display result search
منو
تفسیر آیات 78 تا 82 سوره کهف _ بخش دوم

تفسیر آیات 78 تا 82 سوره کهف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 78 تا 82 سوره کهف _ بخش دوم":

خداوند موسای کلیم(س) را اعزام کرد نزد کسی که هم رحمت عنداللهی نصیب اوست هم علم لدی‌اللهی
برای رسیدن به علم تأویل باید شریعت حدوثاً و بقائاً حفظ شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ هذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْراً ﴿78﴾ أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً ﴿79﴾ وَأَمَّا الْغُلاَمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً ﴿80﴾ فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً ﴿81﴾ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْراً ﴿82﴾

بعد از اینکه وجود مبارک موسی به خضر(سلام الله علیهما) آخرین تعهّد را سپرد که اگر من سؤال کردم ﴿فَلاَ تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَدُنِّی عُذْراً﴾ و سؤالِ سوم را مطرح کرد وجود مبارک خضر فرمود برابر آن آخرین تعهّد الآن زمان فراق من و شماست برای تأکید این تفرقه نفرمود «هذا فراق بیننا» فرمود: ﴿هذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ﴾. اما در اسرار این کار یک سلسله رحمت هست و یک سلسله علم لدنّی آن رحمت را جداگانه بازگو می‌کند و آن علم لدنّی را هم جداگانه تشریح می‌کند خدای سبحان موسای کلیم(سلام الله علیه) را اعزام کرد نزد کسی که هم رحمت عنداللهی نصیب اوست هم علم لدی‌اللهی و باید در این حوزهٴ تعلیم نموداری از آن رحمت و از این علم لدنّی مطرح بشود وجود مبارک خضر بعضی از کارها را به عنوان رحمت الهی اشاره کرد, بعضی از کارها را به عنوان علم لدی‌اللهی, یعنی علمی که خدا به وجود مبارک خضر داد و از آن راه به موسی(سلام الله علیهما) منتقل شد.
مطلب دیگر این است که اگر کسی بخواهد به علم تأویل به تعبیر قرآن یا علم باطن به تعبیر روایت برسد چاره‌ای جز حفظ شریعت نیست حدوثاً و بقائاً بالأخره راه می‌خواهد و صراط مستقیم هم غیر از شریعت نیست, اما هر کسی وارد شریعت شد به علم لدنّی می‌رسد این را وعده ندادند اما هر کسی از آن طرف به نحو ایجاب کلّی است هر کسی از رحمت عنداللهی و علم لدی‌اللهی برخوردار بود الاّ ولابد حافظ طریق صراط مستقیم و شریعت است اما به نحو ایجاب کلی هر کسی وارد شریعت شد و عمل به احکام کرد او به علم باطن دسترسی پیدا می‌کند برابر روایت یا علم تأویل را به او عطا می‌کنند برابر قرآن چنین وعده‌ای داده نشده ولی حدوثاً و بقائاً رحمت عنداللهی و علم لدی‌اللهی متّکی به حفظ شریعت است.
پرسش: ببخشید پس «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» چیست؟
پاسخ: خب «مَن یَشَاءُ» است دیگر نفرمود «فی قلوب کلّ مؤمن و مؤمنة» دربارهٴ بهشت و جزای آخرت به نحو ایجاب کلّی وعده داد هر کس مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد خدای سبحان به نحو ایجاب کلّی وعده داد که او را در قیامت سعادتمند می‌کنیم اما علم لدنّی آن نور الهی بالاتر از بهشت است یک چیز دیگر است این ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ است این ﴿وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ﴾ است او را که به نحو موجبهٴ جزئیه وعده داد نه موجبهٴ کلیه فرمود: «مَن یَشَاءُ», «مَن یَشَاءُ» او هم برابر مشیئت حکیمانه است دیگر.
پرسش: اگر شریعت تنها راه است پس چرا همه نمی‌روند؟
پاسخ: چون همه نمی‌روند, خلوص ندارند, درجات فرق می‌کند برخیها تلفیقی است از خوف نار و شوق به بهشت, بعضیها گاهی لغزشها و لَمنی هم دامنگیر آنها می‌شود این طور که خالصاً «مِن القَرن الی القدم» را ایمان بگیرد کم است.
