- 106
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 83 تا 88 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 83 تا 88 سوره کهف":
جریان ذیالقرنین دو قصّه را هم به همراه دارد یکی جریان یأجوج و مأجوج هست و یکی آن سدّ معروف
ظاهراً در جریان ذیالقرنین کلّ زمین است نه محلّی و نه منطقهای
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُم مِنْهُ ذِکْراً ﴿83﴾ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً ﴿84﴾ فَأَتْبَعَ سَبَباً ﴿85﴾ حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً ﴿86﴾ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً ﴿87﴾ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَی وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً ﴿88﴾
یکی از مسائلی که اهل کتاب از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسیدند و همین سؤال که از اهل کتاب نشأت گرفته بود در بین مشرکان حجاز هم رواج پیدا کرد و از حضرت پرسیدند جریان ذیالقرنین بود, جریان ذیالقرنین نزد یهودیها مطرح بود اهل کتاب از این باخبر بودند مشرکان حجاز از یهودیها این اطلاع را گرفتند البته ارتباط مشرکان حجاز با اهل کتاب در مکّه زیاد نبود و در مدینه زیاد بود ولی اصل ارتباط آن هم در مسائل مهم قابل قبول هست که به وسیلهٴ اهل کتاب در بین مشرکان حجاز رواج یافته باشد. جریان ذیالقرنین دو قصّه را هم به همراه دارد یکی جریان یأجوج و مأجوج هست و یکی آن سدّ معروف آن دوتا قصّهٴ تاریخی در ذیل داستان ذیالقرنین طرح میشود خود ذیالقرنین وجوهی که در روز قبل از تعطیلی اشاره شد مطرح کردند که چطور او را ذیالقرنین گفتند یکی از آن وجوه آن است که روی کُلهخود او دوتا تاج و دوتا پَر بود که نشانهٴ شجاعت و شهامت بود همین که در مراسم تعزیهخوانی و اینها این کار را میکنند که پَری میگذارند و یک کُلهخود که علامت شجاعت باشد برخیها گفتند این است و اصولاً این وجه که مغرب را گرفته, مشرق را گرفته یا آن سه, چهار وجه دیگر هر کدام از اینها میتواند احتمالی باشد برای نامگذاری این شخص به ذیالقرنین و گفتند چهار نفر کلّ زمین را بالأخره زیر سلطهٴ خود در آوردند زمینِ آن روز را. یکی سلیمان(سلام الله علیه) بود, یکی ذیالقرنین که اینها مؤمن بودند منتها یکی پیامبر و دیگری غیر پیامبر و دو نفر دیگر هم غیر مسلمان بودند یکی نمرود بود و یکی بختنصّر آنچه را که در اینگونه از تواریخ آمده دلیلی بر حصر نیست چون بسیاری از اسرار قبل از طوفان به عنوان قبل از تاریخ مطرح است که نمیشود آنها را انکار کرد و بگوییم تنها کسانی که مالک کلّ ارض شدند همین چهار نفر بودند البته سلطهٴ بر زمین در اعصار گذشته با سلطهٴ بر زمین در عصر کنونی خیلی فرق میکند راههای آبی بسیار ضعیف بود یا نبود از آن طرف اقیانوس آرام کسی خبری نداشت و مانند آن.
مطلب دیگر اینکه وقتی که سؤال کردند از ذیالقرنین فرمود من جریان ذیالقرنین را برای شما تلاوت میکنم یعنی از ناحیهٴ وحی من باخبر میشوم و این قصّه را برای شما بازگو میکنم و آن قصّه از این قرار است که خدا فرمود: ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾ ما او را متمکّن در زمین کردیم یعنی حوزهٴ حکومتی او کلّ زمین شد اینکه فرمود: ﴿فِی الْأَرْضِ﴾ اگر قرینهای نباشد که آیا ارضِ محلّی است یا منطقهای, همان ارض بینالمللی است یعنی کلّ زمین گاهی قرینه است بر اینکه آن شخص در همان محلّ خود دارای سلطه است, گاهی قرینه است بر آن منطقهای که آن شخص در محلّ خود و مجاور محلّ خود دارای سلطه است یک وقت است نه, قرینه است بر اینکه این ﴿فِی الْأَرْضِ﴾ همان منطقهٴ بینالمللی است کلّ زمین است ظاهراً در جریان ذیالقرنین کلّ زمین است نه محلّی و نه منطقهای به دلیل اینکه مشرق و مغرب را اینجا ذکر میکند ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾. در قرآن کریم آنهایی که متمکّن در زمین شدند و بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ سلطهٴ بر زمین پیدا کردند ﴿إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ شعار آنهاست آنها که بر اساس تمکین الهی متمکّن شدند آنها را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مشخص کرد که آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ پس عدهای بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ سلطهای بر زمین پیدا میکنند آنها همانهایی هستند که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ گروهی هم بر اساس تمکین الهی متمکّن میشوند آنها بر اساس آیهٴ 41 سورهٴ «حج» ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ میشوند جریان ذیالقرنین از سنخ آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «حج» است قرآن از او به نیکی یاد میکند فرمود: ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ﴾ بعد هم وقتی به مغرب آمد چه کار کرد, به مشرق رسید چه کار کرد, وقتی به مغرب آمد من گفتم که چه تصمیمی میخواهی بگیری؟ این هم گفت ما اینها را به دین دعوت میکنیم اگر کسی به الحاد یا به شرک یا به کفر گرایش پیدا کرد خب تنبیه میشود در دنیا و بازگشتش به جهنّم آخرت است و اگر کسی مؤمن بود که ما با او از راه نیکی رفتار میکنیم ولی حرفِ ما حرف دلپذیر است سخت نیست آسان است ما چیزی را بر مردم تحمیل نمیکنیم این نشانهٴ کسی است که از تمکّن الهی برخوردار است سهتا حرف زده و هر سه هم قرآنپسند یکی اینکه ما دعوت میکنیم و دعوت ما هم آسان است تحمیلی بر کسی نیست چیزی که بر خلاف فطرت باشد, بر خلاف عقل و فهم باشد ما دعوتی نداریم که ﴿سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً﴾ چه اینکه خدا هم دربارهٴ قرآن فرمود: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که بین آسان بودن و سست بودن فرق است قرآن آسان است سست نیست بین وَزین بودن و سخت بودن هم فرق است قرآن ثَقیل است, وزین است, بارِ علمی دارد ولی دشوار نیست هم ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ پیام وَزین بودن و علمی بودن و سنگینی علمی داشتن را میرساند, هم ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ پیامِ آسان بودن را مطلبِ عمیقِ علمی است پس سست نیست دلپذیر است, فطرتپذیر است پس سخت نیست این دو وصف را جزء اوصاف ثبوتی قرآن ذکر فرمود یکی اینکه وَزینِ علمی است وزنهٴ علمی دارد سست نیست دوم اینکه دلپذیر است سخت نیست دوتا صفت سلبی دارد یکی اینکه سست نیست, یکی اینکه سخت نیست همین معنا را این اوصاف چهارگانه که دوتا ثبوتی است و دوتا سلبی دربارهٴ قرآن کریم بیان فرمود در حدّ رقیقش همین گفتگوی با ذیالقرنین مطرح است که ذیالقرنین وقتی به مغرب کُرهٴ زمین رسید دستور خدا را یا سخن خدا را با چه واسطهای بود شنید روشن نیست ولی بالأخره حکم خدا را تلقّی کرد که خدا فرمود با این مردم چه میکنی؟ عرض کرد اینها را به دین دعوت میکنم مردم آن وقت دو قِسماند کسانی که الحاد را یا شرک را یا کفر را انتخاب کردند تعدیل میشوند و در قیامت بازگشت آنها به سوی توست و کسانی که ایمان آوردند مورد مِهر و رحمت و عطوفت ما قرار میگیرند و از عدالت برخوردارند ولی در عین حال کارِ ما آسان است ما سختگیری را روا نمیداریم, خب. این خاصیّتی کسی است که از تمکین الهی برخوردار باشد بر خلاف کسی که بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ سلطه پیدا کند که آن همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» و امثال «نمل» آمده ﴿إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا﴾ , خب.
