- 8
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 71 تا 74 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 71 تا 74 سوره یونس"
جریان نوح یک صبغهٴ عمومی داشت و سفینه او و طوفان او آیت جهانی بود
تلاوت داستان نوح برای مشرکانِ حجاز عبرت انگیز بود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلَا تُنْظِرُونِ ﴿71﴾ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿72﴾ فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ ﴿73﴾ ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ ﴿74﴾
جریان نوح از آن جهت که یک صبغهٴ عمومی داشت و سفینه او و طوفان او آیت جهانی بود که تعبیر قرآن این است ﴿و جعلناها آیة للعالمین﴾ جزء اموری بود که غالب مردم حتی مشرکان حجاز با خبر بودند لذا تلاوت داستان نوح برای مشرکانِ حجاز عبرت انگیز بود از این جهت در پایان این قصه فرمود ﴿فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ آنها که انبیا اینها را انذار کردند و آنها عالماً عامداً تمرّد کردند کیفر تلخشان همان غرق در طوفان و ورود در نار بود که ﴿اغرقوا فادخلوا نارا﴾ قوم نوح جریانشان تا کنون یکی دو بار در سوره مبارکه نساء و سوره اعراف بازگو شد در سوره مبارکه نساء آیه 163 به این صورت ارائه شد ﴿انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی﴾ آیه 163 سوره نساء انبیای بعد از نوح را مشخص میکند که چه کسانی هستند و آن آیه سهمی دارد در روشن شدن معنای آیه 74 همین سوره که فرمود ما بعد از نوح انبیایی را فرستادیم آن انبیا چه افرادی بودند چه کسانی بودند در سوره مبارکه نساء مشخص است در سوره اعراف آیه 69 مقداری از وضعیت قوم نوح بازگو شد آیه 69 سورهٴ اعراف این است ﴿اوعجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم و اذْکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح﴾ شما را جانشینان قوم نوح قرار داد یعنی شما نسل کسانی هستید که در کشتی نوح بودند و نجات پیدا کردند و جانشین آن اقوام تلف شده و به هلاکت رسیده بودند شما هم جزء جانشینان آنهایید ﴿اذجعلکم خلفاء من بعد قوم نوح و زادکم فی الخلق بصطةً فاذکروا آلاء الله لعلکم تفلحون﴾ در این آیه فرمود ﴿واتل علیهم﴾ یعنی آیه سوره یونس که محل بحث است اینچنین فرمود ﴿واتل علیهم نبا نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری﴾ این فرمایش را حضرت نوح وقتی گفته است که آنها هم خیلی تندروی و کجرفتاری کردند در سوره مبارکه شعراء آیه 116 به این صورت آمده است قوم نوح به حضرت نوح گفتند ﴿قالوا لئن لم تنته یا نوح لتکونن من المرجومین﴾ تو اگر دست از تبلیغ و تبشیر و انذار بر نداری بالاخره رجم میشوی این حرف را در آیه 116 سوره شوریٰ میخوانیم چه اینکه در سوره مبارکه هود آیه 32 به بعد [به] این صورت مطرح است ﴿قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فأْتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ بعد از گذشت نه قرن و نیم به حضرت نوح گفتند خیلی جدال کردی خیلی مناظره کردی خیلی ما را به ستوه آوردی بالأخره، ما حرفت را نمیپذیریم کاری از تو ساخته است انجام بده تو که ما را تهدید میکنی به عذاب الاهی آن عذاب الاهی را بیاور اینها هم به قدرت مادّیشان مغرور بودند همانطوری که فرعون ﴿فتولیٰ برکنه﴾ اینها هم «تولّوا بارکانهم» لذا وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) فرمود من حالا تصمیمم را گرفتم و تصمیم من همان تأکید راههای قبلی است و آن توحید در توکل است که ﴿فعلی الله توکلت﴾ نه «توکلت علی الله» این تقدیم «علی الله» بر «توکلت» برای حصر است که در حقیقت توحید در توکل است فرمود من تا کنون که متوکل علی الله بودهام الان در بخش پایانی ﴿فعلی الله توکلت﴾ این توکلم را تکمیل میکنم شما هر کاری میخواهید بکنید، بکنید گفتید ﴿لتکونن من المرجومین﴾ میخواهید بکنید، بکنید گفتید ﴿قد جادلتنا فاکثرت جدالنا﴾ خسته شدید هر کاری از دستتان برمیآید بکنید ﴿ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات الله فعلی الله توکلت﴾ شما هم «فأجمعوا امرکم وَ شرکاءکم﴾ اگر تهدید کردید گفتید ﴿لتکونن من المرجومین﴾ میخواهید عمل بکنید، بکنید در چنین فضایی وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) آن تصمیم نهایی را به اینها ابلاغ کرده است که فرمود ﴿فعلی الله توکلت﴾ و هیچ کاری هم از شما ساخته نیست من هم هراسی ندارم نه منفعتی از شما به من میرسید که حالا نرسد نه توان اضلال را دارید ﴿فان تولیتم فمٰا سألتکم من اجر ان اجری علی الله و امرت ان اکون من المسلمین﴾ آنها ﴿فکذبوه﴾، فکذّبوه نه یعنی حدوثاً بلکه آن تکذیبشان را ادامه دادند همچنان تکذیب را ادامه دادند در این صحنه ذات اقدس الاه آنچه را که اهمّ است اول ذکر میکند آنچه را که مهم است بعد ذکر میکند نظم طبیعی این است که آنطوری که در سوره مبارکه هود مشخص شد که ما دستور دادیم در روز خطر از جایی خطر جوشید که اینها هیچ فکر نمیکردند جایی که اینها هیچ فکر نمیکردند از همان جا خطر جوشید و آن ﴿وَ فار التنّور﴾ است تنّور جای آتش است جای فوران آب نیست هیچ کس فکر نمیکند از درون تنور که مرتب آتش ظهور میکرد حالا دفعتاً سیل دربیاید خیلی از جاها ممکن است ذات اقدس الاه اراده بکند آب دربیاید اما الان از معدن آتش آب دربیاید برای اینکه به آنها بفهماند کار به دست دیگری است ﴿وَ فار التنّور﴾ از آن طرف هم بارانِ سیلآسا باریدن گرفت از آن طرف هم از تنور آب جوشید و سطح زمین را آب فرا گرفت و عذاب داشت شروع میشد نظم طبیعی این است که همان طوری که بخشیاش در سوره مبارکه هود هست بخشیاش در جای دیگر، میفرماید از بالا به وسیله بارشهای تند سیلوار آب ریزش کرد از تنور هم آب جوشید طوفان پدید آمد آنها غرق شدند و نوح (سلام الله علیه) با مؤمنان همراه او نجات پیدا کردند آنها رفتند اینها ماندند و اینها جانشین آنها شدند این سه مطلب را انسان در موقع گفتن باید با ترتیب بگوید آنها از بین رفتند نوح و همراهانشان ماندند و جانشینان آنها شدند اما در موقع گفتنْ ذات اقدس الاه اول نجات نوح و همراهان نوح را ذکر میکند و اینکه اینها جانشین آن هالکیناند اینها را ذکر میکند بعد از هلاکت آن مکذّبان خبر میدهد این برای تقدیم اهمّ بر مهمّ است ملاحظه بفرمایید فرمود ﴿فکذبوه فنجّیناه و منْ معه فی الفلک﴾ کسانی که با حضرت نوح در کشتی جمع شدند ما اینها را نجات دادیم ﴿و جعلناهم خلائف﴾ اینها را جانشینان قرار دادیم ﴿و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا﴾ خب نظم طبیعی این است که بفرماید کافران را هلاک کردیم و غرق کردیم اینها را جانشین آنها قرار دادیم اول که اسم جانشین را نمیبرند که، اول آن مستلخف عنه که از بین رفت آنها را اسم میبرند بعد خلیفه را، ولی برای اهمیت مطلب اول از نجات و خلافت مؤمنان سخن به میان میآورد بعد از هلاکت کافران ﴿فنجیناه و من معه فی الفلک و جعلناهم خلائف و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا﴾ این برای تقدیم اهم بر مهم است بعد فرمود ﴿فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ تو تلاوت بکن تو نظر بکن یعنی آنها تلاوت تو را خوب تلقّی کنند و از این صحنه خوب پند بگیرند این صحنه صدر و ساقهاش پند است یک وقت است یک حادثهای میآید سیلی میآید آتشسوزی راه میافتد این دیگر ﴿واتقوا فتنةً لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه﴾ است حالا وقتی که سیل آمده آتشسوزی آمده دیگر خانه مؤمن و فاسق را یکجا میسوزاند حوادث طبیعی این طور است اینطور نیست که حالا سیل اگر آمده خانه مؤمن را خراب نکند خانهٴ کافر را خراب کند یا آتشسوزی افتاده در یک شهر همه را یکجا میسوزاند این ﴿واتقوا فتنةً لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه﴾ اما وقتی سخن از آیت الاهی باشد سخن از معجزات باشد همه جا بر اساس ﴿وامتازوا الیوم ایها المجرمون﴾ کار میشود همه جا بر اساس ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ کار میشود همان در آن جریان ﴿سخرها علیهم سبع لیالٍ و ثمانیة ایام﴾ این طور نبود که همه آسیب ببینند کافران از این تند باد رنج میبردند مؤمنان سالم بودند همان جریان حضرت موسی و هارون (سلام الله علیهما) که این آب نیل خون میشد این مؤمنان به حضرت موسی (سلام الله علیه) وقتی یک قدح آب میگرفتند مینوشیدند آب بود و بهره میبردند همین که میدادند به یکی از آن مخالفان میدیدند خون بود این پیداست که بر اساس معجزات الاهی است اینها میگرفتند خون بود آنها میگرفتند آب بود این دم این خون که جزء معجزات حضرت موسیٰ بود علیه آل فرعون بر اساس ﴿وامتازوا الیوم ایها المجرمون﴾ شکل میگرفت بر اساس ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ شکل میگرفت آثار معاد و قیامت در معجزات انبیا در دنیا ظهور میکند اینجا هم به همین صورت بود فرمود این طوفان که آمد ما فقط همین گروه را نجات دادیم و این سفینه نوح هم اینطور نبود که حالا با باد حرکت کند یا با موتور حرکت کند یا با وسایل صنعتی حرکت کند ﴿باسم الله مجراهٰا و مرساهٰا﴾ وقتی وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) میخواست آن را براند رهبری کند حرکت بدهد یا ساکن کند لنگر بیندازد وقتی میگفت بسم الله راه میافتاد اراده میکرد که بایستد میفرمود بسم الله میایستاد ﴿بسم الله مجراهٰا و مرساهٰا﴾ مرسیٰ یعنی لنگر انداختن این مصدر میمی همان ارسا را میفهماند اینکه خدای سبحان فرمود ما سلسله جبال را رواسی قرار دادیم ﴿و الجبال ارساهٰا﴾ یعنی لنگر انداختن این سلسله جبال لنگر کره زمین است که آن را از نوسان و اضطراب باز دارد که «و وتد بالصّخور مَیَدان ارضه» مَیَدان یعنی اضطراب، مادَ یعنی اضطرب فرمود مَیَدان اضطراب نوسان حرکتِ زمین را با سلسله جبال با این کوههای سنگین میخکوب کرد وتد یعنی میخ «و وتد بالصّخور میدان أرضه» یعنی اضطراب ارضه اینجا هم وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) با بسم الله کار را پیش برد نه با باد یا با وسائل صنعتی دیگر ﴿بسم الله مجراها و مرساها﴾ خب چنین معجزهای ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ را به همراه دارد ﴿وامتازوا الیوم ایها المجرمون﴾ را به همراه دارد و مانند آن لذا فرمود ﴿فنجیناه و من معه فی الفلک﴾ آن کشتی کشتیای نبود که حالا اگر خودش بود بتواند در برابر آن طوفان عالمی بایستد فرمود ﴿و جعلناها آیة للعالمین﴾ معجزهٴ جهانی است آن، مثل جریان حضرت عیسی و مادرش (سلام الله علیها) فرمود ﴿و جعلناها و ابنها آیة للعالمین﴾ این مادر و پسر این دوتایی با هم یک معجزه جهانیاند که کسی نه بی اطلاع مانده و نه در اعجاز آنها تردیدی دارد ﴿و اغرقنا الذین کذبوا بایاتنا فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ دیگر سخن از قوم نوح و اینها نیست که اصل کلی است هر کس را انبیا انذار کردند اینها هم اصرار ورزیدند بر کفر پایانشان بالاخره اینگونه از عذابهاست حالا آنچه را که در سوره مبارکه یونس نقل میکنند غالباً با این سه خطر آبی همراه بود یعنی قوم نوح با غرق و قوم موسی (سلام الله علیه) یعنی آن آل فرعون ﴿فاخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم﴾ جریان یونس (سلام الله علیه) را هم که با دریا هماهنگ بود ﴿و اغرقنا الذین کذبوا بایاتنا فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ برای همیشه این اصل ثابت است برای تداوم همان اصل فرمود ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم﴾ هرگز ذات اقدس الاه بشر را بدون هدایت و راهنمایی رها نمیکند بالاخره خدا ربّ اینهاست انسان را باید بپروراند انسان هم با علم و معرفت پرورش پیدا میکند معرفت و علم هم به وسیله انبیا عاید مردم میشود فلذا میفرماید ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم﴾ این مرسلین چه کسانی هستند بخشی از این مرسلین که بعد از حضرت نوحاند حضرت موسی و هارون و اینها هستند که بعد از حضرت نوح هستند چون قصه موسی و هارون را در آیه بعد ذکر میکند معلوم میشود اینکه فرمود ﴿ثم بعثنا من بعد قومه رسلا الی قومهم﴾ این ناظر به آن انبیا و مرسلین (علیهم السلام) هستند که آنها در فاصله بین نوح و موسی (علیهما السلام) واقع شدند گرچه موسی و هارون و همچنین عیسی (علیهم السلام) بعد از نوحاند ولی اینها را چون در این سوره موسی و هارون (علیهم السلام) را ذکر میکند و جداگانه مطرح میکند معلوم میشود که منظور از این رسل آن انبیاییاند که بین حضرت نوح و حضرت موسی (علیهما السلام) قرار گرفتند ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم﴾ این رسل بخشی از آنها در سوره مبارکه نساء آمده است که آیه 163 سوره نساء این بود ﴿انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط﴾ اینها انبیایی هستند که بعد از حضرت نوحاند لکن هم از آیه 163 میتوان استفاده کرد هم از اطلاق آیه محل بحث که انبیایی که بعد از نوح هستند تا زمان حضرت موسی اینها یک قسمتشان در قرآن کریم، قصص و داستانهای آنها آمده یک قسمتشان هم نیامده چون در همان آیه 163 و 164 سوره مبارکه نساء به این صورت آمده است ﴿و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبورا٭ و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلّم الله موسی تکلیما﴾ که مشابه این تعبیر در یکی از این حوامیم بعد از [سوره مبارکه] یس هم آمده است که آنجا هم مشابه این تعبیر هست که فرمود انبیای ما دو قسم هستند یک قسمت رسلیاند که ﴿قصصناهم علیک﴾ یک قسمت انبیایی هستند که ﴿لم نقصصهم علیک﴾ نگفتیم جریان را این نشان میدهد که برابر آنچه که در روایات هست که انبیا خیلی بیش از آن هستند که اسامی شریفشان در قرآن کریم آمده است حالا یا 124 هزاراند یا کمتر یا بیشتر و آنچه در قرآن کریم هست تقریباً 25 نفرند انبیای فراوانی بودند که قصصشان و جریانشان در قرآن کریم نیامده سرّش آن است که آن روز که نظیر جهانی شدن و جهانی کردن یا جهانی سازی که نبود به تعبیر اینها کلّ جهان در حد یک دهکده باشد همه از جای دیگر با خبر باشند شرقی از غربی با خبر باشد غربی از شرقی مستحضر باشد خاورمیانه از دو جناح با خبر باشد اینطور که نبود قرآن یک داستانی را که نقل میکند برای آن است که دیگران ببینند و عبرت بگیرند و از مثبتاتش استفاده کنند از منفیاتش هم پرهیز کنند گاهی میفرماید ﴿سیروا فی الارض فانظروا کیف﴾ گاهی میفرماید ﴿فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین﴾ و مانند آن. آن روزها آن طرف آب یعنی باختر دور و قسمتهای غرب کشف نشده بود و هیچ کس فکر نمیکرد که بعد از اقیانوس آرام خبری هست این طرفِ آب یعنی اقیانوس اطلس یعنی چین و اینها بود باخبر بودند «اطلبوا العلم ولو بالصین» بود ولی رابطه نبود کسی توان آن را نداشت که از حجاز سفری بکند به آن طرف آب، برود چین و از اوضاع چین با خبر بشود حالا اگر انبیایی که مربوط به آن طرف اقیانوس اطلس باشند یا انبیایی که آن طرف اقیانوس کبیر باشند قصصشان را قرآن نقل میکرد هیچ راهی برای اثبات نبود اینکه گاهی گفته میشود چطور انبیا همهاش در خاورمیانه هستند نه خیر بضعهای از انبیا در خاورمیانه هستند بالاخره در روایات دارد که 124 هزار پیغمبر حالا 124 هزار نه صد تا پیغمبر یک چهارمشان در قرآن کریم آمده بقیه را خود قرآن کریم فرمود ما نگفتیم آخر راه ندارید شما بروید تحقیق کنید ما اگر قصه پیغمبری را که آن طرف باختر یا آن طرف خاور باشد [ذکر میکردیم] از چه راه شما اثبات میکردید میفهمیدید که ما درست میگوییم؟ اما ما اینجا قدم به قدم به شما نشان میدهیم این خاورمیانه است این راهتان است ما همان در جریان سفرهایی که شما به انطاکیه میروید بین حجاز و شام این سفرها را داشتید به شما گفتیم که دو تا قریه بود دو تا محل بود آثار تمدنی زیادی داشتند ما همه اینها را به هلاکت رساندیم خاک کردیم شما بروید اگر آثار باستانی میشناسید میراث فرهنگی میشناسید کند و کاو کنید ببینید زیر زمین چه خبر است ﴿ان فی ذلکم لآیاتٍ للمتوسّمین﴾ متوسمین یعنی وسمهشناس سیماشناس علامتشناس یعنی آثار باستانیشناس در جمع شما هم کسانی هستند این دو تا محلی که ما ویران کردیم بر جاده است سر راهتان است ﴿و انهما لَباِمام مبین﴾ امام آن بزرگراه را میگویند امام و چون راهنمایان الاهی در صراط مستقیم، اندیشه آنها علم آنها عمل آنها به منزله بزرگراه است لذا به اینها میگویند امام وگرنه امام آن بزرگراه را میگویند که اگر کسی وارد شد مستقیماً به مقصد میرسد فرمود ما این دو تا شهری را که ویران کردیم برِ جاده است دور نیست شما اگر متوسّمی دارید وسمهشناسی دارید سمهشناسی دارید سیماشناسی دارید علامتشناسی دارید کاملاً میتوانید کند و کاو کنید آثارشان را هم بفهمید که با یک تمدن قوی ما اینها را خاک کردیم خب این گفتن دارد اما اگر از انبیا و امتهای خاور دور و باختر دور نقل میکردند کسی درک نمیکرد و اگر گفته شد همه معارف در قرآن کریم هست یعنی به لحاظ باطن هست که نزد ائمه (علیهم السلام) است وگرنه انبیایی بودند اممی بودند مبارزاتی داشتند احتجاجاتی داشتند معجزاتی داشتند ایمان و قبول و نکولی داشتند هیچ کدام از آنها در قرآن نیامده ولی وجود مبارک معصوم (سلام الله علیه) که میفرماید عدد انبیا 124 هزار است یکی از انبیا اینچنین بود خدا به او اینچنین گفته است اینها تبیینی است که از راه وحی و الهام خدای سبحان به این چهارده معصوم (علیهم السلام) فهمانده آنها به ما منتقل کردند پس این رسلی که بعد از حضرت نوح هستند تنها همین ابراهیم و انبیای ابراهیمی (علیهم السلام) نیستند شاید انبیای دیگری هم باشند که خدای سبحان داستان آنها را نقل نکرده است و آن تغییرِ تعبیری هم که در سوره مبارکه نساء هست شاید مشعر به همین معنا باشد آیه 163 سوره نساء این است که ﴿انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل﴾ معلوم میشود آن انبیایی که بعد از نوح هستند ناظر به ابراهیم و اینها نیست وگرنه فعل را تکرار نمیکرد از اینکه فعل و جمله را تکرار فرمود معلوم میشود آن انبیا غیر از حضرت ابراهیماند
سؤال: ... جواب: چرا خب حالا این کشتی که در این مقطع بود حالا آن خاورِ دور یا آن باخترِ دور آن طرفِ اقیانوس اطلس و این طرف و آن طرف اقیانوس کبیر را که دسترسی نداشتند یک گروه خاصی نجات پیدا کردند بقیه هم که هلاک شدند مگر همیشه حضرت نوح کشتی ایجاد میکرد یا آن کشتی نوح در اختیار دیگری بود که قاره پیما باشد مردم با چه وسیله از اقیانوس آرام بگذرند؟
سؤال: ... جواب: بعدها کشتی پیدا شد آن وقت که این حرفها نبود
سؤال: ... جواب: منقرض شدند الان همین انبیای همین قسمت مهمی که الان در شرق هست بوداییها و هندوها اینها شاید حرفهای انبیا را مثل مجوسیها تحریف کردند الان شما وقتی به غرب سری میزنید میبینید مثل اینکه بسیاری از اینها گرایش به بودایی پیدا میکنند حالا دیگر خسته شدند از زرق و برق مادیگری روی آوردند به یک سلسله مکتبهای آیینی نه دینی چون در بودا در هندو بالاخره آیین مطرح است نه دین یک مقداری گرایشهای معنوی هست اما عبادات و روزه و نماز و جهاد و این تکالیف در آن نیست یا اینها برداشتند لذا مورد قبول خیلی از این غربیها احیانا قرار میگیرد خب این همه حرفهایی که بودند از کجا اینها از ریشه معنوی بعد منحرفش نکردند؟
سؤال: ... جواب: بله آنها هم بود ولی ما دسترسی نداریم نمیدانیم که آن انبیا چه گفتند بعد از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) چون همگان موظّف بودند این را بپذیرند دیگر سخن از انبیای دیگر نبود همهشان موظّف بودند که همین را بپذیرند
سؤال: ... جواب: کاملاً میتوانند حالا یک عده ظالماً جلویشان را میگیرند فرمود ﴿وَ لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع وبیع﴾ الان که جهانی است که، الان در مسأله تجارتش میشود جهانی فرهنگش میشود جهانی خیلی از آداب و سننش میشود جهانی دینش نشود جهانی؟ غرض آن است که اینکه فرمود انبیایی بعد از نوح آمدند این منحصر در حضرت ابراهیم و انبیای ابراهیمی شاید نباشد انبیای دیگر را هم شامل میشود بعد فرمود شما را ما بعد از آنها جانشینان قرار دادیم چه اینکه آنها را هم جانشین گذشتگان قرار دادیم ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم فجاؤُهم بالبینات﴾ این جمع در مقابل جمع است یعنی این رسل این انبیا برای اقوامشان معجزات آوردند نه اینکه بالبینات که جمع مُحلّا به الف و لام است نشان آن باشد که هر پیغمبری دارای چندین معجزه بود گاهی برخی از انبیا یک معجزه مثلاً آوردند جریان حضرت صالح اینطور بود این جمع در مقابل جمع است یعنی مجموع انبیا مجموع بینات را داشتند آنگاه کسانی که بار اول دوم سوم چهارم و مکرّر در مکرّر انبیا (علیهم السلام) به اینها هشدار میدادند اینها نمیپذیرفتند این نپذیرفتن این انکار این الحاد برای اینها به صورت یک رسوب جاهلی مانده است دیگر قبول نمیکردند ایمان بیاورند آنهایی که در اوایل نرمش نشان میدادند دین را میپذیرفتند تا آخر ماندند مثلاً اما آنهایی که در اوایل سرسختی نشان دادند این گناههای مرکب و متراکم در اینها رسوبی ایجاد کرد ﴿فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل﴾ آنهایی که در گذشته تکذیب کرده بودند دیگر نمیپذیرفتند قوم نوح که به هلاکت رسیدند اینها هم که قوم انبیای بعدی بودند بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ مثل آنها فکر میکردند اوایل انکار بود بعد اصرار شدید در الحاد ﴿فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل﴾ سرّش آن است که ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ افراد در اوایل امر بر اساس آن فطرت بر اساس ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ آزادند اگر کسی بیراهه رفت و خدای سبحان به او مهلت داد که از کجراهه برگردد و او برگشت و توبه کرد راه نجات را پیدا میکند اگر همچنان آن بیراهه رفتن را ادامه داد دیگر از آن به بعد خدای سبحان این توفیق را به او نمیدهد او را به حال خودش رها میکند این ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ که در اوایل سوره مبارکه بقره بحثش شده است آن هم همین بود ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ در سوره صف است از این قبیل است ﴿نطبع علی قلوب المعتدین﴾ از این قبیل است بالاخره گرایش و علاقه پیدا کردن یک امر وجودی است و فیض و لطف است و به دست ذات اقدس الاه است اول خدای سبحان انسان را با علاقه خلق کرد یعنی از نظر بینش انسان متساویالطرفین است ولی از نظر گرایش یکطرفه است به سمت فضیلت میل دارد از نظر بینش و دانش ﴿فألْهمها فجورها و تقواها﴾ هم صدق را میفهمد که یعنی چه هم کذب را میفهمد یعنی چه هم حیات را میفهمد یعنی چه هم ممات را میفهمد یعنی چه این از نظر دانش، از نظر گرایش هر کسی به دنیا میآید به طرف امانت و صداقت و پاکی قدم برمیدارد این بچه را ولو با شوخی اگر کسی به دروغ عادت ندهد او راست میگوید اصلاً دروغ نمیگوید دروغ را بعدها با تلقین و امثال تلقین یاد میگیرد اینچنین نیست که گرایش بچه به راست و دروغ یکسان باشد دانش بچه به دروغ و راست ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ علی السویٰ است اما گرایش او منش او کشش او به سمت فضیلت است اگر به نوجوانی رسید همینطور است به جوانی رسید همینطور است که گرایش اینها به طرف فضیلت است لذا فرمود ﴿فاقم وجهک للدّین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها﴾ حالا اگر کسی با داشتن سرمایههای الاهی الهامِ فجور و تقوا گرایش به طرف تقوا مفطور بودن به فطرت الاهی همه اینها را داشت همه اینها را پشت سر گذاشت بیراهه رفت این بیراهه رفتن یک غباری بر صحنه دل او مینشاند کم کم بر اساس ﴿کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون﴾ رین میگیرد این غبار روی آینه هم همین طور است دیگر اول که چرک و رین نیست که، اول یک غبار مختصری است
سؤال: ... جواب: آن را در بحثهای سالهای گذشته هم اشاره شد که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل میکند وقتی از امام (علیه السلام) سؤال کردند که «وَ الشقی شقی فی بطن امه» یعنی چه آن سعید ظاهرا در روایت نیست آن که ایشان نقل میکنند حضرت فرمود معنای اینکه گفتند شقی در بطن مادرش شقی است یعنی خدای سبحان میداند که این شخص وقتی به دنیا آمده با اینکه میتواند راه سعادت را طی کند عالماً عامداً راه شقاوت را طی میکند «سیعمل أعمال الاشقیاء» نه اینکه او حتم شده است که این باید بیراهه برود هرگز ذات اقدس الاه بر کسی بیراهه رفتن را رقم نزده است همه را به طرف راه راست هدایت کرده با آن منش و گرایش اگر کسی بخواهد بیراهه برود در بطن مادر که هست خدا میداند این شخص با اینکه دوستان او همسایههای او همسالان او به طرف خوبی رفتند او میتوانست به طرف خوبی برود عالماً عامداً به بیراهه میرود «سیعمل أعمال الاشقیاء» بنابراین اگر کسی خدای ناکرده با داشتن همه این فضایلی که خدا مرحمت کرده است بیراهه برود خدا مهلت میدهد راه توبه و انابه را باز میکند تا یک سنّ مشخصی اگر معلوم شد که دیگر او پیشنهادش این است که ﴿سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ در برابر انبیا یک چنین موضعی میگیرد از آن به بعد خدای سبحان لطف خود را از این میگیرد این را به حال خودش رها میکند اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بارها عرض میکرد «الهی وَ أله آبائی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا» همین است چنین حالتی را میگویند طبع یعنی حالا چاپ شده گناه در او چنین حالتی را میگویند ختم یعنی مهر شده است خب چه وقت مهر میکنند؟ وقتی صحنه نامه پر بشود جایی برای نوشتن مطلب جدید نباشد امضا میکنند فرمود این صحنهٴ شفاف و سفید دل را تا آخرش پر کرده دیگر جایی برای نوشتن مطلب جدید نگذاشت لذا ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ ما دیگر حالا مهر کردیم، مهر کردیم یعنی این را به حال خودش رها کردیم نه اینکه یک چیزی به عنوان ضلالت [را در] آنجا نهادینه کردیم ضلالت که یک امر وجودی و دادنی نیست این شخص را به حال خودش رها بکنی با سوابق سوئی که دارد این دیگر ایمان آور نیست و لذا فرمود ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ نه قلوب افراد عادی اگر کسی نه تنها اهل عداوت بود که اهل تعدی بود نه تنها اهل تعدی بود اهل اعتدال بود اعتدا بالاتر از عداوت است در آن بعد منفی مثل اینکه اقتدار بالاتر از قدرت است اگر گفتید فلان شخص قادر است یک بار مثبت دارد اگر گفتید آن شخص دیگر مقتدر است یک بار مثبتِ برتری دارد این «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی» در اینجاها ظهور میکند اقتدار بالاتر از قدرت است بالاتر از عداوت است این شخص نه تنها عدوّ خدا و پیغمبر است بلکه معتدی است اگر اینطور باشد دیگر خدای سبحان میفرماید ما طبع میکنیم یعنی چاپ شده گناه در او دیگر حالا به سوء اختیار خودش گرفتار است که اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.
«والحمد لله رب العالمین»
جریان نوح یک صبغهٴ عمومی داشت و سفینه او و طوفان او آیت جهانی بود
تلاوت داستان نوح برای مشرکانِ حجاز عبرت انگیز بود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلَا تُنْظِرُونِ ﴿71﴾ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿72﴾ فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ ﴿73﴾ ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ ﴿74﴾
جریان نوح از آن جهت که یک صبغهٴ عمومی داشت و سفینه او و طوفان او آیت جهانی بود که تعبیر قرآن این است ﴿و جعلناها آیة للعالمین﴾ جزء اموری بود که غالب مردم حتی مشرکان حجاز با خبر بودند لذا تلاوت داستان نوح برای مشرکانِ حجاز عبرت انگیز بود از این جهت در پایان این قصه فرمود ﴿فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ آنها که انبیا اینها را انذار کردند و آنها عالماً عامداً تمرّد کردند کیفر تلخشان همان غرق در طوفان و ورود در نار بود که ﴿اغرقوا فادخلوا نارا﴾ قوم نوح جریانشان تا کنون یکی دو بار در سوره مبارکه نساء و سوره اعراف بازگو شد در سوره مبارکه نساء آیه 163 به این صورت ارائه شد ﴿انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی﴾ آیه 163 سوره نساء انبیای بعد از نوح را مشخص میکند که چه کسانی هستند و آن آیه سهمی دارد در روشن شدن معنای آیه 74 همین سوره که فرمود ما بعد از نوح انبیایی را فرستادیم آن انبیا چه افرادی بودند چه کسانی بودند در سوره مبارکه نساء مشخص است در سوره اعراف آیه 69 مقداری از وضعیت قوم نوح بازگو شد آیه 69 سورهٴ اعراف این است ﴿اوعجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم و اذْکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح﴾ شما را جانشینان قوم نوح قرار داد یعنی شما نسل کسانی هستید که در کشتی نوح بودند و نجات پیدا کردند و جانشین آن اقوام تلف شده و به هلاکت رسیده بودند شما هم جزء جانشینان آنهایید ﴿اذجعلکم خلفاء من بعد قوم نوح و زادکم فی الخلق بصطةً فاذکروا آلاء الله لعلکم تفلحون﴾ در این آیه فرمود ﴿واتل علیهم﴾ یعنی آیه سوره یونس که محل بحث است اینچنین فرمود ﴿واتل علیهم نبا نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری﴾ این فرمایش را حضرت نوح وقتی گفته است که آنها هم خیلی تندروی و کجرفتاری کردند در سوره مبارکه شعراء آیه 116 به این صورت آمده است قوم نوح به حضرت نوح گفتند ﴿قالوا لئن لم تنته یا نوح لتکونن من المرجومین﴾ تو اگر دست از تبلیغ و تبشیر و انذار بر نداری بالاخره رجم میشوی این حرف را در آیه 116 سوره شوریٰ میخوانیم چه اینکه در سوره مبارکه هود آیه 32 به بعد [به] این صورت مطرح است ﴿قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فأْتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین﴾ بعد از گذشت نه قرن و نیم به حضرت نوح گفتند خیلی جدال کردی خیلی مناظره کردی خیلی ما را به ستوه آوردی بالأخره، ما حرفت را نمیپذیریم کاری از تو ساخته است انجام بده تو که ما را تهدید میکنی به عذاب الاهی آن عذاب الاهی را بیاور اینها هم به قدرت مادّیشان مغرور بودند همانطوری که فرعون ﴿فتولیٰ برکنه﴾ اینها هم «تولّوا بارکانهم» لذا وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) فرمود من حالا تصمیمم را گرفتم و تصمیم من همان تأکید راههای قبلی است و آن توحید در توکل است که ﴿فعلی الله توکلت﴾ نه «توکلت علی الله» این تقدیم «علی الله» بر «توکلت» برای حصر است که در حقیقت توحید در توکل است فرمود من تا کنون که متوکل علی الله بودهام الان در بخش پایانی ﴿فعلی الله توکلت﴾ این توکلم را تکمیل میکنم شما هر کاری میخواهید بکنید، بکنید گفتید ﴿لتکونن من المرجومین﴾ میخواهید بکنید، بکنید گفتید ﴿قد جادلتنا فاکثرت جدالنا﴾ خسته شدید هر کاری از دستتان برمیآید بکنید ﴿ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات الله فعلی الله توکلت﴾ شما هم «فأجمعوا امرکم وَ شرکاءکم﴾ اگر تهدید کردید گفتید ﴿لتکونن من المرجومین﴾ میخواهید عمل بکنید، بکنید در چنین فضایی وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) آن تصمیم نهایی را به اینها ابلاغ کرده است که فرمود ﴿فعلی الله توکلت﴾ و هیچ کاری هم از شما ساخته نیست من هم هراسی ندارم نه منفعتی از شما به من میرسید که حالا نرسد نه توان اضلال را دارید ﴿فان تولیتم فمٰا سألتکم من اجر ان اجری علی الله و امرت ان اکون من المسلمین﴾ آنها ﴿فکذبوه﴾، فکذّبوه نه یعنی حدوثاً بلکه آن تکذیبشان را ادامه دادند همچنان تکذیب را ادامه دادند در این صحنه ذات اقدس الاه آنچه را که اهمّ است اول ذکر میکند آنچه را که مهم است بعد ذکر میکند نظم طبیعی این است که آنطوری که در سوره مبارکه هود مشخص شد که ما دستور دادیم در روز خطر از جایی خطر جوشید که اینها هیچ فکر نمیکردند جایی که اینها هیچ فکر نمیکردند از همان جا خطر جوشید و آن ﴿وَ فار التنّور﴾ است تنّور جای آتش است جای فوران آب نیست هیچ کس فکر نمیکند از درون تنور که مرتب آتش ظهور میکرد حالا دفعتاً سیل دربیاید خیلی از جاها ممکن است ذات اقدس الاه اراده بکند آب دربیاید اما الان از معدن آتش آب دربیاید برای اینکه به آنها بفهماند کار به دست دیگری است ﴿وَ فار التنّور﴾ از آن طرف هم بارانِ سیلآسا باریدن گرفت از آن طرف هم از تنور آب جوشید و سطح زمین را آب فرا گرفت و عذاب داشت شروع میشد نظم طبیعی این است که همان طوری که بخشیاش در سوره مبارکه هود هست بخشیاش در جای دیگر، میفرماید از بالا به وسیله بارشهای تند سیلوار آب ریزش کرد از تنور هم آب جوشید طوفان پدید آمد آنها غرق شدند و نوح (سلام الله علیه) با مؤمنان همراه او نجات پیدا کردند آنها رفتند اینها ماندند و اینها جانشین آنها شدند این سه مطلب را انسان در موقع گفتن باید با ترتیب بگوید آنها از بین رفتند نوح و همراهانشان ماندند و جانشینان آنها شدند اما در موقع گفتنْ ذات اقدس الاه اول نجات نوح و همراهان نوح را ذکر میکند و اینکه اینها جانشین آن هالکیناند اینها را ذکر میکند بعد از هلاکت آن مکذّبان خبر میدهد این برای تقدیم اهمّ بر مهمّ است ملاحظه بفرمایید فرمود ﴿فکذبوه فنجّیناه و منْ معه فی الفلک﴾ کسانی که با حضرت نوح در کشتی جمع شدند ما اینها را نجات دادیم ﴿و جعلناهم خلائف﴾ اینها را جانشینان قرار دادیم ﴿و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا﴾ خب نظم طبیعی این است که بفرماید کافران را هلاک کردیم و غرق کردیم اینها را جانشین آنها قرار دادیم اول که اسم جانشین را نمیبرند که، اول آن مستلخف عنه که از بین رفت آنها را اسم میبرند بعد خلیفه را، ولی برای اهمیت مطلب اول از نجات و خلافت مؤمنان