display result search
منو
تفسیر آیات 67 تا 71 سوره انفال _ بخش سوم

تفسیر آیات 67 تا 71 سوره انفال _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 67 تا 71 سوره انفال _ بخش سوم"

جمله ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ ...﴾ گرچه خبریه است ولی به داعی انشاء بنا شده است
اسمائی که در پایان هر آیه ذکر می‌شوند ضامن مضمون آن آیه‌اند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ٭ فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾

این جمله ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری﴾ گرچه خبریه است ولی به داعی انشاء بنا شده است و این یک نفیی است که نهی را به همراه دارد نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ احزاب آمده است در سوره احزاب آیه 53 به این صورت آمده ﴿وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا﴾ این ﴿ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا﴾ که جمله نفی است پیام نهی دارد یعنی حق ایذا ندارید اینجا هم ظاهرش نهی است حالا این نهی تحریمی است یا نهی تنزیهی است یا ارشاد است و مانند آن مسائلی است که برخی‌ از آنها گذشت برخی از آنها مطالب‌اش خواهد آمد قرآن کریم در بسیاری از این موارد آن راز و رمز حکم را بازگو می‌کند می‌فرماید شما این مال که می‌طلبید این دنیا است و خدا آخرت می‌خواهد اگر ما گفتیم مؤمنین ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ این حکم اخروی است و شما می‌خواهید این ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ در یک مقطعی به صورت دریافت هدیه تبدیل بشود و حال اینکه این چنین نیست این جنگ بدر اولین جنگ است هنوز پایگاه شما مستقر و مستحکم نشده اینها هم برمی‌گردد توسعه می‌کنند دوباره تهاجم را شروع می‌کنند بنابراین این ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ تاویل آن نهی است اما اینکه فرمود خدا علیم و حکیم است مشابه این هم قبلاً هم گذشت که اسمائی که در پایان هر آیه ذکر می‌شوند ضامن مضمون آن آیه‌اند یعنی شما اگر عزت می‌خواهید باید مطیع راهنمایی عزیز باشید اگر می‌خواهید به حکمت باریابید از رهنمود خدای حکیم بهره ببرید چون ﴿وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ عزت شما و حکمت شما را او باید تأمین کند.
اما کریمه ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ چهار وجه در بحث دیروز از جناب زمخشری نقل شده و اشاره شد به اینکه این آیه منحصر در وجوه چهارگانه نیست وجوه دیگری هم برخی از مفسران ارائه کردند.
وجه پنجم این است که آنچه که قضایای الهی بر آن مستقر شد این است و خداوند فعل قلیله اصحاب بدر دین را یاری کند و کفر را سرنگون چون این قضای الهی بود و مقدر الهی این بود که با اصحاب بدر با همین گروه کم دین را یاری کنند اگر یک غفلتی احیاناً این گروه کرده‌اند خدا از اینها صرف نظر می‌کند آن مطلبی که در قضای الهی گذشت این است این می‌شود وجه پنجم.
وجه ششم که جناب قرطبی در تفسیرش نقل کرده است این است که در کتاب الهی گذشت که خداوند امت را با بوی پیغمبر عذاب نمی‌کند ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ﴾ این مطلب که در همان آن اوائل اشاره شد پیام خاص خود را دارد طوری نیست که اصحاب را جری بکند که آنها فرصت و جرأت بدهد که دست به هر خلافی بزنند بگویند تا پیغمبر زنده است ما در امانیم این چنین نیست و این که آن نازل به عذاب استئصال و عذاب عمومی امت است گذشته از این ممکن است ذات اقدس الهی به احترام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) موقتاً عذاب نکند ولی طلبکاری اینها زمینه عذاب قیامت را فراهم می‌کند بالأخره اینها عذاب قیامت معذب می‌شوند یا بعد از رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عذاب می‌بینند این وصف چندان تام نیست.
وجه هفتم این است که در کتاب الهی گذشت که اگر شما از معاصی کبیره پرهیز کردید با معاصی صغیره مؤاخذه نمی‌شوید ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ که این را هم قرطبی از طبری نقل کرده است این هم تام نیست برای اینکه اسیرگیری در جنگ بدر یک ارتباط تنگاتنگی به استقرار نزاعی یا عدم استقرار نظام دارد جزء معاصی صغیره نیست جزء معاصی کبیره است اگر چنانچه عذاب عظیم به دنبال او است معلوم می‌شود ذنب عظیم است در نوبتهای قبل اشاره شد که از اینکه فرمود ﴿لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ معلوم می‌شود که این اسیر گیری بدون اذن رهبری مسلمین ذنب عظیم است زیرا این ذنب عظیم است که به دنبال‌اش عذاب عظیم را همراه خواهد داشت پس این وجهی هم که جناب قرتوی از طبری نقل می‌کند تام نیست این وجوهی که تام است حالا چهار وجه پنج وجه و مانند آن و بیش از اینها که برخی از مفسران دیگر می‌توانند ارائه کنند همه اینها می‌تواند زیر مجموعه ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ﴾ باشد حصر در یک وجه خاص هم وجهی ندارد دلیلی بر حصر وجود ندارد.
مطلب دیگر این است که این ﴿لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ ظاهرش عذاب دنیوی است چون ذات اقدس اله از این به فعل ماضی یاد کرده است نفرمود ما شما را عذاب می‌کنیم که احتمال بدهیم عذاب آخرت باشد بلکه فرمود ﴿لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ این ظاهرش عذاب دنیا است در تأیید این مطلب آن است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همان جریان جنگ بدر کنار یک درختی بودند بعد طبق نقل برخی از در اهل تفسیر فرمودند آن عذابی که ممکن بود دامن گیر شما بشود به این به من از این درخت نزدیکتر بود یعنی فاصله‌ای نبود یعنی من دیدم آن عذاب را این تمثل آن عذاب بود برای عذاب آن امت بود برای وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که اینها متوسل می‌شدند آن عذاب به حضرت می‌رسید فرمود «ادنی الی من هذه الشجرة» یک درختی هم در میان جنگ بدر بود که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود به اینکه غالب مجاهدین در جنگ در آن بدر در آن لیله بدر می‌لرزیده از شدت هراس مگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که هیچ هراسی احساس نمی‌کرد و تا صبح تحت آن شجره مشغول مناجات با حق بود این همان سکینه است و طمأنیه خاص وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشت که خود حضرت امیر (سلام الله علیه) طبق مرحوم کلینی می‌فرماید «کنا اذا احمر البأس اتقینا او لذنا برسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» ما وقتی نایره جنگ مشتعل می‌شد و خیلی‌ها از ما شهید می‌شدند و از آنها کشته می‌شدند جنگ خیلی مشکل می‌شد ما احساس هراس می‌کردیم به پیغمبر نزدیک می‌شدیم همین که به پیغمبر می‌رسیدند احساس آرامش می‌کردیم.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما اگر ما یقین داشته باشیم که مربوط به آینده است آن وقت اگر کسی ما سؤال بکند که چرا از یک امر آینده با فعل ماضی یاد شده است می‌گویند مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضی است اما اگر به یک فعل ماضی داشتیم نمی‌دانیم مربوط به آینده است که چون آن آینده یقینی الوقوع است از او به فعل ماضی تعبیر شده یا نه مربوط به فعل ماضی است اصل در فعل ماضی همان ظهور در گذشته است.
پرسش: ...
پاسخ: بله این دعا است مثل اینکه دیگران همینطور است این فرمایشی که مرحوم کلینی نقل می‌کنند از خود آن حضرت است دیگر مرحوم کلینی از وجود مبارک حضرت امیر نقل می‌کند که «کنا اذا احمر البأس اتقینا او لذنا برسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» و شاید نسبت به دیگران این طور بود یک نسبت به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برکتی که نصیب حضرت می‌شد به وسیله پیغمبر بود و اگر زمینه هراس فراهم می‌شد خود را به پیغمبر می‌رساند و احساس امن می‌کرد «کنا اذا احمر البأس لذنا» این التجاء و پناه بردن نشانه آن است که ما از نائبه جنگ . بردیم دیگر خب افراد عادی بله اما خود حضرت امیر پرچمدار بود پرچم رسمی مسلمین در جبهه‌ها به دست حضرت امیر بود در یکی از جبهه‌ها دست راست حضرت آسیب دید و اصحاب خواستند آن پرچم رسمی مسلمین را بردارند وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «ضعوه فی شماله» آن پرچم را در دست چپ علی ابن ابی‌طالب (علیه السّلام) بگذارید که «ان شماله خیر من ایمانکم» دست چپ او از دست راست شما بهتر است لذا آن پرچم را به دست چپ حضرت داد دیگران به پرچم نزدیک می‌شدند اما خود حضرت برای دریافت بیت الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نزدیک می‌شد یقیناً خودش هم داخل است بالأخره نگویید من از آنها نمی‌ترسم اما حالا اگر یک وقتی من بخواهم از کسی مدد بگیرم از که کمک بگیرم از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کمک بگیرم این طور نبود که دیگران باشند و وجود مبارک حضرت مستثنی باشد البته وجود مبارک حضرت نسبت به دیگران قابل قیاس نیست اما تمام این برکات با وجود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وسیله خود پیغمبر بود آن عظمتی که ذات اقدس الهی برای پیغمبر قائل است برای ائمه قائل نیست ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ﴾ این درباره آن حضرت بود.
پرسش: ...
پاسخ: بله به تبع حل می‌کند دیگر یعنی چون به منزله نفس است یک سلسله استثنائاتی هم دارد «الا انه لا نبی» اگر استثناء دارد پیامت پای آن استثناء هم مستثنا است دیگر پیامدهای آن مستثنا هم مستثنا است ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ که فرمود من عذاب را به خود نزدیک تر از می‌بینم.
مطلب بعدی آن است که فرمود ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا﴾ از این کلوا معلوم می‌شود که چون اطلاق دارد و هم غنیمتهای جنگ بدر را شامل می‌شود و هم این فدیه‌هایی که از آزادسازی اسرا می‌گرفتند شامل می‌شود معلوم می‌شود که آزاد کردن جایز است این آزاد کردن اگر چنانچه آنها اسیر گیری‌شان باطل بود پس اینها اسیر نیست وقتی اسیر نباشند آزادند وقتی آزاد باشند رها کردن اینها باید بلا عوض باشد پولی که می‌گیرند اگر در قبال آزاد سازی اسیر نباشند اکل مال به باطل است و حلال نیست اما از اینکه فرمود ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا﴾ بنا بر اطلاق این کریمه و شمول فدیه معلوم می‌شود که این فدیه حلال است وقتی فدیه حلال بود فدیه در مقابل تحریر است و آزاد سازی است معلوم می‌شود آزاد سازی درست است تحریر بعد از رقیت معلوم می‌شود آنهایی که گرفته شدند رق بودند بالأخره یک حقی از این مجاهدین بر آنها مستقر شد که آنها این حق را رها می‌کنند به خود آن اسیرها می‌دهند چیزی دریافت می‌کنند حالا اگر خود این اسیر گیری باعث پیدایش یک حقی باشد و لازم نباشد که از سنخ عتق و آزاد سازی باشد باز معلوم می‌شود این اسیر گیری حلال است چرا چون وقتی عوض حلال بود معلوم می‌شود معوض حلال است همان طوری که در مکاسب محرمه از حرمت معوض پی به حرمت عوض می‌برند «ان الله سبحانه تعالی اذا حرم شیء حرم ثمنه» از حلیت عوض هم به حلیت معوض می‌توان پی برد اگر انسان ثمنی که دریافت می‌کند حلال است یا مزدی که دریافت می‌کند حلال است معلوم می‌شود آن کاری که انجام داده است و در قبال کار اجرت می‌گیرد یا کالایی که عطاء کرده است و در قبال کالا بها دریافت می‌کند آن کالا حلال است همان طوری که از حرمت کار و کالا به حرمت عوض پی می‌بریم و معلوم می‌شود این داد و ستد باطل است از حلیت عوض هم به حلیت معوض می‌توان پی برد یعنی می‌توان گفت «ان الله سبحانه تعالی اذا حرم ثمناً او اجرتاً» معلوم می‌شود که احل مثمن و احل العمل دیگر فرض صحیح ندارد که ثمن حلال باشد مثمن حرام یا اجرت حلال باشد ولی کار حرام از اینکه فدیه جزء حلالهای آنها نیست معلوم می‌شود آزاد سازی حلال است و آن هم بعد از اسیر گیری.
