display result search
منو
تفسیر آیات 107 تا 112 سوره انبیاء _بخش دوم (آخرین قسمت)

تفسیر آیات 107 تا 112 سوره انبیاء _بخش دوم (آخرین قسمت)

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 19 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 107 تا 112 سوره انبیاء _ بخش دوم"

تبیین برخی اوصاف منحصر حضرت رسول در قرآن
عدم دسترس مردم به درک تمام کلام پیامبر ص
بررسی دیدگاه برخی مفسرین مبنی بر انحصار وحی به توحید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴿107﴾ قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ ﴿108﴾ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ ﴿109﴾ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتمُونَ ﴿110﴾ وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ﴿111﴾ قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ ﴿112﴾

تبیین برخی اوصاف منحصر حضرت رسول در قرآن
بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که در مکه نازل شد تقریباً جمع‌بندی مطالب این سور‌ه را در بردارد دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چندتا حصر در قرآن کریم آمده که بخشی از این حصرها در این سور‌ه است بخشی هم در پایان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است بخشی هم در اول سورهٴ مبارکهٴ «نجم» است و مانند آن، یکی از آن حصرها این است که من ذاتاً بشرم غیر از بشریّت چیز دیگر در من نیست ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ بندهٴ خدا، مخلوق خدا و بشرم که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» و در آیات دیگر هم این حصر آمده که ذاتاً مخلوقم، بشرم و بندهٴ خدا. حصر دیگر آن است که در عصر من فقط بر من وحی می‌شود و لاغیر بر هیچ کسی وحی نمی‌شود الاّ بر پیامبر و من پیامبرم این حصر دوم که ﴿إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ در این آیهٴ 108 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است که فقط بر من وحی می‌شود. حصر بعدی آن است که در مسائل دینی اعم از اصول دین و فروع دین چیزی از ذات مقدّسش صادر یا ظاهر نمی‌شود الاّ اینکه مطابق وحی است این ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ خصوص نطق معیار نیست اینکه می‌گوییم فعلِ معصوم، قولِ معصوم، تقریر معصوم حجّت شرعی است یعنی در مسائل دینی آنجا که ما بخواهیم اصلی از اصول دین یا فرعی از فروع دین را از حضرت دریافت کنیم هر چه که فعلاً، قولاً، تقریراً می‌فرماید وحی است ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾، «ما یکتب عن الهوی، ما یَفهم عن الهوی، ما یقوم و لا یَقعد عن الهوی» ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ حالا مسائل عرفی و عادی امثال دیگر آن خارج از بحث است آن را بر اساس ولایت کلیّه که حضرت دارد بر اساس قربین نوافل و فرایض یک راه دیگری دارد ولی آنچه فعلاً محلّ بحث است این است که در تمام مسائلی که مربوط به اصول دین و فروع دین است و سنّت آن حضرت حجّت است قولً و فعلاً و تقریراً این مطابق وحی است. خب، که ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾.

پرسش:...
پاسخ: یک وقت است که با سکوت تقریر می‌کند چیزی را حضرت می‌بیند و رد نمی‌کند همین تقریرش ولو به عدم رد می‌شود سنّت و حجّت. حصر دیگر آن است که تمام آنچه را که از راه وحی دریافت کرده است همه را گفته و بیان کرده چیزی را کتمان نکرده این طور نیست که مطلبی از مطالب را حضرت ـ معاذ الله ـ کتمان کرده باشد به مردم نگفته باشد این طور نیست آن را در آیهٴ ﴿وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ بیان فرمود ضِنَّت یعنی بخل ورزیدن با صاد ضاد نه طاء ظاء ضَنین یعنی بخیل فرمود او دربارهٴ انشا و ابلاغ وحی ضَنین نیست، بخیل نیست، کَتوم نیست که چیزی را نگفته باشد هر چه را یافت گفت، پس این هم یک حصر دیگر ﴿وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ یعنی هیچ مطلبی از مطالب وحی مکتوم نمانده همه را مشغول کرده چیزی مستور نیست همه را بیان کرده.

عدم دسترس مردم به درک تمام کلام پیامبر ص
پرانتزی حالا اینجا باز کنید حضرت همه چیز را بیان کرده اما همه کس نمی‌فهمند نه اینکه حضرت ـ معاذ الله ـ بعضیها را گفته بعضیها را نگفته همه چیز را گفته ولی بعضیها می‌فهمند بعضیها نمی‌فهمند. این بیان نورانی که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که قبلاً هم این حدیث نورانی شرح شد «ما کَلَّمَ رسول الله(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) العبادَ بِکُنه عقله قَطُّ» یعنی در تمام مدّت پر برکت عمرش با هیچ کس به اندازهٴ کُنه عقل خود مکالمه نکرد نه اینکه حرف نزد این قول غیر از آن مکالمه است «ما کَلَّمَ» حضرت «العباد بِکنه عقله قطُّ» در بین بزرگان شارح اصول کافی از چهارصد و اندی سال قرن تا الآن اول کسی که این حدیث را عمیقاً شرح کرد و اهل بیت(علیهم السلام) را استثنا کرد مرحوم صدرالمتألهین بود بعد مجلسی اول بود، بعد مجلسی دوم بود، بعد دامادشان مرحوم ملاصالح مازندرانی بود و بعد دیگران که فرمود با اهل بیت کُنه عقلش را که می‌فرمود و فرمود آنها متوجّه می‌شدند. خب، این یک حدیث آن حدیث دیگری هم که فرمود: «إنّا معاشر الأنبیاء بُعِثْنا علی أن نُکلِّمَ الناس علی قدر عقولهم» یا ما مکالمه نمی‌کنیم با مردم الاّ قدر عقولهم نه یعنی آنچه خدا به ما وحی گفته قدری از آن را می‌گوییم ـ معاذ الله ـ قدری از آن را نمی‌گوییم ما همه‌اش را می‌گوییم ولی هر کسی به اندازهٴ عقل خود می‌فهمد به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی در رسالهٴ شریفهٴ الولایه که از رسائل قیّم این بزرگوار است در آنجا مرقوم فرمودند که این حدیث ناظر به کیفیت است نه کمّیت نه یعنی ما بعضی از مطالب را گفتیم بعضی از مطالب را نگفتیم خیر، ما همهٴ مطالب را گفتیم ولی بعضیها می‌فهمند بعضیها نمی‌فهمند که این ناظر به کیفیت است نه کمیّت «إنّا معاشر الأنبیاء بُعِثْنا علی أن نُکلِّمَ الناس علی قدر عقولهم». خب، بنابراین وجود مبارک حضرت نسبت به وحی ضِنّت و بخلی نداشت و نورزید پس همهٴ مطالب را گفت اما اوحدیّ از مؤمنان بخش وسیعی را می‌فهمند و خیلیها نمی‌فهمند ﴿وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ .

پرسش:...
پاسخ: چرا، همه را به اهل بیت واگذار کردند منتها حالا عدّه‌ای نگذاشتند که درِ خانهٴ اهل بیت باز باشد خواص گاهی می‌رفتند حضورشان نقل حدیث، نشر حدیث تا یک قرن و نیم متأسفانه ممنوع بود.

بررسی دیدگاه برخی مفسرین مبنی بر انحصار وحی به توحید
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ﴾ حصر پنجم و ششم از اینجا شروع می‌شود فرمود اگر ذات اقدس الهی به پیامبر وحی فرستاد وحی‌اش هم منحصراً در توحید است یعنی غیر از توحید چیزی به پیامبر وحی نیامده که ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ تنها چیزی که به من وحی شده است توحید است. خب، افرادی مثل فخررازی که این گونه تفکّر را دارند می‌گویند این حمل بر مبالغه می‌شود چون غیر از توحید چیزهای دیگر هم آمده اما مفسّران دقیق مثل سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرمایند این حصر، حصر حقیقی است برای اینکه شما اصول دین و فروع دین هر چه را که تحلیل می‌کنید غیر از توحید چیز دیگر برنمی‌آید خدا هست و اسمای حسنای او، صفات علیای او و مخلوقات او و احکام او، دیگر در عالم غیر از این چیز دیگر نیست که غیر از احکام الهی، غیر از بندگان الهی، غیر از مخلوقات الهی، غیر از اوصاف الهی، غیر از اسمای الهی و غیر از خود خدا چیزی در عالم نیست که این می‌شود توحید، اگر ما احکام را بررسی کنیم همهٴ این احکام بالأخره فرمان اوست دیگر اگر جهان را ببینید آفریدهٴ اوست، انسان را ببینید آفریده و بندهٴ اوست، منقطع از او نیست چیزی در عالَم نیست که بندهٴ او نباشد، آیت او نباشد، مخلوق او نباشد در نظام علمی حکم او نباشد این می‌شود توحید دیگر، شما این جمله را لابد در مطوّل شنیدید و از بحثهای عمیق معرفتی است که آیا ما غیر از تحلیل چیز دیگر هم داریم و غیر از تصوّر در عالَم چیز دیگر هم هست به نام تصدیق یا نه تصدیق به تصوّر برمی‌گردد ما اگر هر چیزی را بکُنهه بشناسیم تصدیقی نداریم این بر اساس فلسفهٴ تحلیلی است که این آقایان می‌گویند اگر ما می‌گوییم «زیدٌ قائمٌ» و یک قضیه خبریه است «اخبار بعد العلم بها أوصافٌ» این اوصاف است که «قبل العلم بها أخبارٌ» این از آن لطایف عمیق ادبی است که در مطوّل آمده اگر چیزی را نفهمیدیم بله خبر می‌دهیم یا به ما خبر می‌دهند ولی فهمیدیم این تصدیق به تصوّر برمی‌گردد دیگر خب بر اساس فلسفهٴ تحلیل هر چه را که در عالَم هست از نظر معرفتی تصوّر است یعنی این شیء را با اوصاف داریم می‌نشاسیم همین، حالا این حرف از توحید به معرفت‌شناسی آمده یا معرفت‌شناسی سرایت کرده به بحثهای دیگر ظاهراً از آنجا به معرفت‌شناسی آمده نه به عکس. در جهان خداست و اسمای او و افعال او و مخلوقات او و بندگان او و احکام او، چیزی در عالَم نیست در تصوّرات هم همین طور است اگر این باشد دیگر حمل بر مبالغه نمی‌شود ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ جز وحی چیز دیگر نیست.

بیان مفاهیم و نکات ادبی <اله> و <الله> در جمله <لا اله الا الله>
مطلب دیگر اینکه إله غیر از الله است الله را مشرکان قبول داشتند که «لا شریک له» إله را مشکل داشتند یک حرفِ ناصوابی در کفایه مرحوم آخوند هست در بحث «إنّما» در بحث مفهوم و منطوق که «إنّما» مفید حصر است یا نه، اعداد حصر چیست، خبر «لا إله إلاّ الله» چیست، یک چند وجهی را مرحوم آخوند ذکر می‌کند خودش هم وجهی ذکر می‌کند که می‌گوید إله ذاتِ واجب‌الوجود است فاصلهٴ تفکّر مرحوم آخوند صاحب کفایه با شهید ثانی در مقدّمهٴ شرح لمعه خیلی است خیلی یعنی خیلی است حرف را این بزرگوار در مقدمه شرح لمعه گفته که متأسفانه خواندنی نیست «لا اله الاّ الله» آیا این «لا» نفی جنس است «إله» اسم است «الله» خبر است یا خبرِ مقدّم و مبتدای مؤخّر است که شهید ثانی نظر می‌دهد مرحوم آخوند خراسانی خیال کرده که إله یعنی واجب‌الوجود خب إله را کسی نگفته که واجب‌الوجود است که آن‌که واجب‌الوجود است الله است در قرآن کریم می‌فرماید الله که واجب‌الوجود است شریک ندارد همان اللهِ واجب‌الوجود إله است و لا غیر إله یعنی معبود چه واجب‌الوجود باشد چه غیر واجب‌الوجود باشد نزد عربها این طور بود، مشرکین این طور بود این «لا إله إلاّ الله» آمده بگوید که إلهی که شما می‌گویید معبود است این غیر از آن الله چیز دیگر نیست هیچ معبودی غیر از الله نیست إله به معنای واجب‌الوجود نیست إله به معنی معبود است خب، لذا اگر می‌فرمود: «إنّما إلهکم إله واحد» این را با الف و لام ذکر می‌کرد که اللهِ شما واحد است خب مشرکین می‌گویند بله، ما هم می‌گوییم الله واحد است الله که شریک ندارد ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ مادون ذات فعلِ خدا را هم مشرکین قبول داشتند که خالق غیر از خدا نیست بله خالق غیر از خدا نیست ربّ‌الأرباب هم غیر از خدا نیست، مدیر کل هم غیر از خدا نیست، ربّ آلهه هم، إله الآلهه هم غیر از خدا نیست این مراحل توحید را همه قبول داشتند مشکل این بود که إله به معنای معبود چندتاست دین دارد می‌گوید إله به معنای معبود غیر از آن الله چیز دیگر نیست «لا إله» غیر از همان الله که این إله به معنای غیر است و وصف است و این به جمله منحل نمی‌شود و دوتا قضیه هم در کار نیست و اثبات یکی و نفی یکی در کار نیست اثبات الله مفروق‌عنه است دین آمده بگوید که این اللّهی که مقبول است و معقول است و فطرت و دل‌پذیر است غیر از این یکی دیگران نه، همین نه اینکه قلب نه إله را می‌شناسد نه الله را می‌شناسد دین آمده بگوید که شرک باطل است توحید حق است به دل دو چیز بده یکی قضیه سالبه یکی قضیه موجبه همهٴ انسانها مخلوقات و بندگان الهی با فطرت و توحید خلق شدند انبیا آمدند بگویند غیر از این اللهِ دلپذیر دیگران نه، «لا إله» غیر از همان یک دانه‌ای که شما قبول کردید پس اگر در این گونه از موارد بفرماید: «إنّما الله إلهٌ» بله آ‌نها هم می‌گویند الله بله واحد است «لا شریک له» خب، پس در این گونه از موارد حتماً باید بدون الف و لام باشد إله غیر از الله نیست. خب، ﴿أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ إله یعنی معبود شریک ندارد غیر از آن الله کس دیگر نیست این نزاع بین موحّد و مشرک است لذا فرمود آیا شما مُسلمید یا مشرک اینجا جا برای ایمان نیست اینجا اسلام در مقابل ایمان نیست آیا مُسلمید یعنی ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ که هست شما هم جزء اینهایید یا مشرکید؟ این مُسلم گاهی در مقابل ملحد است گاهی در مقابل مشرک چون در مکّه با مشرکان روبه‌رو بودند فرمود غیر از ذات اقدس الله إله و معبود دیگری در عالم نیست آیا شما می‌پذیرید یا نه، این استفهام تقریری است یعنی باید بپذیرید، اگر نپذیرفتید حرفهای بعدی من شروع می‌شود. خب، پس چندین حصر آمده در بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آن حصر، حصر تام نیست آن حصرِ سه ضلعی نیست این دربارهٴ توحید و رهاورد خودش است.

رحمت نبوی نمادی از اسمای حسنای الهی
اما دربارهٴ رسالتِ حضرت فرمود. اگر دربارهٴ رسالت حضرت سخن بگوید فرمود من فقط ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ هستم پس من فقط ذاتاً بشرم همین، در عصر من فقط، گرچه اعصار دیگر انبیا وحی داشتند اما در عصر من فقط بر من وحی بشود این دوتا، وحی هم که بر من می‌شود فقط توحید است این سه‌تا، من در اصول دین، در فروع دین، در مطالب دینی فعلاً، قولاً، تقریراً که سنّت من است و حجّت شرعی است هر چه می‌گویم مطابق وحی است این چهارتا، هر چه هم که وحی بود من به شما گفتم و چیزی را کتمان نکردم پنج‌تا، منتها حالا برخی را شما متوجّه می‌شوید برخی را متوجّه نمی‌شوید آن دیگر مربوط به خود شماست که حدیث «نُکلّم الناس علی قدر عقولهم» مطرح است. نه «قولُ» حضرت نفرمود «لم نَقُل» یا «لا نقول إلاّ قدر عقولهم» که ناظر به کمیّت باشد فرمود: «لا نُکلّم» که ناظر به کیفیت باشد. مطلب بعدی دربارهٴ رسالت است فرمود من فقط ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ هستم می‌ماند حالا این سؤالها که جنگها و خونریزیهای چگونه است چون وجود مبارک حضرت مظهر اسمای حسنای الهی است در ذیل آیهٴ ﴿لِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ آنجا این روایات نورانی خوانده شد که ائمه فرمودند: «نحن الأسماء الحسنی» اینها مظهر اسمای حسنای الهی‌اند مخصوصاً وجود مبارک حضرت مظهر اسم اعظم است اگر خدا ارحم‌الراحمین است مظهری دارد آیاتی دارد در بیان نورانی حضرت امیر هم این بود که «ما للهِ آیةٌ أکبر مِنّی» که این حدیث چندین‌بار خوانده شد فرمود خدای سبحان از من آیتی بزرگ‌تر ندارد اینها چون این چهارده نفر یک نورند از اینها بزرگ‌تر کسی نیست اما از درون بزرگ‌تر نیست چون کثرتی نیست چون نور واحدند، از بیرون بزرگ‌تر نیست چون بیرون کسی نیست که همتای اینها باشد فضلاً از اینکه از اینها بزرگ‌تر باشد پس «ما للهِ آیةٌ أکبر مِنّی» این بالقول المطلق صادق است نه در درون نه در بیرون، در درون نیست از باب سالبه به انتفاع موضوع، در بیرون نیست سالبه به انتفاع محمول. خب، حضرت ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است اگر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است مظهر الله است الله عدلِ محض است اگر «أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النکال والنقمة» بر اساس عدل است عدل هم رحمت است اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جنگها و امثال ذلک عدّه‌ای را به جهنم فرستاد بر اساس رحمت است عدل رحمت است معنای رحمت، رحمتِ عاطفی که نیست، رحمت دلسوزی که نیست همان شاهدانِ عادل را قرآن در سورهٴ مبارکهٴ «نور» می‌فرماید: ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ پس رحمتِ عاطفی غیر از رحمت معقول است رحمت معقول با عدل هماهنگ است رحمت عاطفی بر اساس دلسوزیهایی است که گاهی عدل است گاهی غیر عدل، بنابراین چون حضرت مظهر ارحم‌الراحمین است و مظهر رحمتِ رحمانیه خدای سبحان است و عادلانه جهان را اداره کرد و همچنان اداره می‌کند پس ﴿مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ این با حصرش هم سازگار است. در بخش پایانی اینها را انذار کرده.

پرسش:...
پاسخ: بله خب، او باید بپذیرد نسبت به او ظلم که نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه، رحمت غیر از خوشایندی است اگر کسی مشکل قلب دارد یک غُدّهٴ سرطانی دارد دارند جرّاحی می‌کنند می‌شکافند از درونش در می‌آورند این رحمت است دیگر حالا او خوشش بیاید یا خوشش نیاید رحمت است ولی خوشایند نیست این علم است، حکمت است، عدل است. خب، اگر معیار خوشایند باشد بله نسبت به این خوشایند نیست اما نسبت به این ظلم نیست، اگر ظلم نیست عدل است «العدل رحمةٌ» دیگر.

پذیرش توحید مستلزم قبول ولایت
خب، اما در بخش پایانی چون هم بشیر است هم نذیر باید مبشّراً باشد در جای خودش، مُنذراً باشد در جای خودش حالا دارد انذار می‌کند روایات فراوانی مرحوم صاحب کنزالدقائق نقل کرده به عنوان تطبیق که این ﴿وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ﴾ را ائمه در کجا اِعمال کردند اینها همه در باب تطبیق است به دروس. بخشی از روایات مربوط به این است که فلان موجود ولایت اهل بیت را پذیرفت، فلان موجود ولایت اهل بیت را نپذیرفت اینها باید توجیه بشود چون در نظام تشریع ممکن است کسی ولایت را متأسفانه نپذیرد ولی در نظام تکوین هیچ موجودی نیست که ولایت را قبول نکرده باشد برای اینکه خدای سبحان به ارض و سماء ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ ارض به جمیع ما فیه، سماء به جمیع ما فیه آسمان و زمین یعنی به مجموعهٴ نظام خلقت دستور داد ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ خب، ممکن نیست موجودی با طوع و رغبت در مسیر فرمان الهی باشد و با ولایت نباشد برای اینکه «بکم یَختم، بکم فَتح الله» اینها در همین مسیرند دیگر ممکن نیست نعم، حتی جهنم، حتی آتش اینها هم ولایت پذیرفتند نعم، قبول مراتبی دارد درجاتی دارند بعضیها درجات وجودی بهتری دارند بیشتر پذیرفتند کامل‌ترند، بعضی درجات وجودی ضعیف‌تری دارند کمتر پذیرفتند ناقص‌ترند اگر نقصی هست، اگر آفتی هست، اگر اُفتی هست نسبی است وگرنه چیزی در عالم نیست که ولایت اینها را نپذیرفته باشد می‌بینید از جهنم بدتر که ما در عالم جایی نداریم که از جهنم بدتر، این تحت فرمان مطلق وجود مبارک حضرت امیر است «أنا قَسیم النّار والجَنَّة» خب شما چه توقّعی دارید چیزی در عالم باشد ولایت علی را قبول نکند این نیست نعم، درجاتی دارد البته وقتی حضرت دستور می‌دهد «هذا عدوّی فخذیه» او هم اطاعت می‌کند هامن سنگهایی که ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ اگر «أنا قسیم النّار والجنّة» است، اگر جهنم که بدتر از او چیزی در عالم نیست او تابع فرمان مولای خودش است مگر می‌شود ولایت قبول نکند. خب، درجات البته سرِ جایش محفوظ است فلان میوه شیرین است فلان میوه شیرین‌تر، فلان میوه تلخ است فلان میوه تلخ‌تر اینها قابل قبول است.

اعلام عمومی پیامبر در برابر خطر مجازات الهی
در اینجا فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ من یک اعلام عمومی کردم به همه‌تان که مبادا برابر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «طه» آمده آن‌چنان سخن بگویید مثل آیهٴ 133 سورهٴ مبارکهٴ «طه» که بگویید ﴿لَوْلاَ یَأْتِینَا بِآیَةٍ مِن رَّبِّهِ أَوَ لَمْ تَأْتِهِم بَیِّنَةُ مَا فِی الصُّحُفِ الْأُولَی ٭ وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُم بِعَذَابٍ مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَی﴾ چه در دنیا، چه در آخرت، چه عذاب آخرت، چه عذاب دنیا بعد از ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ است این آیات در مکه نازل شد هنوز جنگهای بدر و امثال بدر در مدینه باید اتفاق بیفتد فرمود عذابهایی که بعدها به انتظار شماست من الآن اعلام خطر کردم عذابهای آخرت من الآن اعلام خطر کردم ولی من نمی‌دانم ذاتاً چه موقع اتفاق می‌افتد حالا به وحی الهی خبر می‌رسد که در فلان صحنه شما پیروز می‌شوید مسئلهٴ ﴿وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ﴾ این به همان ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ برمی‌گردد ذاتاً علمِ من به وسیلهٴ علم الهی است از خدای سبحان گرفته می‌شود مستحضرید که وقتی گفتند علم ائمه کسبی نیست معنایش این نیست که علم ذاتی است علمِ ذاتی فقط برای خدای سبحان است خدای سبحان واجب‌الوجود است علمش عین ذات اوست کمالاتش عین ذات اوست غیر از خدا همه بندهٴ او هستند موجود فقیرند علم آنها از غیر است و هستی آنها از غیر است پس ذاتی نیست اما وقتی گفتند کسبی نیست معنایش این نیست که ذاتی است وقتی گفتند کسبی نیست یعنی موهبتی است یعنی همهٴ اینها نگاران به مکتب نرفته‌اند و به عنایت الهی و هِبهٴ الهی عالِم شدند شبهای جمعه علمشان به عنایت الهی اضافه می‌شود و مانند آ‌ن، پس اگر گفته شد کسبی نیست معنایش این نیست که ذاتی است معنایش این است که موهبتی است و آن حضرت هم می‌فرماید ذاتاً من بشرم تا خدای سبحان اعلام نکند خب من نمی‌دانم وقتی اعلام کرد من می‌دانم البته اعلام کرد و آن حضرت هم بعد آگاه شد که چه موقع عذاب اینها نازل می‌شود در دنیا و چگونه عذاب اینها نازل می‌شود در آخرت. فرمود پس این‌چنین نیست که شما بتوانید بگویید عذاب ما بدون اطلاع قبلی نازل شده نه خیر همه با اطلاع قبلی بود من همه را اعلام کردم علی سواءٍ هیچ کس بی‌خبر نیست ﴿فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ﴾ یعنی باید اسلام و انقیاد را داشته باشید ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾ چه وعید دنیا چه وعید آخرت به دست ذات اقدس الهی است.

پرسش:...
پاسخ: آن از نظر روح مطهّرش بله خب دیگر برای اینکه صادر اول باشد یا ظاهر اول که باشد شامل آنها هم خواهد بود دیگر.

تبیین مفاهیم و مصادیق آزمون الهی
خب، چه کسی پس می‌داند شما که می‌گویید من نمی‌دانم نزدیک است یا دور، عذاب دنیا نزدیک است یا دور، عذاب آخرت نزدیک است یا دور، پس چه کسی می‌داند؟ خدا می‌داند برای اینکه ﴿إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ﴾ یک، ﴿وَیَعْلَمُ مَا تَکْتمُونَ﴾ دو، و پاداش و کیفر و اینها به دست اوست ﴿وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ﴾ شاید خدای سبحان بخواهد در این مدّت شما را بیازماید فتنه چند بار در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» و اینها هم گذشت که در «لقمان» که بعد می‌آید قبلاً گذشت که ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» گذشت که امتحانها دو قسم است امتحانی روزانه است که هر روز هر چه که از مسیر قول و فعل و کار و سکوت ما می‌گذرد آزمون الهی است بعضی از مسائل است که مهم است سالی یکی دو بار اتفاق می‌افتد که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن شواهدش گذشت که فرمود مگر نمی‌دانند ﴿أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ چون سالی یک یا دو بار جنگِ رسمی اتفاق می‌افتاد بر مسلمانها تحمیل می‌کردند این گونه از آزمونها نظیر آزمونهای رسمی مدارس است که سالی یکی دو بار اتفاق می‌افتد اما هر روز آزمون است، همیشه آزمون است چیزی در مسیر زندگی ما نیست مگر امتحان الهی پس آن امتحانهای مهم سالی یک یا دو بار ممکن است اتفاق بیفتد اما این آزمونهای جزئی هر روز است دیگر فرمود این صحنه معلوم نیست که آزمون است شما تا چه موقع خدای سبحان به شما مهلت خواهد داد ولی ﴿مَتَاعٌ﴾ تمتّع است و بهره‌گیری است ﴿إِلَی حِینٍ﴾ آن زمان چه موقع است، از آن به بعد ذات اقدس الهی چه تصمیم می‌گیرد او را که عالِم جَهر و سرّ و اخفاست او می‌داند ﴿وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾.

درخواست استعانت و حکم به حق در برابر مشرکین
آن‌گاه در بخش پایانی عرض کرد ﴿قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ انبیا قصصشان که در همین سورهٴ «انبیاء» آمده یا در سایر سوَر در آن بخش پایانی مشکلاتشان عرض می‌کردند ﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ﴾ انبیا این کار را به خدای سبحان که ﴿خیرالفاصلین﴾ است و ﴿خیرالحاکمین﴾ است ﴿أحکم‌الحاکمین﴾ است ارجاع می‌دهند به اذن خدا عرض می‌کردند خدایا بین ما و قوم ما حکم بکن برای اینکه ما دیگر هر چه باید می‌گفتیم گفتیم، هر چه باید تحمل می‌کردیم تحمل کردیم ما برنامه‌مان را انجام دادیم حالا تو داوری این ﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ﴾ که انبیای دیگر می‌گفتند وجود مبارک حضرت هم به این زبان عرض کرد ﴿قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ این ﴿احْکُم بِالْحَقِّ﴾ تأکید است چون حکم او جز حق چیز دیگر نیست اگر او ﴿خیرالحاکمین﴾ است، ﴿خیرالفاصلین﴾ است ﴿اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ﴾ غیر از حق چیز دیگر نیست او هر چه می‌گوید حق است و حق هر چه هست از اوست ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ که دوتا حصر متقابل است گفتنِ ﴿بِالْحَقِّ﴾ برای تأکید است نظیر ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ آنجا هم برای تأکید است اینجا هم برای تأکید است چون قتلِ نبی غیر از باطل چیز دیگر نیست حتماً به غیر حق است اینجا هم در مقابل اوست حکمِ اله فقط حق است ﴿رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ بعد فرمود: ﴿وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ﴾ بعضیها به صیغهٴ غیبت هم قرائت کردند خدای سبحان مستعان است فرمود: ﴿اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ ما هم به خدای سبحان استعانت می‌گوییم نسبت به آ‌نچه اینها بحث می‌کنند دربارهٴ عقاید حرفی دارند، دربارهٴ توحید و نبوّت و معاد حرفی دارند «ربّنا المستعان» گفته شد وجود مبارک حضرت در جنگها این جمله را می‌گفت حالا به صورت روایت یا غیر روایت فخررازی نقل کرد دیگران هم اشاره کردند که حضرت در جنگها این جمله را می‌فرمود: ﴿رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ﴾ در جبهه‌ها این شعار رسمی مسلمانها این بود «یا کهعص» «یا أحد و یا صمد» در این راهپیماییهای قبل از انقلاب این طلبه‌ها و این متدیّنین شعار رسمی آنها هم همین طور بود «یا کهعص» «یا أحد و یا صمد» ضمن اینکه آن شعار استقلال و آزادی را می‌دادند زمزمه و ذکر لب این طلبه‌ها و متشرّعین و مؤمنین آگاه به این صحنه‌ها می‌گفتند «یا أحد و یا صمد یا کهعص».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن