- 104
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 18 و 19 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 18 و 19 سوره یونس"
مشرکان حجاز سه تا کار داشتند یکی گفتارشان بود و یکی هم رفتارشان بود و یکی هم پندارشان
اگر یک موجودی، هستی او بالذات بود آثار صفات او بالذات است
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الأرض سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
مشرکان حجاز و امثال حجاز اینها سه تا کار داشتند یکی گفتارشان بود و یکی هم رفتارشان بود و یکی هم پندارشان، رفتار آنها این بود که بتها را میپرستیدند که از این بتها کاری ساخته نبود نه نافع بودند نه ضارّ، گفتار آنها این بود که میگفتند این بتها شفعاء ما هستند پندار آنها این بود که نمیشود خدا را بدون این بتها عبادت کرد معبود باید کسی باشد که انسان با او تماس دارد و او را میشناسد ما که با خدا تماسی نداریم یا شناخت خدا مقدور ما نیست نمیتوانیم او را عبادت بکنیم پس معبود ما نیست این سه کار یعنی گفتارشان و کردارشان و پندارشان را قرآن کریم ابطال کرده است امّا کردارشان که عبادت بتها بود فرمود به اینکه معبود باید که مؤثر باشد و اینها مؤثر نیستند پس اینها معبود نیستند یک قیاسی به صورت شکل ثانی تنظیم کرد این قیاس را میتوان به صورت قیاس استثنایی هم ارائه کرد که اگر اینها معبود بودند میتوانستند نافع و ضارّ باشند لکن تالی باطل است نافع و ضارّ نیستند پس اینها صلاحیت معبودیت ندارند. کسانی که معبود بودند اعم از فرشتگان و قدیسین بشر و اصنام و اوثان همه آنها مشمول این برهان هستند چه آنهایی که فی الجمله نافع و ضارّ هستند منتهی مجرای فیض هستند نه بالاصالة و بالذات نظیر فرشتگان، انبیا و مانند آن چه آنهایی که هیچ کاری از دست آنها ساخته نیست فرمودند تنها کسی میتواند معبود باشد که زمام نفع و ضر به دست او باشد یعنی ضارّ بالذات باشد نافع بالذات باشد و آن خداست اگر موجودی هستی او بالذات نبود قهراً آثار و صفات او هم بالذات نیست اگر یک موجودی، هستی او بالذات بود آثار صفات او بالذات است درباره بتها فرمود به اینکه اینها گذشته از اینکه نافع و ضارّ نیستند قدرت حرکت هم ندارند در سورهٴ مبارکهٴ اعراف به صورت خیلی روشن جریان بتها را به این صورت ذکر فرمود که ﴿ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أید یبطشون بها﴾ آیهٴ 195 به بعد سورهٴ مبارکهٴ اعراف این است ﴿ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أید یبطشون بها أم لهم أعین یبصرون بها أم لهم آذان یسمعون بها قل ادعوا شرکاءکم ثمّ کیدون فلاتنظرون﴾ از اینها که هیچ کاری ساخته نیست نباید توقع نفع و ضرّ داشت و عبادت اینها هم معقول نیست مقبول نیست درباره فرشتگان یا بزرگان و قدیسین از بشر، نظیر وجود مبارک حضرت عیسی سلام الله علیه اینها مجاری خیر و رحمت و برکت هستند اما حرفشان این است که ﴿وجعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ اگر هم منشأ برکت هستند بوسیله عنایت الهی است ذات اقدس اله این توفیق و این لطف را به من عطا کرده است که من منشأ برکت هستم وگرنه کاری از غیر خدا، چه فرشتگان، چه انبیا و اولیا ساخته نیست آیهٴ 75 و 76 سورهٴ مبارکهٴ مائده این است ﴿ما المسیح ابن مریم إلاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل و أُمّه صدّیقة کانا یأکلان الطّعام انظر کیف نبیّن لهم الآیات ثمّ انظر أنّیٰ یؤفکون﴾ فرمود شما نگاه کنید ما چقدر ساده حرف میزنیم که همه میفهمند ولی آنها معذلک کج راهه میروند ما برای آنها را ثابت کردیم که عیسی مریم نبود به دنیا آمد و مادرش نبود محتاجند غذا میخورند اینها معبود نیستند ﴿انظر کیف نبیّن لهم الآیات ثمّ انظر أنّیٰ یؤفکون﴾ فرمود حرف از این سادهتر که ممکن نیست ﴿ما المسیح ابن مریم إلاّ رسول قد خلت من قبله الرسل﴾ سمت وجود مبارک عیسی سلام الله علیه رسالت است خوب انبیا و مرسلینی هم قبل از ایشان بودند آنها هیچ کدام معبود نبودند حالا این معبود است ﴿وأُمّه صدّیقة کانا یأکلان الطّعام﴾ اینها یک بشر عادی هستند از این جهت غذا میخورند محتاجند بعد فرمود ﴿انظر کیف نبیّن لهم الآیات ثمّ انظر أنّیٰ یؤفکون﴾ آنگاه در آیهٴ 76 فرمود ﴿قل أتعبدون من دون الله مالایملک لکم ضرّاً و لانفعاً والله هو السّمیع العلیم﴾ اینها مالک نفع و ضرّ نیستند مالک و ملک نفع و ضرّ همان است که ﴿مالک یوم الدین﴾ است ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ است ﴿فسبحان الذی بیده ملکوت کلّ شیء﴾ است و مانند آن. آنکه ملکوت هر چیزی به دست اوست ملک و سلطنت هر چیزی به دست اوست او خداست غیر ذات اقدس اله هیچ کسی مالک آسمان و زمین، مالک آخرت، مالک دنیا و مانند آن نیست و اگر چنانچه انبیا و اولیا و فرشتگان علیهم السلام مجاری رحمت و لطف وعنایت الهی هستند معنایش این نیست که اینها بالاصالة مالک نفع و ضرّ هستند بنابراین، بعضی از معبودهای شما اصلاً نفع و ضرّ نمیرسانند به شما، بعضی هم که میرسانند مالک نفع و ضرّ نمیرسانند امین هستند خلیفه مالک هستند نه مالک، مالک دیگری است آنکه ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ او مالک نفع و ضرّ است به اینها عطا میکند اینها مجرای فیض هستند بعد میگویند ﴿و جعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ اینطور نیست که از اینها کاری ساخته باشد بالاصالة که اینها شفیع هستند اینها وسیله هستند اینها مجرای فیض هستند به وسیله اینها، خیلی از برکات به شما میرسد امّا معبود نیستند بنابراین چه درباره وثنیهای حجاز که احجار و اصنام را میپرستیدند چه دربارهٴ برخی از ترسایان و یهودیها که بزرگان از بشر را تقدیس میکردند یا برخی از مشرکانی که فرشتگان را تقدیس میکردند برهان قرآن کریم این است که اینها یا اصلاً نافع و ضارّ نیستند مثل بتها یا اینکه ﴿ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أید یبطشون بها﴾ و مانند آن یا اگر کاری از آنها ساخته است اینها مالک نفع و ضرّ نیستند مالک نفع و ضرّ کسی است که ﴿بیده الملک﴾ است اینها شفیع هستند به اذن خدا، وسیله هستند به اذن خدا، هزارها خیر و رحمت از اینها نازل میشود و صادر میشود به اذن خدا شما از حد شفاعت اینها نگذرید ترقی نکنید از توسل اینها نگذرید پس بنابراین اینکه فرمود ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ در موارد دیگر هم درباره بتها این برهان را اقامه فرمود هم درباره قدیسین بشر این درباره تخطئه افعال آنها تخطئه پندار آنها را هم بعد عرض میکنیم تخطئه اقوال آنها این است که ﴿و یقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ میفرماید به اینکه این حرف را چه کسی به شما گفت چه کسی شفیع است شفاعت آیا بالذات و بالاصالة اینها شفیع هستند یعنی خودشان بدون اذن خدا اذن شفاعت دارند اینکه نیست اگر خدا اذن داد دلیلتان چیست بالاخره یا دلیل عقلی باید بیاورید یا دلیل نقلی باید بیاورید در سورهٴ مبارکهٴ احقاف فرمود به اینکه ﴿ائتونی بکتابٍ من قبل هذا أو أثارة من علم إن کنتم صادقین﴾ شما که این حرف را میزنید ادعای وثنیت دارید و موجودی را میپرستید بالاخره تقدیسشان میکنید یک برهانی باید اقامه کنید در سورهٴ مبارکهٴ احقاف آیهٴ ٣ و ٤ به بعد این است ﴿ما خلقنا السمٰوات و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ و أجل مسمّی والّذین کفروا عمّا أُنذروا معرضون ٭ قل أرأیتم ما تدعون من دون الله﴾ اینهایی که غیر خدا هستند و شما آنها را معبود میدانید و آنها را میخوانید و در برابر اینها خضوع میکنید اینها چه کار کردند یا دلیل عقلی اقامه کنید یا دلیل نقلی اقامه کنید. اگر برهان عقلی اقامه کردید که اینها صلاحیت پرستش دارند بسیار خوب. اگر دلیل نقلی اقامه کردید که اینها صلاحیت عبادت دارند بسیار خوب. امّا اگر نه دلیل عقلی داشتید نه دلیل نقلی دارید خوب چرا اینها را عبادت میکنید ﴿قل أرأیتم ماتدعون من دون الله أرونی﴾ یعنی أخبرونی ﴿ماذا خلقوا من الأرض﴾ اینها چه کار کردند در عالم چیزی را آفریدند که شما بگویید چون خالقند و خالق معبود است اینها معبودند پس دلیل عقلی ندارید ﴿أم لهم شرک فی السمٰوات﴾ بالاخره اینها یک کاری باید بکنند در عالم یا بالاستقلال یا بالاشتراک. اگر کسی خودش خالق بود بله صلاحیت معبود بودن را دارد یا شریک الخالق بود خوب صلاحیت معبودیت دارد شما یک دلیلی اقامه کنید که این بتها حالا اینها که یعنی این سنگ و چوب و اینها را که عوامشان تقدیس میکردند آن قدیسین بشر و فرشتگان را بالاصالة میپرستیدند مجسمههای آنها را اوّل ساختند بعد کمکم این مجسمهها را هم میپرستیدند اوّل آنها را میپرستیدند یعنی فرشتگان و قدیسین بشر را برهان قرآن کریم این است که از این معبودهای شما چه ساخته است از این سنگ و گل که کاری ساخته نیست که بحثش گذشت برابر سورهٴ اعراف که اینها خود پا ندارند که راه بروند در سورهٴ مبارکهٴ حج دارد که ﴿وإن یسلبهم الذّباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب﴾ اینها اگر یک مگسی بیاید روی اینها بنشیند اینها نمیتوانند مشکل خودشان را حل بکنند یک بتی که نمیتواند جلوی مگس را بگیرد یک چیزی از اینها بگیرد کم بکند اینها نمیتوانند استنقاذ کنند اینها نمیتوانند استرداد کنند ﴿وإن یسلبهم الذباب شیئاً لایستنقذوه ضعف الطالب و المطلوب﴾ هم مگس مطلوب است هم این بتها مطلوب هستند کاری از اینها ساخته نیست این راجع به سنگ و گل. اما راجع به آن قدیسین بشر و راجع به آن فرشتگان فرمود اینها بندگان خاص خدا هستند ﴿بل عباد مکرمون﴾ هستند ﴿لایسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون﴾ هستند که در سورهٴ مبارکهٴ انبیا فرمود، فرمود اینها کریم هستند اهل سعادتند اینها مأموران الهی هستند بندگان خاص خدا هستند مقام آنها محفوظ، اما تا سقف بندگی نه از آن بالاتر. برهانی که در سورهٴ مبارکهٴ احقاف اقامه میکنند فرمود اینها چه کار کردند که شما اینها را میپرستید آیا خالقند هر خالقی معبود است اینها معبودند این که نیست آیا آنها شریک الخالق هستند شریک الخالق، حکم خالق را دارد همانطوری که خالق معبود است شریک الخالق هم معبود است این هم که نیست ﴿أرونی ماذا خلقوا من الأرض﴾ این یک, ﴿أم لهم شرک فی السمٰوات﴾ این دو, پس اینها نه خالق هستند نه شریک الخالق. برهان اقامه کنید حالا که دلیل عقلی ندارید یک دلیل نقلی بیاورید بگویید در فلان کتاب آسمانی آمده که اینها را بپرستید ﴿أرونی ماذا خلقوا من الأرض أم لهم شرک فی السموات ائتونی بکتاب من قبل هذا أو أثارة من علم إن کنتم صادقین﴾ بالاخره یا اثر علمی بیاورید یا دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی اگر مثلاً دلیلی آوردید که در تورات موسی بود در انجیل عیسی بود در زبور داوود بود در صحف ابراهیم بود در کتب انبیای دیگر علیهم السلام بود بسیار خوب قبول میکنیم و اگر دلیل عقلی اقامه کردید که کاری از اینها در نظام هستی ساخته است باز هم قبول میکنیم اما اگر نه دلیل عقلی داشتید نه دلیل نقلی داشتید خوب چرا اینها را عبادت میکنید پس با عوامشان آنطور حرف میزند که ﴿ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أیدٍ یبطشون بها أم لهم أعین یبصرون بها أم لهم آذان یسمعون بها﴾ قل انظر ماذا نبیّن لهم به پیغمبر فرمود از این سادهتر که دیگر حرف ممکن نیست اینطور ساده و شفاف که همه بفهمند ﴿انظر کیف نبیّن لهم الآیات ثمّ انظر أنّیٰ یؤفکون﴾ با محققانشان از راه برهان عقلی و نقلی سخن میگوید که بالاخره یا دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی وقتی هیچ ندارید چرا عبادت میکنید پس چهار نکته شد یک: بتها ضارّ و نافع نیستند این چوب و سنگ است. آن قدیسین بشر و فرشتگان، ضارّ و نافع هستند اما به اذن الله ضارّ و نافع هستند مالک ضرّ و نفع نیستند این دو تا, دربارهٴ بتها گذشته از اینکه فرمود اینها ضارّ و نافع نیستند فرمود اینها هیچکاره هستند گاهی به صورت اینکه اینها دست و پا ندارند گاهی هم به صورت اینکه اینها نمیتوانند در برابر یک مگس مقاومت کنند ﴿و إن یسلبهم الذّباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب﴾ دربارهٴ قدیسین بشر و فرشتگان و امثال ذلک میفرماید شما یک برهانی اقامه کنید یا عقلی یا نقلی از اینها که هیچ کاری ساخته نیست اینها خودشان مخلوقند خودشان مرزوقند خودشان احتیاج به غذا دارند خودشان احتیاج به طعام و آب دارند کاری از اینها ساخته نیست ماالمسیح ابن مریم و أُمّة... یأکلان الطعام خوب یک موجود محتاج که نمیتواند معبود باشد بنابراین، این ﴿ویعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ با این چند بخش برای ابطال حرف آنهاست این عبادتهایشان را باطل میکند این سخن هم ﴿یقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ این سخن را هم باطل کرده است در موارد فراوان فرمود ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ بالاخره شفاعت شما قبول کردید که اینها کارهای نیستند در سورهٴ مبارکهٴ سبأ آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ احقاف یک مقداری به صورت متنی ذکر شده است در سورهٴ مبارکهٴ سبأ باز کرد فرمود به اینکه دربارهٴ بتها چهار مرحله است که سه مرحلهاش محال است یک مرحلهاش ممکن است ولی حاصل نشده است این معبودهای شما چهار مرحله دارند چهار نحو کار درباره اینها متصور است سه نحوهاش که محال است یک نحوهاش ممکن است ولی به اینها نمیرسد به انبیا و اولیا میرسد آن کارهای چهارگانه این است آیهٴ 22 سورهٴ مبارکهٴ سبأ که قبلاً هم از این آیه به عنوان شاهد استفاده شد ﴿قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله﴾ غیر خدا را که میخوانید آخر چه کاری از اینها ساخته است یک: ﴿لایملکون مثقال ذرّة فی السّمٰوات ولا فی الأرض﴾ یک ذرهای را اینها بالاستقلال مالک نیستند چه در زمین چه در آسمان دو: ﴿و ما لهم فیهما من شرکٍ﴾ یک وقت است یک کسی ولو یک ذره باشد این یک ذره را بالاستقلال مالک نیست ولی بالاشتراک بالاشاعه مالک است شریک المالک است بالاستقلال یک ذره را مالک نیست ولی شریک المالک است فرمود این هم که نیست اینها چه شرکتی دارند در مالکیت ارض و سماء سه: یک وقت است یک کسی که مالک هم نیست شریک مالک هم نیست لکن دستیار مالک است معین مالک است معاون مالک است این را میگویند ظهیر، ظهیر یعنی پشتوانه و پشتیبان، ظهر یعنی پشت، انسان وقتی پشتش خالی است آن قدرت را ندارد اما وقتی به جای محکمی تکیه داد پشتوانهای دارد پشتیبانی دارد و سقوط نمیکند اگر کسی به جایی تکیه بدهد سقوط نمیکند چنین آدمی را میگویند ظهیر دارد یعنی چیزی که پشتوانه ظهر اوست دارد این پشتوانه، پشتیبان، دستیار، معین، معاون اینها شبیه هستند فرمود این سومی هم که نیست اینها دستیار خدا باشند و ماله یعنی لله منهم من ظهیر که اینها مظاهر حق باشند، معاون حق باشند، دستیار حق باشند، کمک حق باشند، این هم که نیست چون او با اراده انجام میدهد و سراسر جهان هم جنود او هستند دیگر مزاحمتی نیست اگر یک فاعلی با اراده کار کند یک, و همه هم مأموران اجرای کار او باشند دو, دیگر کسی مزاحم دیگری نیست چون ﴿لله جنود السمٰوات والأرض﴾ پس این سه قسمش محال است یعنی آنها بالاصالة یک ذرهای را مالک باشند این یک, بالاشتراک در یک ذرهای سهیم باشند دو, مظاهر حق، معین و معاون حق، دستیار حق باشند این هم محال است این سه, میماند مسئله شفاعت، شفاعت حق است. شفاعت یعنی کسی از راه تضرع، ابتهال روی درماندگی به درگاه حق بگوید خدایا از این آقا صرفنظر کن همین نه از موضع قدرت بلکه از موضع ضعف درخواست است، تقاضا است نه اقتضا، اقتضا همان سه قسم بود که محال بود آنکه از موضع قدرت سخن میگوید او اقتضا دارد یا بالاستقلال یا بالمشارکة یا بالمظاهرة هر سه قسمش محال شد حالا میماند تقاضا که با ناله و ضجّه یک کاری را بخواهد این بله ممکن است امّا این را به انبیا و فرشتگان اجازه دادند به دیگری که اجازه نداد که ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ هر که را ذات اقدس اله اذن داد که مرتضی دین باشد دینش مرضی باشد آن دینی که خدا میپسندد باشد ﴿رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ کسی که مسلمان باشد به استناد همان آیه ولایت یعنی پیرو اهل بیت باشد ﴿ألیوم أکملت﴾ چنین آدمی مرضی الدین است یعنی دارای دین خداپسند است اگر ﴿ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ اگر کسی علوی بود دین خداپسند دارد این کسی که دین خداپسند دارد اگر یک وقتی پایش لغزید ممکن است مورد شفاعت قرار بگیرد حالا پس شفاعت از راه تقاضاست این تقاضا بله محال نیست دلیل عقلی بر استحالهاش نیست ممکن هم هست امّا به هر که او اذن بدهد ﴿لایملکون الشفاعة إلاّ من اتّخذ عند الرحمن عهداً﴾ ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ تقاضا یک حساب است اقتضا یک حساب دیگری است فرمود در کارگاه حق احدی اقتضا ندارد ﴿کلٌّ أتوه داخرین﴾ با یک نفخهٴ صور، سراسر جهان بساطش برچیده میشود چه کسی میتواند اقتضا داشته باشد اگر ﴿نفخ فی الصّور فصعق من فی السموات ومن فی الأرض﴾ چه کسی میتواند اقتضا داشته باشد خود عزرائیل سلام الله علیه تحت قهر اوست او هم میمیرد و مرگ هم اماته میشود دوبارهٴ مسئله عزرائیل و اینها احیا میشود و مرگ میمیرد که میمیرد مرگ را میمیرانند یعنی انتقال و تحول و دگرگونی و هجرت را میمیرانند در یوم القیامة مرگ به صورت کبشی ظهور میکند او را ذبحش میکنند اما همهٴ این فرشتگان و اینها دوباه در نفخهٴ صور ثانی زنده میشوند خوب اگر همهشان اینطورند چه کسی میتواند اقتضا داشته باشد پس اقتضا بأسره که سه قسم فرض شد مستحیل بود میماند تقاضا، تقاضا محال نیست ممکن است ولی اصلاً به این بتها اجازه نداد چه کسی میتواند حرف بزند آن روز ﴿لایتکلمون إلاّ من أذن له الرّحمان و قال صواباً﴾ به یک عده اجازه عذرخواهی هم نمیدهند چون آدم وقتی تبهکار باشد عذرخواهی کند یک مقدار سبک میشود از نظر روانی امّا ﴿لایؤذن لهم فیعتذرون﴾ اینها اگر میخواستند عذرخواهی کنند خوب در دنیا این همه فرصت بود آنجا اجازه عذرخواهی هم به اینها نمیدهند بنابراین، روی این برهان میفرماید این سه قسمش که به اقتضا برمیگردد مستحیل است قسم چهارمش که به تقاضا برمیگردد مستحیل نیست آن را در آیهٴ بعد یعنی در آیهٴ 23 سورهٴ سبأ فرمودند فرمودند ﴿ولاتنفع الشفاعة عنده إلاّ لمن أذن له﴾ فتحصّل آنچه که به اقتضا برمیگردد بأسره مستحیل است یک, آنچه که به تقاضا برمیگردد ممکن است دو, متقاضی اگر چنانچه فرشتگان وانبیا و اولیا باشند به اذن خدا دربارهٴ مرضی الدینها مجاز هستند سه, بتها ابداً اجازه ندارند و مجموعاً حق شفاعت ندارند چهار, پس بنابراین این گفتارتان که گفتید ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ این مطابق با عقل و نقل نیست میماند آن پندار که خوب چرا اصلاً شما این بتها را عبادت میکنید شما که خدا را قبول دارید برای اینکه میگویید ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ خوب خود الله را اطاعت کنید چرا اینها را اطاعت میکنید آنها فکر میکردند که ما چون مبتلا به عصیانیم و آلودهایم صلاحیت آن را نداریم که ذات اقدس اله را عبادت کنیم این از افراط در درک است یا تفریط در درک است یا خدایی که مجرد محض است ما چگونه با او ارتباط برقرار کنیم آن را هم مکرر در مکرر با مضامین گوناگون ذات اقدس اله جواب داد که او گرچه مجرد محض است اما چون نامتناهی است همه جا حضور دارد همه جا ظهور دارد معکم أینما کنتم هست هر کاری که بخواهید بکنید ﴿الاّ کنّا علیکم شهوداً﴾ ﴿لله المشرق والمغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ خیلی از کارها را شما میتوانید خیلی از عبادتها را میتوانید در حال حرکت، پشت به قبله رو به شرق رو به غرب انجام بدهید این همه نوافل است که انسان میتواند در حال حرکت بخواند خوب کسی برای نماز ظهر و عصر عازم مسجد شده در راه دارند اذان میگویند خوب این نافله ظهرش را هم در راه میخواند حالا یا در اتومبیل بخواند یا در غیر اتومبیل بخواند پشت به قبله هم قبله است رو به قبله هم قبله است شرق هم قبله است غرب هم قبله است اینکه فقهای ما فتوا میدهند که نافله را در حال حرکت به هر سمتی که خواندی، خواندی نه برای اینکه قبله در نماز نافله در حال حرکت معتبر نیست نخیر قبله وسیع است یک وقت است میگویند این امر قبله نمیخواهد نخیر از آن سنخ نیست نافله قبله میخواهد نماز قبله میخواهد پشت به قبله نماز صحیح نیست چه نافله چه فریضه چه در حال حرکت چه در حال غیر حرکت منتهی قبله در حال حرکت وسیع است ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ مثل اینکه قبله در حال نماز واجب برای متحیر وسیع است باز وقتی که گفتند درجه انحراف مشخص نیست گفتند بین المشرق والمغرب اگر خواندید تحقیق کردید بعد بین المشرق والمغرب هر جا درآمد نمازت درست است یک کسی تحقیق کرده روی یک ستاره تحقیق کرده روی ابزار فنی تحقیق کرده از صاحب منزل پرسیده ولی سی درجه، چهل درجه، شصت درجه، هفتاد درجه اختلاف داشته ولی بین المشرق والمغرب بود از 180 نگذشت خوب همه میگویند نمازش درست است بعد از تحقیق نه بی تحقیق چرا؟ امام فرمود در اینگونه از موارد ﴿لله المشرق والمغرب﴾ مشکلتان را حل میکند نه برای اینکه در نماز ظهر استقبال شرط نیست رعایت قبله شرط نیست آنجا استقبال شرط است قبله وسیع است حالا اگر این را یک کسی اذن گفتند تا به مسجد برسد چند دقیقه فاصله است خوب نافلهاش را در راه میخواند قبله او وسیع است این خدایی که ﴿لله المشرق والمغرب﴾ است همه جا حضور دارد خوب چرا شما به سراغ بتها رفتید پس پندارتان باطل است در اثر اطلاق ذاتی و نامتناهی بودن خدا، گفتارتان هم باطل است بر اساس اینکه شفاعت باید به اذن خدا باشد تقاضا ممکن است امّا باید اذن باشد آن رفتارتان باطل است برای اینکه اقتضا برای احدی نیست ﴿کلٌّ أتوه داخرین﴾ اما اینکه بعضیها سؤال کردند که در آن مرقومه آمد که چطور انبیای دیگر که مربوط به بحثهای گذشته بود وقتی که بحث دو سه آیه گذشت دیگر سؤالها را شما مرحمت نکنید یا بعد از درس سؤال کنید سؤالات نوشته در خصوص درس روز بعد باشد اینکه نوشته شده که مثلاً چطور انبیای دیگر و ﴿آتیناه الحکم صبیّاً﴾ بودند در گهواره سخن میگفتند این اختصاصی به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ندارد و چطور پیغمبر اسلام مکتبی نرفته است و احیاناً انبیای دیگر مکتب رفتند با آنکه آنها در دوران کودکی هم از این علوم برخوردار بودند پاسخش این است که گرچه آنها در دوران کودکی در یک مقطعی البته چون در جریان حضرت عیسی اینطور نبود که حالا دائماً برای او وحی نازل بشود یک لحظه برای حفظ معجزه آمد بعد دیگر حالت عادی شد انبیای دیگر بر اثر دسترسی داشتن به انبیای دیگر یا کتابهای آسمانی دیگر از مکتب آنها استفاده کردند و در معرض تهمت هم نبودند ولی وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم اگر چنانچه پیش کسی درس میخواند ولو مثلاً از انبیای قبلی میتوانستند بگویند تو این کتابها را از پیش خودت آوردی ﴿ما کنت تتلوا من قبله من کتابٍ ولاتخطّه بیمینک إذاً لارتاب المبطلون﴾ لذا همینطور امّی ماند تا احدی نتواند تهمت بزند یا احدی نتواند شک و شبههای در این زمینه داشته باشد مطلب دیگر اینکه ذات اقدس اله فرمود ﴿أتنبّئون الله بما لایعلم فی السمٰوات ولا فی الأرض﴾ یعنی شما هم نمیدانید وقتی او ندانست شما هم نمیدانید برای اینکه وقتی او ندانست نشانهٴ آن است که معدوم وجود ندارد معدوم محض است و تحت علم نیست وقتی وجود نداشت شما هم نمیدانید شما هم دو قسم هستید یا نمیدانید که نمیدانید این میشود جهل مرکب یا میدانید که نمیدانید این میشود تحریف و سوداگر بالاخره شما هم نمیدانید چرا؟ برای اینکه از یک چیزی خبر میدهید که اصلاً نیست وقتی خدا نمیداند شما یقیناً نمیدانید یا میدانید که نمیدانید نظیر علمایتان این میشود سوداگران ﴿اشتروا الحیاة الدنیا بالاخرة﴾ یک بازاری درست کردند یا عوامتان نمیدانند که نمیدانند این میشود جهل مرکب ما آمدیم که عالمتان کنیم هم آنها که عالمند آنها را سرجایشان بنشانیم و موعظه کنیم هم شما که جاهلید شما را آگاه کنیم و عالم کنیم که چنین چیزی نیست در بخشی از آیات فرمود به اینکه چرا برای خدا انداد و بتها قرار دادید ﴿وأنتم تعلمون﴾ میدانید که خدا شریک ندارد چرا چنین کاری کردید این ﴿فلاتجعلوا لله أنداداً و أنتم تعلمون﴾ در آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ بقره است که بحثش گذشت در شواهدی دیگر هم مشابه این آمده است که بالاخره شما میدانید که ذات اقدس اله شریک ندارد و شیطان هم شما را وادار میکند که حرف جاهلانه بزنید که او شما را ﴿یأمرکم ... أن تقولوا علی الله مالا تعلمون﴾ حرف غیر عالمانه بزنید حرف غیر عالمانه هم همین است چیزی که نمیدانید برای خدا قائلید بگویید خدا شریک دارد و مانند آن. مطلب دیگری که مربوط به این آیه باشد خیلی شاید نمانده، عمده آن آیهٴ بعد است که روی آن البته باید بیشتر کار بشود و آن آیه، همان جریان پلورالیزم و کثرت گرایی و امثال ذلک است که آیا اینچنین است یا نه در این آیه محل بحث فرمود ﴿و ما کان الناس إلاّ أُمّة واحدة فاختلفوا ولولاکلمة سبقت من ربّک لقضی بینهم فیما فیه یختلفون﴾ اینجا ملاحظه بفرمایید اختلاف دو قسم است یک اختلاف امری است طبیعی خوب این اختلاف طبیعی چیز بدی نیست و راه حل دارد مردم خواستههایشان مختلف است نیازهایشان مختلف است سلیقههایشان مختلف است گرایشهایشان مختلف است یک کسی باید باشد به این امور فرمان بدهد ما این کشور را چطوری اداره کنیم این شهر را چطور اداره کنیم هر کسی یک نیاز خاصی دارد این یک امر طبیعی است مردمی که در یک کشور وسیع زندگی میکنند بعضی مال استوا هستند بعضی مال نزدیک قطب هستند بعضی مال غرب هستند بعضی مال غرب هستند هواهای مختلف، اقلیمهای مختلف، بینشهای مختلف، اینها همه اینها را که نمیشود با صنعت اداره کرد یا با کشاورزی اداره کرد کشاورزی هم همه اینها را نمیشود با یک نوع خاصی از کشت و کار اداره کرد این یک اختلاف طبیعی است و راه حل طبیعی هم دارد یک سری از اختلافات مربوط به علوم دینی است آراء است عقاید است مذاهب است ذات اقدس اله فرمود این یکی دیگر ساختگی است اختلاف در مذهب ساختگی است برای اینکه دست و پا و اقلیم که مذهب نمیخواهد فطرت مذهب میخواهد جان مذهب میخواهد من که جان آفرین هستم میدانم که این جانها چه میخواهند من که فطرت ساز هستم میدانم که این فطرتها یکدست و هماهنگ هستند این دستگاه گوارش، دستگاه پوست و گوشت و خون و اینها برابر اقلیم خواستههای مختلفی دارد چیز خوبی هم هست شما غذاهای گرم را که نمیتوانید به منطقههای سردنشین أو بالعکس تحمیل بکنید مردم این منطقه بالاخره غذای گرم میل میکنند مردم یک منطقهای غذای سرد میل میکنند مردم یک منطقهای اصلاً برف ندیدند مردم یک منطقهای اصلاً حرارت سوزان ندیدهاند اینها را با لباسهای گوناگون، با اغذیه گوناگون، با مساکن گوناگون، با معماریهای گوناگون باید اینها را تأمین کرد این اختلاف طبیعی است راه حلّ طبیعی دارد و چیز بدی هم نیست میماند اختلاف در مذهب، اختلاف در دین، اختلاف در برداشت، اختلاف در اجتهاد اینها اگر فروعات و آن حاشیهها و آن ساحل دریای دین باشد اینها قابل گذشت است اما اگر اختلاف در متن مذهب باشد فرمود حتماً این روی دخالت هوی و هوس است چرا؟ برای اینکه من میدانم در درون آنها همهشان یک چیز را میخواهند واین را هم که از طرف خودم فرستادم به عنوان وحی هماهنگ با خواستههای درون اینها است و این اختلافها از این علما نماها به دست آمده دیگر پلورالیزم به این معنی، کثرت گرایی، کثرت فی نفسه باشد نیست انسان از هر راهی رسیده برداشتی داشته باشد بین او و بین خدا حجّت باشد نیست در آن ساحلها حجّت است که حالا این سه مقطع باید بررسی بشود فرمود مردم یکسان بودند فطرت آنها یکی است انبیا هم آمدند به این اختلافاتشان خاتمه بدهند آن اختلافات قبل از وحی یک چیز خوبی است اما بعد از اینکه انبیا آمدند و راه را مشخص کردند از آن به بعد دیگر اختلافاتی است که خود آنها درآوردند وگرنه، نه دینی که من فرستادم پراکنده است و تحمل کثرت دارد نه فطرتی که با آن فطرت آنها را آفریدم کثرت خواه است در غالب مواردی که سخن از کثرت است فرمود ما یک کثرت محمود و ممدوح داریم یک کثرت مذموم، آن کثرت محمود و ممدوح مال قبل از تبیّن است دو نفر اختلاف فکری دارند اختلاف نظر دارند که آیا از نظر جهانبینی این است یا نه آیا معنای آیه این است آیا معنای حدیث این است فرمود اینها اگر مشکلی نداشته باشند بینهما و بین الله خالصاً بخواهند حق را بیابند مییابند و حق در این گفتگوها برای آنها روشن میشود از آن به بعد عدّهای عالماً عامداً اهل لجاجند و حاضر نیستند اعتراف بکنند آن دیگر اختلاف بعد العلم است که اختلاف مذموم است و این اختلاف مذموم سر از جهنّم درمیآورد در سورهٴ مبارکهٴ شوری آیهٴ 13 و 14 این است فرمود ﴿شرع لکم من الدّین ماوصّیٰ به نوحاً والّذی أوحینا إلیک وما وصّینا به إبراهیم و موسی و عیسیٰ﴾ این انبیای پنچگانه اولی العزم علیهم السلام به آنها چه وحی فرستادیم؟ گفتیم که ﴿أن أقیموا الدین ولاتتفرّقوا فیه﴾ اختلاف نکنید ﴿کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه الله یجتبی إلیه من یشاء و یهدی إلیه من ینیب﴾ پس این پنج پیامبر اولی العزم بزرگوار علیهم الصلاة و علیهم السلام همهشان این وحی را دریافت کردند اما پیروان اینها که دو قسم شدند بعضی متدین بعضی منحرف آن منحرفان به تفرقه دامن زدند ﴿و ما تفرّقوا إلاّ من بعد ماجائهم العلم﴾ این اختلاف بعد العلم است ببینید دو تا طلبه آنها که به حسن عاقبت انشاءالله متنعم هستند وقتی در حجره بحث میکنند ثالثشان هم الله است کس دیگری نیست وقتی که بحث میکنند و روشن شد که حق با کیست فوراً تمکین میکنند این بالاخره یک عالم ربانی میشود هم به درد خودش میخورد هم به درد جامعه هم برای سود ما اما با اینکه این حجره است دو نفری است سومی فقط خداست با اینکه برای او روشن شد حق با رفیق او است اما گردن نمیدهد این یک شرّی است هم برای خودش هم برای روستا یا شهر خودش هر جا برود شرّ است برای اینکه این خودش را نساخته این یک دیوی در درون او است همیشه میگوید بگو ﴿أنا خیر منه﴾ این تریبون اوست این اگر خودش را نسازد هر جا برود مشکل دارد بعد از آنکه روشن شد حق با رفیق تو است خوب بالاخره آدم تسلیم میشود «من صارع الحقّ صرعه» حق هم آنقدر ستبر و قَدَر است که هر کسی در برابر او بایستد بالاخره در این کشتی زمینگیر میشود این از بیانات نورانی حضرت امیر است فرمود با حق کشتی نگیرید مصارعه یعنی کشتی گرفتن «من صارع الحقّ صرعه» فرمود این اختلافی که پیدا شده اختلاف بعد العلم است نه قبل العلم، اختلاف قبل العلم که برکت است الآن اینها دو ساعت نشستند بحث میکنند که آیا معنای آیه این است، معنای روایت این است این همان است که فرشتگان زیر پای اینها پرهایشان را پهن میکنند چون آنها غرضی ندارند جز اینکه بفهمند خدا چه فرمود پیغمبر چه فرمود اینکه عبادت است این اختلاف قبل العلم است ممکن است دو روز، سه روز، چهار روز کمتر یا بیشتر این اختلاف طول بکشد این اختلاف قبل العلم است و محمود و ممدوح و روی بالهای فرشتگان نشستهاند چون طالب علم هستند اما اگر روز دهم معلوم شد که حق با زید است و این عمرو تمکین نمیکند از آن به بعد نه تنها فرشته میرود بلکه اینها تحت ولایت شیطان هستند این میشود اختلاف بعد العلم فرمود ﴿وماتفرّقوا إلاّ من بعد ماجاءهم العلم بغیاً بینهم﴾ و منتهی نظام عالم بر این نیست که حالا اگر کسی بیراهه رفته ما فوراً او را از بین ببریم قضا و قدری هست مهلتی هست فرزندان بعدی این شخص هستند که احیاناً سالمند ﴿یخرج الحیّ من المیت﴾ وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه در آن جبههها گاهی کسانی که کافر بودند از جلوی شمشیر حضرت رد میشدند حضرت نمیکشت میفرمود من میبینم که نسلهای اینها بعد از فرزندان اینها و اعقاب اینها فرزندان صالحی در میآید همه کارها که مقطعی نیست فرمود یک حسابی هست یک کتابی هست یک نظمی هست دیر هم که نشده کسی هم که از دست ما فرار نمیکند ﴿و ما نحن بمسبوقین﴾ ما بشویم مسبوق آنها بشوند سابق، جلو بیفتند هم که نیست آنها معاجز نیستند معجز نیستند ما را ناتوان نمیکنند ما را عقب نمیزنند هر جا باشند بالاخره در اختیار ما هستند فرمود ﴿ولو لاکلمة سبقت من ربّک إلی أجل مسمی لقضی بینهم﴾ خوب یک قضا و قدری هست تا یک فرصت معینی باید باشد و اینها ﴿و إنّ الذین أورثوا الکتاب من بعدهم لفی شک منه مریب﴾ حالا شما در جریان پلورالیزم ملاحظه بفرمایید یک کثرتی در واقع هست یا نه، کثرتی در دین هست یا نه، کثرتی در فطرت هست یا نه، کجا کثرت است میماند کثرت برداشت، کثرت برداشت اگر مجتهدانه، روشمندانه باشد انسان اهل لجاج نباشد بین او و بین خدای خود معذور است خوب یک کسی چندین سال در حوزه هست درسهای حوزوی خوانده در فهم روایتی، در فهم یک آیهای با کسی اختلاف نظر دارد این معذور هست اما معنایش این نیست که او هم فهمیده، حق است دیگری هم فهمیده، حق است ما که تخطئه کردیم تصدیق نکردیم که حرف مصوبه را که نپذیرفتیم که حرف مخطئه حق است واقع یکی است دین یکی است فطرت یکی است رونده گاهی درست میرود گاهی نادرست اگر با حجّت رفته است معذور است وگرنه مأزور یعنی وزر دارد اولی با عین است دومی با الف اگر بیراهه آمد و از راه رسید و گفت برداشت من، این است آن دیگر معذور نیست نه تنها به واقع نرسیده است مأزور است یعنی علیه الوزر پس بنابراین کثرت گرایی به این معنی که واقع کثیر باشد نیست فطرت کثیر باشد نیست دین کثیر باشد نیست برداشت کثیر است و این برداشت کثیر، اگر اختلاف قبل العلم باشد معفو است اختلاف بعد العلم باشد که عذاب الیم را دربر دارد آیهٴ محل بحث همین است فرمود ﴿و ما کان الناس إلاّ أمّة واحدة فاختلفوا ولو لا کلمة سبقت من ربّک لقضی بینهم .....﴾
اعاذنا الله من شرور ...
الحمد لله رب العالمین
مشرکان حجاز سه تا کار داشتند یکی گفتارشان بود و یکی هم رفتارشان بود و یکی هم پندارشان
اگر یک موجودی، هستی او بالذات بود آثار صفات او بالذات است
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الأرض سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
مشرکان حجاز و امثال حجاز اینها سه تا کار داشتند یکی گفتارشان بود و یکی هم رفتارشان بود و یکی هم پندارشان، رفتار آنها این بود که بتها را میپرستیدند که از این بتها کاری ساخته نبود نه نافع بودند نه ضارّ، گفتار آنها این بود که میگفتند این بتها شفعاء ما هستند پندار آنها این بود که نمیشود خدا را بدون این بتها عبادت کرد معبود باید کسی باشد که انسان با او تماس دارد و او را میشناسد ما که با خدا تماسی نداریم یا شناخت خدا مقدور ما نیست نمیتوانیم او را عبادت بکنیم پس معبود ما نیست این سه کار یعنی گفتارشان و کردارشان و پندارشان را قرآن کریم ابطال کرده است امّا کردارشان که عبادت بتها بود فرمود به اینکه معبود باید که مؤثر باشد و اینها مؤثر نیستند پس اینها معبود نیستند یک قیاسی به صورت شکل ثانی تنظیم کرد این قیاس را میتوان به صورت قیاس استثنایی هم ارائه کرد که اگر اینها معبود بودند میتوانستند نافع و ضارّ باشند لکن تالی باطل است نافع و ضارّ نیستند پس اینها صلاحیت معبودیت ندارند. کسانی که معبود بودند اعم از فرشتگان و قدیسین بشر و اصنام و اوثان همه آنها مشمول این برهان هستند چه آنهایی که فی الجمله نافع و ضارّ هستند منتهی مجرای فیض هستند نه بالاصالة و بالذات نظیر فرشتگان، انبیا و مانند آن چه آنهایی که هیچ کاری از دست آنها ساخته نیست فرمودند تنها کسی میتواند معبود باشد که زمام نفع و ضر به دست او باشد یعنی ضارّ بالذات باشد نافع بالذات باشد و آن خداست اگر موجودی هستی او بالذات نبود قهراً آثار و صفات او هم بالذات نیست اگر یک موجودی، هستی او بالذات بود آثار صفات او بالذات است درباره بتها فرمود به اینکه اینها گذشته از اینکه نافع و ضارّ نیستند قدرت حرکت هم ندارند در سورهٴ مبارکهٴ اعراف به صورت خیلی روشن جریان بتها را به این صورت ذکر فرمود که ﴿ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أید یبطشون بها﴾ آیهٴ 195 به بعد سورهٴ مبارکهٴ اعراف این است ﴿ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أید یبطشون بها أم لهم أعین یبصرون بها أم لهم آذان یسمعون بها قل ادعوا شرکاءکم ثمّ کیدون فلاتنظرون﴾ از اینها که هیچ کاری ساخته نیست نباید توقع نفع و ضرّ داشت و عبادت اینها هم معقول نیست مقبول نیست درباره فرشتگان یا بزرگان و قدیسین از بشر، نظیر وجود مبارک حضرت عیسی سلام الله علیه اینها مجاری خیر و رحمت و برکت هستند اما حرفشان این است که ﴿وجعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ اگر هم منشأ برکت هستند بوسیله عنایت الهی است ذات اقدس اله این توفیق و این لطف را به من عطا کرده است که من منشأ برکت هستم وگرنه کاری از غیر خدا، چه فرشتگان، چه انبیا و اولیا ساخته نیست آیهٴ 75 و 76 سورهٴ مبارکهٴ مائده این است ﴿ما المسیح ابن مریم إلاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل و أُمّه صدّیقة کانا یأکلان الطّعام انظر کیف نبیّن لهم الآیات ثمّ انظر أنّیٰ یؤفکون﴾ فرمود شما نگاه کنید ما چقدر ساده حرف میزنیم که همه میفهمند ولی آنها معذلک کج راهه میروند ما برای آنها را ثابت کردیم که عیسی مریم نبود به دنیا آمد و مادرش نبود محتاجند غذا میخورند اینها معبود نیستند ﴿انظر کیف نبیّن لهم الآیات ثمّ انظر أنّیٰ یؤفکون﴾ فرمود حرف از این سادهتر که ممکن نیست ﴿ما المسیح ابن مریم إلاّ رسول قد خلت من قبله الرسل﴾ سمت وجود مبارک عیسی سلام الله علیه رسالت است خوب انبیا و مرسلینی هم قبل از ایشان بودند آنها هیچ کدام معبود نبودند حالا این معبود است ﴿وأُمّه صدّیقة کانا یأکلان الطّعام﴾ اینها یک بشر عادی هستند از این جهت غذا میخورند محتاجند بعد فرمود ﴿انظر کیف نبیّن لهم الآیات ثمّ انظر أنّیٰ یؤفکون﴾ آنگاه در آیهٴ 76 فرمود ﴿قل أتعبدون من دون الله مالایملک لکم ضرّاً و لانفعاً والله هو السّمیع العلیم﴾ اینها مالک نفع و ضرّ نیستند مالک و ملک نفع و ضرّ همان است که ﴿مالک یوم الدین﴾ است ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ است ﴿فسبحان الذی بیده ملکوت کلّ شیء﴾ است و مانند آن. آنکه ملکوت هر چیزی به دست اوست ملک و سلطنت هر چیزی به دست اوست او خداست غیر ذات اقدس اله هیچ کسی مالک آسمان و زمین، مالک آخرت، مالک دنیا و مانند آن نیست و اگر چنانچه انبیا و اولیا و فرشتگان علیهم السلام مجاری رحمت و لطف وعنایت الهی هستند معنایش این نیست که اینها بالاصالة مالک نفع و ضرّ هستند بنابراین، بعضی از معبودهای شما اصلاً نفع و ضرّ نمیرسانند به شما، بعضی هم که میرسانند مالک نفع و ضرّ نمیرسانند امین هستند خلیفه مالک هستند نه مالک، مالک دیگری است آنکه ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ او مالک نفع و ضرّ است به اینها عطا میکند اینها مجرای فیض هستند بعد میگویند ﴿و جعلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ اینطور نیست که از اینها کاری ساخته باشد بالاصالة که اینها شفیع هستند اینها وسیله هستند اینها مجرای فیض هستند به وسیله اینها، خیلی از برکات به شما میرسد امّا معبود نیستند بنابراین چه درباره وثنیهای حجاز که احجار و اصنام را میپرستیدند چه دربارهٴ برخی از ترسایان و یهودیها که بزرگان از بشر را تقدیس میکردند یا برخی از مشرکانی که فرشتگان را تقدیس میکردند برهان قرآن کریم این است که اینها یا اصلاً نافع و ضارّ نیستند مثل بتها یا اینکه ﴿ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أید یبطشون بها﴾ و مانند آن یا اگر کاری از آنها ساخته است اینها مالک نفع و ضرّ نیستند مالک نفع و ضرّ کسی است که ﴿بیده الملک﴾ است اینها شفیع هستند به اذن خدا، وسیله هستند به اذن خدا، هزارها خیر و رحمت از اینها نازل میشود و صادر میشود به اذن خدا شما از حد شفاعت اینها نگذرید ترقی نکنید از توسل اینها نگذرید پس بنابراین اینکه فرمود ﴿و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ در موارد دیگر هم درباره بتها این برهان را اقامه فرمود هم درباره قدیسین بشر این درباره تخطئه افعال آنها تخطئه پندار آنها را هم بعد عرض میکنیم تخطئه اقوال آنها این است که ﴿و یقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ میفرماید به اینکه این حرف را چه کسی به شما گفت چه کسی شفیع است شفاعت آیا بالذات و بالاصالة اینها شفیع هستند یعنی خودشان بدون اذن خدا اذن شفاعت دارند اینکه نیست اگر خدا اذن داد دلیلتان چیست بالاخره یا دلیل عقلی باید بیاورید یا دلیل نقلی باید بیاورید در سورهٴ مبارکهٴ احقاف فرمود به اینکه ﴿ائتونی بکتابٍ من قبل هذا أو أثارة من علم إن کنتم صادقین﴾ شما که این حرف را میزنید ادعای وثنیت دارید و موجودی را میپرستید بالاخره تقدیسشان میکنید یک برهانی باید اقامه کنید در سورهٴ مبارکهٴ احقاف آیهٴ ٣ و ٤ به بعد این است ﴿ما خلقنا السمٰوات و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ و أجل مسمّی والّذین کفروا عمّا أُنذروا معرضون ٭ قل أرأیتم ما تدعون من دون الله﴾ اینهایی که غیر خدا هستند و شما آنها را معبود میدانید و آنها را میخوانید و در برابر اینها خضوع میکنید اینها چه کار کردند یا دلیل عقلی اقامه کنید یا دلیل نقلی اقامه کنید. اگر برهان عقلی اقامه کردید که اینها صلاحیت پرستش دارند بسیار خوب. اگر دلیل نقلی اقامه کردید که اینها صلاحیت عبادت دارند بسیار خوب. امّا اگر نه دلیل عقلی داشتید نه دلیل نقلی دارید خوب چرا اینها را عبادت میکنید ﴿قل أرأیتم ماتدعون من دون الله أرونی﴾ یعنی أخبرونی ﴿ماذا خلقوا من الأرض﴾ اینها چه کار کردند در عالم چیزی را آفریدند که شما بگویید چون خالقند و خالق معبود است اینها معبودند پس دلیل عقلی ندارید ﴿أم لهم شرک فی السمٰوات﴾ بالاخره اینها یک کاری باید بکنند در عالم یا بالاستقلال یا بالاشتراک. اگر کسی خودش خالق بود بله صلاحیت معبود بودن را دارد یا شریک الخالق بود خوب صلاحیت معبودیت دارد شما یک دلیلی اقامه کنید که این بتها حالا اینها که یعنی این سنگ و چوب و اینها را که عوامشان تقدیس میکردند آن قدیسین بشر و فرشتگان را بالاصالة میپرستیدند مجسمههای آنها را اوّل ساختند بعد کمکم این مجسمهها را هم میپرستیدند اوّل آنها را میپرستیدند یعنی فرشتگان و قدیسین بشر را برهان قرآن کریم این است که از این معبودهای شما چه ساخته است از این سنگ و گل که کاری ساخته نیست که بحثش گذشت برابر سورهٴ اعراف که اینها خود پا ندارند که راه بروند در سورهٴ مبارکهٴ حج دارد که ﴿وإن یسلبهم الذّباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب﴾ اینها اگر یک مگسی بیاید روی اینها بنشیند اینها نمیتوانند مشکل خودشان را حل بکنند یک بتی که نمیتواند جلوی مگس را بگیرد یک چیزی از اینها بگیرد کم بکند اینها نمیتوانند استنقاذ کنند اینها نمیتوانند استرداد کنند ﴿وإن یسلبهم الذباب شیئاً لایستنقذوه ضعف الطالب و المطلوب﴾ هم مگس مطلوب است هم این بتها مطلوب هستند کاری از اینها ساخته نیست این راجع به سنگ و گل. اما راجع به آن قدیسین بشر و راجع به آن فرشتگان فرمود اینها بندگان خاص خدا هستند ﴿بل عباد مکرمون﴾ هستند ﴿لایسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون﴾ هستند که در سورهٴ مبارکهٴ انبیا فرمود، فرمود اینها کریم هستند اهل سعادتند اینها مأموران الهی هستند بندگان خاص خدا هستند مقام آنها محفوظ، اما تا سقف بندگی نه از آن بالاتر. برهانی که در سورهٴ مبارکهٴ احقاف اقامه میکنند فرمود اینها چه کار کردند که شما اینها را میپرستید آیا خالقند هر خالقی معبود است اینها معبودند این که نیست آیا آنها شریک الخالق هستند شریک الخالق، حکم خالق را دارد همانطوری که خالق معبود است شریک الخالق هم معبود است این هم که نیست ﴿أرونی ماذا خلقوا من الأرض﴾ این یک, ﴿أم لهم شرک فی السمٰوات﴾ این دو, پس اینها نه خالق هستند نه شریک الخالق. برهان اقامه کنید حالا که دلیل عقلی ندارید یک دلیل نقلی بیاورید بگویید در فلان کتاب آسمانی آمده که اینها را بپرستید ﴿أرونی ماذا خلقوا من الأرض أم لهم شرک فی السموات ائتونی بکتاب من قبل هذا أو أثارة من علم إن کنتم صادقین﴾ بالاخره یا اثر علمی بیاورید یا دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی اگر مثلاً دلیلی آوردید که در تورات موسی بود در انجیل عیسی بود در زبور داوود بود در صحف ابراهیم بود در کتب انبیای دیگر علیهم السلام بود بسیار خوب قبول میکنیم و اگر دلیل عقلی اقامه کردید که کاری از اینها در نظام هستی ساخته است باز هم قبول میکنیم اما اگر نه دلیل عقلی داشتید نه دلیل نقلی داشتید خوب چرا اینها را عبادت میکنید پس با عوامشان آنطور حرف میزند که ﴿ألهم أرجل یمشون بها أم لهم أیدٍ یبطشون بها أم لهم أعین یبصرون بها أم لهم آذان یسمعون بها﴾ قل انظر ماذا نبیّن لهم به پیغمبر فرمود از این سادهتر که دیگر حرف ممکن نیست اینطور ساده و شفاف که همه بفهمند ﴿انظر کیف نبیّن لهم الآیات ثمّ انظر أنّیٰ یؤفکون﴾ با محققانشان از راه برهان عقلی و نقلی سخن میگوید که بالاخره یا دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی وقتی هیچ ندارید چرا عبادت میکنید پس چهار نکته شد یک: بتها ضارّ و نافع نیستند این چوب و سنگ است. آن قدیسین بشر و فرشتگان، ضارّ و نافع هستند اما به اذن الله ضارّ و نافع هستند مالک ضرّ و نفع نیستند این دو تا, دربارهٴ بتها گذشته از اینکه فرمود اینها ضارّ و نافع نیستند فرمود اینها هیچکاره هستند گاهی به صورت اینکه اینها دست و پا ندارند گاهی هم به صورت اینکه اینها نمیتوانند در برابر یک مگس مقاومت کنند ﴿و إن یسلبهم الذّباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب﴾ دربارهٴ قدیسین بشر و فرشتگان و امثال ذلک میفرماید شما یک برهانی اقامه کنید یا عقلی یا نقلی از اینها که هیچ کاری ساخته نیست اینها خودشان مخلوقند خودشان مرزوقند خودشان احتیاج به غذا دارند خودشان احتیاج به طعام و آب دارند کاری از اینها ساخته نیست ماالمسیح ابن مریم و أُمّة... یأکلان الطعام خوب یک موجود محتاج که نمیتواند معبود باشد بنابراین، این ﴿ویعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم﴾ با این چند بخش برای ابطال حرف آنهاست این عبادتهایشان را باطل میکند این سخن هم ﴿یقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ این سخن را هم باطل کرده است در موارد فراوان فرمود ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ بالاخره شفاعت شما قبول کردید که اینها کارهای نیستند در سورهٴ مبارکهٴ سبأ آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ احقاف یک مقداری به صورت متنی ذکر شده است در سورهٴ مبارکهٴ سبأ باز کرد فرمود به اینکه دربارهٴ بتها چهار مرحله است که سه مرحلهاش محال است یک مرحلهاش ممکن است ولی حاصل نشده است این معبودهای شما چهار مرحله دارند چهار نحو کار درباره اینها متصور است سه نحوهاش که محال است یک نحوهاش ممکن است ولی به اینها نمیرسد به انبیا و اولیا میرسد آن کارهای چهارگانه این است آیهٴ 22 سورهٴ مبارکهٴ سبأ که قبلاً هم از این آیه به عنوان شاهد استفاده شد ﴿قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله﴾ غیر خدا را که میخوانید آخر چه کاری از اینها ساخته است یک: ﴿لایملکون مثقال ذرّة فی السّمٰوات ولا فی الأرض﴾ یک ذرهای را اینها بالاستقلال مالک نیستند چه در زمین چه در آسمان دو: ﴿و ما لهم فیهما من شرکٍ﴾ یک وقت است یک کسی ولو یک ذره باشد این یک ذره را بالاستقلال مالک نیست ولی بالاشتراک بالاشاعه مالک است شریک المالک است بالاستقلال یک ذره را مالک نیست ولی شریک المالک است فرمود این هم که نیست اینها چه شرکتی دارند در مالکیت ارض و سماء سه: یک وقت است یک کسی که مالک هم نیست شریک مالک هم نیست لکن دستیار مالک است معین مالک است معاون مالک است این را میگویند ظهیر، ظهیر یعنی پشتوانه و پشتیبان، ظهر یعنی پشت، انسان وقتی پشتش خالی است آن قدرت را ندارد اما وقتی به جای محکمی تکیه داد پشتوانهای دارد پشتیبانی دارد و سقوط نمیکند اگر کسی به جایی تکیه بدهد سقوط نمیکند چنین آدمی را میگویند ظهیر دارد یعنی چیزی که پشتوانه ظهر اوست دارد این پشتوانه، پشتیبان، دستیار، معین، معاون اینها شبیه هستند فرمود این سومی هم که نیست اینها دستیار خدا باشند و ماله یعنی لله منهم من ظهیر که اینها مظاهر حق باشند، معاون حق باشند، دستیار حق باشند، کمک حق باشند، این هم که نیست چون او با اراده انجام میدهد و سراسر جهان هم جنود او هستند دیگر مزاحمتی نیست اگر یک فاعلی با اراده کار کند یک, و همه هم مأموران اجرای کار او باشند دو, دیگر کسی مزاحم دیگری نیست چون ﴿لله جنود السمٰوات والأرض﴾ پس این سه قسمش محال است یعنی آنها بالاصالة یک ذرهای را مالک باشند این یک, بالاشتراک در یک ذرهای سهیم باشند دو, مظاهر حق، معین و معاون حق، دستیار حق باشند این هم محال است این سه, میماند مسئله شفاعت، شفاعت حق است. شفاعت یعنی کسی از راه تضرع، ابتهال روی درماندگی به درگاه حق بگوید خدایا از این آقا صرفنظر کن همین نه از موضع قدرت بلکه از موضع ضعف درخواست است، تقاضا است نه اقتضا، اقتضا همان سه قسم بود که محال بود آنکه از موضع قدرت سخن میگوید او اقتضا دارد یا بالاستقلال یا بالمشارکة یا بالمظاهرة هر سه قسمش محال شد حالا میماند تقاضا که با ناله و ضجّه یک کاری را بخواهد این بله ممکن است امّا این را به انبیا و فرشتگان اجازه دادند به دیگری که اجازه نداد که ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ هر که را ذات اقدس اله اذن داد که مرتضی دین باشد دینش مرضی باشد آن دینی که خدا میپسندد باشد ﴿رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ کسی که مسلمان باشد به استناد همان آیه ولایت یعنی پیرو اهل بیت باشد ﴿ألیوم أکملت﴾ چنین آدمی مرضی الدین است یعنی دارای دین خداپسند است اگر ﴿ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ اگر کسی علوی بود دین خداپسند دارد این کسی که دین خداپسند دارد اگر یک وقتی پایش لغزید ممکن است مورد شفاعت قرار بگیرد حالا پس شفاعت از راه تقاضاست این تقاضا بله محال نیست دلیل عقلی بر استحالهاش نیست ممکن هم هست امّا به هر که او اذن بدهد ﴿لایملکون الشفاعة إلاّ من اتّخذ عند الرحمن عهداً﴾ ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ تقاضا یک حساب است اقتضا یک حساب دیگری است فرمود در کارگاه حق احدی اقتضا ندارد ﴿کلٌّ أتوه داخرین﴾ با یک نفخهٴ صور، سراسر جهان بساطش برچیده میشود چه کسی میتواند اقتضا داشته باشد اگر ﴿نفخ فی الصّور فصعق من فی السموات ومن فی الأرض﴾ چه کسی میتواند اقتضا داشته باشد خود عزرائیل سلام الله علیه تحت قهر اوست او هم میمیرد و مرگ هم اماته میشود دوبارهٴ مسئله عزرائیل و اینها احیا میشود و مرگ میمیرد که میمیرد مرگ را میمیرانند یعنی انتقال و تحول و دگرگونی و هجرت را میمیرانند در یوم القیامة مرگ به صورت کبشی ظهور میکند او را ذبحش میکنند اما همهٴ این فرشتگان و اینها دوباه در نفخهٴ صور ثانی زنده میشوند خوب اگر همهشان اینطورند چه کسی میتواند اقتضا داشته باشد پس اقتضا بأسره که سه قسم فرض شد مستحیل بود میماند تقاضا، تقاضا محال نیست ممکن است ولی اصلاً به این بتها اجازه نداد چه کسی میتواند حرف بزند آن روز ﴿لایتکلمون إلاّ من أذن له الرّحمان و قال صواباً﴾ به یک عده اجازه عذرخواهی هم نمیدهند چون آدم وقتی تبهکار باشد عذرخواهی کند یک مقدار سبک میشود از نظر روانی امّا ﴿لایؤذن لهم فیعتذرون﴾ اینها اگر میخواستند عذرخواهی کنند خوب در دنیا این همه فرصت بود آنجا اجازه عذرخواهی هم به اینها نمیدهند بنابراین، روی این برهان میفرماید این سه قسمش که به اقتضا برمیگردد مستحیل است قسم چهارمش که به تقاضا برمیگردد مستحیل نیست آن را در آیهٴ بعد یعنی در آیهٴ 23 سورهٴ سبأ فرمودند فرمودند ﴿ولاتنفع الشفاعة عنده إلاّ لمن أذن له﴾ فتحصّل آنچه که به اقتضا برمیگردد بأسره مستحیل است یک, آنچه که به تقاضا برمیگردد ممکن است دو, متقاضی اگر چنانچه فرشتگان وانبیا و اولیا باشند به اذن خدا دربارهٴ مرضی الدینها مجاز هستند سه, بتها ابداً اجازه ندارند و مجموعاً حق شفاعت ندارند چهار, پس بنابراین این گفتارتان که گفتید ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ این مطابق با عقل و نقل نیست میماند آن پندار که خوب چرا اصلاً شما این بتها را عبادت میکنید شما که خدا را قبول دارید برای اینکه میگویید ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ خوب خود الله را اطاعت کنید چرا اینها را اطاعت میکنید آنها فکر میکردند که ما چون مبتلا به عصیانیم و آلودهایم صلاحیت آن را نداریم که ذات اقدس اله را عبادت کنیم این از افراط در درک است یا تفریط در درک است یا خدایی که مجرد محض است ما چگونه با او ارتباط برقرار کنیم آن را هم مکرر در مکرر با مضامین گوناگون ذات اقدس اله جواب داد که او گرچه مجرد محض است اما چون نامتناهی است همه جا حضور دارد همه جا ظهور دارد معکم أینما کنتم هست هر کاری که بخواهید بکنید ﴿الاّ کنّا علیکم شهوداً﴾ ﴿لله المشرق والمغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ خیلی از کارها را شما میتوانید خیلی از عبادتها را میتوانید در حال حرکت، پشت به قبله رو به شرق رو به غرب انجام بدهید این همه نوافل است که انسان میتواند در حال حرکت بخواند خوب کسی برای نماز ظهر و عصر عازم مسجد شده در راه دارند اذان میگویند خوب این نافله ظهرش را هم در راه میخواند حالا یا در اتومبیل بخواند یا در غیر اتومبیل بخواند پشت به قبله هم قبله است رو به قبله هم قبله است شرق هم قبله است غرب هم قبله است اینکه فقهای ما فتوا میدهند که نافله را در حال حرکت به هر سمتی که خواندی، خواندی نه برای اینکه قبله در نماز نافله در حال حرکت معتبر نیست نخیر قبله وسیع است یک وقت است میگویند این امر قبله نمیخواهد نخیر از آن سنخ نیست نافله قبله میخواهد نماز قبله میخواهد پشت به قبله نماز صحیح نیست چه نافله چه فریضه چه در حال حرکت چه در حال غیر حرکت منتهی قبله در حال حرکت وسیع است ﴿فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ مثل اینکه قبله در حال نماز واجب برای متحیر وسیع است باز وقتی که گفتند درجه انحراف مشخص نیست گفتند بین المشرق والمغرب اگر خواندید تحقیق کردید بعد بین المشرق والمغرب هر جا درآمد نمازت درست است یک کسی تحقیق کرده روی یک ستاره تحقیق کرده روی ابزار فنی تحقیق کرده از صاحب منزل پرسیده ولی سی درجه، چهل درجه، شصت درجه، هفتاد درجه اختلاف داشته ولی بین المشرق والمغرب بود از 180 نگذشت خوب همه میگویند نمازش درست است بعد از تحقیق نه بی تحقیق چرا؟ امام فرمود در اینگونه از موارد ﴿لله المشرق والمغرب﴾ مشکلتان را حل میکند نه برای اینکه در نماز ظهر استقبال شرط نیست رعایت قبله شرط نیست آنجا استقبال شرط است قبله وسیع است حالا اگر این را یک کسی اذن گفتند تا به مسجد برسد چند دقیقه فاصله است خوب نافلهاش را در راه میخواند قبله او وسیع است این خدایی که ﴿لله المشرق والمغرب﴾ است همه جا حضور دارد خوب چرا شما به سراغ بتها رفتید پس پندارتان باطل است در اثر اطلاق ذاتی و نامتناهی بودن خدا، گفتارتان هم باطل است بر اساس اینکه شفاعت باید به اذن خدا باشد تقاضا ممکن است امّا باید اذن باشد آن رفتارتان باطل است برای اینکه اقتضا برای احدی نیست ﴿کلٌّ أتوه داخرین﴾ اما اینکه بعضیها سؤال کردند که در آن مرقومه آمد که چطور انبیای دیگر که مربوط به بحثهای گذشته بود وقتی که بحث دو سه آیه گذشت دیگر سؤالها را شما مرحمت نکنید یا بعد از درس سؤال کنید سؤالات نوشته در خصوص درس روز بعد باشد اینکه نوشته شده که مثلاً چطور انبیای دیگر و ﴿آتیناه الحکم صبیّاً﴾ بودند در گهواره سخن میگفتند این اختصاصی به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ندارد و چطور پیغمبر اسلام مکتبی نرفته است و احیاناً انبیای دیگر مکتب رفتند با آنکه آنها در دوران کودکی هم از این علوم برخوردار بودند پاسخش این است که گرچه آنها در دوران کودکی در یک مقطعی البته چون در جریان حضرت عیسی اینطور نبود که حالا دائماً برای او وحی نازل بشود یک لحظه برای حفظ معجزه آمد بعد دیگر حالت عادی شد انبیای دیگر بر اثر دسترسی داشتن به انبیای دیگر یا کتابهای آسمانی دیگر از مکتب آنها استفاده کردند و در معرض تهمت هم نبودند ولی وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم اگر چنانچه پیش کسی درس میخواند ولو مثلاً از انبیای قبلی میتوانستند بگویند تو این کتابها را از پیش خودت آوردی ﴿ما کنت تتلوا من قبله من کتابٍ ولاتخطّه بیمینک إذاً لارتاب المبطلون﴾ لذا همینطور امّی ماند تا احدی نتواند تهمت بزند یا احدی نتواند شک و شبههای در این زمینه داشته باشد مطلب دیگر اینکه ذات اقدس اله فرمود ﴿أتنبّئون الله بما لایعلم فی السمٰوات ولا فی الأرض﴾ یعنی شما هم نمیدانید وقتی او ندانست شما هم نمیدانید برای اینکه وقتی او ندانست نشانهٴ آن است که معدوم وجود ندارد معدوم محض است و تحت علم نیست وقتی وجود نداشت شما هم نمیدانید شما هم دو قسم هستید یا نمیدانید که نمیدانید این میشود جهل مرکب یا میدانید که نمیدانید این میشود تحریف و سوداگر بالاخره شما هم نمیدانید چرا؟ برای اینکه از یک چیزی خبر میدهید که اصلاً نیست وقتی خدا نمیداند شما یقیناً نمیدانید یا میدانید که نمیدانید نظیر علمایتان این میشود سوداگران ﴿اشتروا الحیاة الدنیا بالاخرة﴾ یک بازاری درست کردند یا عوامتان نمیدانند که نمیدانند این میشود جهل مرکب ما آمدیم که عالمتان کنیم هم آنها که عالمند آنها را سرجایشان بنشانیم و موعظه کنیم هم شما که جاهلید شما را آگاه کنیم و عالم کنیم که چنین چیزی نیست در بخشی از آیات فرمود به اینکه چرا برای خدا انداد و بتها قرار دادید ﴿وأنتم تعلمون﴾ میدانید که خدا شریک ندارد چرا چنین کاری کردید این ﴿فلاتجعلوا لله أنداداً و أنتم تعلمون﴾ در آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ بقره است که بحثش گذشت در شواهدی دیگر هم مشابه این آمده است که بالاخره شما میدانید که ذات اقدس اله شریک ندارد و شیطان هم شما را وادار میکند که حرف جاهلانه بزنید که او شما را ﴿یأمرکم ... أن تقولوا علی الله مالا تعلمون﴾ حرف غیر عالمانه بزنید حرف غیر عالمانه هم همین است چیزی که نمیدانید برای خدا قائلید بگویید خدا شریک دارد و مانند آن. مطلب دیگری که مربوط به این آیه باشد خیلی شاید نمانده، عمده آن آیهٴ بعد است که روی آن البته باید بیشتر کار بشود و آن آیه، همان جریان پلورالیزم و کثرت گرایی و امثال ذلک است که آیا اینچنین است یا نه در این آیه محل بحث فرمود ﴿و ما کان الناس إلاّ أُمّة واحدة فاختلفوا ولولاکلمة سبقت من ربّک لقضی بینهم فیما فیه یختلفون﴾ اینجا ملاحظه بفرمایید اختلاف دو قسم است یک اختلاف امری است طبیعی خوب این اختلاف طبیعی چیز بدی نیست و راه حل دارد مردم خواستههایشان مختلف است نیازهایشان مختلف است سلیقههایشان مختلف است گرایشهایشان مختلف است یک کسی باید باشد به این امور فرمان بدهد ما این کشور را چطوری اداره کنیم این شهر را چطور اداره کنیم هر کسی یک نیاز خاصی دارد این یک امر طبیعی است مردمی که در یک کشور وسیع زندگی میکنند بعضی مال استوا هستند بعضی مال نزدیک قطب هستند بعضی مال غرب هستند بعضی مال غرب هستند هواهای مختلف، اقلیمهای مختلف، بینشهای مختلف، اینها همه اینها را که نمیشود با صنعت اداره کرد یا با کشاورزی اداره کرد کشاورزی هم همه اینها را نمیشود با یک نوع خاصی از کشت و کار اداره کرد این یک اختلاف طبیعی است و راه حل طبیعی هم دارد یک سری از اختلافات مربوط به علوم دینی است آراء است عقاید است مذاهب است ذات اقدس اله فرمود این یکی دیگر ساختگی است اختلاف در مذهب ساختگی است برای اینکه دست و پا و اقلیم که مذهب نمیخواهد فطرت مذهب میخواهد جان مذهب میخواهد من که جان آفرین هستم میدانم که این جانها چه میخواهند من که فطرت ساز هستم میدانم که این فطرتها یکدست و هماهنگ هستند این دستگاه گوارش، دستگاه پوست و گوشت و خون و اینها برابر اقلیم خواستههای مختلفی دارد چیز خوبی هم هست شما غذاهای گرم را که نمیتوانید به منطقههای سردنشین أو بالعکس تحمیل بکنید مردم این منطقه بالاخره غذای گرم میل میکنند مردم یک منطقهای غذای سرد میل میکنند مردم یک منطقهای اصلاً برف ندیدند مردم یک منطقهای اصلاً حرارت سوزان ندیدهاند اینها را با لباسهای گوناگون، با اغذیه گوناگون، با مساکن گوناگون، با معماریهای گوناگون باید اینها را تأمین کرد این اختلاف طبیعی است راه حلّ طبیعی دارد و چیز بدی هم نیست میماند اختلاف در مذهب، اختلاف در دین، اختلاف در برداشت، اختلاف در اجتهاد اینها اگر فروعات و آن حاشیهها و آن ساحل دریای دین باشد اینها قابل گذشت است اما اگر اختلاف در متن مذهب باشد فرمود حتماً این روی دخالت هوی و هوس است چرا؟ برای اینکه من میدانم در درون آنها همهشان یک چیز را میخواهند واین را هم که از طرف خودم فرستادم به عنوان وحی هماهنگ با خواستههای درون اینها است و این اختلافها از این علما نماها به دست آمده دیگر پلورالیزم به این معنی، کثرت گرایی، کثرت فی نفسه باشد نیست انسان از هر راهی رسیده برداشتی داشته باشد بین او و بین خدا حجّت باشد نیست در آن ساحلها حجّت است که حالا این سه مقطع باید بررسی بشود فرمود مردم یکسان بودند فطرت آنها یکی است انبیا هم آمدند به این اختلافاتشان خاتمه بدهند آن اختلافات قبل از وحی یک چیز خوبی است اما بعد از اینکه انبیا آمدند و راه را مشخص کردند از آن به بعد دیگر اختلافاتی است که خود آنها درآوردند وگرنه، نه دینی که من فرستادم پراکنده است و تحمل کثرت دارد نه فطرتی که با آن فطرت آنها را آفریدم کثرت خواه است در غالب مواردی که سخن از کثرت است فرمود ما یک کثرت محمود و ممدوح داریم یک کثرت مذموم، آن کثرت محمود و ممدوح مال قبل از تبیّن است دو نفر اختلاف فکری دارند اختلاف نظر دارند که آیا از نظر جهانبینی این است یا نه آیا معنای آیه این است آیا معنای حدیث این است فرمود اینها اگر مشکلی نداشته باشند بینهما و بین الله خالصاً بخواهند حق را بیابند مییابند و حق در این گفتگوها برای آنها روشن میشود از آن به بعد عدّهای عالماً عامداً اهل لجاجند و حاضر نیستند اعتراف بکنند آن دیگر اختلاف بعد العلم است که اختلاف مذموم است و این اختلاف مذموم سر از جهنّم درمیآورد در سورهٴ مبارکهٴ شوری آیهٴ 13 و 14 این است فرمود ﴿شرع لکم من الدّین ماوصّیٰ به نوحاً والّذی أوحینا إلیک وما وصّینا به إبراهیم و موسی و عیسیٰ﴾ این انبیای پنچگانه اولی العزم علیهم السلام به آنها چه وحی فرستادیم؟ گفتیم که ﴿أن أقیموا الدین ولاتتفرّقوا فیه﴾ اختلاف نکنید ﴿کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه الله یجتبی إلیه من یشاء و یهدی إلیه من ینیب﴾ پس این پنج پیامبر اولی العزم بزرگوار علیهم الصلاة و علیهم السلام همهشان این وحی را دریافت کردند اما پیروان اینها که دو قسم شدند بعضی متدین بعضی منحرف آن منحرفان به تفرقه دامن زدند ﴿و ما تفرّقوا إلاّ من بعد ماجائهم العلم﴾ این اختلاف بعد العلم است ببینید دو تا طلبه آنها که به حسن عاقبت انشاءالله متنعم هستند وقتی در حجره بحث میکنند ثالثشان هم الله است کس دیگری نیست وقتی که بحث میکنند و روشن شد که حق با کیست فوراً تمکین میکنند این بالاخره یک عالم ربانی میشود هم به درد خودش میخورد هم به درد جامعه هم برای سود ما اما با اینکه این حجره است دو نفری است سومی فقط خداست با اینکه برای او روشن شد حق با رفیق او است اما گردن نمیدهد این یک شرّی است هم برای خودش هم برای روستا یا شهر خودش هر جا برود شرّ است برای اینکه این خودش را نساخته این یک دیوی در درون او است همیشه میگوید بگو ﴿أنا خیر منه﴾ این تریبون اوست این اگر خودش را نسازد هر جا برود مشکل دارد بعد از آنکه روشن شد حق با رفیق تو است خوب بالاخره آدم تسلیم میشود «من صارع الحقّ صرعه» حق هم آنقدر ستبر و قَدَر است که هر کسی در برابر او بایستد بالاخره در این کشتی زمینگیر میشود این از بیانات نورانی حضرت امیر است فرمود با حق کشتی نگیرید مصارعه یعنی کشتی گرفتن «من صارع الحقّ صرعه» فرمود این اختلافی که پیدا شده اختلاف بعد العلم است نه قبل العلم، اختلاف قبل العلم که برکت است الآن اینها دو ساعت نشستند بحث میکنند که آیا معنای آیه این است، معنای روایت این است این همان است که فرشتگان زیر پای اینها پرهایشان را پهن میکنند چون آنها غرضی ندارند جز اینکه بفهمند خدا چه فرمود پیغمبر چه فرمود اینکه عبادت است این اختلاف قبل العلم است ممکن است دو روز، سه روز، چهار روز کمتر یا بیشتر این اختلاف طول بکشد این اختلاف قبل العلم است و محمود و ممدوح و روی بالهای فرشتگان نشستهاند چون طالب علم هستند اما اگر روز دهم معلوم شد که حق با زید است و این عمرو تمکین نمیکند از آن به بعد نه تنها فرشته میرود بلکه اینها تحت ولایت شیطان هستند این میشود اختلاف بعد العلم فرمود ﴿وماتفرّقوا إلاّ من بعد ماجاءهم العلم بغیاً بینهم﴾ و منتهی نظام عالم بر این نیست که حالا اگر کسی بیراهه رفته ما فوراً او را از بین ببریم قضا و قدری هست مهلتی هست فرزندان بعدی این شخص هستند که احیاناً سالمند ﴿یخرج الحیّ من المیت﴾ وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه در آن جبههها گاهی کسانی که کافر بودند از جلوی شمشیر حضرت رد میشدند حضرت نمیکشت میفرمود من میبینم که نسلهای اینها بعد از فرزندان اینها و اعقاب اینها فرزندان صالحی در میآید همه کارها که مقطعی نیست فرمود یک حسابی هست یک کتابی هست یک نظمی هست دیر هم که نشده کسی هم که از دست ما فرار نمیکند ﴿و ما نحن بمسبوقین﴾ ما بشویم مسبوق آنها بشوند سابق، جلو بیفتند هم که نیست آنها معاجز نیستند معجز نیستند ما را ناتوان نمیکنند ما را عقب نمیزنند هر جا باشند بالاخره در اختیار ما هستند فرمود ﴿ولو لاکلمة سبقت من ربّک إلی أجل مسمی لقضی بینهم﴾ خوب یک قضا و قدری هست تا یک فرصت معینی باید باشد و اینها ﴿و إنّ الذین أورثوا الکتاب من بعدهم لفی شک منه مریب﴾ حالا شما در جریان پلورالیزم ملاحظه بفرمایید یک کثرتی در واقع هست یا نه، کثرتی در دین هست یا نه، کثرتی در فطرت هست یا نه، کجا کثرت است میماند کثرت برداشت، کثرت برداشت اگر مجتهدانه، روشمندانه باشد انسان اهل لجاج نباشد بین او و بین خدای خود معذور است خوب یک کسی چندین سال در حوزه هست درسهای حوزوی خوانده در فهم روایتی، در فهم یک آیهای با کسی اختلاف نظر دارد این معذور هست اما معنایش این نیست که او هم فهمیده، حق است دیگری هم فهمیده، حق است ما که تخطئه کردیم تصدیق نکردیم که حرف مصوبه را که نپذیرفتیم که حرف مخطئه حق است واقع یکی است دین یکی است فطرت یکی است رونده گاهی درست میرود گاهی نادرست اگر با حجّت رفته است معذور است وگرنه مأزور یعنی وزر دارد اولی با عین است دومی با الف اگر بیراهه آمد و از راه رسید و گفت برداشت من، این است آن دیگر معذور نیست نه تنها به واقع نرسیده است مأزور است یعنی علیه الوزر پس بنابراین کثرت گرایی به این معنی که واقع کثیر باشد نیست فطرت کثیر باشد نیست دین کثیر باشد نیست برداشت کثیر است و این برداشت کثیر، اگر اختلاف قبل العلم باشد معفو است اختلاف بعد العلم باشد که عذاب الیم را دربر دارد آیهٴ محل بحث همین است فرمود ﴿و ما کان الناس إلاّ أمّة واحدة فاختلفوا ولو لا کلمة سبقت من ربّک لقضی بینهم .....﴾
اعاذنا الله من شرور ...
الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است