اطلاق دیگر این آیه ناظر به آن است که آنچه را که گفته به عنوان غنیمت گرفتید برای شما حلال است و این تقیید می‌شود در آن بحثهای قبلی که در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال درباره تخمیس شده است یعنی آیه 41 سورهٴ مبارکهٴ انفال که بحثش قبلاً گذشت این بود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی﴾ پس آن آیه 41 سورهٴ مبارکهٴ انفال مقید یا مخصص اطلاق یا عموم آیه محل بحث است.
درباره اسیرگیری گرچه قبلاً بنابراین بود که آن کسی که در میدان جنگ گرفته می‌شود او را می‌بستند با اسب یعنی با طناب او می‌شد اسیر یعنی مأسور این فعیل به معنی مفعول است اما الآن اگر کسی اخیذ باشد به اصطلاح مأخوذ باشد ولی مأسور نباشد با اسر با طناب بسته نشود باز هم به آن می‌گویند اسیر پس لغتاً اسیر آن مأسور و بسته است ولی اصطلاحاً بر اثر توسعه هر کسی که در میدان جنگ در اختیار غالب قرار گرفت یعنی در اختیار گروه غالب قرار گرفت به آن می‌گویند اسیر ولو بسته نباشد.
اصل جریان آزاد سازی این سؤال هنوز درست حل نشد که خب اگر این اسیر گیری در جریان جنگ بدر حرام بود پس این حلیتهایی بعدی چیست؟ اگر قضای الهی این بود که این حلال است پس آن تهدید به عذاب عظیم چیست از اینکه تهدید به عذاب عظیم کرده است معلوم می‌شود که شارع حرمت درونش هست از اینکه فرمود ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا﴾ معلوم می‌شود این کار روا است این شبهه را بالأخره باید پاسخ داد برای پاسخ این شبهه وجوهی گفته شد که یکی از آن وجوه آن است که این یک تجری کرده‌اند نه معصیت اینها کار حرام نکرده‌اند از فرمایش حضرت معلوم می‌شود که نکشتن همه و اسیر گیری که زمینه آزاد سازی برخی یا اسلام برخی‌ها و مانند آن باشد یک کار معمول و مقبولی است چون حضرت فرمود به اینکه «الست رجالاً من بنی هاشم اخرجوا کرهاً و من بقی منکم احداً من بنی هاشم فلا تقتله» در همان جریان بدر فرمود به اینکه این مشرکین مکه در اثر سیطره‌ای که داشتند بر آن مسلمانهایی که ایمانشان مکتوم بود بر آنها مسلط بودند آنها را با اکراه و اجبار وارد صحنه جنگ کردند اگر از این بنی‌هاشم و همراهان آنها کسانی که اسلام آوردند منتها اسلامشان مستور است و قدرت انکار نداشتند آنها را نکشید این را قبلاً فرمود از این جریان معلوم می‌شود که آن اسیر گیری کار حلالی بود منتها آنها تجری کردند اذن نگرفتند دستور رسمی نرسیده بود و اسیر گیری و مانند آن وگرنه طبق آن نقلی که جناب ابن اصیل در جلد دوم تاریخ خودش از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد برخی از اهل تفسیر هم این را بازگو کردند این بود که زمینه اسیر گیری فراهم بود عده‌ای مجبور شدند آمدند این یک