خب, مطلب دیگر اینکه فرمود: ﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ﴾ این یک وسیلهٴ نقلیه‌ای بود که عده‌ای از این راه ارتزاق می‌کردند یک کشتی کرایه‌ای بود یا مسافربری بود یا وسیلهٴ حمل و نقل گاهی یا تلفیقی از هر دو, الآن چندتا مسافر سوار شدند احیاناً ممکن است مقداری باری هم برای یک عدّه صاحبان بار حمل کرده باشد ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم﴾ در بحث وراء ملاحظه فرمودید گرچه برخی از مفسّران این وراء را به پشت سر معنا کردند اما اکثر مفسّران آن طوری که در تفسیر قرطبی آمده این وراء را به معنی جلو معنا کردند نظیر ﴿مِن وَرَائِهِمْ جَهَنَّمُ﴾ خب ورای کفّار و منافقان جهنم است جهنم در پیش است دیگر این ﴿وَرَاءَهُم﴾ را به معنای جلو معنا کردند اکثر مفسّرین.
﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ﴾, خب جلو این بندر جلو و ایستگاه خب فرمود وراء اینها یعنی جلوی اینها این بندر این اسکله این ایستگاه سلطانی است که هر کشتی را غصب می‌کند به قرینهٴ مقام این کلمهٴ صحیحه یا سالمه محذوف شد یعنی «یأخذ کلّ سفینة سالمة غصبها» وگرنه اگر کشتی چه سوراخ, چه سالم هر دو را غصب بکند خب پس چرا حضرت این را سوراخ کرده؟ این قرینه می‌شود بر حذف آن صفت «یأخذ کلّ سفینة سالمة غصبها» خب, وجود مبارک خضر و موسی مثل انبیای دیگر اینها بخش مهمّشان حمایت از محرومان و مستضعفان, آن هدایت عامّه و آن تعلیم عمومی که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است این سرِ جایش محفوظ اما این همه کشتی که در معرض خطر بود وجود مبارک خضر که نرفت تک تک اینها را سوراخ بکند که در بین اینها یک عده طبقهٴ محرومی بودند که با این وسیلهٴ نقلیه ارتزاق می‌کردند خواست مشکل این محرومان را حل بکند, پس اصل خطر برای همهٴ کشتیها و وسایل نقلیه است ولی این بزرگوار در صدد حمایت این محرومان بود ﴿لِمَسَاکِینَ﴾ آنها که قرائت «مَسّاکین» گفتند آن هم تکلّفی است مساکین همین نیازمندانی که چندتا برادر بودند وسیلهٴ نقلیه‌شان وسیلهٴ ارتزاقشان بود پس این‌چنین نبود که وجود مبارک خضر برای حمایت اغنیا و فقرا یکجا قیام بکند برای حمایت از فقرا قیام کرد. یک بیان نورانی قرآن کریم از موسای کلیم(سلام الله علیه) نقل می‌کند که سیدناالاستاد مرحوم علامه آن را در المیزان محور بسیاری از مطالب قرار دادند و آن این است که وجود مبارک موسی هم در مبارزاتش طبق نقل قرآن کریم این‌چنین گفت ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ خدایا! تو به من نعمت دادی, علم دادی, قدرت دادی, این نعمتها را به من دادی به پاس احترام از این نعمت من از ظالم حمایت نمی‌کنم این اصل کلی, ما هم در نماز مکرّر به خدا عرض می‌کنیم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ راه مُنعَم‌علیه را هم به ما نشان بده یکی از آن مصادیق بارز منعم‌علیه وجود مبارک موسای کلیم است که گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ گذشته از اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» نبیین و صدیقین و صلحا و شهدا و صالحین را مُنعَم‌علیه معرّفی کرد, خب یکی از مصادیق شفاف منعم‌علیه وجود مبارک موساست و یکی از مصادیق روشن روش این مُنعم‌علیه مبارزه با ظالمین است ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ ما هم از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ راه و روش مُنعم‌علیه را به ما بده خب این هم موسای کلیم است که منعم‌علیه است آن هم روش اوست که مبارزه با ظالمان است پس ما مبارزهٴ با ستم و ظلم را هر روز در هر نماز از خدا مسئلت می‌کنیم این از لطایف تفسیری سیدناالاستاد است که در بحثهای قبل گذشت, خب پس هم موسی هم خضر(سلام الله علیهما) در راه مبارزه با ظالم از یک سو, حمایت از مظلوم از سوی دیگر قدم برمی‌داشتند این رحمت است این تعلیم نیست البته گفتنِ این مطلب تعلیم است اما انجام این کار رحمت عنداللهی است ﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ﴾.
پرسش: استاد ببخشید چرا تبعیض گذاشتند پیغمبر.
پاسخ: تبعیض نبود همهٴ کشتیها را که سوار نشدند که, بنشیند صبح تا غروب کشتیهای طبقهٴ محروم را سوراخ بکند که می‌فهمند چه خبر است.
پرسش: دستور می‌داد که این, این کار را بکنید.
پاسخ: به چه کسی دستور می‌داد؟ آنها خودشان می‌فهمیدند که کشتی سالم را غصب می‌کنند دیگر, یک امر غیبی که نبود منتها از دست او همین برآمد این را هم کوتاهی نکرد, خب.
فرمود: ﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ﴾ در این سه امر که یکی سوراخ کردن کشتی بود, یکی کُشتن آن جوان بود, یکی بازسازی یا نوسازی و اقامهٴ آن جدار بود از امر اول و دوم وجود مبارک موسای کلیم با یک تعبیر تندی تعبیر کرد دربارهٴ خرق و سوراخ کردن کشتی فرمود: ﴿لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً﴾ دربارهٴ قتل نفس فرمود این نُکْر است اگر آن نُکر است و این اِمْر است خضر(سلام الله علیه) هم در جواب هر دو نکته را رعایت کرده آن اِمْر را به خدا اسناد نداد, این نُکر را به خدا اسناد نداد این دو قسمت را به خودش اسناد داد گفت ﴿فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ معمولاً نقصها را به خودشان اسناد می‌دهند کمالها را به خدا, چه اینکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم همین کار را کرد دیگر ﴿إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ این‌چنین نیست که انسان به سراغ مرض برود که, بالأخره حوادث و رخداد بر انسان چیره می‌شود انسان را بیمار می‌کند ولی مرض را به خود اسناد داد و شفا را به خدای سبحان ﴿إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ این راجع به آن امر اِمْر که این رحمت لدی‌اللهی است. ﴿وَأَمَّا الْغُلاَمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ﴾ این غلام, این جوان یا نوجوان پدر و مادر او باایمان بودند ﴿فَخَشِینَا﴾ این خَشیت که مشترک است در مقام فعل است نه ذات و نه مقام ذات که اوصاف ذات که دوتا منطقه ممنوعه است در مقام فعل جای «لعلّ» هست, جای «لیت» هست, جای «رجاء» هست, جای «خوف» هست, جای «خشیت» هست و مانند آن ﴿فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً﴾ که معنا شد ﴿فَأَرَدْنَا﴾ اما در این مقدمات ضمیر متکلّم مع‌الغیر است اما وقتی به آن مرحلهٴ کمالی می‌رسد دیگر ضمیر مفرد می‌شود ﴿فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً﴾ هم از نظر نزاهت روح و تزکیهٴ نفس آن فرزند آینده بهتر از این است هم از نظر پرهیز از عقوق والدین از این اقرب است هم از نظر رعایت صِلهٴ رَحِم از این اقرب است هم از نظر اینکه پدر و مادر را در آن دین یاری می‌کند از این اقرب است چه کاری از این بهتر.
پرسش: استاد برای اینکه این شائبهٴ اختلاف خشیت املاق پیش نیاید, چه اشکالی دارد که فاعل ﴿فَخَشِینَا﴾ و ﴿غَصْباً﴾ را حضرت خضر و ابواه بگیریم.
پاسخ: نه, ابواه که خبر ندارند که در قتل نفس پدر و مادر که هیچ اطلاع نداشتند که.
پرسش: در جلسات قبل فرمودید که قتل را در حقیقت به مجرد فعل می‌خواهد نسبت بدهد.
پاسخ: بله, قتل را نسبت نداد لذا اصلاً صبحت از قتل نبود آ‌ن بدلی که به جای مقتول می‌نشیند که خیر و رحمت و علم لدنّی او را تأیید می‌کند او را به خدا نسبت داد نه اینکه قتل را به خدا نسبت داده باشد. قتل را که ضمناً به خودش اسناد داده بود اما تبدیل این مقتول و اقرب رُحما را به خدا اسناد داد کُشتن آن کسی که آینده‌اش سیاه بود را به خود اسناد داد, دادن یک برادر نسبت به او و فرزند برای آن ابوان را که اقرب رُحما هستند, اقرب زکاتاً هستند این را به خدا اسناد داد.
پرسش: آن وقت هنوز این شائبه اسناد خشیة املاق سر جای خودش باقی است.
پاسخ: نه دیگر در مقام فعل, فعل یعنی فعل دیگر, فعل یعنی فعل, فعل حوزهٴ امکان است امکان «لعلّ» برمی‌دارد «لیت» برمی‌دارد خوف برمی‌دارد رجاء برمی‌دارد زمان برمی‌دارد, رفت و آمد برمی‌دارد.
پرسش: در تنزیه‌الأنبیاء فرمودند که خشیت را الف و لام برمی‌دارد.
پاسخ: بله خب این یکی از وجوهی است که این بزرگوار معنا کرده خشیت را ما به علم معنا بکنیم تأویل می‌خواهد این برای اینکه مقام ذات را با مقام فعل مرحوم سیّد حالا این دوتا بحث خواهد آمد هم آنچه را که مرحوم مفید(رضوان الله علیه) دارد هم آنچه را که مرحوم سیّد در تنزیه‌الأنبیاء دارد این دوتا کتاب یعنی این دوتا کتاب «مع ما, فیهماو علیهما» بنا شد جداگانه بحث بشود حالا ما بحث تفسیری را بگذرانیم ان‌شاءالله.
پرسش: ببخشید علامه اینجا فرمودند که اسناد خشیت به املاق مجاز است نه حقیقت.
پاسخ: بله خب, این اگر بخواهیم اما در مقام فعل باشد در موارد فراوان خود ایشان فرمودند «لعل» و «لیت» و همهٴ اینها حقیقت است چون مقام فعل است مقام فعل, مقام امکان است حوزهٴ امکان است به مقام ذات برنمی‌گردد که, کسی که از علم لدنّی برخوردار است تازه این علمش از ذات اقدس الهی گرفته شده آنجا جا برای خشیت نیست اگر بخواهیم این خشیت را به ذات اسناد بدهیم می‌شود غلط, غلط یعنی غلط ما یک غلط داریم یک صحیح این یک بحث, صحیح یا حقیقت است یا مجاز این دو بحث, اسناد خشیت به مقام ذات غلط است نه مجاز, اسناد خشیت به صفات ذات غلط است نه مجاز, اسناد یا «الی ما هو له» است این می‌شود حقیقت یا با تناسبی است می‌شود مجاز ما اگر جریان را به آب اسناد دادیم گفتیم «جری الماء» می‌شود حقیقت این اسناد, اسناد حقیقی است «الی ما هو له» است جریان را به نَهر که خانهٴ رود است رودخانه است خانهٴ رود است اسناد دادیم گفتیم رودخانه جاری است این مجاز است اما جریان را اگر به جدار و دیوار این اسناد دادیم می‌شود غلط, غلط یعنی غلط هیچ تناسبی ندارد اسناد خشیت به ذات اقدس الهی یا اوصاف ذاتی غلط است اسناد خشیت به فعلِ خدای سبحان می‌تواند مجاز باشد «لعل» همین طور است, «لیت» همین طور است, خب حالا ان‌شاءالله آن دوتا کتاب را جداگانه بنا شد بحث بکنیم یعنی فرمایش مرحوم مفید که احتمال داد این موسی غیر از آن موسی باشد همان احتمالی که فخررازی تقویت کرد دوتا قیل دارد احتمال اوّلش این است بعد «قیل» بی‌میل نیست که آن قول اول را تقویت کند بعد از فرمایش مرحوم مفید می‌رسیم به فرمایش شاگرد ایشان مرحوم سید مرتضی در تنزیه‌الأنبیاء ببینیم چه چیزی می‌گوید آن‌وقت صحّت و سُقم آن فرمایشات هم تحلیل می‌شود ان‌شاءالله, خب.
فرمود: ﴿فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً﴾ در اینجا تا آنجا که مقدمهٴ کار است ضمیر متکلّم مع‌الغیر است آنجا که به کمال می‌رسد فعل مفرد می‌شود, ضمیر مفرد می‌شود «فأردنا أن نبدلهما» نیست ﴿أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا﴾ آن که اینها را تدبیر می‌کند مالک اینهاست مدبّر اینهاست سیّد اینهاست ﴿خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً﴾. در اینجا آن بحثهایی که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ.
پرسش: حضرت استاد ببخشید.. این ربُّهما خودش از نظر ادبیات و بیانی مشکلی ندارد.
پاسخ: نه, هیچ مشکلی ندارد چون ربّ آنهاست تا آنجا که مقدمهٴ کار است چون چندین کار است دیگر فراهم کردن زمینه و کُشتن و اینها مقدمات است این مقدمات را به ضمیر متکلّم مع‌الغیر برمی‌گرداند اما برادری را به جای این برادر, فرزندی را به جای این فرزند به آن پدر و مادر دادن دیگر رحمت است و کار خضر نیست زیرا از این به بعد هر چه ضمیر است مفرد است.
این جریان مقابل جریان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که آنجا بحثش گذشت و آن آیه نُه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است در آیه نُه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مقابل این آیه مطرح شد فرمود: ﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ﴾ این آیه هم در جریان غلام می‌تواند بی‌ارتباط نباشد هم به جریان آن ﴿أَمَّا الْجِدَارُ﴾ ارتباط تنگاتنگ دارد و آن این است که ذات اقدس الهی رابطهٴ فرزند و پدر یا فرزند و جد را حفظ می‌کند اگر کسی یک آدم بدی بود نسبت به ایتام دیگران بدرفتاری کرد بعد از مرگ او هم ایتام او آسیب می‌بینند اگر کسی یک آدم خوب بود هم در زمان حیاتِ او خدای سبحان از راه فرزند به او خیر می‌رساند هم بعد از مرگ او از راه خضرِ راه به نوه‌های او یا فرزندان او خیر می‌رساند, اگر کسی خودش در زمان حیات آدم بدی بود به ایتام دیگران ستم می‌کرد آیهٴ نُه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» می‌گوید که شما بترسید برای اینکه همین بلایی که شما به سر ایتام دیگران در آوردید بر سر ایتام شما در می‌آید و آیه محلّ بحث و همچنین آیه جریان جدار می‌گوید اگر شما آدم خوبی بودید خدا به وسیلهٴ فرزندان صالح به شما خیر عطا می‌کند یک, و اگر مُردید اثر خوبی شما را فرزندان شما می‌یابند دو, پس این رابطهٴ متقابل بین پدر و پسر, بین جد و نوه هست و اگر کسی بد بود این بدی به فرزندان او هم می‌رسد و اگر کسی خوب بود این خوبی به نوه‌های او و فرزندان او هم می‌رسد حالا ارتباط مستقیم بین آیه نُه از سورهٴ «نساء» و آنچه که محلّ بحث است دربارهٴ جدار است ولی نسبت به این ابواه هم در محلّ بحث راجع به غلامین هم بی‌ارتباط نیست. فرمود چون اینها آدمهای خوبی بودند خدا خواست از راه داشتن فرزند سالم به خوبی اینها پاداش بدهد ﴿فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً ٭ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ﴾ اما جریان این دیوار که شما هم بالأخره این کار را کردی شما هم می‌توانستی اجیر بشوی الآن به من می‌گویی چرا اجیر نشدی شما وقتی که دیدی آن دختران شعیب(سلام الله علیه) مشغول فراهم کردن آب برای گوسفندان‌اند حالا ولو شعیب را نشناسی ندانی اینها بچه‌های شعیب‌اند ولی از اینکه دامدار بودند, امکانات مالی داشتند می‌توانستی به عنوان با اینکه نیازمند بودی گفتی ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ می‌توانستی اجرت بگیری حالا به من اعتراض می‌کنی که چرا اجرت نگرفتم مستحضرید که در آن سؤال سوم تعبیری از قبیل اِمْر, تعبیری از قبیل نُکْر و مانند آن ندارد آن کار اول چون به حسب ظاهر خلاف شرع بود, کار دوم چون به حسب ظاهر خلاف شرع بود تعبیر به فعل نه به فاعل, به فاعل هیچ اعتراضی نداشت برای اینکه آمده از محضر آن فاعل علم یاد بگیرد اما دربارهٴ فعل جای نقد دارد که این فعل قابل نقد است اِمْر است و نُکر ولی در فعل سوم هیچ تعبیر گزنده‌ای مشاهده نمی‌شود که این فعل, فعل بدی بود گفت چرا اجرت نگرفتی در حالی که خودش هم می‌توانست اجرت بگیرد آنها دامدار بودند امکانات مالی داشتند می‌توانست بگوید من برای دام شما آب تهیه می‌کنم به این شرط که به من مثلاً این مقدار مزد بدهید این کار را نکرد فرمود: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ﴾ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید محتمل است که اینها از آن قریه فاصله گرفته باشند رسیدند به شهری یا شهری در کنار آن قریه باشد ولو فاصله نگرفته باشند حضرت فرموده این دیوار برای دوتا بچه یتیم شهر بود خب اگر این مدینه همان قریه است که قرطبی و امثال قرطبی برآن‌اند یا تفسیر ابی‌السعود آ‌نها می‌گویند گاهی مدینه بر قریه اطلاق می‌شود چه اینکه گاهی مدینه را هم می‌گویند قریه، قریه را هم می‌گویند مدینه به همین دلیل اینها خیال کردند که این مدینه همان قریه است. سیدناالاستاد می‌فرماید اگر این مدینه همان قریه بود دیگر گفتن نداشت با ضمیر اکتفا می‌کرد «وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لیَتِیمَیْنِ فیها» که در آن قریه بودند دوتا بچه یتیم آن قریه این دیوار برای آنها بود اما از اینکه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ﴾ احتمال اینکه این مدینه غیر آن قریه باشد هست بنابراین ما اگر خواستیم بگوییم قرآن هم قریه را مدینه می‌داند، هم مدینه را قریه باید احراز بکنیم که مقصود از این مدینه همان قریه بود. در ابی‌السعود می‌گوید حالا چون تحوّلی در اینجا پیدا شده خضری آمده، موسایی آمده، یک حمایت از محرومی آمده، یک کار خیری در اینجا شده این دیگر حالا قریه نیست مدینه است مدینه جای مردان متمدّن و متدیّن است که بالأخره به حمایت محرومان و مظلومان و امثال ذلک بشتابند البته او یک جمله دارد که اگر باز کنی به این صورت در می‌آید خب بالأخره یا این مدینه غیر از آن قریه است یا عین آ‌ن قریه آنچه سؤال‌برانگیز است این است که فرمود چون پدرشان صالح بود من مأمور شدم این دیوار را اقامه کنم بازسازی یا نوسازی کنم که آن گنج زیر دیوار محفوظ بماند آن سؤال این است که در قرآن کریم کسانی که اهل اکتنازند، زراندوزند، کَنزی دارند، گنجی دارند، گنجینه‌ای دارند مذموم‌اند که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بحثش گذشت آن‌وقت چگونه این شخص آدم صالح است و دفینهٴ گنجی دارد؟ آیه این است ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ از این قصه یک سلسله قضایای شخصی برمی‌آید که استفاده از او آسان نیست اما یک سلسله قضایای کلی به نحوه قضیه حقیقیه برمی‌آید که همهٴ موارد می‌شود به آن استدلال کرد یعنی اگر کسی آدمِ صالحی بود هیچ ممکن نیست که اثر صلاح او محو بشود بالأخره به فرزندان او می‌رسد این تعلیل خضر(سلام الله علیه) است چون پدرش آدم صالحی بود من مأمور شدم از طرف خدا که مشکل این بچه‌ها را حل کنم این نقطهٴ مقابل آیهٴ نُه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است در آن آیه فرمود اگر شما بد کردید بر فرزندانتان هم می‌آید در اینجا دارد اگر کار خیر کردید این خیر نصیب فرزندانتان می‌شود این رابطهٴ متقابل بین گذشته و حال محفوظ است بالأخره خضرِ راه همیشه هست ﴿وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ باز اینجا وجود مبارک خضر کارِ خیر را مفرداً به خدا اسناد داد ﴿فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ﴾ یعنی این رحمتِ عنداللهی که خدا به تو گفت من به بنده‌ای از بندگان دادم برو رحمت مِن عند الله را یاد بگیرد و علم لدی‌اللهی را یاد بگیر این کار نموداری از آن رحمت عنداللهی است چندتا کار رحمت است، چندتا کار علم است بعضی تلفیقی از رحمت و علم است، خب.
اما آنچه در روایات ملاحظه فرمودید بدون روایت مبادا کسی وارد جلسهٴ تفسیر بشود چون کلّ روایات به طور مبسوط خوانده نمی‌شود و اما در ثنایا و اثنای بحث یک در بین شما می‌بینید به روایات اشاره می‌شود. در روایات آمده که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که چگونه این کَنز بود این چه کنزی بود؟ فرمود این ذهب و فضّه نبود، طلا و نقره نبود اینها کلمات الهی بود «بسم الله الرحمن الرحیم» بود، «لا اله الاّ الله» بود، شهادتین بود، «عجبتُ لمن أیقن بالموت کیف یفرح» بود، «عجبتُ لمن أیقن بالقدر کیف یحزن» بود این کلمات بود توحید بود، مسئله نبوت بود، مسئله معاد بود این‌گونه از اصول بود بعد فرمود: «ما کان مِن فضّة و لا ذهب» این در روایتی که از وجود مبارک امام صادق است این گنج است به نظر قرآن کریم. اما در بعضی از روایات دارد که آن لوحی که این کلمات روی آن لوح نوشته بود «کان فضّةً» این دو. اما آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است که اکتناز را منع کرده آن دربارهٴ احبار و رُهبان آن به این صورت است آیهٴ 34 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که این دربارهٴ «واو» ﴿وَالَّذِینَ﴾ آن بحث مبسوطی بود که معاویه دستور داد در جلسات و انجمنهای قرائت قرآن و همچنین ورّاقان و نسخه‌نویسان این «واو» را حذف بکنند که وجود مبارک اباذر(رضوان الله علیه) شمشیر کشید گفت تا این «واو» سرِ جایش نباشد من شمشیر از روی دوشم برنمی‌دارم که آن قصّه معروف است، خب این برای اکتناز است اما حالا این گنجِ فراوان بود معلوم نیست این یک، و لازم بود در راهِ خدا انفاق بکند و انفاق نکرد این دلیل نداریم دو، این بچه یتیمها وقتی که بالغ شدند باید سرمایه‌ای داشته باشند که با او ارتزاق کنند پدر این را به این صورت در آورد سه، این مقدار که مذموم شرعی نیست چهار، بنابراین ما راهی نداریم بگوییم این کار، کار بدی بود با اینکه خدا می‌فرماید: ﴿وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ پس یک جواب این است که اصلاً معلوم نیست این گنج، گنج طلا و نقره باشد برای اینکه بعضی از روایات دارد «ما کان ذهب و لا فضّة» بلکه کلمات توحیدی و نبوّت و شهادتین بود و معاد بود و امثال ذلک اینکه گنج نبود، در بعضی از روایات که دارد آ‌ن لوح ذهب بود این معلوم نبود که از مواردی باشد که اکتنازش حرام باشد یک مختصر سرمایه‌ای گذاشته برای این بچه‌ها که اگر بزرگ شدند با این سرمایه کسب بکنند زندگی‌شان را اداره بکنند پس این قابل حل است. می‌ماند تعبیر بعدی که ﴿فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ﴾ این ﴿وَمَا فَعَلْتُهُ﴾ هم که ملاحظه فرمودید به امور چهارگانه برمی‌گردد یکی مسئله سفینه، یکی مسئله قتل غلام، یکی مسئله جدار، یکی مسئله تهدید ﴿هذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ﴾ گفتن که این هم از امرالله بود نه اینکه از نزد خودم.
اما مطلب مهم این است که در جریان خضر(سلام الله علیه) حالا گرچه آیه به صورت خضر ندارد ولی روایات بر خضر تعبیر کرده. آنکه قبلاً گذشت این بود که ما یک آبِ حیاتی داشته باشیم در یک گوشهٴ عالَم که اگر کسی آن را خورد برای همیشه زنده بماند و مرگ به سراغ او نیاید این بر خلاف قرآن کریم است برای اینکه قرآن دارد هر کسی باید بمیرد نعم، این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ این است، ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ است، این ﴿ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ﴾ این است، لسان قرآن می‌گوید این است که هیچ کسی به نحو ابد زنده باشد نیست اما معمَّرین چرا، عمر طولانی داشته باشند این ممکن است و ممکن است کسی هم بعدالموت زنده شده باشد که وجود مبارک عیسی این کار را کرده، وجود مبارک ابراهیم این کار را کرده اینها هم کارهای بیّن‌الرشدی است که انبیا دارند احیای بعدالموت ممکن است، عمر طولانی ممکن است اما عمرِ ابد ممکن نیست، این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه خضر، الیاس، عیسی(سلام الله علیهم اجمعین) هر که باشد اگر خضر الیوم زنده است یقیناً پیغمبر نیست، اگر الیاس الیوم زنده است یقیناً پیغمبر نیست چون صریح قرآن این است که وجود مبارک حضرت خاتم انبیاست دیگر، دیگر «لا نبیّ بعده» نعم، ولیّ‌ای از اولیای الهی است الیوم روی کرهٴ زمین کسی باشد و نبیّ باشد این با خاتم‌النبیین بودن سازگار نیست، الیوم اگر هست ولیّ است و الیوم اگر کسی هست باید تحت ولایت وجود مبارک ولیّ عصر باشد کسی باشد روی زمین مستقل عن الولایه نیست، مستقل از نبوّت نیست پس بنابراین اینها یا اصلاً نبیّ نبودند یا طبق بعضی از روایات که نبیّ بودند نبوّت اینها مختومه شد با آمدن نبوّت وجود مبارک خاتم انبیاء(علیهم آلاف التحیّة و الثناء) اما در جریان مبارک حضرت عیسی روشن نیست که حضرت عیسی رحلت کرده است که ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ ناظر به آن است یا رحلت نکرده ﴿وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ ناظر به آن است به هر تقدیر وجود مبارک عیسی علی وجه الأرض نیست در مردم نیست در کُرهٴ زمین نیست حالا اگر یک موجود آسمانی باشد آن مطلب دیگری است وقتی هم که به عنوان ظهور حضرت ولیّ عصر(ارواحنا فداه) تنزّل می‌کند به عنوان تابع تنزّل می‌کند نه به عنوان متبوع یا همسان، بنابراین این خطوط کلی که حضرت پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) دارای ختمی نبوّت است، ختمی نبوّت بهترین تعبیر است تا ختمی مرتبت این دارای ختمی نبوّت است یک، وجود مبارک ولیّ عصر ختمی ولایت است، ختمی امامت است این دو، اگر کسی در عالَم سِمتی دارد زیرمجموعهٴ اینها باید باشد برابر تعبیرات قرآن کریم.
مطلب دیگر اینکه آ‌نچه که دربارهٴ روزهای قبل گفته شد که وجود مبارک امام صادق فرمود ما از این سرزمین بگذریم این شتر را نَحر کنید این دلیل نیست که ما حجّ عمره را کم بکنیم ما باید عاقلانه حجّ عمره برویم آن شعار دینی ماست و حتی مستحضرید در جریان کربلا هم همین طور است برخی از فقها فتوا دادند که زیارت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) مثل زیارت کعبه در مدت عمر برای مستطیع واجب است واجب یعنی واجب البته معروف بین فقها این نیست اما این را فتوای وجوب دادند نسبت به دو امر شریعت اسلام کوتاه نیامده یکی دربارهٴ حج است فرمود حالا اگر وضع مالی مردم خوب نشد امکاناتی نداشتند یا نخواستند مکه بروند این بِعثه، بعثه، بعثه از آنجا در آمده بر حکومت اسلامی لازم است بِعثه‌ای تأمین کند یک عده را تأمین کند و اعزام کند که بروند به زیارت کعبه تا کعبه خالی از زائر نباشد این بر حکومت اسلامی واجب است حالا اگر خدای ناکرده وضع مالی مردم مساعد نبود مخصوصاً آن روزها که سفر سخت بود بر حکومت اسلامی لازم است از بیت‌المال کمک بگیرد یک عده را مبعوث کند به زیارت کعبه همین بیان دربارهٴ زیارت سیّدالشهداء هم هست ملاحظه کنید در بحثهای فقهی که اگر کسی نخواست کربلا برود یا امکانات نداشت بر حکومت اسلامی لازم است که بِعثه‌ای فراهم کند که مزار حسین‌بن‌علی خالی نماند، خب بنابراین درست است که حضرت فرمود شتر را اینجا نکُشید اما آدم می‌تواند عاقلانه مکه برود، حج برود، عُمره برود مگر تهیه کردن سوغات لازم است این بی‌عقلی ماست که آن طرف دارد کالاهای دیگری را دارد اینجا مصرف می‌کند نباید جلوی مکه و حج عمره را گرفت باید جلوی جهلِ مردم را گرفت مردم را باید عاقل کرد باید به مردم گفت این حرف اگر بخواهد حرفِ جهانی باشد باید از کنار کعبه برخیزد الآن حقیقتاً حرمین در اسارت آل‌سعود است شما ببینید وجود مبارک حضرت امیر در آن نامه‌ای که برای مالک مرقوم فرمود، فرمود مالک ما انقلاب نکردیم که خودمان آزاد باشیم ما بندهٴ خداییم «الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا» فرمود مالک! این دین، این قرآن، این نماز، این حج در اسارت بود از این بیان شفاف‌تر، «الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ» حالا حضرت تقیّه می‌کرد، مدارا می‌‌کرد ولی بالأخره حرفش را زده دیگر این دیگر در عهدنامهٴ رسمی وجود مبارک حضرت امیر است نسبت به مالک در نهج‌البلاغه است کتابهایی که صد سال قبل از نهج‌البلاغه نوشتند همین مطلب را آوردند «الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ» الآ‌ن حرمین در اسارت آل‌سعود است این وهّابیت که این حرف را می‌زند در کنار مقدس‌ترین مکان آن امام جماعت مسجد آن حرفِ بیّن‌الغی را می‌زند مگر اسارت چیست؟ یعنی بیایند زنجیر بکشند دور کعبه، کعبه و حج و عمره در اسارت آل‌سعود است در اسارت وهّابیین است «الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ» وجود مبارک حضرت امیر در صدر اسلام در یک مقطع خاص سیدناالاستاد امام(حشره الله مع الأنبیاء) در مقطع وسیع‌تر او اگر ما دربارهٴ زیارت ائمه می‌گوییم «أشهد أنّک قد أقمت الصلاة و آتیت الزکاة و أمرت بالمعروف و نهیتَ عن المنکر» الآن کاملاً در کنار مزار امام و مرقد امام می‌گوییم «أشهد أنّک قد أقمت الصلاة و آتیت الزکاة و أمرت بالمعروف و نهیتَ عن المنکر و أقمت الحج» حج را او اقامه کرد مگر در حج سخن از برائت از مشرکین بود، مگر «مرگ بر آمریکا» در کنار گوشِ مزدوران آمریکا مقدور بود این را این امام زنده کرد حج را اقامه کرد ما دربارهٴ ائمه دیگر این شهادت را نمی‌دهیم چون فرصت نبود دربارهٴ وجود مبارک حضرت امیر شما در نهج‌البلاغه می‌بینید حضرت برای والی مکه نوشت فلان کس من به تو دستور می‌دهم «فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ» این در نهج‌البلاغه هست حج را اقامه کن آن هم یک مختصر، ولی امام حج را الآن دارد سی سال اقامه می‌کند این شعار «مرگ بر آمریکا»، شعار «مرگ بر اسرائیل» طنین‌انداز است فضای مکه را، فضای حرمین را، فضای عرفات را، مشعر و منا را این مثل لبیک، لبیک همه زائران پُر کرده بنابراین نباید گفت ما حج عمره را کم بکنیم باید آن هزینه‌های زائد را، آ‌ن سوغاتهای زائد را کم بکنیم بعضی از سؤالها می‌ماند که ان‌شاءالله در فرصت دیگر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن