سخنرانی حجت الاسلام سید حسین هاشمی نژاد با موضوع اقرار به نادانی
در تاریخ است که روزی یکی از علما راهی سفر شد. شب هنگام به خانه ی آسیابانی رسید و تصمیم گرفت تا صبح آنجا بماند. او بیرون خانه اتراق کرد اما کمی بعد آسیابان به او گفت که بارانی در راه است به داخل خانه بیا و استراحت کن. او که خود عالم به علوم زمان بود، آسمان را بررسی کرد. گفت که نشانی از باران نیست و امشب باران نخواهد بارید. آسیابان هر چه اصرار کرد بی فایده بود تا اینکه ساعاتی بعد بارانی سخت بارید و او را گرفتار کرد. به نزد آسیابان رفت و گفت که من سالها در این راه کسب علم کرده ام. تو از کجا خبر از باران داشتی؟ آسیابان گفت که هرگاه این سگ در داخل خانه می خوابد متوجه می شوم که بارانی در راه است.
عالم گفت: بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم!
در تاریخ است که روزی یکی از علما راهی سفر شد. شب هنگام به خانه ی آسیابانی رسید و تصمیم گرفت تا صبح آنجا بماند. او بیرون خانه اتراق کرد اما کمی بعد آسیابان به او گفت که بارانی در راه است به داخل خانه بیا و استراحت کن. او که خود عالم به علوم زمان بود، آسمان را بررسی کرد. گفت که نشانی از باران نیست و امشب باران نخواهد بارید. آسیابان هر چه اصرار کرد بی فایده بود تا اینکه ساعاتی بعد بارانی سخت بارید و او را گرفتار کرد. به نزد آسیابان رفت و گفت که من سالها در این راه کسب علم کرده ام. تو از کجا خبر از باران داشتی؟ آسیابان گفت که هرگاه این سگ در داخل خانه می خوابد متوجه می شوم که بارانی در راه است.
عالم گفت: بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم!
کاربر مهمان
کاربر مهمان