سخن به میان میآورد بعد از هلاکت کافران ﴿فنجیناه و من معه فی الفلک و جعلناهم خلائف و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا﴾ این برای تقدیم اهم بر مهم است بعد فرمود ﴿فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ تو تلاوت بکن تو نظر بکن یعنی آنها تلاوت تو را خوب تلقّی کنند و از این صحنه خوب پند بگیرند این صحنه صدر و ساقهاش پند است یک وقت است یک حادثهای میآید سیلی میآید آتشسوزی راه میافتد این دیگر ﴿واتقوا فتنةً لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه﴾ است حالا وقتی که سیل آمده آتشسوزی آمده دیگر خانه مؤمن و فاسق را یکجا میسوزاند حوادث طبیعی این طور است اینطور نیست که حالا سیل اگر آمده خانه مؤمن را خراب نکند خانهٴ کافر را خراب کند یا آتشسوزی افتاده در یک شهر همه را یکجا میسوزاند این ﴿واتقوا فتنةً لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه﴾ اما وقتی سخن از آیت الاهی باشد سخن از معجزات باشد همه جا بر اساس ﴿وامتازوا الیوم ایها المجرمون﴾ کار میشود همه جا بر اساس ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ کار میشود همان در آن جریان ﴿سخرها علیهم سبع لیالٍ و ثمانیة ایام﴾ این طور نبود که همه آسیب ببینند کافران از این تند باد رنج میبردند مؤمنان سالم بودند همان جریان حضرت موسی و هارون (سلام الله علیهما) که این آب نیل خون میشد این مؤمنان به حضرت موسی (سلام الله علیه) وقتی یک قدح آب میگرفتند مینوشیدند آب بود و بهره میبردند همین که میدادند به یکی از آن مخالفان میدیدند خون بود این پیداست که بر اساس معجزات الاهی است اینها میگرفتند خون بود آنها میگرفتند آب بود این دم این خون که جزء معجزات حضرت موسیٰ بود علیه آل فرعون بر اساس ﴿وامتازوا الیوم ایها المجرمون﴾ شکل میگرفت بر اساس ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ شکل میگرفت آثار معاد و قیامت در معجزات انبیا در دنیا ظهور میکند اینجا هم به همین صورت بود فرمود این طوفان که آمد ما فقط همین گروه را نجات دادیم و این سفینه نوح هم اینطور نبود که حالا با باد حرکت کند یا با موتور حرکت کند یا با وسایل صنعتی حرکت کند ﴿باسم الله مجراهٰا و مرساهٰا﴾ وقتی وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) میخواست آن را براند رهبری کند حرکت بدهد یا ساکن کند لنگر بیندازد وقتی میگفت بسم الله راه میافتاد اراده میکرد که بایستد میفرمود بسم الله میایستاد ﴿بسم الله مجراهٰا و مرساهٰا﴾ مرسیٰ یعنی لنگر انداختن این مصدر میمی همان ارسا را میفهماند اینکه خدای سبحان فرمود ما سلسله جبال را رواسی قرار دادیم ﴿و الجبال ارساهٰا﴾ یعنی لنگر انداختن این سلسله جبال لنگر کره زمین است که آن را از نوسان و اضطراب باز دارد که «و وتد بالصّخور مَیَدان ارضه» مَیَدان یعنی اضطراب، مادَ یعنی اضطرب فرمود مَیَدان اضطراب نوسان حرکتِ زمین را با سلسله جبال با این کوههای سنگین میخکوب کرد وتد یعنی میخ «و وتد بالصّخور میدان أرضه» یعنی اضطراب ارضه اینجا هم وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) با بسم الله کار را پیش برد نه با باد یا با وسائل صنعتی دیگر ﴿بسم الله مجراها و مرساها﴾ خب چنین معجزهای ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ را به همراه دارد ﴿وامتازوا الیوم ایها المجرمون﴾ را به همراه دارد و مانند آن لذا فرمود ﴿فنجیناه و من معه فی الفلک﴾ آن کشتی کشتیای نبود که حالا اگر خودش بود بتواند در برابر آن طوفان عالمی بایستد فرمود ﴿و جعلناها آیة للعالمین﴾ معجزهٴ جهانی است آن، مثل جریان حضرت عیسی و مادرش (سلام الله علیها) فرمود ﴿و جعلناها و ابنها آیة للعالمین﴾ این مادر و پسر این دوتایی با هم یک معجزه جهانیاند که کسی نه بی اطلاع مانده و نه در اعجاز آنها تردیدی دارد ﴿و اغرقنا الذین کذبوا بایاتنا فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ دیگر سخن از قوم نوح و اینها نیست که اصل کلی است هر کس را انبیا انذار کردند اینها هم اصرار ورزیدند بر کفر پایانشان بالاخره اینگونه از عذابهاست حالا آنچه را که در سوره مبارکه یونس نقل میکنند غالباً با این سه خطر آبی همراه بود یعنی قوم نوح با غرق و قوم موسی (سلام الله علیه) یعنی آن آل فرعون ﴿فاخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم﴾ جریان یونس (سلام الله علیه) را هم که با دریا هماهنگ بود ﴿و اغرقنا الذین کذبوا بایاتنا فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ برای همیشه این اصل ثابت است برای تداوم همان اصل فرمود ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم﴾ هرگز ذات اقدس الاه بشر را بدون هدایت و راهنمایی رها نمیکند بالاخره خدا ربّ اینهاست انسان را باید بپروراند انسان هم با علم و معرفت پرورش پیدا میکند معرفت و علم هم به وسیله انبیا عاید مردم میشود فلذا میفرماید ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم﴾ این مرسلین چه کسانی هستند بخشی از این مرسلین که بعد از حضرت نوحاند حضرت موسی و هارون و اینها هستند که بعد از حضرت نوح هستند چون قصه موسی و هارون را در آیه بعد ذکر میکند معلوم میشود اینکه فرمود ﴿ثم بعثنا من بعد قومه رسلا الی قومهم﴾ این ناظر به آن انبیا و مرسلین (علیهم السلام) هستند که آنها در فاصله بین نوح و موسی (علیهما السلام) واقع شدند گرچه موسی و هارون و همچنین عیسی (علیهم السلام) بعد از نوحاند ولی اینها را چون در این سوره موسی و هارون (علیهم السلام) را ذکر میکند و جداگانه مطرح میکند معلوم میشود که منظور از این رسل آن انبیاییاند که بین حضرت نوح و حضرت موسی (علیهما السلام) قرار گرفتند ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم﴾ این رسل بخشی از آنها در سوره مبارکه نساء آمده است که آیه 163 سوره نساء این بود ﴿انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط﴾ اینها انبیایی هستند که بعد از حضرت نوحاند لکن هم از آیه 163 میتوان استفاده کرد هم از اطلاق آیه محل بحث که انبیایی که بعد از نوح هستند تا زمان حضرت موسی اینها یک قسمتشان در قرآن کریم، قصص و داستانهای آنها آمده یک قسمتشان هم نیامده چون در همان آیه 163 و 164 سوره مبارکه نساء به این صورت آمده است ﴿و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبورا٭ و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلّم الله موسی تکلیما﴾ که مشابه این تعبیر در یکی از این حوامیم بعد از [سوره مبارکه] یس هم آمده است که آنجا هم مشابه این تعبیر هست که فرمود انبیای ما دو قسم هستند یک قسمت رسلیاند که ﴿قصصناهم علیک﴾ یک قسمت انبیایی هستند که ﴿لم نقصصهم علیک﴾ نگفتیم جریان را این نشان میدهد که برابر آنچه که در روایات هست که انبیا خیلی بیش از آن هستند که اسامی شریفشان در قرآن کریم آمده است حالا یا 124 هزاراند یا کمتر یا بیشتر و آنچه در قرآن کریم هست تقریباً 25 نفرند انبیای فراوانی بودند که قصصشان و جریانشان در قرآن کریم نیامده سرّش آن است که آن روز که نظیر جهانی شدن و جهانی کردن یا جهانی سازی که نبود به تعبیر اینها کلّ جهان در حد یک دهکده باشد همه از جای دیگر با خبر باشند شرقی از غربی با خبر باشد غربی از شرقی مستحضر باشد خاورمیانه از دو جناح با خبر باشد اینطور که نبود قرآن یک داستانی را که نقل میکند برای آن است که دیگران ببینند و عبرت بگیرند و از مثبتاتش استفاده کنند از منفیاتش هم پرهیز کنند گاهی میفرماید ﴿سیروا فی الارض فانظروا کیف﴾ گاهی میفرماید ﴿فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین﴾ و مانند آن. آن روزها آن طرف آب یعنی باختر دور و قسمتهای غرب کشف نشده بود و هیچ کس فکر نمیکرد که بعد از اقیانوس آرام خبری هست این طرفِ آب یعنی اقیانوس اطلس یعنی چین و اینها بود باخبر بودند «اطلبوا العلم ولو بالصین» بود ولی رابطه نبود کسی توان آن را نداشت که از حجاز سفری بکند به آن طرف آب، برود چین و از اوضاع چین با خبر بشود حالا اگر انبیایی که مربوط به آن طرف اقیانوس اطلس باشند یا انبیایی که آن طرف اقیانوس کبیر باشند قصصشان را قرآن نقل میکرد هیچ راهی برای اثبات نبود اینکه گاهی گفته میشود چطور انبیا همهاش در خاورمیانه هستند نه خیر بضعهای از انبیا در خاورمیانه هستند بالاخره در روایات دارد که 124 هزار پیغمبر حالا 124 هزار نه صد تا پیغمبر یک چهارمشان در قرآن کریم آمده بقیه را خود قرآن کریم فرمود ما نگفتیم آخر راه ندارید شما بروید تحقیق کنید ما اگر قصه پیغمبری را که آن طرف باختر یا آن طرف خاور باشد [ذکر میکردیم] از چه راه شما اثبات میکردید میفهمیدید که ما درست میگوییم؟ اما ما اینجا قدم به قدم به شما نشان میدهیم این خاورمیانه است این راهتان است ما همان در جریان سفرهایی که شما به انطاکیه میروید بین حجاز و شام این سفرها را داشتید به شما گفتیم که دو تا قریه بود دو تا محل بود آثار تمدنی زیادی داشتند ما همه اینها را به هلاکت رساندیم خاک کردیم شما بروید اگر آثار باستانی میشناسید میراث فرهنگی میشناسید کند و کاو کنید ببینید زیر زمین چه خبر است ﴿ان فی ذلکم لآیاتٍ للمتوسّمین﴾ متوسمین یعنی وسمهشناس سیماشناس علامتشناس یعنی آثار باستانیشناس در جمع شما هم کسانی هستند این دو تا محلی که ما ویران کردیم بر جاده است سر راهتان است ﴿و انهما لَباِمام مبین﴾ امام آن بزرگراه را میگویند امام و چون راهنمایان الاهی در صراط مستقیم، اندیشه آنها علم آنها عمل آنها به منزله بزرگراه است لذا به اینها میگویند امام وگرنه امام آن بزرگراه را میگویند که اگر کسی وارد شد مستقیماً به مقصد میرسد فرمود ما این دو تا شهری را که ویران کردیم برِ جاده است دور نیست شما اگر متوسّمی دارید وسمهشناسی دارید سمهشناسی دارید سیماشناسی دارید علامتشناسی دارید کاملاً میتوانید کند و کاو کنید آثارشان را هم بفهمید که با یک تمدن قوی ما اینها را خاک کردیم خب این گفتن دارد اما اگر از انبیا و امتهای خاور دور و باختر دور نقل میکردند کسی درک نمیکرد و اگر گفته شد همه معارف در قرآن کریم هست یعنی به لحاظ باطن هست که نزد ائمه (علیهم السلام) است وگرنه انبیایی بودند اممی بودند مبارزاتی داشتند احتجاجاتی داشتند معجزاتی داشتند ایمان و قبول و نکولی داشتند هیچ کدام از آنها در قرآن نیامده ولی وجود مبارک معصوم (سلام الله علیه) که میفرماید عدد انبیا 124 هزار است یکی از انبیا اینچنین بود خدا به او اینچنین گفته است اینها تبیینی است که از راه وحی و الهام خدای سبحان به این چهارده معصوم (علیهم السلام) فهمانده آنها به ما منتقل کردند پس این رسلی که بعد از حضرت نوح هستند تنها همین ابراهیم و انبیای ابراهیمی (علیهم السلام) نیستند شاید انبیای دیگری هم باشند که خدای سبحان داستان آنها را نقل نکرده است و آن تغییرِ تعبیری هم که در سوره مبارکه نساء هست شاید مشعر به همین معنا باشد آیه 163 سوره نساء این است که ﴿انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل﴾ معلوم میشود آن انبیایی که بعد از نوح هستند ناظر به ابراهیم و اینها نیست وگرنه فعل را تکرار نمیکرد از اینکه فعل و جمله را تکرار فرمود معلوم میشود آن انبیا غیر از حضرت ابراهیماند
سؤال: ... جواب: چرا خب حالا این کشتی که در این مقطع بود حالا آن خاورِ دور یا آن باخترِ دور آن طرفِ اقیانوس اطلس و این طرف و آن طرف اقیانوس کبیر را که دسترسی نداشتند یک گروه خاصی نجات پیدا کردند بقیه هم که هلاک شدند مگر همیشه حضرت نوح کشتی ایجاد میکرد یا آن کشتی نوح در اختیار دیگری بود که قاره پیما باشد مردم با چه وسیله از اقیانوس آرام بگذرند؟
سؤال: ... جواب: بعدها کشتی پیدا شد آن وقت که این حرفها نبود
سؤال: ... جواب: منقرض شدند الان همین انبیای همین قسمت مهمی که الان در شرق هست بوداییها و هندوها اینها شاید حرفهای انبیا را مثل مجوسیها تحریف کردند الان شما وقتی به غرب سری میزنید میبینید مثل اینکه بسیاری از اینها گرایش به بودایی پیدا میکنند حالا دیگر خسته شدند از زرق و برق مادیگری روی آوردند به یک سلسله مکتبهای آیینی نه دینی چون در بودا در هندو بالاخره آیین مطرح است نه دین یک مقداری گرایشهای معنوی هست اما عبادات و روزه و نماز و جهاد و این تکالیف در آن نیست یا اینها برداشتند لذا مورد قبول خیلی از این غربیها احیانا قرار میگیرد خب این همه حرفهایی که بودند از کجا اینها از ریشه معنوی بعد منحرفش نکردند؟
سؤال: ... جواب: بله آنها هم بود ولی ما دسترسی نداریم نمیدانیم که آن انبیا چه گفتند بعد از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) چون همگان موظّف بودند این را بپذیرند دیگر سخن از انبیای دیگر نبود همهشان موظّف بودند که همین را بپذیرند
سؤال: ... جواب: کاملاً میتوانند حالا یک عده ظالماً جلویشان را میگیرند فرمود ﴿وَ لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع وبیع﴾ الان که جهانی است که، الان در مسأله تجارتش میشود جهانی فرهنگش میشود جهانی خیلی از آداب و سننش میشود جهانی دینش نشود جهانی؟ غرض آن است که اینکه فرمود انبیایی بعد از نوح آمدند این منحصر در حضرت ابراهیم و انبیای ابراهیمی شاید نباشد انبیای دیگر را هم شامل میشود بعد فرمود شما را ما بعد از آنها جانشینان قرار دادیم چه اینکه آنها را هم جانشین گذشتگان قرار دادیم ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم فجاؤُهم بالبینات﴾ این جمع در مقابل جمع است یعنی این رسل این انبیا برای اقوامشان معجزات آوردند نه اینکه بالبینات که جمع مُحلّا به الف و لام است نشان آن باشد که هر پیغمبری دارای چندین معجزه بود گاهی برخی از انبیا یک معجزه مثلاً آوردند جریان حضرت صالح اینطور بود این جمع در مقابل جمع است یعنی مجموع انبیا مجموع بینات را داشتند آنگاه کسانی که بار اول دوم سوم چهارم و مکرّر در مکرّر انبیا (علیهم السلام) به اینها هشدار میدادند اینها نمیپذیرفتند این نپذیرفتن این انکار این الحاد برای اینها به صورت یک رسوب جاهلی مانده است دیگر قبول نمیکردند ایمان بیاورند آنهایی که در اوایل نرمش نشان میدادند دین را میپذیرفتند تا آخر ماندند مثلاً اما آنهایی که در اوایل سرسختی نشان دادند این گناههای مرکب و متراکم در اینها رسوبی ایجاد کرد ﴿فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل﴾ آنهایی که در گذشته تکذیب کرده بودند دیگر نمیپذیرفتند قوم نوح که به هلاکت رسیدند اینها هم که قوم انبیای بعدی بودند بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ مثل آنها فکر میکردند اوایل انکار بود بعد اصرار شدید در الحاد ﴿فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل﴾ سرّش آن است که ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ افراد در اوایل امر بر اساس آن فطرت بر اساس ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ آزادند اگر کسی بیراهه رفت و خدای سبحان به او مهلت داد که از کجراهه برگردد و او برگشت و توبه کرد راه نجات را پیدا میکند اگر همچنان آن بیراهه رفتن را ادامه داد دیگر از آن به بعد خدای سبحان این توفیق را به او نمیدهد او را به حال خودش رها میکند این ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ که در اوایل سوره مبارکه بقره بحثش شده است آن هم همین بود ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ در سوره صف است از این قبیل است ﴿نطبع علی قلوب المعتدین﴾ از این قبیل است بالاخره گرایش و علاقه پیدا کردن یک امر وجودی است و فیض و لطف است و به دست ذات اقدس الاه است اول خدای سبحان انسان را با علاقه خلق کرد یعنی از نظر بینش انسان متساویالطرفین است ولی از نظر گرایش یکطرفه است به سمت فضیلت میل دارد از نظر بینش و دانش ﴿فألْهمها فجورها و تقواها﴾ هم صدق را میفهمد که یعنی چه هم کذب را میفهمد یعنی چه هم حیات را میفهمد یعنی چه هم ممات را میفهمد یعنی چه این از نظر دانش، از نظر گرایش هر کسی به دنیا میآید به طرف امانت و صداقت و پاکی قدم برمیدارد این بچه را ولو با شوخی اگر کسی به دروغ عادت ندهد او راست میگوید اصلاً دروغ نمیگوید دروغ را بعدها با تلقین و امثال تلقین یاد میگیرد اینچنین نیست که گرایش بچه به راست و دروغ یکسان باشد دانش بچه به دروغ و راست ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ علی السویٰ است اما گرایش او منش او کشش او به سمت فضیلت است اگر به نوجوانی رسید همینطور است به جوانی رسید همینطور است که گرایش اینها به طرف فضیلت است لذا فرمود ﴿فاقم وجهک للدّین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها﴾ حالا اگر کسی با داشتن سرمایههای الاهی الهامِ فجور و تقوا گرایش به طرف تقوا مفطور بودن به فطرت الاهی همه اینها را داشت همه اینها را پشت سر گذاشت بیراهه رفت این بیراهه رفتن یک غباری بر صحنه دل او مینشاند کم کم بر اساس ﴿کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون﴾ رین میگیرد این غبار روی آینه هم همین طور است دیگر اول که چرک و رین نیست که، اول یک غبار مختصری است
سؤال: ... جواب: آن را در بحثهای سالهای گذشته هم اشاره شد که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) نقل میکند وقتی از امام (علیه السلام) سؤال کردند که «وَ الشقی شقی فی بطن امه» یعنی چه آن سعید ظاهرا در روایت نیست آن که ایشان نقل میکنند حضرت فرمود معنای اینکه گفتند شقی در بطن مادرش شقی است یعنی خدای سبحان میداند که این شخص وقتی به دنیا آمده با اینکه میتواند راه سعادت را طی کند عالماً عامداً راه شقاوت را طی میکند «سیعمل أعمال الاشقیاء» نه اینکه او حتم شده است که این باید بیراهه برود هرگز ذات اقدس الاه بر کسی بیراهه رفتن را رقم نزده است همه را به طرف راه راست هدایت کرده با آن منش و گرایش اگر کسی بخواهد بیراهه برود در بطن مادر که هست خدا میداند این شخص با اینکه دوستان او همسایههای او همسالان او به طرف خوبی رفتند او میتوانست به طرف خوبی برود عالماً عامداً به بیراهه میرود «سیعمل أعمال الاشقیاء» بنابراین اگر کسی خدای ناکرده با داشتن همه این فضایلی که خدا مرحمت کرده است بیراهه برود خدا مهلت میدهد راه توبه و انابه را باز میکند تا یک سنّ مشخصی اگر معلوم شد که دیگر او پیشنهادش این است که ﴿سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ در برابر انبیا یک چنین موضعی میگیرد از آن به بعد خدای سبحان لطف خود را از این میگیرد این را به حال خودش رها میکند اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بارها عرض میکرد «الهی وَ أله آبائی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا» همین است چنین حالتی را میگویند طبع یعنی حالا چاپ شده گناه در او چنین حالتی را میگویند ختم یعنی مهر شده است خب چه وقت مهر میکنند؟ وقتی صحنه نامه پر بشود جایی برای نوشتن مطلب جدید نباشد امضا میکنند فرمود این صحنهٴ شفاف و سفید دل را تا آخرش پر کرده دیگر جایی برای نوشتن مطلب جدید نگذاشت لذا ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ ما دیگر حالا مهر کردیم، مهر کردیم یعنی این را به حال خودش رها کردیم نه اینکه یک چیزی به عنوان ضلالت [را در] آنجا نهادینه کردیم ضلالت که یک امر وجودی و دادنی نیست این شخص را به حال خودش رها بکنی با سوابق سوئی که دارد این دیگر ایمان آور نیست و لذا فرمود ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ نه قلوب افراد عادی اگر کسی نه تنها اهل عداوت بود که اهل تعدی بود نه تنها اهل تعدی بود اهل اعتدال بود اعتدا بالاتر از عداوت است در آن بعد منفی مثل اینکه اقتدار بالاتر از قدرت است اگر گفتید فلان شخص قادر است یک بار مثبت دارد اگر گفتید آن شخص دیگر مقتدر است یک بار مثبتِ برتری دارد این «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی» در اینجاها ظهور میکند اقتدار بالاتر از قدرت است بالاتر از عداوت است این شخص نه تنها عدوّ خدا و پیغمبر است بلکه معتدی است اگر اینطور باشد دیگر خدای سبحان میفرماید ما طبع میکنیم یعنی چاپ شده گناه در او دیگر حالا به سوء اختیار خودش گرفتار است که اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است