- 2404
- 1000
- 1000
- 1000
تحلیل نهضت سیدالشهدا - بخش دهم
سخنرانی آیت الله جوادی آملی با موضوع تحلیل قیام اباعبدالله و اهداف آن
سخن در تحلیل قیام تاریخی سالار شهیدان سلام الله علیه بود. تا حدودی روشن شد که چون آن حضرت یک دین ممثل است و عینیت دین است، می خواهد همین دین در خارج عینیت پیدا کند و عینیت یافتن دین در نشئه طبیعت با تزاحم همراه است. ممکن نیست چیزی در عالم طبیعت یافت شود و از گزند مزاحمت مصون بماند، منتهی اگر آن شیء حق بود هر مزاحمی آسیب می بیند بدون اینکه به آن آسیبی برساند و اگر آن شیء حق نبود، آسیب می بیند بدون آنکه بتواند به چیزی آسیب برساند. اگر احیانا می بینید گاهی حق از باطل شکست می خورد و باطل پیروز می شود، یا آنچه حق نبود را حق پنداشتیم و آنچه را باطل نبود باطل پنداشتیم، یا اگر هر دو را درست فهمیدیم، پیروزی را به جای شکست و شکست را به جای پیروزی پنداشتیم. حق ممکن نیست شکست بخورد ولو در مدت کوتاه و باطل ممکن نیست پیروز شود ولو در مدت کوتاه. قرآن کریم می فرماید بگو حق آمد و وقتی حق آمد جایی برای باطل نیست. یعنی در نظام اسلامی جایی برای گناه نیست چه گناهان کهن و چه گناهان نوظهور. نظام اسلامی با باطل هیچ ارتباطی ندارد لذا افراد باطل اندیش در این نظام هیچ جایگاهی ندارند.
در شرایطی حسین بن علی قیام کرد که در اثر عدم نور ، باطل قسمت مهمی از خاورمیانه را گرفته است. منشاء بطلان هم حرام خوری و ارتکاب گناه و معاصی است. حضرت در روز عاشورا می فرماید سر اینکه حرف من در شما اثر نمی کند به این دلیل است که شکمهای شما از حرام پر شده است. حرام ممکن نیست با حلال هماهنگ بشود. بدن و اوصاف بدنی تابع روح خواهند بود و یک روزی همین بدن به مقام روح می رسد، لذا اگر کسی غذایی خورد این غذا به صورت فکر در می آید، ممکن نیست یک غذای آلوده به یک اندیشه صحیح تبدیل بشود. اگر کسی از راه حرام تغذیه کرد و بالا آمد یقینا موعظه در او اثر ندارد. لذا سالار شهیدان فرمود با اینکه من حجت خدایم و حرف از درون من می جوشد و اگر موجودی مستعد حرف باشد یقینا حرف پذیر است، اما توان پذیرش حرف را از دست داده اید چون شکم شما از حرام پر شده است. امویان آمدند و برای اینکه دوست را بیرون کنند و دشمن را راه بدهند، اولین کاری که کردند همین دین را ناقص کردند. اگر دین ناقص شد یقینا بیگانه طمع می کند.
پس از عاشورا، به دستور زین العابدین (ع) حرفها را تقسیم کردند، آن حرفهای بلند امامت و خلافت و رهبری را زنها می گفتند اما خود حضرت از ولایت و خلافت و امامت حرف نمی زد مبادا خیال کنند که او ولی الله است و او را شهید کنند. حرفهای بلند را زینب کبری (س) و فاطمه صغری می زنند و نوبت به امام سجاد (ع) که می رسد، می فرماید چرا گریه می کنید، جمع شدید و ما را کشتید، پدر ما را شما دعوت کردید، ما که خودمان نیامدیم. حضرت در سطح یک سلسله مسائل اجتماعی و سیاسی سخن می گوید. پس از این سخنان روشنگرانه در کوفه، مردم گفتند ما با هر که تو با او می جنگی در جنگیم و با هر که در صلح باشی، ما هم در صلحیم. حضرت در برابر این حرفها فرمود شما خیانت می کنید و همان کاری را که با پدرم کردید با من هم می کنید، اگر بدانم درست می گویید که من هم قیام می کنم. اینچنین نبود که امام سجاد اهل سکوت باشد. صبر او برای این بود که زمینه ای بسازد و گرنه همه اینها قائم به حقند و یک برنامه دارند و دیگر هیچ.
وجود مبارک سالار شهیدان که دین ممثل و قرآن مجسد است، همانها را خواست پیاده کند و الحمدلله پیاده کرد و موفق شد و هیچ شکستی هم نبود و اگر احیانا کسی شکست می پندارد یا برای آنست که حق را باطل و باطل را حق انگاشت و یا برای آنست که شکست را پیروزی و پیروزی را شکست توهم کرده است. ممکن نیست باطل، یک لحظه پیروز شود و حق، یک لحظه شکست بخورد.
سخن در تحلیل قیام تاریخی سالار شهیدان سلام الله علیه بود. تا حدودی روشن شد که چون آن حضرت یک دین ممثل است و عینیت دین است، می خواهد همین دین در خارج عینیت پیدا کند و عینیت یافتن دین در نشئه طبیعت با تزاحم همراه است. ممکن نیست چیزی در عالم طبیعت یافت شود و از گزند مزاحمت مصون بماند، منتهی اگر آن شیء حق بود هر مزاحمی آسیب می بیند بدون اینکه به آن آسیبی برساند و اگر آن شیء حق نبود، آسیب می بیند بدون آنکه بتواند به چیزی آسیب برساند. اگر احیانا می بینید گاهی حق از باطل شکست می خورد و باطل پیروز می شود، یا آنچه حق نبود را حق پنداشتیم و آنچه را باطل نبود باطل پنداشتیم، یا اگر هر دو را درست فهمیدیم، پیروزی را به جای شکست و شکست را به جای پیروزی پنداشتیم. حق ممکن نیست شکست بخورد ولو در مدت کوتاه و باطل ممکن نیست پیروز شود ولو در مدت کوتاه. قرآن کریم می فرماید بگو حق آمد و وقتی حق آمد جایی برای باطل نیست. یعنی در نظام اسلامی جایی برای گناه نیست چه گناهان کهن و چه گناهان نوظهور. نظام اسلامی با باطل هیچ ارتباطی ندارد لذا افراد باطل اندیش در این نظام هیچ جایگاهی ندارند.
در شرایطی حسین بن علی قیام کرد که در اثر عدم نور ، باطل قسمت مهمی از خاورمیانه را گرفته است. منشاء بطلان هم حرام خوری و ارتکاب گناه و معاصی است. حضرت در روز عاشورا می فرماید سر اینکه حرف من در شما اثر نمی کند به این دلیل است که شکمهای شما از حرام پر شده است. حرام ممکن نیست با حلال هماهنگ بشود. بدن و اوصاف بدنی تابع روح خواهند بود و یک روزی همین بدن به مقام روح می رسد، لذا اگر کسی غذایی خورد این غذا به صورت فکر در می آید، ممکن نیست یک غذای آلوده به یک اندیشه صحیح تبدیل بشود. اگر کسی از راه حرام تغذیه کرد و بالا آمد یقینا موعظه در او اثر ندارد. لذا سالار شهیدان فرمود با اینکه من حجت خدایم و حرف از درون من می جوشد و اگر موجودی مستعد حرف باشد یقینا حرف پذیر است، اما توان پذیرش حرف را از دست داده اید چون شکم شما از حرام پر شده است. امویان آمدند و برای اینکه دوست را بیرون کنند و دشمن را راه بدهند، اولین کاری که کردند همین دین را ناقص کردند. اگر دین ناقص شد یقینا بیگانه طمع می کند.
پس از عاشورا، به دستور زین العابدین (ع) حرفها را تقسیم کردند، آن حرفهای بلند امامت و خلافت و رهبری را زنها می گفتند اما خود حضرت از ولایت و خلافت و امامت حرف نمی زد مبادا خیال کنند که او ولی الله است و او را شهید کنند. حرفهای بلند را زینب کبری (س) و فاطمه صغری می زنند و نوبت به امام سجاد (ع) که می رسد، می فرماید چرا گریه می کنید، جمع شدید و ما را کشتید، پدر ما را شما دعوت کردید، ما که خودمان نیامدیم. حضرت در سطح یک سلسله مسائل اجتماعی و سیاسی سخن می گوید. پس از این سخنان روشنگرانه در کوفه، مردم گفتند ما با هر که تو با او می جنگی در جنگیم و با هر که در صلح باشی، ما هم در صلحیم. حضرت در برابر این حرفها فرمود شما خیانت می کنید و همان کاری را که با پدرم کردید با من هم می کنید، اگر بدانم درست می گویید که من هم قیام می کنم. اینچنین نبود که امام سجاد اهل سکوت باشد. صبر او برای این بود که زمینه ای بسازد و گرنه همه اینها قائم به حقند و یک برنامه دارند و دیگر هیچ.
وجود مبارک سالار شهیدان که دین ممثل و قرآن مجسد است، همانها را خواست پیاده کند و الحمدلله پیاده کرد و موفق شد و هیچ شکستی هم نبود و اگر احیانا کسی شکست می پندارد یا برای آنست که حق را باطل و باطل را حق انگاشت و یا برای آنست که شکست را پیروزی و پیروزی را شکست توهم کرده است. ممکن نیست باطل، یک لحظه پیروز شود و حق، یک لحظه شکست بخورد.
تاکنون نظری ثبت نشده است