- 47
- 1000
- 1000
- 1000
نکاتی از نامه 31 نهجالبلاغه امیرالمؤمنین علیهالسلام، 12
سخنرانی حجت الاسلام محمدجواد نظافت با موضوع «نکاتی از نامه 31 نهجالبلاغه امیرالمؤمنین علیهالسلام» جلسه دوازدهم: موعظه، سال 1402
«وَ أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَة» همه ما محتاج به موعظه هستیم. این چنین نیست که موعظه برای یادگیری باشد. موعظه برای زنده شدن آگاهیهای ما است. خیلی چیزها بلد هستیم ولی آگاهیهای ما مریض میشود، آگاهیهای ما بیرمق میشود، بیجان میشود. آگاهیهای ما به فراموشی سپرده میشود. این نقش موعظه است که دوباره آگاهیها را تازه میکند، دوباره زنده میکند. و ما میبینیم بزرگان ما، مراجع ما، پای صحبت مینشینند و بالاتر ائمه معصومین پای صحبت مینشستند در حالی که امیرالمؤمنین به یکی از اصحاب فرمود: عظنی، مرا موعظه کن. طرف تعجب کرد. آقا فرمودند در شنیدن اثری است که در دانستن نیست.
قرآن هم همین را میفرماید. جهنمیها میگویند « لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ» اگر گوش میدادی یا اگر خودمان عقلمان را به کار میگرفتیم جهنمی نمیشدیم. بنابراین این نیاز همه است. دارد که کار پیامبر اعظم هم همین بوده است یعنی میگفتند به اصحاب موعظه کنید یا به جبرئیل فرمود موعظه کنید. دارد که یک وقت حضرت یحیی (علی نبینا و آله و علیه السلام) یک کسی آمد و به گناه خود اعتراف کرد و اثبات شد و قرار شد که او را سنگسار کنند. در گودال او را قرار داده بودند، حضرت یحیی جلو رفت. به این گنهکار گفت: «یَا مُذْنِبُ عِظْنِی» ای گنهکار مرا موعظه کن چون گهنکاری بود که خودش اعتراف کرده بود. میخواست خودش را پاک کند. میخواست پاک از این دنیا برود. فرمود ای گهنکار من را موعظه کن. سه تا موعظه کرد. گفت: «لَا تُخَلِّیَنَّ بَیْنَ نَفْسِکَ وَ بَیْنَ هَوَاهَا» بین نفست و هوست خلوت نکن. یعنی خدا بیاید بین نفس و هوس حائل شود. خلق خدا حائل بشود. به یک نحوی یک فاصلهای درست کند که اگر این خلوت بین تو و هوس باشد به سقوط کشیده میشود. پیدا است که خود او به خاطر خلوت به گناه افتاد. «لَا تُعَیِّرَنَّ خَاطِئاً بِخَطِیئَة» گفت هیچ گنهکاری را با خطایش سرزنش نکن چون خودش، مردم میخواستند او را سنگسار کنند. بعد گفت: «لَا تَغْضَب» غضب نکن. عصبانی نشو. که حضرت یحیی گفت بس است. همین سه تا کفایت میکند. منظورم این است که موعظه نیاز جهلا نیست، نیاز علما است. نیاز همه ما است. خوراک روز ما است. به ابوذر فرمود اذنی، به جبرئیل فرمود اذنی. حالا دو نوع واعظ داریم. یک واعظ بیرونی و یک واعظ درونی. واعظ بیرونی کیست؟ الآن بنده دارم صحبت میکنم، من برای شنوندگان عزیز واعظ بیرونی میشوم. ولی وقتی کسی در خلوت خودش، خودش به خودش نهیب میزند. سر صبح آدم به خودش میگوید خدایا کمک کن امروز بتوانم این کارهای خیر را انجام بدهم. امروز روز پاکی باشد. روز بدون گناه باشد. این واعظ درونی است. و اگر واعظ درونی نباشد تأثیر واعظ بیرونی کم میشود. در روایتی از امام جواد (ع) هست که مؤمن نیاز به سه چیز دارد. «تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّه»
«وَ أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَة» همه ما محتاج به موعظه هستیم. این چنین نیست که موعظه برای یادگیری باشد. موعظه برای زنده شدن آگاهیهای ما است. خیلی چیزها بلد هستیم ولی آگاهیهای ما مریض میشود، آگاهیهای ما بیرمق میشود، بیجان میشود. آگاهیهای ما به فراموشی سپرده میشود. این نقش موعظه است که دوباره آگاهیها را تازه میکند، دوباره زنده میکند. و ما میبینیم بزرگان ما، مراجع ما، پای صحبت مینشینند و بالاتر ائمه معصومین پای صحبت مینشستند در حالی که امیرالمؤمنین به یکی از اصحاب فرمود: عظنی، مرا موعظه کن. طرف تعجب کرد. آقا فرمودند در شنیدن اثری است که در دانستن نیست.
قرآن هم همین را میفرماید. جهنمیها میگویند « لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ» اگر گوش میدادی یا اگر خودمان عقلمان را به کار میگرفتیم جهنمی نمیشدیم. بنابراین این نیاز همه است. دارد که کار پیامبر اعظم هم همین بوده است یعنی میگفتند به اصحاب موعظه کنید یا به جبرئیل فرمود موعظه کنید. دارد که یک وقت حضرت یحیی (علی نبینا و آله و علیه السلام) یک کسی آمد و به گناه خود اعتراف کرد و اثبات شد و قرار شد که او را سنگسار کنند. در گودال او را قرار داده بودند، حضرت یحیی جلو رفت. به این گنهکار گفت: «یَا مُذْنِبُ عِظْنِی» ای گنهکار مرا موعظه کن چون گهنکاری بود که خودش اعتراف کرده بود. میخواست خودش را پاک کند. میخواست پاک از این دنیا برود. فرمود ای گهنکار من را موعظه کن. سه تا موعظه کرد. گفت: «لَا تُخَلِّیَنَّ بَیْنَ نَفْسِکَ وَ بَیْنَ هَوَاهَا» بین نفست و هوست خلوت نکن. یعنی خدا بیاید بین نفس و هوس حائل شود. خلق خدا حائل بشود. به یک نحوی یک فاصلهای درست کند که اگر این خلوت بین تو و هوس باشد به سقوط کشیده میشود. پیدا است که خود او به خاطر خلوت به گناه افتاد. «لَا تُعَیِّرَنَّ خَاطِئاً بِخَطِیئَة» گفت هیچ گنهکاری را با خطایش سرزنش نکن چون خودش، مردم میخواستند او را سنگسار کنند. بعد گفت: «لَا تَغْضَب» غضب نکن. عصبانی نشو. که حضرت یحیی گفت بس است. همین سه تا کفایت میکند. منظورم این است که موعظه نیاز جهلا نیست، نیاز علما است. نیاز همه ما است. خوراک روز ما است. به ابوذر فرمود اذنی، به جبرئیل فرمود اذنی. حالا دو نوع واعظ داریم. یک واعظ بیرونی و یک واعظ درونی. واعظ بیرونی کیست؟ الآن بنده دارم صحبت میکنم، من برای شنوندگان عزیز واعظ بیرونی میشوم. ولی وقتی کسی در خلوت خودش، خودش به خودش نهیب میزند. سر صبح آدم به خودش میگوید خدایا کمک کن امروز بتوانم این کارهای خیر را انجام بدهم. امروز روز پاکی باشد. روز بدون گناه باشد. این واعظ درونی است. و اگر واعظ درونی نباشد تأثیر واعظ بیرونی کم میشود. در روایتی از امام جواد (ع) هست که مؤمن نیاز به سه چیز دارد. «تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّه»
تاکنون نظری ثبت نشده است