سخنرانی استاد حسین انصاریان با عنوان "پیامبر اکرم (ص)، طبیب جانها"
جوانی وارد مسجد شد و بدون رعایت ادب، به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: "من زنا را دوست دارم. شما چرا می گویید چنین کاری ممنوع است؟!" اصحاب حضرت با شنیدن این کلام زشت عصبانی شدند و خواستند موضع تندی بگیرند. ولی رسول خدا آنها را از هرگونه اقدامی منع کرد.
سپس رو به جوان کرده، فرمود: "آیا دوست داری کسی با مادر و خواهرت، زنا کند؟" جوان پاسخ داد: "اگر کسی چنین کند، به او رحم نخواهم کرد." رسول خدا فرمود: "با این اوصاف که گفتی، آیا هنوز هم دوست داری زنا کنی؟" جوان که به خود آمده بود، با شرمندگی گفت: "خیر! گویا تاکنون در خواب بودم. دیگر سراغ زنا نخواهم رفت!"
جوانی وارد مسجد شد و بدون رعایت ادب، به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: "من زنا را دوست دارم. شما چرا می گویید چنین کاری ممنوع است؟!" اصحاب حضرت با شنیدن این کلام زشت عصبانی شدند و خواستند موضع تندی بگیرند. ولی رسول خدا آنها را از هرگونه اقدامی منع کرد.
سپس رو به جوان کرده، فرمود: "آیا دوست داری کسی با مادر و خواهرت، زنا کند؟" جوان پاسخ داد: "اگر کسی چنین کند، به او رحم نخواهم کرد." رسول خدا فرمود: "با این اوصاف که گفتی، آیا هنوز هم دوست داری زنا کنی؟" جوان که به خود آمده بود، با شرمندگی گفت: "خیر! گویا تاکنون در خواب بودم. دیگر سراغ زنا نخواهم رفت!"
تاکنون نظری ثبت نشده است