display result search
منو
کدام حسین؛ کدام کربلا، فصل چهارم، جلسه چهل و نهم

کدام حسین؛ کدام کربلا، فصل چهارم، جلسه چهل و نهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 57 دقیقه مدت قطعه
  • 69 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «کدام حسین؛ کدام کربلا»، فصل چهارم، جلسه چهل و نهم، سال 1403

چه اتفاقی رخ می‌دهد که عدّه‌ای بیست سال تلاش می‌کنند، بعد هنگام بزنگاه به کربلا نمی‌آیند، همان کسانی که به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه طعنه زدند که چرا در برابر بنی امیّه کوتاه آمدی؟!
اینکه ما بخواهیم نسبت به ظلم آنطوری در غزّه و یک ظالمی به نام اسرائیل موضع بگیریم، نیازی نیست به جایی از دین لگد بزنیم.
یعنی ما آدم‌هایی هستیم که اگر به یک گربه لگد بزنند، بدمان می‌آید. اگر در دنیا خبری می‌شد که چند ده هزار گربه را در فاصله‌ی کمی کشته بودند، حال دنیا بهم می‌خورد، اصلاً لازم نیست که این‌ها مسلمان باشند. یعنی این میزان از جنایت طوری است که اصلاً لازم نیست که این مظلومین مسلمان باشند، اصلاً لازم نیست انسان باشند. این میزان از نسل‌کشی. بالاخره ما گوشت و پوست هستیم. این ادبیات ادبیاتِ مخرّبی است و هزار و چهارصد سال است که به دین آسیب زده است، چون عدّه‌ای خودشان را جای امام معصوم نشانده‌اند. مثلاً آقای معاصری این حرف را زده است که «کربلای حسین تمام شد، شهدا شهید شدند، جانیان هم مردند، کربلای امروز غزّه است».
اولاً آیا تمام شده است؟ پس این مردم عزادار چه‌کاره هستند؟ برای یک موضوع تاریخ مصرف گذشته اینطور دور یکدیگر جمع شده‌اند؟ مثلاً فرض بفرمایید که در فینال جام جهانی اتفاقی افتاده است، ما چهل و پنج روز بعد جشن بگیریم! آیا نمی‌گویند این‌ها عقل ندارند؟ یعنی قابلیت ندارد، همان شب خوشحالی می‌کنند.
ما دو هفته‌ی دیگر بخاطر اینکه دور قبلی جام جهانی صعود کردیم، در خیابان شادی کنیم! می‌گویند بعد از آن باختیم و برگشتیم! آن موضوع قابلیتِ ادامه ندارد، برای آن انگیزه نیست، استمرار ندارد، حیات ندارد. اولاً به شکل حسّی بفرمایید که آیا موضوع کربلا مُرده و تمام شده است؟ که بگویی امروز کربلا فلان است؟
من می‌دانم ممکن است یک آدم دلسوزی با یک نیّت خیری، وقتی این جنایات سنگین را دیده است، کارد به استخوانش رسیده است، خواسته بگوید که ای مردم دنیا بی‌خیال نباشید. یعنی نیّت یک بحث است، اما در کارهای ما نیّت لازم است، علم لازم است، قدرت لازم است. نیّت، دانایی که چه کنم، توانایی که چگونه این کار را انجام دهم.
بارها از من شنیده‌اید که وقتی عمروعاص به ابن عباس نامه نوشت و برای او شعر هم گفت و او را دعوت کرد، ابن عباس عصبانی نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمد و عرض کرد: این عمروعاص حتّی می‌خواهد من را هم فریب دهد!
عمروعاص این نامه را منتشر کرده بود، تعریف کرده بود که تو ابن عباس هستی، تو عالم هستی، تو فلانی. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: باید جواب او را بدهی. نیّت ابن عباس خوب است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرموده است، دانایی هم دارد؛ اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: ولی ابن عباس! تو جواب متن را بده، جواب شعر را نده… اینطور نیست که بگویی آقای من امیرالمؤمنین فرموده است و جهاد تبیین. تو نمی‌توانی شعر بگویی، پاسخ شعر او را برادرت بدهد.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 57:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی