- 352
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 64 تا 66 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 64 تا 66 سوره توبه _ بخش اول"
تفاوت تفسیر قرآن با شهود وحی
معنای نزول با واسطهٴ قرآن بر مؤمنان
منشأ هراس منافقان از افشای اسرار خود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (64) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ (65) لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (66)﴾
افزایش جمعیت منافقان در مدینه و تلاش آنان برای براندازی اسلام و ترویج منکرات
جریان نفاق در مدینه بیش از سایر جریانها کارشکنی داشت. زیرا هم جمعیت اینها روزافزون میشد و هم کارشکنی اینها بیش از دیگران بود هر اندازه اسلام پیروز میشد و موفق میشد رقم منافقان هم بیشتر میشد عدهای از یهودیها، عدهای از مشرکین، منافقانه مسلمان میشدند و یک گروه قابل اعتنایی را تشکیل دادند که قرآن هم در این زمینه دارد ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ و کار آنها هم امر به منکر و نهی از معروف است. نه تنها ایمان نمیآورند بلکه تبلیغ کفر میکنند نه تنها دست از رذایل اخلاقی بر نمیدارند بلکه ترویج رذیلت را به عهده دارند بنابراین هم جمعیت اینها زیاد است و هم سازماندهی دارند و هم کار اصلیشان براندازی است و کار فرعیشان ترویج منکرات است. اما از اینکه جمعیت زیادی هستند برای اینکه فرمود اگر و یک عدهای را عفو بکنیم، عدهٴ دیگر را بالأخره عذاب خواهیم کرد آیهٴ 66 همین سوره دارد که ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ بالأخره منافقین دو قسم هستند یک عده جزء سران نفاق هستند یک عده دنبالهرو هستند ما اگر از این پیروان و دنبالهروها بگذریم از آن سرانی که ائمهٴ نفاقاند نمیگذریم. یا اگر اینها مثلاً توبه کردند توبهٴ اینها را بپذیریم آنها که توبه نکردند آنها در امان نیستند. بنابراین یک جریان منسجم فکری سازمان یافتهای است که اهداف فراوانی دارد آنها را تعقیب میکند که حالا یکی پس از دیگری خواهد آمد کار رسمی ایشان این بود که تمام مسائل سیاسی را گزارش بدهند به مشرکین خارج و خودشان هم به هیچ وجه اسلام را یاری نکنند در جنگها شرکت نکنند که اینها اهل تبطئه بودند که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و اینها خواندیم که ﴿إِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنّ﴾ اهل تبطئه هستند بطء یعنی کندی، اینها تبطئه میکردند یعنی دیگران را به جای ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللّهِ﴾ ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ که امر به مبادرت میکنند اینها دستور کندی میدادند میگویند حالا چه عجلهای دارید. این کار حداقل کارشان بود که خودشان نمیرفتند دیگران را هم تبطئه میکردند این همان است که قرآن کریم از اینها یاد میکند به اینکه ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ اینها هم ناهی هستند هم نائی هم دور هستند هم دور میدارند هم از این فضایل دینی فاصله میگیرند و هم دیگران را منفصل میکنند ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ نائی یعنی دور اینکه میگویند حج تمتع برای نائی است یعنی دور. خب اینها از حریم دین هم دورند هم دیگران را دور نگه میدارند. بنابراین جمعیت قابل اعتنای متشکل منسجمی که برنامهریزیشان هم این است نهی از معروف و امر به منکر اینها کارهای ابتدایی و متوسط آنهاست. آن کارهای اصلی که ائمهٴ نفاق آن را به عهده دارند آن براندازی نظام است اینها هم که پیاده نظام آنها هستند، مجریان آن طرح هستند وگرنه هدف اصلی اینها براندازی نظام است.
ناموفق بودن توطئهٴ قتل پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توسط منافقان
اینها دیدند نظام اسلامی شکل گرفته و الآن مقتدرانه به جنگ امپراطوری روم رفته و بالأخره مقتدرانه برگشت عدهای برای جاسوسی همراه این نظامیان اسلام شرکت میکردند تا از اوضاع باخبر باشند در برگشت به این فکر افتادند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در اثر رماندن آن شتر بیندازند و آن حضرت را شهید کنند. که این بخش از آیات قرآن کریم کاملاً قابل انطباق بر جریان منافقین است در «لیلة العقبة» که فرمود:﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا﴾ اینها همت گماشتند ولی موفق نشدند اهتمام آنها این بود که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شهید بکنند. یک عدهای به طور عادی منتظر مرگ زودرس آن حضرت بودند ﴿نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ﴾ این کارشان بود. عدهای برای مرگ زودرس به فکر ترور و فتک بودند لذا در بازگشت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جریان تبوک در «لیلة العقبة» در همان تاریکی فرصت کردند که این شتر را برمانند در آن دره و حضرت شهید بشود قرآن دارد که اینها همت کردند کاری انجام بدهند ولی به مقصد نرسیدند ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا﴾ بنابراین آن تبطئهشان «هموا بما نالوا» این امر به منکر و نهی از معروفشان «هموا بما نالوا» گزارش اخبار نظام اسلامی به بیگانگان «هموا بما نالوا» استهزا و ادامهٴ استهزا نسبت به نظام اسلامی «همو بما نالوا» این کارها را همت کردند انجام بدهند و انجام هم دادند. اما دربارهٴ شهید کردن شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و براندازی نظام فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا﴾. همت کردند ولی موفق نشدند.
علّت بازگویی اوصاف منافقان در سورهٴ توبه
اینکه قرآن کریم اصرار دارد بخش قابل توجهی از سورهٴ مبارکهٴ «توبه» را به همین جریان نفاق اختصاص داد برای اینکه این ریشهکن شدنی نیست لذا بسیاری از اوصاف اینها را که یک مسئلهٴ روز است بازگو فرمود وگرنه همان چند نفر اگر در جریان «لیلة العقبة» یک کار تلخی را انجام دادند و میگذشت خدای سبحان این همه آیات دربارهٴ اینها نازل نمیکرد. تک تک کارهای اینها را گزارش میدهد اینها چه کار کردند را گزارش میدهد چه کار میخواهند بکنند را هم گزارش میدهد و چه انگیزهای در درون اینها باعث ناآرامی دلهای اینهاست، اینها را هم گزارش میدهد و آن مسئلهٴ روانی را در این آیه مطرح میکند میفرماید: ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ منافقان میترسند از اینکه آنچه در دل دارند وقتی به وسیلهٴ آیات قرآن علنی بشوند و خداوند به وسیلهٴ آیات قرآن به پیغمبر و امت اسلامی اعلام بکند که هدف منافقان این است. آن وقت چندین اشکال و شبه متوجه این آیه شده است؛ اول اینکه منافق که به خدا معتقد نیست، به وحی معتقد نیست، به قرآن معتقد نیست، چگونه منافق میترسد که خداوند سورهای نازل بکند در حالی که او به خدا معتقد نیست، به قرآن معتقد نیست به فرشته معتقد نیست به وحی معتقد نیست به سوره معتقد نیست به اخبار غیب معتقد نیست ؟ این اشکال اول. اشکال دوم آن است که قرآن کریم مستقیماً بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل میشود و به طور غیر مستقیم بر امت اسلامی و مؤمنین که فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ فرمود ما این قرآن را بر تو نازل کردیم تا این قرآن را برای مردمی که این قرآن به سوی مردم نازل شده است بیان کنیم. معلوم میشود قرآن هم بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است هم برای مردم
راههای سهگانه سخن گفتن خداوند با انسانها
منتها خدای سبحان که با بشر حرف میزند سه راه برای سخن گفتن خدا هست؛ وقتی بدون واسطه حرف میزند مثل مقام ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ و مانند آن. که ذات اقدس الهی بدون واسطه با پیغمبر خود سخن گفته است. ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ این قسم که نصیب افراد عادی نخواهد شد؛ قسم دوم همان ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ است که تطبیق کردهاند بر جریان ﴿وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً﴾ که ذات اقدس الهی از ورای حجاب شجر با موسای کلیم سخن گفته است آن هم که بهرهٴ افراد عادی، مؤمنان عادی نمیشود؛ قسم سوم آن است که خداوند فرستادهای رسولی پیکی اعزام بکند به وسیلهٴ آن پیک و فرستاده با بشر سخن بگوید ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ این قسم سوم زیر مجموعهٴ فراوانی دارد یک قسمش آن است که آن رسولی را که ذات اقدس الهی اعزام میکند فرشته است مثل جبرئیل(سلام الله علیه) و مانند آن آنها هم برای انبیا و امثال انبیا نازل میشود. خداوند به وسیلهٴ اعزام فرشتهٴ وحی مثل جبرئیل(سلام الله علیه) با پیامبری سخن میگوید. یک وقت است که نه با مردم عادی سخن میگوید آن رسول آن پیک آن واسطهای که بین خدا و مردم عادی است شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. بالأخره پیغمبر رابط بین مردم است با الله. یعنی اینها که در محضر پیغمبر بودند یا الآن ما که در خدمت قرآن کریم هستیم و این آیات را تلاوت میکنیم و میشنویم اینها با ذات اقدس الله رابطه دارند.
سخن گفتن خداوند با انسان از طریق قرآن
یعنی چی؟ یعنی این کلمات از زبان مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درآمده است بدون کمترین تفاوت که ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ پس این قرآنی که الآن ما در خدمت او هستیم بین این قرآن و لبان مطهر پیغمبر هیچ فاصله نیست یعنی چیزی کم نکرد. زیاد نکرد، تغییر نداد، جابهجا نشد، این عین آن است که از لبان مطهر حضرت صادر شده است. و بین لبان مطهر حضرت با حافظهٴ حضرت هم فرشتهٴ عصمت واسطه است. اینچنین نیست که چیزی را حفظ بکند در موقع گفتن کم و زیاد بشود چون ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ بین حافظه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عاقلهٴ او یا قوهٴ شاهد او که وحی را تلقی میکند هم فرشتهٴ عصمت واسطه است.اینطور نیست که او یک طور بفهمد در موقع حفظ و ضبط نگهداری طور دیگر حفظ بکند که حافظهٴ او معصوم نباشد. هر چه را فهمید درست حفظ میکند. بین فاهمهٴ او، عاقلهٴ او و هوش او و زبان بیزبانی ذات اقدس الهی هم فرشته عصمت فاصله است یعنی بین گوش حضرت، قلب حضرت، مجاری ادراکی حضرت، تا مبدأ وحی، فرشتهٴ عصمت حاضر است. هیچ بیگانهای اینجا راه ندارد. بنابراین اگر کسی این «حبل الله» این کلام الهی را بگیرد این طنابی است که یک طرفش به دست ماست یک طرفش هم به دست بیدستی خداست این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» ، بعد فرمود این کتاب حبل الله است که «حبل ممدود بینکم و بین الله طرف بید الله و طرف بأیدیکم» اینطور نیست که این وسطها کم و زیاد شده باشد از این به بعد قابل کم و زیاد هست یعنی وقتی که حجت بر مردم تمام شد به سطح جامعه رسید به گوش مردم «علی ما هو علیه» رسید از آن به بعد بعضیها خوب میفهمند، بعضیها بد میفهمند، بعضی سهو دارند بعضی نسیان دارند، بعضی عصیان دارند، بعضی عمداً کم میکنند، بعضی سهواً کم میکنند از آن به بعد دیگر در اختیار خود مردم است. ولی تا به گوش ما و فهم ما و دل ما برسد، معصوم است اینطور نیست که حجت خدا بالغ نباشد بگوییم چیزی به ما نرسیده اینطور نیست. لذا فرمود این قرآن مستقیماً بر تو نازل شده است و به طور غیر مستقیم از قلب مطهر تو به گوش مردم هم رسیده است ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ هم بر پیغمبر نازل شد هم بر امت نازل شد.
شهود حقیقت وحی توسط پیامبر و دریافت مفاهیم وحی توسط امّت
منتها بین این دو درجه هزارها مرحله فاصله است؛ شما ببینید این آبشاری که میآید از بالا بر سینه سنگ بزرگ بعد ترشحاتش به دامنهٴ این کوه میرسد و اگر آن سنگ بزرگ این آب را نگیرد که این دامنه را سیل میبرد آن طوری که نازل میشود با شهود است نه با مفهوم ترشحاتش مفهوم است آنچه بهرهٴ یک حکیم میشود، بهرهٴ یک فقیه میشود، بهرهٴ یک اصولی میشود، ترشحات وحی است یعنی مفاهیم آنچه بهرهٴ خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود آن کوثر وحی است، آن زلال وحی است، آن آب حیات وحی است، آن شهود است نه یعنی مفهوم او مییابد بعد میفهمد بعد میشنود و بعد میگوید قرآن کریم تعبیرش این است که خلاصه اول میبیند و بعد میفهمد او اول میفهمد با عقل بعد میبیند ولی ما اول از راه چشم و گوش و مجاری این الفاظ را میشنویم بعدها میفهمیم آن هم با مفهوم. بنابراین به وجود مبارک پیغمبر فرمود: تو وحی را نزد ما یاد میگیری ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ بعد هم ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ بعد هم در منطقهٴ ابلاغ و املا و انشا ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ هم قلمرو ابلاغ و املا، منطقهٴ لب مطهر آن حضرت، معصوم است، هم ضبط و نگهداری آن حضرت معصوم است ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ هم تلقی آن حضرت معصوم است که فرمود: ﴿لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ و فرشته در قلب آن حضرت هم نازل میشود که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ دیگران به وسیلهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مفاهیم را بهره میبرند نه آن حقیقت وجودی را. آن حقیقت وجودی مصداق است خلاصه. بالأخره آدم معنای آتش را میفهمد، معنای آب را میفهمد، معنای سیل را میفهمد، معنای دریا را میفهمد، اما سیل آدم را نمیبرد برای اینکه این «سین» و «یاء» و «لام» یک لفظ است و یک مفهوم، مفهوم سیل کسی را نمیبرد آدم فقط میفهمد که سیل یعنی چه، سیلبند یعنی چطوری این آبها را مهار کنیم استفاده کنیم در حد همین مفهوم است اما آنکه آدم را میبرد خود سیل است. مگر کسی سیلبندی داشته باشد او را نبرد. این که در سورهٴ «حشر» فرمود ما اگر این قرآن را بر کوه نازل کنیم کوه را میبرد نه یعنی تفسیر قرآن،
تفاوت تفسیر قرآن با شهود وحی
تفسیر قرآن، کسی مثلاً بیست جلد المیزان را خوب هم بفهمد و استاد هم باشد، او را سیل نمیبرد چون از مفهوم کاری ساخته نیست. اما یک آیه، یک گوشه اگر رخی نشان بدهد آن وقت معلوم میشود چه خبر است. چطوری سیل میبرد آدم را یک گوشهٴ این وحی این استن حنانه را نشان داد. بالأخره این جریان استن حنانه همین بود دیگر. یک گوشهٴ آن فیض به این ستون رسید وجود مبارک پیغمبر وقتی از ستون حرکت کرد بیاید روی منبر این ستون جزع کرد. این سیل بود که داشت این ستون را میبرد و حضرت او را بغل کرد و آرام کرد.
یک عدهای به این فکرند که بالأخره این راه که هست خب حالا ما چرا نرویم این راه که رفتنی است و خدا هم فرمود: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً﴾ این راه که رفتنی است نشانهاش هم این است که بعضی از سنگها رفتند و یافتند ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ اینها میروند مییابند آن استن حنانه رفت، آنکه مرحوم شیخ طوسی نقل کرده، زمخشری نقل کرده هم شیعهها نقل کردند هم سنیها که وجود مبارک پیغمبر فرمود: یک سنگی بود در جاهلیت قبل از پیغمبری من وقتی رد میشدم این به من سلام میکرد «انّی لاعرفه الان» من الان آن سنگ را میشناسم. خب در سنگها اینطور است در گیاهان اینطور است در چوبها اینطور است یک گوشهای از آن به آدم برسد آدم نمیتواند تحمل بکند.
معنای نزول با واسطهٴ قرآن برمؤمنان
بنابراین آنچه به ما میرسد یعنی به امت مفهوم است منتها این الفاظ و این معنای آنطوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بدون کم و کاست به سطح امت اسلامی رسیده است. که حجت خدا بالغ شد. از آن به بعد البته مردم میتوانند به سوی اختیار خودشان کم بکنند اضافه بکنند «یحرفون الکلم» تفسیر به رأی بکنند و مانند آن خب بنابراین بر مردم قرآن کریم نازل شده است به این معنا و فاصله و رابط بین مردم و تکلیم الهی این رسول است منتها رسول بشری، نه رسول فرشتهای این قسم سوم که ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ همهٴ اینها در فضای ایمان است یعنی اگر کسی مؤمن بود بخش سوم این کلام مع الواسطه یعنی به وساطت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهرهٴ او میشود. اما اگر کسی کافر یا منافق بود اصلاً خدا به او حرف نمیزند چون قبول ندارد خدا را. وحی را قبول ندارد.
اشکالهای مطرح شده در مورد آیهٴ ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ ...﴾
اگر این است آن وقت این اشکال دوم ظهور میکند که چگونه منافق معتقد به سوره است و چگونه سوره بر منافق نازل میشود ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ همین اشکال باعث شد که برخیها گفتند این ﴿عَلَیْهِمْ﴾ به مؤمنین برمیگردد یعنی منافق میترسند که سورهای بر مؤمنین نازل بشود و اسرار اینها را فاش بکند. اشکال سوم آن است که این کار یک عمل جدّی روانی است، یعنی بالأخره منافق میترسد، منشأ ترسش هر چه هست، حالا خواهیم گفت که منشأ ترسشان چیست یک وصف جدی روانی است این وصف جدی روانی که استهزاء نیست تا آنها بگویند ما استهزا کردیم خدا بفرماید ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ اینها واقعاً میترسند. میترسند آبرویشان برود افشاگری بشود. این سه اشکال و همچنین اشکال چهارم و مانند آن که در پیش است غالب اینها را سیدالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان مطرح کردند اینها باید مطرح بشود و پاسخ داده بشود که چطوری منافق میترسد؟
ابلاغ معصومانه وحی توسط پیامبر به مردم، به معنای سخن گفتن خدا با مردم
پرسش ...
پاسخ: با پیغمبر از راه ارسال روح و رسول بود اما بشر مطلق که از کلام خدا خواهد استفاده کند که اینطور نیست. اگر آن زید بگوید به اینکه «و کذلک نرسل الی البشر» معلوم میشود قسم سومش هم فقط از راه فرستادن فرشته است. این فقط بیان بعضی از مصادیق است برای اهمیت آن مصداق که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد اینچنین ذکر کرده.
پرسش ...
پاسخ: چرا بشر دیگر به وسیلهٴ رسول خدا وحی را در مییابد.
پرسش ...
پاسخ: ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ یعنی این ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ دو مصداق دارد یکی اینکه فرشتهها را خدا ارسال میکند و اعزام میکند برای انبیا و اولیا یکی اینکه این انبیا را اعزام میکند برای مؤمنین به پیغمبر میفرماید ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و پیغمبر هم مأمور به تبلیغ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ میشود. این پیغمبر را چه کسی فرستاد؟ ذات اقدس الهی پیغمبر چهکاره است؟ «رسول الله» است، چی آورده؟ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ آورده ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ آورده، این ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ کلام کیست؟ کلام الله است. پس بین گوش جامعه تا کلام خدا همهاش معصوم است، از آن به بعد ممکن است کسی تفسیر به رأی بکند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «جن» فرمود ما برای صیانت این قرآن از هر طرفی فرشتگان را برای اسکورت آماده کردیم. یعنی از مبدأ وحی تا به گوش مردم برسد به وسیلهٴ فرشتهها معصوم و مصون است؛ طوری نیست که چیزی کم بشود یا اضافه بشود وقتی که به گوش مردم رسید و حجت خدا تمام شد آنگاه مردم دیگر خودشان مختار هستند. در سورهٴ مبارکهٴ «جن» آیهٴ 26 به بعد این است ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَی کُلَّ شَیءٍ عَدَداً﴾ ذات اقدس الهی پیشاپیش وحی، این وحیی که دارد میآید هم از جلو یک عده فرشتهها اسکورت میکنند که شیاطین از راه جلو نیایند کم و زیاد نکنند. هم از پشت سر با اسکورت فرشتهها مصون و معصوم و محفوظ است تا کسی از پشت سر کم و زیاد نکند ﴿یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ﴾ این وحی ﴿وَمِنْ خَلْفِهِ﴾ این وحی ﴿رَصَداً﴾ یک عده مراقب، یک عده حرس، یک عده رصد، یک عده اسکورت را چرا این کار را میکند ﴿لِیَعْلَمَ﴾ تا برای خدا ثابت بشود که ﴿أَن قَدْ أَبْلَغُوا﴾ فرستادههای خدا ابلاغ کردند ﴿رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾ تا معلوم بشود که کاملاً به سطح جامعه رسید است از آن به بعد ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ اینطور نیست که بین لبان مطهر پیغمبر و درک جامعه این وسطها معصوم نباشد تا کسی بگوید معلوم نیست به ما رسیده یا نرسیده، نه معلوم هست و یقینی هم هست و به ما رسیده. هیچ تردیدی نیست که که اهل دین به جامعه رسید نه تنها الفاظش رسیده معانیاش هم رسیده است تا معلوم بشود که اینها رساندند وگرنه اگر بیاید در قلب مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بمانند که این ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ نیست. فرمود: این کتاب ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾ نه «هدی للنبی». خب اگر یک کلام مخلوط غبارآلودی به سطح جامعه برسد که ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ نیست. فرمود اینچنین نیست تا گوش مردم معصومانه میرسد وقتی معصومانه امانت خدا به جامعه رسید از آن بعد مردم خودشان مختار هستند یا ایمان میآورند یا نمیآورند.
طهارت ظاهری لازمهٴ مس قرآن و طهارت معنوی لازمهٴ فهم قرآن
پرسش ...
پاسخ: آن ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ هم درست است این ضمیر اگر به قرآن برگردد یک طهارت فقه اصغر لازم است، یعنی انسان باید متطهر باشد تا دست به آیات قرآن بزند اگر این ضمیر به کتاب مکنون برگردد باید طهارت معنوی لازم باشد، طهارت معنوی لازم است تا آدم بفهمد ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُون﴾ ظاهرش هم این ضمیر قریب هست به هر دو میتواند برگردد ولی ظاهرش این کتاب مکنون است که محتوا و معناست معنای قرآن را جز انسان پاک کسی نمیفهمد. بالأخره باید برود بالا. قرآن که پایین نیامده، الفاظش پایین آمده معنایش که پایین نیامده انسان تا بالا نرود که قرآن بفهم نیست اینکه میگویند «المصلی یناجی الی ربه» یا «الصلاة معراج المؤمن» همین است. مگر قرآن در زمین است اگر در زمین بود که حرف بشر بود. این همچنان بالاست این الفاظ نردبان است این علوم، بحث و گفتار و رفتار و اینها نردبان است که آدم از این نردبان استفاده کند برود بالا آنجا بفهمد. اگر طاهر بود راهش میدهند اگر نه که راهش نمیدهند. و بارزترین و مصداقترین طاهر هم همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است که مشخص کرده است اهلبیت(علیهم السلام) طاهر هستند ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ .
خب آن حکم فقهی است فقه اصغر و اکبر هر دو سر جایش محفوظ است
پیامبر اکرم، رسول الهی در رساندن معصومانه وحی به مردم
ولی منظور آن است که ﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْیاً﴾ یعنی بلا واسطه ﴿أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ این رسول، اعم از رسول فرشته است و رسول بشری است وقتی به انبیا میرسد فرستادهها، از جنس فرشته است، وقتی به سطح امت میرسد به وسیلهٴ انبیا میرسد لذا در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ آیاتی که دلالت دارد به اینکه ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَیْکُمْ﴾ کذا و کذا کم نیست تا به سطح جامعه برسد معصوم است از آن به بعد وقتی حجت خدا بالغ شد، مردم حق را فهمیدند حالا ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾
امکان بهرهمندی انسانهای عادی از حقیقت وحی
پرسش ...
پاسخ: بله آن را سیدنا الاستاد هم در ذیل یکی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» نقل کردهاند که «لو لا تکثیر فی کلامکم وتمریج فی قلوبکم لرأیتم ما اری لسمعتم ما اسمع» خب یا در خواب یا در بیداری گوشهای از آن را میگویند نشان میدهند اگر کسی در خدمت قرآن باشد و مواظب چشم و گوشش باشد حالا یا در خواب میبیند یا همان راهی است که بالأخره این ستون دید دیگر این چیزها را دید، آن سنگ دید، آن معنا را که خیلی از اولیا نمیبینند تا برسد به افراد عادی ولی بالأخره مؤمن چیزهایی را میتواند ببیند، آنها که حیاند موجودند هستند اگر سنگ میبیند اگر چوب میبیند خب کمتر از یک چوب نیستی «حنانه شو حنانه شو» دیگر. اینطور نیست که حالا آن چوب ببیند و آدم نبیند که بعضیها فقط در همین محدودهٴ خودشان رقابت میکنند میبینند کسی ترقی کرده کتابی نوشته، درسی میگوید، مقالهای نوشته، سخنرانی در همایش کرده در این فضاها و فازها رقیب هم هستند این هم بد نیست. خب حالا فلان کس ترقی کرده استاد شده ما چرا درس نخوانیم و استاد نشویم. این هم بد نیست اما آنکه به ما گفتهاند برو و ببین و برو راه استن حنانه است. راه آن ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ﴾ است راه ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ است. راه «و انّی لاعرفه الان» است اینها یک عده هستند که حارث بن زید در آن در میآید اویس قرن در میآید یا آنهایی که در شب عاشورا وجود مبارک حضرت سید الشهدا(علیه السلام) نشانش داد در میآید یا آنکه در خدمت امام سجاد در سرزمین عرفات بود، دید در میآید. اینها در آن وادیها هستند. بالأخره آنها راه اصلی را چیز دیگر میدانند ما با این مفاهیم سر و کار داریم منافق نه آن است نه این. اشکال دوم این بود که منافق که اصلاً باور ندارد تا ﴿تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ باشد اصلاً نه مصداق را قبول دارد نه مفهوم را.
اشکال سوم این است که اینها یک مشکل روانی جدی دارند میترسند که افشا بشود و شما تعبیر به استهزا کردید یعنی چه؟
منشأ هراس منافقان از افشای اسرار خود
حالا منشأ هراس آنها چیست منشأ آنها همان تجربهای است که دارند چون اینها چه کارهایی که انجام دادند در داخلهشان چه کارهایی که با بیگانگان داشتند توطئههایی که کردند، چه تصمیمهایی که در درونشان بود و پیاده نشده، غالب این بخشها را قرآن کریم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفته و پیغمبر هم افشا کرده. برای اینها روشن شد که اینها هر تصمیمی بگیرند پیغمبر میفهمد آنها که به سبک آداب و عادات جاهلی انس داشتند، میگفتند ساحران و کاهنان و شعبدهبازان و اینها با کسی که مدعی رسالت است در ارتباط هستند به او خبر میرسانند اینها که شمّ سیاسی داشتند به اصطلاح میگفتند جاسوسان این شخص به او خبر میدهد و او بازگو میکند وگرنه از سخن غیب و امثال ذلک نبود. گاهی هم تعجب میکردند برخیها در همان فضا ولو حالا منافق نبودند به پیغمبر عرض میکردند که «من انبأک هذا» فرمود ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾ که این مربوط به برخی از زنان آن حضرت است. به حضرت عرض میکردند آخر تو از کجا فهمیدی فرمود: خدای خبیر به من گفته است. نه سحر و شعبده و جادو و طلسم است نه گزارشهای جاسوسی ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾ اینها به انحای گوناگون حرفها را توجیه میکردند میگفتند یا بالأخره از راه سحر و شعبده و جادو میفهمد یا جاسوسان او به او خبر میدهند، در قرآن آمده است که نه لحن را عوض کرده تعبیر را عوض کرده فرمود: آن ترسی که دارید منشأ ترستان نه سحر و شعبده و کهانت و جادو است و نه جاسوسی جاسوسان بلکه وحی الهی است منتها شما نمیفهمید﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ بقیه را خود خدا به عهده میگیرد دیگر نمیگذارد آنها تعبیر بکنند ﴿أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا﴾ نه «تنزل الیهم» تا اشکال بشود به اینکه اینها که باور ندارند نه بر اینها نازل میشود اشراف دارد بر اینها نه به سوی اینها مثل عذابی که بر اینها نازل میشود. ﴿تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ اینها استهزا میکردند.
سیرهٴ کافران و منافقان در استهزاء دین
استهزا دأب کافر ومنافقون بود. ﴿یَاحَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلاّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ﴾ چه منافق چه کافر، درصدد مسخره کردن بودند خدا هم فرمود ﴿إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ﴾ در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این آیه گذشت که اصلاً کار منافقان استهزا بود یعنی دین را به مسخره گرفتن آیه چهارده و پانزده سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ اینها همه این کار را به بازی میگیرند در بخشهای دیگر فرمود ﴿وَإِذَا نَادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً﴾ همین که شما به نماز جمعه و جماعت ایستادید، یا نماز فرادی اینها نماز را مسخره میکنند. میگویند این بازی چیست.
خب اینها اصلاً دین را مسخره میکنند بنابراین ذات اقدس الهی از درون اینها باخبر بود و خبر داد فرمود شما کارتان استهزاست لکن آنکه افشاگری میکند سحر و کهانت نیست، جاسوسی نیست، وحی الهی است. فرمود: ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تفاوت تفسیر قرآن با شهود وحی
معنای نزول با واسطهٴ قرآن بر مؤمنان
منشأ هراس منافقان از افشای اسرار خود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (64) وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ (65) لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (66)﴾
افزایش جمعیت منافقان در مدینه و تلاش آنان برای براندازی اسلام و ترویج منکرات
جریان نفاق در مدینه بیش از سایر جریانها کارشکنی داشت. زیرا هم جمعیت اینها روزافزون میشد و هم کارشکنی اینها بیش از دیگران بود هر اندازه اسلام پیروز میشد و موفق میشد رقم منافقان هم بیشتر میشد عدهای از یهودیها، عدهای از مشرکین، منافقانه مسلمان میشدند و یک گروه قابل اعتنایی را تشکیل دادند که قرآن هم در این زمینه دارد ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ و کار آنها هم امر به منکر و نهی از معروف است. نه تنها ایمان نمیآورند بلکه تبلیغ کفر میکنند نه تنها دست از رذایل اخلاقی بر نمیدارند بلکه ترویج رذیلت را به عهده دارند بنابراین هم جمعیت اینها زیاد است و هم سازماندهی دارند و هم کار اصلیشان براندازی است و کار فرعیشان ترویج منکرات است. اما از اینکه جمعیت زیادی هستند برای اینکه فرمود اگر و یک عدهای را عفو بکنیم، عدهٴ دیگر را بالأخره عذاب خواهیم کرد آیهٴ 66 همین سوره دارد که ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ بالأخره منافقین دو قسم هستند یک عده جزء سران نفاق هستند یک عده دنبالهرو هستند ما اگر از این پیروان و دنبالهروها بگذریم از آن سرانی که ائمهٴ نفاقاند نمیگذریم. یا اگر اینها مثلاً توبه کردند توبهٴ اینها را بپذیریم آنها که توبه نکردند آنها در امان نیستند. بنابراین یک جریان منسجم فکری سازمان یافتهای است که اهداف فراوانی دارد آنها را تعقیب میکند که حالا یکی پس از دیگری خواهد آمد کار رسمی ایشان این بود که تمام مسائل سیاسی را گزارش بدهند به مشرکین خارج و خودشان هم به هیچ وجه اسلام را یاری نکنند در جنگها شرکت نکنند که اینها اهل تبطئه بودند که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و اینها خواندیم که ﴿إِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنّ﴾ اهل تبطئه هستند بطء یعنی کندی، اینها تبطئه میکردند یعنی دیگران را به جای ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللّهِ﴾ ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ که امر به مبادرت میکنند اینها دستور کندی میدادند میگویند حالا چه عجلهای دارید. این کار حداقل کارشان بود که خودشان نمیرفتند دیگران را هم تبطئه میکردند این همان است که قرآن کریم از اینها یاد میکند به اینکه ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ اینها هم ناهی هستند هم نائی هم دور هستند هم دور میدارند هم از این فضایل دینی فاصله میگیرند و هم دیگران را منفصل میکنند ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ نائی یعنی دور اینکه میگویند حج تمتع برای نائی است یعنی دور. خب اینها از حریم دین هم دورند هم دیگران را دور نگه میدارند. بنابراین جمعیت قابل اعتنای متشکل منسجمی که برنامهریزیشان هم این است نهی از معروف و امر به منکر اینها کارهای ابتدایی و متوسط آنهاست. آن کارهای اصلی که ائمهٴ نفاق آن را به عهده دارند آن براندازی نظام است اینها هم که پیاده نظام آنها هستند، مجریان آن طرح هستند وگرنه هدف اصلی اینها براندازی نظام است.
ناموفق بودن توطئهٴ قتل پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توسط منافقان
اینها دیدند نظام اسلامی شکل گرفته و الآن مقتدرانه به جنگ امپراطوری روم رفته و بالأخره مقتدرانه برگشت عدهای برای جاسوسی همراه این نظامیان اسلام شرکت میکردند تا از اوضاع باخبر باشند در برگشت به این فکر افتادند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در اثر رماندن آن شتر بیندازند و آن حضرت را شهید کنند. که این بخش از آیات قرآن کریم کاملاً قابل انطباق بر جریان منافقین است در «لیلة العقبة» که فرمود:﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا﴾ اینها همت گماشتند ولی موفق نشدند اهتمام آنها این بود که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شهید بکنند. یک عدهای به طور عادی منتظر مرگ زودرس آن حضرت بودند ﴿نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ﴾ این کارشان بود. عدهای برای مرگ زودرس به فکر ترور و فتک بودند لذا در بازگشت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جریان تبوک در «لیلة العقبة» در همان تاریکی فرصت کردند که این شتر را برمانند در آن دره و حضرت شهید بشود قرآن دارد که اینها همت کردند کاری انجام بدهند ولی به مقصد نرسیدند ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا﴾ بنابراین آن تبطئهشان «هموا بما نالوا» این امر به منکر و نهی از معروفشان «هموا بما نالوا» گزارش اخبار نظام اسلامی به بیگانگان «هموا بما نالوا» استهزا و ادامهٴ استهزا نسبت به نظام اسلامی «همو بما نالوا» این کارها را همت کردند انجام بدهند و انجام هم دادند. اما دربارهٴ شهید کردن شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و براندازی نظام فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا﴾. همت کردند ولی موفق نشدند.
علّت بازگویی اوصاف منافقان در سورهٴ توبه
اینکه قرآن کریم اصرار دارد بخش قابل توجهی از سورهٴ مبارکهٴ «توبه» را به همین جریان نفاق اختصاص داد برای اینکه این ریشهکن شدنی نیست لذا بسیاری از اوصاف اینها را که یک مسئلهٴ روز است بازگو فرمود وگرنه همان چند نفر اگر در جریان «لیلة العقبة» یک کار تلخی را انجام دادند و میگذشت خدای سبحان این همه آیات دربارهٴ اینها نازل نمیکرد. تک تک کارهای اینها را گزارش میدهد اینها چه کار کردند را گزارش میدهد چه کار میخواهند بکنند را هم گزارش میدهد و چه انگیزهای در درون اینها باعث ناآرامی دلهای اینهاست، اینها را هم گزارش میدهد و آن مسئلهٴ روانی را در این آیه مطرح میکند میفرماید: ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ منافقان میترسند از اینکه آنچه در دل دارند وقتی به وسیلهٴ آیات قرآن علنی بشوند و خداوند به وسیلهٴ آیات قرآن به پیغمبر و امت اسلامی اعلام بکند که هدف منافقان این است. آن وقت چندین اشکال و شبه متوجه این آیه شده است؛ اول اینکه منافق که به خدا معتقد نیست، به وحی معتقد نیست، به قرآن معتقد نیست، چگونه منافق میترسد که خداوند سورهای نازل بکند در حالی که او به خدا معتقد نیست، به قرآن معتقد نیست به فرشته معتقد نیست به وحی معتقد نیست به سوره معتقد نیست به اخبار غیب معتقد نیست ؟ این اشکال اول. اشکال دوم آن است که قرآن کریم مستقیماً بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل میشود و به طور غیر مستقیم بر امت اسلامی و مؤمنین که فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ فرمود ما این قرآن را بر تو نازل کردیم تا این قرآن را برای مردمی که این قرآن به سوی مردم نازل شده است بیان کنیم. معلوم میشود قرآن هم بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است هم برای مردم
راههای سهگانه سخن گفتن خداوند با انسانها
منتها خدای سبحان که با بشر حرف میزند سه راه برای سخن گفتن خدا هست؛ وقتی بدون واسطه حرف میزند مثل مقام ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ و مانند آن. که ذات اقدس الهی بدون واسطه با پیغمبر خود سخن گفته است. ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ این قسم که نصیب افراد عادی نخواهد شد؛ قسم دوم همان ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ است که تطبیق کردهاند بر جریان ﴿وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً﴾ که ذات اقدس الهی از ورای حجاب شجر با موسای کلیم سخن گفته است آن هم که بهرهٴ افراد عادی، مؤمنان عادی نمیشود؛ قسم سوم آن است که خداوند فرستادهای رسولی پیکی اعزام بکند به وسیلهٴ آن پیک و فرستاده با بشر سخن بگوید ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ این قسم سوم زیر مجموعهٴ فراوانی دارد یک قسمش آن است که آن رسولی را که ذات اقدس الهی اعزام میکند فرشته است مثل جبرئیل(سلام الله علیه) و مانند آن آنها هم برای انبیا و امثال انبیا نازل میشود. خداوند به وسیلهٴ اعزام فرشتهٴ وحی مثل جبرئیل(سلام الله علیه) با پیامبری سخن میگوید. یک وقت است که نه با مردم عادی سخن میگوید آن رسول آن پیک آن واسطهای که بین خدا و مردم عادی است شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. بالأخره پیغمبر رابط بین مردم است با الله. یعنی اینها که در محضر پیغمبر بودند یا الآن ما که در خدمت قرآن کریم هستیم و این آیات را تلاوت میکنیم و میشنویم اینها با ذات اقدس الله رابطه دارند.
سخن گفتن خداوند با انسان از طریق قرآن
یعنی چی؟ یعنی این کلمات از زبان مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درآمده است بدون کمترین تفاوت که ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ پس این قرآنی که الآن ما در خدمت او هستیم بین این قرآن و لبان مطهر پیغمبر هیچ فاصله نیست یعنی چیزی کم نکرد. زیاد نکرد، تغییر نداد، جابهجا نشد، این عین آن است که از لبان مطهر حضرت صادر شده است. و بین لبان مطهر حضرت با حافظهٴ حضرت هم فرشتهٴ عصمت واسطه است. اینچنین نیست که چیزی را حفظ بکند در موقع گفتن کم و زیاد بشود چون ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ بین حافظه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عاقلهٴ او یا قوهٴ شاهد او که وحی را تلقی میکند هم فرشتهٴ عصمت واسطه است.اینطور نیست که او یک طور بفهمد در موقع حفظ و ضبط نگهداری طور دیگر حفظ بکند که حافظهٴ او معصوم نباشد. هر چه را فهمید درست حفظ میکند. بین فاهمهٴ او، عاقلهٴ او و هوش او و زبان بیزبانی ذات اقدس الهی هم فرشته عصمت فاصله است یعنی بین گوش حضرت، قلب حضرت، مجاری ادراکی حضرت، تا مبدأ وحی، فرشتهٴ عصمت حاضر است. هیچ بیگانهای اینجا راه ندارد. بنابراین اگر کسی این «حبل الله» این کلام الهی را بگیرد این طنابی است که یک طرفش به دست ماست یک طرفش هم به دست بیدستی خداست این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» ، بعد فرمود این کتاب حبل الله است که «حبل ممدود بینکم و بین الله طرف بید الله و طرف بأیدیکم» اینطور نیست که این وسطها کم و زیاد شده باشد از این به بعد قابل کم و زیاد هست یعنی وقتی که حجت بر مردم تمام شد به سطح جامعه رسید به گوش مردم «علی ما هو علیه» رسید از آن به بعد بعضیها خوب میفهمند، بعضیها بد میفهمند، بعضی سهو دارند بعضی نسیان دارند، بعضی عصیان دارند، بعضی عمداً کم میکنند، بعضی سهواً کم میکنند از آن به بعد دیگر در اختیار خود مردم است. ولی تا به گوش ما و فهم ما و دل ما برسد، معصوم است اینطور نیست که حجت خدا بالغ نباشد بگوییم چیزی به ما نرسیده اینطور نیست. لذا فرمود این قرآن مستقیماً بر تو نازل شده است و به طور غیر مستقیم از قلب مطهر تو به گوش مردم هم رسیده است ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ هم بر پیغمبر نازل شد هم بر امت نازل شد.
شهود حقیقت وحی توسط پیامبر و دریافت مفاهیم وحی توسط امّت
منتها بین این دو درجه هزارها مرحله فاصله است؛ شما ببینید این آبشاری که میآید از بالا بر سینه سنگ بزرگ بعد ترشحاتش به دامنهٴ این کوه میرسد و اگر آن سنگ بزرگ این آب را نگیرد که این دامنه را سیل میبرد آن طوری که نازل میشود با شهود است نه با مفهوم ترشحاتش مفهوم است آنچه بهرهٴ یک حکیم میشود، بهرهٴ یک فقیه میشود، بهرهٴ یک اصولی میشود، ترشحات وحی است یعنی مفاهیم آنچه بهرهٴ خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود آن کوثر وحی است، آن زلال وحی است، آن آب حیات وحی است، آن شهود است نه یعنی مفهوم او مییابد بعد میفهمد بعد میشنود و بعد میگوید قرآن کریم تعبیرش این است که خلاصه اول میبیند و بعد میفهمد او اول میفهمد با عقل بعد میبیند ولی ما اول از راه چشم و گوش و مجاری این الفاظ را میشنویم بعدها میفهمیم آن هم با مفهوم. بنابراین به وجود مبارک پیغمبر فرمود: تو وحی را نزد ما یاد میگیری ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ بعد هم ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ بعد هم در منطقهٴ ابلاغ و املا و انشا ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ هم قلمرو ابلاغ و املا، منطقهٴ لب مطهر آن حضرت، معصوم است، هم ضبط و نگهداری آن حضرت معصوم است ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ هم تلقی آن حضرت معصوم است که فرمود: ﴿لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ و فرشته در قلب آن حضرت هم نازل میشود که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ دیگران به وسیلهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مفاهیم را بهره میبرند نه آن حقیقت وجودی را. آن حقیقت وجودی مصداق است خلاصه. بالأخره آدم معنای آتش را میفهمد، معنای آب را میفهمد، معنای سیل را میفهمد، معنای دریا را میفهمد، اما سیل آدم را نمیبرد برای اینکه این «سین» و «یاء» و «لام» یک لفظ است و یک مفهوم، مفهوم سیل کسی را نمیبرد آدم فقط میفهمد که سیل یعنی چه، سیلبند یعنی چطوری این آبها را مهار کنیم استفاده کنیم در حد همین مفهوم است اما آنکه آدم را میبرد خود سیل است. مگر کسی سیلبندی داشته باشد او را نبرد. این که در سورهٴ «حشر» فرمود ما اگر این قرآن را بر کوه نازل کنیم کوه را میبرد نه یعنی تفسیر قرآن،
تفاوت تفسیر قرآن با شهود وحی
تفسیر قرآن، کسی مثلاً بیست جلد المیزان را خوب هم بفهمد و استاد هم باشد، او را سیل نمیبرد چون از مفهوم کاری ساخته نیست. اما یک آیه، یک گوشه اگر رخی نشان بدهد آن وقت معلوم میشود چه خبر است. چطوری سیل میبرد آدم را یک گوشهٴ این وحی این استن حنانه را نشان داد. بالأخره این جریان استن حنانه همین بود دیگر. یک گوشهٴ آن فیض به این ستون رسید وجود مبارک پیغمبر وقتی از ستون حرکت کرد بیاید روی منبر این ستون جزع کرد. این سیل بود که داشت این ستون را میبرد و حضرت او را بغل کرد و آرام کرد.
یک عدهای به این فکرند که بالأخره این راه که هست خب حالا ما چرا نرویم این راه که رفتنی است و خدا هم فرمود: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً﴾ این راه که رفتنی است نشانهاش هم این است که بعضی از سنگها رفتند و یافتند ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ اینها میروند مییابند آن استن حنانه رفت، آنکه مرحوم شیخ طوسی نقل کرده، زمخشری نقل کرده هم شیعهها نقل کردند هم سنیها که وجود مبارک پیغمبر فرمود: یک سنگی بود در جاهلیت قبل از پیغمبری من وقتی رد میشدم این به من سلام میکرد «انّی لاعرفه الان» من الان آن سنگ را میشناسم. خب در سنگها اینطور است در گیاهان اینطور است در چوبها اینطور است یک گوشهای از آن به آدم برسد آدم نمیتواند تحمل بکند.
معنای نزول با واسطهٴ قرآن برمؤمنان
بنابراین آنچه به ما میرسد یعنی به امت مفهوم است منتها این الفاظ و این معنای آنطوری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بدون کم و کاست به سطح امت اسلامی رسیده است. که حجت خدا بالغ شد. از آن به بعد البته مردم میتوانند به سوی اختیار خودشان کم بکنند اضافه بکنند «یحرفون الکلم» تفسیر به رأی بکنند و مانند آن خب بنابراین بر مردم قرآن کریم نازل شده است به این معنا و فاصله و رابط بین مردم و تکلیم الهی این رسول است منتها رسول بشری، نه رسول فرشتهای این قسم سوم که ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ همهٴ اینها در فضای ایمان است یعنی اگر کسی مؤمن بود بخش سوم این کلام مع الواسطه یعنی به وساطت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهرهٴ او میشود. اما اگر کسی کافر یا منافق بود اصلاً خدا به او حرف نمیزند چون قبول ندارد خدا را. وحی را قبول ندارد.
اشکالهای مطرح شده در مورد آیهٴ ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ ...﴾
اگر این است آن وقت این اشکال دوم ظهور میکند که چگونه منافق معتقد به سوره است و چگونه سوره بر منافق نازل میشود ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ همین اشکال باعث شد که برخیها گفتند این ﴿عَلَیْهِمْ﴾ به مؤمنین برمیگردد یعنی منافق میترسند که سورهای بر مؤمنین نازل بشود و اسرار اینها را فاش بکند. اشکال سوم آن است که این کار یک عمل جدّی روانی است، یعنی بالأخره منافق میترسد، منشأ ترسش هر چه هست، حالا خواهیم گفت که منشأ ترسشان چیست یک وصف جدی روانی است این وصف جدی روانی که استهزاء نیست تا آنها بگویند ما استهزا کردیم خدا بفرماید ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ اینها واقعاً میترسند. میترسند آبرویشان برود افشاگری بشود. این سه اشکال و همچنین اشکال چهارم و مانند آن که در پیش است غالب اینها را سیدالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان مطرح کردند اینها باید مطرح بشود و پاسخ داده بشود که چطوری منافق میترسد؟
ابلاغ معصومانه وحی توسط پیامبر به مردم، به معنای سخن گفتن خدا با مردم
پرسش ...
پاسخ: با پیغمبر از راه ارسال روح و رسول بود اما بشر مطلق که از کلام خدا خواهد استفاده کند که اینطور نیست. اگر آن زید بگوید به اینکه «و کذلک نرسل الی البشر» معلوم میشود قسم سومش هم فقط از راه فرستادن فرشته است. این فقط بیان بعضی از مصادیق است برای اهمیت آن مصداق که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد اینچنین ذکر کرده.
پرسش ...
پاسخ: چرا بشر دیگر به وسیلهٴ رسول خدا وحی را در مییابد.
پرسش ...
پاسخ: ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ یعنی این ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ دو مصداق دارد یکی اینکه فرشتهها را خدا ارسال میکند و اعزام میکند برای انبیا و اولیا یکی اینکه این انبیا را اعزام میکند برای مؤمنین به پیغمبر میفرماید ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و پیغمبر هم مأمور به تبلیغ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ میشود. این پیغمبر را چه کسی فرستاد؟ ذات اقدس الهی پیغمبر چهکاره است؟ «رسول الله» است، چی آورده؟ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ آورده ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ آورده، این ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ کلام کیست؟ کلام الله است. پس بین گوش جامعه تا کلام خدا همهاش معصوم است، از آن به بعد ممکن است کسی تفسیر به رأی بکند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «جن» فرمود ما برای صیانت این قرآن از هر طرفی فرشتگان را برای اسکورت آماده کردیم. یعنی از مبدأ وحی تا به گوش مردم برسد به وسیلهٴ فرشتهها معصوم و مصون است؛ طوری نیست که چیزی کم بشود یا اضافه بشود وقتی که به گوش مردم رسید و حجت خدا تمام شد آنگاه مردم دیگر خودشان مختار هستند. در سورهٴ مبارکهٴ «جن» آیهٴ 26 به بعد این است ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَی کُلَّ شَیءٍ عَدَداً﴾ ذات اقدس الهی پیشاپیش وحی، این وحیی که دارد میآید هم از جلو یک عده فرشتهها اسکورت میکنند که شیاطین از راه جلو نیایند کم و زیاد نکنند. هم از پشت سر با اسکورت فرشتهها مصون و معصوم و محفوظ است تا کسی از پشت سر کم و زیاد نکند ﴿یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ﴾ این وحی ﴿وَمِنْ خَلْفِهِ﴾ این وحی ﴿رَصَداً﴾ یک عده مراقب، یک عده حرس، یک عده رصد، یک عده اسکورت را چرا این کار را میکند ﴿لِیَعْلَمَ﴾ تا برای خدا ثابت بشود که ﴿أَن قَدْ أَبْلَغُوا﴾ فرستادههای خدا ابلاغ کردند ﴿رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾ تا معلوم بشود که کاملاً به سطح جامعه رسید است از آن به بعد ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ اینطور نیست که بین لبان مطهر پیغمبر و درک جامعه این وسطها معصوم نباشد تا کسی بگوید معلوم نیست به ما رسیده یا نرسیده، نه معلوم هست و یقینی هم هست و به ما رسیده. هیچ تردیدی نیست که که اهل دین به جامعه رسید نه تنها الفاظش رسیده معانیاش هم رسیده است تا معلوم بشود که اینها رساندند وگرنه اگر بیاید در قلب مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بمانند که این ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ نیست. فرمود: این کتاب ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾ نه «هدی للنبی». خب اگر یک کلام مخلوط غبارآلودی به سطح جامعه برسد که ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ نیست. فرمود اینچنین نیست تا گوش مردم معصومانه میرسد وقتی معصومانه امانت خدا به جامعه رسید از آن بعد مردم خودشان مختار هستند یا ایمان میآورند یا نمیآورند.
طهارت ظاهری لازمهٴ مس قرآن و طهارت معنوی لازمهٴ فهم قرآن
پرسش ...
پاسخ: آن ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ هم درست است این ضمیر اگر به قرآن برگردد یک طهارت فقه اصغر لازم است، یعنی انسان باید متطهر باشد تا دست به آیات قرآن بزند اگر این ضمیر به کتاب مکنون برگردد باید طهارت معنوی لازم باشد، طهارت معنوی لازم است تا آدم بفهمد ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُون﴾ ظاهرش هم این ضمیر قریب هست به هر دو میتواند برگردد ولی ظاهرش این کتاب مکنون است که محتوا و معناست معنای قرآن را جز انسان پاک کسی نمیفهمد. بالأخره باید برود بالا. قرآن که پایین نیامده، الفاظش پایین آمده معنایش که پایین نیامده انسان تا بالا نرود که قرآن بفهم نیست اینکه میگویند «المصلی یناجی الی ربه» یا «الصلاة معراج المؤمن» همین است. مگر قرآن در زمین است اگر در زمین بود که حرف بشر بود. این همچنان بالاست این الفاظ نردبان است این علوم، بحث و گفتار و رفتار و اینها نردبان است که آدم از این نردبان استفاده کند برود بالا آنجا بفهمد. اگر طاهر بود راهش میدهند اگر نه که راهش نمیدهند. و بارزترین و مصداقترین طاهر هم همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است که مشخص کرده است اهلبیت(علیهم السلام) طاهر هستند ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ .
خب آن حکم فقهی است فقه اصغر و اکبر هر دو سر جایش محفوظ است
پیامبر اکرم، رسول الهی در رساندن معصومانه وحی به مردم
ولی منظور آن است که ﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْیاً﴾ یعنی بلا واسطه ﴿أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ این رسول، اعم از رسول فرشته است و رسول بشری است وقتی به انبیا میرسد فرستادهها، از جنس فرشته است، وقتی به سطح امت میرسد به وسیلهٴ انبیا میرسد لذا در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ آیاتی که دلالت دارد به اینکه ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَیْکُمْ﴾ کذا و کذا کم نیست تا به سطح جامعه برسد معصوم است از آن به بعد وقتی حجت خدا بالغ شد، مردم حق را فهمیدند حالا ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾
امکان بهرهمندی انسانهای عادی از حقیقت وحی
پرسش ...
پاسخ: بله آن را سیدنا الاستاد هم در ذیل یکی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» نقل کردهاند که «لو لا تکثیر فی کلامکم وتمریج فی قلوبکم لرأیتم ما اری لسمعتم ما اسمع» خب یا در خواب یا در بیداری گوشهای از آن را میگویند نشان میدهند اگر کسی در خدمت قرآن باشد و مواظب چشم و گوشش باشد حالا یا در خواب میبیند یا همان راهی است که بالأخره این ستون دید دیگر این چیزها را دید، آن سنگ دید، آن معنا را که خیلی از اولیا نمیبینند تا برسد به افراد عادی ولی بالأخره مؤمن چیزهایی را میتواند ببیند، آنها که حیاند موجودند هستند اگر سنگ میبیند اگر چوب میبیند خب کمتر از یک چوب نیستی «حنانه شو حنانه شو» دیگر. اینطور نیست که حالا آن چوب ببیند و آدم نبیند که بعضیها فقط در همین محدودهٴ خودشان رقابت میکنند میبینند کسی ترقی کرده کتابی نوشته، درسی میگوید، مقالهای نوشته، سخنرانی در همایش کرده در این فضاها و فازها رقیب هم هستند این هم بد نیست. خب حالا فلان کس ترقی کرده استاد شده ما چرا درس نخوانیم و استاد نشویم. این هم بد نیست اما آنکه به ما گفتهاند برو و ببین و برو راه استن حنانه است. راه آن ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ﴾ است راه ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ است. راه «و انّی لاعرفه الان» است اینها یک عده هستند که حارث بن زید در آن در میآید اویس قرن در میآید یا آنهایی که در شب عاشورا وجود مبارک حضرت سید الشهدا(علیه السلام) نشانش داد در میآید یا آنکه در خدمت امام سجاد در سرزمین عرفات بود، دید در میآید. اینها در آن وادیها هستند. بالأخره آنها راه اصلی را چیز دیگر میدانند ما با این مفاهیم سر و کار داریم منافق نه آن است نه این. اشکال دوم این بود که منافق که اصلاً باور ندارد تا ﴿تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ﴾ باشد اصلاً نه مصداق را قبول دارد نه مفهوم را.
اشکال سوم این است که اینها یک مشکل روانی جدی دارند میترسند که افشا بشود و شما تعبیر به استهزا کردید یعنی چه؟
منشأ هراس منافقان از افشای اسرار خود
حالا منشأ هراس آنها چیست منشأ آنها همان تجربهای است که دارند چون اینها چه کارهایی که انجام دادند در داخلهشان چه کارهایی که با بیگانگان داشتند توطئههایی که کردند، چه تصمیمهایی که در درونشان بود و پیاده نشده، غالب این بخشها را قرآن کریم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفته و پیغمبر هم افشا کرده. برای اینها روشن شد که اینها هر تصمیمی بگیرند پیغمبر میفهمد آنها که به سبک آداب و عادات جاهلی انس داشتند، میگفتند ساحران و کاهنان و شعبدهبازان و اینها با کسی که مدعی رسالت است در ارتباط هستند به او خبر میرسانند اینها که شمّ سیاسی داشتند به اصطلاح میگفتند جاسوسان این شخص به او خبر میدهد و او بازگو میکند وگرنه از سخن غیب و امثال ذلک نبود. گاهی هم تعجب میکردند برخیها در همان فضا ولو حالا منافق نبودند به پیغمبر عرض میکردند که «من انبأک هذا» فرمود ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾ که این مربوط به برخی از زنان آن حضرت است. به حضرت عرض میکردند آخر تو از کجا فهمیدی فرمود: خدای خبیر به من گفته است. نه سحر و شعبده و جادو و طلسم است نه گزارشهای جاسوسی ﴿نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ﴾ اینها به انحای گوناگون حرفها را توجیه میکردند میگفتند یا بالأخره از راه سحر و شعبده و جادو میفهمد یا جاسوسان او به او خبر میدهند، در قرآن آمده است که نه لحن را عوض کرده تعبیر را عوض کرده فرمود: آن ترسی که دارید منشأ ترستان نه سحر و شعبده و کهانت و جادو است و نه جاسوسی جاسوسان بلکه وحی الهی است منتها شما نمیفهمید﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ بقیه را خود خدا به عهده میگیرد دیگر نمیگذارد آنها تعبیر بکنند ﴿أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا﴾ نه «تنزل الیهم» تا اشکال بشود به اینکه اینها که باور ندارند نه بر اینها نازل میشود اشراف دارد بر اینها نه به سوی اینها مثل عذابی که بر اینها نازل میشود. ﴿تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ اینها استهزا میکردند.
سیرهٴ کافران و منافقان در استهزاء دین
استهزا دأب کافر ومنافقون بود. ﴿یَاحَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلاّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ﴾ چه منافق چه کافر، درصدد مسخره کردن بودند خدا هم فرمود ﴿إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ﴾ در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این آیه گذشت که اصلاً کار منافقان استهزا بود یعنی دین را به مسخره گرفتن آیه چهارده و پانزده سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ اینها همه این کار را به بازی میگیرند در بخشهای دیگر فرمود ﴿وَإِذَا نَادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً﴾ همین که شما به نماز جمعه و جماعت ایستادید، یا نماز فرادی اینها نماز را مسخره میکنند. میگویند این بازی چیست.
خب اینها اصلاً دین را مسخره میکنند بنابراین ذات اقدس الهی از درون اینها باخبر بود و خبر داد فرمود شما کارتان استهزاست لکن آنکه افشاگری میکند سحر و کهانت نیست، جاسوسی نیست، وحی الهی است. فرمود: ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است