- 80
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 33 تا 36 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 33 تا 36 سوره انفال":
دو چیز عامل رفع عذاب است و سبب امان است یکی وجود مبارک پیغمبر (ص) و یکی هم استغفار.
مشرکین در حالت اضطرار، دست از شرک برمیدارند و قرآن کریم هم امضاء کرده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ٭ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ﴾
در آیات قبلی فرمود به اینکه دو چیز عامل رفع عذاب است سبب امان است یکی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی استغفار فرمود مادام که اینها استغفار میکنند استغفار که عامل دوم بود آن منتفی است برای اینکه این با شرک سازگار نیست ممکن است این چنین گفته شود که همین مشرکین در سفرهای دریاییشان خدا را با اخلاص میخواندند و قرآن کریم را هم روی این نیایش مخلصانه مشرکین صحه گذاشت فرمود ﴿إِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ پس میشود مشرک با اخلاص خدا را بخواند این پاسخاش آن است که این در حقیقت یک ایمان و توحید مقطعی است و آنها در حالت اضطرار دیگر دست از شرک برمیدارند و قرآن کریم هم امضاء کرده است که فطرتشان در آن حال شکوفا میشود فقط به یاد خدایند چه اینکه ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ﴾ همه بتها از یادتان میرود مگر خدا در آن حال اینها دیگر توبه کردهاند منتها توبهشان مقطعی است توبه مستمر نیست پس مشرک مادامی که مشرک است اهل استغفار نیست ولی گاهی دست از شرک برمیدارد توبه میکند با اخلاص خدا را میخواند ولی دوباره از این حالت ارتداد پیدا میکند وقتی به ساحل نجات رسید دوباره برمیگردد مشرکانه زندگی میکند در این آیه فرمود آنها توبهای نکردند ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ اینها که اهل استغفار و توبه نیستند پس هیچ استحقاقی برای دریافت کمک الهی ندارند ﴿لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ نیست چیزی برای اینها نیست استغفار که به سود آنها بود نداشتند پس چیزی که به سود اینها باشد برای رفع عذاب ندارند نه تنها مانع عذاب را ندارند بلکه گرفتار مقتضی عذابند ﴿وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ اینها مردم را از مسجد الحرام باز میدارند و ادعای آنها این است که «نحن وراث الحرم» ما متولیان حرمیم هر کس را بخواهیم اجازه میدهیم و هر کس را بخواهیم منع میکنیم سر اینکه صد عن سبیل الله میکردند صد با صاد یعنی دیگران را منصرف میکردند سر اینکه دیگران را منع میکردند و از آمدن مسجد الحرام حالا چه در جریان صلح حدیبیه چه از اینکه مسلمانهای مکه بتوانند آزادانه در کنار حرم عبادت کنند این را باز میداشتند منع میکردند سر چنین کار ادعای تولیت بود که ما متولیان حرمیم البته کلیدداری و سقایت حج در اختیار آنها بود در جریان ابو غبشان مرحوم محدث قمی و دیگر مورخان نقل کردهاند که اینها کلیدداری حرم و کعبه را به عنوان یک مرکز تجاری گاهی خرید و فروش میکردند و حتی برخی از همین متولیان دروغین کعبه آن کلیدداری در کعبه را در طائف در یک مجلس مستانی شبانه با دو مشک شراب فروختند قمار کردند و باختند این کاری بود در اختیار آنها کلیدداری کعبه چنین گروهی داعیه تولیت حرم را داشتند میگفتند ما چون متولی حرمیم حق داریم عدهای را منع کنیم قرآن کریم بیانش این است که اینها متولی حرم نیستند ﴿ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ بنایی که بر اساس تقوا بنیان گذاری شده است متولی آن هم باید مردان باتقوا باشند البته این اختصاصی به مسجد الحرام ندارد گرچه بالاصاله درباره مسجد الحرام است ولی همه مراکز مذهبی اینطور است حرمها این طور است مساجد اینطور است مراکز دینی اینچنین است بنایی که بر تقوا نهاده شده متولیان او هیئت امناء او باید مردان باتقوا باشند ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ و البته برخی از آن سنادید قریش میدانند لکن اکثر مردم جاهلند نمیدانند که تولیت کعبه در اختیار آنها نیست خب پس اینها عاملی برای امان ندارند حالا اگر گفته بشود که آنها یک اطاعتی داشتند یک عبادتی داشتند یک نیایشی داشتند و این نیایش در کنار حرم میتواند دافع عذاب باشد آن را پاسخ میدهند به عنوان جواب سؤال مقدر که ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ این هم یک بدعتی بود که گذاشتند همانطوری که در جاهلیت چیزهایی را تحریم کرده بودند نظیر وسیله و حام و امثال ذلک عبادتهایی هم بدعتی داشتند عبادتی که در کنار کعبه میکردند همین سوت کشیدن و کف زدن بود پس اگر کسی بگوید اینها اهل عبادت بودند و دعا و نیایش اینها میتواند عامل رفع عذاب باشد و سبب امان آنها از عذاب باشد آن را قرآن پاسخ میدهد که اینها نمازی نداشتند صلات در اینجا به معنی دعاست و اگر تأویل به صلات شده است یا دعا شده است به قرینه مشاکله است یعنی عبادتهای آنها به گمان آنها که این را عبادت تلقی میکردند جز کف زدن و سوت کشیدن چیز دیگری نبود
پرسش: ...
پاسخ: آن یک داستان دیگری است که ممکن است آن هم اشاره میشود که آن هم ممکن است درست باشد ظاهر قرآن این است که نماز آنها به این صورت است ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ مکاء یعنی سوت کشیدن سفیر و تصدیه هم یعنی کف زدن آن طوری که در اقرب الموارد آمده است مکاء بر وزن زنار یک طائر سفید رنگی بود در حجاز که او زیاد با این سبک میخواند صدا داشت چون او اهل مکاء و سفیر و سوت کشیدن بود نام آن را مکاء بر وزن زنار گذاشت که طائر ابیض بالحجاز لکن برخی از مفسران این را مَکاء ثبت کردند که این مناسبتر است که بر وزن فَعال باشد نه فُعال ولی در اغلب موارد دارد مکاء فی الزنار طائر العدله بالحجاز لها سفیر و این که برخی از مفسران گفتند مکاء به فتح یعنی سور و صوت و مرغ حجازی را هم مکاء میگفتند این به ذهن نزدیکتر میرسد فرمود ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ این تصدیه را گفتند یا از همان صداست صدا عکس العمل نداست که انسان وقتی به صحرا رفت به دامن کوه رفت یا زیر گنبدی قرار گرفت یک ندایی داد صدایی را که برمیگردد این را میگویند صدا آن صوتی که برمیگردد آن را میگویند صدا آن صوتی که خود گوینده ایجاد میکند آن را میگویند ندا صدا برگشت نداست این تصدیه یا مصدر باب تفعیل صداست یا مغلوب شده از تصوده است که اصلاش صده بود ﴿یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ و باب تفعیل که رفت شده تصدیه تصدله بعد منقلب شد شده تصدیه به هر تقدیر عبادت آنها جز این چیز دیگری نبود ﴿إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ ظاهراً این تصدیه همان کف زدن باشد.
وجه دیگری که در شأن نزول این کلمه گفتند این بود که وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مادامی که در مکه تشریف داشتند طرزی نماز میخواندند که هم به طرف کعبه روی کرده باشد هم به طرف بیت المقدس یعنی سبکی میایستادند که هم کعبه قبله ایشان قرار بگیرد قدس بین کعبه و قدس نبود که رو به کعبه باشد پشت به قدس چون بعضی از جاهایی درون مسجد الحرام آدم میتواند طرزی بایستد که رو به کعبه باشد پشت به قدس اما بخش شمالی که بایستد کعبه بین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بین قدس فاصله بود که حضرت به هر دو قبله متوجه میشدند و نماز میخواندند به هر تقدیر حضرت که مشغول نماز بودند گروهی از قبیله خاص یکی طرف راست یکی طرف چپ یکی سوت میکشید یکی کف میزد که مزاحم نماز حضرت باشد که کارشان بود آن هم در شأن نزول این نقل میشود لکن آیه مناسب با این تفسیر اول است چون دارد ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ اگر بفرماید کار آنها این بود این میتواند جامع هر دو باشد اما چون از آن کار به عنوان عبادت یاد کرده است معلوم میشود همان وجه اول اولی است نه وجه دوم در جریان عند البیت هم گفته شد به اینکه برخی از همان آن حجازیها نشان دادند گفتند که کاری که اعراب در زمان نزول آن آیه انجام میدادند کنار همان کوه ابوقبیس بود آن گاه اگر چنانچه آن قضیه و آن تاریخ درست باشد منظور از این عند البیت آن عند حقیقی نیست آن عند تقریبی است برای اینکه کوه ابوقبیس اشراف دارد الآن گرچه همه برداشته شد اشراف داشت بر کعبه و اگر نزدیک ابوقبیس بود دامنه ابوقبیس بود عند البیت گفتناش دیگر روی قضیه اشراف است ولی ظاهرش این است که همان نزدیک بیت بود اینها این کار را میکردند و با آن شأن نزولی که نقل کردند که اینها طوافشان عاریاً بود و دور کعبه طواف میکردند و خدا را عبادت میکردند با سوت کشیدن و با کف زدن این سازگارتر است ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ خب.
بعد از اینکه فرمود مقتضیات عذاب حاصل است شرایط عذاب حاصل است مانعی برای عذاب نیست آنگاه فرمود ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ که در جریان جنگ بدر و احد و مانند آن که از اینها کشتند و اسیر گرفتند قابل تشویق است ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ در اثر کفری که میورزیدید ارتباطتان از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قطع شد ارتباطتان از استغفار قطع شد شما به تعبیر قرآن نائی بودند هم ناهی قرآن درباره بعضی از تبهکاران دارد که نه خودشان به عبادت تن درمیدهند نه اجازه میدهند بندگان خدا خدا را درست عبادت کنند ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ اینها هم نائیاند هم ناهی نائی یعنی زور ناهی هم یعنی بازدارنده اینکه میگویند حج تمتع مال نائی است یعنی مال کسی که دور باشد از حرم.
پرسش: ...
پاسخ: آن را در بحثهای دو روز قبل از سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی نقل شد که این جمله خبریه نیست که به داعیه انشاء القا شده باشد که بخواهد جعل تولیت کند ظاهرش خبر هست منتها مستلزم انشاء خواهد بود منافات ندارد که مستلزم انشاء هم باشد اولیای حرم جز مردان باتقوا کسی نیست منتها روی آن ملاکی که هست میشود از مسجد الحرام به سایر مساجد تعدی کرد اصولاً بنایی که اسس علی التقوا هیئت امنای او متولیان او هم باید مردان باتقوا باشند اگر کسی جزء متقیان نبود صلاحیت آن را ندارد که از اعضای هیئت امنای مراکز مذهبی باشد این را میشود از آیه فهمید خب ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ بعد از اینکه صغرا و کبرا را همه چیز را فرمود آن وقت نتیجه گیری کرد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود شما باید عذاب ببینید برای اینکه حرمت حرم را رعایت نکردید نه خودتان کعبه را مطاف صحیح دانستید و قبله درست و نه گذاشتید کسانی که کعبه را مطاف صحیح و قبله میدانند در کنارش عبادت کنند قهراً کعبه مهجور شده است وقتی کعبه مهجور بشود عذاب الهی میآید بعد این منطبق میشود با آنچه که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن وصیت معروفشان دارند که «الله الله فی بیت ربکم» خدا را رعایت کنید در گرامیداشت خانه او یعنی کعبه «ان ترک لم تنظروا» اگر بیت الله ترک بشود از مصاف بودن بیفتد از قبله بودن بیفتد حرمت خاص خودش را از دست بدهد خدا به شما مهلت نخواهد داد دیگر انظار و امهالی برای شما نیست شما منظر و مهلت داده نخواهید بود «ان ترک لم تنظروا» یعنی اگر بیت خدا ترک بشود از مصاف بودن و قبله بودن خدا به شما مهلت نمیدهد عذاب زودرس به حیاتتان خاتمه خواهد داد این تأیید میکند آنچه را که از بیان نورانی حضرت امیر آمده است بلکه آن بیان را میشود گفت از این کریمه استنباط شده است
قرطبی نقل میکند که یک مردی بعد از رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) توبه کرد و جامه تقوا در بر کرد به او گفتند اگر در زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) توبه میکردی حضرت خوشحال میشد چطور بعد از آن حضرت توبه کردی گفت بالاخره خواستیم عمری را با این وضع بگذرانیم الآن که حضرت رحلت کرده است اگر من آن راه قبلی را ادامه بدهم هیچ امانی از عذاب الهی نیست چون دو امان وجود داشت یکی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود یکی استغفار و توبه چون ما امان قبلی را از دست دادیم چاره جز این امان بعدی نیست لذا این کار را کردم از اینجا معلوم میشود که گرچه این روایت نیست برداشت آنها راجع به فرد و جامعه است که افراد هم همین حکم را دارد جامعه هم همین حکم را دارد آنها برداشتشان این بود اما حالا واقعاً از آیه میتوان چنین برداشتی کرد چون ذات اقدس الهی حکم جامعه را با حکم فرد فرق میگذارد اگر فردی در جامعه سالم رو به تباهی برود ممکن است خدا او را عذاب نکند مگر در قیامت چون در جریان وعده به نحو مجری کلی قرآن کریم وعده داد هر کس رو به خدا برود مرد باتقوا باشد پاداش خود را خواهد داشت در هیچ کاری نمیماند ومانند آن ﴿مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾ چه فرد چه جامعه ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ چه فرد چه جامعه اما اگر کسی بیراهه رفت ولی اکثری آن جامعه مردان صلاح و فلاح بودند این چنین نیست که حالا خدا وعید داده باشد در قرآن یک چنین چیزی قطعی باشد که ما او را در دنیا میگیریم در قرآن راجع به وعده فرمود چه در دنیا چه در آخرت کسی که مستقیم باشد بهره خوب میبرد هرگز نمیماند درباره وعده چه در دنیا باشد به این شخص پاداش خوب میدهد چه در آخرت درباره وعید راجع به آخرت هم کیفر قطعی دارد اگر کسی بیراهه رفت کیفر تلخاش در آخرت به انتظار اوست این دو مطلب.
پس در دنیا چه فرد چه جامعه مستقیم حرکت کنند از فیض الهی برخوردارند و همین مردان الهی در آخرت هم یقیناً از فیض الهی برخوردارند این دو درباره وعید اگر فردی بیراهه رفت یقیناً در آخرت کیفر تلخاش را خواهد دید اما حالا در دنیا ذات اقدس الهی او را معذب بکند یک چنین وعیدی در قرآن نیست اما جامعه اگر چنانچه دین را پشت سر بگذارد و _معاذ الله_ بیراهه برود گذشته از اینکه عذاب آخرت در انتظار اوست عذاب استئصال و مانند آن هم آنها را تهدید میکند که اگر یک ملتی یک امتی بیراهه رفت خدا آنها را عذاب میکند در دنیا لذا ممکن است کسی در دنیا در فضای جامعه دینی حرکت کند از برکت آنها در امان باشد ولو در آخرت خودش معذب است در آخرت ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ نظام آخرت در عین حال که همه با هماند هیچ کس با دیگری نیست برابر سوره اذا وقعه ﴿إِنَّ اْلأَوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ همه میلیاردها مردمی که بودند و هستند و بعدها خواهند آمد در قیامت در ساحره واحده جمع میشوند اما همه تک زندگی میکنند هیچ کس در کنار سفره دیگری نیست رابطه اجتماعی هم ندارد لا بیع فیها و لا خلة نه روابط در آنجا حاکم است نه ضوابط نه ضابطه خرید و فروش و مضارعه و مساقات و شرکا و امثال ذلک هست که کسی از راه تجارت چیزی را بخرد یا بفروشد نه روابط دوستانه است نه خلت و خلیل بازی و دوست بازی و رفاقت در آنجاست که کسی از دوست خودش چیزی را رایگان بگیرد نه ضابطه بیع و تجارت در آنجا هست ﴿لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾ میماند شفاعت آن هم به اذن خدا باید باشد خب.
بنابراین در عین حال که همه باهماند اما زندگی همه تنهاست ولی در دنیا مکن است ذات اقدس الهی به برکت نیکان عذاب را از بدن بردارد در بعضی از ادعیه نظیر آنچه که در دعای کمیل و مانند آن آمده است که «اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل البلاء» این هم تأیید میکند که گاهی برخی از گناهان سبب بلا میشود و این هم جزو خصائص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن بعد منفی بعد مثبت خصیص مشترک است بیان ذلک این است که به برکت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ماعدا مرزوق بودند متنعم بودند الآن هم به وجود مبارک امام عصر (ارواحنا فداه) «بیمنه رزق الورا و بوجوده ثبتت الارض و السماء» اما در آن بعد منفی که باعث رفع عذاب باشد یک همچین چیزی در مورد ائمه نیامده این ظاهراً جزو خصائص خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اینی که مرحوم سید رضی از وجود مبارک امام باقر نقل میکند در نهجالبلاغه که امام باقر از وجود مبارک حضرت امیر نقل میکند آن هم مؤید همین مطلب است که دو تا امان بود برای رفع عذاب یکی وجود مبارک پیغمبر یکی هم استغفار معلوم میشود در آن بعد مثبت که ریزش رحمت است ائمه (علیهم السلام) کار پیغمبر را میکنند اما در آن بعد منفی که سبب رفع عذاب باشد این جزو خصائص النبی است با همان طوری که بر آن حضرت نماز شب واجب بود و چیزهای دیگری برای حضرت واجب بود و مختصاتی داشت یا چیزهایی بر حضرت حرام بود و بر ائمه دیگر حرام نبود یا بر ائمه (علیهم الصلاة و علیهم السلام) واجب نبود این هم محتمل است جزء خصائص باشد البته دلیل عقلی بر حصر نیست ممکن است این دلیل اقامه بشود که این ضوابط مقدس هم مثل آن حضرتاند بعضی از موارد هم فی الجمله تأیید میکند اما بالجمله یک شاهد داشته باشیم هنوز پیدا نشده که وجود مبارک امام هر وقتی هم کار پیغمبر را بکند (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در رفع عذاب و امان برای امت باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر اما مع ذلک نماز شب بر حضرت امیر واجب نبود مثلاً ازدواج با نه همسر برای حضرت امیر نبود که اینها مقام علامه و دیگران تذکره و غیر تذکره ذکر کردند خصائص النبی یک حساب دیگری دارند مع ذلک با اینکه این بود الا ما خرج بالدلیل بعضی از امور جزو مختصات پیغمبر است مثل همان خطبه قاطعه که وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) فرمود «انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنی ولکن انت الوزیر» فرمود هر چه من میبینم تو میبینی هر چه من میشنوم تو میشنوی ولی تو پیغمبر نیستی وزیر منی در عین حال که به منزله نفس پیغمبر است اما یک خصائصی هم برای خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست که برای حضرت امیر نیست آنجا دارد که ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ ملحق میشوند ولی منظور آن است که یک احتمال این است که چیزی برای جزء خصائص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد که برای ائمه نیست محال نیست که اینها این ذوات مقدس هم مثل خود پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) عامل رفع عذاب باشد چه اینکه بعضی از شواهد هم تأیید میکند اما طبق بیان خود ائمه (علیهم السلام) این جزو خصائص پیغمبر حساب شده است خصائص النبی هم این چنین است.
مطلب دیگر آن است که این سوت کشیدنها و کف زدنها فی الجمله یک کار لهوی است اما دلیل بر حرمت آنها نیست فضلا از اینکه کفر باشد اگر کفار یک چنین کاری میکردند به عنوان بدعت در دین این کار را میکردند به عنوان عبادت این کار را میکردند یا به عنوان ایذاء پیغمبر این شأن نزولها هر کدام باشد بالاخره یا تشریع است یا ایذا شخص پیغمبر است که میخواهند جلوی او را بگیرند همین تعبیری که والغوا فیه با لغو نگذارید صدای قرآن به مردم برسد همین کار بود وقتی حضرت مشغول نماز بود در کنار کعبه یکی طرف راست یکی طرف چپ یکی سوت میکشید یکی کف میزد خب اگر این کار باشد البته معصیت کبیره است و اگر به عنوان عبادت این را بدعت بگذارند خب این هم معصیت کبیره است اما صرف کف زدن و سوت کشیدن این اگر عوارض جانبی نداشته باشد دلیل بر منع حرمتاش نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
دو چیز عامل رفع عذاب است و سبب امان است یکی وجود مبارک پیغمبر (ص) و یکی هم استغفار.
مشرکین در حالت اضطرار، دست از شرک برمیدارند و قرآن کریم هم امضاء کرده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ٭ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ﴾
در آیات قبلی فرمود به اینکه دو چیز عامل رفع عذاب است سبب امان است یکی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی استغفار فرمود مادام که اینها استغفار میکنند استغفار که عامل دوم بود آن منتفی است برای اینکه این با شرک سازگار نیست ممکن است این چنین گفته شود که همین مشرکین در سفرهای دریاییشان خدا را با اخلاص میخواندند و قرآن کریم را هم روی این نیایش مخلصانه مشرکین صحه گذاشت فرمود ﴿إِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ پس میشود مشرک با اخلاص خدا را بخواند این پاسخاش آن است که این در حقیقت یک ایمان و توحید مقطعی است و آنها در حالت اضطرار دیگر دست از شرک برمیدارند و قرآن کریم هم امضاء کرده است که فطرتشان در آن حال شکوفا میشود فقط به یاد خدایند چه اینکه ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ﴾ همه بتها از یادتان میرود مگر خدا در آن حال اینها دیگر توبه کردهاند منتها توبهشان مقطعی است توبه مستمر نیست پس مشرک مادامی که مشرک است اهل استغفار نیست ولی گاهی دست از شرک برمیدارد توبه میکند با اخلاص خدا را میخواند ولی دوباره از این حالت ارتداد پیدا میکند وقتی به ساحل نجات رسید دوباره برمیگردد مشرکانه زندگی میکند در این آیه فرمود آنها توبهای نکردند ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ اینها که اهل استغفار و توبه نیستند پس هیچ استحقاقی برای دریافت کمک الهی ندارند ﴿لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ نیست چیزی برای اینها نیست استغفار که به سود آنها بود نداشتند پس چیزی که به سود اینها باشد برای رفع عذاب ندارند نه تنها مانع عذاب را ندارند بلکه گرفتار مقتضی عذابند ﴿وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ اینها مردم را از مسجد الحرام باز میدارند و ادعای آنها این است که «نحن وراث الحرم» ما متولیان حرمیم هر کس را بخواهیم اجازه میدهیم و هر کس را بخواهیم منع میکنیم سر اینکه صد عن سبیل الله میکردند صد با صاد یعنی دیگران را منصرف میکردند سر اینکه دیگران را منع میکردند و از آمدن مسجد الحرام حالا چه در جریان صلح حدیبیه چه از اینکه مسلمانهای مکه بتوانند آزادانه در کنار حرم عبادت کنند این را باز میداشتند منع میکردند سر چنین کار ادعای تولیت بود که ما متولیان حرمیم البته کلیدداری و سقایت حج در اختیار آنها بود در جریان ابو غبشان مرحوم محدث قمی و دیگر مورخان نقل کردهاند که اینها کلیدداری حرم و کعبه را به عنوان یک مرکز تجاری گاهی خرید و فروش میکردند و حتی برخی از همین متولیان دروغین کعبه آن کلیدداری در کعبه را در طائف در یک مجلس مستانی شبانه با دو مشک شراب فروختند قمار کردند و باختند این کاری بود در اختیار آنها کلیدداری کعبه چنین گروهی داعیه تولیت حرم را داشتند میگفتند ما چون متولی حرمیم حق داریم عدهای را منع کنیم قرآن کریم بیانش این است که اینها متولی حرم نیستند ﴿ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ بنایی که بر اساس تقوا بنیان گذاری شده است متولی آن هم باید مردان باتقوا باشند البته این اختصاصی به مسجد الحرام ندارد گرچه بالاصاله درباره مسجد الحرام است ولی همه مراکز مذهبی اینطور است حرمها این طور است مساجد اینطور است مراکز دینی اینچنین است بنایی که بر تقوا نهاده شده متولیان او هیئت امناء او باید مردان باتقوا باشند ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ و البته برخی از آن سنادید قریش میدانند لکن اکثر مردم جاهلند نمیدانند که تولیت کعبه در اختیار آنها نیست خب پس اینها عاملی برای امان ندارند حالا اگر گفته بشود که آنها یک اطاعتی داشتند یک عبادتی داشتند یک نیایشی داشتند و این نیایش در کنار حرم میتواند دافع عذاب باشد آن را پاسخ میدهند به عنوان جواب سؤال مقدر که ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ این هم یک بدعتی بود که گذاشتند همانطوری که در جاهلیت چیزهایی را تحریم کرده بودند نظیر وسیله و حام و امثال ذلک عبادتهایی هم بدعتی داشتند عبادتی که در کنار کعبه میکردند همین سوت کشیدن و کف زدن بود پس اگر کسی بگوید اینها اهل عبادت بودند و دعا و نیایش اینها میتواند عامل رفع عذاب باشد و سبب امان آنها از عذاب باشد آن را قرآن پاسخ میدهد که اینها نمازی نداشتند صلات در اینجا به معنی دعاست و اگر تأویل به صلات شده است یا دعا شده است به قرینه مشاکله است یعنی عبادتهای آنها به گمان آنها که این را عبادت تلقی میکردند جز کف زدن و سوت کشیدن چیز دیگری نبود
پرسش: ...
پاسخ: آن یک داستان دیگری است که ممکن است آن هم اشاره میشود که آن هم ممکن است درست باشد ظاهر قرآن این است که نماز آنها به این صورت است ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ مکاء یعنی سوت کشیدن سفیر و تصدیه هم یعنی کف زدن آن طوری که در اقرب الموارد آمده است مکاء بر وزن زنار یک طائر سفید رنگی بود در حجاز که او زیاد با این سبک میخواند صدا داشت چون او اهل مکاء و سفیر و سوت کشیدن بود نام آن را مکاء بر وزن زنار گذاشت که طائر ابیض بالحجاز لکن برخی از مفسران این را مَکاء ثبت کردند که این مناسبتر است که بر وزن فَعال باشد نه فُعال ولی در اغلب موارد دارد مکاء فی الزنار طائر العدله بالحجاز لها سفیر و این که برخی از مفسران گفتند مکاء به فتح یعنی سور و صوت و مرغ حجازی را هم مکاء میگفتند این به ذهن نزدیکتر میرسد فرمود ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ این تصدیه را گفتند یا از همان صداست صدا عکس العمل نداست که انسان وقتی به صحرا رفت به دامن کوه رفت یا زیر گنبدی قرار گرفت یک ندایی داد صدایی را که برمیگردد این را میگویند صدا آن صوتی که برمیگردد آن را میگویند صدا آن صوتی که خود گوینده ایجاد میکند آن را میگویند ندا صدا برگشت نداست این تصدیه یا مصدر باب تفعیل صداست یا مغلوب شده از تصوده است که اصلاش صده بود ﴿یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ و باب تفعیل که رفت شده تصدیه تصدله بعد منقلب شد شده تصدیه به هر تقدیر عبادت آنها جز این چیز دیگری نبود ﴿إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ ظاهراً این تصدیه همان کف زدن باشد.
وجه دیگری که در شأن نزول این کلمه گفتند این بود که وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مادامی که در مکه تشریف داشتند طرزی نماز میخواندند که هم به طرف کعبه روی کرده باشد هم به طرف بیت المقدس یعنی سبکی میایستادند که هم کعبه قبله ایشان قرار بگیرد قدس بین کعبه و قدس نبود که رو به کعبه باشد پشت به قدس چون بعضی از جاهایی درون مسجد الحرام آدم میتواند طرزی بایستد که رو به کعبه باشد پشت به قدس اما بخش شمالی که بایستد کعبه بین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بین قدس فاصله بود که حضرت به هر دو قبله متوجه میشدند و نماز میخواندند به هر تقدیر حضرت که مشغول نماز بودند گروهی از قبیله خاص یکی طرف راست یکی طرف چپ یکی سوت میکشید یکی کف میزد که مزاحم نماز حضرت باشد که کارشان بود آن هم در شأن نزول این نقل میشود لکن آیه مناسب با این تفسیر اول است چون دارد ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ اگر بفرماید کار آنها این بود این میتواند جامع هر دو باشد اما چون از آن کار به عنوان عبادت یاد کرده است معلوم میشود همان وجه اول اولی است نه وجه دوم در جریان عند البیت هم گفته شد به اینکه برخی از همان آن حجازیها نشان دادند گفتند که کاری که اعراب در زمان نزول آن آیه انجام میدادند کنار همان کوه ابوقبیس بود آن گاه اگر چنانچه آن قضیه و آن تاریخ درست باشد منظور از این عند البیت آن عند حقیقی نیست آن عند تقریبی است برای اینکه کوه ابوقبیس اشراف دارد الآن گرچه همه برداشته شد اشراف داشت بر کعبه و اگر نزدیک ابوقبیس بود دامنه ابوقبیس بود عند البیت گفتناش دیگر روی قضیه اشراف است ولی ظاهرش این است که همان نزدیک بیت بود اینها این کار را میکردند و با آن شأن نزولی که نقل کردند که اینها طوافشان عاریاً بود و دور کعبه طواف میکردند و خدا را عبادت میکردند با سوت کشیدن و با کف زدن این سازگارتر است ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ خب.
بعد از اینکه فرمود مقتضیات عذاب حاصل است شرایط عذاب حاصل است مانعی برای عذاب نیست آنگاه فرمود ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ که در جریان جنگ بدر و احد و مانند آن که از اینها کشتند و اسیر گرفتند قابل تشویق است ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ در اثر کفری که میورزیدید ارتباطتان از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قطع شد ارتباطتان از استغفار قطع شد شما به تعبیر قرآن نائی بودند هم ناهی قرآن درباره بعضی از تبهکاران دارد که نه خودشان به عبادت تن درمیدهند نه اجازه میدهند بندگان خدا خدا را درست عبادت کنند ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ اینها هم نائیاند هم ناهی نائی یعنی زور ناهی هم یعنی بازدارنده اینکه میگویند حج تمتع مال نائی است یعنی مال کسی که دور باشد از حرم.
پرسش: ...
پاسخ: آن را در بحثهای دو روز قبل از سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی نقل شد که این جمله خبریه نیست که به داعیه انشاء القا شده باشد که بخواهد جعل تولیت کند ظاهرش خبر هست منتها مستلزم انشاء خواهد بود منافات ندارد که مستلزم انشاء هم باشد اولیای حرم جز مردان باتقوا کسی نیست منتها روی آن ملاکی که هست میشود از مسجد الحرام به سایر مساجد تعدی کرد اصولاً بنایی که اسس علی التقوا هیئت امنای او متولیان او هم باید مردان باتقوا باشند اگر کسی جزء متقیان نبود صلاحیت آن را ندارد که از اعضای هیئت امنای مراکز مذهبی باشد این را میشود از آیه فهمید خب ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ بعد از اینکه صغرا و کبرا را همه چیز را فرمود آن وقت نتیجه گیری کرد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود شما باید عذاب ببینید برای اینکه حرمت حرم را رعایت نکردید نه خودتان کعبه را مطاف صحیح دانستید و قبله درست و نه گذاشتید کسانی که کعبه را مطاف صحیح و قبله میدانند در کنارش عبادت کنند قهراً کعبه مهجور شده است وقتی کعبه مهجور بشود عذاب الهی میآید بعد این منطبق میشود با آنچه که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن وصیت معروفشان دارند که «الله الله فی بیت ربکم» خدا را رعایت کنید در گرامیداشت خانه او یعنی کعبه «ان ترک لم تنظروا» اگر بیت الله ترک بشود از مصاف بودن بیفتد از قبله بودن بیفتد حرمت خاص خودش را از دست بدهد خدا به شما مهلت نخواهد داد دیگر انظار و امهالی برای شما نیست شما منظر و مهلت داده نخواهید بود «ان ترک لم تنظروا» یعنی اگر بیت خدا ترک بشود از مصاف بودن و قبله بودن خدا به شما مهلت نمیدهد عذاب زودرس به حیاتتان خاتمه خواهد داد این تأیید میکند آنچه را که از بیان نورانی حضرت امیر آمده است بلکه آن بیان را میشود گفت از این کریمه استنباط شده است
قرطبی نقل میکند که یک مردی بعد از رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) توبه کرد و جامه تقوا در بر کرد به او گفتند اگر در زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) توبه میکردی حضرت خوشحال میشد چطور بعد از آن حضرت توبه کردی گفت بالاخره خواستیم عمری را با این وضع بگذرانیم الآن که حضرت رحلت کرده است اگر من آن راه قبلی را ادامه بدهم هیچ امانی از عذاب الهی نیست چون دو امان وجود داشت یکی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود یکی استغفار و توبه چون ما امان قبلی را از دست دادیم چاره جز این امان بعدی نیست لذا این کار را کردم از اینجا معلوم میشود که گرچه این روایت نیست برداشت آنها راجع به فرد و جامعه است که افراد هم همین حکم را دارد جامعه هم همین حکم را دارد آنها برداشتشان این بود اما حالا واقعاً از آیه میتوان چنین برداشتی کرد چون ذات اقدس الهی حکم جامعه را با حکم فرد فرق میگذارد اگر فردی در جامعه سالم رو به تباهی برود ممکن است خدا او را عذاب نکند مگر در قیامت چون در جریان وعده به نحو مجری کلی قرآن کریم وعده داد هر کس رو به خدا برود مرد باتقوا باشد پاداش خود را خواهد داشت در هیچ کاری نمیماند ومانند آن ﴿مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾ چه فرد چه جامعه ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ چه فرد چه جامعه اما اگر کسی بیراهه رفت ولی اکثری آن جامعه مردان صلاح و فلاح بودند این چنین نیست که حالا خدا وعید داده باشد در قرآن یک چنین چیزی قطعی باشد که ما او را در دنیا میگیریم در قرآن راجع به وعده فرمود چه در دنیا چه در آخرت کسی که مستقیم باشد بهره خوب میبرد هرگز نمیماند درباره وعده چه در دنیا باشد به این شخص پاداش خوب میدهد چه در آخرت درباره وعید راجع به آخرت هم کیفر قطعی دارد اگر کسی بیراهه رفت کیفر تلخاش در آخرت به انتظار اوست این دو مطلب.
پس در دنیا چه فرد چه جامعه مستقیم حرکت کنند از فیض الهی برخوردارند و همین مردان الهی در آخرت هم یقیناً از فیض الهی برخوردارند این دو درباره وعید اگر فردی بیراهه رفت یقیناً در آخرت کیفر تلخاش را خواهد دید اما حالا در دنیا ذات اقدس الهی او را معذب بکند یک چنین وعیدی در قرآن نیست اما جامعه اگر چنانچه دین را پشت سر بگذارد و _معاذ الله_ بیراهه برود گذشته از اینکه عذاب آخرت در انتظار اوست عذاب استئصال و مانند آن هم آنها را تهدید میکند که اگر یک ملتی یک امتی بیراهه رفت خدا آنها را عذاب میکند در دنیا لذا ممکن است کسی در دنیا در فضای جامعه دینی حرکت کند از برکت آنها در امان باشد ولو در آخرت خودش معذب است در آخرت ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ نظام آخرت در عین حال که همه با هماند هیچ کس با دیگری نیست برابر سوره اذا وقعه ﴿إِنَّ اْلأَوَّلینَ وَ اْلآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ همه میلیاردها مردمی که بودند و هستند و بعدها خواهند آمد در قیامت در ساحره واحده جمع میشوند اما همه تک زندگی میکنند هیچ کس در کنار سفره دیگری نیست رابطه اجتماعی هم ندارد لا بیع فیها و لا خلة نه روابط در آنجا حاکم است نه ضوابط نه ضابطه خرید و فروش و مضارعه و مساقات و شرکا و امثال ذلک هست که کسی از راه تجارت چیزی را بخرد یا بفروشد نه روابط دوستانه است نه خلت و خلیل بازی و دوست بازی و رفاقت در آنجاست که کسی از دوست خودش چیزی را رایگان بگیرد نه ضابطه بیع و تجارت در آنجا هست ﴿لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾ میماند شفاعت آن هم به اذن خدا باید باشد خب.
بنابراین در عین حال که همه باهماند اما زندگی همه تنهاست ولی در دنیا مکن است ذات اقدس الهی به برکت نیکان عذاب را از بدن بردارد در بعضی از ادعیه نظیر آنچه که در دعای کمیل و مانند آن آمده است که «اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل البلاء» این هم تأیید میکند که گاهی برخی از گناهان سبب بلا میشود و این هم جزو خصائص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن بعد منفی بعد مثبت خصیص مشترک است بیان ذلک این است که به برکت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ماعدا مرزوق بودند متنعم بودند الآن هم به وجود مبارک امام عصر (ارواحنا فداه) «بیمنه رزق الورا و بوجوده ثبتت الارض و السماء» اما در آن بعد منفی که باعث رفع عذاب باشد یک همچین چیزی در مورد ائمه نیامده این ظاهراً جزو خصائص خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اینی که مرحوم سید رضی از وجود مبارک امام باقر نقل میکند در نهجالبلاغه که امام باقر از وجود مبارک حضرت امیر نقل میکند آن هم مؤید همین مطلب است که دو تا امان بود برای رفع عذاب یکی وجود مبارک پیغمبر یکی هم استغفار معلوم میشود در آن بعد مثبت که ریزش رحمت است ائمه (علیهم السلام) کار پیغمبر را میکنند اما در آن بعد منفی که سبب رفع عذاب باشد این جزو خصائص النبی است با همان طوری که بر آن حضرت نماز شب واجب بود و چیزهای دیگری برای حضرت واجب بود و مختصاتی داشت یا چیزهایی بر حضرت حرام بود و بر ائمه دیگر حرام نبود یا بر ائمه (علیهم الصلاة و علیهم السلام) واجب نبود این هم محتمل است جزء خصائص باشد البته دلیل عقلی بر حصر نیست ممکن است این دلیل اقامه بشود که این ضوابط مقدس هم مثل آن حضرتاند بعضی از موارد هم فی الجمله تأیید میکند اما بالجمله یک شاهد داشته باشیم هنوز پیدا نشده که وجود مبارک امام هر وقتی هم کار پیغمبر را بکند (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در رفع عذاب و امان برای امت باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر اما مع ذلک نماز شب بر حضرت امیر واجب نبود مثلاً ازدواج با نه همسر برای حضرت امیر نبود که اینها مقام علامه و دیگران تذکره و غیر تذکره ذکر کردند خصائص النبی یک حساب دیگری دارند مع ذلک با اینکه این بود الا ما خرج بالدلیل بعضی از امور جزو مختصات پیغمبر است مثل همان خطبه قاطعه که وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) فرمود «انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنی ولکن انت الوزیر» فرمود هر چه من میبینم تو میبینی هر چه من میشنوم تو میشنوی ولی تو پیغمبر نیستی وزیر منی در عین حال که به منزله نفس پیغمبر است اما یک خصائصی هم برای خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست که برای حضرت امیر نیست آنجا دارد که ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ ملحق میشوند ولی منظور آن است که یک احتمال این است که چیزی برای جزء خصائص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد که برای ائمه نیست محال نیست که اینها این ذوات مقدس هم مثل خود پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) عامل رفع عذاب باشد چه اینکه بعضی از شواهد هم تأیید میکند اما طبق بیان خود ائمه (علیهم السلام) این جزو خصائص پیغمبر حساب شده است خصائص النبی هم این چنین است.
مطلب دیگر آن است که این سوت کشیدنها و کف زدنها فی الجمله یک کار لهوی است اما دلیل بر حرمت آنها نیست فضلا از اینکه کفر باشد اگر کفار یک چنین کاری میکردند به عنوان بدعت در دین این کار را میکردند به عنوان عبادت این کار را میکردند یا به عنوان ایذاء پیغمبر این شأن نزولها هر کدام باشد بالاخره یا تشریع است یا ایذا شخص پیغمبر است که میخواهند جلوی او را بگیرند همین تعبیری که والغوا فیه با لغو نگذارید صدای قرآن به مردم برسد همین کار بود وقتی حضرت مشغول نماز بود در کنار کعبه یکی طرف راست یکی طرف چپ یکی سوت میکشید یکی کف میزد خب اگر این کار باشد البته معصیت کبیره است و اگر به عنوان عبادت این را بدعت بگذارند خب این هم معصیت کبیره است اما صرف کف زدن و سوت کشیدن این اگر عوارض جانبی نداشته باشد دلیل بر منع حرمتاش نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است