گروه دیگر که مجبور نشدند در جنگ شرکت کنند ولی حسن عاقبت به انتظار آنها است که عاقبت خوبی داشتند که ایمان آوردند و اسلام را یاری کردند آنها هم اسیر شدند کشته نشدند سهیل بن عمرو که علیه اسلام و مسلمانها تبلیغ می‌کرد وقتی اسیر شد آمد و پیشنهاد داد ما را بکشید وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق نقل قرطوی و دیگران فرمود «دعه سیقوم مقاماً تحمده علیه» این آینده خوبی دارد یک خدماتی می‌کند که شما ثناگوی او خواهید بود و همین ‌طور هم شد این سهیل بن عمرو بعد‌ها مسلمان شد و ترمیم کرد جریان ابوالعاص را که آن روز اول نقل کرده این هم بعد توفیق پیدا کرده مسلمان شد عباس که این طور بود عقیل که این طور بود نوفل که اینطور بود خیلی‌ها مسلمان شدند برخی‌ها هم مسلمان بودند مجبورشان کردند به اینکه برخی‌ها هم حسن عاقبت داشتند بعضی‌ها هم که شرور بودند و به هیچ وجه نه سابقه اسلام داشتند نه لاحقه اسلام به انتظار آنها بود نظیر نذر ابن حارث عقبة بن ابی محیر اینها را پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور کشتن داد بنابراین از جمع این قضایا بر می‌آید که این اسیرگیری کار محرمی نبود و همان آن تحلیل واقعی بود ﴿کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ﴾ وگرنه عذاب عظیم دامنگیرشان می‌شد.
اما اصل اسیرگیری در اسلام آن روزی که اسیرگیری به سود اسلام و مسلمین باشد آن را ولی مسلمین رهبر مسلمین با مشورت مسلمین مسلمانها و کارشناسی آنها انجام می‌دهد آن روزی که وهن باشد هتک باشد این کار را نمی‌کند که اینها دیگر حکم الزامی اسلام جهاد اسلامی نیست اینها حکم تأخیری است در سوره 47 آیه 4 که قبلاً اشاره شد این بود که فرمود وقتی نظام اسلامی مستقر شد از این نو به پایین در آمد ﴿فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ ثخین کردید غلیظ کردید یعنی نظامتان مستحکم شد ﴿فَشُدُّوا الْوَثاقَ﴾ اسیر بگیرید حالا ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ﴾ یا آزادشان می‌کنید ﴿وَ إِمّا فِداءً﴾ یا رایگان یا بلاعوض یا مع العوض خب این راهها را قرآن کریم فراسوی مجاهدین و رهبر اسلامی گذاشت آنها اگر بفهمند یک وقتی کارشناسی کنند که اسیر مذموم است و روانی است این کار را نمی‌کنند یک.
مطلب دیگر آن است که یک کنوانسیونی میثاق بین المللی یک تأهد بین الملل هست که دولت اسلامی در آنجا شرکت کرده یا می‌تواند شرکت کند هر پیمانی را که دولت اسلامی برابر یکی از این اجزای واجب تخییری است آن لازم الاتباع است ممکن است دولت اسلامی در آن سازمان ملل این امر رأی بدهد که ما استرقاق نکنیم کسی را برده نگیریم برده‌گیری که واجب نیست یکی از اجزایی که واجب تخییری است شقوق من اثر است.
مطلب دیگر آن است که آن روزها که اسیر می‌گرفتند بهترین راه برای نجات اسلام و مسلمانها اسیر گیری و استرقاق است برای اینکه گروهی که اگر زیر نظر اسلام باشند با این ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری﴾ اینطور با آنها رفتار می‌شود و اگر کسی رق باشد هیچگونه اهانتی مگر کسی رق شد اهانت او جایز است بر اساس ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ با او رفتار می‌شود الآن که نظام برده‌داری و بردگی افتاده است بسیاری از کشورهای اسلامی در سلسله همین غرب نوین است که آنها را از هر برده‌ای برده‌تر می‌کند این همه جنگهای داخلی که علیه کشورهای در حال توسعه اینها تحمیل می‌کنند از همین است این آفریقای مظلوم همین است این . تحمیل شده همین است اینکه اینها با داشتن معدنهای طلا فقیرانه و گرسنه می‌میرند همین است یعنی از هر بردگی بردگی‌تر خب اینها را آواره کردن مسلمانها از خانه‌شان در اردوگاه اینها را جا دادن همین است اجازه نمی‌دهند که مسلمانها بیایند در خانه خودشان سرزمین خودشان در فلسطین این هم همین است از هر بردگی بدتر مگر اسلام برده می‌گیرد اینطور اهانت می‌کند تحقیر می‌کند ظلم می‌کند مگر مولا حق دارد نسبت به برده به او فحش بدهد بزند او را بعد بگوید او را؟ هیچ حق ندارد اگر این کار را کرد حکومت اسلامی او را تعزیر می‌کند این فقط برای اینکه در تحت مراقبت شدید باشد و تربیت بشود وگرنه الآن نظام برده‌گی بیش از نظام برد‌گی صدر اسلام است آن روز کسی حق نداشت برده را فحش بگوید او را بزند اهانت به او بکند آن نظام را نظام اسلام تا حدودی برای پیشرفت اسرا امضاء کرده بود نه اینکه هرگونه اسیری را با هر گونه ستمی انجام بدهد.
پیشنهادی که داده شد این است درباره اینکه ائمه (علیهم السّلام) با اینکه می‌دانستند مثلاً وجود مبارک حضرت امیر می‌گوید کی شهید می‌شود امام مجتبی می‌دانست که مسموم می‌شود این بحث قبلاً گذشت که اگر مناسبتی پیش بیاید ان‌شاء‌الله که علم غیر ائمه (علیهم السّلام) که تکلیف آور است یا نه اینها هم یک فرصت دیگری مطرح شده سؤالهایی که مطرح می‌شود مناسب با بحث که شما از اینکه فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾ معلوم می‌شود مخصص یا مقیدی ندارد اصل بحث در این بود که ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ این معلوم می‌شود احکام نبوت عامه است اگر این احکام نبوت عامه است انبیای پیشین هم همین را گفتند لذا بعضی از مفسران می‌گویند در سر تسمیه تورات .. بیستم فقره نهایه سیزده همین مجمع آمده است هیچ پیغمبری حق اسیر گیری ندارد مگر اینکه نظام اسلامی او و حکومت او مستحکم باشد و این اصول کلی که اینجا بازگو شده است برابر همان اصول کلی است که در تورات هم بوده.
اما فرمود به اینکه اگر اینها بخواهند خیانتی بورزند این خیانت یا به این است که آن فدیه را ندهند یا نه از توطئه مجدد کنند فرمود تو نگران نباش ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ﴾ یعنی اینها را آزاد بکنید ولو با دریافت فدیه آن کسی که جای پیغمبر نشسته است (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعنی امام معصوم (سلام الله علیه) همین حکم را دارد دیگر این حکم اسلام است دیگر خب ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ﴾ فرمود اگر اینها قصد خیانت کردند حالا یا در عدم پرداخت و عدم تأدیه آن فدیه یا نه قصد تهاجم بعدی دارند فرمود نگران نباش برای اینکه اینها قبلاً با خدا خیانت کردند یعنی دین خدا را قانون خدا را زیر پا گذاشتند علیه توحید تلاش و کوشش کردند و خدای سبحان شما را متمکن کرد و آنها را زیر سلطه مجاهدان شما قرار داد و امکن منهم یعنی امکنک منهم شما متمکن شدید اینها تحت تمکن شما قرار گرفتند خدا به همه این راز و رمزها علیم است و حکیمانه است و توان آن را دارد که دوباره اینها را مخذول کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:38

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی