display result search
منو
تفسیر آیات 81 تا 86 سوره یونس

تفسیر آیات 81 تا 86 سوره یونس

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 81 تا 86 سوره یونس"

اضرار سحر را قرآن تصدیق کرد که سحر ضرر دارد
انسان از آثار نفسانی‌اش از آن ادراکاتش از آن حب و بغضش از آن غرایض نفسانی‌اش متأثّر است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿81﴾ وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿82﴾ فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ ﴿83﴾ وَ قَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ ﴿84﴾ فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿85﴾ وَ نَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿86﴾

در جریان سحر ملاحظه فرمودید یک صنعت است و واقع‌نماست این صنعت واقع‌نما تأثیر خارجی دارد نه اینکه بی اثر باشد چه اینکه در بخش‌هایی از آیات ﴿یفرقون به بین المرء و زوجه﴾ گذشت و اضرار سحر را قرآن تصدیق کرد که سحر ضرر دارد لکن فرمود ﴿و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله﴾ اما طیره و امثال ذلک البته بی اثر است توهم محض است و اگر در بعضی از روایات آمده است که سحر حق است یعنی سحر تأثیر دارد یک صنعتی است مؤثّر و کار باطلی است اما واقعیت ندارد نظیر معجزه که اگر عصای مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) به صورت مار درآمد مار واقعی و حقیقی است و اما اگر چوب‌ها و طناب‌های ساحران آل فرعون به صورت مار درآمد در حد تخیل است ﴿سحروا اعین الناس واسترهبوهم و جاءُو بسحر عظیم﴾ از اینکه مؤثر است خود همان آیات نشانه تأثیر دارد به اینکه ﴿واسترهبوهم﴾ تماشاچی‌ها گرفتار وحشت و هراس شدند پس معلوم می‌شود مؤثّر است از این جهت که واقعیت ندارد چون ﴿سحروا اعین الناس﴾ ﴿و یخیل الیه من سحرهم أنها تسعی﴾ بر خلاف تخیل صبر و جخد یا ...و مانند آن که افسانه‌ای بیش نیست و آثاری هم ندارد البته مسئله تلقین چیز دیگر است.
سؤال: ... جواب: چرا آنکه واقع‌نما است در خیال اثر می‌گذارد انسان از آثار نفسانی‌اش از آن ادراکاتش از آن حب و بغضش از آن غرایض نفسانی‌اش متأثّر است الان اگر عقربی از کنار لباس انسان بگذرد و انسان نداند هیچ ترسی ندارد اما اگر یک سوسکی را در شب تار عقرب بپندارد فریادش بلند است اینکه آنجا فریاد می‌کشد و می‌هراسد و می‌گریزد از آن ادراک نفسانی‌اش متأثّر است اینکه عقرب از کنار لباسش می‌گذرد و او هیچ اطلاعی ندارد از جهلش در امن کاذب به سر می‌برد این اوصاف نفسانی در انسان اثر می‌گذارد اگر در خیال انسان چیزی اثر گذاشت باعث هراس است باعث ترس است فرمود ﴿سحروا اعین الناس واسترهبوهم﴾ و اگر انسان گرفتار یک عقیده باطل سد به استناد آن عقیده باطل آثار خودش را هم مترتب می‌کند آن ادراکات انسان در انسان اثر می‌گذارد خواه آن ادراکات صحیح باشد خواه آن ادراکات باطل باشد تلقینات این‌طور است خوب فرمود این باطل است و خدای سبحان بطلانش را هم اظهار می‌کند مطلب دیگر آن است که این قصص قرآن کریم گرچه به صورت قضایای شخصی ذکر شده است اما آن علتش آن حکمتش تام است گذشته و حال و آینده را در برمی‌گیرد در همین جریان موسی کلیم (سلام الله علیه) که فرمود ﴿ماجئتم به السحر﴾ این اصول کلی است و اختصاصی به آن زمان ندارد ﴿ان الله سیبطله﴾ یعنی هر باطلی را خدا بطلانش را اظهار می‌کند یک ﴿ان الله لایصلح عمل المفسدین﴾ هر تبه‌کاری بخواهد دسیسه کند نقشه بی‌جا و باطلی بکشد به مقصد نمی‌رسد زیرا رب و گرداننده جهان هستی خداست بر اساس توحید یک، و تمام این جهان حدوثاً و بقائاً با حق می‌گردد ﴿و ما خلقنا السَّماوات والارض و ما بینهما الا بالحق﴾ این دو، و آنچه در جهان می‌گذرد سپاه و ستاد الاهی هستند که ﴿وَ لله جنود السماوات والارض﴾ این سه، کلمات الاهی فیوضات الاهی هم پایان پذیر نیست ﴿لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی﴾ چهار، خدا با تک تک این کلمات و آیات و آثار می‌تواند بطلان باطل را اظهار کند و حق بودن حق را تحقیق کند تبیین کند دفاع کند پنج، این امور و اصول پنجگانه و مانند آن از این بخش استفاده می‌شود و اختصاصی هم به جریان حضرت موسی و هارون و فرعون و آل فرعون و اینها ندارد چه اینکه در جریان حضرت نوح یک اصل کلی را هم ذکر فرمود فرمود این‌طور نبود که حالا قوم نوح در برابر او ایستادند و گرفتار طبع قلب شدند در همان آیه 74 همین سوره مبارکه یونس که قبلاً این آیه خوانده شد فرمود ﴿فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ هر کسی بی‌راهه رفت اول ما به او مهلت می‌دهیم هدایت می‌کنیم یا با حکمت و موعظه و جدال احسن راهنمایی می‌کنیم یا در توبه را به سوی او باز می‌کنیم که برگردد اگر این عداوتش به تعدی رسید و تعدی‌اش به اعتدال منتهی شد از آن به بعد ما دیگر او را به حال خودش رها می‌کنیم این اصل کلی است ﴿کذلک﴾ اگر فرموده بود ﴿نطبع علی قلوب المتعدین﴾ ظهور داشت اما آن‌طوری که با گفتن ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ می‌شود استظهار کرد که این یک اصل عالمی و کلی است آن وقت نمی‌شد اینجا فرمود ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ هر کس اهل بازی بود بالأخره ما دلش را طبع می‌کنیم مهر می‌زنیم که از آن به بعد حق در آن نفوذ نمی‌کند و معنای طبع قلب ختم قلب و مانند آن این است که او را به حال خودش رها می‌کنیم او از درون گرفتار نفس اماره است از بیرون گرفتار ابلیس موسوس است راهی هم برای علاج ندارد ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ پس او می‌شود اصل کلی اختصاصی به جریان حضرت نوح (سلام الله علیه) ندارد اینجا هم این امور پنج ششگانه اختصاصی به حضرت موسی (سلام الله علیه) ندارد ﴿ان الله سیبطله﴾ ﴿ان الله لایصلح عمل المفسدین﴾ ﴿و یحق الله حق بکلماته و لو کره المجرمون﴾ اینها اختصاصی به جریان حضرت موسی ندارد معنای احقاق حق در دعای عهد و اینها هم می‌خوانید «و یحق الحق و یحققه» تبیین کردن اجرا کردن دفاع کردن در اجرا ملاحظه کسی را نکردن اینها معنای احقاق حق و تحقیق حق است هم تبیین می‌کند هم اعمال می‌کند هم از او حمایت می‌کند هم در اجرا مسامحه نمی‌کند کلمات الاهی هم آیات الاهی اسناد الاهی آنچه در جهان خلقت می‌گذرد همه آنها کلمات الاهی هستند و تمام شدنی هم نیستند آنچه در سوره مبارکه کهف و لقمان آمده ناظر به همین قسمت است در آیه 109 سوره مبارکه کهف این است که ﴿قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی﴾ اگر دریا مداد بشود مداد یعنی مرکب مداد العلما یعنی این مرکب این مایع مشکی از آن مایع سرخ اثرش بیشتر است افضل از دماء شهداست برای اینکه این مرکب است این خون‌ها را جاری می‌کند و شهید تربیت می‌کند ﴿قل لو کان البحر مدادا﴾ یعنی مرکب باشد برای نوشتن کلمات رب این دریا تمام می‌شود ﴿قبل ان تنفد کلمات ربی﴾ قریب این مضمون در سوره مبارکه لقمان به این صورت آمده است آیه 27 سوره مبارکه لقمان این است که ﴿ولو انما فی الأرض من شجرة أقلام والبحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم﴾ اینجا گذشته از مداد به قلم هم اشاره کرده است که اگر تمام درخت‌ها بشوند و بخواهند کلمات الاهی را بنویسند نمی‌شود زیرا این درخت‌ها محدودند آن کلمات الاهی نامتناهی خوب پس ذات اقدس الاه با کلماتش با فیوضاتش با افعال و آثارش حق را احقاق می‌کند ولو مجرمان نخواهند این ﴿ولو کره المجرمون﴾ در هر عصر و مصری هست در طلیعه داستان حضرت موسی و هارون (سلام الله علیهما) فرمود استکبار و جرم در دربار فرعون و همچنین برای آل فرعون مطرح بود لذا آنها را به مقابله با موسی و هارون (علیهم السلام) وادار کرد در طلیعه داستان موسی و هارون (سلام الله علیهما) در قبال درگیری با قومش در همین سوره مبارکه یونس آیه 75 این‌چنین فرمود ﴿ثم بعثنا من بعدهم موسی و هارون الی فرعون و ملائه بآیاتنا فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین﴾ اینها چون قوم مجرم و تبه‌کار بودند و قطع ارتباط با حق داشتند این قطع ارتباط با حق را می‌گویند جرم چون اینها از حق منقطع بودند و ارتباط خود را با حق قطع کردند در برابر موسی و هارون (سلام الله علیهما) ایستادند اینجا هم فرمود حالا که اینها ایستادگی کردند ولو دستشان هم بیاید همه وسایل را تجهیز کنند خدا حق را احقاق می‌کند و تثبیت می‌کند ﴿و یحق الله بکلماته ولوکره المجرمون﴾ خوب حالا بحث‌های علمی تمام شد حالا بحث‌های حقوقی و اخلاقی و ایمان و کفر و اینها مطرح است سؤال می‌شود که چه شد حالا چه کسی قبول کرد چه کسی قبول نکرد آل فرعون که قبول نکردند آیا از بنی اسرائیل کسی قبول کرد یا نکرد؟ فرمود ﴿فما آمن بموسی الا ذریة من قومه علی خوف من فرعون وملایهم﴾ در چنین فضایی که آل فرعون بر اساس ﴿یسومونکم سوء العذاب یذبحون ابناءکم و یستحیون نساءکم﴾ رفتار می‌کردند در چنین فضایی فقط یک گروه اندکی از جوانهای قوم موسی کلیم به او ایمان آوردند مردم رسمی مصری‌ها و بنی اسرائیل نتوانستند ایمان بیاورند از ترس ذریه و جوانهای همین بنی اسرائیل خائفانه به موسای کلیم ایمان آوردند ﴿فما آمن لموسی الا ذریة من قومه﴾ گرچه برخی این ضمیر ﴿من قومه﴾ را به فرعون برمی‌گرداندند یعنی گروه کمی از قوم فرعون لکن چون موسای کلیم نامش نزدیک‌تر از نام فرعون است و همسر است ضمیر به موسی برمی‌گردد ﴿فما آمن لِموسی الا ذریة من قومه﴾ این برای تصغیر است نه تحقیر گروه کمی از جوانهای بنی اسرائیل به وجود مبارک موسای کلیم ایمان آوردند البته بعدها اضافه شدند ولی در طلیعه امر این‌چنین بودند آن هم ﴿علی خوف من فرعون و ملایهم﴾ برای اینکه فرعون آن ساحران را که ایمان آوردند گفته بود که ﴿وَ لأصلبنکم فی جذوع النخل﴾ و دست راست و پای چپتان و دست چپ و پای راستتان را قطع می‌کنم به دار آویزانتان می‌کنم میخکوبتان می‌کنم که شده اصحاب وتد ﴿وَ فرعون ذی الاوتاد﴾ دارای وتد و میخها بود که عده‌ای را میخکوب می‌کرد خوب این خطرها و نظامها را می‌دیدند دیگر لذا ﴿علی خوف من فرعون و ملایهم﴾ ایمان آوردند این ضمیر ﴿ملایهم﴾ را بعضی خواستند به فرعون برگردانند برای اینکه نزدیک است و جمع آوردنش هم یا به مناسبت آن است که از سلاطین و حکام جمع یاد می‌کردند یا برای آن است که منظور از فرعون آل فرعون است یعنی از فرعون و ملاء فرعون یا از فرعون و ملاء آل فرعون هراسناک بودند آنجا که ضمیر به فرعون برمی‌گردد و مفرد است او همان جریان عادی است در آیه 75 همین سوره این بود که ﴿ثم بعثنا من بعدهم موسی و هارون الی فرعون و ملایه﴾ اینجا دیگر جا برای جمع آوردن نیست اما آن ذریه آن گروه که می‌خواهند یا کسی می‌خواهد از زبان آنها از فرعون و ملاء فرعون یاد کند با تجلیل و تعظیم سلطنتی یاد می‌کند ﴿علی خوف من فرعون و ملایهم﴾ سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) احتمال می‌دهند که ضمیر ﴿ملائهم﴾ به همان ذریه برگردد ذریه‌ای از قوم موسی (علیه السلام) هم از فرعون می‌ترسیدند هم از بزرگان قوم خودشان که از بزرگان می‌ترسیدند که مبادا در اثر نصیحت بی‌جا اینها را گرفتار فتنه کنند و از دین برگردانند چون آنها بالاخره هراسناک بودند ولی محور همه شرارتها خود فرعون است تعلیل قرآن کریم این است که ﴿الا ذریة من قومه علی خوف من فرعون و ملائهم ان یفتنهم﴾ تمام تلاش‌های آنها روی این مسائل بود که مبادا اینها را در دین منحرف کنند فتنه دینی باشد که دوباره اینها را برگردانند آن عذابهای دنیایی آن قتل و اعدام و اینها برای اینها قابل تحمل بود در درجه دوم بود آنکه در درجه اول اهمیت بود همان مسئله افتتام دینی است ﴿ان یفتنهم و ان فرعون لعال فی الارض﴾ که علو در زمین داشت ﴿علا فی الأرض﴾ بود و همان ﴿ما لکم من اله غیره﴾ می‌گفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ می‌گفت از نظر اعدام و قتل هم که ﴿لاصلبنکم﴾ و امثال ذلک داشت ﴿یذبحون ابناءکم﴾ بود ﴿یستحیون نساءکم﴾ بود ﴿‌یسومونکم سوء العذاب﴾ بود و مانند آن و در کار سلطنت و اعدام و ﴿فسادٍ فی الارض﴾ هم بیش از سلاطین دیگر تعدی می‌کرد ﴿و انه لمن المسرفین﴾ در سلطنت و در حکومت و در داعیه بی‌جا و در آدم کشی و اینها بیش از سلاطین دیگر عمل می‌کرد ﴿و انه لمن المسرفین﴾ در چنین فضایی وجود مبارک موسی کلیم به این جوانهایی که ایمان آوردند راهنمایی می‌کند دستور می‌دهد که حالا ایمان آوردید خطرهای فراوانی شما را تعقیب می‌کند ﴿و قال موسی یا قوم﴾ این ﴿یا قوم﴾ هم یک تعبیر عاطفی است ﴿یا ایها الذین آمنوا﴾ یک تکریمی را به همراه دارد اما ﴿یا قوم﴾ یک تعبیر عاطفی هم هست ﴿یا قوم ان کنتم آمنتم بالله﴾ اگر از نظر عقیده مؤمن هستید باید در مقام عمل تسلیم باشید نشانه تسلیم و انقیاد در مقام عمل توکل به خداست ﴿ان کنتم امنتم بالله﴾ اگر مؤمنید معتقد شدید به خدا ایمان آوردید باید در مقام عمل هم مستسلم مسلم و منقاد باشید اگر منقادید توکل کنید وکیل بگیرید بالاخره شما این راه را می‌خواهید ادامه بدهید نمی‌خواهید برگردید که طی این راه هم علم می‌خواهد قدرت می‌خواهد نه شما آن علمش را دارید نه آن قدرت را دارید به کسی که علیم قدیر است تکیه کنید ﴿فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین﴾ هم محبوب به شرح ایمان است هم ملحوق به شرط اسلام در اول فرمود ﴿ان کنتم امنتم بالله﴾ این شرط در آخر فرمود ﴿ان کنتم مسلمین﴾ این هم شرط این توکل هم مسبوق به شرط است هم ملحوق به شرط منتها مسبوق به اعتقاد ملحوق به عمل اگر در مقام جان و روح معتقدید و در مقام عمل مطیع و منقادید راهش توکل است توکل کردن یعنی وکیل گرفتن یعنی کار را به او بسپارید وقتی به او سپردید او هر امری که برای شما مقدر کرده است خیر خواهد بود قلب شما را راهنمایی می‌کند چون علیم است از شما حمایت می‌کند چون قدیر است و در توکل هم موحد باشید این تقدیم ﴿علیه﴾ بر ﴿توکلوا﴾ هم مفید حصر است آنها هم همین‌طور منحصراً به موسی کلیم (سلام الله علیه) پاسخ دادند گفتند توکل می‌کنیم نه توکل می‌کنیم علی الله بلکه ﴿علی الله توکلنا﴾ ما را دستور توحید در توکل دادی ما هم موحدانه متوکل می‌شویم وجود مبارک موسی کلیم فرمود ﴿فعلیه توکلوا﴾ اینها هم عرض کردند ﴿علی الله توکلنا﴾ نه توکلنا علی الله که در توکل هم ما می‌شویم موحد بعد هم وقتی که به خدا توکل کردند اولین دعایی که عرض کردند خدایا مبادا فتنه‌ای پیش بیاید که ما مشکل اعتقادی دینی پیدا کنیم چون اگر آن ایمان سست بشود یا این اسلام آسیب ببیند این توکل هم از دست ما می‌رود لذا عرض کردند خدایا ﴿ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمین﴾ این مال اعتقاد ما ایمان ثابت و اسلام لاحق این توکل ما که مسبوق به ایمان و ملحوق به توکل است محفوظ باشد اگر از فتنه محفوظ شد خواسته دیگر هم داریم اگر دین ما محفوظ شد تقاضای دیگر هم داریم و آن این است که ﴿و نجنا برحمتک من القوم الکافرین﴾ ما را هم از عذاب اینها نجات بدهی این در درجه دوم قرار گرفته نه در درجه اول چه طور موسی کلیم (سلام الله علیه) در اینها کیمیاگری کرده که فضای کفر و گوساله‌پرستی ﴿و ‌یسومونکم سوء العذاب﴾ این‌طور برگشت چه طور کیمیاگری کرده که بالأخره آن ساحران که برای جایزه آمدند این‌طور حاضر شدند میخ کوب بشوند صریحاً گفتند ﴿فاقض ما أنت قاض﴾ این کار آسانی نبود که چگونه آدم آن شیرینی شهادت را می‌چشد که برای او مرگ شیرین است در کمال شهامت گفتند ﴿فاقض ما انت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ قبلاً برای آنها هر چه بود ﴿ان هی الا حیاتنا الدنیا﴾ بود برای مصری‌ها برای بت پرست‌ها برای گاو پرست‌ها هر چه هست ﴿ان هی الا حیاتنا الدنیا﴾ است ﴿نموت و نحییٰ﴾ است اما آنها فهمیدند که سرمایه عظیمی دارند برای راه طولانی و این سرمایه عظیم را نباید یک هفته خرج بکنند حالا اگر کسی آمده حوزه و یا دانشگاه یک سرمایه هفت و هشت ساله برایش گذاشتند این سرمایه را داشته باشد هفتاد هشتاد سال یا چهل سال تحقیق کن این همه سرمایه هفتاد ساله را که هفت روزه خرج نمی‌کند این عمر را این وقت را این اعتقاد را این اندیشه و این انگیزه برای آن است که سرمایه‌ای باشد ﴿کادح الی ربک کدحاً فملاقیه﴾ همه اینها را خدای ناکرده انسان برای این چند روز دنیا ببازد آن‌وقت می‌شود ﴿خسر الدنیا و الآخرة﴾ چیزی در دستش نیست این قومی که منطق‌شان ﴿ان هی الا حیات الدنیا﴾ بود ﴿ما هی الا حیات الدنیا﴾ بود ﴿و ما یهلکنا الا الدهر﴾ بود ﴿نموت و نحییٰ﴾ بود بعد گشتند کیمیاگری شده گفتند ﴿فاقض ما أنت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ مگر تو چه قدر قدرت داری غیر از یک جان چیز دیگری که نمی‌توانی از ما بگیری که ما همین لحظه‌ای که مردیم برای أبد راحتیم خوب این خیلی تحول می‌خواهد این معجزه خیلی بالاتر از آن است که یک عصا را انسان اژدها بکند یک حیوان را انسان بکند معجزه است اما چوبی را حیوان کردن معجزه هست اما یک معجزه وسطاست یک حیوانی را انسان بکند بلکه فرشته بکند معجزه است آن معجزه است اینها که درسی نخواندند سالیان متمادی که اینها با کیمیاگری حل شدند منتها خیلی‌ها می‌توانستند از این کیمیا بهره ببرند عالماً عامداً خودشان را محروم کردند معجزه قولی که بتواند جان را متحول کند یک حیوانی را فرشته کند این به مرا بت بالاتر از آن است که چوبی را حیوان بکند.
سؤال ... جواب: بله دیگر لذا فرمود شما بگو تأثیر از من چون تأثیر در دل‌ها به عهده مقلب القلوب است ﴿لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم﴾ اما خدای سبحان منت گذاشته است به وسیله رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دل‌های اینها را به هم مرتبط کرده این عقد اخوت که وجود مبارک خوانده بین خود و علی ابن ابی‌طالب (سلام الله علیهما) عقد اخوت خوانده سلمان و ابوذر را برادر کرده اوس و خزرج را برادر کرده این در حقیقت نظیر آن است که ذات اقدس الاه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده باشد ﴿ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم﴾ نظیر ﴿وَ ما رمیت إذْ رمیت ولکن الله رمیٰ﴾ بوسیله پیغمبر این اوس و خزرجی که اعداء عدو هم بودند دوست و برادر شدند منتها این کیمیاگری در نقشه آن نگارگر اصلی است که خدای سبحان باشد و خیلی‌ها می‌توانستند این راه را طی بکنند و عالماً و عامداً نرفتند فرمود این گروه وقتی ایمان آوردند اولین حرفشان این بود که خدایا کاری کن که دینمان محفوظ بماند خوب آن فضایی که عده‌ای به دنبال گوساله سامری راه می‌افتند خود درباریان فرعون هم گوساله پرست و گاو پرست بودند که گفتند ﴿وَ یذرک و آلهتک﴾ غالب مردم مصر ﴿انا ربکم الاعلی﴾ فرعون را پذیرفتند ﴿ما لکم من اله غیره﴾ را پذیرفتند آن وقت یک مشت جوان‌ها بیایند و بگویند که دنیا چیزی نیست ما آخرت می‌خواهیم و دین خدایا ما مسافریم دین ما را حفظ بکند به فرعون هم گفتند تو قدرتت فقط در دنیاست ﴿فاقض ما انت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾
سؤال ... جواب: بله او چون که ذهب و فضه که نمی‌خواهد که چون آنها این‌چنین بودند ذهب و فضه نخواستند کیمیاگری داشتند دیگر خب.
﴿فقالوا علی الله توکلنا ربنا لا تجعلنا فتنةً للقوم الظالمین٭ و نجنا برحمتک من القوم الکافرین﴾ یک سخنی جناب فخر رازی دارد که این سخن ناصواب است می‌گوید ما وقتی جریان حضرت نوح را بررسی می‌کنیم و جریان حضرت موسی را می‌بینیم که وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) یک انسان تام است وجود مبارک موسی کلیم (سلام الله علیه) فوق التمام چرا؟ می‌خواهد بگوید موسی بالاتر از نوح است برای اینکه نوح در آن حادثه مهم این‌چنین گفت آیه 71 سوره مبارکه یونس که قبلاً بحث شد ﴿واتل علیهم نبأ نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات الله فعلَی الله توکلت﴾ من به خدا توکل کردم شما هم تصمیماتتان را بگیرید هر کاری خواستید بکنید ﴿فعلی الله توکلت﴾ لذا وجود مبارک نوح انسانی کامل و تام است اما موسی (سلام الله علیه) فوق التمام است چرا؟ برای اینکه آن کاری را که وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) کرد همان کار را وجود مبارک موسی کلیم به اصحاب خاص خودش تعلیم می‌دهد فرمود ﴿فعلیه توکلوا﴾ پس شاگردان موسی کلیم به مقام توکل رسیدند و خود نوح (سلام الله علیه) به مقام توکل رسید معلوم می‌شود موسی کلیم (سلام الله علیه) فوق التمام است این استدلال ضعیف جناب فخر رازی از این جهت ناتمام است که ذات مقدس نوح (سلام الله علیه) بعد از آن نه قرن و نیم یک گروه اندکی ایمان آوردند سخن از مبارزه و درگیری و جهاد مسلحانه و اینها نبود یک چند نفری به او ایمان آوردند برای عدم انقطاع نسل چند تا حیوانی هم ضمیمه می‌کردند کشتی و شد و سوار کشتی أمن شدند دیگر مبارزه نمی‌خواست قومی و مبارزه و تعقیب و گریز و اینها در کار نیست اما وجود مبارک موسی کلیم بعد از اینکه حالا ایمان آورد در زمان حضرت نوح یک فرعونی باشد که مبارز باشد و مجاهد باشد و با مجاهد درگیر باشد و بزند و بکشد و ببرد نبود موسی کلیم تازه اول درگیری و مبارزه‌اش شروع شد در چنین فضایی که خودش دارای توکل است یارانش هم باید به توکل دعوت بکند برای اینکه اینها می‌خواهند از یک طرف بزنند به دریا از آن طرف بیایند بزنند به صحرا خب یک نیروی فعال متفکری می‌طلبد اینجا فرمود ما کارهای فراوانی در پیش داریم این طور نیست که آنها ما را رها بکنند که ﴿فعلیه توکلوا﴾ این نه برای آن است که مقام حضرت نوح کمتر از مقام حضرت موسی بود البته انبیای الاهی هر کدام یک درجه خاص خودشان را دارند ﴿فضلنا بعض النبیین علی بعض﴾ یک، ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾ دو، انبیا درجاتی دارند مرسلین درجاتی دارند ولی از راه دیگر باید اثبات کرد نه از این راهی که شما اینجا از راه توکل که خودش توکل کرد این‌جا به شاگردانش گفت خواستید استفاده کنید. خب آنها در پاسخ عرض کردند گفتید ما توکل بکنیم موحدانه ما هم همین کار را می‌کنیم گفتی ﴿علیه توکلوا﴾ ما هم می‌گوییم ﴿علی الله توکلنا﴾ نمی‌گوییم توکلنا علی الله آن تقدیم علی مفید حصر است ما هم همین حصر را رعایت می‌کنیم بر خدا توکل می‌کنیم نه بغیر خدا و از ذات اقدس الاه مسئلت می‌کنیم که در مسائل اعتقادی و اسلامی آسیبی به ما نرسد ﴿ربنا لا تجعلنا فتنةً للقوم الظالمین٭ و نجنا برحمتک من القوم الکافرین﴾ خدایا ما را از این کفر و زندقه و اینها نجات بده بنابراین قوم نوح استجابت کردند دعوت نوح را اولاً حصر را هم رعایت کردند ثانیاً و در دعاها هم دعای دینی و اخروی را مقدم داشتند ثالثاً دعای دنیوی را در مراحل بعد ذکر کردن رابعاً این کارهایی بود که قوم حضرت موسی انجام دادند اگر ما به تعبیر سیّدنا الاستاد علامه طباطبائی (رضوان الله علیه) منظور از قوم موسی را مجموع مخاطبان حضرت قرار بدهیم آن‌وقت این ﴿ملائهم﴾ اگر به قوم موسی برگردد دیگر مشکلی ندارد چون مجموع مخاطبان حضرت موسی اعم از غبطی و نبطی هستند اعم از آل فرعون و بنی اسرائیل هستند اینها یک ملائی داشتند یک افراد متمکن چشم پرکنی داشتند که این جوانها از آنها می‌ترسیدند حالا یا می‌تر سیدند آنها اضلال کنند یا می‌ترسیدند آنها در اثر دلسوزی‌های بی‌جا منشأ فتنه اینها بشوند اگر ما قوم را به این معنا بگیریم یعنی مخاطبان حضرت موسی آن ﴿ملائهم﴾ اگر برگردد به قوم موسی باز مطلب تام است.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    تا وقتی فساد هست خصوصی سازی مشکلش حل شدنی نیست. من قسمتی از برنامه را شنیدم به این نکته اشاره نشد. البته مهمان دیگر برنامه هم نکات خیلی مهمی رو گفت که در گزارش شما اشاره نشده.

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی