- 156
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 49 تا 51 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 49 تا 51 سوره انفال":
چنین نیست که جریان جهاد صحنه بدر فقط به پیروزی مسلمین و شکست کفار ختم شده باشد
تمام این کارها را فرشتگان به تدبیر و اذن ذات اقدس اله انجام میدهند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ ٭ ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾
حضور منافقین در جریان بدر مستبعد نیست هنوز منافقین آن قدرت و توسعه را پیدا نکردهاند که نظیر جنگ احد بتوانند نیمه راه برگردند نفاقشان در جریان جنگ بدر طلیعه آن کارشکنیهای داخلی بود لذا مستبعد نیست که عدهای از منافقین در خود صحنه بدر حضور داشته باشند یا ممکن بود شرکت نکرده باشند و این حرف را از دور گفته باشند که ﴿غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ﴾ در جریان جنگ بدر ذات اقدس اله فرمود: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ پیروزی مسلمین را در بخشهای دنیا مشخص فرمود که شما پیروز شدید غنائمی هم نصیب شما شد و پاداش اخروی هم به انتظار شماست که آن جریان پاداش اخروی در مراحل بعدی بازگو میشود ولی در جریان کفار و مشرکین هم خطر دنیای آنها را بازگو فرمود و هم خطر آخرت را خطر دنیا همان شکستی بود که دامنگیر اینها شد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ و عذاب حین احتضار بود و ورود در حفرهای از حفر نیران یعنی در جریان جنگ بدر هم شکست دنیایی کفار را ذکر فرمود و هم عذاب حین مرگ را بعد از مرگ را این چنین نیست که جریان جهاد صحنه بدر فقط به پیروزی مسلمین و شکست کفار ختم شده باشد بلکه مجاهدان از لحاظ مسائل دنیایی پیروز شدند و غنائمی به دست آوردند و از نظر مسایل مرگ و برزخ و قیامت هم در رفاه و تنعماند کفار این چنین نیست که فقط محکوم شکست دنیایی شده باشند و کشته شده باشند بلکه هم در دنیا شکست خوردند کشته شدند اموالشان به غنیمت مجاهدان افتاد و هم در حین احتضار و ورود در جهاد دیگر گرفتار عذاب بودند جریان شکست ظاهری ایشان را بیان فرمود اما جریان عذاب ورود در آن عالم را هم این چنین بیان میکند ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ که این تتمه داستان بدر خواهد بود البته این آیه اختصاصی به کفار بدر ندارد جریان کفار بدر را هم شامل میشود چون این دلیل مطلق یا عام در مورد خودش نفی است ولی اختصاصی به مورد بدر ندارد اگر مختص به جریان بدر بود این تری که فعل مضارع است جای رأیت قرار میگیرد و لو رأیت منتهی از باب حکایت حال ماضی به این صورت به صورت فعل مضارع درآمد اما اگر نه اختصاصی به جریان بدر نداشته باشد میتواند به معنای عام خود را به صورت فعل مضارع هم تعبیر شده داشته باشد و به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بفرماید یا نه به هر مخاطبی ﴿وَ لَوْ تَری﴾ ایها المخاطب و ایها السامع که آنها در چه حالتی جان میدهند جواب لو محذوف است لرأیت امراً فضیعاً عجیباً موقبا اگر میدیدید و ببینید که آنها چطور جان میدهند یک امر وحشتناک و هولناکی را میبینید در جریان امر دنیایی بالأخره یک کشتاری است انسان میبیند و با یک شمشیر یا دو شمشیر یک مقداری آن مضروب در خونش میغلطد و جان میدهد اما ورود در عالم برزخ به این آسانیها نیست ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا﴾ ملائکه با آنها چه میکنند لرأیت امراً فضیعاً و معجبا فاعل توفی محتمل است الله باشد ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی﴾ الله الذین کفروا را آنگاه در حالیکه الله توفی میکند فرشتگان پشتها و صورتهای کفار را میزنند یا نه همان ملائکهای که متوفیاند و ارواح اینها را قبض میکنند در حال قبض ارواح پشتها و چهرههای اینها را میزنند بله توفی در قرآن کریم به سه مبدأ اسناد داده شد که همه اینها صحیح است و در طول هم است یکی به خود ذات اقدس اله اسناد داده شده است که ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾ یا ﴿هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ گاهی این توفی به حضرت عزرائیل (سلام الله علیه) که فرشته موکل مرگ است اسناد داده میشود آنجا که مشرکین به کفار گفتند ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ فرمود: ﴿و قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ آن فرشته مرگ حضرت عزرائیل (سلام الله علیه) که موکل به مرگ است شما را توفی میکند گاهی هم به فرشتگانی که زیر مجموعه عزرائیل (سلام الله علیهم اجمعین) است اسناد داده میشود ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ یا همین آیهای که فرمود: ﴿الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ﴾ یا ﴿تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ﴾ کذا که در سوره نحل است فرشتگانی هستند که توفی میکنند و همه اینها درست است چون مشابه این اسنادهای سه گانه در مراحل دیگر هم هست معلوم میشود که تمام این کارها را فرشتگان به تدبیر و اذن ذات اقدس اله انجام میدهند اگر به آن مبدأ اذن اسناد داده بشود که حقیقی است میگوییم خدا این کار را کرده و اگر به مدبرات و مأموران الهی اسناد داده شود میگوییم ملائکه این کار را کردهاند که ملائکه مدبرات امرند و مأموران الهیاند و به اذن خدا این کار را میکنند قبلاً هم به صورت باز و مبسوط بیان شد که توفی غیر از فوت است فوت بار منفی دارد و در قرآن هم نفی شده است و هیچگاه هم مرگ به صورت فوت به کار نرفت هر جا از مرگ یاد میشود به عنوان وفات توفی متوفی و مانند آن است این توفی متوفی متوفا و مانند آن که ریشه لغوی و اصلیاش وفا است که تا جزء کلمه نیست بر خلاف فوت که تا جزء کلمه است وفا یعنی انسان آن حق را کاملاً استیفا کند چیزی فرو گذار نکند وقتی میگویند فلان شخص در گفتارش یا در نوشتارش مستوفی بیان کرد یعنی حق مطلب را خوب ادا کرد چیزی را که باید بگوید نگفته باشد این طور نیست یا حقش را استیفا کرد یعنی همه حقوقش را گرفته وقتی میگویند ذات اقدس اله در هنگام مرگ شما را توفی میکند یعنی چیزی از شما فروگذار نمیشود تمام حقیقتتان به الله برمیگردد این طور نیست که بخشی از حقیقت شما رجوع بکند بخشی رجوع نکند ﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا﴾ بتمام حقائقنا ﴿إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾ لذا ذات اقدس اله توفی میکند اخذ تام است و همین توفی که اخذ تام است به الله اسناد داده شده به فرشتگان اسناد داده شده به فرشته مرگ ملک الموت (سلام الله علیهم اجمعین) اسناد داده شده منتهی در حال قبض روح اینها چند نحوه برخورد دارند گاهی برخورد مهربانانه دارند گاهی برخورد قهرآمیز دارند در سورهٴ مبارکهٴ نحل آیه 28 و 32 به این دو قسم اشاره شده در آیه 28 سوره نحل به این صورت آمده است ﴿الَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ﴾ در هنگامی که فرشتگان ظالمها را قبض روح میکنند آنها اظهار تسلیم میکنند سپر میاندازند به اصطلاح اظهار تسلیم میکنند بعد میگویند ما که کار بدی نکردیم فرشتگان میفرمایند بلی خداوند علیم است به هر چه میکردید ﴿فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ﴾ در آیه 32 سوره همان سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود در قبال توفی ظالمین توفی طیبین مطرح است ﴿الَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ وقتی افراد طیب و طاهر رحلت میکنند و فرشتگان ارواح اینها را قبض میکنند در هنگام قبض کردن فرشتگان به این مومنین سلام میکنند ﴿سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾ بعد عرض ادب میکنند تعارف میکنند فرمود: ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما وارد بهشت بشوید این بهشتی که در هنگام مرگ فرشتگان به مومنین ارائه میدهند همان جنت برزخی است که «القبر روضة من ریاض الجنه اؤ حفرة من حفر النیران» این مومن وقتی که رحلت کرد میبیند که از یک جای تنگ و تاریک و بدی به یک فضای نورانی و روشنی وارد شده است چون دنیا هر چه باشد بالأخره سجنی است برای مومن ولو انسان به حسب ظاهر مانند سلیمان (سلام الله علیه) با جلال و شکوه هم زندگی کند باز میبیند در یک اتاق تنگی بوده است نسبت به آن «روضة من ریاض الجنه» قابل قیاس نیست لذا فرشتگان به این مومنین سلام عرض میکنند ﴿یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این نحوه برخورد فرشتگان در حال توفی و قبض روح نسبت به مومنین و آن هم نحوه برخورد فرشتگان در حال توفی نسبت به ظالمین و ذات اقدس اله به این مدبرات امر به این مأموران دستور میدهد که آنها را تنبیه کنید مثل اینکه خدا میفرماید ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾ توفی مال خداست آن وقت درب پشت و رو مال فرشتگان است ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی﴾ ﴿الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ﴾ یعنی در ظرف توفی خدا فرشتهها این کار را میکنند در این ظرف فرشتگان این کار را میکنند اما اگر الملائکه فاعل یتوفی باشد با آن آیات سوره نحل هم شاید هماهنگ باشد فرشتگان توفی میکنند در حالیکه چهرهها و پشتهای تبهکاران را میزنند ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ اما آنچه که در این آیه 50 سوره انفال که محل بحث است واقع شده مشابه چیزی است که در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است واقع شده در آنجا هم به همین صورت آمده است آیه 27 سوره 47 این است ﴿فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ﴾ فرشتگان در حال توفی چهرههای اینها و پشتهای اینها را میزنند که در آیه 27 سوره 47 هم توفی به فرشتگان اسناد داده شد هم زدن چهرهها و پشتها به آنها اسناد داده شد ﴿فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾.
مطلب دیگر این است که این ضرب وجوه و ادبار پشت را زدن و صورت را زدن نشانه خزی و نکال و سلب حیثیت بودن آن مضروب است از یک طرف و از طرف دیگر ممکن است این پشت و رو را زدن وجوه و ادبار را زدن کنایه از احاطه باشد یعنی این زدن به همه جوانب اینها احاطه پیدا کرده این طور نیست که مثلاً پشت و رو را بزنند پهلو را نزنند این طور نیست وقتی میگویند وجوه و ادبار را میزنند یعنی این ظرف محیط به اینهاست اینهایی که ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ اینها کسانیاند که ضرب فرشتگان و تنبیه فرشتگانند محیط به اینهاست درباره ادبار هم برخیها تعبیرات دیگر دارند که آن خیلی مناسب نیست و جناب زمخشری هم در کشاف از تعذیب اهل چین چینیها یک انسان زانی را چگونه تنبیه میکنند از ادبار نام برده است که آن تفسیرها خیلی با ادب قرآن هماهنگ نیست خب ﴿فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ یک لطیفهای مرحوم آقای شاه آبادی (رضوان الله علیه) استاد سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) در آن رساله شجرات المعارف دارد ایشان در آن رساله کوچک این لطیفه را دارند که چطور فرشتگان دو تا کار میکنند یک عده هم به صورتها میزنند هم به پشتها میفرمایند که این شاید ناظر به این باشد که فرشتگان دنیا که مدبرات امر دنیا هستند مأموران دنیا هستند وقتی میبینند این شخص عمرش به سر آمده و کاری هم انجام نداده پشتش را به شدت میزنند و او را از دنیا وارد برزخ میکنند فرشتگان و مدبرات و مأموران برزخ میبینند این شخص عمر طولانی را پشت سر گذاشته با دست خالی و روی سیاه دارد میآید به صورتش میزنند که این همه در دنیا بودی چرا با دست خالی آمدی این فرشتههای برزخاند که به صورت میزنند و فرشتگان دنیا هستند که به پشت میزنند ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ این هم یک تعبیر لطیفی است که میتواند یکی از وجوه تفسیری این دو تا آیه سوره انفال و سوره 47 باشد ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ این همان حالت جان کندن است که گروهی دارند و گروهی ندارند فرشتگان که توفی میکنند در حال زدن و میزنند در حال توفی حرف دیگری هم دارند میگویند ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ عذاب آتش را بچشید این عذاب جبر را چشیدن در اینجا یعنی تحمل کردن و احساس نمودن خواه به صورت آب داغ و جوش باشد که آشامیدنی است یا غذای داغ باشد که خوراکی است یا سوخت و سوز بدن همان طوری که در تعبیرات عرفی وقتی گفته میشود ﴿وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ مال مردم را نخورید منظور خصوص خوردن نیست اگر کسی جامه غصبی در بر میکند مال مردم را خورده است در زمین غصبی زندگی میکند مال مردم را خورده است کفش غصبی به پا میکند مال مردم را خورده است یک تعبیر رایج هست در جریان ذوق هم همین طور است این ذوقی که در قرآن دارد ﴿ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ یا ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ﴾ و مانند آن خصوص نوشیدن و آشامیدن و امثال ذلک نیست بلکه هرگونه تحمل و تعذبی را ذق میگویند ذائقة الموت هم همین طور است انسان که با دهان مرگ را نمیچشد که تحمل میکند آن را ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ آنگاه حرف دیگری هم میزنند حالا این گفتار گفتار ذات اقدس اله است یا همان فرشتگانی که توفی میکنند و میزنند و میگویند ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ این چنین هم میگویند میگویند ﴿ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ این دو مطلب را هم به این کفار میگویند میگویند اینکه در جریان جنگ محکوم به هزیمت و شکست شدید اولاً اینکه در حال مرگ وجوه و ادبارتان کتک میخورد ثانیاً اینکه ما گفتیم ﴿ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ ثالثاً همه اینها محصول کار خود شماست ﴿ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ به جای اینکه بفرماید هذا به ذلک تعبیر کرد برای اهمیت عذاب و ارتفاع شأن عذاب وگرنه میفرمود هذا بما قدمت ایدیکم از اینکه اسم اشاره قریب نیاورده اسم اشاره بعید آورد راجع به ارتفاع آن عذاب و شدت آن عذاب است ﴿ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ این تقدیم ایدی هم همان تعبیر رایج و عرفی است میگوییم فلان کس با دست خود این کار را کرده است گاهی میبینیم یک حرفی زده که در اثر حرفش گرفتار شده میگوییم با دست خود این کار را کرده با پای خود به جایی رفته است که به دام افتاد و نباید میرفت میگوییم با دست خود این کار را کرد سرّش این است که مهمترین کارها و بیشترین کارها را انسان با دست انجام میدهد از این جهت میگویند ﴿بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ ﴿فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ﴾ ﴿بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ و مانند آن وگرنه اختصاصی به کارهایی که انسان با دست انجام میدهد ندارد هر کاری که در فکر خیالی که در فکر بپروراند دستی را که در نفس داشته باشد مطلبی که با چشم ببیند یا با زبان بگوید یا با پا برود همه ﴿بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ است ﴿ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ اینکه میبینید وجوه و ادبار شما مضروب است اینکه میبینید عذاب و حریق را به شما میچشانند هیچ کدام از اینها به ظلم الهی نیست ذات اقدس اله ظلام نیست بلکه برابر با عدل او این کار را انجام میشود این که دارد خدا ظلام نیست چون اینگونه از القاب و صیغهها مفهوم ندارد که ـ معاذ الله ـ دلالت داشته باشد که خدا ظلام نیست ولی ظالم هست اینها که مفهوم ندارد اولاً ثانیاً اصل ظلم ولو به عنوان مثقال ذره هم باشد در سوره مبارکه نساء به نحو سالبه کلیه نفی شده است که ذات اقدس اله به هیچ وجه به کسی ظلم نمیکند ولو مثقال ذرهای باشد آیه 40 سوره نساء این است که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظیمًا﴾ اینکه در آیه 40 سوره نساء فرمود خدا به اندازه وزن یک ذرهای ظلم نمیکند یعنی به هیچ وجه ظلم به ذات اقدس اله اسناد ندارد چه اینکه در بخشهای دیگر فرمود خداوند ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ به هیچ وجه به احدی ستم نمیکند اگر یک ذره کار خیر کسی انجام بدهد خدا او را دو چندان پاداش میدهد ولی یک ذره ظلم ذات اقدس اله به احدی نمیکند خب پس اینکه فرمود: ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ در بخشهای دیگر یا اینجا فرمود: ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ اولاً کلمه ظلام مفهوم ندارد تا دلالت بکند بر اثبات ظلم ثانیاً آیه 40 سورهٴ مبارکهٴ نساء به صورت شفاف دلالت دارد به اینکه هیچ مثقال ذرهای هم به ذات اقدس اله اسناد ندارد.
مطلب دیگر این است که جناب زمخشری و دیگران گفتند ایشان گفتند و دیگران هم تا حدودی پذیرفتند که اگر ظلام آمد به مناسبت عبید است چون عبید جمع است اگر ذات اقدس اله به هر کدام از اینها هم یک ذره ظلم بکند میشود ظلام از این جهت فرمود: ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ نفرمود ان الله لیس بظلام احدا فرمود للعبید چون عبید جمع است اگر به هر کدام از اینها هم یک ذره ظلم بشود خدا ظلام خواهد بود
مطلب دیگر آنکه عذاب ذات اقدس الهی به قدری شدید است که ﴿لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ به قدری عذاب خدا شدید است که یک ذره هم اگر به غیر مستحق برسد این میشود ظلام مثلاً زید در دنیا اگر دیگری یک مختصر ظلم به او بکند او میشود ظالم ولی ظلام نیست ولی اگر یک ظلمی به زید بشود که این ظلم قابل تحمل نباشد آن دیگری میشود ظلام چرا؟ برای اینکه این ظلم خیلی ظلم مهم است عذاب ذات اقدس الهی به قدری مهم است که ﴿لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ﴾ که اگر این ـ معاذ الله ـ بر مجرای عدل نباشد یقیناً آن عذاب کننده ظلام خواهد بود این هم یک وجه ... همه انسانها بندگان خدایند وجه دیگر آن است که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) اشاره کردند که ذات اقدس الهی یک ذره ظلم بخواهد بکند همین کی ذره ظلم مطابق با ظلام بودن اوست چرا؟ برای اینکه یک ذره ظلم بخواهد بکند یعنی چه یعنی این نظام هستی که برابر عدل است للعدل قامت السموات والارض بالقسط قامت السموات و الارض یک ذره یکی از اینها را بگوید جلوتر بیا یا کنارتر بیا کل این سلسله باید جلو و دنبال بشود حالا شما فرض کنید یک رشتهای دارید منظم صد دانه تسبیح در این رشته کشیده شده یک میلیمتر بخواهید یکی از این دانهها را جابجا کنید همه باید جابجا بشوند دیگر این دیگر سنت ذات اقدس اله است اگر یک ذرهای بخواهد به کسی بشود چون این سنت خداست بر اساس سنت کار میکند آن وقت کل عالم آسیب میبیند لذا ظلم او با ظلام بودن آمیخته است ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ و مانند آن ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ خب ذات اقدس اله به هیچ وجه به احدی ظلم نخواهد کرد اما اینکه فرمود خدا ظلم نمیکند معنایش این نیست که عدل است ممکن است بالاتر از عدل هم باشد نفی ظلم مستلزم عدل در مقابل ظلم نیست چون گاهی ممکن است با عفو و تخفیف همراه باشد خدا ظلم نمیکند عدل و بالاتر از عدل امکان دارد انجام بدهد بالاتر از عدل مسئله احسان است اگر بر اساس ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ باشد این ظلم نیست و عدل است اما ذات اقدس اله گاهی ممکن است که در اثر موارد خاص ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ را اعمال بکند گاهی هم ممکن است با تخفیف همراه باشد یعنی مثل او عذاب نکند کمتر از استحقاق عذاب بکند این نفی تعذیب زائد مستلزم تعذیب معادل نیست این فقط تعذیب زائد را نفی میکند ممکن است آن تعذیب معادل استحقاق معذب باشد میشود عدل ممکن است کمتر از استحقاق او باشد میشود احسان.
«و الحمد لله رب العالمین»
چنین نیست که جریان جهاد صحنه بدر فقط به پیروزی مسلمین و شکست کفار ختم شده باشد
تمام این کارها را فرشتگان به تدبیر و اذن ذات اقدس اله انجام میدهند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ ٭ ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾
حضور منافقین در جریان بدر مستبعد نیست هنوز منافقین آن قدرت و توسعه را پیدا نکردهاند که نظیر جنگ احد بتوانند نیمه راه برگردند نفاقشان در جریان جنگ بدر طلیعه آن کارشکنیهای داخلی بود لذا مستبعد نیست که عدهای از منافقین در خود صحنه بدر حضور داشته باشند یا ممکن بود شرکت نکرده باشند و این حرف را از دور گفته باشند که ﴿غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ﴾ در جریان جنگ بدر ذات اقدس اله فرمود: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ پیروزی مسلمین را در بخشهای دنیا مشخص فرمود که شما پیروز شدید غنائمی هم نصیب شما شد و پاداش اخروی هم به انتظار شماست که آن جریان پاداش اخروی در مراحل بعدی بازگو میشود ولی در جریان کفار و مشرکین هم خطر دنیای آنها را بازگو فرمود و هم خطر آخرت را خطر دنیا همان شکستی بود که دامنگیر اینها شد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ و عذاب حین احتضار بود و ورود در حفرهای از حفر نیران یعنی در جریان جنگ بدر هم شکست دنیایی کفار را ذکر فرمود و هم عذاب حین مرگ را بعد از مرگ را این چنین نیست که جریان جهاد صحنه بدر فقط به پیروزی مسلمین و شکست کفار ختم شده باشد بلکه مجاهدان از لحاظ مسائل دنیایی پیروز شدند و غنائمی به دست آوردند و از نظر مسایل مرگ و برزخ و قیامت هم در رفاه و تنعماند کفار این چنین نیست که فقط محکوم شکست دنیایی شده باشند و کشته شده باشند بلکه هم در دنیا شکست خوردند کشته شدند اموالشان به غنیمت مجاهدان افتاد و هم در حین احتضار و ورود در جهاد دیگر گرفتار عذاب بودند جریان شکست ظاهری ایشان را بیان فرمود اما جریان عذاب ورود در آن عالم را هم این چنین بیان میکند ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ که این تتمه داستان بدر خواهد بود البته این آیه اختصاصی به کفار بدر ندارد جریان کفار بدر را هم شامل میشود چون این دلیل مطلق یا عام در مورد خودش نفی است ولی اختصاصی به مورد بدر ندارد اگر مختص به جریان بدر بود این تری که فعل مضارع است جای رأیت قرار میگیرد و لو رأیت منتهی از باب حکایت حال ماضی به این صورت به صورت فعل مضارع درآمد اما اگر نه اختصاصی به جریان بدر نداشته باشد میتواند به معنای عام خود را به صورت فعل مضارع هم تعبیر شده داشته باشد و به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بفرماید یا نه به هر مخاطبی ﴿وَ لَوْ تَری﴾ ایها المخاطب و ایها السامع که آنها در چه حالتی جان میدهند جواب لو محذوف است لرأیت امراً فضیعاً عجیباً موقبا اگر میدیدید و ببینید که آنها چطور جان میدهند یک امر وحشتناک و هولناکی را میبینید در جریان امر دنیایی بالأخره یک کشتاری است انسان میبیند و با یک شمشیر یا دو شمشیر یک مقداری آن مضروب در خونش میغلطد و جان میدهد اما ورود در عالم برزخ به این آسانیها نیست ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا﴾ ملائکه با آنها چه میکنند لرأیت امراً فضیعاً و معجبا فاعل توفی محتمل است الله باشد ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی﴾ الله الذین کفروا را آنگاه در حالیکه الله توفی میکند فرشتگان پشتها و صورتهای کفار را میزنند یا نه همان ملائکهای که متوفیاند و ارواح اینها را قبض میکنند در حال قبض ارواح پشتها و چهرههای اینها را میزنند بله توفی در قرآن کریم به سه مبدأ اسناد داده شد که همه اینها صحیح است و در طول هم است یکی به خود ذات اقدس اله اسناد داده شده است که ﴿اللّهُ یَتَوَفَّی اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها﴾ یا ﴿هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ گاهی این توفی به حضرت عزرائیل (سلام الله علیه) که فرشته موکل مرگ است اسناد داده میشود آنجا که مشرکین به کفار گفتند ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ فرمود: ﴿و قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ آن فرشته مرگ حضرت عزرائیل (سلام الله علیه) که موکل به مرگ است شما را توفی میکند گاهی هم به فرشتگانی که زیر مجموعه عزرائیل (سلام الله علیهم اجمعین) است اسناد داده میشود ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ یا همین آیهای که فرمود: ﴿الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ﴾ یا ﴿تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ﴾ کذا که در سوره نحل است فرشتگانی هستند که توفی میکنند و همه اینها درست است چون مشابه این اسنادهای سه گانه در مراحل دیگر هم هست معلوم میشود که تمام این کارها را فرشتگان به تدبیر و اذن ذات اقدس اله انجام میدهند اگر به آن مبدأ اذن اسناد داده بشود که حقیقی است میگوییم خدا این کار را کرده و اگر به مدبرات و مأموران الهی اسناد داده شود میگوییم ملائکه این کار را کردهاند که ملائکه مدبرات امرند و مأموران الهیاند و به اذن خدا این کار را میکنند قبلاً هم به صورت باز و مبسوط بیان شد که توفی غیر از فوت است فوت بار منفی دارد و در قرآن هم نفی شده است و هیچگاه هم مرگ به صورت فوت به کار نرفت هر جا از مرگ یاد میشود به عنوان وفات توفی متوفی و مانند آن است این توفی متوفی متوفا و مانند آن که ریشه لغوی و اصلیاش وفا است که تا جزء کلمه نیست بر خلاف فوت که تا جزء کلمه است وفا یعنی انسان آن حق را کاملاً استیفا کند چیزی فرو گذار نکند وقتی میگویند فلان شخص در گفتارش یا در نوشتارش مستوفی بیان کرد یعنی حق مطلب را خوب ادا کرد چیزی را که باید بگوید نگفته باشد این طور نیست یا حقش را استیفا کرد یعنی همه حقوقش را گرفته وقتی میگویند ذات اقدس اله در هنگام مرگ شما را توفی میکند یعنی چیزی از شما فروگذار نمیشود تمام حقیقتتان به الله برمیگردد این طور نیست که بخشی از حقیقت شما رجوع بکند بخشی رجوع نکند ﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا﴾ بتمام حقائقنا ﴿إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾ لذا ذات اقدس اله توفی میکند اخذ تام است و همین توفی که اخذ تام است به الله اسناد داده شده به فرشتگان اسناد داده شده به فرشته مرگ ملک الموت (سلام الله علیهم اجمعین) اسناد داده شده منتهی در حال قبض روح اینها چند نحوه برخورد دارند گاهی برخورد مهربانانه دارند گاهی برخورد قهرآمیز دارند در سورهٴ مبارکهٴ نحل آیه 28 و 32 به این دو قسم اشاره شده در آیه 28 سوره نحل به این صورت آمده است ﴿الَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ﴾ در هنگامی که فرشتگان ظالمها را قبض روح میکنند آنها اظهار تسلیم میکنند سپر میاندازند به اصطلاح اظهار تسلیم میکنند بعد میگویند ما که کار بدی نکردیم فرشتگان میفرمایند بلی خداوند علیم است به هر چه میکردید ﴿فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ﴾ در آیه 32 سوره همان سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود در قبال توفی ظالمین توفی طیبین مطرح است ﴿الَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ وقتی افراد طیب و طاهر رحلت میکنند و فرشتگان ارواح اینها را قبض میکنند در هنگام قبض کردن فرشتگان به این مومنین سلام میکنند ﴿سَلامٌ عَلَیْکُمْ﴾ بعد عرض ادب میکنند تعارف میکنند فرمود: ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما وارد بهشت بشوید این بهشتی که در هنگام مرگ فرشتگان به مومنین ارائه میدهند همان جنت برزخی است که «القبر روضة من ریاض الجنه اؤ حفرة من حفر النیران» این مومن وقتی که رحلت کرد میبیند که از یک جای تنگ و تاریک و بدی به یک فضای نورانی و روشنی وارد شده است چون دنیا هر چه باشد بالأخره سجنی است برای مومن ولو انسان به حسب ظاهر مانند سلیمان (سلام الله علیه) با جلال و شکوه هم زندگی کند باز میبیند در یک اتاق تنگی بوده است نسبت به آن «روضة من ریاض الجنه» قابل قیاس نیست لذا فرشتگان به این مومنین سلام عرض میکنند ﴿یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این نحوه برخورد فرشتگان در حال توفی و قبض روح نسبت به مومنین و آن هم نحوه برخورد فرشتگان در حال توفی نسبت به ظالمین و ذات اقدس اله به این مدبرات امر به این مأموران دستور میدهد که آنها را تنبیه کنید مثل اینکه خدا میفرماید ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾ توفی مال خداست آن وقت درب پشت و رو مال فرشتگان است ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی﴾ ﴿الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ﴾ یعنی در ظرف توفی خدا فرشتهها این کار را میکنند در این ظرف فرشتگان این کار را میکنند اما اگر الملائکه فاعل یتوفی باشد با آن آیات سوره نحل هم شاید هماهنگ باشد فرشتگان توفی میکنند در حالیکه چهرهها و پشتهای تبهکاران را میزنند ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ اما آنچه که در این آیه 50 سوره انفال که محل بحث است واقع شده مشابه چیزی است که در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است واقع شده در آنجا هم به همین صورت آمده است آیه 27 سوره 47 این است ﴿فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ﴾ فرشتگان در حال توفی چهرههای اینها و پشتهای اینها را میزنند که در آیه 27 سوره 47 هم توفی به فرشتگان اسناد داده شد هم زدن چهرهها و پشتها به آنها اسناد داده شد ﴿فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾.
مطلب دیگر این است که این ضرب وجوه و ادبار پشت را زدن و صورت را زدن نشانه خزی و نکال و سلب حیثیت بودن آن مضروب است از یک طرف و از طرف دیگر ممکن است این پشت و رو را زدن وجوه و ادبار را زدن کنایه از احاطه باشد یعنی این زدن به همه جوانب اینها احاطه پیدا کرده این طور نیست که مثلاً پشت و رو را بزنند پهلو را نزنند این طور نیست وقتی میگویند وجوه و ادبار را میزنند یعنی این ظرف محیط به اینهاست اینهایی که ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ اینها کسانیاند که ضرب فرشتگان و تنبیه فرشتگانند محیط به اینهاست درباره ادبار هم برخیها تعبیرات دیگر دارند که آن خیلی مناسب نیست و جناب زمخشری هم در کشاف از تعذیب اهل چین چینیها یک انسان زانی را چگونه تنبیه میکنند از ادبار نام برده است که آن تفسیرها خیلی با ادب قرآن هماهنگ نیست خب ﴿فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ یک لطیفهای مرحوم آقای شاه آبادی (رضوان الله علیه) استاد سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) در آن رساله شجرات المعارف دارد ایشان در آن رساله کوچک این لطیفه را دارند که چطور فرشتگان دو تا کار میکنند یک عده هم به صورتها میزنند هم به پشتها میفرمایند که این شاید ناظر به این باشد که فرشتگان دنیا که مدبرات امر دنیا هستند مأموران دنیا هستند وقتی میبینند این شخص عمرش به سر آمده و کاری هم انجام نداده پشتش را به شدت میزنند و او را از دنیا وارد برزخ میکنند فرشتگان و مدبرات و مأموران برزخ میبینند این شخص عمر طولانی را پشت سر گذاشته با دست خالی و روی سیاه دارد میآید به صورتش میزنند که این همه در دنیا بودی چرا با دست خالی آمدی این فرشتههای برزخاند که به صورت میزنند و فرشتگان دنیا هستند که به پشت میزنند ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ این هم یک تعبیر لطیفی است که میتواند یکی از وجوه تفسیری این دو تا آیه سوره انفال و سوره 47 باشد ﴿وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ این همان حالت جان کندن است که گروهی دارند و گروهی ندارند فرشتگان که توفی میکنند در حال زدن و میزنند در حال توفی حرف دیگری هم دارند میگویند ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ عذاب آتش را بچشید این عذاب جبر را چشیدن در اینجا یعنی تحمل کردن و احساس نمودن خواه به صورت آب داغ و جوش باشد که آشامیدنی است یا غذای داغ باشد که خوراکی است یا سوخت و سوز بدن همان طوری که در تعبیرات عرفی وقتی گفته میشود ﴿وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ مال مردم را نخورید منظور خصوص خوردن نیست اگر کسی جامه غصبی در بر میکند مال مردم را خورده است در زمین غصبی زندگی میکند مال مردم را خورده است کفش غصبی به پا میکند مال مردم را خورده است یک تعبیر رایج هست در جریان ذوق هم همین طور است این ذوقی که در قرآن دارد ﴿ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ یا ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ﴾ و مانند آن خصوص نوشیدن و آشامیدن و امثال ذلک نیست بلکه هرگونه تحمل و تعذبی را ذق میگویند ذائقة الموت هم همین طور است انسان که با دهان مرگ را نمیچشد که تحمل میکند آن را ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ آنگاه حرف دیگری هم میزنند حالا این گفتار گفتار ذات اقدس اله است یا همان فرشتگانی که توفی میکنند و میزنند و میگویند ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ این چنین هم میگویند میگویند ﴿ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ این دو مطلب را هم به این کفار میگویند میگویند اینکه در جریان جنگ محکوم به هزیمت و شکست شدید اولاً اینکه در حال مرگ وجوه و ادبارتان کتک میخورد ثانیاً اینکه ما گفتیم ﴿ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ﴾ ثالثاً همه اینها محصول کار خود شماست ﴿ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ به جای اینکه بفرماید هذا به ذلک تعبیر کرد برای اهمیت عذاب و ارتفاع شأن عذاب وگرنه میفرمود هذا بما قدمت ایدیکم از اینکه اسم اشاره قریب نیاورده اسم اشاره بعید آورد راجع به ارتفاع آن عذاب و شدت آن عذاب است ﴿ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ این تقدیم ایدی هم همان تعبیر رایج و عرفی است میگوییم فلان کس با دست خود این کار را کرده است گاهی میبینیم یک حرفی زده که در اثر حرفش گرفتار شده میگوییم با دست خود این کار را کرده با پای خود به جایی رفته است که به دام افتاد و نباید میرفت میگوییم با دست خود این کار را کرد سرّش این است که مهمترین کارها و بیشترین کارها را انسان با دست انجام میدهد از این جهت میگویند ﴿بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ ﴿فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ﴾ ﴿بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ و مانند آن وگرنه اختصاصی به کارهایی که انسان با دست انجام میدهد ندارد هر کاری که در فکر خیالی که در فکر بپروراند دستی را که در نفس داشته باشد مطلبی که با چشم ببیند یا با زبان بگوید یا با پا برود همه ﴿بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ﴾ است ﴿ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ اینکه میبینید وجوه و ادبار شما مضروب است اینکه میبینید عذاب و حریق را به شما میچشانند هیچ کدام از اینها به ظلم الهی نیست ذات اقدس اله ظلام نیست بلکه برابر با عدل او این کار را انجام میشود این که دارد خدا ظلام نیست چون اینگونه از القاب و صیغهها مفهوم ندارد که ـ معاذ الله ـ دلالت داشته باشد که خدا ظلام نیست ولی ظالم هست اینها که مفهوم ندارد اولاً ثانیاً اصل ظلم ولو به عنوان مثقال ذره هم باشد در سوره مبارکه نساء به نحو سالبه کلیه نفی شده است که ذات اقدس اله به هیچ وجه به کسی ظلم نمیکند ولو مثقال ذرهای باشد آیه 40 سوره نساء این است که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظیمًا﴾ اینکه در آیه 40 سوره نساء فرمود خدا به اندازه وزن یک ذرهای ظلم نمیکند یعنی به هیچ وجه ظلم به ذات اقدس اله اسناد ندارد چه اینکه در بخشهای دیگر فرمود خداوند ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ به هیچ وجه به احدی ستم نمیکند اگر یک ذره کار خیر کسی انجام بدهد خدا او را دو چندان پاداش میدهد ولی یک ذره ظلم ذات اقدس اله به احدی نمیکند خب پس اینکه فرمود: ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ در بخشهای دیگر یا اینجا فرمود: ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ اولاً کلمه ظلام مفهوم ندارد تا دلالت بکند بر اثبات ظلم ثانیاً آیه 40 سورهٴ مبارکهٴ نساء به صورت شفاف دلالت دارد به اینکه هیچ مثقال ذرهای هم به ذات اقدس اله اسناد ندارد.
مطلب دیگر این است که جناب زمخشری و دیگران گفتند ایشان گفتند و دیگران هم تا حدودی پذیرفتند که اگر ظلام آمد به مناسبت عبید است چون عبید جمع است اگر ذات اقدس اله به هر کدام از اینها هم یک ذره ظلم بکند میشود ظلام از این جهت فرمود: ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ نفرمود ان الله لیس بظلام احدا فرمود للعبید چون عبید جمع است اگر به هر کدام از اینها هم یک ذره ظلم بشود خدا ظلام خواهد بود
مطلب دیگر آنکه عذاب ذات اقدس الهی به قدری شدید است که ﴿لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ به قدری عذاب خدا شدید است که یک ذره هم اگر به غیر مستحق برسد این میشود ظلام مثلاً زید در دنیا اگر دیگری یک مختصر ظلم به او بکند او میشود ظالم ولی ظلام نیست ولی اگر یک ظلمی به زید بشود که این ظلم قابل تحمل نباشد آن دیگری میشود ظلام چرا؟ برای اینکه این ظلم خیلی ظلم مهم است عذاب ذات اقدس الهی به قدری مهم است که ﴿لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ﴾ که اگر این ـ معاذ الله ـ بر مجرای عدل نباشد یقیناً آن عذاب کننده ظلام خواهد بود این هم یک وجه ... همه انسانها بندگان خدایند وجه دیگر آن است که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) اشاره کردند که ذات اقدس الهی یک ذره ظلم بخواهد بکند همین کی ذره ظلم مطابق با ظلام بودن اوست چرا؟ برای اینکه یک ذره ظلم بخواهد بکند یعنی چه یعنی این نظام هستی که برابر عدل است للعدل قامت السموات والارض بالقسط قامت السموات و الارض یک ذره یکی از اینها را بگوید جلوتر بیا یا کنارتر بیا کل این سلسله باید جلو و دنبال بشود حالا شما فرض کنید یک رشتهای دارید منظم صد دانه تسبیح در این رشته کشیده شده یک میلیمتر بخواهید یکی از این دانهها را جابجا کنید همه باید جابجا بشوند دیگر این دیگر سنت ذات اقدس اله است اگر یک ذرهای بخواهد به کسی بشود چون این سنت خداست بر اساس سنت کار میکند آن وقت کل عالم آسیب میبیند لذا ظلم او با ظلام بودن آمیخته است ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ و مانند آن ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ خب ذات اقدس اله به هیچ وجه به احدی ظلم نخواهد کرد اما اینکه فرمود خدا ظلم نمیکند معنایش این نیست که عدل است ممکن است بالاتر از عدل هم باشد نفی ظلم مستلزم عدل در مقابل ظلم نیست چون گاهی ممکن است با عفو و تخفیف همراه باشد خدا ظلم نمیکند عدل و بالاتر از عدل امکان دارد انجام بدهد بالاتر از عدل مسئله احسان است اگر بر اساس ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ باشد این ظلم نیست و عدل است اما ذات اقدس اله گاهی ممکن است که در اثر موارد خاص ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ را اعمال بکند گاهی هم ممکن است با تخفیف همراه باشد یعنی مثل او عذاب نکند کمتر از استحقاق عذاب بکند این نفی تعذیب زائد مستلزم تعذیب معادل نیست این فقط تعذیب زائد را نفی میکند ممکن است آن تعذیب معادل استحقاق معذب باشد میشود عدل ممکن است کمتر از استحقاق او باشد میشود احسان.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است