- 492
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 61 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 61 سوره توبه _ بخش دوم"
آزار رساندن منافقان به شخصیت حقیقی و حقوقی پیامبر اکرم (ص)
علّت خوشرفتاری پیامبر اکرم (ص) با منافقان
به رسمیت شناخته نشدن خلافت ابوبکر از سوی حضرت فاطمه (س)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (61)﴾
شباهت منافقان به فاسقان و مشرکان در رنجاندن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
منافقان از نظر شخصیت حقیقی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کار فاسقان را میکردند و برای رنجاندن شخصیت حقوقی پیغمبر کار مشرکان و کافران را میکردند. یک سلسله دهنکجیهایی که با ادب حضور مناسب نبود که فاسقان انجام میدادند و شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرنجید، منافقان از این کار دریغ نداشتند یک سلسله اموری که مشرکان و یهودیان و مسیحیان و ملحدان و کفار انجام میدادند که اصلاً نبوت و رسالت و وحی را زیر سؤال ببرند آن کارها را هم منافقان انجام میدادند منتها منافقان، منافقانه آن کارها را انجام میدادند دربارهٴ رنجاندن شخصیت حقیقی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که جزء مؤمنان هستند آن فسقها و معاصی است که موارد فراوانی دارد. برای رنجاندن شخصیت حقیقی یعنی نبوت و وحی و رسالت آن حضرت، مشرکان و کافران صریحاً میگفتند این کسی که مدعی نبوت است کاهن است، ـ معاذ الله ـ ساحر است، مجنون است. از این تعبیرات. منافق این تعبیر را نمیتوانست داشته باشد،یعنی صریحاً بگوید : پیغمبر ـ معاذ الله ـ کاهن است, ساحر است، مجنون است. این حرفها را نمیتوانستند صریحاً بگویند. ولی حرفهایی را میزدند که همین بار منفی را داشت یعنی نمیگفتند او کاهن است میگفتند او ﴿أُذُنُ﴾ است. یعنی یک انسان خردورز و عاقل و هوشمند نیست او گوش به حرف هر کسی میدهد. خب چنین کسی لیاقت رهبری عادی را ندارد چه رسد به رهبری آسمانی. برای هر مؤمنی این عیب است چه رسد برای مسئول چه رسد برای رهبر. که این بیتحقیق گوش به حرف هر کسی بدهد خب این چنین کسی نمیتواند جامعه را اداره کند. خب اگر کسی ولیّ مسلمین بود و ـ معاذ الله ـ چنین عیبی داشت، اصلاً ولایت او زیر سؤال است, رهبری او زیر سوال است. حرفی که منافق میزند همان بار منفی را دارد که حرف کافر دارد. منتها کافر میگوید این شخصی که مدعی وحی و نبوت است ـ معاذ الله ـ ساحر است کاهن است, مجنون است، یعنی به حرف او اعتنایی نیست و اعتمادی نیست.منافق آن تعبیرات را ندارد ولی با تعبیر دیگر همین آثار منفی را بار میکند میگوید نمیشود به حرف او اعتنا کرد برای اینکه او ﴿أُذُنُ﴾ است. این است که ذات اقدس الهی حرف آنها را کاملاً نقل میکند بعد میفرماید این یک نحو اذیت خاص است و کسانی که پیغمبر را اذیت میکنند عذاب الیم در انتظار آنهاست. و در یک آیه از دو اسم ظاهر کمک گرفته شد؛ هم نبی و هم رسول. با اینکه در بحثهای قبلی سخن از ضمیر بود که میگفتند ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ﴾ مناسب بود که اینجا هم بفرماید «و من یؤذونک و یقولون کذا» بنابراین محتوای اصلی این آیه در آن حدی است که منافق در پیش دارد و بار منفی است که آثار کافران و مشرکان دارد، منافقان هم همینطور.
سرّ اسناد اذیت به همه منافقان در آیهٴ محل بحث
مطلب بعدی آن است که این سخن ناروا را یا یک گروهی از منافقان گفتند یا برابر شأن نزول یک نفر گفت دیگران تأیید کردند و راضی بودند ولی اسناد این سخن به گروهی از منافقان رواست. مصحح دارد. برای اینکه یا یک عدهای این حرف را زدند و در صدد این کار هستند یا اگر یک نفر اقدام کرده براساس توطئهٴ قبلی است نظیر جریان پی کردن ناقهٴ صالح (سلام الله علیه). با اینکه قرآن کریم دارد که ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ آن که با تیر این ناقه را پی کرد یک نفر بود به همین تعبیر ضمیر مفرد و فعل مفرد اکتفا شد ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ مع ذلک در سورهٴ «شمس» دارد که ﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا﴾ این عَقْر پی کردن را به قوم ثمود اسناد دادند با اینکه همه که تیراندازی نکردند که خب چون این توطئه برای همه بود اولاً, این یک نفر هم برانگیخته و نمایندهٴ آنها بود ثانیاً آن گروه هم به کار این رامی راضی بودند ثالثاً لذا مصحح اسناد دارد. بنابراین چه شأن نزول دلالت بر حصر بکند چه نکند این گروه نفاق به چنین توطئهای اقدام کردند و راضی بودند لذا ذات اقدس الهی به این گروه اسناد داد؛ فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ﴾
پرسش:...
پاسخ: چون دارد ﴿الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ﴾ یک نفر را نمیشود گفت.
پرسش:...
پاسخ: نه یک عدهای بالأخره باید باشند دیگر. اگر شأن نزول دلالت بر حصر داشته باشد، باید جریان ناقهٴ صالح باشد که گرچه یک نفر تیر انداخت و کشت ولی با توطئهٴ قبلی بود با رضایت بعدی بود لذا مصحح دارد. «انما یجمع القوم الرضا و السخط». خب و اگر آن شأن نزول دلالت بر حصر نکند، یا جزء مثبتات باشند یعنی آن شخص گفته دیگران هم همین حرف را زدند، بنابراین این مصحح خودش را به همراه دارد برای اینکه یک عدهٴ زیادی از همین منافقان این کار را کردند و اقدام کردند مصحح دارد اسناد این فعل به جمع.
پاسخ قرآن کریم به اتّهامات کافران و منافقان نسبت به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب دیگر آن است که حالا ذات اقدس الهی در آن جریان ساحر و کاهن و مجنون تک تک این شبهات و تهمتها را نقل کرده و پاسخ داد ؛ فرمود ﴿وَمَا صَاحِبُکُم بِمَجْنُونٍ﴾ و براهینی هم اقامه کرده ﴿مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ﴾ تو در صحبت نعمت وحی هستی، نبوت هستی این جنون نیست هر جا آنها گفتند ساحرند پاسخ داد گفتند کاهن است پاسخ داد گفتند جنون است، پاسخ داد و مانند آن. اینجا هم تحلیل چند جانبه کرده فرمود شما یک ظاهری دیدید که خیلی آمدند و حضرت ساکت بود و نفی نکرد. یا چند بار خود شما منافقانه سخن گفتید، حضرت آبرویتان را نبرد به حسب ظاهر ساکت شد. این طور با مدارا با امت رفتار کردن، این رحمت است، این خیر است این که بد نیست. با زیر مجموعهٴ خود انسان با مدارا رفتار بکند این خیر است. مرز مبارزه هم مشخص است
لزوم مقابله به مثل با دشمنان خارجی و خوشرفتاری با دشمنان داخلی جهت رفع دشمنی آنان
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و سایر سور این بحث گذشت که ما یک دشمن داریم، یک دشمنی؛ آنکه برونمرزی است در صدد حمله است، یا حمله کرده است، این دشمن است و باید دفاع کرد و با او مبارزه کرد. این همان بیانی نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که در غررالحکم به این صورت آمده که «رد الحجر من حیث جاءک» این سنگ ستم هر جا آمد همان را برگرداند. اینطور نباشد که یک بار به شما سنگ زدند باز هم به شما سنگ بزنید. اگر هم آنها با تیر شدند شما در حد انتفاضه هم بالأخره از خودتان دفاع کنید. «رد الحجر من حیث جاءک فانه لا یرد الشر الا بالشر»، این برای برونمرزی است اما در داخلهٴ حوزه اسلامی درونمرزی با یکدیگر چگونه باشید؟ حالا آنها که جزء شهروندان اسلامی هستند ولو به حسب ظاهر مسلمان هستند؛ در این جا هر کدام از اینها دشمن شما بودند، با دشمنی بجنگید نه با دشمن. با اختلاف مبارزه کنید نه با مختلف، بالأخره شما دلتان میخواهد در جامعهای که چند صدایی است، چند گروه دارند زندگی میکنند مثل فرشته باشند این نیست. این فرشتهها این طور هستند یک، مؤمنان در بهشت اینطور هستند، همهٴ اهل بهشت اینطور هستند دو، مؤمنان ناب هم در دنیا اینطور هستند که ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ اوصاف بهشیهاست، مؤمنان هم برابر سورهٴ «حشر»، حرفشان این است که ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ خب آن هم البته ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾. اگر اختلافی هست، فرمود شما به جان هم نیفتید، یکدیگر را دشمن ندانید اختلاف را حل کنید، دشمنی را حل کنید نه در صدد این باشید که رقیب را از پا در بیاورید. این دو آیه که امر است و آن آیهٴ سوم که وصف مؤمنان است، در صدد بیان این است که در مسایل درونمرزی، درون حوزهٴ اسلامی به این فکر باشید که دشمنی را بردارید نه دشمن را ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ این است ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ این است ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ این است. این سه آیه پیامش این است که شما با حسنه, سیئه را از بین ببر. نه سیّء را. بدی را از بین ببر نه بد را. این کار را کردی ﴿فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾ بالأخره آن آقایی که رقیب شما بود دشمن شما بود دوست حمام شما میشود حمام یعنی خیلی گرم. دوست حمیم یعنی خیلی گرم ﴿فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾ البته این کار آسانی هم نیست فرمود: ﴿وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ این مردانی که از حظ عظیم برخوردارند ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ با بزرگواری و کرم جلوی آن مشکل را میگیرند که این وظیفه را دارند. رهبر این کار وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهلبیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند. که اینها با حسنه در مسئلهٴ گروهی و مشکلات شهروندی جلوی سیئه را میگیرند.
علّت خوشرفتاری پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با منافقان
فرمود بنابراین ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ ﴿أُذُنُ خَیْرٍ﴾ که با اضافه است و نحوهٴ اضافه را مشخص میکند یعنی همین. ﴿أُذُنُ خَیْرٍ﴾ معنایش این است که البته تفسیرش را جملات بعدی آیه میدهد معنایش این است که کجا باید تصدیق بکند کجا تصدیق نکند آنجا هم که تصدیق نمیکند آبرو را حفظ میکند درگیر نمیشود، چالش ایجاد نمیکند بهترین گوش، گوشی است که زمینهٴ تنش را فراهم نکند، محققانه گوش میدهد و راه درمانش را هم آشناست. خب این چه نقصی دارد، این یک، و بعد هم فرمود شما میدانید این دهنکجیتان را در برابر چه کسی میکنید؟ این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» سالهای هشت و نُه این بخشهایش نازل شد، دیگر اواخر عمر حضرت است دیگر. تقریباً در حدود نوزده سال قبل، قبل از نازل شدن این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «قلم» ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ این ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ از عتائق سور مکی است. در مکه نازل شد آن هم در عتائق. عتائق سور آن سورههای عتیق، یعنی سورهٴ کهن یعنی سورههای اولیه را میگویند جزء عتائق میگویند فلان سوره جزء عتائق است یعنی خیلی قدیمی است. این کریمه هم در آن سوری است که جزء عتائق سور است یعنی کهن است, عتیق است، سابقهدار است، قبل از خیلی از آیات سور است. در همان اوایل بعثت حضرت, فرمود خدا امضا کرد فرمود ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ خب صاحب خُلق عظیم میشود یک آدم ساده لوح باشد؟ این هم فضیلت خُلقی است شما میخواهید زیرش را بزنید. میدانید دارید با چه کسی دهنکجی میکنید آنها عالماً عامداً در برابر این آیه ایستادهاند. این است که ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ وگرنه صرف اینکه کسی اهانتی بکند این طور ذات اقدس الهی او را تعذیب نمیکند. بنابراین آنها اصلاً همان حرفی که کفار و مشرکان دارند میخواهند به آن صورت بگویند نمیتوانند یک لفظی را به کار میبرند که همان بارهای منفی را دارد که اصلاً پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در حدی قرار بدهند که حرف او دیگر پشتوانهٴ علمی ندارد دیگر مورد اعتماد نیست خب یک آدم ساده لوحی که حرف همه را قبول میکند از کجا اخبار آسمانی را درست درک کرده به آنجا آسیب میرسانند رهبری را هم زیر سؤال میبرند در حد گفتن ﴿هُوَ أُذُنٌ﴾. این است که خدای سبحان فرمود نه اولاً ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾. معنای گوش خوب این است که چی باشد که
آگاهی وحیانی پیامبر اکرم به درون منافقان
آگاهی وحیانی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به باطن انسانها
دربارهٴ ذات اقدس الهی ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ خدا دربارهٴ عالم و آدم حتی دربارهٴ تک تک شما پیغمبر را باخبر کرد او ایمان آورد میداند شما چه کسی هستید. خدای سبحان فرمود من دربارهٴ اینها طوری با تو سخن بگویم که ﴿َتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ﴾ تا اینها میروند توطئهای بکنند که ﴿لَیُخْرِجَنَّ الأعَزُّ مِنْهَا الأذَلَّ﴾ فورا آیه نازل میشود ﴿یَقُولُونَ﴾ یعنی منافقون ﴿یَقُولُونَ﴾ امثال ذلک. بعد فرمود اینها یک عده میآیند میگویند ما شهادت میدهیم تو پیغمبر هستی،فرمود اینها دروغ میگویند ﴿إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾ بدان ﴿إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾ اینها دروغ میگویند چون اینها از باطن خودشان خبر میدهند و باطنشان این نیست. اینها که نمیگویند «انک لرسول الله» تا خدا بگوید این خبر دروغ است که. اینها میگویند ما معتقد هستیم تو پیغمبر هستی. خبرشان این است و این خبر دروغ است آنها معتقد نیستند. آنها که نیامدند بگویند که «انک لرسول الله» تا خدا بفرماید این خبر دروغ است ـ معاذالله ـ این خبر راست است. آنها نیامدند از رسالت پیغمبر خبر بدهند که آنها آمدند از اعتقاد خودشان کاذبانه خبر بدهند. ﴿إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ﴾ که ﴿قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾. یعنی ما معتقد هستیم شهادت میدهیم تو پیغمبر هستی. لذا فرمود ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ﴾ اینها دروغ میگویند هرگز معتقد نیستند. خب پس لحظه لحظهٴ خبر اینها را ذات اقدس الهی گزارش میدهد.
فشار اقتصادی منافقان به مسلمانان جهت ترک پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
توطئه منافقان برای تنها گذاشتن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پاسخ خداوند به آنان
تصمیم منافقان بر محاصره اقتصادی مسلمانان و پاسخ خداوند به آنان
آنها هم گفتند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾ برای اینکه شما شکافی در حوزهٴ اسلامی ایجاد کنید اینها را از اطراف پیغمبر جدا کنید، اینها پیغمبر را ترک کنند، تنها بگذارند رهایش بکنند، اینها را محاصرهٴ اقتصادی کنید، فشار مالی بیاورید، چیزی به اینها نفروشید، چیزی از اینها نخرید، تا اینها در اثر فشار اقتصادی پیغمبر را ترک کنند، رها کنند. ذات اقدس الهی فرمود ترک مردم یک راهی دارد فشار اقتصادی اینها هم بیاثر است. اینها میگویند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾ در جواب بگو و بدان که ﴿وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَلکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَ یَفْقَهُونَ﴾ کلید روزی به دست خداست. اینها چه دارند میگویند اولاً کلیددار خداست، که لله ﴿لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ ثانیاً مشکل مالی و تورم و اقتصاد مردم را از اطراف رهبر جدا نمیکند، آن بیعدالتی است که مردم را جدا میکند. مردم فقر را میسازند وقتی دیدند نیست خب میسازند. اما اگر خدایی ناکرده فساد و تبعیض را در نظام ببینند آنوقت است که میشورند. آن را در سوره مبارکهٴ «آل عمران» بیان کرده، فرمود ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ اگر آدمی باشی بیرحم باشی عادل نباشی ظالم نباشی مستبد باشی به مردم حرمت ننهی مردم هم تو را تنها میگذارند. نه فشار مالی، فشار مالی اولاً نیست, چون کلید روزی به دست خداست، ثانیاً اگر فقری وقتی آمده مردم هم وقتی ببینند تو هم مثل آنها هستی کاملاً با تو هستند دیگر این را به خود پیغمبر فرمود. فرمود نشانهاش هم همان محاصرهٴ سه سالهٴ شعب ابی طالب بود دیگر. خب پس اینکه میگویند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾ این سخن به دو دلیل باطل است ولی راه فروپاشی یک نظام آن گسیختگی امام و امت است از هم. اگر خدایی ناکرده از تو بیعدلی ببینند، بله خب رها میکنند. ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ این طور نیست که ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾ خب ملاحظه میفرمایید این توطئه منافق را از تمام جهات ذات اقدس الهی بررسی کرده و گفته در اینجا فرمود ﴿یُؤْمِن بِاللَّهِ﴾، دربارهٴ عالم و آدم هر چه خدا فرمود، حق فرمود و پیغمبر هم حق شنید و همان را هم اِعمال میکند.
قابل تحمل بودن فقر اقتصادی و دشواری فقر فرهنگی
یک وقت است تحمل فقر مشکل است اما معنایش این نیست که حالا وقتی که فقیر است بیجا به مسئول به والی بتازد که. همانها هم که فقیر بودند با پیغمبر در شعب ابیطالب یکجا زحمت میکشیدند و خود وجود مبارک پیغمبر هم طبق بیان نورانی حضرت امیر در کمال سادگی و فقر به سر میبرد. فقر را هم باید از بین برد و بالاتر از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و عقل است که «لا فقر اشد من الجهل و لا مال اعود من العقل» . این از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است. فرمود هیچ فقری بدتر از فقر فرهنگی نیست. و هیچ مالی هم پر عائدهتر از عقل نیست. اگر فقر فرهنگی باشد، آدم مال داشته باشد به ذلت میافتد اگر نداشته باشد عاقل باشد به عزت میرسد مال را فراهم میکند. غرض آن است که فقر آثار سوء فراوانی دارد، اما بدتر از فقر آن تبعیض و فساد و جهل است که زمینهٴ اینها را فراهم میکند. فرمود نشانهاش هم این است تجربه هم کردید سه سال بالأخره فقیرانه در آن درهٴ ابیطالب بودید دیگر. پس اینها نمیتواند پیغمبر را تنها بگذارد آنکه رهبر را تنها میگذارد بیعدالتی است ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾
گوش دادن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سخنان همه و ترتیب اثر ندادن به گفتار منافقان
خب چون همهٴ این معارف را ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود، پیغمبر هم ﴿یُؤْمِن بِاللَّهِ﴾. آنگاه گوش دادن پیغمبر هم حکیمانه و عاقلانه است. برای اینکه ذات اقدس الهی همهٴ این معارف را قدم به قدم لحظه به لحظه بازگو کرده حتی دربارهٴ توطئهٴ منافقان و رفتارش هم باز زیر مجموعهاش این است که اگر کسی سخنی با آن حضرت درمیان بگذارد فوراً مبادرت نمیکند سریعاً او را طرد نمیکند، تکذیب نمیکند و مانند آن، گوش میدهد اما ترتیب اثر عملی که نمیدهد. به دلیل اینکه خودش طبق آیه سوره «حجرات» صریحاً اعلام کرد که همانطور که در بحث دیروز گذشت که ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ چه فاسقی بدتر از منافق است؟ حرف آنها را که گوش نمیدهند گوش ندادن و ترتیب اثر عملی ندادن یک مطلب است، سریعاً آبروی آدم را بردن مطلب دیگر. فرمود آن کار را نمیکند که سریعاً تکذیبتان بکند آبرویتان را ببرد ولی اثر عملی که نمیگذارد تا تبیّن بشود. ولی مؤمنین که موثقاند و مورد اعتمادند حرفهای آنها را گوش بده ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. خب، چنین رهبری پس ﴿أُذُنُ خَیْرٍ﴾ برای همه ممکن است به حسب ظاهر بعضیها ناخوشایندشان باشد اما ﴿عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ این طور رفتار حکیمانه و مداراگونهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیر است ولو یک عده خوششان نیاید. یک عده افراطی میبینند تا این حرف را تا فلان منافق زد تکذیبش بکن بیرون کن، اینطور که نیست
رحمت خاصه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به مؤمنان
دربارهٴ، مؤمنین فرمود ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. باز فرمود و ﴿رَحْمَةً﴾ یعنی ﴿أُذُنُ خَیْرٍ﴾ است برای همه و رحمت خاصه است ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ آثارش به شما بر میگردد هدایتش به شما برمیگردد ترتیب اثریاش هم به شما بر میگردد، مشورتش هم به شما بر میگردد ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ خب چه چیزی از این بهتر؟ و جامعتر؟
مطلب بعدی آن است که این تعبیر که فرمود ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾، گرچه مؤمن لقب است و لقب مفهوم ندارد و قضیهٴ منفی از او در نمیآید چون در مقام تحدید است این ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی «و لا یؤمن للمنافقین». از ظاهر از ﴿الْمُؤْمِنِینَ﴾ نمیشود گفت حالا چون این حکم برای مؤمنین است پس منافق این حکم را ندارد که به دو قضیهٴ موجبه و سالبه تحلیل بشود برای اینکه این لقب است و لقب مفهوم ندارد اما چون در مقام تحدید است مفهوم دارد، یعنی «یؤمن للمؤمنین و لا یؤمن لغیرهم» این برای این.
پرسش:...
پاسخ: ترتیب اثر عملی برای آن ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ است آن برکات فراوانی که بعدها در اثر این ترتیب اثر عملی نصیب میشود آن میشود رحمت اینچنین نیست که مفهوما ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با ﴿رَحْمَةً﴾ بشود یکی.
علت خیر بودن رفتار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به منافقان
مطلب دیگر اینکه فرمود میدانید این چگونه برای همه خیر است اینطور مدارا کردن حتی برای شما که منافق هستید خیر است؟ برای اینکه بسیاری از افراد هستند که علیه شما گزارش میدهند چرا پیغمبر آمده اقدام بکند مگر اینکه گزارشهایش به وحی الهی تکیه بکند یک، مگر اینکه گزارشهایش از توطئهٴ شما گزارش موثقانه به حضرت برسد دو. اگر او ﴿أُذُنُ﴾ بود خب خیلی از مؤمنین کارهای شما را هم میآمدند گزارش میدادند دیگر. این طور نبود که حضرت حرف هر کسی را گوش بدهد و اقدام بکند که پس ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ اینطور نیست که حالا حرف شما را گوش داده, بشود ﴿أُذُنُ﴾ خب اگر حرف شما را گوش بدهد و ترتیب اثر عملی بدهد میشود ﴿أُذُنُ﴾ و اگر ﴿أُذُنُ﴾ باشد گزارشهایی که علیه شما میآید آن را هم باید ترتیب اثر عملی بدهد و حال آنکه نمیدهد پس ﴿أُذُنُ﴾ نیست. ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾. تحلیل مثلثانهاش هم همین است که ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ اولاً ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ ثانیاً ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ و خاصه ثالثاً.
ایذاء پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از رحلت ایشان به واسطه آزار فاطمه زهراء (علیها سلام)
خب مطلب دیگر آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون حیات و مماتش یکی است برای اینکه اینها کسانیاند که ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ حیات و مماتشان یکی است، اگر کسی بعد از حیات آن حضرت او را آزار بکند مشمول این آیه است که این را برخی از مفسران گفتهاند در نوبت دیروز گذشت صاحب تفسیر المنار همین حرف را نقل میکند بعد به یک بهانهای میکشد این را به قصهٴ حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) و جریان ابیبکر بعد هم نسبت به روافض به تعبیر ایشان تعبیر تندی دارد حالا «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز» وگرنه ما دماری از این صاحب المنار در میآوردیم. بالأخره این مقدار مسلّم است که این کسی که عصمت خدا بود وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) این عصمت الله است. این است که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) وقتی علوم خودش را و علوم خاندان عصمت و طهارت و وحی را میخواهد تشریح کند که از کجا علوم نصیب ما میشود وحی هست, الهام هست, قرآن هست, سنت پیغمبر هست تا میرسد به جفر و جامعه و مصحف فاطمه. میفرماید یکی از منابع علمی ما مصحف مادر ماست. بعضی سؤال میکنند آخر این همه اسرار غیب, علوم غیب اینها را شما از کجا میدانید ؟ فرمود یک مقدار مربوط به باطن قرآن است یک مقدار مربوط به الهامات است و یک مقدار در مصحف مادر ماست.
به رسمیت شناخته نشدن خلافت ابوبکر از سوی حضرت فاطمه (علیها سلام)
خب حالا این حدیث را که فریقین نقل کردهاند که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه» . هم ما نقل کردهایم هم آنها. که اگر کسی رحلت کند و امام زمان و خلیفهٴ وقت خودش را نشناسد مرگش مرگ جاهلیت است. و این یک اصل است و اصل مسلّم دیگر این است که منظور از اینکه نشناسد نه یعنی شناسنامهٴ او را نشناسد یعنی او را به رسمیت نشناسد «من مات و لم یعرف امام زمانه» یعنی او را به رسمیت نشناسد نه اینکه شناسنامهاش را بداند، ببیند او پسر کیست پدرش کیست مادرش کیست ولی عقیده نداشته باشد ـ معاذ الله ـ اینکه خب غیر مسلمان هم اینطور است. میشناسد گاهی. معاصران آنها که عقیده هم ندارند میشناسند. اینکه دارد امام زمانتان را بشناسید یعنی به رسمیت بشناسید. خب به رسمیت شناختن فرع است برای اینکه انسان شناسنامهٴ او ذات مقدس او را پدر او را, مادر او, را آبا و اجداد گرامی و گرامش را تا وجود مبارک پیغمبر بشناسد از یک سو، امامتش را بشناسد و باور داشته باشد معتقد باشد و ارتباط داشته باشد از سوی دیگر، تا بشود به رسمیت شناختن. پس معنای «من مات و لم یعرف امام زمانه»، آن است که حتماً باید او را به رسمیت بشناسد. این هم اصل دوم. و اصل سوم هم که مثل روز برای ما روشن است این است که این صدیقهٴ کبرا ابیبکر را به رسمیت نمیشناخت به هیچ وجه، پس معلوم میشود این مورد آزار بود دیگر. شما میگویید آن حدیث را هم او جعل کرده که «و ما ترکناه فهو صدقة» بعد فدک را از آن حضرت گرفته و دهها کار دیگر. از این طرف بگویید خب آن هم مجتهد بود خطا کرده خب این هم معصومه است و یک اختلاف داخلی بود و هرگز ابیبکر پیغمبر را آزار نکرده، این طور نیست. حالا ما در شرایطی هستیم که بیش از هر چیزی باید این مسائل کلامی را مطرح کرد و از مسائل کلامی که نمیشود گذشت. اینها مسائل کلامی است و سر جایش محفوظ است منتها وحدت ملی هم سر جایش محفوظ است، اختلاف داخلی هم نباید باشد، و امثال ذلک. اما آنها هم باید مواظب زبانشان باشند بالأخره. و اگر این عصمت خدا ابابکر را به رسمیت نشناخت معلوم میشود او خلیفهٴ زمان نیست دیگر. اگر او خلیفهٴ او زمان باشد، مسئول زمان باشد یقیناً عصمت الله او را به رسمیت میشناسد. برای اینکه «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» ، آنها هم مدعیاند که ابابکر امام زمان بود یعنی خلیفهٴ زمان بود یعنی جانشین پیغمبر بود و وجود مبارک صدیقهٴ کبرا فقط حضرت امیر را به رسمیت میشناخت. بنابراین این هم از بدترین مصادیق ایذاست دیگر. حالا غرض آن است که اگر اینها در این تفاسیرشان این حرفها را ننویسند چه اینکه انشاءالله امیدواریم بعداً ننویسند، شیعه هم هرگز داعی ندارد بر اختلاف و بر تشتّت.
خب ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ در قبالش که با انذار همراه است ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
آزار رساندن منافقان به شخصیت حقیقی و حقوقی پیامبر اکرم (ص)
علّت خوشرفتاری پیامبر اکرم (ص) با منافقان
به رسمیت شناخته نشدن خلافت ابوبکر از سوی حضرت فاطمه (س)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (61)﴾
شباهت منافقان به فاسقان و مشرکان در رنجاندن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
منافقان از نظر شخصیت حقیقی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کار فاسقان را میکردند و برای رنجاندن شخصیت حقوقی پیغمبر کار مشرکان و کافران را میکردند. یک سلسله دهنکجیهایی که با ادب حضور مناسب نبود که فاسقان انجام میدادند و شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرنجید، منافقان از این کار دریغ نداشتند یک سلسله اموری که مشرکان و یهودیان و مسیحیان و ملحدان و کفار انجام میدادند که اصلاً نبوت و رسالت و وحی را زیر سؤال ببرند آن کارها را هم منافقان انجام میدادند منتها منافقان، منافقانه آن کارها را انجام میدادند دربارهٴ رنجاندن شخصیت حقیقی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که جزء مؤمنان هستند آن فسقها و معاصی است که موارد فراوانی دارد. برای رنجاندن شخصیت حقیقی یعنی نبوت و وحی و رسالت آن حضرت، مشرکان و کافران صریحاً میگفتند این کسی که مدعی نبوت است کاهن است، ـ معاذ الله ـ ساحر است، مجنون است. از این تعبیرات. منافق این تعبیر را نمیتوانست داشته باشد،یعنی صریحاً بگوید : پیغمبر ـ معاذ الله ـ کاهن است, ساحر است، مجنون است. این حرفها را نمیتوانستند صریحاً بگویند. ولی حرفهایی را میزدند که همین بار منفی را داشت یعنی نمیگفتند او کاهن است میگفتند او ﴿أُذُنُ﴾ است. یعنی یک انسان خردورز و عاقل و هوشمند نیست او گوش به حرف هر کسی میدهد. خب چنین کسی لیاقت رهبری عادی را ندارد چه رسد به رهبری آسمانی. برای هر مؤمنی این عیب است چه رسد برای مسئول چه رسد برای رهبر. که این بیتحقیق گوش به حرف هر کسی بدهد خب این چنین کسی نمیتواند جامعه را اداره کند. خب اگر کسی ولیّ مسلمین بود و ـ معاذ الله ـ چنین عیبی داشت، اصلاً ولایت او زیر سؤال است, رهبری او زیر سوال است. حرفی که منافق میزند همان بار منفی را دارد که حرف کافر دارد. منتها کافر میگوید این شخصی که مدعی وحی و نبوت است ـ معاذ الله ـ ساحر است کاهن است, مجنون است، یعنی به حرف او اعتنایی نیست و اعتمادی نیست.منافق آن تعبیرات را ندارد ولی با تعبیر دیگر همین آثار منفی را بار میکند میگوید نمیشود به حرف او اعتنا کرد برای اینکه او ﴿أُذُنُ﴾ است. این است که ذات اقدس الهی حرف آنها را کاملاً نقل میکند بعد میفرماید این یک نحو اذیت خاص است و کسانی که پیغمبر را اذیت میکنند عذاب الیم در انتظار آنهاست. و در یک آیه از دو اسم ظاهر کمک گرفته شد؛ هم نبی و هم رسول. با اینکه در بحثهای قبلی سخن از ضمیر بود که میگفتند ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَلْمِزُکَ﴾ مناسب بود که اینجا هم بفرماید «و من یؤذونک و یقولون کذا» بنابراین محتوای اصلی این آیه در آن حدی است که منافق در پیش دارد و بار منفی است که آثار کافران و مشرکان دارد، منافقان هم همینطور.
سرّ اسناد اذیت به همه منافقان در آیهٴ محل بحث
مطلب بعدی آن است که این سخن ناروا را یا یک گروهی از منافقان گفتند یا برابر شأن نزول یک نفر گفت دیگران تأیید کردند و راضی بودند ولی اسناد این سخن به گروهی از منافقان رواست. مصحح دارد. برای اینکه یا یک عدهای این حرف را زدند و در صدد این کار هستند یا اگر یک نفر اقدام کرده براساس توطئهٴ قبلی است نظیر جریان پی کردن ناقهٴ صالح (سلام الله علیه). با اینکه قرآن کریم دارد که ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ آن که با تیر این ناقه را پی کرد یک نفر بود به همین تعبیر ضمیر مفرد و فعل مفرد اکتفا شد ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ مع ذلک در سورهٴ «شمس» دارد که ﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا﴾ این عَقْر پی کردن را به قوم ثمود اسناد دادند با اینکه همه که تیراندازی نکردند که خب چون این توطئه برای همه بود اولاً, این یک نفر هم برانگیخته و نمایندهٴ آنها بود ثانیاً آن گروه هم به کار این رامی راضی بودند ثالثاً لذا مصحح اسناد دارد. بنابراین چه شأن نزول دلالت بر حصر بکند چه نکند این گروه نفاق به چنین توطئهای اقدام کردند و راضی بودند لذا ذات اقدس الهی به این گروه اسناد داد؛ فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ﴾
پرسش:...
پاسخ: چون دارد ﴿الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ﴾ یک نفر را نمیشود گفت.
پرسش:...
پاسخ: نه یک عدهای بالأخره باید باشند دیگر. اگر شأن نزول دلالت بر حصر داشته باشد، باید جریان ناقهٴ صالح باشد که گرچه یک نفر تیر انداخت و کشت ولی با توطئهٴ قبلی بود با رضایت بعدی بود لذا مصحح دارد. «انما یجمع القوم الرضا و السخط». خب و اگر آن شأن نزول دلالت بر حصر نکند، یا جزء مثبتات باشند یعنی آن شخص گفته دیگران هم همین حرف را زدند، بنابراین این مصحح خودش را به همراه دارد برای اینکه یک عدهٴ زیادی از همین منافقان این کار را کردند و اقدام کردند مصحح دارد اسناد این فعل به جمع.
پاسخ قرآن کریم به اتّهامات کافران و منافقان نسبت به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب دیگر آن است که حالا ذات اقدس الهی در آن جریان ساحر و کاهن و مجنون تک تک این شبهات و تهمتها را نقل کرده و پاسخ داد ؛ فرمود ﴿وَمَا صَاحِبُکُم بِمَجْنُونٍ﴾ و براهینی هم اقامه کرده ﴿مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ﴾ تو در صحبت نعمت وحی هستی، نبوت هستی این جنون نیست هر جا آنها گفتند ساحرند پاسخ داد گفتند کاهن است پاسخ داد گفتند جنون است، پاسخ داد و مانند آن. اینجا هم تحلیل چند جانبه کرده فرمود شما یک ظاهری دیدید که خیلی آمدند و حضرت ساکت بود و نفی نکرد. یا چند بار خود شما منافقانه سخن گفتید، حضرت آبرویتان را نبرد به حسب ظاهر ساکت شد. این طور با مدارا با امت رفتار کردن، این رحمت است، این خیر است این که بد نیست. با زیر مجموعهٴ خود انسان با مدارا رفتار بکند این خیر است. مرز مبارزه هم مشخص است
لزوم مقابله به مثل با دشمنان خارجی و خوشرفتاری با دشمنان داخلی جهت رفع دشمنی آنان
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و سایر سور این بحث گذشت که ما یک دشمن داریم، یک دشمنی؛ آنکه برونمرزی است در صدد حمله است، یا حمله کرده است، این دشمن است و باید دفاع کرد و با او مبارزه کرد. این همان بیانی نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که در غررالحکم به این صورت آمده که «رد الحجر من حیث جاءک» این سنگ ستم هر جا آمد همان را برگرداند. اینطور نباشد که یک بار به شما سنگ زدند باز هم به شما سنگ بزنید. اگر هم آنها با تیر شدند شما در حد انتفاضه هم بالأخره از خودتان دفاع کنید. «رد الحجر من حیث جاءک فانه لا یرد الشر الا بالشر»، این برای برونمرزی است اما در داخلهٴ حوزه اسلامی درونمرزی با یکدیگر چگونه باشید؟ حالا آنها که جزء شهروندان اسلامی هستند ولو به حسب ظاهر مسلمان هستند؛ در این جا هر کدام از اینها دشمن شما بودند، با دشمنی بجنگید نه با دشمن. با اختلاف مبارزه کنید نه با مختلف، بالأخره شما دلتان میخواهد در جامعهای که چند صدایی است، چند گروه دارند زندگی میکنند مثل فرشته باشند این نیست. این فرشتهها این طور هستند یک، مؤمنان در بهشت اینطور هستند، همهٴ اهل بهشت اینطور هستند دو، مؤمنان ناب هم در دنیا اینطور هستند که ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ اوصاف بهشیهاست، مؤمنان هم برابر سورهٴ «حشر»، حرفشان این است که ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ خب آن هم البته ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾. اگر اختلافی هست، فرمود شما به جان هم نیفتید، یکدیگر را دشمن ندانید اختلاف را حل کنید، دشمنی را حل کنید نه در صدد این باشید که رقیب را از پا در بیاورید. این دو آیه که امر است و آن آیهٴ سوم که وصف مؤمنان است، در صدد بیان این است که در مسایل درونمرزی، درون حوزهٴ اسلامی به این فکر باشید که دشمنی را بردارید نه دشمن را ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ این است ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ این است ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ این است. این سه آیه پیامش این است که شما با حسنه, سیئه را از بین ببر. نه سیّء را. بدی را از بین ببر نه بد را. این کار را کردی ﴿فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾ بالأخره آن آقایی که رقیب شما بود دشمن شما بود دوست حمام شما میشود حمام یعنی خیلی گرم. دوست حمیم یعنی خیلی گرم ﴿فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾ البته این کار آسانی هم نیست فرمود: ﴿وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ این مردانی که از حظ عظیم برخوردارند ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ با بزرگواری و کرم جلوی آن مشکل را میگیرند که این وظیفه را دارند. رهبر این کار وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهلبیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند. که اینها با حسنه در مسئلهٴ گروهی و مشکلات شهروندی جلوی سیئه را میگیرند.
علّت خوشرفتاری پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با منافقان
فرمود بنابراین ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ ﴿أُذُنُ خَیْرٍ﴾ که با اضافه است و نحوهٴ اضافه را مشخص میکند یعنی همین. ﴿أُذُنُ خَیْرٍ﴾ معنایش این است که البته تفسیرش را جملات بعدی آیه میدهد معنایش این است که کجا باید تصدیق بکند کجا تصدیق نکند آنجا هم که تصدیق نمیکند آبرو را حفظ میکند درگیر نمیشود، چالش ایجاد نمیکند بهترین گوش، گوشی است که زمینهٴ تنش را فراهم نکند، محققانه گوش میدهد و راه درمانش را هم آشناست. خب این چه نقصی دارد، این یک، و بعد هم فرمود شما میدانید این دهنکجیتان را در برابر چه کسی میکنید؟ این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» سالهای هشت و نُه این بخشهایش نازل شد، دیگر اواخر عمر حضرت است دیگر. تقریباً در حدود نوزده سال قبل، قبل از نازل شدن این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «قلم» ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ این ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ از عتائق سور مکی است. در مکه نازل شد آن هم در عتائق. عتائق سور آن سورههای عتیق، یعنی سورهٴ کهن یعنی سورههای اولیه را میگویند جزء عتائق میگویند فلان سوره جزء عتائق است یعنی خیلی قدیمی است. این کریمه هم در آن سوری است که جزء عتائق سور است یعنی کهن است, عتیق است، سابقهدار است، قبل از خیلی از آیات سور است. در همان اوایل بعثت حضرت, فرمود خدا امضا کرد فرمود ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ خب صاحب خُلق عظیم میشود یک آدم ساده لوح باشد؟ این هم فضیلت خُلقی است شما میخواهید زیرش را بزنید. میدانید دارید با چه کسی دهنکجی میکنید آنها عالماً عامداً در برابر این آیه ایستادهاند. این است که ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ وگرنه صرف اینکه کسی اهانتی بکند این طور ذات اقدس الهی او را تعذیب نمیکند. بنابراین آنها اصلاً همان حرفی که کفار و مشرکان دارند میخواهند به آن صورت بگویند نمیتوانند یک لفظی را به کار میبرند که همان بارهای منفی را دارد که اصلاً پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در حدی قرار بدهند که حرف او دیگر پشتوانهٴ علمی ندارد دیگر مورد اعتماد نیست خب یک آدم ساده لوحی که حرف همه را قبول میکند از کجا اخبار آسمانی را درست درک کرده به آنجا آسیب میرسانند رهبری را هم زیر سؤال میبرند در حد گفتن ﴿هُوَ أُذُنٌ﴾. این است که خدای سبحان فرمود نه اولاً ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾. معنای گوش خوب این است که چی باشد که
آگاهی وحیانی پیامبر اکرم به درون منافقان
آگاهی وحیانی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به باطن انسانها
دربارهٴ ذات اقدس الهی ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ خدا دربارهٴ عالم و آدم حتی دربارهٴ تک تک شما پیغمبر را باخبر کرد او ایمان آورد میداند شما چه کسی هستید. خدای سبحان فرمود من دربارهٴ اینها طوری با تو سخن بگویم که ﴿َتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ﴾ تا اینها میروند توطئهای بکنند که ﴿لَیُخْرِجَنَّ الأعَزُّ مِنْهَا الأذَلَّ﴾ فورا آیه نازل میشود ﴿یَقُولُونَ﴾ یعنی منافقون ﴿یَقُولُونَ﴾ امثال ذلک. بعد فرمود اینها یک عده میآیند میگویند ما شهادت میدهیم تو پیغمبر هستی،فرمود اینها دروغ میگویند ﴿إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾ بدان ﴿إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾ اینها دروغ میگویند چون اینها از باطن خودشان خبر میدهند و باطنشان این نیست. اینها که نمیگویند «انک لرسول الله» تا خدا بگوید این خبر دروغ است که. اینها میگویند ما معتقد هستیم تو پیغمبر هستی. خبرشان این است و این خبر دروغ است آنها معتقد نیستند. آنها که نیامدند بگویند که «انک لرسول الله» تا خدا بفرماید این خبر دروغ است ـ معاذالله ـ این خبر راست است. آنها نیامدند از رسالت پیغمبر خبر بدهند که آنها آمدند از اعتقاد خودشان کاذبانه خبر بدهند. ﴿إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ﴾ که ﴿قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾. یعنی ما معتقد هستیم شهادت میدهیم تو پیغمبر هستی. لذا فرمود ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ﴾ اینها دروغ میگویند هرگز معتقد نیستند. خب پس لحظه لحظهٴ خبر اینها را ذات اقدس الهی گزارش میدهد.
فشار اقتصادی منافقان به مسلمانان جهت ترک پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
توطئه منافقان برای تنها گذاشتن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پاسخ خداوند به آنان
تصمیم منافقان بر محاصره اقتصادی مسلمانان و پاسخ خداوند به آنان
آنها هم گفتند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾ برای اینکه شما شکافی در حوزهٴ اسلامی ایجاد کنید اینها را از اطراف پیغمبر جدا کنید، اینها پیغمبر را ترک کنند، تنها بگذارند رهایش بکنند، اینها را محاصرهٴ اقتصادی کنید، فشار مالی بیاورید، چیزی به اینها نفروشید، چیزی از اینها نخرید، تا اینها در اثر فشار اقتصادی پیغمبر را ترک کنند، رها کنند. ذات اقدس الهی فرمود ترک مردم یک راهی دارد فشار اقتصادی اینها هم بیاثر است. اینها میگویند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾ در جواب بگو و بدان که ﴿وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَلکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَ یَفْقَهُونَ﴾ کلید روزی به دست خداست. اینها چه دارند میگویند اولاً کلیددار خداست، که لله ﴿لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ ثانیاً مشکل مالی و تورم و اقتصاد مردم را از اطراف رهبر جدا نمیکند، آن بیعدالتی است که مردم را جدا میکند. مردم فقر را میسازند وقتی دیدند نیست خب میسازند. اما اگر خدایی ناکرده فساد و تبعیض را در نظام ببینند آنوقت است که میشورند. آن را در سوره مبارکهٴ «آل عمران» بیان کرده، فرمود ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ اگر آدمی باشی بیرحم باشی عادل نباشی ظالم نباشی مستبد باشی به مردم حرمت ننهی مردم هم تو را تنها میگذارند. نه فشار مالی، فشار مالی اولاً نیست, چون کلید روزی به دست خداست، ثانیاً اگر فقری وقتی آمده مردم هم وقتی ببینند تو هم مثل آنها هستی کاملاً با تو هستند دیگر این را به خود پیغمبر فرمود. فرمود نشانهاش هم همان محاصرهٴ سه سالهٴ شعب ابی طالب بود دیگر. خب پس اینکه میگویند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾ این سخن به دو دلیل باطل است ولی راه فروپاشی یک نظام آن گسیختگی امام و امت است از هم. اگر خدایی ناکرده از تو بیعدلی ببینند، بله خب رها میکنند. ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ این طور نیست که ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾ خب ملاحظه میفرمایید این توطئه منافق را از تمام جهات ذات اقدس الهی بررسی کرده و گفته در اینجا فرمود ﴿یُؤْمِن بِاللَّهِ﴾، دربارهٴ عالم و آدم هر چه خدا فرمود، حق فرمود و پیغمبر هم حق شنید و همان را هم اِعمال میکند.
قابل تحمل بودن فقر اقتصادی و دشواری فقر فرهنگی
یک وقت است تحمل فقر مشکل است اما معنایش این نیست که حالا وقتی که فقیر است بیجا به مسئول به والی بتازد که. همانها هم که فقیر بودند با پیغمبر در شعب ابیطالب یکجا زحمت میکشیدند و خود وجود مبارک پیغمبر هم طبق بیان نورانی حضرت امیر در کمال سادگی و فقر به سر میبرد. فقر را هم باید از بین برد و بالاتر از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و عقل است که «لا فقر اشد من الجهل و لا مال اعود من العقل» . این از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است. فرمود هیچ فقری بدتر از فقر فرهنگی نیست. و هیچ مالی هم پر عائدهتر از عقل نیست. اگر فقر فرهنگی باشد، آدم مال داشته باشد به ذلت میافتد اگر نداشته باشد عاقل باشد به عزت میرسد مال را فراهم میکند. غرض آن است که فقر آثار سوء فراوانی دارد، اما بدتر از فقر آن تبعیض و فساد و جهل است که زمینهٴ اینها را فراهم میکند. فرمود نشانهاش هم این است تجربه هم کردید سه سال بالأخره فقیرانه در آن درهٴ ابیطالب بودید دیگر. پس اینها نمیتواند پیغمبر را تنها بگذارد آنکه رهبر را تنها میگذارد بیعدالتی است ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾
گوش دادن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سخنان همه و ترتیب اثر ندادن به گفتار منافقان
خب چون همهٴ این معارف را ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود، پیغمبر هم ﴿یُؤْمِن بِاللَّهِ﴾. آنگاه گوش دادن پیغمبر هم حکیمانه و عاقلانه است. برای اینکه ذات اقدس الهی همهٴ این معارف را قدم به قدم لحظه به لحظه بازگو کرده حتی دربارهٴ توطئهٴ منافقان و رفتارش هم باز زیر مجموعهاش این است که اگر کسی سخنی با آن حضرت درمیان بگذارد فوراً مبادرت نمیکند سریعاً او را طرد نمیکند، تکذیب نمیکند و مانند آن، گوش میدهد اما ترتیب اثر عملی که نمیدهد. به دلیل اینکه خودش طبق آیه سوره «حجرات» صریحاً اعلام کرد که همانطور که در بحث دیروز گذشت که ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ چه فاسقی بدتر از منافق است؟ حرف آنها را که گوش نمیدهند گوش ندادن و ترتیب اثر عملی ندادن یک مطلب است، سریعاً آبروی آدم را بردن مطلب دیگر. فرمود آن کار را نمیکند که سریعاً تکذیبتان بکند آبرویتان را ببرد ولی اثر عملی که نمیگذارد تا تبیّن بشود. ولی مؤمنین که موثقاند و مورد اعتمادند حرفهای آنها را گوش بده ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. خب، چنین رهبری پس ﴿أُذُنُ خَیْرٍ﴾ برای همه ممکن است به حسب ظاهر بعضیها ناخوشایندشان باشد اما ﴿عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ این طور رفتار حکیمانه و مداراگونهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیر است ولو یک عده خوششان نیاید. یک عده افراطی میبینند تا این حرف را تا فلان منافق زد تکذیبش بکن بیرون کن، اینطور که نیست
رحمت خاصه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به مؤمنان
دربارهٴ، مؤمنین فرمود ﴿وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾. باز فرمود و ﴿رَحْمَةً﴾ یعنی ﴿أُذُنُ خَیْرٍ﴾ است برای همه و رحمت خاصه است ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ آثارش به شما بر میگردد هدایتش به شما برمیگردد ترتیب اثریاش هم به شما بر میگردد، مشورتش هم به شما بر میگردد ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ خب چه چیزی از این بهتر؟ و جامعتر؟
مطلب بعدی آن است که این تعبیر که فرمود ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾، گرچه مؤمن لقب است و لقب مفهوم ندارد و قضیهٴ منفی از او در نمیآید چون در مقام تحدید است این ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی «و لا یؤمن للمنافقین». از ظاهر از ﴿الْمُؤْمِنِینَ﴾ نمیشود گفت حالا چون این حکم برای مؤمنین است پس منافق این حکم را ندارد که به دو قضیهٴ موجبه و سالبه تحلیل بشود برای اینکه این لقب است و لقب مفهوم ندارد اما چون در مقام تحدید است مفهوم دارد، یعنی «یؤمن للمؤمنین و لا یؤمن لغیرهم» این برای این.
پرسش:...
پاسخ: ترتیب اثر عملی برای آن ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ است آن برکات فراوانی که بعدها در اثر این ترتیب اثر عملی نصیب میشود آن میشود رحمت اینچنین نیست که مفهوما ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با ﴿رَحْمَةً﴾ بشود یکی.
علت خیر بودن رفتار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به منافقان
مطلب دیگر اینکه فرمود میدانید این چگونه برای همه خیر است اینطور مدارا کردن حتی برای شما که منافق هستید خیر است؟ برای اینکه بسیاری از افراد هستند که علیه شما گزارش میدهند چرا پیغمبر آمده اقدام بکند مگر اینکه گزارشهایش به وحی الهی تکیه بکند یک، مگر اینکه گزارشهایش از توطئهٴ شما گزارش موثقانه به حضرت برسد دو. اگر او ﴿أُذُنُ﴾ بود خب خیلی از مؤمنین کارهای شما را هم میآمدند گزارش میدادند دیگر. این طور نبود که حضرت حرف هر کسی را گوش بدهد و اقدام بکند که پس ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ اینطور نیست که حالا حرف شما را گوش داده, بشود ﴿أُذُنُ﴾ خب اگر حرف شما را گوش بدهد و ترتیب اثر عملی بدهد میشود ﴿أُذُنُ﴾ و اگر ﴿أُذُنُ﴾ باشد گزارشهایی که علیه شما میآید آن را هم باید ترتیب اثر عملی بدهد و حال آنکه نمیدهد پس ﴿أُذُنُ﴾ نیست. ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾. تحلیل مثلثانهاش هم همین است که ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ اولاً ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ ثانیاً ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ و خاصه ثالثاً.
ایذاء پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از رحلت ایشان به واسطه آزار فاطمه زهراء (علیها سلام)
خب مطلب دیگر آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون حیات و مماتش یکی است برای اینکه اینها کسانیاند که ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ حیات و مماتشان یکی است، اگر کسی بعد از حیات آن حضرت او را آزار بکند مشمول این آیه است که این را برخی از مفسران گفتهاند در نوبت دیروز گذشت صاحب تفسیر المنار همین حرف را نقل میکند بعد به یک بهانهای میکشد این را به قصهٴ حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) و جریان ابیبکر بعد هم نسبت به روافض به تعبیر ایشان تعبیر تندی دارد حالا «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز» وگرنه ما دماری از این صاحب المنار در میآوردیم. بالأخره این مقدار مسلّم است که این کسی که عصمت خدا بود وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) این عصمت الله است. این است که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) وقتی علوم خودش را و علوم خاندان عصمت و طهارت و وحی را میخواهد تشریح کند که از کجا علوم نصیب ما میشود وحی هست, الهام هست, قرآن هست, سنت پیغمبر هست تا میرسد به جفر و جامعه و مصحف فاطمه. میفرماید یکی از منابع علمی ما مصحف مادر ماست. بعضی سؤال میکنند آخر این همه اسرار غیب, علوم غیب اینها را شما از کجا میدانید ؟ فرمود یک مقدار مربوط به باطن قرآن است یک مقدار مربوط به الهامات است و یک مقدار در مصحف مادر ماست.
به رسمیت شناخته نشدن خلافت ابوبکر از سوی حضرت فاطمه (علیها سلام)
خب حالا این حدیث را که فریقین نقل کردهاند که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه» . هم ما نقل کردهایم هم آنها. که اگر کسی رحلت کند و امام زمان و خلیفهٴ وقت خودش را نشناسد مرگش مرگ جاهلیت است. و این یک اصل است و اصل مسلّم دیگر این است که منظور از اینکه نشناسد نه یعنی شناسنامهٴ او را نشناسد یعنی او را به رسمیت نشناسد «من مات و لم یعرف امام زمانه» یعنی او را به رسمیت نشناسد نه اینکه شناسنامهاش را بداند، ببیند او پسر کیست پدرش کیست مادرش کیست ولی عقیده نداشته باشد ـ معاذ الله ـ اینکه خب غیر مسلمان هم اینطور است. میشناسد گاهی. معاصران آنها که عقیده هم ندارند میشناسند. اینکه دارد امام زمانتان را بشناسید یعنی به رسمیت بشناسید. خب به رسمیت شناختن فرع است برای اینکه انسان شناسنامهٴ او ذات مقدس او را پدر او را, مادر او, را آبا و اجداد گرامی و گرامش را تا وجود مبارک پیغمبر بشناسد از یک سو، امامتش را بشناسد و باور داشته باشد معتقد باشد و ارتباط داشته باشد از سوی دیگر، تا بشود به رسمیت شناختن. پس معنای «من مات و لم یعرف امام زمانه»، آن است که حتماً باید او را به رسمیت بشناسد. این هم اصل دوم. و اصل سوم هم که مثل روز برای ما روشن است این است که این صدیقهٴ کبرا ابیبکر را به رسمیت نمیشناخت به هیچ وجه، پس معلوم میشود این مورد آزار بود دیگر. شما میگویید آن حدیث را هم او جعل کرده که «و ما ترکناه فهو صدقة» بعد فدک را از آن حضرت گرفته و دهها کار دیگر. از این طرف بگویید خب آن هم مجتهد بود خطا کرده خب این هم معصومه است و یک اختلاف داخلی بود و هرگز ابیبکر پیغمبر را آزار نکرده، این طور نیست. حالا ما در شرایطی هستیم که بیش از هر چیزی باید این مسائل کلامی را مطرح کرد و از مسائل کلامی که نمیشود گذشت. اینها مسائل کلامی است و سر جایش محفوظ است منتها وحدت ملی هم سر جایش محفوظ است، اختلاف داخلی هم نباید باشد، و امثال ذلک. اما آنها هم باید مواظب زبانشان باشند بالأخره. و اگر این عصمت خدا ابابکر را به رسمیت نشناخت معلوم میشود او خلیفهٴ زمان نیست دیگر. اگر او خلیفهٴ او زمان باشد، مسئول زمان باشد یقیناً عصمت الله او را به رسمیت میشناسد. برای اینکه «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» ، آنها هم مدعیاند که ابابکر امام زمان بود یعنی خلیفهٴ زمان بود یعنی جانشین پیغمبر بود و وجود مبارک صدیقهٴ کبرا فقط حضرت امیر را به رسمیت میشناخت. بنابراین این هم از بدترین مصادیق ایذاست دیگر. حالا غرض آن است که اگر اینها در این تفاسیرشان این حرفها را ننویسند چه اینکه انشاءالله امیدواریم بعداً ننویسند، شیعه هم هرگز داعی ندارد بر اختلاف و بر تشتّت.
خب ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ در قبالش که با انذار همراه است ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است