display result search
منو
تفسیر آیات 4 تا 6 سوره یونس

تفسیر آیات 4 تا 6 سوره یونس

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 18 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 تا 6 سوره یونس"

قرآن کریم روی جریان معاد بسیار تکیه می‌کند
مابا مرگ از بین نمی‌رویم و مرگ یک رجوعی است که ﴿إنّا لله و إنّا إلیه راجعون﴾

بسم الله الرحمن الرحیم
إلیه مرجعکم جمیعاً وعد الله حقاً إنّه یبدؤا الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط ...
هو الذی جعل الشمس ضیاء والقمر نوراً ...
إنّ فی الاختلاف اللیل والنهار ...
جریان معاد گذشته از آن صبغهٴ علمی اثر عملی فراوانی دارد لذا قرآن کریم روی جریان معاد بسیار تکیه می‌کند می‌فرماید به اینکه شما با مرگ از بین نمی‌روید و مرگ یک رجوعی است که ﴿إنّا لله و إنّا إلیه راجعون﴾ این یک مطلب، مرجع شما هم خدا است این دو مطلب، مرجع دیگری هم ندارید همانطوری که لا اله الا هو لامَرْجَعَ الا هو این سه مطلب برای تفهیم این مطالب سه‌گانه این الیه مقدم شد بر مرجع فرمود ﴿إلیه مرجعکم﴾ نه مرجعکم هو الله تقدیم الیه مفید حصر است پس همانطوری که لا اله الا هو لامرجع الا هو لا معاد الا هو چون فرمود ﴿إنّ الأوّلین والآخرین لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ این مال حشر اکبر انسانها حشر اکبر مجموعه سماوات و ارض هم دارد که ﴿والأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة والسماوات مطویات بیمینه﴾ و آن روز هم ﴿یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السمٰوات﴾ یعنی یوم تبدل السموات و تبدل الارض آن مجموعه ﴿یوم تبدل الأرض غیر الأرض والسمٰوات﴾ ﴿والأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السماوات مطویّات بیمینه﴾ بعلاوهٴ ﴿إنّ الأوّلین والآخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾ می‌شود حشر اکبر که اینها هم باید شهادت بدهند شکایت بکنند شفاعت بکنند همه اینها باید حضور داشته باشند بعد فرمود این وعده حق است حق بودن وعده از آن جهت که انشاء است از چند جهت است یکی اینکه به موجبه است مثل اینکه کسی آدم وارسته‌ای را نوید می‌دهد که من یک همچه پاداشی به شما می‌دهم این وعده به مورد است بجا است یک وقت است کسی را کاری نکرده انسان وعده می‌دهد که نسبت به او احسان بکند این وعده بجا نیست اما اگر چنانچه به مورد باشد می‌گویند این وعده حق است این یک معنای حق بودن وعده است دوم اینکه چون آن وعده دهنده تخلف نمی‌کند ﴿لایخلف الله المیعاد﴾ ﴿لایخلف الله وعده﴾ ﴿فلا تحسبَنّ الله مخلف وعده﴾ این وعده حق است یعنی انجاز می‌شود این دو، اما آن حقی که همتای صدق است یعنی مطابقت با واقع است از آن جهت که واقع مطابق با او است این می‌شود حق و از آن جهت که این مطابق با واقع است می‌شود صدق این مخصوص خبر است در انشاء نیست این چهار، و همانطوری که گاهی بعضی از جمله‌های خبریه به داعیه انشا القا می‌شوند گاهی بعضی از جمله‌های انشایی هم پیام خبری دارند بخشهای قرآن کریم آنچه که مربوط به اصل بهشت است اصل جهنم است اصل پاداش است اصل کیفر است گرچه به زبان وعده بیان شده ولی پیام خبری دارد که اینها هست اما نسبت به اشخاص معین گروه معین افراد مشخص اینها وعده انشایی است و وعید انشایی این هم یک مطلب آنچه که وعده است چه نسبت به کل چه نسبت به اشخاص معین انجازش قطعی است خدا خلف وعده نمی‌کند خلف وعده مخالف حکمت است و ذات اقدس اله منزه از تخلف وعده است مطلب بعدی آن است که حالا اگر نسبت به کسی وعید داد نه وعده یک گروه خاصی را یک اشخاص معینی را وعید داد تهدید کرد نه خبر داد و نه وعده این را ممکن است بکند ممکن است نکند چون خلف وعید نه مخالف حکمت است نه مخالف عدل است خبر که نداد تا حتماً مطابق با واقع باشد انشا است وعده که نداد وعید است خوب همان خدایی که ﴿ماأصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم﴾ و یعفوا عن کثیر همان خدایی که از بسیاری از لغزشهای ما در دنیا صرفنظر می‌کند ممکن است در آخرت هم صرفنظر بکند بنابراین اگر خلف وعده باشد محال است اما خلف وعید محال نیست فتحصل آن وعده‌ها و وعیدهایی که گرچه به صورت انشا بیان شده ولی پیام خبری دارد انجاز آنها یقینی است مثل اصل جهنم اصل بهشت اصل تعذیب اصل تنعیم اینها اما آنچه که مربوط به اشخاص معین است گروههای خاص است که جنبه خبری ندارد همان صبغهٴ انشای محض دارد هر چه که به وعده برمی‌گردد یقیناً عمل می‌کند چون خلف وعده مخالف با حکمت است و هر چه که به وعید برمی‌گردد ممکن است بکند ممکن است نکند و این فقط امید می‌آورد نه غرور چون به شخص معین که وعید نکرد و پیام هم نداد که من صرفنظر می‌کنم درباره هرکسی که تهدید کرد آن امید بخشش را به عنوان موجبه جزئیه بیان کرد فرمود لمن یشاء حالا آن من یشا کیست ﴿و یغفر ما دون ذٰلک لمن یشاء﴾ چون آن من یشا معلوم نیست کیست هر کسی احتمال می‌دهد مشمول رافت الهی باشد چه اینکه احتمال می‌دهد مشمول نباشد لذا بین الخوف والرجاء به سر می‌برد تا آخرین لحظه امید را از دست نمی‌دهد اما مغرور هم نمی‌شود چون معلوم نیست که خدا از او بگذرد این بحث مربوط به وعده وعد الله حقا
سئوال: جواب: نه آنکه به صورت نقض خبر برمی‌گردد چون بعضی از وعیدها است که پیام خبری دارد مثل اینکه اگر درباره منافقان و کفار وعید به جهنم داد یک پیام خبری داد یعنی جهنم هست کیفر هست یقیناً این کار خواهد شد چون خبر است خبر که شد مطابق با واقع باشد صدق است اما نسبت به یک شخص معینی نسبت به یک گروه خاصی تهدید کرد فرمود اگر کسی فلان معصیت را بکند این جور ما عذاب می‌کنیم زید هم مبتلا به فلان گناه شد حالا این مسلماً عذاب می‌شود اگر مسلماً عذاب باشد دیگر امید بخشش و عفو و رحمت و اینها گرفته می‌شود یک زمینه یاس فراهم می‌شود فرمود ﴿یغفر ما دون ذٰلک﴾ امّا ﴿لمن یشاء﴾ لذا هر تبهکاری هم امید بخشش دارد ناامید نیست ﴿للییأس من روح الله إلاّ القوم الکافرون﴾ مغرور هم نیست چون خدا به او وعده نداد که تضمین هم نکرد که لذا بین الخوف والرجا به سر می‌برد این بین الخوف والرجا به سر بردن زمینه توبه او را تهیه می‌کند که راه خوبی هم هست انت الذی فتحت لعبادک باباً الی عفوک و سمیته التوبه این از بیانات نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) است در صحیفه ﴿إنّه یبدؤا الخلق ثمّ یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط﴾ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که این بالقسط
سئوال: جواب: گاهی برای تاکیدِ مطلب جمله خبری پیام انشا دارد که می‌گویند این جمله خبریه‌ای است که القیت بداعی الانشا مثل اینکه در روایات ائمه علیهم السلام آمده است که یعید صلاته یعنی اعد این کار را می‌کند یعنی باید بکند که جمله خبریه است ولی به داعی انشا القا می‌شود گاهی جمله انشایی است یا اصلاً ماده انشایی است مثل ماده وعده، وعید دارد یک پیام خبری دارد مثل اینکه درباره اصل جهنم یا درباره اصل بهشت یک چنین تعبیراتی آمده است این در حقیقت پیام خبری دارد یعنی بهشت هست جهنم هست این اصلش که دیگر تردیدی نیست منتهی کی معذب می‌شود کی معذب نمی‌شود آن به عنایت الهی است این ﴿بالقسط﴾ هم می‌تواند مفعول به واسطه باشد برای عملوا هم مفعول به واسطه باشد برای ﴿لیجزی﴾ از آن جهت که به عملوا نزدیکتر است مفعول بواسطه باشد برای ﴿عملوا﴾ و از آن جهت که با هدف آیه نزدیکتر است ﴿لیجزیَ﴾ متعلق باشد آیات قرآن کریم هم دو طائفه است یک طائفه کار خدا را قسط می‌داند یک طائفه دستور می‌دهد که مومنان به قسط عمل بکنند و مانند آن نظیر اقیموا بالقسط یا ﴿أوفوا المکیال والمیزان بالقسط﴾ یا ﴿کونوا قوّامین بالقسط﴾ یا ﴿لیقوم الناس بالقسط﴾ در سوره حدید این چهار آیه و مانند آن قسط را وصف کار مومنان می‌دانند اما ﴿شهد الله أنّه لا إله إلاّ هو والملائکه و أولوا العلم قائماً بالقسط﴾ و مانند آن این را کار خدا می‌دانند در قرآن کریم فرمود در محکمه الهی ما ترازوی قسط را پهن می‌کنیم و برابر قسط و عدل پاداش و کیفر می‌دهیم اینچنین نیست که قسط مخصوص مومنان باشد ما آن ترازوی قسط را پهن می‌کنیم برای همه وضع می‌کنیم برای همه آیه 47 سوره انبیا این است ﴿و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و إن کان مثقال حبّة من خردل أتینا بها و کفیٰ بنا حاسبین﴾ این ترازوی قسط را پهن می‌کنیم حالا برای هر کسی برابر کار او پاداش می‌دهیم و آنچه که در بحث دیروز اشاره شد به اینکه ﴿جزائاً وفاقاً﴾ مخصوص کفار است درباره مؤمنین یک چنین آیه‌ای نیست برای اینکه درباره مومنین آیاتی که به مزید فضل عنایت کرده است وعده داده است زیاد است ﴿للّذین أحسنوا الحسنیٰ و زیادة و لایرهق وجوههم قترولا ذله أولئک أصحاب الجنّة فیها خالدون﴾ و مانند آن این سئوال پیش نیاید که پس چرا کفار مخلد هستند برای آنکه اینها مثلاً همان سئوالی که مرحوم شیخ انصاری در رسائل آن را نقل کرده است از بعضی از راویان که از ائمه علیهم السلام سؤال کردند که شخصی مثلاً یک مدت معینی گناه می‌کند ولی مخلد در نار است چگونه آن تعذیب مخلدانه با این گناه موقت وفاق دارد پاسخش این است که اگر کسی گناه جوارحی داشت مثلاً شصت سال هفتاد سال گناه دست و پا کرد چنین آدمی مخلد نیست اما گناه جانحه یعنی اعتقاد این دیگر زمانمند نیست اگر کسی معاذ الله عالماً عامدا مرتد شد کافر شد یک وقت است که روی آن بحثهایی که قبلاً داشتیم در اثر اینکه دوران فترت است یا دوران جاهلیت است یا دوران ضعف فکری است مستضعف فکری است دسترسی ندارد مثل اینکه الان هم در بعضی از کشورهای کفر روستاهای دوردستی به این تعالیم اسلامی آشنا نشدند آنها که معذب نیستند فضلاً از مخلد چون رفع عن امتی این امور ما لایعلمون است ما اضطر الیه است و مانند آن آنها که دسترسی ندارند خوب آنهایی که مستضعف فکری هستند آنها هیچ، کسی عالماً عامداً قد تبیین الرشد من الغی اما مع ذلک معاذالله دست از دین برداشت این رذیلت اعتقاد این کفر متزمّن نیست نظیر فعل نظیر غیبت غیبت متزمن است یعنی در فلان زمان قرار گرفته مثل یک انسان مغتاب متمکن است یعنی در آن مکان نشسته اما عقیده نه متزمن است نه متمکن این خبث سریره که می‌گویند همین است این وصف آلودگی جان است آن ثابت است نه ساکن است و نه متحرک این است که وقتی ائمه علیهم السلام در جواب این سؤال که این شخص مثلاً هفتاد سال معصیت کرده کفر ورزیده چرا دائماً معذب باشد جواب فرمودند چون نیتش این است که این اگر تا ابد زنده باشد گناه بکند از آن طرف فرمودند که نیت معصیت معصیت نیست این هم حق است اینکه فرمودند چون نیتش این است این مستفاد از آن آیه کریمه است در قرآن دارد کفر در دلهای عده‌ای از کفار و منافقان نهادینه شد تعبیه شد رسوخ کرد ﴿أشربوا فی قلوبهم العجل﴾ بطوری که الان که جهنم را دیدند معذبند استغاثه می‌کنند اگر ما اینها را از جهنم بیرون بیاوریم ببریم دنیا گرچه بساط دنیا برچیده شد باز همان کفری که داشتند دارند ﴿لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ این معلوم می‌شود که ملکه شد و بالاتر از ملکه یک وقت است که عقاید سوء، حال است خوب بعد از یک مدتی توبه می‌کند و حالا بر فرض حکم فقهی‌اش آن چهار تا حکم فقهی باشد اما حکم کلامی که یقیناً عوض می‌شود توبه مرتد ولو مرتد ملی هم باشد از نظر حکم کلامی یقیناً مقبول است اینطور نیست که ذات اقدس اله این را به جهنم ببرد که آن احکام چهارگانه فقهی البته سر جایش محفوظ است اما حکم کلامی‌اش که سر جایش مقبول است ولو مرتد ملی هم باشد آن رابطه با خدا را ذات اقدس اله تنظیم می‌کند و نعم ما قال الشهید رضوان الله تعالی علیه که مسئله کلامی آن رابطه شخص با خدای او این تنظیم می‌شود حالا احکام فقهی‌اش آن جریان قتلش اعدامش آن جریان آلودگی‌اش آن جریانی که عیالش با عدهٴ وفات بگیرد اینها سر جایش محفوظ است اما آن حکم کلامی‌اش خوب این در صورتی است که این در حد حال باشد اگر ملکه بود از حال گذشت این قابل زوال هست ولی دیر زوال است اینها هم ممکن است بعد از یک مدتی توبه بکند اما اگر معاذالله به صورت فصل مقوم درآمد این همان است که در آن آیه آمد که ﴿لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ بنابراین این به منزله فصل مقوم این شخص می‌شود و او را رها نمی‌کند وقتی او را رها نکرد خود این کفر که سیئة است عمل جانبه است بدتر از اعمال جوارح است این یک امر ثابت است نه ساکن و نه متحرک این متزمن نیست تا شما بگویید شصت سال یا ششصد سال این ثابت است تا این هست عذاب هم هست واین اگر به دنیا هم برگردد باز دست از گناه برنمی‌دارد این که ائمه علیهم السلام فرمودند نیتش این بود که اگر این بماند باز معصیت بکند که این روایت را مرحوم شیخ در رسائل نقل کرد منظور حضرت این است که این حالا ملکه شد بالاتر از ملکه این رها نمی‌کند او را نه اینکه چون نیتش این است که گناه بکند معذب است تا کسی بگوید که نیت گناه که گناه نیست بنابراین ﴿جزائاً وفاقاً﴾ نسبت به کفار مخلد هم همینطور است یعنی اگر چنانچه خلود برای یک عده تقریر شده است برای آن ثبات خبث سریره است اینها کسانی هستند که به پیغمبرشان می‌گفتند ﴿سواء علینا أوعظت أم لم تکن من الواعظین﴾ و ذات اقدس اله هم به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود ﴿سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون﴾ فرمود هر آیه‌ای بیاوری اینها دیگر برنمی‌گردند واینها گرفتار یک بیماری مزمن هستند که رها نمی‌کند اینها را و این می‌شود ﴿جزائاً وفاقاً﴾ اینکه فرمود ﴿ونضع الموازین القسط﴾ معلوم می‌شود قسط اختصاصی به مومنین ندارد برای کفار هم هست چه اینکه قضی بینهم بالقسط هم آیه دیگری است که نشان می‌دهد این کارها برای دو طرف است در قرآن کریم گاهی می‌فرماید که ما بساط قیامت را یا بساط موعظت را پهن کردیم برای دو گروه یک عده تبشیر یک عده انذار بدون تغییر سیاق مثل آیه دو سوره کهف دارد که ﴿قیماً لینذر بأساً شدیداً من لدنه و یبشّر المؤمنین الّذین یعملون الصالحات أنّ لهم أجراً حسناً﴾ یک ﴿لینذر بأساً شدیداً﴾ هست یک ﴿یبشّر المؤمنین﴾ هست اینها متعادل هستند گاهی نظیر آیه محل بحث محور اصلی کلام را لطف خدا تشکیل می‌دهد ﴿لیجزی الّذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط﴾ آنگاه از جزای کفار چیزی سخن به میان نمی‌آورد می‌فرماید والذین کفروا لهم عذاب شدید ما جزا نمی‌دهیم اینها خودشان به سراغ این رفتند اصلاً، پس گاهی دو تا فعل متقابل متعادل را به خودش نسبت می‌دهد نظیر آیه دو سوره کهف که ینذر آنها را و یبشر اینها را گاهی آنچه که رحمت و عنایت است به خودش نسبت می‌دهد و درباره کفار نمی‌گوید که ما اینها را عذاب کردیم می‌گوید اینها در اثر سیئاتشان گرفتار یک چنین چیزهایی شدند ﴿لیجزی الذین آمنوا وعملوا الصالحات بالقسط﴾ امّا ﴿والذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب ألیم﴾ نه لیجزی الذین کفروا کذا خوب این معلوم می‌شود که اصل نظام برای رحمت و مومنان و امثال ذلک است ﴿والذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب ألیم بما کانوا یکفرون﴾ این شراب حمیم یعنی آب گرم و داغ طوری است که معاذالله همینکه نزدیک لب می‌رسد ﴿یشوی الوجوه بئس الشراب وساءت مرتفقاً﴾ هنوز به دهان نرسیده پوست می‌ریزد دو طرف آثار قیامت اینطور است تنها جریان عذاب نیست آن نعمتهای بهشت هم همینطور است در نعمتهای بهشت ندارد که پانصد سال بوی فلان گلابی یا بوی بهشت می‌رسد عالمی است که با عالم طبیعت قابل قیاس نیست نه نعمتهایش نه نقمتهایش در سوره مبارکه کهف آیه 29 این است که ﴿قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر إنا أعتدنا للظالمین ناراً أحاط بهم سرادقها و أن یستغیثوا﴾ اگر تشنه‌شان شد آب خواستند ﴿یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه﴾ این هنوز به لب نرسیده پوست صورت را بریان می‌کند غیر مشوی یعنی بریان شده کباب شده تازه این یصلیٰ است یک یصلیٰ است یک تسلت جهیم است این زیاده مبانی که تدل علی زیادهٴ معانی در این بخشها هم هست یکی ثلاثی مجرد است یکی ثلاثی مزید یک وقت یک چیزی را کباب می‌کنند یک وقتی یک چیزی را گداخته می‌کنند آنی که کباب می‌کنند می‌شود یصلی آن که گداخته می‌کنند روسوزی درون سوزی ظاهر سوزی باطن سوزی می‌کنند می‌گویند تصلیة الجحیم فرمود این کباب می‌کند هنوز نخورده کباب می‌کند به دهان نرسیده ﴿یشوی الوجوه﴾ وجوه را مشوی می‌کند بریان می‌کند ﴿بئس الشراب و ساءت مرتفقاً﴾ عذاب الیم هست این فعل مضارع نشان می‌دهد به اینکه اینها دست بردار نبودند ﴿و بماکانوا یکفرون﴾ چندین بار ما توبه پیشنهاد دادیم نصیحت را پیشنهاد دادیم اتمام حجت کردیم موعظه کردیم مهلت دادیم که برگردند برنگشتند لهم عذاب شدیدٌ بما کانوا یکفرون اما از آن طرف ذات اقدس اله نسبت به مومنان حداقلش عنایت فرموده که قسط است وگرنه غالباً کریمانه و فاضلانه رفتار می‌کند هم در اصل جزا هم در نحوه دادن و هم در نحوه تعدیل کردن در هر سه عنصر کریمانه عطا می‌کند اصل جزا را که فرمود به اینکه ﴿من جاؤ بالحسنة فله خیر منها﴾ یک, ﴿فله عشر أمثالها﴾ و مانند آن از این آیات کم نیست فراوان است که ما بیش از آن اندازه‌ای که این آقا زحمت کشید به او پاداش می‌دهیم اما چطور می‌دهیم یک, چطور می‌گوییم دو, ایندو امر که با آن دو عنصر اولی جمع بشود می‌شود سه تا چطور می‌دهیم دو دستی می‌دهیم او که باسط الیدین بالعطیه است یعنی وقتی چیزی را می‌خواهد بدهد دو دستی می‌دهد بی منت می‌دهد او دست که ندارد خلقت اصل انسان هم با یدین است و ﴿ماخلقت بیدی﴾ است این کریمانه عطا کردن است کریم این است خدا کریم است خدا کریم است حرف می‌زند کریمانه چیز می‌دهد کریمانه عطایی که داده بیش از اندازه است کرم است عطا که مکرر فرمود ده برابر می‌دهم صد برابر می‌دهم این که روشن است اما کریمانه می‌دهد بعد هم وقتی می‌خواهد حرف بزند بگوید می‌گوید اینها مال شمااست نمی‌گوید اینقدر زحمت تو است اجر تو است آن مقدار من اضافه دادم زائد و مزید علیه هر دو را جزا می‌داند نمی‌گوید آن مقدارش مال شما است این مقدار عطای زائدی است که من دادم اینطور نیست ﴿تلک الجنّة الّتی أورثتموها بما کنتم تعملون﴾ خوب ﴿بما کنتم تعملون﴾ که اینقدر نیست او هم خودش که اینطور می‌گوید ﴿تلک الجنّة الّتی أورثتموها بما کنتم تعملون﴾ به فرشتگان هم دستور می‌دهد که کریمانه چون ﴿بأیدی سفرة ٭ کرام بررة﴾ کریمانه با اینها رفتار کنید و کریمانه اینها را پذیرایی کنید آیه 31 و 32 سوره مبارکه نحل این است ﴿جنّات عدن یدخلونها تجری من تحتها الأنهار لهم فیها مایشاءون﴾ هر چه بخواهند ﴿کذٰلک یجزی الله المتّقین﴾ متقین کیانند ﴿الذین تتوفّاهم الملائکة طیّبین یقولون سلامٌ علیکم ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون﴾ خوب آخر این همه نیست باغ جنان اینهمه نیست و ﴿بما کنتم تعملون﴾ نیست نمی‌گوید به اینکه یک دهمش ﴿بما کنتم تعملون﴾ است نه دهمش آن جایزه‌ای است که ما به شما دادیم نخیر همه اینها ﴿بما کنتم تعملون﴾ است این ﴿بأیدی سفرة﴾ ای که ﴿کرام بررة﴾ هستند و کتاب کریم آوردند طرزی ذات اقدس اله اینها را تربیت کرد که در گفتار با متقیان هم کریمانه حرف بزنند نگویند که این بهشت با این غرف مبنیه با این تشکیلاتی که دادیم یک دهمش بما کنتم تعملون است آن بقیه‌اش لطف ما است نخیر ﴿ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون﴾
سئوال: جواب: برابر نیت صالح پاداش می‌دهند اما همین نیت صالح را ده برابر پاداش می‌دهند هر کار خیری که مومن انجام بدهد چه کار جوارحی چه کار جوانحی ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ دیگر نمی‌گویند این یک دهمش مال آن نیت خیر تو است آن نه دهمش لطف زاید ما است نخیر می‌گوید همه‌اش مال شما است کاری که کردید استمرار هم باشد یک فعل خیر مستمر یک پاداش مشخصی دارد ولی همان فعل خیر مستمر را ده برابر پاداش می‌دهند اطلاق من جاء بالحسنه همین است ولی در موقع گفتن می‌گویند همه‌اش مال شما است کاری که کردید نتیجه کار شما است کدام نتیجه کار؟ قرآن هم با علما سخن می‌گوید تا آنها را راه بیاورد هم با متقیان سخن می‌گوید تا اینها که راهیان راه هستند تسریع بکند بگوید زود باشید سرعت بگیرید آنجا که می‌فرماید آسمان و زمین را ما شش روز خلق کردیم این تمام زمین شناسها ستاره‌شناسها سپهر شناسها کیهان شناسها همه اینها را ترغیب می‌کند که این در بسته را باز بکنند این شش دوره چیست یا ﴿کان فی أولم یرالذین کفروا أنّ السمٰوات والأرض کانتا رتقاً﴾ اینها همه بسته بودند ما باز کردیم این تشویق می‌کند ترغیب می‌کند که شما بروید اینها را یاد بگیرید که علینا القاء الاصول و علیکم التفریع در آیات قرآن هم هست اصلش مال ذات اقدس اله است فرعش مال اهل بیت علیهم السلام همانطوری که لاتنقض الیقین بالشک را ائمه فرمودند مجتهدان ما تلاش و کوشش کردند بحث قوی استصحاب را درآوردند این ﴿أولم یرالذین کفروا أنّ السمٰوات والأرض کانتا رتقاً ففتقناهما﴾ اول اینها بسته بودند بعداً باز کردیم یا ﴿خلق السمٰوات والأرض فی ستّة أیّام﴾ اینچنین است منتهی سپهر شناس می‌خواهد که چندین سال زحمت بکشد تا ببیند زمین اول جزو منظومه شمسی بود بعد جدا شد این تولید ستاره‌ها که می‌گویند این یعنی چه تا کی بود چطور هست این ترغیب به علم است این بسته بود ما باز کردیم شما بروید جستجو کنید مگر نمی‌بینید که بسته بود خوب نمی‌بینید آن وقتی که بسته بود که انسان اصلاً در دنیا نبود که فرمود اینقدر مسئله روشن است که اگر بررسی کنید می‌بینید اینها قبلاً بسته بودند بعد باز کردیم اول بسته آفریدیم بعد باز کردیم این ترغیب است اینها سبقه علمی دارد بعد می‌فرماید به اینکه آنها که اهل تقوا هستند اینهار ا از منظر آیت می‌بینند و مرآت می‌بینند و آفریدگار را در آینهٴ خلقت می‌بینند از آنها به عنوان متقیان یاد می‌کند می‌فرماید اینها آینه خوبی است شما در این آینه نگاه بکنید بیشتر لذت ببرید مگر نمی‌خواهید از جمال الهی بهره ببرید جمال الهی را در آینه خلقت ببینید با متقیان یک جور حرف می‌زند با اندیشوران جور دیگر حرف می‌زند می‌فرماید ﴿هو الّذی جعل الشمس و ضیاءً والقمر نوراً و قدّره منازل لتعلموا عدد السنین والحساب ما خلق الله ذٰلک إلاّ بالحقّ یفصّل الآیات لقوم یعلمون﴾ حالا بر فرض معاذ الله کسی نخواست سری به آستان دین بساید اگر بخواهد دانشمندانه زندگی کند راهش این است که اول اینها بسته بودند باز شدند شش دوره هم بیشتر نیست
سئوال: جواب: همان تدریج ما را به تانی وادار می‌کند که عجله نکنیم این در روایات هم هست که ذات اقدس اله با اینکه می‌توانست لحظتاً واحدتاً مثل جریان قیامت که ﴿و ما أمر الساعة إلاّ کلمح البصر أو هو أقرب﴾ دیگر حالا نهایت تعبیر در سرعت را فرمود آنجا هم می‌توانست ﴿کلمح البصر أو هو أقرب﴾ بیافریند منتهی دیگر علمی نبود آن معجزه است دفعتاً این نظام را جمع بکند و دوباره پهن بکند آن راه علمی نیست اما تطوراتی که هست این راه علمی است الان شما ببینید بیش از آن مقداری که شما در کوچه پس کوچه‌های محلتان دوچرخه وموتور دارید اینها در ایستگاه میر و مانند آن ماهواره دارند دیگر ماهواره فرستادن به اندازه موتور در فضا وسیله فراهم کردن پیدا نمی‌شد این ترغیبات که شش دوره بود زمین این‌طور است آسمان اینطور است و ما تنها یک مشرق و مغرب نداریم مشارق داریم مغارب داریم زمین کروی است فصول مختلف داریم اینها بشر را ترغیب می‌کند به یاد گرفتن و رفتن فرمود ما آسمان و زمین را مسخر شما کردیم چرا نمی‌روید این سفره را برای شما پهن کردیم ما مسخر کردیم مسخر خدا است آسمان مسخر است مسخر له هستید سفره را پهن کردیم بروید و از آن استفاده کنید اما جریان معاد به بعد دیگر سخن از ترقی علمی و بهره‌های علمی و اینها نیست فرمود ما یک لحظه بساط عالم را جمع می‌کنیم ﴿وما أمر الساعة إلاّ کلمح البصر أو هو أقرب﴾ .
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی