- 573
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 61 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 61 سوره توبه _ بخش اول"
علّت گوش فرادادن پیامبر اکرم(ص) به سخنان همه
رحمت پیامبر اکرم(ص) در حفظ آبروی همه مردم و پذیرش گفتار مؤمن عادل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (61)﴾
شأن نزول آیهٴ محل بحث
در شأن نزول این آیه گفته شد که عدهای از منافقان اخبار و گزارشهای نظام اسلامی را به بیگانهها منتقل میکردند وقتی به ایشان گفته میشد که شاید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله وسلّم) از این جریان باخبر بشود، میگفتند ما به آن حضرت میگوییم اینچنین نبود و او هم که گوش میدهد به حرف همه و قبول میکند بنابراین اگر هم او باخبر شد، حرف ما را هم که گوش میدهد هر که هر چه گفت او قبول میکند او گوش است ﴿أُذُنٌ﴾ است. یعنی تمام مجاری ادراکی او در گوش خلاصه میشود. آن هوش و ادراک و عقل ـ معاذ الله ـ کار نمیکند کسی که سریع القبول است، هر حرفی را قبول میکند و با برهان عقلی ارزیابی نمیکند تمام مجاری ادراکی او به منزلهٴ گوش است همه گوش است چنین انسانی را میگویند ﴿هُوَ أُذُنٌ﴾. مثل اینکه کسی که «ربیئه» است «ربیئه» یعنی دیدهبان که تمام مجاری ادراک او صرف نگاه کردن است که دشمن چه زمانی حمله میکند. چه زمانی به این انبار مهمات میخواهد بتازد.
فقط دارد نگاه میکند چنین آدمی را میگویند عین. جاسوس را که میگویند عین، برای آن است که تمام اهمیتش به همین چشمش است که خوب نگاه بکند ببیند چه کسی دارد میآید و چه کسی دارد میرود و اینها. بنابراین این «اُذن» در مقابل آن «عین» است. اگر کسی قسمت مهم کارهای ادراکی خود را به چشم واگذار کرد، میگویند «هو عین» و اگر قسمت مهم مجاری ادراکیاش را به گوش واگذار کرد میگویند «هو اذن». اطلاق عین بر ربیئه یک وصف مدحی است، اما منافقان این وصف را در حد یک مذمّت برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر میکردند یعنی او هوش و عقل و درایت را بکار نمیگیرد ـ معاذ الله ـ.
بیان قرآن کریم درباره علّت گوش فرادادن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سخنان همه
قرآن کریم آمد فرمود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چندین کار دارد ؛ یکی اینکه هر کس حرف بزند او گوش میدهد، نه قبول میکند. قبول و نکولش به آن وحی و دلیل است ولی ظاهراً گوش میدهد و این گوش دادن ظاهر هم به نفع همه است. چون آبروی کسی را نمیبرد و اگر چیزی مخالف بود بعد به او گوشزد میکند. اگر حرف کسی را رد بکند آبروی کسی را ببرد این با ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بودن هماهنگ نیست. پس این گوش میدهد اما نه گوش به معنای استماع و قبول. او در حد حفظ آبرو و حیثیت گوش میدهد تا بعداً راهحلش باز بشود. پس فرمود ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ ، برای همه چه برای کافر چه برای منافق چه برای مؤمن. چون ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است، «عین للخیر للعالمین» «اذن خیر للعالمین». «لسان صدق للعالمین» و مانند آن. این مطلب اول.
ارزیابی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سخنان مردم و پذیرش گفتار انسان مؤمن عادل
اما آنچه مربوط به بررسی و ارزیابی اوست او بر اساس ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ عمل میکند نه برابر گوش. براساس ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ که عمل میکند، علم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه وحی است و چون این علم بر اساس وحی است و وحی الهی علوم او را تأمین میکند، این میشود ﴿یؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾. نه ﴿یؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾. این مطلب دوم که فرمود ﴿یؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾.
مطلب سوم : آن گوش همراه با قبول است. آنجا که حرف را باور میکند فرمود نه تنها حرف شما منافقان را باور نمیکند حرف مسلمان فاسق را هم باور نمیکند. آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرد که ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ خودش رهبر این فکر است. فرمود اگر گزارشگری که موثق و امین و عادل نیست، مطلبی را گفت زود باور نکنید. پس نه تنها حرف منافق را قبول نمیکند حرف مسلمان فاسق را هم قبول نمیکند. نه تنها حرف منافق را قبول نمیکند قَسَمهای او را هم باور نمیکند. این همه ﴿یَحْلِفُونَ﴾، ﴿یَحْلِفُونَ﴾ که قرآن نقل میکند، برای همین است دیگر. به پیغمبر فرمود اینها ﴿اِتَّخَذُوا ایمانَهُمْ جنّة﴾ پس دربارهٴ منافقان نه تنها حرفشان را قبول نمیکند قسمشان را هم قبول نمیکند این یک. دربارهٴ غیر منافق اگر کسی متعهد و موثق و امین و عادل نبود هر چند مسلمان باشد باز هم حرف آنها را قبول نمیکند تا تحقیق کند.
مطلب بعدی، اگر مسلمان متدین، موثق، امین، عادل، سخنی گفت اینجا میشود ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. حالا معلوم شد کجا قبول میکند کجا نکول میکند این حقمحوری پیغمبر را میرساند. فرمود ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾
علّت تعبیر به ضمیر مخاطب در عبارت ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾
آخر تغییر در عبارت نشانهٴ آن است که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است. برای اینکه نفرمود «اذن خیر لهم»، یک گروهی حرف نابخردی زدند ذات اقدس الهی هم فرمود این وصف پیغمبر خیر جهانی دارد. چون آخر اگر ضمیر به آنها برمیگشت و حکم مخصوص آنها بود، میفرمود «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لهم».
پرسش:...
پاسخ: نه التفات دلیل میخواهد. نه اینکه ما لفظ را بر التفات حمل بکنیم. یعنی اگر ما مسلّم بدانیم که دومی همان اولی است و هیچ تردید نداشته باشیم آنگاه اگر از ما سؤال بکنند که خب اگر دومی عین اولی است، چرا این ضمیر خطاب است آن ضمیر غیبت اینجا مسئله التفات مطرح است.اما نه اینکه ما دلیلی نداشته باشیم که دومی عین اولی است بگوییم چون التفات در ادبیات جایز است، آیه را حمل بر التفات بکنیم.
پس بنابراین این ﴿یُؤْمِنُوا لَکُمْ﴾ خطاب به همهٴ مردم است. با آن ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ میشود هماهنگ.
رحمت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حفظ آبروی همه مردم و پذیرش گفتار مؤمن عادل
چه رهبری بهتر از اینکه آبروی شما را نمیبرد. قبول و نکولش که عالمانه است حفظ حیثیتش هم که عمومی است خب چه چیزی از این بهتر؟ شما میخواهید هر حرفی که زدید همان فی المجلس آبرویتان را ببرد اینکه درست نیست. هرگز حرف شما را گوش نمیدهد قسم خوردید و گوش نداد. نه تنها حرف شما را, حرف مسلمان فاسق را گوش نمیدهد چه رسد به شما ولی آبروی کسی را هم نمیبرد این معنای ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است. این معنای ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ است. فرمود آنجا که باید محققانه ایمان بیاورد ﴿یؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾ آنجا که باید محققانه گزارش را قبول کند نه تنها حرف شما را قبول نمیکند، نه تنها قسم شما را قبول نمیکند حرف مسلمان غیر موثق را هم قبول نمیکند. خودش دستور داد ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ میماند مسلمان مؤمن متعهد موثق امین اینجاست ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. چنین جمعی بین حفظ آبرو و ایمان «بالله» و ایمان «للمؤمنین» و طرد منافقان و فاسقان چنین جمعی میشود رحمت. لذا فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ چگونه ﴿أُذُنُ﴾ خیر است ﴿لَکُمْ﴾؟ برای اینکه مبادی علمیاش که وحی است از راه ایمان به الله تأمین است یک، پذیرش گزارش هم فقط حرفهای مؤمنین را قبول میکند یعنی منافقان حرفشان مردود است فاسقان حرفشان مردود است مؤمنان حرفشان مقبول است ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ که اینجا با «لام» تعبیر شده است یعنی «یُصدّق» به سود آنها. نظیر اینکه فرزندان یعقوب به یعقوب (سلام الله علیه) گفتند ﴿وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ یعنی حرف ما را باور نمیکنی. این ایمان وقتی که با «لام» تأدیه بشود، همین معنا را میفهماند. آیه هفده سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» این است : ﴿قَالُوا یَاأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ﴾ ما رفتیم برای مسابقه ﴿وَتَرَکْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ تو حرف ما را تصدیق نمیکنی ﴿وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ﴾ وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) هم سر عدم تصدیق را هم بازگو کرد. خب اینها یک روحاند بالأخره گاهی این حقیقت در عصر یعقوب (سلام الله علیه) به صورت سیرهٴ یعقوب (علیه السلام) ظهور میکند، گاهی هم در زمان پیغمبر به صورت سیرهٴ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور میکند خب اینها حتی حرف فرزندانشان را قبول نمیکنند اگر موثق نباشد ﴿وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ اینجا هم اینچنین است و ما رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «بمؤمن للمنافقین» و «بمؤمن للفاسقین» فقط ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. بعد فرمود آن رحمتی که به نام ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بود، آن رحمت عامه است به همان دلیل ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ آبروی کسی را نمیبرد و راه تحقیق را هم نشان میدهد این و ﴿رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ رحمت خاصه است.
پرسش:...
پاسخ: آنجایی که باید عذاب بکند او را هم الآن ذکر میکند.
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم میفرماید: ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ این را هم در ذیل دارد که او هم خواهد آمد. ولی منظور این است که از طرف پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابتدائاً سلب حیثیت نمیشود.
رحمت خاصه پیامبر اکرم نسبت به مؤمنان و تعذیب آزاردهندگان ایشان توسط خداوند
خب اینکه فرمود ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ این دیگر رحمت خاصه است. اگر ذات اقدس الهی دربارهٴ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ کَافَّةً﴾ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ دربارهٴ خصوص مؤمنان فرمود ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ . پس یک رحمت عامه است که وجود مبارک پیغمبر برای کافر و منافق و مشرک و ملحد و موحد رحمت است. که اصول انسانی را اِعمال میکند آنها بهره میبرند نسبت به مؤمنین, گذشته از اصول انسانی اصول الهی را اعمال میکند آنها بهره میبرند. در جریان ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ ، آن رحمت خاصه است اینجا هم تبشیر را با انذار کنار هم جمع کرده فرمود: ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ اما ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ به جای اینکه بفرماید «و نقمة و عذاب لکم»، این را با اسم ظاهر ذکر کرده تا تعلیق حکم بر وصف باشد که مشعر به علیت است و اهمیت مسئله را هم گوشزد کرده این آیه با نبوت شروع شده است با رسالت ختم شده است هم تعلیق حکم بر وصف است و هم اهمیت مسئله.
خب وجود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون بشیر و نذیر است مبشر و منذر است، سنت و سیرت آن حضرت هم با تبشیر و انذار آمیخته است لذا فرمود ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ که میشود بشارت و رحمت خاصه. ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ یعنی «و نقمة و عذاب لمنافقین و الکفار»
علّت تعبیر به اسم ظاهر در آیهٴ ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ﴾
منتها برای اهمیت مسئله هم اسم ظاهر را آورد چون ملاحظه فرمودید قبلاً یعنی در آیهٴ 58 سورهٴ «توبه» که آیه قبل از این است و بحث شد، قبلاً با ضمیر خطاب مسئله شروع شد فرمود ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ مناسب هم بود که اینجا بفرماید «و منهم الذین یؤذونک» اما یک وقت است که آنها در مسائل شخصی حرفی دارند یک وقتی اصلاً میخواهند با رسالت نبوت بازی کنند با حیثیت نبوت بازی کنند با حیثیت رسالت بازی کنند آنجا با اسم ظاهر ذکر میشود اولاً و با تبشیر و انذار برای جمع بین مِهر و قهر همراه است ثانیاً. لذا با اینکه میتوانست بفرماید «و منهم من یؤذوک»، فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ﴾. با اینکه اولش فرمود، در چند آیهٴ قبل ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ . خب
چگونگی ایذاء پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توسط کافران و منافقان
مطلب دیگر این است که ایذا کننده گاهی با فعل اذیت میکند گاهی با قول و نیز گاهی به فعل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعتراض میکند و گاهی به قول پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعتراض میکند. برخی از موارد ایذا، ایذا نسبت به حیثیت نبوت و رسالت نیست. گرچه نباید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رنجاند ولی آزار کننده و اذیت دهنده قصدش این نیست که نبوت او را زیر سؤال ببرد حیثت رسالت او را زیر سؤال ببرد. آنجا هم باید پرهیز بشود البته, لکن فرق میکند بین ایذای شخصیت حقیقی پیغمبر و ایذای شخصیت حقوقی پیغمبر. مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» چند جا سخن از ایذای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح است؛ آیهٴ 53 و 57 در 53 اینچنین آمده ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلاَ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِ مِنکُمْ وَاللَّهُ لاَ یَسْتَحْیِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِکُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً﴾ این دو نوع اذیت است یک عدهای فرهنگ دید و بازدید و رفت و آمد و نشست و برخاست را نمیدانند. اصلاً نمیدانند که وقت یعنی چه، با یک عالم و روحانی انسان باید ملاقات بکند یعنی چی، چه زمانی برود، چقدر بنشیند، آنجا هم که رفته چگونه حرف بزند چگونه بنشیند آن عالم بیچاره باید خون دل بخورد. اهمیت این موضوع باعث شد که سه عنصر محوری ادب اجتماعی را در آیهٴ 53 گوشزد کند اما خطاب به مؤمنین است. فرمود اولاً شما بدون وقت قبلی به منزل پیغمبر نروید او بالأخره کار دارد، رهبری امت به عهده اوست مناجات دارد, دعا دارد, ذکر دارد, فکر دارد همین طور پاشید بروید نیست. ﴿لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ﴾ حالا یک وقت حضرت ولیمهای دعوتی، مهمانی داده، دعوت کرده شما شرکت کنید اما اینطور نیست که حالا اگر نهار دعوت شدید یک ساعت قبل از ظهر پاشوید بروید که بروید آنجا اینقدر منتظر باشید تا غذا پخته بشود و حاضر بشود هر وقتی که گفتند مهمانی یعنی ظهر بیایید. ﴿إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ﴾ ﴿ إِنَاهُ﴾ نه یعنی ظرف ﴿ إِنَاهُ﴾ یعنی پختن. «اناه الطعام» یعنی پختگی طعام «انا الطعام» یعنی غذا پخته شد شما اینقدر صبر کنید تا غذا پخته بشود آنجا بنشینید این نیست هر وقت غذا پخته شد و آماده شد بروید. شما مگر نهار دعوت نیستید خب چرا یک ساعت قبل از ظهر میروید؟ غیر ناظری یعنی غیر منتظرین. این قدر بروید منتظر باشید که غذا بپزد، این کار را نکنید این برای آدم بیکار است. نه برای یک آدم روحانی نه مثل یک معلم و یک آدم محقق که وقتش عزیز است. مبادا وقتی زود بروید منتظر باشید چه زمانی سفره را پهن بکنند هر وقت که سفره را پهن کردند بروید. ﴿غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ﴾ یعنی «غیر منتظرین نزجه». ﴿ إِنَاهُ﴾ یعنی پختگی آن طعام «انا الطعام» یعنی «نزج». خب این یک بحث. ﴿وَلکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا﴾ وقتی دعوتتان کردند بروید. اما حالا که غذایتان را میل کردید ﴿فَانتَشِرُوا﴾ بروید بیرون. خب حضرت که مرتب در مسجد هست پنج وقت نماز را پشت سر حضرت میخوانید سخنان حضرت، مواعظ حضرت را هم که مرتب گوش میدهید جمعهها هم که ایستاده سخنرانی میکند گوش میدهید. ﴿فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا﴾ پا شوید بروید. حالا آنجا نشستهای چه بگویی. پس دیر بروید زود هم پاشید، این دو وظیفه. دیر رفتن یک، زود پاشدن دو، یک روحانی در یک محل چگونه با مردم زندگی کند؟ آن دیگر روحانی نیست او دیگر عالم نیست. او فقط یک معمم حرفهای است. اینکه وقت خودش را عزیز نداند هر که بیاید و هر چه بنشیند. این دیگر معلم مردم نخواهد شد این تا نفس میکشد باید با کتاب باشد. اگر وقتش را صرف این و آن کرده معلوم میشود او دیگر رهبر فکری مردم نیست. اینقدر علوم زیاد است، اینقدر شبهات زیاد است، اینقدر اشکال زیاد است، اینقدر احکام و حِکم زیاد است که یک روحانی فرصت نمیکند به این و آن بپردازد. خب پس دیر بروید یک، زود برخیزید دو.
لزوم پرهیز از گفتگوی آزاردهنده در حضور پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
حالا آنجا نشستهاید چه بگویید؟ حالا آن یک ساعت یا دو ساعتی که خدمت حضرت هستید چه بگوید؟ از باغ و راغ خودتان حرف بزنید یا آنجا هم مواظب زبانتان باشید. یا سؤالهای عمیق اجتماعی خوب را از قبل آماده کنید که از محضر حضرت بپرسید. یا اگر طرز سؤال را بلد نیستید ساکت باشید بگذارید حضرت حرف بزند. حرفهای عادی و گپهای عادی به تعبیر آنها و گعده کردن یعنی قعده کردن، اینها را بگذارید کنار. ﴿وَلاَ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ﴾ همین گفتههای معمولی، گفتگوهای عادی، یا طنز بگویید یا حرفهای عادی بزنید، امروز چقدر سرد است فلان روز چقدر گرم است، کجا برف آمد همین حرفهایی که غالباً در خیلی از مجالس احیاناً هست. فرمود آدم وقتش را صرف میکند این حرفها را میزند؟ بالأخره یا سؤالات عمیق داشته باشید آنجا خوب سؤال بکنید یا ساکت باشید. بخواهید، مجلس مؤانسه تشکیل بدهید که سخنهای عادی بگویید که خودتان انس داشته باشید اینکار را نکنید. برای اینکه همهٴ اینها پیغمبر را میرنجاند خب آن روح لطیف حیف نیست اینجا نشستی بگویی کجا برف آمد کجا برف نیامد. الآن هم که گاهی آدم وارد بعضی از مجالس میشود میبیند همین است چهارتا معمم نشستهاند بدون طرح مسئلهٴ علمی. شبهات الی ما شاء الله حرفهای علمی الی ما شاء الله این دارد حرف عادی میزند فرمود آن روح لطیف را آخر نرنجانید با این چیزها. ﴿إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ﴾ خب این ایذای شخصیت حقوقی آن حضرت نیست که خدایی ناکرده بخواهند رسالت او، نبوت او، ولایت او را زیر سؤال ببرند که این ادب محضر حضرت را رعایت نکردن است. یک روحانی که بالأخره در این مسیر است او هم رنج میبرد. فرمود اینها آزار میکند او را این روح لطیف رنج میبرد ﴿إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ﴾ او هم که مظهر رحمت الهی است او هم که اهل حیاست خجالت میکشد, خجالت میکشد که بگوید آقا چرا زود آمدید چرا دیر میروید این حرفها چیست که میزنید. «فیستحیی منکم». اما «و الله لا یستحیی من الحق». خدا دارد این حرفها را میزند.
این برای اذیتهای ادبی است. که جهنم در او نیست اما محرومیت از خیلی از مراتب برتر ایمان است
اهانت به شخصیت حقوقی و حقیقی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
ولی ذیلش افراد مسئلهدار که میگفتند که حالا اگر پیغمبر مثلاً اگر رحلت کرد ما با همسرهای او ازدواج بکنیم که قصد داشتند اهانتی و هتک حیثیتی به بیت آن حضرت بکنند. آیه آمد که مبادا این حرف را بزنید ﴿مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ اصلاً کسی حق ندارد با همسران پیغمبر بعد از رحلت آن حضرت ازدواج کند شما قصد اهانت دارید این هتک حیثیت است. ﴿إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً﴾ این اذیت است و نزد خدا عظیم است. لذا اذیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از رحلت او هم مثل قبل از رحلت اوست برای اینکه فرمود مبادا این کار را بکنید، خب اینها هم قصد اذیت داشتند قصد اهانت داشتند. خب پس این یک نحو ایذایی است که مستقیماً هتک حیثیت نبوت و رسالت است جایش جهنم است آن یک ایذای شخصیت حقیقی است که ادب دیدار را رعایت نمیکنند این تنزل درجه و مرتبه است، جهنم و عذاب برزخ و دوزخ را به همراه ندارد. باید این ادب را رعایت بکنند نکردند. یا آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» آمده که وقتی حرف میزنید صدایتان بلند نباشد. آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ﴾. این چیزها خب یک مقدار مربوط به آداب برخورد است. اما در همان سوره مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 57 فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ آنهایی که غرضشان این است که حیثیت نبوت را، حیثیت رسالت را زیر سؤال ببرند، اهانت بکنند اینها دیگر گرفتار عذاب الیم هستند. بنابراین از مجموع این بحث بر میآید که وجود مبارک پیغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است از یک سو، ولی قبولش محققانه است و ترتیب آثار قبول هم برای گزارشهای مؤمنین است از سوی دیگر و ایذا گاهی فعلی است و گاهی قولی، گاهی به شخصیت حقیقی پیغمبر برمیگردد گاهی به شخصیت حقوقی و گاهی هم متوجه سخنان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است گاهی هم متوجه به رفتار و فعل پیغمبر است نظیر آن اعتراضی که کردند ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا﴾ کذا و کذا لذا ایذا را باید با شعب گوناگونش با اصناف و اقسامش تقسیم کرد.
پرسش:...
پاسخ: آخر اینها ایذایشان ایذای منافقانه بود دیگر. همین شأن نزول این آیه که اول نقل شد، چند تا منافق بودند گزارشهای سوء میدادند بعد میگفتند که او اصلاً قدرت فکر ندارد ـ معاذ الله ـ، هر چه هست گوش است هر که هم هر چه گفت قبول میکند این به حیثیت نبوت او و به حیثیت رسالت او میخواستند اهانت کنند.
لزوم رعایت آداب رفت و آمد نزد بزرگان
پرسش:...
پاسخ: نه او باید منبرهایش, رفتارش، گفتارش، وقتی که کسی ده سال در بین مردم زندگی میکند آن پنج، شش ماه اولش به تعلیم و تلقین و تهذیب و تربیت مردم میپردازد. با رفتارش این طور است با منظم کردنش با خواندن آیاتش اینگونه است. ذات اقدس الهی ملاقاتها را مشخص کرده، بدون وقت قبلی اگر رفتید آن صاحبخانه گفت که ببخشید من الآن کار دارم فرصت ندارم، بدتان نیاید ﴿حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ﴾ یک عدهای میگفتند سورهٴ مبارکهٴ «نور» را یاد بچههایتان بدهید یاد زنهایتان بدهید برای اینکه همین آداب در سورهٴ «نور» است. که آدم بدون وقت قبلی هیچ جا نرود بدون تلفن قبلی هیچ جا نرود اگر یکجایی رفت، صاحبخانه گفت ببخشید من معذورم، بدش نیاید این قرآن کریم است فرمود شما اول وقت قبلی بگذارید، یک قرار بگذارید خب بالأخره او هم کار دارد زندگی دارد، وقتش را باید تنظیم بکند. یک وقت است یا بیمار دارد یا بیمار است، یا حالش مناسب نیست اگر گفت آقا الآن نه بدتان نیاید. ﴿وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا﴾ برگردید ﴿فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ﴾ آن مطلق و کلی است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» اگر کسی روحانی بود، از این طرف هم ادعا داشت که «العلماء ورثة الانبیاء» خب بالأخره باید خودش هم وقت خودش را بداند. مگر عمداً عمر خودش را این طور تلف میکند. وقتی او وقت خودش را دانست، مجلس خودش را مواظب بود، این طرز نشستنش، طرز رفتنش، طرز برخوردش با مردم فرق کرد خب مردم هم عاقل هستند دیگر وقتی شش ماه، هفت ماه دیدند این اصلاً نشستنش, آمدنش, رفتنش حساب شده است خب با او حساب شده رفتار میکنند. اما اگر بگوید و بخندد و اهل طنز باشد و نشستنش معلوم نباشد و رفتنش معلوم نباشد خب مردم هم با او همانطور رفتار میکنند دیگر.
گفتار آزاردهنده منافقان نسبت به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پاسخ خداوند
خب مطلب بعدی آن است که در این جریان که فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ﴾ این ذکر خاص بعد از ذکر عام است. چون یکی از مصادیق ایذا را اینجا ذکر فرمودند برای اینکه با شأن نزول هماهنگ باشد و اهمیت خاص خودش را دارد. تبشیر و انذار را هم کنار همین ذکر کرده است. تبشیر و انذار را هم کنار این ذکر کرده و از سنخ تعلیق حکم بر وصف هم هست. خب پس این شد ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ﴾، یعنی از همین منافقان ﴿یُؤْذُونَ النَّبِیَّ﴾ «بما انه النبی ﴿وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ که ـ معاذ الله ـ اصل حرفهای او را زیر سؤال ببرند آنگاه پاسخ که میدهد در تنزیه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است ﴿قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ برای همه اما از نظر مسائل اعتقادی که ریشهٴ این مسائل اخلاقی است شما گاهی مشکل مالی برای پیغمبر ذکر میکردید که در توزیع صدقات و بیت المال عدالت را رعایت نکرد ـ معاذ الله ـ که آن جا ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ اینجا مشکل اخلاقی و روانی برای آن حضرت ذکر میکنید نه مشکل مالی نمیگویید این در مال عدالت را رعایت نکرده، میگوید این فضیلت معرفتی و اخلاقی را ندارد یک آدم گوشی است که این هم دارد حل میکند. فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ ولی مسئلهٴ معرفتی و اخلاقیاش مشکل دارد. آن ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾، یعنی مسئلهٴ مالیاش مشکل داشت.
پرسش:...
پاسخ: دوباره سؤال میکنند، اثرش را هم میبینند، عملش را میبینند
سوگند خوردن و عذر تراشی منافقان و ردّ عذر آنان توسط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در همین این آیاتی که قبلاً خواندیم بعداً هم میخوانیم ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُوا مُؤْمِنِینَ﴾ وجود مبارک پیغمبر [(صلّی الله علیه و آله و سلّم)] بعد از برگشت از جریان غزوهٴ تبوک فرمود اینها ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾. آیه 94 همین سورهٴ «توبه» که در پیش داریم. فرمود مبادا عذر اینها را قبول بکنی اینها ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ اینها در اثر اینکه قعود دارند نشستن پشت سر من خوشحال هستند مبادا به حرفشان گوش بدهی. اینها میآیند قسم یاد میکنند که مشکل ندارند ولی مشکل دارند. قسم یاد میکنند که معذور بودند عذر ندارند. ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾ خب این ﴿لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾ با آن حرف تأکید در همان آیهٴ 94 فرمود ما اصلاً حرف شما را گوش نمیدهیم. خب اول برای حفظ حیثیت و آبروی شما بله حرف زدید ما ساکت ماندیم اما این همه کارشکنی این همه ستون پنجم بودن این همه توطئه، بعد هم دارید عذر خواهی میکنید؟ هرگز حرف شما را ما گوش نمیدهیم. این را خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول میگوید بعد به مؤمنین هم دستور میدهد که به منافقین اینچنین بگویید. اینکه فرمود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ ، البته ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ در طلیعهٴ امر. اما بالأخره «آتش که را بسوزد گر بولهب حق نباشد» آنوقت جای سوخت و سوز است دیگر.
تبشیر به مؤمنان و انذار منافقان در آیهٴ محل بحث
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ یک، ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ از نظر مسائل اعتقادی دو، از نظر ترتیب مسائل گزارشی ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ سه, آنگاه چون شما با حیثیت نبوت و رسالت بازی کردید، مؤمنین حرمت را حفظ کردند و حیثیت را حفظ کردند تبشیری است برای مؤمنین به عنوان ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ و یک انذاری است برای منافقان فرمود ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
علّت گوش فرادادن پیامبر اکرم(ص) به سخنان همه
رحمت پیامبر اکرم(ص) در حفظ آبروی همه مردم و پذیرش گفتار مؤمن عادل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (61)﴾
شأن نزول آیهٴ محل بحث
در شأن نزول این آیه گفته شد که عدهای از منافقان اخبار و گزارشهای نظام اسلامی را به بیگانهها منتقل میکردند وقتی به ایشان گفته میشد که شاید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله وسلّم) از این جریان باخبر بشود، میگفتند ما به آن حضرت میگوییم اینچنین نبود و او هم که گوش میدهد به حرف همه و قبول میکند بنابراین اگر هم او باخبر شد، حرف ما را هم که گوش میدهد هر که هر چه گفت او قبول میکند او گوش است ﴿أُذُنٌ﴾ است. یعنی تمام مجاری ادراکی او در گوش خلاصه میشود. آن هوش و ادراک و عقل ـ معاذ الله ـ کار نمیکند کسی که سریع القبول است، هر حرفی را قبول میکند و با برهان عقلی ارزیابی نمیکند تمام مجاری ادراکی او به منزلهٴ گوش است همه گوش است چنین انسانی را میگویند ﴿هُوَ أُذُنٌ﴾. مثل اینکه کسی که «ربیئه» است «ربیئه» یعنی دیدهبان که تمام مجاری ادراک او صرف نگاه کردن است که دشمن چه زمانی حمله میکند. چه زمانی به این انبار مهمات میخواهد بتازد.
فقط دارد نگاه میکند چنین آدمی را میگویند عین. جاسوس را که میگویند عین، برای آن است که تمام اهمیتش به همین چشمش است که خوب نگاه بکند ببیند چه کسی دارد میآید و چه کسی دارد میرود و اینها. بنابراین این «اُذن» در مقابل آن «عین» است. اگر کسی قسمت مهم کارهای ادراکی خود را به چشم واگذار کرد، میگویند «هو عین» و اگر قسمت مهم مجاری ادراکیاش را به گوش واگذار کرد میگویند «هو اذن». اطلاق عین بر ربیئه یک وصف مدحی است، اما منافقان این وصف را در حد یک مذمّت برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر میکردند یعنی او هوش و عقل و درایت را بکار نمیگیرد ـ معاذ الله ـ.
بیان قرآن کریم درباره علّت گوش فرادادن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سخنان همه
قرآن کریم آمد فرمود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چندین کار دارد ؛ یکی اینکه هر کس حرف بزند او گوش میدهد، نه قبول میکند. قبول و نکولش به آن وحی و دلیل است ولی ظاهراً گوش میدهد و این گوش دادن ظاهر هم به نفع همه است. چون آبروی کسی را نمیبرد و اگر چیزی مخالف بود بعد به او گوشزد میکند. اگر حرف کسی را رد بکند آبروی کسی را ببرد این با ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بودن هماهنگ نیست. پس این گوش میدهد اما نه گوش به معنای استماع و قبول. او در حد حفظ آبرو و حیثیت گوش میدهد تا بعداً راهحلش باز بشود. پس فرمود ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ ، برای همه چه برای کافر چه برای منافق چه برای مؤمن. چون ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است، «عین للخیر للعالمین» «اذن خیر للعالمین». «لسان صدق للعالمین» و مانند آن. این مطلب اول.
ارزیابی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سخنان مردم و پذیرش گفتار انسان مؤمن عادل
اما آنچه مربوط به بررسی و ارزیابی اوست او بر اساس ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ عمل میکند نه برابر گوش. براساس ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ که عمل میکند، علم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه وحی است و چون این علم بر اساس وحی است و وحی الهی علوم او را تأمین میکند، این میشود ﴿یؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾. نه ﴿یؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾. این مطلب دوم که فرمود ﴿یؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾.
مطلب سوم : آن گوش همراه با قبول است. آنجا که حرف را باور میکند فرمود نه تنها حرف شما منافقان را باور نمیکند حرف مسلمان فاسق را هم باور نمیکند. آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرد که ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ خودش رهبر این فکر است. فرمود اگر گزارشگری که موثق و امین و عادل نیست، مطلبی را گفت زود باور نکنید. پس نه تنها حرف منافق را قبول نمیکند حرف مسلمان فاسق را هم قبول نمیکند. نه تنها حرف منافق را قبول نمیکند قَسَمهای او را هم باور نمیکند. این همه ﴿یَحْلِفُونَ﴾، ﴿یَحْلِفُونَ﴾ که قرآن نقل میکند، برای همین است دیگر. به پیغمبر فرمود اینها ﴿اِتَّخَذُوا ایمانَهُمْ جنّة﴾ پس دربارهٴ منافقان نه تنها حرفشان را قبول نمیکند قسمشان را هم قبول نمیکند این یک. دربارهٴ غیر منافق اگر کسی متعهد و موثق و امین و عادل نبود هر چند مسلمان باشد باز هم حرف آنها را قبول نمیکند تا تحقیق کند.
مطلب بعدی، اگر مسلمان متدین، موثق، امین، عادل، سخنی گفت اینجا میشود ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. حالا معلوم شد کجا قبول میکند کجا نکول میکند این حقمحوری پیغمبر را میرساند. فرمود ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾
علّت تعبیر به ضمیر مخاطب در عبارت ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾
آخر تغییر در عبارت نشانهٴ آن است که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است. برای اینکه نفرمود «اذن خیر لهم»، یک گروهی حرف نابخردی زدند ذات اقدس الهی هم فرمود این وصف پیغمبر خیر جهانی دارد. چون آخر اگر ضمیر به آنها برمیگشت و حکم مخصوص آنها بود، میفرمود «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لهم».
پرسش:...
پاسخ: نه التفات دلیل میخواهد. نه اینکه ما لفظ را بر التفات حمل بکنیم. یعنی اگر ما مسلّم بدانیم که دومی همان اولی است و هیچ تردید نداشته باشیم آنگاه اگر از ما سؤال بکنند که خب اگر دومی عین اولی است، چرا این ضمیر خطاب است آن ضمیر غیبت اینجا مسئله التفات مطرح است.اما نه اینکه ما دلیلی نداشته باشیم که دومی عین اولی است بگوییم چون التفات در ادبیات جایز است، آیه را حمل بر التفات بکنیم.
پس بنابراین این ﴿یُؤْمِنُوا لَکُمْ﴾ خطاب به همهٴ مردم است. با آن ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ میشود هماهنگ.
رحمت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حفظ آبروی همه مردم و پذیرش گفتار مؤمن عادل
چه رهبری بهتر از اینکه آبروی شما را نمیبرد. قبول و نکولش که عالمانه است حفظ حیثیتش هم که عمومی است خب چه چیزی از این بهتر؟ شما میخواهید هر حرفی که زدید همان فی المجلس آبرویتان را ببرد اینکه درست نیست. هرگز حرف شما را گوش نمیدهد قسم خوردید و گوش نداد. نه تنها حرف شما را, حرف مسلمان فاسق را گوش نمیدهد چه رسد به شما ولی آبروی کسی را هم نمیبرد این معنای ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است. این معنای ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ است. فرمود آنجا که باید محققانه ایمان بیاورد ﴿یؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾ آنجا که باید محققانه گزارش را قبول کند نه تنها حرف شما را قبول نمیکند، نه تنها قسم شما را قبول نمیکند حرف مسلمان غیر موثق را هم قبول نمیکند. خودش دستور داد ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ میماند مسلمان مؤمن متعهد موثق امین اینجاست ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. چنین جمعی بین حفظ آبرو و ایمان «بالله» و ایمان «للمؤمنین» و طرد منافقان و فاسقان چنین جمعی میشود رحمت. لذا فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ چگونه ﴿أُذُنُ﴾ خیر است ﴿لَکُمْ﴾؟ برای اینکه مبادی علمیاش که وحی است از راه ایمان به الله تأمین است یک، پذیرش گزارش هم فقط حرفهای مؤمنین را قبول میکند یعنی منافقان حرفشان مردود است فاسقان حرفشان مردود است مؤمنان حرفشان مقبول است ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ که اینجا با «لام» تعبیر شده است یعنی «یُصدّق» به سود آنها. نظیر اینکه فرزندان یعقوب به یعقوب (سلام الله علیه) گفتند ﴿وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ یعنی حرف ما را باور نمیکنی. این ایمان وقتی که با «لام» تأدیه بشود، همین معنا را میفهماند. آیه هفده سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» این است : ﴿قَالُوا یَاأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ﴾ ما رفتیم برای مسابقه ﴿وَتَرَکْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ تو حرف ما را تصدیق نمیکنی ﴿وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ﴾ وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) هم سر عدم تصدیق را هم بازگو کرد. خب اینها یک روحاند بالأخره گاهی این حقیقت در عصر یعقوب (سلام الله علیه) به صورت سیرهٴ یعقوب (علیه السلام) ظهور میکند، گاهی هم در زمان پیغمبر به صورت سیرهٴ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور میکند خب اینها حتی حرف فرزندانشان را قبول نمیکنند اگر موثق نباشد ﴿وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ اینجا هم اینچنین است و ما رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «بمؤمن للمنافقین» و «بمؤمن للفاسقین» فقط ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. بعد فرمود آن رحمتی که به نام ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بود، آن رحمت عامه است به همان دلیل ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ آبروی کسی را نمیبرد و راه تحقیق را هم نشان میدهد این و ﴿رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ رحمت خاصه است.
پرسش:...
پاسخ: آنجایی که باید عذاب بکند او را هم الآن ذکر میکند.
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم میفرماید: ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ این را هم در ذیل دارد که او هم خواهد آمد. ولی منظور این است که از طرف پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابتدائاً سلب حیثیت نمیشود.
رحمت خاصه پیامبر اکرم نسبت به مؤمنان و تعذیب آزاردهندگان ایشان توسط خداوند
خب اینکه فرمود ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ این دیگر رحمت خاصه است. اگر ذات اقدس الهی دربارهٴ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ کَافَّةً﴾ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ دربارهٴ خصوص مؤمنان فرمود ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ . پس یک رحمت عامه است که وجود مبارک پیغمبر برای کافر و منافق و مشرک و ملحد و موحد رحمت است. که اصول انسانی را اِعمال میکند آنها بهره میبرند نسبت به مؤمنین, گذشته از اصول انسانی اصول الهی را اعمال میکند آنها بهره میبرند. در جریان ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ ، آن رحمت خاصه است اینجا هم تبشیر را با انذار کنار هم جمع کرده فرمود: ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ اما ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ به جای اینکه بفرماید «و نقمة و عذاب لکم»، این را با اسم ظاهر ذکر کرده تا تعلیق حکم بر وصف باشد که مشعر به علیت است و اهمیت مسئله را هم گوشزد کرده این آیه با نبوت شروع شده است با رسالت ختم شده است هم تعلیق حکم بر وصف است و هم اهمیت مسئله.
خب وجود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون بشیر و نذیر است مبشر و منذر است، سنت و سیرت آن حضرت هم با تبشیر و انذار آمیخته است لذا فرمود ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ که میشود بشارت و رحمت خاصه. ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ یعنی «و نقمة و عذاب لمنافقین و الکفار»
علّت تعبیر به اسم ظاهر در آیهٴ ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ﴾
منتها برای اهمیت مسئله هم اسم ظاهر را آورد چون ملاحظه فرمودید قبلاً یعنی در آیهٴ 58 سورهٴ «توبه» که آیه قبل از این است و بحث شد، قبلاً با ضمیر خطاب مسئله شروع شد فرمود ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ مناسب هم بود که اینجا بفرماید «و منهم الذین یؤذونک» اما یک وقت است که آنها در مسائل شخصی حرفی دارند یک وقتی اصلاً میخواهند با رسالت نبوت بازی کنند با حیثیت نبوت بازی کنند با حیثیت رسالت بازی کنند آنجا با اسم ظاهر ذکر میشود اولاً و با تبشیر و انذار برای جمع بین مِهر و قهر همراه است ثانیاً. لذا با اینکه میتوانست بفرماید «و منهم من یؤذوک»، فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ﴾. با اینکه اولش فرمود، در چند آیهٴ قبل ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ . خب
چگونگی ایذاء پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توسط کافران و منافقان
مطلب دیگر این است که ایذا کننده گاهی با فعل اذیت میکند گاهی با قول و نیز گاهی به فعل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعتراض میکند و گاهی به قول پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعتراض میکند. برخی از موارد ایذا، ایذا نسبت به حیثیت نبوت و رسالت نیست. گرچه نباید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رنجاند ولی آزار کننده و اذیت دهنده قصدش این نیست که نبوت او را زیر سؤال ببرد حیثت رسالت او را زیر سؤال ببرد. آنجا هم باید پرهیز بشود البته, لکن فرق میکند بین ایذای شخصیت حقیقی پیغمبر و ایذای شخصیت حقوقی پیغمبر. مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» چند جا سخن از ایذای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح است؛ آیهٴ 53 و 57 در 53 اینچنین آمده ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلاَ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِ مِنکُمْ وَاللَّهُ لاَ یَسْتَحْیِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِکُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً﴾ این دو نوع اذیت است یک عدهای فرهنگ دید و بازدید و رفت و آمد و نشست و برخاست را نمیدانند. اصلاً نمیدانند که وقت یعنی چه، با یک عالم و روحانی انسان باید ملاقات بکند یعنی چی، چه زمانی برود، چقدر بنشیند، آنجا هم که رفته چگونه حرف بزند چگونه بنشیند آن عالم بیچاره باید خون دل بخورد. اهمیت این موضوع باعث شد که سه عنصر محوری ادب اجتماعی را در آیهٴ 53 گوشزد کند اما خطاب به مؤمنین است. فرمود اولاً شما بدون وقت قبلی به منزل پیغمبر نروید او بالأخره کار دارد، رهبری امت به عهده اوست مناجات دارد, دعا دارد, ذکر دارد, فکر دارد همین طور پاشید بروید نیست. ﴿لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ﴾ حالا یک وقت حضرت ولیمهای دعوتی، مهمانی داده، دعوت کرده شما شرکت کنید اما اینطور نیست که حالا اگر نهار دعوت شدید یک ساعت قبل از ظهر پاشوید بروید که بروید آنجا اینقدر منتظر باشید تا غذا پخته بشود و حاضر بشود هر وقتی که گفتند مهمانی یعنی ظهر بیایید. ﴿إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ﴾ ﴿ إِنَاهُ﴾ نه یعنی ظرف ﴿ إِنَاهُ﴾ یعنی پختن. «اناه الطعام» یعنی پختگی طعام «انا الطعام» یعنی غذا پخته شد شما اینقدر صبر کنید تا غذا پخته بشود آنجا بنشینید این نیست هر وقت غذا پخته شد و آماده شد بروید. شما مگر نهار دعوت نیستید خب چرا یک ساعت قبل از ظهر میروید؟ غیر ناظری یعنی غیر منتظرین. این قدر بروید منتظر باشید که غذا بپزد، این کار را نکنید این برای آدم بیکار است. نه برای یک آدم روحانی نه مثل یک معلم و یک آدم محقق که وقتش عزیز است. مبادا وقتی زود بروید منتظر باشید چه زمانی سفره را پهن بکنند هر وقت که سفره را پهن کردند بروید. ﴿غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ﴾ یعنی «غیر منتظرین نزجه». ﴿ إِنَاهُ﴾ یعنی پختگی آن طعام «انا الطعام» یعنی «نزج». خب این یک بحث. ﴿وَلکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا﴾ وقتی دعوتتان کردند بروید. اما حالا که غذایتان را میل کردید ﴿فَانتَشِرُوا﴾ بروید بیرون. خب حضرت که مرتب در مسجد هست پنج وقت نماز را پشت سر حضرت میخوانید سخنان حضرت، مواعظ حضرت را هم که مرتب گوش میدهید جمعهها هم که ایستاده سخنرانی میکند گوش میدهید. ﴿فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا﴾ پا شوید بروید. حالا آنجا نشستهای چه بگویی. پس دیر بروید زود هم پاشید، این دو وظیفه. دیر رفتن یک، زود پاشدن دو، یک روحانی در یک محل چگونه با مردم زندگی کند؟ آن دیگر روحانی نیست او دیگر عالم نیست. او فقط یک معمم حرفهای است. اینکه وقت خودش را عزیز نداند هر که بیاید و هر چه بنشیند. این دیگر معلم مردم نخواهد شد این تا نفس میکشد باید با کتاب باشد. اگر وقتش را صرف این و آن کرده معلوم میشود او دیگر رهبر فکری مردم نیست. اینقدر علوم زیاد است، اینقدر شبهات زیاد است، اینقدر اشکال زیاد است، اینقدر احکام و حِکم زیاد است که یک روحانی فرصت نمیکند به این و آن بپردازد. خب پس دیر بروید یک، زود برخیزید دو.
لزوم پرهیز از گفتگوی آزاردهنده در حضور پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
حالا آنجا نشستهاید چه بگویید؟ حالا آن یک ساعت یا دو ساعتی که خدمت حضرت هستید چه بگوید؟ از باغ و راغ خودتان حرف بزنید یا آنجا هم مواظب زبانتان باشید. یا سؤالهای عمیق اجتماعی خوب را از قبل آماده کنید که از محضر حضرت بپرسید. یا اگر طرز سؤال را بلد نیستید ساکت باشید بگذارید حضرت حرف بزند. حرفهای عادی و گپهای عادی به تعبیر آنها و گعده کردن یعنی قعده کردن، اینها را بگذارید کنار. ﴿وَلاَ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ﴾ همین گفتههای معمولی، گفتگوهای عادی، یا طنز بگویید یا حرفهای عادی بزنید، امروز چقدر سرد است فلان روز چقدر گرم است، کجا برف آمد همین حرفهایی که غالباً در خیلی از مجالس احیاناً هست. فرمود آدم وقتش را صرف میکند این حرفها را میزند؟ بالأخره یا سؤالات عمیق داشته باشید آنجا خوب سؤال بکنید یا ساکت باشید. بخواهید، مجلس مؤانسه تشکیل بدهید که سخنهای عادی بگویید که خودتان انس داشته باشید اینکار را نکنید. برای اینکه همهٴ اینها پیغمبر را میرنجاند خب آن روح لطیف حیف نیست اینجا نشستی بگویی کجا برف آمد کجا برف نیامد. الآن هم که گاهی آدم وارد بعضی از مجالس میشود میبیند همین است چهارتا معمم نشستهاند بدون طرح مسئلهٴ علمی. شبهات الی ما شاء الله حرفهای علمی الی ما شاء الله این دارد حرف عادی میزند فرمود آن روح لطیف را آخر نرنجانید با این چیزها. ﴿إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ﴾ خب این ایذای شخصیت حقوقی آن حضرت نیست که خدایی ناکرده بخواهند رسالت او، نبوت او، ولایت او را زیر سؤال ببرند که این ادب محضر حضرت را رعایت نکردن است. یک روحانی که بالأخره در این مسیر است او هم رنج میبرد. فرمود اینها آزار میکند او را این روح لطیف رنج میبرد ﴿إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ﴾ او هم که مظهر رحمت الهی است او هم که اهل حیاست خجالت میکشد, خجالت میکشد که بگوید آقا چرا زود آمدید چرا دیر میروید این حرفها چیست که میزنید. «فیستحیی منکم». اما «و الله لا یستحیی من الحق». خدا دارد این حرفها را میزند.
این برای اذیتهای ادبی است. که جهنم در او نیست اما محرومیت از خیلی از مراتب برتر ایمان است
اهانت به شخصیت حقوقی و حقیقی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
ولی ذیلش افراد مسئلهدار که میگفتند که حالا اگر پیغمبر مثلاً اگر رحلت کرد ما با همسرهای او ازدواج بکنیم که قصد داشتند اهانتی و هتک حیثیتی به بیت آن حضرت بکنند. آیه آمد که مبادا این حرف را بزنید ﴿مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ اصلاً کسی حق ندارد با همسران پیغمبر بعد از رحلت آن حضرت ازدواج کند شما قصد اهانت دارید این هتک حیثیت است. ﴿إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً﴾ این اذیت است و نزد خدا عظیم است. لذا اذیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از رحلت او هم مثل قبل از رحلت اوست برای اینکه فرمود مبادا این کار را بکنید، خب اینها هم قصد اذیت داشتند قصد اهانت داشتند. خب پس این یک نحو ایذایی است که مستقیماً هتک حیثیت نبوت و رسالت است جایش جهنم است آن یک ایذای شخصیت حقیقی است که ادب دیدار را رعایت نمیکنند این تنزل درجه و مرتبه است، جهنم و عذاب برزخ و دوزخ را به همراه ندارد. باید این ادب را رعایت بکنند نکردند. یا آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» آمده که وقتی حرف میزنید صدایتان بلند نباشد. آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ﴾. این چیزها خب یک مقدار مربوط به آداب برخورد است. اما در همان سوره مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 57 فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ آنهایی که غرضشان این است که حیثیت نبوت را، حیثیت رسالت را زیر سؤال ببرند، اهانت بکنند اینها دیگر گرفتار عذاب الیم هستند. بنابراین از مجموع این بحث بر میآید که وجود مبارک پیغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است از یک سو، ولی قبولش محققانه است و ترتیب آثار قبول هم برای گزارشهای مؤمنین است از سوی دیگر و ایذا گاهی فعلی است و گاهی قولی، گاهی به شخصیت حقیقی پیغمبر برمیگردد گاهی به شخصیت حقوقی و گاهی هم متوجه سخنان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است گاهی هم متوجه به رفتار و فعل پیغمبر است نظیر آن اعتراضی که کردند ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا﴾ کذا و کذا لذا ایذا را باید با شعب گوناگونش با اصناف و اقسامش تقسیم کرد.
پرسش:...
پاسخ: آخر اینها ایذایشان ایذای منافقانه بود دیگر. همین شأن نزول این آیه که اول نقل شد، چند تا منافق بودند گزارشهای سوء میدادند بعد میگفتند که او اصلاً قدرت فکر ندارد ـ معاذ الله ـ، هر چه هست گوش است هر که هم هر چه گفت قبول میکند این به حیثیت نبوت او و به حیثیت رسالت او میخواستند اهانت کنند.
لزوم رعایت آداب رفت و آمد نزد بزرگان
پرسش:...
پاسخ: نه او باید منبرهایش, رفتارش، گفتارش، وقتی که کسی ده سال در بین مردم زندگی میکند آن پنج، شش ماه اولش به تعلیم و تلقین و تهذیب و تربیت مردم میپردازد. با رفتارش این طور است با منظم کردنش با خواندن آیاتش اینگونه است. ذات اقدس الهی ملاقاتها را مشخص کرده، بدون وقت قبلی اگر رفتید آن صاحبخانه گفت که ببخشید من الآن کار دارم فرصت ندارم، بدتان نیاید ﴿حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ﴾ یک عدهای میگفتند سورهٴ مبارکهٴ «نور» را یاد بچههایتان بدهید یاد زنهایتان بدهید برای اینکه همین آداب در سورهٴ «نور» است. که آدم بدون وقت قبلی هیچ جا نرود بدون تلفن قبلی هیچ جا نرود اگر یکجایی رفت، صاحبخانه گفت ببخشید من معذورم، بدش نیاید این قرآن کریم است فرمود شما اول وقت قبلی بگذارید، یک قرار بگذارید خب بالأخره او هم کار دارد زندگی دارد، وقتش را باید تنظیم بکند. یک وقت است یا بیمار دارد یا بیمار است، یا حالش مناسب نیست اگر گفت آقا الآن نه بدتان نیاید. ﴿وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا﴾ برگردید ﴿فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ﴾ آن مطلق و کلی است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» اگر کسی روحانی بود، از این طرف هم ادعا داشت که «العلماء ورثة الانبیاء» خب بالأخره باید خودش هم وقت خودش را بداند. مگر عمداً عمر خودش را این طور تلف میکند. وقتی او وقت خودش را دانست، مجلس خودش را مواظب بود، این طرز نشستنش، طرز رفتنش، طرز برخوردش با مردم فرق کرد خب مردم هم عاقل هستند دیگر وقتی شش ماه، هفت ماه دیدند این اصلاً نشستنش, آمدنش, رفتنش حساب شده است خب با او حساب شده رفتار میکنند. اما اگر بگوید و بخندد و اهل طنز باشد و نشستنش معلوم نباشد و رفتنش معلوم نباشد خب مردم هم با او همانطور رفتار میکنند دیگر.
گفتار آزاردهنده منافقان نسبت به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پاسخ خداوند
خب مطلب بعدی آن است که در این جریان که فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ﴾ این ذکر خاص بعد از ذکر عام است. چون یکی از مصادیق ایذا را اینجا ذکر فرمودند برای اینکه با شأن نزول هماهنگ باشد و اهمیت خاص خودش را دارد. تبشیر و انذار را هم کنار همین ذکر کرده است. تبشیر و انذار را هم کنار این ذکر کرده و از سنخ تعلیق حکم بر وصف هم هست. خب پس این شد ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ﴾، یعنی از همین منافقان ﴿یُؤْذُونَ النَّبِیَّ﴾ «بما انه النبی ﴿وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ که ـ معاذ الله ـ اصل حرفهای او را زیر سؤال ببرند آنگاه پاسخ که میدهد در تنزیه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است ﴿قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ برای همه اما از نظر مسائل اعتقادی که ریشهٴ این مسائل اخلاقی است شما گاهی مشکل مالی برای پیغمبر ذکر میکردید که در توزیع صدقات و بیت المال عدالت را رعایت نکرد ـ معاذ الله ـ که آن جا ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾ اینجا مشکل اخلاقی و روانی برای آن حضرت ذکر میکنید نه مشکل مالی نمیگویید این در مال عدالت را رعایت نکرده، میگوید این فضیلت معرفتی و اخلاقی را ندارد یک آدم گوشی است که این هم دارد حل میکند. فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ ولی مسئلهٴ معرفتی و اخلاقیاش مشکل دارد. آن ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾، یعنی مسئلهٴ مالیاش مشکل داشت.
پرسش:...
پاسخ: دوباره سؤال میکنند، اثرش را هم میبینند، عملش را میبینند
سوگند خوردن و عذر تراشی منافقان و ردّ عذر آنان توسط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در همین این آیاتی که قبلاً خواندیم بعداً هم میخوانیم ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُوا مُؤْمِنِینَ﴾ وجود مبارک پیغمبر [(صلّی الله علیه و آله و سلّم)] بعد از برگشت از جریان غزوهٴ تبوک فرمود اینها ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾. آیه 94 همین سورهٴ «توبه» که در پیش داریم. فرمود مبادا عذر اینها را قبول بکنی اینها ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ اینها در اثر اینکه قعود دارند نشستن پشت سر من خوشحال هستند مبادا به حرفشان گوش بدهی. اینها میآیند قسم یاد میکنند که مشکل ندارند ولی مشکل دارند. قسم یاد میکنند که معذور بودند عذر ندارند. ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾ خب این ﴿لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾ با آن حرف تأکید در همان آیهٴ 94 فرمود ما اصلاً حرف شما را گوش نمیدهیم. خب اول برای حفظ حیثیت و آبروی شما بله حرف زدید ما ساکت ماندیم اما این همه کارشکنی این همه ستون پنجم بودن این همه توطئه، بعد هم دارید عذر خواهی میکنید؟ هرگز حرف شما را ما گوش نمیدهیم. این را خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول میگوید بعد به مؤمنین هم دستور میدهد که به منافقین اینچنین بگویید. اینکه فرمود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ ، البته ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ در طلیعهٴ امر. اما بالأخره «آتش که را بسوزد گر بولهب حق نباشد» آنوقت جای سوخت و سوز است دیگر.
تبشیر به مؤمنان و انذار منافقان در آیهٴ محل بحث
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ یک، ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ از نظر مسائل اعتقادی دو، از نظر ترتیب مسائل گزارشی ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ سه, آنگاه چون شما با حیثیت نبوت و رسالت بازی کردید، مؤمنین حرمت را حفظ کردند و حیثیت را حفظ کردند تبشیری است برای مؤمنین به عنوان ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ و یک انذاری است برای منافقان فرمود ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است