پاداش مؤمنانِ آنها را ذکر فرمود و کیفر تلخِ معاندان را طرح کرد برای اینکه مطلب بعدی را با تناسب ارائه کند یک خطاب عمومی دارد و یک طرح جامع. خطاب عمومی این است که به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به همهٴ مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان بگو ﴿إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ شما مسافرید با مرگ هجرت می‌کنید و به محکمهٴ عدلِ الهی می‌روید چه اینکه در دنیا هم با حسابِ الهی روبه‌رو هستید، اگر کسی ایمان آورد و از نظر عقیده تام شد و این عقیده را به عمل مرتبط کرد و عملِ صالح انجام داد هم لغزشهای او بخشوده می‌شود هم از رزقِ کریم برخوردار است. خوراکیها و پوشاکیها و مسکنها و امثال ذلک را کمتر به رزقِ کریم یاد می‌کنند آن رزقی که به کرامت انسان مرتبط است نظیر معارف، نظیر عقاید، نظیر کشفهای علمی، نظیر درجات معنوی و مانند آنها اینها رزق کریم است که وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) از نبوّت به عنوان رزقِ حَسَن یاد کرده است. پس گذشته از تأمین نیازهای دنیایی از رزق کریم هم آنها را برخوردار می‌کند علمِ خوب عطا می‌کند، شرح صدر عطا می‌کند، سِعهٴ صدر عطا می‌کند و مانند آن. در قبال ﴿وَالَّذِینَ﴾

عواقب سعایت و ناسازگاری درباره آیات الهی
مقابل اینها ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا﴾ مقابل ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا﴾، ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ است، مقابل ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، ﴿عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ﴾ است ولی برای اینکه این سرفصلی است نسبت به مطالب بعدی، تعبیر مقابل ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ این شد که ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا﴾ نفرمود آ‌نها که کافرند و معصیت می‌کنند آن را در بخشهای دیگر فرمود آنچه مناسب با آیهٴ بعد است همین تعبیر است کسانی که دربارهٴ آیات ما سِعایت می‌کنند، بدرفتاری می‌کنند، نسبت به عقاید دینِ مسلمانها، نسبت به اخلاق مسلمانها، نسبت به قوانین اسلامی سِعایت می‌کنند بدرفتاری می‌کنند سعی و کوشش می‌کنند که اینها را بد جلوه بدهند مُشوَّح نشان بدهند و مانند آ‌ن، این گروه اصحاب جحیم‌اند ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا﴾ دربارهٴ آیات ما که آیات ما را به صورت سِحر و شعبده و کِهانت و جادو و طلسم و اینها معرفی کنند (یک)، قوانین ما را ارتجاعی و عقب‌افتاده معرفی کنند (دو)، مسلمانها را به عنوان وازده و وامانده معرفی بکنند (سه)، این گروه اصحاب جحیم‌اند. خب مقابل ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ و ﴿عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ﴾ است لکن آنچه مناسب با آیه 52 است که مطلب جدیدی است همین تعبیر است لذا این را در مقابل ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ ذکر فرمود. ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ﴾ اینها می‌خواهند معاجِز باشند، مُعجِّز باشند یعنی ما را به عجز بکشانند خودشان جلو بیفتند در مسابقات آن‌که جلو می‌رود معاجِز است لذا از او به مسابِق تعبیر کردند اینکه عقب می‌افتد این مسبوق است در بخشهایی از قرآن کریم فرمود آنها معجِز نیستند (یک)، آنها معاجِز نیستند (دو)، ما مسبوق نیستیم (سه)، ما همیشه سابقیم حرف اول را ما می‌زنیم، اگر آنها معاجِز باشد دینِ ما به عجز می‌افتد رهبران دین به دنبال می‌افتند می‌شوند مسبوق آنها برنده‌اند، ولی آنها معاجِز نیستند آنها معجِّز نیستند که دین و رهبران دین را عاجز کنند خودشان بشوند سابق، رهبران دین بشود مسبوق این طور نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» تعبیر قرآن کریم این است که آیهٴ شصت ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ ما در صحنهٴ خلقت در میدان کیهانی هرگز ما عقب نمی‌افتیم یعنی ارادهٴ خدا، دین خدا، دستورهای الهی مسبوق نیست ما همیشه سابقیم اوّلین حرف را خدا می‌زند دینِ خدا می‌زند و مانند آن، پس اینها درصدد آن هستند که ما را به عقب برانند بشوند معاجِز، بشوند معجِّز، بشوند سابق ولی دین ما به عجز نمی‌افتد دین ما مسبوق نمی‌شود دین ما پویاست. فرمود: ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ﴾ یعنی در این صددند در حالی که درصدد اینکه دین را به عجز بکِشند هستند اینها اصحاب جحیم‌اند.

کارشکنی و توطئه عده ای در مسیر رسالت انبیا
حالا این سرفصل. تناسب این سرفصل با آیهٴ بعدی خوب روشن می‌شود فرمود این مطلبی است مربوط به نبوّت عامّه همان طوری که در بخشهایی از سورهٴ «نحل» فرمود هیچ امّت و ملّتی نیست مگر اینکه رهبران الهی از طرف خدا می‌آیند آنها را هدایت می‌کنند حالا یا پیغمبرند یا امام‌اند یا عالِمان دین‌اند که از طرف خدا و پیغمبر مأموریت پیدا می‌کنند دینِ خدا را تبلیغ می‌کنند و هیچ ملّتی و هیچ قریه‌ای نیست که از این فضیلت محروم باشد اینها جزء احکام و نبوّت عامّه است در همین بخشها هم فرمود هر جا پیامبری بود عدّه‌ای بالأخره درصدد ایذاء او برآمدند اینجا هم مربوط به نبوّت عامّه است که به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این کارشکنیهایی که دربارهٴ دین تو می‌کنند این سابقهٴ طولانی دارد هر پیامبری که آمد همین کار را هم با او کردند پس ایذاء پیامبر و کفرِ عملی یک عدّه قبلاً ذکر شده اما توطئه دشمنان و القاء شبهات و اضلال عدّه‌ای و دین‌تراشی عدّه‌ای و گمراه کردن عدّه‌ای این همیشه بود هر جا پیامبری بود اول با نبوّت مبارزه کردند بعد دیدند نبوّت در جامعه جا گرفت اینها آمدند ادّعای نبوّت کردند شدند مُتَنبِّی. این بحث در پنج طبقه قبلاً گذشت دربارهٴ ربوبیّت بود، دربارهٴ نبوّت بود، دربارهٴ امامت بود، دربارهٴ روحانیت بود و دربارهٴ ایمان. این پنج طبقه، پنج درجه همیشه بدلی‌اش جعل شده. در جریان نبوّت عدّه‌ای آمدند با نبوّت درگیر شدند دیدند که نه، انبیا معجزه آوردند فکرشان در جامعه جا افتاد بعد آمدند متنبّی شدند گفتند نبوّت حق است خدا پیامبرانی دارد عدّه‌ای را می‌فرستد ولی ما را فرستاده نه این آقا را اینها متنبّیان‌اند آمار متنبّی در تاریخ بشریّت کمتر از انبیا نیست. بعد وقتی متنبّیان بازارشان آشفته شد به این فکر افتادند که دسیسه کنند در کارِ انبیا رخنه کنند نگذارند کارشان در جامعه رشد کند با ایجاد شبهه، با ایجاد وسوسه و مانند آ‌ن، این یک اصل کلّی است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با این اصل حالا دارد آشنا می‌شود به تعلیم الهی.

تبیین فرق بین رسول و بنی
فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ﴾ مستحضرید که یک فرقی است بین رسول و نبیّ که هر رسولی نبیّ است ولی هر نبیّ‌ای رسول نیست زیرا نبأ یعنی خبر، انسان از آن جهت که اخبار را از طرف وحی از ذات اقدس الهی می‌گیرد می‌شود نبیّ، از آن جهت که مأمور است یافته‌های خود را به مردم ابلاغ کند می‌شود رسول آن نبوّت جنبهٴ ارتباط این پیغمبر است با خدای سبحان، رسالت آن جنبهٴ ارتباط پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است با مردم این یک فرق، این فرقِ معهود اینجا مراد نیست برای اینکه صدر آیه دارد که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا﴾ یعنی رسول هم رسالت دارد نبیّ هم رسالت دارد، پس آن فرقی که بین نبیّ و رسول بود و آن فرق سرِ جایش محفوظ است اینجا آن فرق مطرح نیست فرق دیگری که بین نبیّ و رسول است این است که گفتند رسول، فرشته و وحی را می‌بیند با او از نزدیک گفتگو می‌کند ولی نبیّ وحی را تلقّی می‌کند ولی فرشته را نمی‌بیند که با او مکالمه کند. این فرق می‌تواند در اینجا منظور باشد و مطرح باشد ولی به هر حال چه وحی را بیابد بدون مشاهدهٴ فرشته چه وحی را با مشاهدهٴ فرشته می‌گیرد رسالتش محفوظ است یعنی از طرف خدا مأمور است که دین خدا را به مردم ابلاغ کند به دلیل اینکه در صدر آیه این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا﴾

رسالت انبیا در برابر وسوسه شیاطین
خب، فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ﴾ این وقتی که رسول یا نبیّ احکام و حِکَم الهی را گرفت و به جامعه منتقل کرد شیاطین بیکار نیستند. شیطنت گاهی به این است که اشخاص را وادار می‌کنند به معاصی این در آیات دیگر است الآن اینجا مشکلِ فرهنگی و شبیخون فرهنگی و تهاجم فرهنگی مطرح است. یک وقت است که شیطان وسوسه می‌کند که انسان معصیت می‌کند آن در آیات دیگر مطرح است عنصر محوری این آیه تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی است فرمود هر پیامبری را که ما فرستادیم احکام الهی را، آیات الهی را که بر مردم می‌خواند اینها بین تبلیغ آن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گوشِ مردم و قلبِ مردم در اینجا فتنه‌گری می‌کنند در اینجا وسوسه می‌کنند در اینجا آشوب و شبهه ایجاد می‌کنند در اینجا مغالطه می‌کنند و مانند آن. فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی﴾ این ﴿تَمَنَّی﴾ هم به معنای تلاوت است هم به معنای امید داشتن به نشر معارف و احکام و حِکم الهی. وقتی چنین کاری را پیامبر کرد ﴿أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾ نه ـ معاذ الله ـ در حوزهٴ قلب پیغمبر راه دارد آنجا چون معصوم و مصون است بالقول المطلق آنجا به هیچ وجه راه ندارد همین که به جامعه منتقل شد در سطح جامعه با ایجاد شبهه، با ایجاد شهوت، با ایجاد انگیزه‌های علمی شبهه ایجاد می‌کند و این را عقب‌افتاده تلقّی می‌کنند و مانند آن. خب، ﴿أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾ تا اینکه مردم نپذیرند. خب همهٴ مغالطات که حالا سیزده قِسمش در منطقه آمده است اینها دست‌بافت شیطان است یعنی موضوع را به جای محمول نشاندن، محمول را به جای موضوع نشاندن، موضوعها را عوض کردن، محمولها را عوض کردن، روابط را عوض کردن، قضیه را به صورت مغالطه که برهان نیست برهان‌نما نشان دادن کارِ شیطان است برای اینکه ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ این جدالِ باطل این مِرآء باطل این شبیخون و تهاجم محصول فتنهٴ شیطان است شیطان اینها را در دلهای پیروانشان القا می‌کند آنها هم دست به قلم می‌کنند می‌نویسند یا زبان دراز می‌کنند می‌گویند پس ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ همهٴ این مغالطات به شیطنتِ شیطان برمی‌گردد خب شیطان هم سابقهٴ شش هزار سال عبادت دارد سابقهٴ حشر با ملائک دارد اینها را خیلی خوب بلد است و می‌تواند شبهه ایجاد کند کارِ او هم شبهه ایجاد کردن است یعنی گِره زدن است بالأخره جزء ﴿النَّفَاثَاتِ فِی الْعُقَدِ﴾ است این کار را می‌کند. خدای سبحان هم کارِ او را ذکر می‌کند (یک)، هم کار خودش را بیان می‌کند (دو)، هم وظیفهٴ عالمان دین را تشریح می‌کند (سه).

تبیین مهمترین مصادیق امتحانات الهی
فرمود این کار فتنه است امتحانِ خداست هر کسی به مقامی می‌رسد به وسیلهٴ آزمون الهی و فتنهٴ الهی و امتحان الهی می‌رسد افراد عادی امتحانشان با همین مسائل حلال و حرام و سیّئاتِ گوش و چشم و اینهاست حوزه‌ها و دانشگاهها امتحانشان به همین شبهات علمی و ایجاد شبهه و طرح شبهه و پاسخ به شبهه است که ما آیا اینها در برابر این امتحان می‌لرزند یا موفق می‌شوند مهم‌ترین امتحان خدا نسبت به حوزه‌ها و دانشگاهها همین تهاجم و شبهات فرهنگی است مهم‌ترین امتحان الهی در سطح جامعه برای تُجّار جریان رباست برای جوانها جریان ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ا﴾ است و مانند آن. عالَم، عالم تکامل است وقتی انسان به کمال می‌رسد که در امتحان به پیروزی برسد حالا اگر کسی نابینا بود و نامحرم را نگاه نکرد این به درجاتی نمی‌رسد کسی می‌تواند نفس امّاره را، نفس مسوّله را، سایر درکات این نفوس را رام بکند که در معرض آزمون قرار بگیرد. فرمود ما شما را می‌آزماییم در حرم هستید یا در حال اِحرام هستید در عین حال که به شما گفتیم صیدِ دریایی برای شما حرام است ولی صید صحرایی حرام است این آهوها، این کبوترها، این کبکها، اینهایی که در دامنه‌های کوه‌اند اینها را طرزی می‌رَمانیم که در دسترس شما و تیررس شما قرار بگیرد از طرفی به شما می‌گوییم صید در حال اِحرام حرام است از طرفی این آهوهای بالای کوه، این حیوانهای بالای کوه را دستور می‌دهیم در تیررس شما نزدیک چادرهای شما بیایند ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَرِمَاحُکُمْ﴾ اگر خدا بفرماید در حال اِحرام یا در حرم صید حرام است و صید در دسترس نباشد که دیگر آزمون نیست فرمود در حالی که مُحرِمید یا در حرم هستید صیدِ صحرایی حرام است ولی این صید به دستور ما جابه‌جا می‌شود ما اینها را دستور می‌دهیم قدری از بالای کوه و روی قلّه بیایند پایین در دامنه قرار بگیرند نزدیک چادرهای شما بیایند که با تیر بتوانید اینها را صید کنید یا با دست می‌توانید اینها را صید کنید تا ببینیم می‌توانید یا نمی‌توانید از این طرف می‌فرماید: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ از آن طرف چهارتا نامحرم را از کنار چشم آدم عبور می‌دهد از این طرف می‌فرماید رشوه حرام است از آن طرف چهارتا رومیزی و زیرمیزی هم می‌آزماید، از این طرف می‌فرماید ربا حرام است از آن طرف هم چهارتا وام‌خوار را به درِ مغازه می‌فرستد تا بشود امتحان، اگر امتحان نشود کسی کمال نمی‌رسد که. اما مهم‌ترین امتحان حوزه و دانشگاه همین شبیخون فرهنگی و تهاجم فرهنگی است آدم اگر نداند چه شبهه‌ای در کشور هست از کجا می‌آید راه‌حلّش چیست به وظیفه‌اش عمل نکرده. فرمود هیچ پیغمبری نیست مگر اینکه شیاطین در دینِ او رخنه می‌کنند که مبادا جامعه این دین را به عنوان راهِ سعادت تلقّی بکند این کار را آنها می‌کنند یک عدّه که قلبشان مریض است می‌پذیرند، یک عدّه که قلبشان قاسی است بیشتر می‌پذیرند، یک عدّه که مردان الهی و اهل تحقیق‌اند نه تنها نمی‌پذیرند درصدد ابطال این شبهات هم هستند. فرمود این راهِ آزمون ماست.

گستره القائات شیطان در حوزه تکوین و تشریع
فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی﴾ حالا آیات الهی را تلاوت کنند یک مرحله، تفسیر کند تبیین کند به مردم ابلاغ کند تعلیمِ کتاب و حکمت کند مرحلهٴ برتر، ﴿أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾ در حوزهٴ کار او شیطان راه پیدا می‌کند یعنی بین تبلیغ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سطح جامعه اینجا وسوسه و شیطنت و شبیخون و تهاجم راه پیدا کند که مبادا مطالب صحیح به مردم برسد این کار را می‌کند خب حالا بعد چطور؟ فرمود سرانجام در هر مقطع تاریخی در هر آزمونی حق پیروز است این ﴿وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ یا ﴿الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ این تنها مربوط به زمان ظهور حضرت(سلام الله علیه) نیست در هر مقطع تاریخی دقیقهٴ نود حق پیروز است در هر جایی. فرمود: ﴿فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ﴾ چند مطلب را اینجا ذکر کرد. مطلب اول اینکه خب بالأخره شیطنت کارشان را کردند نتیجه چه می‌شود؟ اول به نتیجه می‌پردازند که در کلّ این صحنه حق پیروز است. مطلب دوم این است که خب حالا چرا شما اجازه می‌دهید شیطان چنین کاری بکند شیطان که در مقابل خدا نیست شیطان نظیر کَلب معلّم است درست است که این سگ می‌گیرد و پارس می‌کند و گاز می‌گیرد اما بالأخره این کلبی است در دستگاه شما معلَّم شما این سگ را اغراء می‌کنید تا یک عدّه پارس بکند تا بیگانه فرار بکند آشنا بیاید بعد اگر کسی قصد سرقت داشت شما همین سگ را اغراء می‌کنید که این را گاز بگیرد خودتان فرمودید: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ این شیطان یک کلبِ تربیت شده است درست است خودش معصیت کرده و سگ است و سگ شده و اهل جهنّم است اما سگی است که در نظام تکوین بیش از حدّ خود کاری نمی‌کند در نظام تشریع بله معصیت کرده اهل جهنّم است هر کسی هم به دنبال او برود جهنّمی است اما آیا در نظام تکوین ـ معاذ الله ـ شیطان در برابر خداست یا نظیر کلب معلّم است که به دستور او کار می‌کند. به دستور خدای سبحان شیطان وسوسه می‌کند و

پاداش مبارزه با وسوسه های شیطانی
وسوسه هم همان طوری که بارها گفته شد از نعمتهای الهی است چون هر کس به هر جا رسید از وسوسه رسید وسوسه به طرف آدم می‌آید آدم مقاومت می‌کند جهاد اکبر شروع می‌شود در این صحنه یا پیروز است یا شهید، اگر تا آخر درگیر بود مکرّر وسوسه کرد و این استغفار کرد و استعاذه کرد و تسلیم نشد و مُرد شربت شهادت نوشید که همین است که دارد اگر کسی در بسترش بر محبّت علی و اولاد علی بمیرد، محبّت اهل بیت داشته باشد «مات شهیدا» این در میدان جنگ اکبر شهید شد یک وقت است نه، اصلاً به جایی رسید که شیطان را رام می‌کند اصلاً خیال باطل در حریم فکر او راه پیدا نمی‌کند این پیروز است همان طوری که در جهاد بیرونی انسان یا پیروز است یا شهید یا تسلیم، در جهاد درونی هم بشرح ایضاً یا پیروز است یا شهید یا تسلیم برخیها ـ معاذ الله ـ تسلیم‌اند اینکه می‌گوید من هر چه دلم بخواهد می‌کنم یعنی تسلیم شد دیگر یعنی هر چه شیطان گفت این می‌گوید چَشم این تسلیم شد پناهنده شد یک عدّه هستند که ﴿یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾ این پناهنده شد اما کسانی که تا آخر عمر شیطان وسوسه می‌کند که این کار را بکن این هم همیشه درگیر است ولی خب نمی‌کند این کار را این در میدان جهاد اکبر شربت شهادت می‌نوشد این همان است که «مات شهیدا» یک وقت است نه، به جایی می‌رسد که اصلاً شیطنت در حریم او راه ندارد حالا اوجش که برای معصومین(علیهم السلام) است دامنه‌اش برای شاگردان خاصّ آنها نظیر سلمان «منّا أهل البیت» و مانند آ‌ن. در این صحنه فرمود ما این کار را می‌کنیم در هر بخشی حق پیروز است (این یک) و شیطان هم بدون اذن خدای سبحان در نظام تکوین کاری نمی‌کند (این دو)، در نظام تشریع جزء طغات است و معصیت کرد و کافر است و اهل جهنم (این سه)،

فلسفه وجودی القائات شیطان
حالا چرا خدای سبحان این سگ را انداخت در کار که پارس می‌کند؟ برای اینکه معلوم بشود چه کسی مریض است (یک)، چه کسی بالاتر از مرض قصی‌القلب است (دو)، چه کسی صحیح‌المزاج است صحیح‌القلب است (سه)، چه کسی مسحاق‌القلب است (چهار)، شما مستحضرید در این قسمتهای مبالغه می‌گویند بعضیها مزاجشان صحیح است بعضی مسحاقیّت دارند بعضیها مریض‌اند بعضی مِمْراضیّت دارند آنها که مریض‌اند گاهی خوب می‌شوند گاهی بیمار می‌شوند اما آنها که مِمراضیّت دارند به اندک حادثه‌ای مریض‌اند یک مختصر هوا سرد بشود مریض‌اند یک مختصر هوا گرم بشود مریض‌اند مزاجشان آماده است برای پذیرش مرض اینها می‌گویند مِمْراض دارند آنها که خیلی قوی‌اند به این آسانیها مریض نمی‌شوند می‌گویند مِسحاق‌اند آنها که جزء افراد عادی‌اند می‌شود صحیح و مریض. فرمود ما با این آزمون با این پارسهایی که این سگ کرده به نام تهاجم یا شبیخون فرهنگی عدّه‌ای که مریض‌اند تسلیم می‌شوند، عدّه‌ای که قلبشان قسیّ است بالاتر از تسلیم جزء باند رسمی شیطان می‌شوند اما آنهایی که ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ هستند این‌چنین نیستند، بنابراین قسمت مهمّ محتوای این آیه آزمون الهی است برای حوزه‌ها و دانشگاه که شبهات را بررسی کنند شبیخون را بررسی کنند تهاجم را بررسی کنند شیطنتِ اینها را بررسی کنند و کاملاً پاسخ بدهند.
فرمود: ﴿فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ﴾ اولاً پاکسازی می‌کند گردگیری می‌کند مثلاً جایی را که خواستند رنگ‌آمیزی کنند نقاشی کنند اول آن چِرکها را برمی‌دارد آن نجسها را برمی‌دارند بعد نقاشی می‌کنند دیگر ﴿ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ﴾ (یک)، ﴿حَکِیمٌ﴾ (دو)، چون علیم است می‌داند چه کسی شبهه ایجاد کرده و جوابش چیست، چون حکیم است محکم‌کاری و متقن‌کاری دارد ﴿یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ﴾ خب اصلِ این صحنهٴ شبیخون یا تهاجم برای چیست؟ برای امتحان است ﴿لِیَجْعَلَ﴾ یعنی «لیجعل الله» چون مکرّر کلمهٴ الله را در همین‌جا اسم می‌برد در یک سطر سه بار نام مبارک الله را می‌برد با اینکه ممکن بود بار دوم و سوم به ضمیر اکتفا کند فرمود: ﴿فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ اینجا اگر می‌فرمود «و هو علیم حکیم» درست بود آنجا اگر می‌فرمود «ثمّ یُحکم آیاته» اصلاً اسم ظاهر نمی‌آورد درست بود اما در یک سطر سه بار کلمهٴ مبارک «الله» ذکر می‌شود برای تبیین حضور قطعی خدای سبحان در صحنهٴ آزمایشهای الهی است در بخشهای فرهنگی.

تأثیر وسوسه های شیطانی بر قلبهای قسی و مریض
﴿لِیَجْعَلَ﴾ خدای سبحان ﴿مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ اینها که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ هستند اینها گرفتار این وسوسه و شبهه‌زنی هستند بخشهای وسیعی از قلب در قرآن کریم همان عقل عملی است یعنی آنکه باید تصمیم بگیرد، اراده کند، نیّت داشته باشد آن است که مریض است مشکل علمی را با دخالت وهم و خیال عقلِ نظری درگیر می‌شود اما اینکه فرمود: ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور می‌دهد ﴿لاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ وقتی می‌خواهید با نامحرم حرف بزنید مردانه حرف بزنید زنانه حرف نزنید حرفهای رقیق نزنید نازک‌کاری نکنید در گفتارتان، کلمات و واژه‌های نازک و ظریف به کار نبرید برای اینکه ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ آن‌که نمی‌تواند خود را در برابر نامحرم کنترل کند قلبِ او مریض است این قلب مربوط به عقلِ نظری نیست این هم آیهٴ ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را خوب تفسیر می‌کند و سخنرانی می‌کند اما آنجا که محور اراده و تصمیم است او مریض است قلب در بسیاری از موارد به همان عقلِ عملی برمی‌گردد. فرمود: ﴿لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً﴾ برای دو گروه: ﴿لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ اینها در یک مرحلهٴ ضعیف‌تر، ﴿وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در مرحلهٴ قوی‌تر اینها می‌شوند رهبران شبهه و تهاجم، آنها می‌شوند رهروان، پس این شبهات را این شیاطین القا می‌کنند ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ و اینها که مریض‌اند یا قاسی‌اند صفشان را از صف مسلمانها و مؤمنین جدا می‌کنند ﴿وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفَی شِقَاقٍ بَعِیدٍ﴾ این ظلم فرهنگی است (یک)، باعث شَقّ اصحاب مسلمین است (دو)، یعنی جامعه‌ای که واحد بود ﴿وهم ید علی ما سواهم﴾ این را ارباً اربا کرده می‌بینید وقتی که سیل می‌آید این کوهها که اول درّه ندارد وقتی بارانهای فراوانی می‌آید به صورت سیل، این سیل مسیر خودش را باز می‌کند سینهٴ این کوه را می‌شکافد می‌آید پایین می‌شود درّه، وقتی که درّه شد می‌شود دو شِقّ یکی آن شقّ است یکی این شقّ، دیگر آن صفها و آ‌ن وحدت و آن انسجام را ندارد فرمود وقتی که سیل شبهات و تهاجم فرهنگی آمد این جامعه را به دو قِسم تقسیم می‌کند یک شقّ راست یک شقّ چپ این وقتی دو شقّ شدند می‌شوند ﴿فَی شِقَاقٍ بَعِیدٍ﴾ آن وقت چنین جامعه‌ای آ‌ن طراوت اوّلی را نخواهد داشت ﴿وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفَی شِقَاقٍ بَعِیدٍ﴾ مؤمنین در شِقاق نیستند آنها داعیه وحدت دارند اما ظالمین در شقاقِ بعیدند. خب، این یک طرف.

رسالت اندیشمندان و اهل ایمان در برابر شبهات
نسبت به حوزویان و دانشگاهیان و مردان الهی و علما چطور؟ فرمود: ﴿وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ آیات الهی که عرضه می‌شود عدّه‌ای شبهه ایجاد می‌کنند گروهی را که مریض‌اند یا قَسی‌القلب‌اند به همراه خود می‌برند ولی مردان حق خردمدار می‌بینند حرفِ انبیا بوی حق می‌دهد طعم حق دارد این را می‌فهمند (یک)، می‌پذیرند (دو)، نشر می‌دهند (سه)، ﴿وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ مبادا کسی این حرف را بزند که بگوید من خودم سی، چهل سال در حوزه یا دانشگاه درس خواندم و عالِم شدم اگر ما چنین حرفی زدیم «قد تقدّم غیر مرّ» که این اسلامی حرف زدن و قارونی فکر کردن است قارون هم غیر از این نگفت، گفت من خودم زحمت کشیدم مال پیدا کردم ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ اگر ـ خدای ناکرده ـ این خیال در ما پیدا شد که ما چندین سال درس خواندیم و چهارتا کلمه یاد گرفتیم گفتیم دود چراغ خوردیم، گفتیم تلاش کردیم حرف همان حرف است یعنی ما اسلامی حرف زدیم (یک)، قارونی فکر کردیم (دو)، گفتیم خودمان زحمت کشیدیم عالِم شدیم (سه). در همهٴ موارد قرآن کریم می‌فرماید به شما دادند ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ همین است، ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ همین است، ﴿الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ همین است، ﴿وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ همین است همه جا سخن از فعلِ مجهول است فرمود: ﴿وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ این حق است (یک)، از ناحیهٴ خدا هم هست (دو)، مصون از هر شبهه است (سه). آن‌گاه ﴿فَیُؤْمِنُوا بِهِ﴾ این درجهٴ اول، اول معرفت است که کارِ عقل نظری است بعد از اینکه عقل نظری کارش را انجام داد عقل عملی باید بپذیرد مستحضرید که ما یک عقل داریم یک عقیده، قضیه را که در منطق ملاحظه فرمودید می‌گویند عقد برای اینکه بین موضوع و محمول گِره خورده است این گِره با سرانگشت عقلِ نظری است که انسان بین موضوع و محمول گِره می‌زند می‌گوید «الف»، «باء» است این می‌شود علم، اما عصارهٴ این را با جان خود می‌خواهد گِره بزند می‌شود عقیده این دیگر کارِ عقلِ نظری نیست این دیگر کار حوزه و دانشگاه نیست آن کار مسجد و حسینیه است این آنچه را که فهمید به جان گِره بزند بشود عقیده، بشود ایمان. این کار با عمل صورت می‌گیرد اگر ـ خدای ناکرده ـ انگشتِ این عقلِ عملی را سرانگشتش را، دستش را کسی بست این گِره همین طور باز می‌ماند کسی گِره نمی‌زند به جان. وجود مبارک موسای کلیم به فرعون ملعون گفت برای تو مسلّم شد اینها معجزه است چرا ایمان نمی‌آوری؟! ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ یعنی برای تو بیّن‌الرشد شد که اینها حرفِ خداست خب یک تکّه چوب بشود اژدها همه را بِرَماند همهٴ ساحران را آوردی دیگر، همه کارشناسان سِحر را آوردی آنها قبول کردند که این سِحر نیست خب چرا ایمان نمی‌آوری؟! این ایمان آوردن با فهمیدن نیست آن عقلِ عملی باید این محصول علم را با جان گِره بزند می‌شود عقیده این دست بسته است اگر در جهاد اکبر انسان دست شهوت و غضب را باز کرد در حرام‌خوری باز بود این حرام‌خوریهای مستمرّ باعث می‌شود این شهوت و غضب زبان‌درازی می‌کنند، دست‌درازی می‌کنند دست این عقلِ عملی بیچاره را می‌روند این می‌شود حاکمِ معزول با اینکه علم دارد. می‌بینید دوتا طلبه در حجره‌شان که ثالثشان خداست این ثالثِ ثلاثه است نه ثالثِ این دو نفر، این خدای سبحان می‌بیند غیر از خدا کسی نیست این در سیوطی دارد بحث می‌کند با اینکه فهمیده حق با رفیق اوست به هر وسیله و دسیسه است می‌خواهد حرفِ خودش هم توجیه کند که من هم می‌خواستم بگویم این دیگر که پس‌فردا که آخوند شد وارد جامعه شد اول فتنه است ما در همین حوزه‌هایمان وقتی که داریم مقدّمات را می‌خوانیم قدم به قدم مواظب باشیم در برابر حق تسلیم بشویم اگر دیدیم حق با رفیقِ ماست بگوییم حق با شماست بعد راحتیم همان بار اول که دستِ شیطان را ببندیم بگوییم «إخْسَر» بعد دیگر راحتیم فرمود اگر کسی این مراقبت را داشته باشد من برای او کارهای سخت را آسان می‌کنم ﴿وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ من کار را برایش آسان می‌کنم آن وقت این به آسانی فضایل را انجام می‌دهد به آسانی از معاصی می‌گذرد خیلی به آسانی از حرام صرف‌نظر می‌کند. بنابراین مردان الهی که در این آزمون شبیخون و تهاجم فرهنگی سرفراز بیرون می‌آیند از مرض مصون‌اند (یک)، از قساوت محفوظ‌اند (دو)، علم دارند (سه)، می‌دانند که این علم را دیگری به ایشان داد برای خود ایشان نیست (چهار)، اینها هم تحقیق‌کرده می‌فهمند حق است هم بعد از حق به آسانی این فهمیده را با جان خود گِره می‌زنند بعد از ﴿وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ﴾ بعد این ایمان را شکوفا می‌کنند به مقام اِخبات می‌رسند که ﴿بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ﴾ را در همین سوره خواندیم و ﴿وَأَخْبَتُوا إِلَی رَبِّهِمْ﴾ را در سورهٴ مبارکهٴ «هود» خواندیم مُخبِت را گفتند کسی است که در برابر خدای سبحان آن قدر تسلیم است که اگر پرنده‌ای بالای سرِ او باشد این سر را تکان نمی‌دهد این را از باب تشبیه معقول به محسوس گفتند. ﴿فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ﴾ اما فرمود این کار با تأیید الهی است

هدایت مؤمنین، پاداشی الهی
﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ این هدایتِ پاداشی است اگر کسی مؤمن بود راه گُم نمی‌کند بالأخره، راه روشن است اما گرایش به این راه، علاقهٴ به این راه در هر کسی نیست بعضی می‌بینید همهٴ چیزها را شب مطالعه می‌کنند آخرهای شب که شد دست به کتاب می‌زنند یک وقت یک طلبه است همین که وارد اتاق مطالعه شد اول کتابهایش را مطالعه می‌کند اگر فرصت کرد چیزهای دیگر را می‌بیند این خیلی فرق است که کسی اول ببیند، گرایش افراد به چیست، کِشش افراد به چیست به کدام طرف است؟ فرمود خدای سبحان برخیها را به صراط مستقیم گرایش می‌دهد نه هدایتِ ابتدایی، هدایت ابتدایی که شده برای اینکه آن آقا هدایت شده و ایمان آورده در راه است فرمود: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ این می‌شود هدایتِ پاداشی در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هست که ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ در بخشهای دیگر فرمود: ﴿ان تطیعوا فاهتدوا﴾ خب اینها همه هدایتهای پاداشی است دو قدم که انسان با کوشش و تلاشی که باز خدا به او داد برود بقیه گرایش پیدا می‌کند به آسانی چون قلب به دست مقلّب‌القلوب است البته این آیه هنوز بحثش مانده. غرض آ‌ن است که رسالت مهمّ حوزه و دانشگاه در شرایط کنونی شبهه‌شناسی و پاسخ به شبهات است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن