- 279
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 90 تا 93 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 90 تا 93 سوره انبیاء"
ابتلائات انبیا نمادی از درک اسرار فعل الهی
تبیین مرحله وسطا و عالیه مقام اولیای الهی
علت اختلاف تعبیر قرآن در ذکر نام خدا و پیامبر با ضمیر مفرد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ ﴿90﴾ وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿91﴾ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿92﴾ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿93﴾
ابتلائات انبیا نمادی از درک اسرار فعل الهی
در جریان انبیا(علیهم السلام) که از عناصر محوری سوَر مکّی است در همین سورهٴ «انبیاء» آیهٴ 25 نام اینها را به نحو اجمال گفت بعد نام مبارک هفده پیامبر(علیهم السلام) را ذکر فرمود. شرح کوتاهی از شانزده پیامبر مثلاً مطرح کرد بعد جریان مریم و عیسی(سلام الله علیهما) را هم ذکر کرد به عنوان اینکه اینها یک واقعیّتاند و یک آیتاند. در جریان مبارک یونس که به ذوالنّون معروف است برای اینکه نون یعنی ماهی و چون حضرت به جریان بطنِ ماهی مبتلا شد به ذوالنّون معروف شد. کلماتی که برای انبیا هست دعاهایی که برای انبیا هست صحنههایی که برای آنها پیش میآید بر اساس آن است که خدای سبحان این امور را میخواهد در جریان خارج پیاده کند تا بشر از اسرار کار خدا به مقدار فهمِ خود پی ببرد گاهی اینها بیمار میشوند گاهی به زندان میافتند گاهی اینها شکست میخورند گاهی پیروز میشوند این حالات نشان آن نیست که اینها ـ معاذ الله ـ مشکلی داشتند خدا تنبیهشان کرد اینچنین نیست.
تبیین مرحله وسطا و عالیه مقام اولیای الهی
مرحلهٴ وسطای مقام اولیا همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده که برای فرشتگان هم هست ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ که این بحثش گذشت. مرحلهٴ عالیه مقام اولیای الهی این است که نه اینکه اینها حرفی دارند و خدا حرفی دارد اول خدا اجازه میدهد بعد اینها سخن میگویند که این برای مقام فرشتههاست این اولیای الهی مخصوصاً اهل بیت که بالاتر از ملائکهاند گرچه در زیارت جامعهٴ کبیره این آمده است که «لا یَسبقون» این مقام عالی اولیا و اهل بیت نیست این مقام متوسّط آنهاست یعنی آن مرحلهای که اینها به عنوان بندگان صالح خدا هستند بدون اذن خدای سبحان نه حرفی میزنند نه کاری میکنند اما برتر از این مقام، مقام قُرب نوافل اینهاست این حدیث هم به طریق صحیح نقل شده هم به طریق حَسَن نقل شده هم به طریق موثّق نقل شده هم ما شیعهها نقل کردیم هم سنّیها نقل کردند حدیث قرب نوافل را که ذات اقدس الهی طبق آن حدیث میفرماید «لا زال» بندگان خاصّ من به من به وسیلهٴ نوافل نزدیک میشوند تا «حتّی اُحِبَّهُ» من بشود مُحبّ آنها بشوند محبوب «فإذا أحْبَبْتُه کُنتُ سَمعه، کنتُ بصره، کنتُ لسانه الّذی یَنطق به» کنت کذا، کنت کذا چندین قسمت است خب اگر کسی به قرب نوافل بار یافت که تازه دون قرب فرایض است اگر کسی به قرب نوافل راه یافت و در فصل سوم قرار گرفت نه در فصل اول که منطقهٴ ممنوعه است یعنی هویّت ذات، نه در فصل دوم که صفات ذات است که عین ذات است که آن فصل دوم هم مثل فصل اول جزء منطقهٴ ممنوعه است احدی به آنجا راه ندارد نه نبیّ، نه وصیّ، مقام سومِ فصل سوم که فیض خداست، ظهور خداست و وجه خداست، کار خداست، خلقت خداست اینها مقام فعل خداست خارج از ذات است و مقام امکان است در این مقام هم قرب فرایض راه دارد هم قرب نوافل.
علت اختلاف تعبیر قرآن در ذکر نام خدا و پیامبر با ضمیر مفرد
در قرب نوافل ذات اقدس الهی در مقام سوم یعنی فعل خدا میفرماید: «کنتُ لسانه الذی یَتکلَّم به» اگر خدای سبحان در فصل سوم که مقام فعل است و مقام امکان است و خارج از ذات است زبان ولیّ خداست این سخن از سابق و لاحق نیست اینچنین نیست که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اول امر باشد طبق اذن خدا اینها سخن بگویند این کار، کار خداست فعل، فعل خداست چون فعل، فعل خداست دیگر دوتا فعل نیست یکی سابق و لاحق دیگر دوتا قول نیست یکی لاحق و سابق چون این مرزها مشخص نیست و معلوم نبود که این بحثهای اساسی در فصل سوم، فصل سوم یعنی فصل سوم آن فصل اول منطقهٴ ممنوعه است، فصل دوم منطقهٴ ممنوعه است در فصل سوم، چون در فصل سوم که فعلِ خداست این فعلِ خدا از زبان مطهّر اهل بیت ظهور میکند چون این راه روشن نشد آن وقت به زحمت میافتند که چگونه گاهی خدا اسمِ خودش را و پیغمبر را میبرد ولی ضمیر را مفرد میآورد میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ نه «دَعواکم» یا میفرماید: ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ﴾ نه «یرضوهما» به زحمت افتادند که چرا مرجع مثنّاست ولی ضمیر تثنیه نیست دیگر نمیدانند بر اساس قرب نوافل فعلِ خدا از زبان رسول خدا شنیده میشود این دوتا حرف نیست دوتا دعوت نیست چون دوتا دعوت نیست و یک دعوت است خب ضمیر حتماً باید مفرد باشد دیگر ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ یعنی «دَعَ الله بلسان رسوله» خب میشود مفرد دیگر یا ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ﴾ نه «یرضوهما» برای اینکه یک واقعیت است اگر این راه روشن شد دیگر زحمتهایی نظیر زمخشری و فخررازی و امثال ذلک در بین نیست به زحمت افتادند که چرا مرجع متعدّد است راجع مفرد. خب، اگر بر اساس قرب نوافلی که اهل بیت(علیهم السلام) آموختند و یک واقعیّت است ضمیر هم این یک کمک میکند ما را در مسئلهٴ اینکه مریم و فرزندش یک واقعیّتاند اصلِ این مسئله ما را کمک میکند. خب، انبیا(علیهم السلام) که خصوصیّاتشان ذکر شده اگر کاری هم انجام بدهند بر اساس ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ است این عرض شد برای اینکه
تبیین حوادث انبیا جهت درک اسرار فعل باری تعالی
اگر ما در زیارت جامعه به این جمله رسیدیم خیال نکنیم اهل بیت در همین مرحله هستند این مقام متوسّط علی و اولاد علی است بالاتر از این هم دارند اینها، اگر اینچنین شد دعاهای حضرت ایّوب، خواستههای وجود مبارک ابراهیم و موسی و عیسی این انبیا که ذکر شده است اینها در حدّ متوسط بر اساس ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾ عمل میشود در حدّ عالی بر اساس قرب نوافل «کنتُ لسانه، کنتُ سَمعه، کُنت عینه، کنتُ بصره و کنت یده الذی یَبطش بها» آن وقت آن ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ هم روشنتر میشود دیگر نمیشود گفت ـ معاذ الله ـ اینها وجود مبارک یونس کاری کرده دارد تنبیه میشود این صحنه را خدای سبحان انجام داده است تا انسان بفهمد نظمِ عالم چیست، چه کسی دارد اداره میکند، اسرار کار یونس با همین جریان ماهی مشخص شد معلوم میشود دریا تسخیرِ الهی است، ماهی تسخیر الهی است خود ماهی هم دارد تسبیح میکند ماهی هم دارد امر خدا را اطاعت میکند اینها نشان میدهد عملاً نشان میدهد که ماهی بندهٴ خداست، دریا بندهٴ خداست، مسبِّح خدایند، ساجد خدایند، مُسلِم و مطیع و منقادند و مانند آن، اینچنین نیست که در بر توبیخ و تنبیه و امثال ذلک حمل بشود خب.
پرسش: ببخشید این آیه شریفه ...
پاسخ: حالا این ـ انشاءالله ـ به آن سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» رسیدیم مشخص میشود که این هم باز به عنایت الهی است که خدا میخواهد روشن کند این گاهی انسان میتواند به وسیلهٴ نذر، حلالی را حرام بکند همین که مصلحتی باشد کافی است خب.
پرسش:...
پاسخ: آن درست نیست، این درست نیست مگر همهٴ اینها ولایت علی و اولاد علی را قبول کردند مرحوم مفید(رضوان الله علیه) نقل میکند که در آن صحنهٴ ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ اول کسی که گفت ﴿بَلَی﴾ وجود مبارک پیغمبر بود و همهٴ انبیا صف کشیدند همهٴ اولیا صف کشیدند اول کسی که گفت ﴿بَلَی﴾ وجود مبارک پیغمبر بود بعد از او بلافاصله وجود مبارک حضرت امیر دیگر انبیا آن وجود مقدّس را آنجا دیدند آن نورانیّت را دیدند پذیرفتند ممکن نیست نبیّای از انبیای الهی ـ معاذ الله ـ دربارهٴ ولایت اینها تردید داشته باشد.
لزوم رعایت آداب دعا بر اساس مصلحتهای الهی
خب، اگر اینچنین است پس سخن از تنبیه و توبیخ و اینها مطرح نیست حالا که این طور شد «یا مَن لا تُبدّل الحکمته الوسائل» که وجود مبارک امام سجاد در صحیفهٴ سجادیه دارد ادبِ دعا را به ما یاد میدهد که ما از خدا چه چیزی بخواهیم ما از خدا چیزی بخواهیم که مطابق با حکمت او باشد مصلحت ما هر چه هست از اوست چون او به ما نه تنها رحیم است از ما به ما رحیمتر است او ﴿ارحمالراحمین﴾ بالقول المطلق است دیگر مبادا کسی خیال کند مثلاً زید به خودش از خدا به زید مهربانتر است این مستحیل است او ارحمالراحمینِ بالقول المطلق است بنابراین مصلحت ما را بهتر از ما میداند مصلحت ما را بهتر از ما میتواند جود و بخشش او به ما بیحد است از سوابق باخبر است، از عواقب باخبر است گاهی در جراین ارث میفرماید این سهامی که ما تقسیم کردیم دست به آن نزنید شما که از آینده بیخبرید ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ مبادا هیچ ورثهای را از ارث محروم بکنید شما چه میدانید آیندهٴ این دختر یا پسر یا نوههای این چطور در میآید دست به این سهما نزنید خب ما که واقعاً از آینده بیخبریم از گذشته بیاطلاعیم پس مصلحت خودمان را آن طوری که خدا میداند و میخواهد نداریم او ارحمالراحمین است بالقول المطلق ما برای اینکه دعایمان مستجاب بشود خیر میخواهیم حالا اگر مال خواستیم، فرزند خواستیم بد نیست ولی نگران نباشیم که اگر به ما نداد بگوییم دعای ما مستجاب نشد ممکن نیست کسی دعا بکند با دست خالی برگردد یا اگر همان مصلحت بود همان را میدهد نبود مشابهش را میدهد اگر آن هم نبود سیّئهای از سیّئات را میآمرزد، اگر نبود حَسنهای بر حسنات میافزاید لذا گفتند مستحب است دستی که به طرف خدا دراز شد به صورت بمالیم و برگردانیم ممکن نیست این دست خالی برگردد این ممکن نیست «یا مَن لا یَخیب سائله» بنابراین او حکیمانه دعاها را مستجاب میکند برای اینکه ما بتوانیم دعای ما قطعاً مستجاب است خیر و رحمت و برکت و سعادت بخواهیم مصداق تعیین نکنیم و اگر مصداق تعیین کردیم گِله نکنیم نگوییم دعای ما مستجاب نشده برای اینکه «یا مَن لا تُبدّل الحکمته الوسائل» و هیچ وسیلهای حکمت خدا را تغییر نمیدهد.
تعبیرات لطیف در ذکر برخی از اوصاف حضرت مریم(س)
اما در جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بحثش مبسوطاً گذشت از آیهٴ شانزده به بعد آنجا تا حدودی روشن شد اما این نکته در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» نبود در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ شانزده به بعد این است ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ تا به آیهٴ بیست که عرض کرد ﴿قَالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ در اینجا فرمود یعنی در این سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 91 اینچنین فرمود، فرمود: ﴿وَالَّتِی﴾ یعنی مریم یعنی «اُذکر» مریم را چون نام مبارک مریم هم در ردیف انبیا(علیهم السلام) آمده است با اینکه او نه نبی بود نه رسول، از ولایت بهرهای داشت و فیضی که نصیب او شد یادآوری آن فیض انسان را مطمئن میکند گذشته از اینکه او مادر نبیّ خدا و رسول خدا بود آن حضرت عیسی بود. این کسی که رَحِمش را حفظ کرده است این کلمهای که در اینجا آمده ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا﴾ از مقدّسترین و پاکترین واژههای 1400 سال قبل بود مستحضرید که معانی قبیح الفاظ فراوان دارد معمولاً از مطالب قبیح، مطالب و معانی قبیح به لفظِ صریح تعبیر نمیشود به لفظ کنایی تعبیر میشود این یک، این لفظ کنایی وقتی چند بار تکرار شد میشود مجازِ مشهور طبعاً تعیّن پیدا میکند در این دو مرحله، وقتی تعیّن پیدا کرد دیگر نام او را نمیبرند یک لفظ دیگر انتخاب میکنند این سه، آن لفظ که مجازِ مشهور است یا مجاز غیر مشهور کم کم شهرت پیدا میشود و بعد تعیّن پیدا میکند آن لفظ هم میگذارند کنار میشود چهار و هکذا، لذا یکی از مطالبی که الفاظ فراوان دارد همین معانی قبیحه است این معانی قبیحه از پرلفظترین مطالبی است که برای او لغت وضع شده غائط همین طور است، فَرج همین طور است آن روز که به این معنا نبود که لذا الآن شما میبینید دستشویی، بعد از مدّتی هم کلمهٴ دستشویی به کار برده نمیشود یک وقت میگفتند مستراح، خب مستراح یعنی جای راحتی و اینها به این معنا نبود که بعد کم کم این کلمه چون دیگر حالا شهرت پیدا کرد آن مَوال همین طور بود کم کم این فاصله گرفتند الفاظ دیگر الآن میگویند دستشویی بعد از مدّتی هم این کلمه چون به معنای صریح میشود این را رها میکنند یک لغت دیگری به کار میبرند اگر قرآن کریم این کلمه را به کار برد چون آن روز از دورترین و کناییترین تعبیرات بود لذا به کار برد نظیر ﴿أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ﴾ است چون غائط که به معنی مدفوع نیست همان طور که در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید این هم همین طور است.
تبیین پاکدامنی و عصمت حضرت مریم (س)
خب، مسئلهٴ احسان یعنی این را در قلعه نگه داشتن در حِصن نگه داشتن، دژبان چنین چیزی بودن و مُحصِن چنین حِصنی بودن این معنایش این است که اینجا محفوظ است غالب مفسّران به این معنا گرفتند که این ردّ تهمت یهودیهاست که آنها ـ معاذ الله ـ به حضرت مریم(سلام الله علیها) گفتند که ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ این آیه درصدد تطهیر دامن حضرت مریم است که آن ردّ یهودیها درست است که ﴿لَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ هست یک، ﴿وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ هست دو، اینها هم ناظر به ردّ تهمت یهودیهاست اما این مُحصِن بودن یعنی صاحب حِصن بودن، صاحب دژ بودن و دژبان بودن و این قلعه را حفظ کردن در این بخش از آیات که سخن از معجزهٴ الهی است اعمّ از حلال و حرام است نه یعنی او با نامحرم تماس نگرفت محرَم هم نداشت اینجا محفوظ است یعنی او بیهمسر است این عَذراست خب این کاری بود که همان طوری که مرحوم کاشفالغطاء(رضوان الله علیه) دارد قرآن کریم مسیحیّت را زنده کرده، یهودیّت را زنده کرده فرمایش مرحوم کاشفالغطاء یک وقت هم خوانده بودیم این بود که فرمود اگر قرآن نبود نه مسیحیّتی میماند نه یهودیّتی چون دینی که انبیا را متّهم میکنند، مادر پیامبر را متّهم میکنند این دین ماندنی نیست وجود مبارک مریم را قرآن عَذرا معرفی کرد، مطهّره معرفی کرد، صَفْوِه الهی، سَفیّه الهی معرفی کرد و عیسی را روحالله معرفی کرد، انبیا را با قداست معرفی کرد، موسی را با قدّیس بودن معرفی کرد این دین را زنده نگهداشت واقع اگر قرآن نبود با پیشرفت علم نه مسیحیّتی میماند نه یهودیّتی این عَهْدینِ تحریف شده، این تورات و انجیل تحریفشده کتابی نیستند که علما و دانشمندان آن را بپذیرند خب این عَذرا بودن یعنی باکره بودن مُستفاد از این ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ یعنی با هیچ کس تماس نگرفت این با ﴿وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ یا ﴿وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ هماهنگ نیست با ﴿لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ هماهنگ است یعنی من با احدی تماس نداشتم نه حلال، نه حرام این میشود معجزه ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ یعنی «لم یمسسها بشرً أبدا» نه حلال نه حرام.
پرسش:...
پاسخ: نه، زنهای دیگر اگر آلوده شدند از آن جهت که همسر دارند مُحصِناند از آن جهت که آلوده شدند دیگر مُحصِن نیستند لذا میگویند زنای مُحصِنه این است آن هم محصن هستند.
بیان عناصر محوری غیرت
پرسش:...
پاسخ: اینجا اعم است ولی آنجا چون قرینه داریم میگویند زنای مُحصِنه خب، یعنی این نسبت به همسر خودش خب مجاز بود نسبت به بیگانه باید مُحصِن باشد بیگانه راه ندهد در بحثهای قبل هم داشتیم که غیرت معنایش همین است غیرت یک کلمهٴ پربرکت و عمیقی است که سه عنصر محوری در ذیل اوست یکی هویّتشناسی که آدم هویّت خودش را بشناسد وقتی هویّت خودش را شناخت دور خودش خط میکشد این اصل اول، چون هویّت خودش را شناخت در دایرهٴ هویّت خود به سر برد و دور خودش را خط کشید نه از این حد بیرون میرود که بشود متجاوز، بشود زانی، نه بیگانه را به حریم خود راه میدهد که بشود دَیّوس، دِیاست همین است دیگر نه دیاست با غیرت سازگار است نه زنا، این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه که فرمود: «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ» همین است فرمود هیچ انسان باغیرتی زنا نکرده برای اینکه غیرت یعنی غیرزدایی دیگر کسی که از مرز خودش تجاوز میکند خب بیغیرت است دیگر فرق نمیکند غیر را به حریم خودش راه بدهد میشود دِیاست، خودش به حریم غیر تعدّی بکند میشود زنا، غیرت از آن اوصاف پربرکت اسلامی است که زیرمجموعهٴ او این سه عنصر مطرح است هویّتشناسی اولاً، وقتی کسی هویّت خودش را شناخت دور خودش را خط میکشد مرز خودش را حفظ میکند آن وقت دوتا کار برای او ممنوع است نه از مرز خود بیرون میرود «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ» نه بیگانه را به حریم خود راه میدهد که میشود دیاست، اگر کسی محصنه بود نسبت به همسر خودش خب این معلوم میشود که مرزدار بود اگر زنا کرد این محصِنه بودن با غیور بودن او سازگار نیست لذا حدّ خاصّ خودش را دارد وگرنه دیگران هم محصنه هستند به این معنا، نسبی است.
تأیید و تأکید قرآن بر پاکدامنی حضرت مریم (س)
اما با قرینهای که داریم دربارهٴ حضرت مریم(سلام الله علیها) برابر آنچه در آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ بیست این بود که ﴿وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ چه حلال چه حرام خب، از آن طرف ﴿وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ را هم برای تأکید ذکر کرده حلال که ندارم حرام هم که من اهلش نبودم. حلال نیست چون ﴿لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ حرام نیست که اصلاً من اینکاره نبودم و نیست ﴿وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ این ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ ناظر به این است. خب، حالا چنین کسی که.
پرسش:...
پاسخ: ﴿وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ هم که قرآن تصدیق کرده و قرآن جامع هر دو را در این آیه مشخص فرمود ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾. خب، پس بنابراین این حَرَم محفوظ است این رَحِم محفوظ است اینجا جای حِصن و این قلعه است محفوظ است حالا که این شد موجودی که فرشته را هم که میبیند میگوید نیا نه تنها انسان، وقتی ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ به او هم میگوید نه، این کسی که ﴿أَحْصَنَتْ﴾ فرشته را هم که متمثّلاً ببیند میگوید نیا ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ چنین موجودی است.
تحلیل کلام برخی مفسرین در جمله ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾
حالا مشکل بعدی از اینجا شروع میشود اینکه خدا فرمود: ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ بعد ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ زحمتی که مفسّران به آن مبتلا شدند این است نَفخِ روح برای آن است که مُرده را زنده کند بیجان را جاندار کند فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ این خاک است و گِل است اگر صلصال شد، اگر حمأ مسنون شد اگر مراحل را گذراند نه اینکه مجسّمهسازی کردم این مراحل را گذراند تا به جایی که به مرحلهٴ روحیابی رسید ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ﴾ این میشود انسانِ زنده میگویند نَفخ روح برای آن است که بیجان را جاندار کند، بیروحی را روحدار کند و زنده کند درباهرٴ مریم(سلام الله علیها) این به چه معناست ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ مریم که انسان کامل بود و زنده بود و دارای روح بود عیسی را به او داد یعنی چه؟ نطفه در او گذاشت اینکه نبود، فرزند را به او داد روحالله را به او داد این چطور هِبه است نه نَفخِ روح این چگونه است اینها خیلی به زحمت افتادند گاهی مضاف تقدیر گرفتند، گاهی در کلمه اثر گذاشتند، گاهی در اسناد فعل به فاعل تعریف کردند این توجیهاتی است که لابد در کتابهای تفسیر ملاحظه فرمودید یا ملاحظه میکنید غافل از اینکه در جملهٴ بعد فرمود: ﴿جَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ وحدتی بین این مادر و فرزند هست اینها همه چیز را با دیدِ دنیایی و مادّی میخواهند نگاه کنند آن وقت به زحمت میافتند که چگونه خدای سبحان از بخشش عیسی به نَفخِ روح یاد کرده حالا آن لطایفی که مربوط به حضرت عیسی و مریم(سلام الله علیهما) است که در جاهای دیگر دربارهٴ آدم و غیر آدم(سلام الله علیه) آنجا ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ همهاش ضمیر مفرد است فعل متکلّم وحده است اما اینجا فعل متکلّم معالغیر است ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ آنجاها ﴿مِن رُوحِی﴾، ﴿نَفَخْتُ﴾ اینها البته جا دارد که برای تجلیل باشد اهتمام باشد تأکید باشد تَعظیم باشد اینها راه دارد اما یا با اسما و صفات من نفی کردم یا با حضور فرشتهها نفی کردم که ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ همهٴ اینها درست است آنجا هم روح خدا حالا یا جبرئیل یا فرشتهٴ دیگر بود خدای سبحان ارسال کرده نَفخ روح هم به صورت ارسال است.
مقام اولیای الهی در احراز ارواح خاصه
اما این بخشیدنِ یک فرزند یا فرستادن یک فرشته به صورت نفخِ روح در مریم باشد یعنی چه؟ اگر ما گفتیم مریم(سلام الله علیها) یک حیاتِ وسطایی داشت الآن میخواهد یک حیات عُلیا پیدا کند به یک مقام برتر برسد این نیازمند است به یک روح دیگری شما در ذیل آیهٴ ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾ که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است آنجا این حدیث نورانی هست که مؤمن دارای پنج روح است این روحی که ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾ این نصیب همه نمیشود خب، اگر اولیای خاصّه الهی دارای روح خامساند پنجمین روح نصیب آنهاست الآن وجود مبارک مریم میخواهد ترقّی کند، ترقّی کند نه تنها مادر بشود بلکه مادرِ پیغمبر بشود چطور مادر پیغمبر بشود یعنی زایمانی بکند انسانی تحویل بدهد که بعدها میشود پیغمبر یا هماکنون اگر او به دنیا آمده میگوید ﴿إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً﴾ اگر چنین حقیقتی را الآن به مریم(سلام الله علیها) داده شد این پذیرای یک روح برتر است مریم میخواهد زنده از زندهتر بشود لذا این دوتایی در حقیقت یک واقعیّتاند ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ ما اگر در جریان اهل بیت میبینیم حضرت فرمود: «أنا مِن حسین و حسینٌ مِنّی» لطیفتر از آن یا مشابه این را دربارهٴ حضرت امیر هم فرمود که من از علی هستم علی از من است خب، اگر «أنا مِن علی و علیٌّ منّی» و الطف از این دو تعبیر این است که «کلُّهم مِن نورٍ واحد» معلوم میشود یک وحدت نورانی برای اولیای الهی هست اوّلشان کذا، وسطشان کذا، آخرشان کذا «کلّهم من نور واحد» یک نورانیّت واحد برای اینها هست ما اگر گفتیم «خویش را تأویل کن نِی این ذکر را» خود ما باید بالا بیاییم نه قرآن را پایین بکشیم برای ما روشن میشود که اینها واقعاً نه عدد، یک سرشماری بکنیم بگوییم اینها یک نفرند نه خیر اینچنین نیست در مسائل فلسفی و کلامی بخواهیم اینها را حل بکنیم میبینیم گنجایش ندارد که بگوییم این دو نفر یک آیتاند، یک آیتاند یعنی یک آیتاند این چه وحدتی است همان وحدتی است که دربارهٴ اهل بیت گفته میشود «کلّهم نورٌ واحد» همان وحدتی است که حضرت فرمود: «أنا مِن حسین و حسینٌ مِنّی»، «أنا مِن حسین» دربارهٴ حضرت امیر هم فرمود: «أنا من علی» این لطایف را مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) در الغدیر نقل کرد خیلی از بزرگان نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر دربارهٴ حضرت امیر(سلام الله علیهما) هم همین تعبیر را دارد.
بیان برخی فضایل خاصه حضرت مریم(س)
خب پس معلوم میشود یک واقعیّت است، یک نور است، یک نوری است که نورانیتر میشود این نفخ روح باعث میشود که مریمی که کامله است کاملهتر میشود اگر این شد دیگر ظاهر آیه محفوظ است ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ هم مریمِ کامل را کاملتر کردیم هم روحی به او عطا کردیم که وقتی به دنیا آمده بگوید ﴿إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً﴾ این با اینکه فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که به مریم(سلام الله علیها) خطاب میکند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ این ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ بالقول المطلق محفوظ است آن اصطفای اوّلی است که در روایات ما دارد که این سیّدهٴ نساء عالمیان است نسبت به عصر خودش و وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سیّدهٴ نساء عالمین است <مِن الأوّلین و الآخرین> اما این ﴿وَاصْطَفَاکِ﴾ اطلاقش محفوظ است یعنی از آن جهت که صفوةالله است به مقام صفوةالله رسید سیّدهٴ نساء عالمین است البته وجود مبارک صدیقهٴ کبرا از او افضل است اما از این جهت که بیهمسر مادرِ پیغمبر شد این تنها فضیلت اوست این ﴿عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ بالاطلاق العام است آن روایاتی که دارد صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) از مریم افضل است کما هو الحق آن نسبت به مقامات است بله مقامات وجود مبارک حضرت فاطمه از او بالاتر است اما این خصیصه که بدون همسر مادر پیغمبر میشود مخصوص اوست دیگر لذا ﴿عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ که در این بخش سوم است این مفعولواسطه برای هر سه نیست ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ تمام شد، ﴿وَطَهَّرَکِ﴾ تمام شد، ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ یک مفعولواسطه است برای سومی یک وقت است که ما قرینه داریم که فعل مفعولواسطه است برای همه مثل همین دعاهای هر روز ماه مبارک رمضان که این ماهی است که «فضَّلته و شرّفته و کرّمته علی الشّهور» این «علی الشّهور» بخورد به همه «علی التنازع» مفعول واسطه است برای هر چهار فعلی که یاد شده اما اینجا مفعولواسطه است برای اصطفای اخیر این خصیصه برای وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) است مِن الأوّلین و الآخرین خب پس اگر اینچنین شد این روحِ کامل، کاملتر شد به آن چیزی دادیم که با او هم با نفخِ ما مُرده زنده میکند دربارهٴ حضرت عیسی آمده است که در بحث سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت ﴿إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ خب ما با نفخ با افاضه مُرده زنده میکنیم تو هم که مظهر مایی و به قُرب نوافل راه یافتی «وکنتُ لسانه الذی یتکلّم و یَنفخ» و کذا و کذا تو هم نفخ میکنی و مُرده زنده میکنی ﴿فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ مبادا خیال بکنی تو میدَمی و مُرده زنده میشود ما به زبان تو میدَمیم چون ﴿بِإِذْنِی﴾ این است دیگر اذن تکوینی است دیگر تشریعی که نیست. خب، پس بنابراین چنین مقامی را وجود مبارک مریمِ کبرا پیدا کرده است جمعاً شده یک آیه یک وقت سخن از شب و روز است با اینکه متّصلاند اما قرآن تفکیک کرده ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾ ، ﴿آیَتَیْنِ﴾ یعنی ﴿آیَتَیْنِ﴾ تثنیه است یک گوشه شب است یک گوشه روز است هر کدامش معجزهٴ خداست اما با اینکه اینها متّصلاند یک جا شب است یک جا روز است امتدادِ زمانی هست و جدای از هم نیستند ما تفکیک میکنیم ولی دو آیه است اینجا از آن سنخ نیست که دو آیه باشد یک آیه است حقیقتاً دوتا آیه نیست لذا برخیها ملاحظه فرمودید در کتابهای کلامی میگویند معجزاتی که وجود مبارک مریم داشت ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ اینها جزء ارهاصات عیسای مسیح بود ارهاص با هاء هوّز و صاد ضاد یعنی پیشدرآمد یعنی اینها معجزهٴ بالذّات برای حضرت مریم نبود اینها پیشدرآمد اعجاز مسیح بود یعنی یک واقعیتاند از همانجا قبل از اینکه بیاید آثارش در مادرش ظهور کرده است. خب، اگر اینچنین شد اینها یک واقعیّت میشوند اگر یک واقعیّت شدند به آن معنا که مثلاً دربارهٴ اهل بیت(علیهم السلام) میگوییم «کلّهم من نورٍ واحد» به این معنا ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ زندهای را زندهتر کرده است خدا همان طوری که مُرده را زنده میکند زنده را زندهتر میکند چون این زنده نسبت به مقام برتر فاقد آن حیات است دیگر چون نسبت به مقام برتر فاقد آن حیات است نسبت به او الآن واجد آن حیات میشود و میشود زنده ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾. (سلام الله علیهم اجمعین)
«و الحمد لله ربّ العالمین»
ابتلائات انبیا نمادی از درک اسرار فعل الهی
تبیین مرحله وسطا و عالیه مقام اولیای الهی
علت اختلاف تعبیر قرآن در ذکر نام خدا و پیامبر با ضمیر مفرد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ ﴿90﴾ وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿91﴾ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿92﴾ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿93﴾
ابتلائات انبیا نمادی از درک اسرار فعل الهی
در جریان انبیا(علیهم السلام) که از عناصر محوری سوَر مکّی است در همین سورهٴ «انبیاء» آیهٴ 25 نام اینها را به نحو اجمال گفت بعد نام مبارک هفده پیامبر(علیهم السلام) را ذکر فرمود. شرح کوتاهی از شانزده پیامبر مثلاً مطرح کرد بعد جریان مریم و عیسی(سلام الله علیهما) را هم ذکر کرد به عنوان اینکه اینها یک واقعیّتاند و یک آیتاند. در جریان مبارک یونس که به ذوالنّون معروف است برای اینکه نون یعنی ماهی و چون حضرت به جریان بطنِ ماهی مبتلا شد به ذوالنّون معروف شد. کلماتی که برای انبیا هست دعاهایی که برای انبیا هست صحنههایی که برای آنها پیش میآید بر اساس آن است که خدای سبحان این امور را میخواهد در جریان خارج پیاده کند تا بشر از اسرار کار خدا به مقدار فهمِ خود پی ببرد گاهی اینها بیمار میشوند گاهی به زندان میافتند گاهی اینها شکست میخورند گاهی پیروز میشوند این حالات نشان آن نیست که اینها ـ معاذ الله ـ مشکلی داشتند خدا تنبیهشان کرد اینچنین نیست.
تبیین مرحله وسطا و عالیه مقام اولیای الهی
مرحلهٴ وسطای مقام اولیا همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده که برای فرشتگان هم هست ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ که این بحثش گذشت. مرحلهٴ عالیه مقام اولیای الهی این است که نه اینکه اینها حرفی دارند و خدا حرفی دارد اول خدا اجازه میدهد بعد اینها سخن میگویند که این برای مقام فرشتههاست این اولیای الهی مخصوصاً اهل بیت که بالاتر از ملائکهاند گرچه در زیارت جامعهٴ کبیره این آمده است که «لا یَسبقون» این مقام عالی اولیا و اهل بیت نیست این مقام متوسّط آنهاست یعنی آن مرحلهای که اینها به عنوان بندگان صالح خدا هستند بدون اذن خدای سبحان نه حرفی میزنند نه کاری میکنند اما برتر از این مقام، مقام قُرب نوافل اینهاست این حدیث هم به طریق صحیح نقل شده هم به طریق حَسَن نقل شده هم به طریق موثّق نقل شده هم ما شیعهها نقل کردیم هم سنّیها نقل کردند حدیث قرب نوافل را که ذات اقدس الهی طبق آن حدیث میفرماید «لا زال» بندگان خاصّ من به من به وسیلهٴ نوافل نزدیک میشوند تا «حتّی اُحِبَّهُ» من بشود مُحبّ آنها بشوند محبوب «فإذا أحْبَبْتُه کُنتُ سَمعه، کنتُ بصره، کنتُ لسانه الّذی یَنطق به» کنت کذا، کنت کذا چندین قسمت است خب اگر کسی به قرب نوافل بار یافت که تازه دون قرب فرایض است اگر کسی به قرب نوافل راه یافت و در فصل سوم قرار گرفت نه در فصل اول که منطقهٴ ممنوعه است یعنی هویّت ذات، نه در فصل دوم که صفات ذات است که عین ذات است که آن فصل دوم هم مثل فصل اول جزء منطقهٴ ممنوعه است احدی به آنجا راه ندارد نه نبیّ، نه وصیّ، مقام سومِ فصل سوم که فیض خداست، ظهور خداست و وجه خداست، کار خداست، خلقت خداست اینها مقام فعل خداست خارج از ذات است و مقام امکان است در این مقام هم قرب فرایض راه دارد هم قرب نوافل.
علت اختلاف تعبیر قرآن در ذکر نام خدا و پیامبر با ضمیر مفرد
در قرب نوافل ذات اقدس الهی در مقام سوم یعنی فعل خدا میفرماید: «کنتُ لسانه الذی یَتکلَّم به» اگر خدای سبحان در فصل سوم که مقام فعل است و مقام امکان است و خارج از ذات است زبان ولیّ خداست این سخن از سابق و لاحق نیست اینچنین نیست که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اول امر باشد طبق اذن خدا اینها سخن بگویند این کار، کار خداست فعل، فعل خداست چون فعل، فعل خداست دیگر دوتا فعل نیست یکی سابق و لاحق دیگر دوتا قول نیست یکی لاحق و سابق چون این مرزها مشخص نیست و معلوم نبود که این بحثهای اساسی در فصل سوم، فصل سوم یعنی فصل سوم آن فصل اول منطقهٴ ممنوعه است، فصل دوم منطقهٴ ممنوعه است در فصل سوم، چون در فصل سوم که فعلِ خداست این فعلِ خدا از زبان مطهّر اهل بیت ظهور میکند چون این راه روشن نشد آن وقت به زحمت میافتند که چگونه گاهی خدا اسمِ خودش را و پیغمبر را میبرد ولی ضمیر را مفرد میآورد میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ نه «دَعواکم» یا میفرماید: ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ﴾ نه «یرضوهما» به زحمت افتادند که چرا مرجع مثنّاست ولی ضمیر تثنیه نیست دیگر نمیدانند بر اساس قرب نوافل فعلِ خدا از زبان رسول خدا شنیده میشود این دوتا حرف نیست دوتا دعوت نیست چون دوتا دعوت نیست و یک دعوت است خب ضمیر حتماً باید مفرد باشد دیگر ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ یعنی «دَعَ الله بلسان رسوله» خب میشود مفرد دیگر یا ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ﴾ نه «یرضوهما» برای اینکه یک واقعیت است اگر این راه روشن شد دیگر زحمتهایی نظیر زمخشری و فخررازی و امثال ذلک در بین نیست به زحمت افتادند که چرا مرجع متعدّد است راجع مفرد. خب، اگر بر اساس قرب نوافلی که اهل بیت(علیهم السلام) آموختند و یک واقعیّت است ضمیر هم این یک کمک میکند ما را در مسئلهٴ اینکه مریم و فرزندش یک واقعیّتاند اصلِ این مسئله ما را کمک میکند. خب، انبیا(علیهم السلام) که خصوصیّاتشان ذکر شده اگر کاری هم انجام بدهند بر اساس ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ است این عرض شد برای اینکه
تبیین حوادث انبیا جهت درک اسرار فعل باری تعالی
اگر ما در زیارت جامعه به این جمله رسیدیم خیال نکنیم اهل بیت در همین مرحله هستند این مقام متوسّط علی و اولاد علی است بالاتر از این هم دارند اینها، اگر اینچنین شد دعاهای حضرت ایّوب، خواستههای وجود مبارک ابراهیم و موسی و عیسی این انبیا که ذکر شده است اینها در حدّ متوسط بر اساس ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾ عمل میشود در حدّ عالی بر اساس قرب نوافل «کنتُ لسانه، کنتُ سَمعه، کُنت عینه، کنتُ بصره و کنت یده الذی یَبطش بها» آن وقت آن ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ هم روشنتر میشود دیگر نمیشود گفت ـ معاذ الله ـ اینها وجود مبارک یونس کاری کرده دارد تنبیه میشود این صحنه را خدای سبحان انجام داده است تا انسان بفهمد نظمِ عالم چیست، چه کسی دارد اداره میکند، اسرار کار یونس با همین جریان ماهی مشخص شد معلوم میشود دریا تسخیرِ الهی است، ماهی تسخیر الهی است خود ماهی هم دارد تسبیح میکند ماهی هم دارد امر خدا را اطاعت میکند اینها نشان میدهد عملاً نشان میدهد که ماهی بندهٴ خداست، دریا بندهٴ خداست، مسبِّح خدایند، ساجد خدایند، مُسلِم و مطیع و منقادند و مانند آن، اینچنین نیست که در بر توبیخ و تنبیه و امثال ذلک حمل بشود خب.
پرسش: ببخشید این آیه شریفه ...
پاسخ: حالا این ـ انشاءالله ـ به آن سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» رسیدیم مشخص میشود که این هم باز به عنایت الهی است که خدا میخواهد روشن کند این گاهی انسان میتواند به وسیلهٴ نذر، حلالی را حرام بکند همین که مصلحتی باشد کافی است خب.
پرسش:...
پاسخ: آن درست نیست، این درست نیست مگر همهٴ اینها ولایت علی و اولاد علی را قبول کردند مرحوم مفید(رضوان الله علیه) نقل میکند که در آن صحنهٴ ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ اول کسی که گفت ﴿بَلَی﴾ وجود مبارک پیغمبر بود و همهٴ انبیا صف کشیدند همهٴ اولیا صف کشیدند اول کسی که گفت ﴿بَلَی﴾ وجود مبارک پیغمبر بود بعد از او بلافاصله وجود مبارک حضرت امیر دیگر انبیا آن وجود مقدّس را آنجا دیدند آن نورانیّت را دیدند پذیرفتند ممکن نیست نبیّای از انبیای الهی ـ معاذ الله ـ دربارهٴ ولایت اینها تردید داشته باشد.
لزوم رعایت آداب دعا بر اساس مصلحتهای الهی
خب، اگر اینچنین است پس سخن از تنبیه و توبیخ و اینها مطرح نیست حالا که این طور شد «یا مَن لا تُبدّل الحکمته الوسائل» که وجود مبارک امام سجاد در صحیفهٴ سجادیه دارد ادبِ دعا را به ما یاد میدهد که ما از خدا چه چیزی بخواهیم ما از خدا چیزی بخواهیم که مطابق با حکمت او باشد مصلحت ما هر چه هست از اوست چون او به ما نه تنها رحیم است از ما به ما رحیمتر است او ﴿ارحمالراحمین﴾ بالقول المطلق است دیگر مبادا کسی خیال کند مثلاً زید به خودش از خدا به زید مهربانتر است این مستحیل است او ارحمالراحمینِ بالقول المطلق است بنابراین مصلحت ما را بهتر از ما میداند مصلحت ما را بهتر از ما میتواند جود و بخشش او به ما بیحد است از سوابق باخبر است، از عواقب باخبر است گاهی در جراین ارث میفرماید این سهامی که ما تقسیم کردیم دست به آن نزنید شما که از آینده بیخبرید ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ مبادا هیچ ورثهای را از ارث محروم بکنید شما چه میدانید آیندهٴ این دختر یا پسر یا نوههای این چطور در میآید دست به این سهما نزنید خب ما که واقعاً از آینده بیخبریم از گذشته بیاطلاعیم پس مصلحت خودمان را آن طوری که خدا میداند و میخواهد نداریم او ارحمالراحمین است بالقول المطلق ما برای اینکه دعایمان مستجاب بشود خیر میخواهیم حالا اگر مال خواستیم، فرزند خواستیم بد نیست ولی نگران نباشیم که اگر به ما نداد بگوییم دعای ما مستجاب نشد ممکن نیست کسی دعا بکند با دست خالی برگردد یا اگر همان مصلحت بود همان را میدهد نبود مشابهش را میدهد اگر آن هم نبود سیّئهای از سیّئات را میآمرزد، اگر نبود حَسنهای بر حسنات میافزاید لذا گفتند مستحب است دستی که به طرف خدا دراز شد به صورت بمالیم و برگردانیم ممکن نیست این دست خالی برگردد این ممکن نیست «یا مَن لا یَخیب سائله» بنابراین او حکیمانه دعاها را مستجاب میکند برای اینکه ما بتوانیم دعای ما قطعاً مستجاب است خیر و رحمت و برکت و سعادت بخواهیم مصداق تعیین نکنیم و اگر مصداق تعیین کردیم گِله نکنیم نگوییم دعای ما مستجاب نشده برای اینکه «یا مَن لا تُبدّل الحکمته الوسائل» و هیچ وسیلهای حکمت خدا را تغییر نمیدهد.
تعبیرات لطیف در ذکر برخی از اوصاف حضرت مریم(س)
اما در جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بحثش مبسوطاً گذشت از آیهٴ شانزده به بعد آنجا تا حدودی روشن شد اما این نکته در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» نبود در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ شانزده به بعد این است ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ تا به آیهٴ بیست که عرض کرد ﴿قَالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ در اینجا فرمود یعنی در این سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 91 اینچنین فرمود، فرمود: ﴿وَالَّتِی﴾ یعنی مریم یعنی «اُذکر» مریم را چون نام مبارک مریم هم در ردیف انبیا(علیهم السلام) آمده است با اینکه او نه نبی بود نه رسول، از ولایت بهرهای داشت و فیضی که نصیب او شد یادآوری آن فیض انسان را مطمئن میکند گذشته از اینکه او مادر نبیّ خدا و رسول خدا بود آن حضرت عیسی بود. این کسی که رَحِمش را حفظ کرده است این کلمهای که در اینجا آمده ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا﴾ از مقدّسترین و پاکترین واژههای 1400 سال قبل بود مستحضرید که معانی قبیح الفاظ فراوان دارد معمولاً از مطالب قبیح، مطالب و معانی قبیح به لفظِ صریح تعبیر نمیشود به لفظ کنایی تعبیر میشود این یک، این لفظ کنایی وقتی چند بار تکرار شد میشود مجازِ مشهور طبعاً تعیّن پیدا میکند در این دو مرحله، وقتی تعیّن پیدا کرد دیگر نام او را نمیبرند یک لفظ دیگر انتخاب میکنند این سه، آن لفظ که مجازِ مشهور است یا مجاز غیر مشهور کم کم شهرت پیدا میشود و بعد تعیّن پیدا میکند آن لفظ هم میگذارند کنار میشود چهار و هکذا، لذا یکی از مطالبی که الفاظ فراوان دارد همین معانی قبیحه است این معانی قبیحه از پرلفظترین مطالبی است که برای او لغت وضع شده غائط همین طور است، فَرج همین طور است آن روز که به این معنا نبود که لذا الآن شما میبینید دستشویی، بعد از مدّتی هم کلمهٴ دستشویی به کار برده نمیشود یک وقت میگفتند مستراح، خب مستراح یعنی جای راحتی و اینها به این معنا نبود که بعد کم کم این کلمه چون دیگر حالا شهرت پیدا کرد آن مَوال همین طور بود کم کم این فاصله گرفتند الفاظ دیگر الآن میگویند دستشویی بعد از مدّتی هم این کلمه چون به معنای صریح میشود این را رها میکنند یک لغت دیگری به کار میبرند اگر قرآن کریم این کلمه را به کار برد چون آن روز از دورترین و کناییترین تعبیرات بود لذا به کار برد نظیر ﴿أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الْغَائِطِ﴾ است چون غائط که به معنی مدفوع نیست همان طور که در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید این هم همین طور است.
تبیین پاکدامنی و عصمت حضرت مریم (س)
خب، مسئلهٴ احسان یعنی این را در قلعه نگه داشتن در حِصن نگه داشتن، دژبان چنین چیزی بودن و مُحصِن چنین حِصنی بودن این معنایش این است که اینجا محفوظ است غالب مفسّران به این معنا گرفتند که این ردّ تهمت یهودیهاست که آنها ـ معاذ الله ـ به حضرت مریم(سلام الله علیها) گفتند که ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ این آیه درصدد تطهیر دامن حضرت مریم است که آن ردّ یهودیها درست است که ﴿لَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ هست یک، ﴿وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ هست دو، اینها هم ناظر به ردّ تهمت یهودیهاست اما این مُحصِن بودن یعنی صاحب حِصن بودن، صاحب دژ بودن و دژبان بودن و این قلعه را حفظ کردن در این بخش از آیات که سخن از معجزهٴ الهی است اعمّ از حلال و حرام است نه یعنی او با نامحرم تماس نگرفت محرَم هم نداشت اینجا محفوظ است یعنی او بیهمسر است این عَذراست خب این کاری بود که همان طوری که مرحوم کاشفالغطاء(رضوان الله علیه) دارد قرآن کریم مسیحیّت را زنده کرده، یهودیّت را زنده کرده فرمایش مرحوم کاشفالغطاء یک وقت هم خوانده بودیم این بود که فرمود اگر قرآن نبود نه مسیحیّتی میماند نه یهودیّتی چون دینی که انبیا را متّهم میکنند، مادر پیامبر را متّهم میکنند این دین ماندنی نیست وجود مبارک مریم را قرآن عَذرا معرفی کرد، مطهّره معرفی کرد، صَفْوِه الهی، سَفیّه الهی معرفی کرد و عیسی را روحالله معرفی کرد، انبیا را با قداست معرفی کرد، موسی را با قدّیس بودن معرفی کرد این دین را زنده نگهداشت واقع اگر قرآن نبود با پیشرفت علم نه مسیحیّتی میماند نه یهودیّتی این عَهْدینِ تحریف شده، این تورات و انجیل تحریفشده کتابی نیستند که علما و دانشمندان آن را بپذیرند خب این عَذرا بودن یعنی باکره بودن مُستفاد از این ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ یعنی با هیچ کس تماس نگرفت این با ﴿وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ یا ﴿وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ هماهنگ نیست با ﴿لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ هماهنگ است یعنی من با احدی تماس نداشتم نه حلال، نه حرام این میشود معجزه ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ یعنی «لم یمسسها بشرً أبدا» نه حلال نه حرام.
پرسش:...
پاسخ: نه، زنهای دیگر اگر آلوده شدند از آن جهت که همسر دارند مُحصِناند از آن جهت که آلوده شدند دیگر مُحصِن نیستند لذا میگویند زنای مُحصِنه این است آن هم محصن هستند.
بیان عناصر محوری غیرت
پرسش:...
پاسخ: اینجا اعم است ولی آنجا چون قرینه داریم میگویند زنای مُحصِنه خب، یعنی این نسبت به همسر خودش خب مجاز بود نسبت به بیگانه باید مُحصِن باشد بیگانه راه ندهد در بحثهای قبل هم داشتیم که غیرت معنایش همین است غیرت یک کلمهٴ پربرکت و عمیقی است که سه عنصر محوری در ذیل اوست یکی هویّتشناسی که آدم هویّت خودش را بشناسد وقتی هویّت خودش را شناخت دور خودش خط میکشد این اصل اول، چون هویّت خودش را شناخت در دایرهٴ هویّت خود به سر برد و دور خودش را خط کشید نه از این حد بیرون میرود که بشود متجاوز، بشود زانی، نه بیگانه را به حریم خود راه میدهد که بشود دَیّوس، دِیاست همین است دیگر نه دیاست با غیرت سازگار است نه زنا، این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه که فرمود: «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ» همین است فرمود هیچ انسان باغیرتی زنا نکرده برای اینکه غیرت یعنی غیرزدایی دیگر کسی که از مرز خودش تجاوز میکند خب بیغیرت است دیگر فرق نمیکند غیر را به حریم خودش راه بدهد میشود دِیاست، خودش به حریم غیر تعدّی بکند میشود زنا، غیرت از آن اوصاف پربرکت اسلامی است که زیرمجموعهٴ او این سه عنصر مطرح است هویّتشناسی اولاً، وقتی کسی هویّت خودش را شناخت دور خودش را خط میکشد مرز خودش را حفظ میکند آن وقت دوتا کار برای او ممنوع است نه از مرز خود بیرون میرود «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ» نه بیگانه را به حریم خود راه میدهد که میشود دیاست، اگر کسی محصنه بود نسبت به همسر خودش خب این معلوم میشود که مرزدار بود اگر زنا کرد این محصِنه بودن با غیور بودن او سازگار نیست لذا حدّ خاصّ خودش را دارد وگرنه دیگران هم محصنه هستند به این معنا، نسبی است.
تأیید و تأکید قرآن بر پاکدامنی حضرت مریم (س)
اما با قرینهای که داریم دربارهٴ حضرت مریم(سلام الله علیها) برابر آنچه در آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ بیست این بود که ﴿وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ چه حلال چه حرام خب، از آن طرف ﴿وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ را هم برای تأکید ذکر کرده حلال که ندارم حرام هم که من اهلش نبودم. حلال نیست چون ﴿لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ حرام نیست که اصلاً من اینکاره نبودم و نیست ﴿وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ این ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ ناظر به این است. خب، حالا چنین کسی که.
پرسش:...
پاسخ: ﴿وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾ هم که قرآن تصدیق کرده و قرآن جامع هر دو را در این آیه مشخص فرمود ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾. خب، پس بنابراین این حَرَم محفوظ است این رَحِم محفوظ است اینجا جای حِصن و این قلعه است محفوظ است حالا که این شد موجودی که فرشته را هم که میبیند میگوید نیا نه تنها انسان، وقتی ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ به او هم میگوید نه، این کسی که ﴿أَحْصَنَتْ﴾ فرشته را هم که متمثّلاً ببیند میگوید نیا ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ چنین موجودی است.
تحلیل کلام برخی مفسرین در جمله ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾
حالا مشکل بعدی از اینجا شروع میشود اینکه خدا فرمود: ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ بعد ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ زحمتی که مفسّران به آن مبتلا شدند این است نَفخِ روح برای آن است که مُرده را زنده کند بیجان را جاندار کند فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ این خاک است و گِل است اگر صلصال شد، اگر حمأ مسنون شد اگر مراحل را گذراند نه اینکه مجسّمهسازی کردم این مراحل را گذراند تا به جایی که به مرحلهٴ روحیابی رسید ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ﴾ این میشود انسانِ زنده میگویند نَفخ روح برای آن است که بیجان را جاندار کند، بیروحی را روحدار کند و زنده کند درباهرٴ مریم(سلام الله علیها) این به چه معناست ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ مریم که انسان کامل بود و زنده بود و دارای روح بود عیسی را به او داد یعنی چه؟ نطفه در او گذاشت اینکه نبود، فرزند را به او داد روحالله را به او داد این چطور هِبه است نه نَفخِ روح این چگونه است اینها خیلی به زحمت افتادند گاهی مضاف تقدیر گرفتند، گاهی در کلمه اثر گذاشتند، گاهی در اسناد فعل به فاعل تعریف کردند این توجیهاتی است که لابد در کتابهای تفسیر ملاحظه فرمودید یا ملاحظه میکنید غافل از اینکه در جملهٴ بعد فرمود: ﴿جَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ وحدتی بین این مادر و فرزند هست اینها همه چیز را با دیدِ دنیایی و مادّی میخواهند نگاه کنند آن وقت به زحمت میافتند که چگونه خدای سبحان از بخشش عیسی به نَفخِ روح یاد کرده حالا آن لطایفی که مربوط به حضرت عیسی و مریم(سلام الله علیهما) است که در جاهای دیگر دربارهٴ آدم و غیر آدم(سلام الله علیه) آنجا ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ همهاش ضمیر مفرد است فعل متکلّم وحده است اما اینجا فعل متکلّم معالغیر است ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ آنجاها ﴿مِن رُوحِی﴾، ﴿نَفَخْتُ﴾ اینها البته جا دارد که برای تجلیل باشد اهتمام باشد تأکید باشد تَعظیم باشد اینها راه دارد اما یا با اسما و صفات من نفی کردم یا با حضور فرشتهها نفی کردم که ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ همهٴ اینها درست است آنجا هم روح خدا حالا یا جبرئیل یا فرشتهٴ دیگر بود خدای سبحان ارسال کرده نَفخ روح هم به صورت ارسال است.
مقام اولیای الهی در احراز ارواح خاصه
اما این بخشیدنِ یک فرزند یا فرستادن یک فرشته به صورت نفخِ روح در مریم باشد یعنی چه؟ اگر ما گفتیم مریم(سلام الله علیها) یک حیاتِ وسطایی داشت الآن میخواهد یک حیات عُلیا پیدا کند به یک مقام برتر برسد این نیازمند است به یک روح دیگری شما در ذیل آیهٴ ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾ که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است آنجا این حدیث نورانی هست که مؤمن دارای پنج روح است این روحی که ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾ این نصیب همه نمیشود خب، اگر اولیای خاصّه الهی دارای روح خامساند پنجمین روح نصیب آنهاست الآن وجود مبارک مریم میخواهد ترقّی کند، ترقّی کند نه تنها مادر بشود بلکه مادرِ پیغمبر بشود چطور مادر پیغمبر بشود یعنی زایمانی بکند انسانی تحویل بدهد که بعدها میشود پیغمبر یا هماکنون اگر او به دنیا آمده میگوید ﴿إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً﴾ اگر چنین حقیقتی را الآن به مریم(سلام الله علیها) داده شد این پذیرای یک روح برتر است مریم میخواهد زنده از زندهتر بشود لذا این دوتایی در حقیقت یک واقعیّتاند ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ ما اگر در جریان اهل بیت میبینیم حضرت فرمود: «أنا مِن حسین و حسینٌ مِنّی» لطیفتر از آن یا مشابه این را دربارهٴ حضرت امیر هم فرمود که من از علی هستم علی از من است خب، اگر «أنا مِن علی و علیٌّ منّی» و الطف از این دو تعبیر این است که «کلُّهم مِن نورٍ واحد» معلوم میشود یک وحدت نورانی برای اولیای الهی هست اوّلشان کذا، وسطشان کذا، آخرشان کذا «کلّهم من نور واحد» یک نورانیّت واحد برای اینها هست ما اگر گفتیم «خویش را تأویل کن نِی این ذکر را» خود ما باید بالا بیاییم نه قرآن را پایین بکشیم برای ما روشن میشود که اینها واقعاً نه عدد، یک سرشماری بکنیم بگوییم اینها یک نفرند نه خیر اینچنین نیست در مسائل فلسفی و کلامی بخواهیم اینها را حل بکنیم میبینیم گنجایش ندارد که بگوییم این دو نفر یک آیتاند، یک آیتاند یعنی یک آیتاند این چه وحدتی است همان وحدتی است که دربارهٴ اهل بیت گفته میشود «کلّهم نورٌ واحد» همان وحدتی است که حضرت فرمود: «أنا مِن حسین و حسینٌ مِنّی»، «أنا مِن حسین» دربارهٴ حضرت امیر هم فرمود: «أنا من علی» این لطایف را مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) در الغدیر نقل کرد خیلی از بزرگان نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر دربارهٴ حضرت امیر(سلام الله علیهما) هم همین تعبیر را دارد.
بیان برخی فضایل خاصه حضرت مریم(س)
خب پس معلوم میشود یک واقعیّت است، یک نور است، یک نوری است که نورانیتر میشود این نفخ روح باعث میشود که مریمی که کامله است کاملهتر میشود اگر این شد دیگر ظاهر آیه محفوظ است ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ هم مریمِ کامل را کاملتر کردیم هم روحی به او عطا کردیم که وقتی به دنیا آمده بگوید ﴿إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً﴾ این با اینکه فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که به مریم(سلام الله علیها) خطاب میکند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ این ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ بالقول المطلق محفوظ است آن اصطفای اوّلی است که در روایات ما دارد که این سیّدهٴ نساء عالمیان است نسبت به عصر خودش و وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سیّدهٴ نساء عالمین است <مِن الأوّلین و الآخرین> اما این ﴿وَاصْطَفَاکِ﴾ اطلاقش محفوظ است یعنی از آن جهت که صفوةالله است به مقام صفوةالله رسید سیّدهٴ نساء عالمین است البته وجود مبارک صدیقهٴ کبرا از او افضل است اما از این جهت که بیهمسر مادرِ پیغمبر شد این تنها فضیلت اوست این ﴿عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ بالاطلاق العام است آن روایاتی که دارد صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) از مریم افضل است کما هو الحق آن نسبت به مقامات است بله مقامات وجود مبارک حضرت فاطمه از او بالاتر است اما این خصیصه که بدون همسر مادر پیغمبر میشود مخصوص اوست دیگر لذا ﴿عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ که در این بخش سوم است این مفعولواسطه برای هر سه نیست ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ تمام شد، ﴿وَطَهَّرَکِ﴾ تمام شد، ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ یک مفعولواسطه است برای سومی یک وقت است که ما قرینه داریم که فعل مفعولواسطه است برای همه مثل همین دعاهای هر روز ماه مبارک رمضان که این ماهی است که «فضَّلته و شرّفته و کرّمته علی الشّهور» این «علی الشّهور» بخورد به همه «علی التنازع» مفعول واسطه است برای هر چهار فعلی که یاد شده اما اینجا مفعولواسطه است برای اصطفای اخیر این خصیصه برای وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) است مِن الأوّلین و الآخرین خب پس اگر اینچنین شد این روحِ کامل، کاملتر شد به آن چیزی دادیم که با او هم با نفخِ ما مُرده زنده میکند دربارهٴ حضرت عیسی آمده است که در بحث سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت ﴿إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ خب ما با نفخ با افاضه مُرده زنده میکنیم تو هم که مظهر مایی و به قُرب نوافل راه یافتی «وکنتُ لسانه الذی یتکلّم و یَنفخ» و کذا و کذا تو هم نفخ میکنی و مُرده زنده میکنی ﴿فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ مبادا خیال بکنی تو میدَمی و مُرده زنده میشود ما به زبان تو میدَمیم چون ﴿بِإِذْنِی﴾ این است دیگر اذن تکوینی است دیگر تشریعی که نیست. خب، پس بنابراین چنین مقامی را وجود مبارک مریمِ کبرا پیدا کرده است جمعاً شده یک آیه یک وقت سخن از شب و روز است با اینکه متّصلاند اما قرآن تفکیک کرده ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾ ، ﴿آیَتَیْنِ﴾ یعنی ﴿آیَتَیْنِ﴾ تثنیه است یک گوشه شب است یک گوشه روز است هر کدامش معجزهٴ خداست اما با اینکه اینها متّصلاند یک جا شب است یک جا روز است امتدادِ زمانی هست و جدای از هم نیستند ما تفکیک میکنیم ولی دو آیه است اینجا از آن سنخ نیست که دو آیه باشد یک آیه است حقیقتاً دوتا آیه نیست لذا برخیها ملاحظه فرمودید در کتابهای کلامی میگویند معجزاتی که وجود مبارک مریم داشت ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ اینها جزء ارهاصات عیسای مسیح بود ارهاص با هاء هوّز و صاد ضاد یعنی پیشدرآمد یعنی اینها معجزهٴ بالذّات برای حضرت مریم نبود اینها پیشدرآمد اعجاز مسیح بود یعنی یک واقعیتاند از همانجا قبل از اینکه بیاید آثارش در مادرش ظهور کرده است. خب، اگر اینچنین شد اینها یک واقعیّت میشوند اگر یک واقعیّت شدند به آن معنا که مثلاً دربارهٴ اهل بیت(علیهم السلام) میگوییم «کلّهم من نورٍ واحد» به این معنا ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا﴾ زندهای را زندهتر کرده است خدا همان طوری که مُرده را زنده میکند زنده را زندهتر میکند چون این زنده نسبت به مقام برتر فاقد آن حیات است دیگر چون نسبت به مقام برتر فاقد آن حیات است نسبت به او الآن واجد آن حیات میشود و میشود زنده ﴿فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾. (سلام الله علیهم اجمعین)
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است