display result search
منو
تفسیر آیات 1 و 2 سوره حج

تفسیر آیات 1 و 2 سوره حج

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 و 2 سوره حج"

اعجاز ادبی قرآنی در التفات به اشخاص
تأثیرحکم به حق برمؤمن و کافر
تحلیل بازگشت معاصی به شرک

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ ﴿1﴾ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَاهُم بِسُکَارَی وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿2﴾

اعجاز ادبی قرآن در التفات به اشخاص
چند سؤال مربوط به آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» مانده است. یکی اینکه چطور خدای سبحان از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان فعل ماضی نقل می‌کند که ﴿قَالَ رَبِّ احْکُم﴾. مستحضرید که بسیاری از آیات با التفات همراه است؛ گاهی التفات از غیبت به خطاب گاهی از خطاب به غیبت؛ گاهی از تکلّم به غیبت؛ گاهی از غیبت به تکلّم [که] این جزء صنایع ادبی است که قرآن از این صنایع هم استفاده می‌کند.

تأثیرحکم به حق برمؤمن و کافر
مطلب دوم دربارهٴ قرآن است که چون متواترِ قطعی است، دیگر شبههٴ تحریف که درباره کتابهای تحریف‌شدهٴ انجیل و تورات هست دربارهٴ قرآن کریم اصلاً راه ندارد. دربارهٴ حکم به حق که ﴿قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾، این حکم به حق برای مؤمن رحمت است و برای کافر نقمت است؛ همان طوری که ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ رحمت بود برای مؤمنین و نقمت بود برای کفار [و] هر گونه عذابی هم که نازل بشود از این قبیل است، حکم به حق هم همین طور است.

تحلیل بازگشت معاصی به شرک
دربارهٴ اینکه بازگشت هر گناه به شرک است، این منافات ندارد با آنچه در دعای «ابوحمزهٴ ثمالی» بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که عرض می‌کند خدایا! اگر یک وقت بشری غفلت می‌کند و در حضور تو گناه می‌کند نه برای آن است که ـ معاذ الله ـ خیال بکند تو نمی‌بینی و اگر در حضور دیگران گناه نمی‌شود و در حضور شما گناه می‌شود، برای آن است که دیگران که ببینند بازگو می‌کنند و راز را افشا می‌کنند و شما ستّاری و می‌پوشانی: «لا لِأَنَّکَ اَهْوَنُ النَّاظِرینَ إلیّ و أخفّ المُطَّلعینَ علیّ بَلْ لِأَنَّکَ یا ربّ خَیر السّاتِرین وَ...» یا ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ (این آیه و آن روایت) اینها تعلیمِ راه توبه و تأدّب است وگرنه عند التحلیل هر گناهی به یک شرک برمی‌گردد، برای اینکه اگر بر اساس خطا و سهو و نسیان و جهل به موضوع و جهل به حکم و اضطرار و الجا و اکراه و اینها باشد که حدیث رفع برمی‌دارد و اگر عالِم و عامد باشد یعنی علمِ به موضوع دارد، علم به حکم دارد، هیچ اجبار و اضطرار و الجایی در کار نیست و می‌داند که این کار را خدا تحریم کرده [ولی] دارد انجام می‌دهد، معنایش این است که به نظر شما نباید باشد ولی به نظر من این کار باید باشد! این انکارِ ربوبیّت نیست الحاد نیست، شرک است. در آیهٴ ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ هم بیش از این نیست که فرمود اکثر مؤمنین گرفتار شرکِ ضعیف‌اند نه اینکه اکثر مؤمنین ملحدند. ابلیس هم ملحد نشد مشرک شد، گفت شما هم یکی من هم یکی، شما هم ربّ هستید من هم ربّ هستم؛ منتها او بالصراحه گفته بود: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ [یعنی] در قبال نظر خدا تصریح کرد [و] اینجا معصیت‌کاران عمدی تصریح نمی‌کنند ولی عند التحلیل بازگشتش به شرک است یعنی خدایا شما فرمودید: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ ولی من نظرم این است که این کار را باید انجام بدهم! خب در برابر نظر خدای سبحان اِعمال رأی کردن به الحاد برنمی‌گردد به شرک برمی‌گردد که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا»!
مظهریّت هم که ائمه(علیهم السلام) مظهر تامّ اسمای الهی‌اند، مظهر، فعلِ خداست؛ ظهور، فعل خداست، مظهر از مخلوقات الهی و افعال الهی‌ است، اینها از حوزهٴ فعل نمی‌گذرند.

شواهدی برمدنی بودن سوره حج
سورهٴ مبارکهٴ «حج» در مدینه نازل شد، محتوای این سور‌ه هم نشان می‌دهد که در مدینه است برای اینکه جریان حج در آن هست، جریان احکام فقهی در آن هست. در مکه و سوَر مکّی دستور حج و انجام مناسک و مراسم حج و امثال ذلک مطرح نبود، این بخشهایی که مربوط به مناسک حج است و احکام فقهی در آن هست نشان آن است که این سور‌ه در مدینه نازل شد به استثنای چند آیه آن هم طبق قولی. آن طوری که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان و بعضی دیگر در کتابهای تفسیرشان آوردند، چند آیه است که مورد اختلاف است که آیا اینها هم در مدینه نازل شد یا در مکه.

تناسب معنا و مفهوم «بسم له» با مضمون سوره
﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هر سور‌ه هم با آن سور‌ه نازل شد (یک) و ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هم مشترکِ لفظی نیست بلکه ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هر سور‌ه مناسب با معنا و پیام همان سور‌ه است (این دو)، پس این 114 ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ که در طلیعهٴ 113 سور‌ه است به استثنای سورهٴ «توبه» که ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ ندارد و آن صد و چهاردهمی که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» است، اینها 114 معنا دارند نه اینکه مشترکِ لفظی باشند. ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هر سور‌ه مناسب با مضمون همان سور‌ه است؛ آن رحمانیّتِ مطلقه [و] آن رحیمیّت مطلقه، با معارف آن سور‌ه هماهنگ است.

تبیین معاد جسمانی و روحانی در سوره انبیا و قمر
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» سخن از معاد بود؛ هم معادِ جسمانی و هم معادِ روحانی به طور اجمال اشاره شد گرچه تفصیلش در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» و مانند آن بیان می‌شود در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» آیهٴ 54 و 55 این است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ این [درباره] معاد جسمانی و بدن ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ این [درباره] معاد روحانی. نزد خدا بودن که جسمانی نیست، چون ـ معاذ الله ـ خدا که جسم و مکان و زمین و زمان ندارد. این مردان الهی دو حشر دارند: هم با جسمشان محشور می‌شوند ﴿فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ و هم با جانشان حشر دارند ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ مثل اینکه الآن که ما اینجا در جوار حرم مطهّر فاطمه معصومه [و] در مسجد و خانهٴ خدا نشستیم دو ثواب می‌بریم: یک ثواب مربوط به بدن ماست که در جوار قبر حضرتیم یا در مسجدیم که این مربوط به بدن است [و] یک ثواب و لذّتی هم مربوط به ادراک معارف قرآنی است [اما] گرچه این مطالب قرآنی در این زمان و زمین گفته می‌شود ولی این مطالب که جا ندارد این مطالب که مسجدی نیست این مطالب که زمینی نیست. بحث می‌شود که خدا واحد است، خدا احد است، شریک ندارد [و مانند آن که] اینها را روحِ ما درک می‌کند نه دست و پای ما. هم‌اکنون هم ما دو ثواب داریم: یکی ﴿فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ هستیم که مثلاً در جوار حرمیم یا در خانهٴ خداییم و یکی هم ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستیم که این مطالب مطرح می‌شود؛ این مطالب که در مسجد نیست این مطالب که در حرم نیست.

تفسیر زلزله عظیم رستاخیز در آیات
فرمود: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾؛ در جریان قیامت این زلزله مربوط به زمین‌لرزه نیست تا آن آیات ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا﴾ مفسّر آن باشد [بلکه] این از باب جزء و کل است؛ گوشه‌ای از ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ در محلّ بحث را آیهٴ سورهٴ «زلزله» تشریح می‌کند که ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا﴾ یا بخشی از این را سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» به عهده دارد که ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً﴾ یعنی وقتی زمین رَج پیدا کند، زلزله پیدا کند، بلرزد، نوسان داشته باشد. اینها از باب تفسیر کلّ آیه به کلّ آیه نیست از باب تفسیر کلّ آیه به بعض آیه است یعنی ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا﴾ در سورهٴ «زلزله» یا ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً﴾ در سورهٴ «واقعه» و مانند آن، گوشه‌ای از زلزلة الساعه را تفسیر می‌کنند، چون زلزلة الساعه هم به زلزال زمین برمی‌گردد هم به زلزال منظومهٴ شمسی و راه شیری و کلّ سماوات، برای اینکه ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾؛ این جهان‌لرزه است نه زمین‌لرزه؛ کلّ صحنه باید عوض بشود، این می‌شود زلزلهٴ جهانی. آن آیاتی که مربوط به زلزلهٴ زمین است، به نوبهٴ خود گوشه‌ای از زلزلةالساعه را تفسیر می‌کند [و] آن آیاتی که مربوط به برچیدن بساط آسمانهاست، گوشهٴ دیگر را به عهده دارد، این می‌شود: ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ خب اضافهٴ ﴿زَلْزَلَةَ﴾ به ﴿السَّاعَةِ﴾ از باب اضافهٴ مصدر یا حادثه به فاعل است یا به قابل است یا به ظرف است؟ آیا خود قیامت چیزی است که این صحنه را می‌لرزاند یا ذات اقدس الهی در ظرف قیامت این صحنه را می‌لرزاند یا قیامت اصولاً شیء لرزانی است؟ خیلیها این را نظیر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» دانستند گفتند اضافهٴ ﴿زَلْزَلَةَ﴾ به ﴿السَّاعَةِ﴾ از سنخ اضافهٴ مظروف به ظرف است نظیر آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» که دارد: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾؛ ﴿مَکْرُ الَّیْلِ﴾ یعنی مَکرِ ماکران در شب و در روز. این طور نیست که شب یا روز ماکِر باشند یا مَمْکور باشند، این شب و روز نه فاعل‌اند نه قابل بلکه ظرف‌اند. اضافهٴ مکر به لیل و نهار اضافهٴ مظروف به ظرف است، اینجا هم اضافهٴ ﴿زَلْزَلَةَ﴾ به ﴿السَّاعَةِ﴾، اضافهٴ مظروف به ظرف است: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾.

تحلیل ادبی اضافه«زلزله» به«الساعه»
خب آیا واقعاً ساعت و قیامت، ظرف این لرزه است یا قیامت دارالقرار است نه دارالفرار نه دارالزلزال؟ اگر گفته شد زلزله به ساعت اسناد دارد، با اینکه زلزلهٴ آسمان و زمین از اشراط ساعت باشد هم هماهنگ است؛ اگر مقدمهٴ قیامت است و علامت ظهور قیامت است به همین مقدار هم می‌شود زلزله را به ساعت اسناد داد و ظاهراً این معیار است نه از باب ﴿مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ سورهٴ «سبأ» است نه اضافه به فاعل است نه اضافه به قابل یعنی این زلزلهٴ جهانی علامت ظهور قیامت است که قیامت با این شروع می‌شود: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾.
مرحوم شیخ طوسی در تبیان ـ متأسفانه ـ همین حرف را دارد، مرحوم امین‌الاسلام در مجمع‌البیان هم ـ متأسفانه ـ همین حرف را دارد که معدوم، شیء است برای اینکه زلزلهٴ ساعت معدوم است ولی مع ‌ذلک «شیء» بر آن اطلاق شده است. خب الآن بر آن «شیء» اطلاق شده یا به لحاظ ظرف تَلبّس «شیء» بر آن اطلاق شده است؟ آن وقتی که ساعت است و زلزله دارد شیء عظیم است نه الآن شیء است؛ اطلاق شیء بر زلزله در ظرف وجود آن است نه الآن؛ اگر در ظرف وجود آن است نه الآن، خب در ظرف وجود، موجود است. الآن بر فرض چیزی معدوم باشد به آن نمی‌گویند شیء؛ اما اگر به لحاظ ظرف وجود باشد خب می‌گویند. این سخن چه در تبیان چه در مجمع‌البیان ناصواب است؛ [زلزله] به لحاظ ظرف وجود، البته شیء است.

عظمت و تأثیر وقوع زلزله رستاخیز
﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾؛ وقتی چیزی را ذات اقدس الهی به عظمت یاد بکند معلوم می‌شود خیلی مهم است. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾؛ این جریان قیامت آ‌‌ن‌قدر سنگین است که نه آسمان می‌تواند این بار را بکشد نه زمین و نه انسان. یک بار است که این بار را آسمان نمی‌تواند بکِشد زمین نمی‌تواند بکشد، قرعهٴ فال را به نام انسان می‌زنند اما باری است که نه آسمان می‌کشد نه زمین می‌کشد نه انسان نه حتی پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) برای اینکه وقتی از حضرت سؤال کردند که قیامت چه موقع قیام می‌کند خدا فرمود: ﴿کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا﴾؛ مثل اینکه تو در آن حال سالم می‌مانی بی‌طرف می‌مانی و بینندهٴ صحنه هستی و می‌توانی خبر بدهی؛ فرمود در جواب اینها بگو قیامت که بخواهد قیام بکند نه من هستم نه تو ‌نه آسمان نه زمین. قیامت، بار سنگینی است که نه آسمان می‌تواند بکشد نه زمین می‌تواند بکشد نه انسان، اگر انسان می‌توانست بکشد که خب جان نمی‌داد، فرمود: ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.
صعقه‌ای هم هست که همه مدهوش می‌شوند و نه بیهوش، یک عدّه خاص البته مستثنا هستند که اینها همچنان هوشمندند: ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ حالا اگر در آن نفخهٴ صور اول که همه مدهوش یا بیهوش می‌شوند اهل بیت همچنان هوشیارند، این نشان می‌دهد که اینها می‌توانند باری را بکشند که آسمان و زمین نمی‌توانند بکشند. بالأخره در آن‌ نفخهٴ صور یک عدّه مستثنا هستند ولی در صحنهٴ قیامت که می‌خواهد قیام بکند همه می‌میرند: ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾.
نمی‌شود گفت که این زلزله در ظرف ساعت رخ می‌دهد نظیر اینکه مَکر در ظرف لیل و نهار اتفاق می‌افتد، برای اینکه لیل و نهار واقعاً ظرف‌اند و موجودند و آ‌ن مکر و نیرنگ بیگانه‌ها در این ظرف است؛ اما این‌چنین نیست که حالا قیامت ظرفی باشد و زلزله در قیامت اتفاق بیفتد، قیامت دارالقرار است. اینها البته طلیعهٴ قیامت است و همین مقدار هم مصحّح اسناد است: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾. بنابراین اتّصافش به شیئیّت و اتّصافش به عظمت به لحاظ ظرف وجود است، آن ‌قدر عظیم است که چیزی نمی‌تواند آن را تحمل بکند.

تبیین حوادث طلیعه قیامت
قیامت چیست؟ ساعت چیست؟ ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾. قیامت روزی است که ﴿یَوْمَ تَرَوْنَهَا﴾، این ضمیر ﴿تَرَوْنَهَا﴾ به ساعت برمی‌گردد یا به ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ برمی‌گردد؟ اگر به ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ برگردد اُولاست یعنی در طلیعهٴ قیامت که جهان می‌لرزد سه حادثهٴ سنگین را ما برای شما شرح می‌دهیم. این لرزهٴ جهانی آرام هم نمی‌گیرد؛ در بخشی فرمود وقتی این زمین لرزید و رَجْفه پیدا کرد، ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ مثل اینکه الآن در جایی که زلزله آمد پس‌لرزه‌هایی هم هست، آن پس‌لرزه‌ها را می‌گویند: «رادفه»؛ اگر ده‌تا پس‌لرزه باشد ده‌تا رادفه دارد. فرمود: ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾؛ این طور نیست که یک بار بلرزد، پشت‌ سر هم دارد می‌لرزد. حالا ممکن است همه شبیه هم باشند یا ممکن است اوّلی شدید‌تر باشد. این ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً﴾ این طور نیست که یک بار تکان بخورد، ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ هم هست؛ ﴿تَرْجُفُ﴾ هست و ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ است.
این [زلزله قیامت] چند حادثهٴ سخت را به همراه دارد؛ یکی از آن حوادث این است که هر زنی که باردار است، از شدّت این حادثه بارش را به زمین می‌اندازد که ﴿تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾ که این دومین حادثه است؛ اوّلین رخداد را که نقل می‌کند این است که ﴿تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾؛ هر زنِ شیردهی از ارضاع خود غافل می‌شود (یک)، از رَضیع خود غافل می‌شود (دو) [یعنی] از کار خود غفلت دارد؛ این بچّه که در دامن مادر است و پستان در دهن اوست، این مادر هم از وظیفهٴ خود غفلت می‌کند هم از کودک خود.

نکته ادبی درباره «تاء» مرضعه
«مرضعه» مستحضرید که یک وصف خاص است مخصوص زن است [و] «تا»یی که برای فرق بین مذکّر و مؤنّث است در اوصاف خاصّه راه ندارد؛ دیگر نمی‌گویند «طالق» و «طالقه» فقط می‌گویند «طالق»، صیغهٴ طلاق را هم که می‌خواهند جاری کنند می‌گویند: «هی طالق» دیگر نمی‌گویند «هی طالقه». اصلاً «تاء» برای فرق بین مذکّر و مؤنث است؛ اما آنجا که مذکر چنین وصفی ندارد برای چه «تاء» بیاورند. «طالقه» نمی‌گویند، «حائضه» نمی‌گویند، «مرضعه» نمی‌گویند ولی اینجا «مرضعه» آمده است. این لطیفه را جناب زمخشری دارد دیگران هم غفلت نکردند که درست است که «مرضِع» وصف خاص است و این «تاء» برای فرق مذکّر و مؤنث نیست لکن این زن شیرده دو حال دارد: یک وقت است می‌گوییم این زن شیرده است و بچه‌ای دارد، گرچه الآن بچه‌اش خواب است و پستان در کام بچه نگذاشت ولی این زن شیرده است [که] این به عنوان پیشه و وصف و صفت اوست؛ یک وقت است این را در دامن گرفته پستان در کامش گذاشته دارد شیر می‌دهد، در این حالت اشتغالِ فعلی او به ارضاع، او را می‌گویند: «مرضعه» و در آن حالت قبلی که بچه الآن در دامنش نیست این «مرضِع» است یعنی بدون «تاء». این حالتی که بچه در دامن اوست و پستان در دهن بچه است، در این حالت که این مادر خیلی به این بچه دلبسته است [به آن مادر] می‌گویند: «مرضعه». او از هر دو کار غافل می‌ماند هم از بچه غفلت می‌کند هم از رضاع خود: ﴿تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ و «عمّن أرضعت»؛ از هر دو غافل است.

تبیین سکران انسانها در طلیعه قیامت
این نشان می‌دهد که انسان به جایی می‌رسد که حواسش جمع نیست؛ این معنا می‌کند آن سَکْران و مَست بودن را که از چه جهتی اینها شبیه به سکران‌اند: ﴿یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرق بین «حَمل» و «حِمل» در تفسیر آیه ﴿وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ﴾ گذشت؛ به آن باری که روی دوش است می‌گویند: «حِمْل» به آن باری که در درون است در شکم است می‌گویند «حَمل». خب، ﴿ذَاتِ حَمْلٍ﴾ بارش را به زمین می‌گذارد و مادر شیرده هم از ارضاع و رضیع غفلت می‌کند و این را همه می‌بینند.
آن اوّلی را جمع آورد یعنی همه‌تان می‌بینید که هم مرضعه ﴿عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ غفلت دارد هم باردار بارش را به زمین می‌نهد؛ اما دومی را مفرد آورد نه جمع: ﴿وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی﴾؛ کلّ صحنه را تویِ پیامبر می‌بینی [که] اینها در حال سُکْرند. «سُکْر» یک مرض است مثل خُمار؛ این خمار را می‌گویند داء خَمر است، مرض خمر است، مرض آن شراب است. او که بدمستی می‌کند یک لذّت کاذب دارد ولی این بی‌عقلی او، این اضطراب او، این تکان خوردن‌های نامنظّم او، نشانهٴ سَکرت اوست. مَست لذّتی دارد که آن لذّت کاذب است که هیچ، اضطرابی دارد بی‌عقلی دارد بی‌نظمی دارد حرکتهای ناموزون دارد، این را می‌گویند: «سَکْرت». چنین حالتی هنگام احتضار هم هست که ﴿وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ﴾ این محتضر هم مَست است؛ اما نه اینکه آن قسمت لذّت شراب را داشته باشد [بلکه] آن اضطراب و نوسان و دست‌پاچگی و سراسیمگی مَست را یک محتضر دارد. بنابراین سَکرت در حال احتضار هست، سکرت در حال قیامِ قیامت هست، سکرت در سَکران هم هست. شما به کتابهای لغت اصیل که مراجعه می‌کنید می‌گویند «خمار»، «داء الخَمر» است یک بیماری است یک مرض است؛ آن لذّت کاذب را جدا می‌کنند از این دردِ صادق.
خب پس اگر سکرة الموت است یا سکرة الساعه است یعنی اضطراب، یعنی بی‌نظمی، یعنی دست‌پاچگی، یعنی سردرگُمی؛ فرمود: ﴿وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی﴾؛ همه را می‌بینید. کسی در این صحنه هوشیار نیست، دیگر نمی‌دانند چه خبر است، دفعتاً می‌بینند وضع عوض شد، یک صحنه و افرادی را می‌بینند که قبلاً نمی‌‌دیدند آن افرادی را که می‌شناختند الآن نمی‌شناسند. همه موارد استثنایی دارد برای اولیای الهی هم باز استثنا دارد. انسان که می‌میرد بالأخره اگر فشار جان دادن نداشته باشد، آن فراق احبّه و هول مطَّلَع دامنگیرش می‌شود ولی در روایت آمده است که بوی خوشی به این مؤمن می‌دهند که این مؤمن بو می‌کند، آن وقت تمام افرادی که مورد علاقهٴ او بودند یا اشیائی که مورد علاقهٴ او بودند از یادش می‌رود آن وقت راحت می‌میرد. فشار قبر و اینها که ندارد، می‌ماند نگرانی اینکه من بچه‌ها و دوستان و اینها را دارم از دست می‌دهم، یادش نیست، وقتی آدم یادش نباشد فرزند دارد دوست دارد رنج نمی‌برد؛ چنین لذّتی برای مؤمن در مرگ هست.
چه آنها که مرضع‌اند چه آنها که نیستند، چه آنها که زن‌اند چه آنها که نیستند، چه آنها که حامل‌اند چه آنها که نیستند، چه آنها که عرب‌اند چه آنها که عجم‌اند، هر کس هر جا باشد به منزلهٴ سکران است: ﴿وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی﴾ اما ﴿وَمَاهُم بِسُکَارَی﴾؛ اینها مَست نیستند ولی حالت مستی دارند یعنی آن جریان بی‌نظمی و سردرگُمی را دارند، شبیه ﴿سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ﴾ دامنگیرشان می‌شود.