پس در آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «حج» به این صورت آمده است ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾ بعد هم وقتی که سلطه پیدا کرد به مردم مغربزمین گفتگوی خدا با او را هم ذکر میکند, خب. ما آنچه لازمهٴ حکومت او بود به او دادیم اینکه فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾ این با قرینهای که او را همراهی میکند معلوم میشود که تمام اسباب و علل حکومت روی کُرهٴ زمین در آن روز مقدور ذیالقرنین بود گاهی تعبیر ﴿کُلِّ شَیْءٍ﴾ هست ولی به لحاظ محلّی یا احیاناً منطقهای نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» دربارهٴ مَلکهٴ صبا آمده است سورهٴ مبارکهٴ «نمل» آیهٴ 23 این است وقتی هدهد گزارش یَمن را به وجود مبارک سلیمان میرساند میگوید که آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» ﴿إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ﴾ این ﴿مِن کُلِّ شَیْءٍ﴾ در همان حوزهٴ حکومتی خودش است وگرنه در فلسطین و امثال فلسطین که وجود مبارک سلیمان حکومتی داشت آن امرئهٴ صبا سِمتی نداشت در آن منطقه, پس این ﴿کُلِّ شَیْءٍ﴾ در آن آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» نشان کلیّت در محلّی یا احیاناً منطقهٴ محدود نه بینالمللی و اما این ﴿کُلِّ شَیْءٍ﴾ که در جریان ذیالقرنین مطرح است این نسبت به کلّ زمین است به قرینهٴ آن دوتا سفری که ذیالقرنین کرده است, خب.
﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ از علل و عوامل کمک گرفته و حرکت کرده این ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ ناظر به آن است که در جریان سلیمان(سلام الله علیه) سخن از اسباب ظاهری نبود ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ بود ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ ما باد را بر او مسلّط کردیم او سوار بر باد میشد بامداد راهِ یک ماهه را میرفت شامگاه هم راهِ یک ماهه را میرفت ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ صبح به اندازهٴ یک ماه راه میرفت عصر به اندازهٴ یک ماه راه میرفت دو طرف روز به اندازهٴ دو ماه راه میرفت این دیگر سبب عادی و اسباب عادی و امثال ذلک نبود که ما به وسیلهٴ علل و اسباب عادی او را بر شرق و غرب مسلّط کرده باشیم بلکه ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ﴾ ولی در جریان ذیالقرنین که دارد ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾ وسائل نقلیه فراوانی در اختیارش قرار دادیم او از این وسائل استفاده میکرد گاهی به شرق میرفت و گاهی به غرب حالا این اول برای سیاحت بود, جهانبینی بود, گردش بود بعد جهانگشایی و جهانگیری برای او انگیزه شد یا از همان اول به عنوان جهانگیری و جهانگشایی حرکت کرد؟ اینها را دیگر قرآن کریم نقل نمیکند که سفری که ایشان به مغرب داشت برای اینکه محدودهٴ مغرب را تصرّف کند یا برای اینکه از محدودهٴ مغرب باخبر بشود؟ یا برای اینکه از محدودهٴ غربیها باخبر بشود که آیا آنها میتوانند حمله بکنند یا نه؟ قصد حمله دارند یا نه؟ توان رزمی آنها چقدر است؟ به کدام یک از این اهداف سهگانه ذیالقرنین به غرب سفر کرده است در این بخش از آیات نیست فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ﴾ بر اساس چه انگیزهای از این سه انگیزه رفته بود این را قرآن مطرح نمیکند ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ نه اینکه آفتاب در آن لجن فرو میرفت حمأ و حمأ مسنون یعنی آن گلآلود آبِ آمیخته با گِل میشود لجن در آن فلات دور جزیرهای که گِل بود و آب بود به صورت حمأ بود و چون آب بود و در کنار این دریا بود چشمه تلقّی میشد ﴿فِی عَیْنٍ﴾ و چون با گِل و لای همراه بود عینی بود حمئه, بر خلاف حمأ مسنونی که مادهٴ اصلی خلقت بدن انسان است آنجا سخن از عین نیست, خب.
پرسش: حاج آقا در جلسات قبل در مورد بعث فرموده بودید که حضرت خضر به همراه پیغمبری بود که کارهای خارقالعاده انجام داد و کارهای باطنی خودش را القا میکرده.
پاسخ: الآن این کارِ باطنی نکرد که.
پرسش: فرمودید که حضرت ذیالقرنین همین کار را میکردند و بعضی از اولیای الهی همین کار را در ایام کنونی هم میکنند.
پاسخ: نه, منظور این است که ذیالقرنین کارِ خلاف عادت نکرد که با وسائل عادی, با امکانات عادی سفری به غرب کرده اما خضر(سلام الله علیه) کاری کرده بر خلاف عادت بر اساس تأویل شریعت خب این الآن کارِ خلاف نکرده منتها قدرتی داشت, جهانگشایی کرد, جهانگیری کرد با وسائل آن روز البته دشواریها را تحمل کرد تا به اقیانوس آرام رسید به دریای بزرگ رسید بعد هم دید آفتاب آنجا فرو رفته حمأ مسنون یا حَمِئه همان گِل و لای را میگویند یک, و چون در آن بخش از جزیره آب بود آبی بود که با گِل و لای مخلوط تلقّی میشد دو, شده عینِ حَمئه و چون زمین کُروی است کسی که در این قسمت ایستاده خیال میکند آفتاب آنجا فرو رفته قرآن نفرمود آفتاب آنجا فرمود رفت فرمود او اینچنین دید این درست هم هست الآن در منظَر هر بینندهای وقتی به طرف کرانهٴ شرق نگاه میکند خیال میکند آفتاب از این زیر بالا آمده, وقتی در غروب به کرانهٴ غرب مینگرد خیال میکند از این درخت به زیر رفته این در دیدِ بیننده است لذا نفرمود «شمس تَغرب فی عین حَمئه» فرمود: ﴿وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ مثل سراب دیگر, خب بعد هم فرمود در راههای دیگری که سخن از زمین نیست سخن از فرو آمدن آفتاب در زمین نیست و مانند آن, این در دیدِ بیننده است و منظور از مغرب و مشرق هم همین مغرب و مشرقی است که بشر عادی میتواند نه آن منطقهٴ قطبی که شش ماهش شب است شش ماه روز آفتاب طلوع میکند شش ماه میماند و آفتاب غروب میکند شش ماه نمیآید آن اصلاً معروف بین بسیاری از مردم نبود شناختهشده نبود وقتی میگویند آفتاب طلوع کرده یا آفتاب غروب کرده یا ﴿حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ در جریان لیلهٴ قدر مطرح است همین منطقههای معمورهٴ بشرنشین معروف است که طلوعی دارد, غروبی دارد, فجری دارد و مانند آن, خب. ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَ﴾ ذیالقرنین این شمس را ﴿تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ آنجا که سخن از خود شمس است ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ که از نظمِ حرکت شمس و قمر و مانند آن سخن میگوید ﴿کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ سخن میگوید اما آنچه به دیدِ بیننده میآید فرمود: ﴿وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ او اینچنین تلقّی کرده و یافت وقتی که به آن صورت رفت دیگر مطمئن شد دیگر از آن به بعد خبری نیست یا کسی آن طرف آب نیست یا اگر باشد دسترسی نیست نه این میتواند به طمع جهانگشایی آن طرف برود نه آنها میتوانند به طمع حمله این طرف بیایند لذا آن طرف اقیانوس آرام خبری نیست از آن طرف صرفنظر کرد و برگشت خیالش و خاطرش نسبت به اقیانوس آرام به بعد جمع شد در این منطقه این طرفِ آب عدهای را دیدند زندگی میکنند خدای سبحان حالا با چه وسیله به ذیالقرنین تفهیم کرد آن را قرآن مطرح نمیکند اگر الهام باشد نظیر اینکه به مادر موسی الهام فرستاد این بله, ممکن است کسی پیامبر نباشد و از الهاماتی برخوردار باشد اما ممکن است که نظیر طالوت باشد که در آن روزگار پیامبری بود و آن پیامبر طالوت را به اذن خدا نصب کرد برای رهبری این جنگ که آنها گفتند: ﴿إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً﴾ که ﴿نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ آن پیامبر بزرگوار طالوت را به عنوان فرمانده جنگ نصب کرد ممکن است در زمان ذیالقرنین پیامبری بوده که ذیالقرنین را مأموریت داده یا ذیالقرنین دستورات شرعیاش را از او یاد میگرفت ولی بالأخره یا الهام است که ممکن است به غیر پیامبر ابلاغ برسد یا اگر حُکم تشریعی است به وسیلهٴ پیامبر آن عصر به ذیالقرنین رسیده از قرآن کریم برنمیآید که ذیالقرنین پیامبر بود. خب, فرمود با این مردم چه کار میخواهی بکنی؟ این دو طرف تقسیم را گفته معلوم میشود مَقسمی هست بالأخره, مَقسم را برای اینکه معلوم است ذکر نکرده گفت اگر آنهایی که بیراهه میروند ظالماند آنها را تنبیه بکند آنها که ظالم نیستند و مؤمناند آنها را پاداش خوب میدهند خب این دو ضلع, دو قَسیم هر کدام قِسم مَقسَمیاند پس دینی هست, مکتبی هست, عدهای هست, دعوتی هست که از آن به بعد بعضی اهل قبولاند بعضی اهل نکول اگر مکتبی نباشد, دعوتی نباشد, دینی نباشد ظلم و ایمان معنا ندارد که. خدای سبحان به هر وسیلهای بود به ذیالقرنین فرمود چه میکنی؟ ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ یک, پس آن طرف آب خبری نبود و اما این طرف آب ﴿وَوَجَدَ عِندَهَا﴾ یعنی عند این حمئه و این طرف آب ﴿قَوْماً قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ دربارهٴ اینها چه تصمیم میگیری؟ ﴿قَوْماً قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً﴾ یا تعذیب یا روش خوب و عفو و گذشت, خب بدون مکتب, بدون حجّت تعذیب این را که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ البته آن عذابِ ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ﴾ اینگونه از تعذیبها احتیاج دارد به بعثت اما اصلِ این تعذیب که یک عده را تنبیه بکنند یک عده را پاداش بدهند این بعد از حجّت بالغه است مگر ممکن است ملّتی حجت بالغهٴ الهی به آنها نرسد بعد تنبیه بشوند؟ آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ در ذیل همین آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» روشن شد که آن بهرهبرداری برائت نقلی که خواستند از این آیه بکنند این درست نیست چه اینکه نظر مرحوم آخوند صاحب کفایه هم همین است اما اصلِ مطلب که خدا بخواهد کسی را عذاب بکند باید بعد از قیام حجّت باشد چه عذاب جهنّم, چه عذاب خَسف, چه عذاب طوفان, چه عذابهای دیگر بالأخره خدا بعد از اتمام حجّت عذاب میکند اگر فرمود: ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ رسول هم به معنی حجّت است حالا یا پیامبر بلاواسطه است یا معالواسطه است حجّت الهی وقتی به عدهای ابلاغ بشود اینها اگر پذیرفتند پاداش میبینند, نپذیرفتند ممکن است عفو بشوند یا تخفیف یا کیفر ببینند اینجا هم وقتی وجود مبارک ذات اقدس الهی به ذیالقرنین میفرماید چه تصمیم میگیری؟ ذیالقرنین میگوید که ﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ﴾, ﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ﴾ یعنی چه؟ بالأخره مکتبی باید باشد, قانونی باید باشد اگر کسی تخلّف کرد میشود ظالم و تخلّف نکرد میشود عادل پس قانونی, دعوتی باید باشد که از اینجا روشن بشود و در ذیل همین مطلبی که در صدر بازگو نشده تذکّر دادند که ﴿سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً﴾, ﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ﴾ یعنی ما دینی, مکتبی ارائه میکنیم آنها که ظالم بودند نپذیرفتند ﴿فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ﴾ این وظیفهٴ ماست که تنبیهاش بکنیم در دنیا ﴿ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ﴾ در بحثهای روز قبل اشاره شد که از اینکه تعبیر ﴿ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ﴾ آمده معلوم میشود که این گفتگو مستقیماً بین خدا و ذیالقرنین نیست چون اگر مستقیماً بین خدا و ذیالقرنین بود و ذیالقرنین هم پیامبر بود این عرض میکرد «ثمّ یردُّ الیک» نه ﴿ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ﴾ معلوم میشود که ذیالقرنین پیامبری باشد که مستقیماً وحی بگیرد نبود احکام الهی به وسیلهٴ هر پیامبری به او ابلاغ شده است هر کسی که بود و او حالا این حرف را میزند که ما این مکتب را, این دین را منتقل میکنیم اگر کسی نپذیرفت ما تنبیهاش میکنیم ﴿ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً﴾ در جریان این سهتا قصّه یعنی اینکه ذیالقرنین کیست؟ یأجوج و مأجوج چه کسانیاند؟ سدّ ذیالقرنین چیست خب اختلافات فراوانی است دربارهٴ خود ذیالقرنین گرچه اختلافات فراوان است اما دو قولش رسمی است یک قول این است که این قبل از میلاد مسیح بود و مؤمن بود برابر آن شریعتی که آن روزها حاکم بود برابر آن ایمان آورده بود و ناشر فرهنگ و تمدّن و علم بود و وارد سرزمین یهودیها شد عالِمان یهود را خواست هر کسی تلاش و کوششی کرده بود و علمی آموخته بود به او پاداش داد و علم را و فرهنگ را ترویج کرد و همین که میگویند ذیالقرنین شاگرد ارسطو بود از همین قبیل است.
قول دوم آن است که از الآثار نه آثار, الآثارالباقیه برای ابوریحان بیرونی که این ذیالقرنین از ملوک حِمْیَر بوده است نه رومی, اهل روم نبود اهل حِمیَر بود که پادشاهانشان به عنوان تُبَّع نام داشتند و این سلاطین را میگویند «توابع» و این ذیالقرنین که اهل حمیر بود در قرآن کریم مطرح است بالأخره چه آن و چه این سرّ اینکه قرآن کریم نام غیر انبیا را در قرآن ذکر نکرده و نام این شخص را ذکر بکند برای اینکه او ناشر فرهنگ و تمدّن بود حالا یا اسکندر رومی بود و شاگرد ارسطو یا نه, اهل حِمیَر بود و از تُبَّع بود و از حاکمان تُبّع بود و امثال ذلک ولی کارهای مثبت فراوانی را انجام داد, خب.
﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً﴾ یک عذاب ناشناخت در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» هم آن روز اشاره شد که عذاب قیامت بالأخره ناشناخته است یعنی کسی این طور عذاب را تلقّی نکرده, درک نکرده چه اینکه لذّتهایی هم که در قیامت هست مشابهش در دنیا نیست که «ما عین رأتْ ولا اُذنٌ سَمِعَت» اینچنین است فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم﴾ هیچ کس نمیداند خدا برای او چه ذخیره کرده است چون بالأخره آنچه در دنیا دید یک سلسله لذایذ محدود است که این از سنخ عالَم طبیعت است او یک سنخ دیگر است این در ذیل آیهای است که مربوط به نمازشبخوانهاست که ﴿تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ﴾ دربارهٴ اینگونه از رادمردان که نمونهٴ بارزش حضرت آیت الله عظمای بهجت(حشره الله مع النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین) است از همین قبیل بود فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ این نکره در سیاق لفظ است هیچ کس نمیداند ما اینجا چه وسیلهٴ برای پذیرایی او آماده کردیم به خیال کسی هم نمیآید, خب. ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ این برای لذایذ بهشت. از آن طرف هم در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» هم فرمود: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ آن بگیر و ببندی که در جهنم است سابقه ندارد برای اینکه اینهایی که در دنیا عذاب میشوند بالأخره در درون آنها این مطلب نهادینه است که من خلافاً دارند مرا عذاب میکنند و حق با من است و روزی بالأخره من انتقام میگیرم این در درون هست اما وقتی آنجا رسید روشن میشود که دیگر روز دیگری نیست و او هم استحقاق این عذاب را دارد بنابراین این ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ هم گدازندهٴ روح است هم گدازندهٴ جسم دیگر بگوید من روزی در میآیم انتقام میگیرم یا الآن مظلومم یا الآن حق با من بود یا بیخود گزارش دادند این حرفها نیست اگر این حرفها نیست پس آن عذاب, عذاب ناشناخته است چه اینکه آن رحمت و آن نعمت هم نعمتِ ناشناخته است هم در بخش رحمت ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ هم در بخش نقمت, خب فرمود: ﴿فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر نه متشابه با این است نه متشابه دنیا اینها شبیه هماند آن وقت اگر هم متشابه هست دربارهٴ بعضی از نعمتهاست یعنی این مقدار نعمتی که به آنها میدهند از خوراکی میگویند این شبیه همان است که ما در دنیا چشیدیم یعنی شبیه همان نماز و روزه است اما غیر از اینها چیزهای دیگر هم هست که ﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ دربارهٴ آنها نیست در قرآن ندارد که تمام نِعَم دنیا از سنخ ﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ است که, فرمود: ﴿کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً﴾ اینها ﴿قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾ از این قبیل است اما یک سلسله چیزهایی هم هست که ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ خب. فرمود: ﴿قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً ٭ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ که ایمان به تنهایی کافی نیست عمل صالح هم لازم است ﴿فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَی﴾ یعنی «فله الحُسنیٰ جزاءً» عاقبت حُسنا, خصلت حسنا, درجهٴ حسنا جزای او و پاداش اوست ولی ﴿وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً﴾ ما چه به آنها چه به اینها به هر دو گروه حرفِ آسان میدهیم حرفی که این مسئله ﴿یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ﴾ این جزء حرفهای اوّلیهٴ مکتبهای دین است ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ این برای همهٴ مناهج و شرایع است مثل اینکه دربارهٴ اینکه رهزن همهٴ مردم محبّت دنیاست این حرف در همهٴ شرایع آمده فرمود شما ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی ٭ إِنَّ هذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَی ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی﴾ آخرت بهتر از دنیاست, دنیا رهزن است این حرفِ همهٴ انبیاست و در همهٴ کتابها آمده ﴿إِنَّ هذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَی ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی﴾. این جریان ﴿یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ﴾ از یک سو, ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ از سوی دیگر, ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ از سوی سوم یعنی دین ما بالأخره دین دلپذیری است بر فطرت شما تحمیل نیست ما نمیخواهیم و چیزی نگفتیم که دلمایه نداشته باشد, جانمایه نداشته باشد در گوش جانتان این صدا گوشنواز نباشد نه, چیزی میگوییم که بالأخره در درون شما این حرفها مورد قبول است این ﴿وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً﴾ حرف همه انبیا در همهٴ مکاتب است. به هر تقدیر چه آنچه از الآثارالباقیه ابوریحان نقل شده است که این از ملوک حِمیَر, از حمیر بود چه آنچه دیگران که اکثر مفسّراناند نقل کردند که این اهل یونان بود او شاگرد ارسطو بود و جهانگیر شد چه آن و چه این, قبل از میلاد مسیح(سلام الله علیه) بود نه بعد از میلاد مسیح حالا شما نگاه کنید در شاهنامهٴ مرحوم فردوسی گویا آمده این مسیحی بود حالا ما دوتا ذیالقرنین داریم یا همین ذیالقرنین معروف قرآن است اگر این ذیالقرنین است که این قبل از میلاد مسیح بود حالا نگاه کنید این حرف اصلاً در شاهنامهٴ مرحوم فردوسی هست یا نه, اگر هست بالأخره ببینیم غیر از این ذیالقرنین معروف ذیالقرنین دیگری ایشان سراغ دارند یا همان است اگر همان است بالأخره یا شاگرد ارسطوست و یونانی است یا از قبیلهٴ حِمیَر یمن است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
جریان ذیالقرنین دو قصّه را هم به همراه دارد یکی جریان یأجوج و مأجوج هست و یکی آن سدّ معروف
ظاهراً در جریان ذیالقرنین کلّ زمین است نه محلّی و نه منطقهای
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُم مِنْهُ ذِکْراً ﴿83﴾ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً ﴿84﴾ فَأَتْبَعَ سَبَباً ﴿85﴾ حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً ﴿86﴾ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً ﴿87﴾ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَی وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً ﴿88﴾
یکی از مسائلی که اهل کتاب از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسیدند و همین سؤال که از اهل کتاب نشأت گرفته بود در بین مشرکان حجاز هم رواج پیدا کرد و از حضرت پرسیدند جریان ذیالقرنین بود, جریان ذیالقرنین نزد یهودیها مطرح بود اهل کتاب از این باخبر بودند مشرکان حجاز از یهودیها این اطلاع را گرفتند البته ارتباط مشرکان حجاز با اهل کتاب در مکّه زیاد نبود و در مدینه زیاد بود ولی اصل ارتباط آن هم در مسائل مهم قابل قبول هست که به وسیلهٴ اهل کتاب در بین مشرکان حجاز رواج یافته باشد. جریان ذیالقرنین دو قصّه را هم به همراه دارد یکی جریان یأجوج و مأجوج هست و یکی آن سدّ معروف آن دوتا قصّهٴ تاریخی در ذیل داستان ذیالقرنین طرح میشود خود ذیالقرنین وجوهی که در روز قبل از تعطیلی اشاره شد مطرح کردند که چطور او را ذیالقرنین گفتند یکی از آن وجوه آن است که روی کُلهخود او دوتا تاج و دوتا پَر بود که نشانهٴ شجاعت و شهامت بود همین که در مراسم تعزیهخوانی و اینها این کار را میکنند که پَری میگذارند و یک کُلهخود که علامت شجاعت باشد برخیها گفتند این است و اصولاً این وجه که مغرب را گرفته, مشرق را گرفته یا آن سه, چهار وجه دیگر هر کدام از اینها میتواند احتمالی باشد برای نامگذاری این شخص به ذیالقرنین و گفتند چهار نفر کلّ زمین را بالأخره زیر سلطهٴ خود در آوردند زمینِ آن روز را. یکی سلیمان(سلام الله علیه) بود, یکی ذیالقرنین که اینها مؤمن بودند منتها یکی پیامبر و دیگری غیر پیامبر و دو نفر دیگر هم غیر مسلمان بودند یکی نمرود بود و یکی بختنصّر آنچه را که در اینگونه از تواریخ آمده دلیلی بر حصر نیست چون بسیاری از اسرار قبل از طوفان به عنوان قبل از تاریخ مطرح است که نمیشود آنها را انکار کرد و بگوییم تنها کسانی که مالک کلّ ارض شدند همین چهار نفر بودند البته سلطهٴ بر زمین در اعصار گذشته با سلطهٴ بر زمین در عصر کنونی خیلی فرق میکند راههای آبی بسیار ضعیف بود یا نبود از آن طرف اقیانوس آرام کسی خبری نداشت و مانند آن.
مطلب دیگر اینکه وقتی که سؤال کردند از ذیالقرنین فرمود من جریان ذیالقرنین را برای شما تلاوت میکنم یعنی از ناحیهٴ وحی من باخبر میشوم و این قصّه را برای شما بازگو میکنم و آن قصّه از این قرار است که خدا فرمود: ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾ ما او را متمکّن در زمین کردیم یعنی حوزهٴ حکومتی او کلّ زمین شد اینکه فرمود: ﴿فِی الْأَرْضِ﴾ اگر قرینهای نباشد که آیا ارضِ محلّی است یا منطقهای, همان ارض بینالمللی است یعنی کلّ زمین گاهی قرینه است بر اینکه آن شخص در همان محلّ خود دارای سلطه است, گاهی قرینه است بر آن منطقهای که آن شخص در محلّ خود و مجاور محلّ خود دارای سلطه است یک وقت است نه, قرینه است بر اینکه این ﴿فِی الْأَرْضِ﴾ همان منطقهٴ بینالمللی است کلّ زمین است ظاهراً در جریان ذیالقرنین کلّ زمین است نه محلّی و نه منطقهای به دلیل اینکه مشرق و مغرب را اینجا ذکر میکند ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾. در قرآن کریم آنهایی که متمکّن در زمین شدند و بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ سلطهٴ بر زمین پیدا کردند ﴿إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ شعار آنهاست آنها که بر اساس تمکین الهی متمکّن شدند آنها را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مشخص کرد که آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ پس عدهای بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ سلطهای بر زمین پیدا میکنند آنها همانهایی هستند که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ گروهی هم بر اساس تمکین الهی متمکّن میشوند آنها بر اساس آیهٴ 41 سورهٴ «حج» ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ میشوند جریان ذیالقرنین از سنخ آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «حج» است قرآن از او به نیکی یاد میکند فرمود: ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ﴾ بعد هم وقتی به مغرب آمد چه کار کرد, به مشرق رسید چه کار کرد, وقتی به مغرب آمد من گفتم که چه تصمیمی میخواهی بگیری؟ این هم گفت ما اینها را به دین دعوت میکنیم اگر کسی به الحاد یا به شرک یا به کفر گرایش پیدا کرد خب تنبیه میشود در دنیا و بازگشتش به جهنّم آخرت است و اگر کسی مؤمن بود که ما با او از راه نیکی رفتار میکنیم ولی حرفِ ما حرف دلپذیر است سخت نیست آسان است ما چیزی را بر مردم تحمیل نمیکنیم این نشانهٴ کسی است که از تمکّن الهی برخوردار است سهتا حرف زده و هر سه هم قرآنپسند یکی اینکه ما دعوت میکنیم و دعوت ما هم آسان است تحمیلی بر کسی نیست چیزی که بر خلاف فطرت باشد, بر خلاف عقل و فهم باشد ما دعوتی نداریم که ﴿سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً﴾ چه اینکه خدا هم دربارهٴ قرآن فرمود: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که بین آسان بودن و سست بودن فرق است قرآن آسان است سست نیست بین وَزین بودن و سخت بودن هم فرق است قرآن ثَقیل است, وزین است, بارِ علمی دارد ولی دشوار نیست هم ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ پیام وَزین بودن و علمی بودن و سنگینی علمی داشتن را میرساند, هم ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ پیامِ آسان بودن را مطلبِ عمیقِ علمی است پس سست نیست دلپذیر است, فطرتپذیر است پس سخت نیست این دو وصف را جزء اوصاف ثبوتی قرآن ذکر فرمود یکی اینکه وَزینِ علمی است وزنهٴ علمی دارد سست نیست دوم اینکه دلپذیر است سخت نیست دوتا صفت سلبی دارد یکی اینکه سست نیست, یکی اینکه سخت نیست همین معنا را این اوصاف چهارگانه که دوتا ثبوتی است و دوتا سلبی دربارهٴ قرآن کریم بیان فرمود در حدّ رقیقش همین گفتگوی با ذیالقرنین مطرح است که ذیالقرنین وقتی به مغرب کُرهٴ زمین رسید دستور خدا را یا سخن خدا را با چه واسطهای بود شنید روشن نیست ولی بالأخره حکم خدا را تلقّی کرد که خدا فرمود با این مردم چه میکنی؟ عرض کرد اینها را به دین دعوت میکنم مردم آن وقت دو قِسماند کسانی که الحاد را یا شرک را یا کفر را انتخاب کردند تعدیل میشوند و در قیامت بازگشت آنها به سوی توست و کسانی که ایمان آوردند مورد مِهر و رحمت و عطوفت ما قرار میگیرند و از عدالت برخوردارند ولی در عین حال کارِ ما آسان است ما سختگیری را روا نمیداریم, خب. این خاصیّتی کسی است که از تمکین الهی برخوردار باشد بر خلاف کسی که بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ سلطه پیدا کند که آن همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» و امثال «نمل» آمده ﴿إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا﴾ , خب.
پس در آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «حج» به این صورت آمده است ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾ بعد هم وقتی که سلطه پیدا کرد به مردم مغربزمین گفتگوی خدا با او را هم ذکر میکند, خب. ما آنچه لازمهٴ حکومت او بود به او دادیم اینکه فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾ این با قرینهای که او را همراهی میکند معلوم میشود که تمام اسباب و علل حکومت روی کُرهٴ زمین در آن روز مقدور ذیالقرنین بود گاهی تعبیر ﴿کُلِّ شَیْءٍ﴾ هست ولی به لحاظ محلّی یا احیاناً منطقهای نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» دربارهٴ مَلکهٴ صبا آمده است سورهٴ مبارکهٴ «نمل» آیهٴ 23 این است وقتی هدهد گزارش یَمن را به وجود مبارک سلیمان میرساند میگوید که آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» ﴿إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ﴾ این ﴿مِن کُلِّ شَیْءٍ﴾ در همان حوزهٴ حکومتی خودش است وگرنه در فلسطین و امثال فلسطین که وجود مبارک سلیمان حکومتی داشت آن امرئهٴ صبا سِمتی نداشت در آن منطقه, پس این ﴿کُلِّ شَیْءٍ﴾ در آن آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» نشان کلیّت در محلّی یا احیاناً منطقهٴ محدود نه بینالمللی و اما این ﴿کُلِّ شَیْءٍ﴾ که در جریان ذیالقرنین مطرح است این نسبت به کلّ زمین است به قرینهٴ آن دوتا سفری که ذیالقرنین کرده است, خب.
﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ از علل و عوامل کمک گرفته و حرکت کرده این ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ ناظر به آن است که در جریان سلیمان(سلام الله علیه) سخن از اسباب ظاهری نبود ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾ بود ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ ما باد را بر او مسلّط کردیم او سوار بر باد میشد بامداد راهِ یک ماهه را میرفت شامگاه هم راهِ یک ماهه را میرفت ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ صبح به اندازهٴ یک ماه راه میرفت عصر به اندازهٴ یک ماه راه میرفت دو طرف روز به اندازهٴ دو ماه راه میرفت این دیگر سبب عادی و اسباب عادی و امثال ذلک نبود که ما به وسیلهٴ علل و اسباب عادی او را بر شرق و غرب مسلّط کرده باشیم بلکه ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ﴾ ولی در جریان ذیالقرنین که دارد ﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾ وسائل نقلیه فراوانی در اختیارش قرار دادیم او از این وسائل استفاده میکرد گاهی به شرق میرفت و گاهی به غرب حالا این اول برای سیاحت بود, جهانبینی بود, گردش بود بعد جهانگشایی و جهانگیری برای او انگیزه شد یا از همان اول به عنوان جهانگیری و جهانگشایی حرکت کرد؟ اینها را دیگر قرآن کریم نقل نمیکند که سفری که ایشان به مغرب داشت برای اینکه محدودهٴ مغرب را تصرّف کند یا برای اینکه از محدودهٴ مغرب باخبر بشود؟ یا برای اینکه از محدودهٴ غربیها باخبر بشود که آیا آنها میتوانند حمله بکنند یا نه؟ قصد حمله دارند یا نه؟ توان رزمی آنها چقدر است؟ به کدام یک از این اهداف سهگانه ذیالقرنین به غرب سفر کرده است در این بخش از آیات نیست فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ﴾ بر اساس چه انگیزهای از این سه انگیزه رفته بود این را قرآن مطرح نمیکند ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ نه اینکه آفتاب در آن لجن فرو میرفت حمأ و حمأ مسنون یعنی آن گلآلود آبِ آمیخته با گِل میشود لجن در آن فلات دور جزیرهای که گِل بود و آب بود به صورت حمأ بود و چون آب بود و در کنار این دریا بود چشمه تلقّی میشد ﴿فِی عَیْنٍ﴾ و چون با گِل و لای همراه بود عینی بود حمئه, بر خلاف حمأ مسنونی که مادهٴ اصلی خلقت بدن انسان است آنجا سخن از عین نیست, خب.
پرسش: حاج آقا در جلسات قبل در مورد بعث فرموده بودید که حضرت خضر به همراه پیغمبری بود که کارهای خارقالعاده انجام داد و کارهای باطنی خودش را القا میکرده.
پاسخ: الآن این کارِ باطنی نکرد که.
پرسش: فرمودید که حضرت ذیالقرنین همین کار را میکردند و بعضی از اولیای الهی همین کار را در ایام کنونی هم میکنند.
پاسخ: نه, منظور این است که ذیالقرنین کارِ خلاف عادت نکرد که با وسائل عادی, با امکانات عادی سفری به غرب کرده اما خضر(سلام الله علیه) کاری کرده بر خلاف عادت بر اساس تأویل شریعت خب این الآن کارِ خلاف نکرده منتها قدرتی داشت, جهانگشایی کرد, جهانگیری کرد با وسائل آن روز البته دشواریها را تحمل کرد تا به اقیانوس آرام رسید به دریای بزرگ رسید بعد هم دید آفتاب آنجا فرو رفته حمأ مسنون یا حَمِئه همان گِل و لای را میگویند یک, و چون در آن بخش از جزیره آب بود آبی بود که با گِل و لای مخلوط تلقّی میشد دو, شده عینِ حَمئه و چون زمین کُروی است کسی که در این قسمت ایستاده خیال میکند آفتاب آنجا فرو رفته قرآن نفرمود آفتاب آنجا فرمود رفت فرمود او اینچنین دید این درست هم هست الآن در منظَر هر بینندهای وقتی به طرف کرانهٴ شرق نگاه میکند خیال میکند آفتاب از این زیر بالا آمده, وقتی در غروب به کرانهٴ غرب مینگرد خیال میکند از این درخت به زیر رفته این در دیدِ بیننده است لذا نفرمود «شمس تَغرب فی عین حَمئه» فرمود: ﴿وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ مثل سراب دیگر, خب بعد هم فرمود در راههای دیگری که سخن از زمین نیست سخن از فرو آمدن آفتاب در زمین نیست و مانند آن, این در دیدِ بیننده است و منظور از مغرب و مشرق هم همین مغرب و مشرقی است که بشر عادی میتواند نه آن منطقهٴ قطبی که شش ماهش شب است شش ماه روز آفتاب طلوع میکند شش ماه میماند و آفتاب غروب میکند شش ماه نمیآید آن اصلاً معروف بین بسیاری از مردم نبود شناختهشده نبود وقتی میگویند آفتاب طلوع کرده یا آفتاب غروب کرده یا ﴿حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ در جریان لیلهٴ قدر مطرح است همین منطقههای معمورهٴ بشرنشین معروف است که طلوعی دارد, غروبی دارد, فجری دارد و مانند آن, خب. ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَ﴾ ذیالقرنین این شمس را ﴿تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ آنجا که سخن از خود شمس است ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ که از نظمِ حرکت شمس و قمر و مانند آن سخن میگوید ﴿کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ سخن میگوید اما آنچه به دیدِ بیننده میآید فرمود: ﴿وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ او اینچنین تلقّی کرده و یافت وقتی که به آن صورت رفت دیگر مطمئن شد دیگر از آن به بعد خبری نیست یا کسی آن طرف آب نیست یا اگر باشد دسترسی نیست نه این میتواند به طمع جهانگشایی آن طرف برود نه آنها میتوانند به طمع حمله این طرف بیایند لذا آن طرف اقیانوس آرام خبری نیست از آن طرف صرفنظر کرد و برگشت خیالش و خاطرش نسبت به اقیانوس آرام به بعد جمع شد در این منطقه این طرفِ آب عدهای را دیدند زندگی میکنند خدای سبحان حالا با چه وسیله به ذیالقرنین تفهیم کرد آن را قرآن مطرح نمیکند اگر الهام باشد نظیر اینکه به مادر موسی الهام فرستاد این بله, ممکن است کسی پیامبر نباشد و از الهاماتی برخوردار باشد اما ممکن است که نظیر طالوت باشد که در آن روزگار پیامبری بود و آن پیامبر طالوت را به اذن خدا نصب کرد برای رهبری این جنگ که آنها گفتند: ﴿إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً﴾ که ﴿نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ آن پیامبر بزرگوار طالوت را به عنوان فرمانده جنگ نصب کرد ممکن است در زمان ذیالقرنین پیامبری بوده که ذیالقرنین را مأموریت داده یا ذیالقرنین دستورات شرعیاش را از او یاد میگرفت ولی بالأخره یا الهام است که ممکن است به غیر پیامبر ابلاغ برسد یا اگر حُکم تشریعی است به وسیلهٴ پیامبر آن عصر به ذیالقرنین رسیده از قرآن کریم برنمیآید که ذیالقرنین پیامبر بود. خب, فرمود با این مردم چه کار میخواهی بکنی؟ این دو طرف تقسیم را گفته معلوم میشود مَقسمی هست بالأخره, مَقسم را برای اینکه معلوم است ذکر نکرده گفت اگر آنهایی که بیراهه میروند ظالماند آنها را تنبیه بکند آنها که ظالم نیستند و مؤمناند آنها را پاداش خوب میدهند خب این دو ضلع, دو قَسیم هر کدام قِسم مَقسَمیاند پس دینی هست, مکتبی هست, عدهای هست, دعوتی هست که از آن به بعد بعضی اهل قبولاند بعضی اهل نکول اگر مکتبی نباشد, دعوتی نباشد, دینی نباشد ظلم و ایمان معنا ندارد که. خدای سبحان به هر وسیلهای بود به ذیالقرنین فرمود چه میکنی؟ ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ﴾ یک, پس آن طرف آب خبری نبود و اما این طرف آب ﴿وَوَجَدَ عِندَهَا﴾ یعنی عند این حمئه و این طرف آب ﴿قَوْماً قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ دربارهٴ اینها چه تصمیم میگیری؟ ﴿قَوْماً قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً﴾ یا تعذیب یا روش خوب و عفو و گذشت, خب بدون مکتب, بدون حجّت تعذیب این را که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ البته آن عذابِ ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ﴾ اینگونه از تعذیبها احتیاج دارد به بعثت اما اصلِ این تعذیب که یک عده را تنبیه بکنند یک عده را پاداش بدهند این بعد از حجّت بالغه است مگر ممکن است ملّتی حجت بالغهٴ الهی به آنها نرسد بعد تنبیه بشوند؟ آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ در ذیل همین آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» روشن شد که آن بهرهبرداری برائت نقلی که خواستند از این آیه بکنند این درست نیست چه اینکه نظر مرحوم آخوند صاحب کفایه هم همین است اما اصلِ مطلب که خدا بخواهد کسی را عذاب بکند باید بعد از قیام حجّت باشد چه عذاب جهنّم, چه عذاب خَسف, چه عذاب طوفان, چه عذابهای دیگر بالأخره خدا بعد از اتمام حجّت عذاب میکند اگر فرمود: ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ رسول هم به معنی حجّت است حالا یا پیامبر بلاواسطه است یا معالواسطه است حجّت الهی وقتی به عدهای ابلاغ بشود اینها اگر پذیرفتند پاداش میبینند, نپذیرفتند ممکن است عفو بشوند یا تخفیف یا کیفر ببینند اینجا هم وقتی وجود مبارک ذات اقدس الهی به ذیالقرنین میفرماید چه تصمیم میگیری؟ ذیالقرنین میگوید که ﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ﴾, ﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ﴾ یعنی چه؟ بالأخره مکتبی باید باشد, قانونی باید باشد اگر کسی تخلّف کرد میشود ظالم و تخلّف نکرد میشود عادل پس قانونی, دعوتی باید باشد که از اینجا روشن بشود و در ذیل همین مطلبی که در صدر بازگو نشده تذکّر دادند که ﴿سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً﴾, ﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ﴾ یعنی ما دینی, مکتبی ارائه میکنیم آنها که ظالم بودند نپذیرفتند ﴿فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ﴾ این وظیفهٴ ماست که تنبیهاش بکنیم در دنیا ﴿ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ﴾ در بحثهای روز قبل اشاره شد که از اینکه تعبیر ﴿ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ﴾ آمده معلوم میشود که این گفتگو مستقیماً بین خدا و ذیالقرنین نیست چون اگر مستقیماً بین خدا و ذیالقرنین بود و ذیالقرنین هم پیامبر بود این عرض میکرد «ثمّ یردُّ الیک» نه ﴿ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ﴾ معلوم میشود که ذیالقرنین پیامبری باشد که مستقیماً وحی بگیرد نبود احکام الهی به وسیلهٴ هر پیامبری به او ابلاغ شده است هر کسی که بود و او حالا این حرف را میزند که ما این مکتب را, این دین را منتقل میکنیم اگر کسی نپذیرفت ما تنبیهاش میکنیم ﴿ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً﴾ در جریان این سهتا قصّه یعنی اینکه ذیالقرنین کیست؟ یأجوج و مأجوج چه کسانیاند؟ سدّ ذیالقرنین چیست خب اختلافات فراوانی است دربارهٴ خود ذیالقرنین گرچه اختلافات فراوان است اما دو قولش رسمی است یک قول این است که این قبل از میلاد مسیح بود و مؤمن بود برابر آن شریعتی که آن روزها حاکم بود برابر آن ایمان آورده بود و ناشر فرهنگ و تمدّن و علم بود و وارد سرزمین یهودیها شد عالِمان یهود را خواست هر کسی تلاش و کوششی کرده بود و علمی آموخته بود به او پاداش داد و علم را و فرهنگ را ترویج کرد و همین که میگویند ذیالقرنین شاگرد ارسطو بود از همین قبیل است.
قول دوم آن است که از الآثار نه آثار, الآثارالباقیه برای ابوریحان بیرونی که این ذیالقرنین از ملوک حِمْیَر بوده است نه رومی, اهل روم نبود اهل حِمیَر بود که پادشاهانشان به عنوان تُبَّع نام داشتند و این سلاطین را میگویند «توابع» و این ذیالقرنین که اهل حمیر بود در قرآن کریم مطرح است بالأخره چه آن و چه این سرّ اینکه قرآن کریم نام غیر انبیا را در قرآن ذکر نکرده و نام این شخص را ذکر بکند برای اینکه او ناشر فرهنگ و تمدّن بود حالا یا اسکندر رومی بود و شاگرد ارسطو یا نه, اهل حِمیَر بود و از تُبَّع بود و از حاکمان تُبّع بود و امثال ذلک ولی کارهای مثبت فراوانی را انجام داد, خب.
﴿أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً﴾ یک عذاب ناشناخت در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» هم آن روز اشاره شد که عذاب قیامت بالأخره ناشناخته است یعنی کسی این طور عذاب را تلقّی نکرده, درک نکرده چه اینکه لذّتهایی هم که در قیامت هست مشابهش در دنیا نیست که «ما عین رأتْ ولا اُذنٌ سَمِعَت» اینچنین است فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم﴾ هیچ کس نمیداند خدا برای او چه ذخیره کرده است چون بالأخره آنچه در دنیا دید یک سلسله لذایذ محدود است که این از سنخ عالَم طبیعت است او یک سنخ دیگر است این در ذیل آیهای است که مربوط به نمازشبخوانهاست که ﴿تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ﴾ دربارهٴ اینگونه از رادمردان که نمونهٴ بارزش حضرت آیت الله عظمای بهجت(حشره الله مع النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین) است از همین قبیل بود فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ این نکره در سیاق لفظ است هیچ کس نمیداند ما اینجا چه وسیلهٴ برای پذیرایی او آماده کردیم به خیال کسی هم نمیآید, خب. ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ این برای لذایذ بهشت. از آن طرف هم در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» هم فرمود: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ آن بگیر و ببندی که در جهنم است سابقه ندارد برای اینکه اینهایی که در دنیا عذاب میشوند بالأخره در درون آنها این مطلب نهادینه است که من خلافاً دارند مرا عذاب میکنند و حق با من است و روزی بالأخره من انتقام میگیرم این در درون هست اما وقتی آنجا رسید روشن میشود که دیگر روز دیگری نیست و او هم استحقاق این عذاب را دارد بنابراین این ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ هم گدازندهٴ روح است هم گدازندهٴ جسم دیگر بگوید من روزی در میآیم انتقام میگیرم یا الآن مظلومم یا الآن حق با من بود یا بیخود گزارش دادند این حرفها نیست اگر این حرفها نیست پس آن عذاب, عذاب ناشناخته است چه اینکه آن رحمت و آن نعمت هم نعمتِ ناشناخته است هم در بخش رحمت ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ هم در بخش نقمت, خب فرمود: ﴿فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر نه متشابه با این است نه متشابه دنیا اینها شبیه هماند آن وقت اگر هم متشابه هست دربارهٴ بعضی از نعمتهاست یعنی این مقدار نعمتی که به آنها میدهند از خوراکی میگویند این شبیه همان است که ما در دنیا چشیدیم یعنی شبیه همان نماز و روزه است اما غیر از اینها چیزهای دیگر هم هست که ﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ دربارهٴ آنها نیست در قرآن ندارد که تمام نِعَم دنیا از سنخ ﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ است که, فرمود: ﴿کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً﴾ اینها ﴿قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾ از این قبیل است اما یک سلسله چیزهایی هم هست که ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ خب. فرمود: ﴿قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً ٭ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ که ایمان به تنهایی کافی نیست عمل صالح هم لازم است ﴿فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَی﴾ یعنی «فله الحُسنیٰ جزاءً» عاقبت حُسنا, خصلت حسنا, درجهٴ حسنا جزای او و پاداش اوست ولی ﴿وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً﴾ ما چه به آنها چه به اینها به هر دو گروه حرفِ آسان میدهیم حرفی که این مسئله ﴿یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ﴾ این جزء حرفهای اوّلیهٴ مکتبهای دین است ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ این برای همهٴ مناهج و شرایع است مثل اینکه دربارهٴ اینکه رهزن همهٴ مردم محبّت دنیاست این حرف در همهٴ شرایع آمده فرمود شما ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی ٭ إِنَّ هذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَی ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی﴾ آخرت بهتر از دنیاست, دنیا رهزن است این حرفِ همهٴ انبیاست و در همهٴ کتابها آمده ﴿إِنَّ هذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَی ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی﴾. این جریان ﴿یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ﴾ از یک سو, ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ از سوی دیگر, ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ از سوی سوم یعنی دین ما بالأخره دین دلپذیری است بر فطرت شما تحمیل نیست ما نمیخواهیم و چیزی نگفتیم که دلمایه نداشته باشد, جانمایه نداشته باشد در گوش جانتان این صدا گوشنواز نباشد نه, چیزی میگوییم که بالأخره در درون شما این حرفها مورد قبول است این ﴿وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً﴾ حرف همه انبیا در همهٴ مکاتب است. به هر تقدیر چه آنچه از الآثارالباقیه ابوریحان نقل شده است که این از ملوک حِمیَر, از حمیر بود چه آنچه دیگران که اکثر مفسّراناند نقل کردند که این اهل یونان بود او شاگرد ارسطو بود و جهانگیر شد چه آن و چه این, قبل از میلاد مسیح(سلام الله علیه) بود نه بعد از میلاد مسیح حالا شما نگاه کنید در شاهنامهٴ مرحوم فردوسی گویا آمده این مسیحی بود حالا ما دوتا ذیالقرنین داریم یا همین ذیالقرنین معروف قرآن است اگر این ذیالقرنین است که این قبل از میلاد مسیح بود حالا نگاه کنید این حرف اصلاً در شاهنامهٴ مرحوم فردوسی هست یا نه, اگر هست بالأخره ببینیم غیر از این ذیالقرنین معروف ذیالقرنین دیگری ایشان سراغ دارند یا همان است اگر همان است بالأخره یا شاگرد ارسطوست و یونانی است یا از قبیلهٴ حِمیَر یمن است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است