واقعیت و تأثیر شدت عذاب قیامت
﴿وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ﴾؛ [این عذاب] اینها را به این صورت در آورده است. خب، این چه عذابی است [چون] هنوز حسابی نیامده کتابی نیامده؟ همین دو آیه را ـ خیلی از مفسّرین نقل کردند ـ وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اصحاب خواندند، عدّه‌ای تا صبح قرار نگرفتند. مشکل این است که ما باور نکردیم، اگر واقعاً باور کردیم چنین صحنه‌ای هست و باور کردیم که معلوم نیست چه موقع قیام می‌کند، خب بالأخره ما هم مثل اینها می‌نالیدیم. چه تفسیر شیعه چه تفسیر سنّی این را نقل کردند که وقتی وجود مبارک حضرت این دو آیه را تحویل گرفته و برای اصحاب خوانده، خیلیها تا صبح آرام نگرفتند؛ فرمود: ﴿وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ﴾.
این صحنه را که نقل می‌کند به عنوان زلزله، به این صورت بیان شده و از اشراط‌الساعه هم است، حالا خدای سبحان این را شیء عظیم دانست. گاهی از همین صحنهٴ قیامت به عنوان اینکه یک لحظه است یاد می‌کند: ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾؛ ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ یعنی دیگر ادبیات نیست. چه درباره مسئلهٴ معاد باشد چه دربارهٴ مسئلهٴ مبدأ این طور است؛ دربارهٴ مسئلهٴ مبدأ فرمود: ﴿قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ یعنی دیگر لفظی نیست، برای اینکه سخن از کمّ و کیف و مادّه و امثال ذلک نیست، اینجا هم فرمود: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾؛ این صحنهٴ عظیم که کلّ عالَم می‌خواهد عوض بشود این یک چشم به هم زدن است یا نزدیک‌تر از آن. خب نزدیک‌تر از یک چشم به هم زدن یعنی با لفظ و اینها بیان نیست [بلکه] دفعتاً انسان می‌بیند صحنه عوض شده است و نمی‌داند کجاست، البته قیامتِ صغرا به اندازهٴ قیامت کبرا نیست ولی آن هم برای ما قابل تحمّل نیست. طلیعهٴ قیامت صغرا برای قیامت کبراست که هر دو عظیم‌اند منتها یکی عظیم است و یکی اعظم که «أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»!
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن