display result search
منو
تفسیر آیات 50 و 51 سوره کهف _ بخش دوم

تفسیر آیات 50 و 51 سوره کهف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 50 و 51 سوره کهف _ بخش دوم":

جایی که درختهای فراوانی دارد و کلّ این مجموعه به صورت فضای سبز است را باغ می‌گویند
شیطان معنای جامعی دارد که خود ابلیس مصداق شیطان است و شیطان متعدّد است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً ﴿50﴾ مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً ﴿51﴾

بعد از جریان کافرِ متنعّم و مؤمن محروم و تفاخر بی‌جای آن کافر نسبت به این مؤمن برای تحلیل منشأ این‌گونه از فخرفروشیها جریان ابلیس را ذکر فرمود که یکی از وجوه تناسب این آیه با آیات قبل همین است. جریان سجدهٴ فرشته‌ها را بالاجمال ذکر فرمود تا تمرّد ابلیس را بالتفصیل بیان کند فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ﴾ در سجود فرشته‌ها فعلاً بحثی نیست در تمرّد ابلیس بحث است یک بحث این است که ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ ظاهر این کریمه آن است که او از جن بود و جن در قبال انسان است و در قبال فرشته برخیها گفتند او هم از ملائکه است چه اینکه بعضی از روایات هم این را تأیید می‌کند لکن در تصریح این کریمه که ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ با اینکه او مثلاً از فرشته‌ها باشد وجوهی ارائه کردند که جناب فخررازی بخشی از آن وجوه را مطرح کردند. یکی این است که صنفی از اصناف ملائکه به نام جنّ‌اند پس جن تقریباً می‌شود مشترک لفظی بین طایفه‌ای از ملائکه و این گروه خاصّی که در قبال انسان و فرشته‌اند این یک, دوم اینکه جن معنای جامعی دارد هر جا کلمهٴ «جیم» و «نون» به کار می‌رود معنای سَتر و خِفا و امثال ذلک را به همراه دارد ملائکه هم جنّ‌اند چون مستورند واژهٴ جنین از همین قبیل است, واژهٴ مجنون از همین قبیل است, واژهٴ جُنّت از همین قبیل است, واژهٴ جَنّت از همین قبیل است هر باغی را جنّت نمی‌گویند آن باغی که درختهای فراوانی دارد و کلّ این مجموعه به صورت فضای سبز است چیز جدایی دیده نمی‌شود چنین باغی را می‌گویند جنّت این «جیم» و «نون» می‌گویند خاصیّتش این است جنین بودن جنین هم برای مستور بودن اوست, مجنون بودن دیوانه‌ها هم برای مستور بودن عقل اوست و مانند آ‌ن. اگر جن معنای جامعی دارد و بر هر مستوری هم می‌شود اطلاق کرد چون فرشته‌ها مستورند و مشهود نیستند لذا گفته شد جن وگرنه او از فرشته‌هاست. وجه دیگری هم باز بیان کردند اینها بسیار ضعیف است این‌گونه از وجوه چه اینکه ضعف اینها را هم خود فخررازی به آن اشاره کرده. دو شاهد در مسئله است که ثابت می‌کند که این جن در قبال انسان و در قبال فرشته است نه جنّ به معنای مستور و مانند آن. یکی را جناب فخررازی مطرح کردند و دیگری در کتابش نبود ممکن است در جای دیگر طرح کرده باشند. آن شاهدی که ایشان ذکر کردند این است که در همین کریمه آمده ابلیس که از جن است او و ذریّهٴ او یعنی فرزندان او دشمن انسان‌اند و فرشته فرزند ندارد نکاحی ندارد, ازدواجی ندارد دربارهٴ ملائکه نقل نشده است که اینها ازدواجی دارند ذریّه‌ای دارند این یک.

پرسش: این شیطان یکی از فرزندان ابلیس است.
پاسخ: شیطان معنای جامعی دارد که خود ابلیس مصداق شیطان است و شیطان متعدّد است که جمع بسته شد که فرمود: ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ آن ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ جزء جنود ابلیس‌اند اما شیطان به معنای جامع این بر خود ابلیس هم حمل می‌شود, خب.
این شاهد اول, اگر ابلیس فرشته باشد از ملائکه محسوب می‌شود نباید نکاح و ازدواج و همسر و فرزند داشته باشد در حالی که ظاهر این آیه آن است که او دارای ذریّه است. شاهدی دیگر آن است که خود ابلیس وقتی خواست فخرفروشی کند گفت ﴿خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ دربارهٴ فرشته هیچ دلیلی نداریم که آنها از آتش خلق شدند دربارهٴ انسان دلیل داریم که از خاک بود ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ دربارهٴ جن داریم که ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ این آیات دلالت می‌کند که موادّ اصلی بدن ابلیس آتش است موادّ اصلی بدن انسان خاک است ولی دربارهٴ فرشته چنین دلیلی نداریم که فرشته را از خاک خلق کرده باشد یا از آتش خلق کرده باشد این دو شاهد کافی است برای اثبات اینکه ابلیس فرشتهٴ مصطلح نبود, خب.
پرسش: استاد ببخشید اگر انسان علاوه بر خاک... هست در جن علاوه بر دود و آتش چیز دیگری هم هست؟
پاسخ: بله خب, منتها آن ارواح خبیثه به اینها داده شد یا مراحل نازل‌تر به آنها داده شد بالأخره درک دارند, تجرّد دارند, حساب و کتابی دارند, زوال‌پذیر نیستند حشری دارند مثل حشر انسان, خب.
فرمود: ﴿إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ از امر پروردگارش منحرف شد این خرما را که از آن قشر رقیقش خارج می‌کنند یا آن هستهٴ خرما را از آن قشر رقیقش خارج می‌کنند می‌گویند «فَسَقَ» یا این را از آن قشرش هسته‌اش را در می‌آورند می‌گویند «فَسق من الرطب» این خروج را می‌گویند فِسق ﴿فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ بعد می‌فرماید: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ﴾ شما او و ذریّهٴ او را به عنوان سرپرست, به عنوان دوست, به عنوان معبود اتّخاذ می‌کنید تعبیری که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ یعنی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 27 آن نمی‌تواند شاهد باشد که ابلیس جزء جن بود و جزء فرشته نبود چون در آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ او شما را می‌بیند از آن منظری که شما او را نمی‌بینید در آن آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» سخن از ذریّه نیست فرمود: ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ یعنی قبیلهٴ او, افرادی که رودروری هم‌اند از آن جهت به اینها می‌گویند قبیله که مقابل هم‌اند یعنی کنار هم‌اند, قبلهٴ هم‌اند, خب این نشان آ‌ن نیست که او جزء فرشته نیست برای اینکه فرشته‌ها هم دارای قبیله و طایفه‌اند یعنی اصنافی‌اند, مراتبی دارند و دسته‌هایی دارند و مانند آن, اما آیهٴ محلّ بحث می‌تواند شاهد خوبی باشد که از آنها به عنوان ذریّه یاد کرده است و ذریّه بدون ازدواج همسر و امثال ذلک حاصل نیست پس معلوم می‌شود که او ذریّه‌ای دارد, ازدواج دارد و جزء فرشته‌ها نیست.
فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی﴾ و چند برهان اقامه کرده است که این نه صلاحیّت ناصر بودن دارد نه صلاحیت والیّ بودن دارد نه صلاحیت معبود بودن به هیچ نحوی از انحا نمی‌شود از او استفاده کرد برای اینکه ﴿هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ﴾ ابلیس و ذریّه ابلیس وقتی دشمن بشر شدند از دشمن نه توقّع نصرت هست نه سرپرستی و نه عبادت و آنهایی که این کار را انجام دادند به دنبال شیطان حرکت کردند ظلم کردند البته ظلم به نفس گرچه ظلم به دین یعنی دین را یاری نکردند دین را کتمان کردند بر خلاف دین عمل کردند اما بازگشت همه این ستمها به خودشان است که ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِن کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ این ظالمینی که به خودشان ستم کردند بدل ذات اقدس الهی که هم ناصر است هم والیّ است و هم معبود یک ناصر و والیّ و معبود دیگر گرفتند بد راهی را انتخاب کردند ﴿بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً﴾ خب، پس عداوت هست، فسق هست پس اینها صلاحیّت ندارند آ‌ن‌گاه به اینهایی که به شیطان مراجعه می‌کنند می‌فرمایند شما برای چه به اینها مراجعه می‌کنید کاری که از اینها ساخته نیست ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اینها شاهد آفرینش آسمان و زمین نبودند تا بدانند در آسمان چه چیز هست، در زمین چه چیز هست، چه چیز نافع است چه چیز ضارّ است تا شما را هدایت کنند بلکه خود اینها را هم که ما آفریدیم اینها بی‌خبر از آفرینش خودشان بودند نه انسان که از تراب است باخبر است که دست قدرت الهی چگونه این تراب را طین کرده، حمأ مسنون کرده، صلصال کالفخّار کرده و بعد به او روح داد نه آ‌ن نسلش که در رَحِم‌اند می‌دانند چگونه این نطفه علقه شد، مُضغه شد، عِظام شد و ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ شد این جنین کامل شد ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ نه اینها می‌دانند که مدبّر با آنها چه کرد نه جن، پس ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ خب موجودی که از نه از بیرون خبر دارد نه از درون خبر دارد چه سِمتی می‌تواند داشته باشد امّا آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» راجع به پیمان‌گیری از انسان آمده است با این آیه ارتباطی ندارد آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 172 این است ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ یعنی آدم را خلق کرده است بنی‌آدم را هم در نشئه‌ای خلق کرده است از ظهور این بنی‌آدم ذریّهٴ اینها را که این عموم مِلاک شامل خود آدم و همهٴ فرزندانش می‌شود ذریّهٴ اینها را خارج کرده است و از آنها در مَشهدی پیمان گرفته این ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ مربوط به آفرینش نیست نه اینکه ما انسان را شاهد خلقت خود انسان قرار دادیم این مربوط به بعد از خلقت است بعد از آفرینش انسانها در مشهدی از همه اینها پیمان گرفتند خدای سبحان خود را آن طوری که باید که اینها مشاهده کنند ارائه کرده است نه مِن وراء حجاب برهان و دلیل بلکه اینها را شاهد خود قرار داد و خود را مشهود اینها قرار داد طوری که اینها صدای ﴿أَنَا رَبُّکُمْ﴾ را شنیدند، ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ را شنیدند و مشاهده کردند و خداوند در آن صحنهٴ پیمان اینها را شاهد بر خودشان قرار داد که در قیامت خلاف نگویند و کتمان نکنند نگویند ما غافل بودیم حالا این صحنه کجا هست؟ قبل از خلقت است؟ صحنهٴ فطرت است؟ صحنهٴ عقل است؟ صحنهٴ شریعت است؟ در بحثهایی که مربوط به فطرت در قرآن است شاید گوشه‌هایی از اینها آمده باشد اصل آن مشهَد و آن صحنه عبارت از این است که ذات اقدس الهی یک تجلّی خاص کرده است یک، همهٴ انسانها خدا را به مقداری که باید بشناسند وجه خدا را، جمال و جلال الهی را شناختند دو، در این مشهد خدای سبحان فرمود: ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ سه، در این مشهد همگان گفتند ﴿بَلَی﴾ این چهار، شاهد این صحنه برای هر کسی خود آن شخص بود ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ آنها را شاهد بر خودشان قرار داد پس هیچ راهی برای انکار نیست پنج، این مربوط به شهادت در خلقت نیست که خدا بفرماید من انسانها را که می‌خواستم خلق کنم انسان را شاهد خودش قرار دادم خیر، انسان در حال خلق بی‌خبر بود بعد از اینکه ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ شد و صاحب عقل و فطرت شد آن‌گاه اهل شهود است این در صورتی است که ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ یعنی «جلعهم الله شاهدین علی أنفسهم» در این صحنهٴ پیمان‌گیری خدای سبحان انسانها را شاهد بر خودشان قرار داد یعنی هم اقرار کردند، هم شهادت می‌دهند در قیامت که ما اقرار کردیم و شاهد صحنهٴ پیمان‌گیری بودند. اما معنای دقیق‌تری هم می‌تواند داشته باشد و آن این است که ذات اقدس الهی به عنوان وجه خاصّ خودی که دارد این تجلّی کرد یک، و صحنهٴ آفرینش انسان هم مرآت بود دو، خداوند در این آینه تجلّی کرد سه، سرِ این آینه را خم کرد به خود آینه نشان داد از آینه سؤال کرد که را می‌بینی؟ چهار، گفتند تو را می‌بینیم چون آینه که خودش را نمی‌بیند اگر سرِ آینه خم بشود درون خودش را نگاه کند آن صاحب‌صورت را می‌بیند خودش را که نمی‌بیند این معنا را می‌توان از این کریمه استفاده کرد ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ این ﴿أَشْهَدَهُمْ﴾ را قبل ذکر کرده نه اینکه ما پیمان گرفتیم شاهد پیمان خود اوست خیر، من که می‌گویم ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ می‌شنوی؟ تو در خودت نگاه کن ببین چه کسی را می‌بینی؟ تو مرا نشان می‌دهی ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ اگر آینه‌های شفافی باشند کسی سرِ این آینه را خم بکند از آینه سؤال بکند چه کسی را می‌بینی؟ می‌گویند تو را، این صحنه بود و هست و خواهد بود آنها که اهل راز و رمزند می‌گویند هنوز آن صدا را ما می‌شنویم این ﴿وَإِذْ﴾ ظرف است، منصوب است یعنی «اُذکر إذ» به یادت باشد چنین صحنه‌ای بودی معلوم می‌شود اگر ما الآن غافل نباشیم این پردهٴ غفلت را و پنبهٴ غفلت را از گوش برداریم هم ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ او را می‌شنویم، هم ﴿قَالُوا بَلَی﴾ خود را چون به ما خطاب کرد فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ﴾ یعنی «إذکروا» آن زمانی را که ﴿أَخَذَ رَبُّکَ﴾ اگر یک عالَم دیگری بود که الآن یادمان نیست باید هم‌اکنون اگر اهل غفلت نباشیم آن صدای ﴿أَلَسْتُ﴾ را بشنویم، صدای ﴿بَلَی﴾ را بشنویم آنکه گفت «دیروز بلیٰ گفتی امروز به بستر لا خفتی» مثل شیخ بهایی(رضوان الله علیه) اینها می‌توانند کم و بیش آن صداها را بشنوند آن صدا هم‌اکنون هم هست این قضیةٌ فی واقعه نیست اگر هم‌اکنون او می‌گوید ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ و هم‌اکنون هم ما می‌گوییم ﴿بَلَی﴾ علم به علم نداریم، محجوبیم در قیامت این صحنه روشن می‌شود گاهی ممکن است کسی بگوید که علوم نقلی مثل اخلاق، فقه، حقوق و مانند آن کاربرد عملی دارد اما این لطایف قرآنی این بحثهای معاد چه سودی دارد؟ این بحثها خودش فی نفسه مطلوب و لذیذ و کمال است مثل اینکه فرشته‌ها کامل‌اند با اینکه بحثهای فقهی و اصولی و حقوقی ندارند کمال فرشته‌ها در آن است که این معارف را می‌دانند این یک، بعد از مرگ هم این علوم نقلی و علوم عملی همه رخت برمی‌بندد همان طوری که بعد از مرگ کسی بیمار نمی‌شود تا به طبیب مراجعه کند نسخه‌ای بخواهد، دارویی طلب بکند، درمان بشود کلاً بساط طبّ و بهداشت و درمان رخت برمی‌بندد و بعد از مرگ کسی نیازی به مسکن ندارد تا به عَمَله و اَکله و معمار و مهندس و بنّا و مصالح ساختمانی نیازی داشته باشد کلاً بعد از مرگ علوم هندسی رخت برمی‌بندد و این طبیبان و مهندسان بعد از مرگ مقداری که گذشت همهٴ آنچه خوانده‌اند از یادشان می‌رود ما فقیهان و اصولییون و امثال ذلک که این اصطلاح را بلدیم بعد از مرگ نه خودمان باید به اینها عمل کنیم نه کسی از ما این مسائل را می‌پرسد مقداری که از عمر مرگ ما بگذرد همهٴ تحصیلات دوران هفتاد، هشتاد سالهٴ ما از یادمان می‌رود آن اصول عملی، آن اَمارات، آن امثال ذلک رخت برمی‌بندد آنجا چیزی می‌خواهند که آدم سرگردان نباشد اگر کسی نداند معاد یعنی چه؟ صحنهٴ معاد یعنی چه؟ حشر اکبر یعنی چه؟ مردم در عین حال که همگان ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ در عین حال که همه کنار هم‌اند هیچ کس با دیگری کاری ندارد همه تک‌اند ﴿وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی﴾ کسی که این مسائل را در دنیا نچشید آن روز سرگردان است کسی که این مسائل را اینجا فهمید آن روز معلومِ حصولی او، معلومِ حضوری می‌شود مشهود می‌شود مکشوف می‌شود دیگر سرگردان نیست می‌گوید این همان است که من به دنبالش می‌گشتم این همان است که به من می‌گفتند فرق این علوم با آن علوم فرق آسمان و زمین است، فرق اصل و فرع است این چنین نیست که اینها چون کاربرد عملی ندارد مشکل مردم این نیست که حشر اکبر یعنی چه؟ مشکل اکبر این است که بانکِ بی‌ربا می‌خواهند درست است اینها در این محدوده کار کاربردی دارد اما آنها پشتوانهٴ این علوم اخلاقی و فقهی و اصولی است از یک سو، و خودش در آن روز میدان‌دار است از سوی دیگر این علوم این خاصیّت را دارد که آن روز انسان سرگردان نیست و آنچه را که تحصیل کرد ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ یک، «ووجدوا ما علموا حاضرا» دو، آن روز کسی که از این معارف طَرْفی نبسته است با دست خالی می‌رود و واقعاً سرگردان است.
مطلب دیگر اینکه گاهی گفته می‌شود چه حاجتی خدای سبحان که سریع‌الحساب است چرا همه ما را یکجا جمع می‌کند؟ این جریان مکّه و عرفات و مشعر و مِنا ترسیمی است از صحنهٴ معاد که انسان اول باید از همه جان و جامه فاصله بگیرد فقط لباس احرام در برکند که شبیه کفن است بعد هر کسی از راه خاص برود همگان در عرفات جمع بشوند در مشعر جمع بشوند که این نموداری از آن قیامت است ما وقتی که کادح الی ربّیم ﴿إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ همهٴ اوّلین و آخرین به طرف الله می‌رسند در بین راه یک میدان وسیعی است که همه یکدیگر را ملاقات می‌کنند نه اینکه خدا نیازمند است به صحنه‌سازی عبور از هر راه به یک مجمع عمومی می‌رسد که ما آنجا جلال الهی و جمال الهی را درست مشاهده کنیم این مقطع بین راه این طور است که همهٴ ما از این قبرها برمی‌خیزیم تک تک، فُرادا بعد ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ در این مقطع عظمت الهی را همگان می‌بینیم بعد هم ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ دستور می‌رسد صفها را جدا کنید مجرمون بروید کنار فقط طیّب و طاهرها بمانند این ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ خطاب به طیّبها و طاهرها نیست نفرمود «وامتاز الیوم ایّها الطاهرون» فرمود بروید کنار، طیّبین و طاهرین باید بمانند اینجا اینها بقیّةالله‌اند بقیّةالله کسی است که از وجه الله طَرْفی ببرد چون آنکه از وجه خدا سهمی دارد باقی است بقیه را می‌ریزند دور ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ انسان در آن روز وعده‌های خود را کاملاً می‌بیند، صِدق حرف انبیا را همه می‌بینند، صدق پیام اولیا را می‌بینند، تمام امیدهایی که داشت در آن روز کاملاً مشاهده می‌کند بدون اینکه قدرت حرف داشته باشد بدون اینکه قدرت داوری داشته باشد می‌بیند حق است می‌بیند آن وعده‌هایی که دادند فلان کس ظالم بود فلان کس مظلوم چگونه اینجا ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ حاکم است آنچه را که انبیا گفتند آنجا می‌بیند، آنچه را اولیا گفتند آنجا می‌بیند، آنچه را خودش در دنیا ظلم و ستم را مشاهده کرده است آنجا می‌بنید مقطعی است که جلال الهی و جمال الهی آنجا ظهور می‌کند و همگان از آن مقطع می‌گذرند حالا «فریقٌ فی السعیر و فریقٌ فی الجنّة» این برای صحنهٴ قیامت است قبل از ورود در بهشت و جهنم. احتیاجی برای خدای سبحان نیست اما آن صحنه را وجود مبارک حضرت امیر گویا از همان صحنه دارد خبر می‌دهد چندبار رفت و آمد و گزارش دارد می‌دهد اینکه فرمود: «لو کُشِف الغطاء مازددت یقینا» همین است دستی در دنیا دارند دستی در آخرت دارند هم از اینجا باخبرند هم از آنجا باخبرند آن خطبهٴ نورانی که گاهی صحبتش می‌شد یعنی خطبهٴ 221 وقتی وجود مبارک حضرت امیر ﴿أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ٭ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ را تلاوت فرمودند این خطبه را ایراد کردند در بخشی از این خطبه آمده است که اینها در صحنهٴ قیامت طوری‌اند جیران‌اند، همسایه‌ها هستند اما «لاَ یَتَأَنَّسُونَ» هیچ اُنسی با هم ندارند و احبّاء هستند یا احیا هستند که دو نسخه است «لاَ یَتَزَاوَرُونَ» هیچ کدام به زیارت دیگری نمی‌روند «بَلِیَتْ بَیْنَهُمْ عُرَی التَّعَارُفِ» عُروه یعنی آن دستگیر آن عُروه‌هایی که در دنیا با هم داشتند یکدیگر را می‌شناختند الآن گسیخته شد هیچ ارتباطی هم با هم ندارند «وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ» سبب برادری که در دنیا داشتند برادری قومی بود، سرزمینی و وطنی بود یا نَسبی بود یا حسبی بود هر چه بود این سببیّت بین اینها منقطع شد «فَکُلُّهُمْ وَحِیدٌ وَهُمْ جَمِیعٌ» با اینکه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ همه‌شان تک‌اند البته هر کدامشان قافله‌اند برای اینکه با عقایدشان، با اخلاقشان، با اعمالشان، با تلّی از کارها دارند می‌آیند بعضی به دوش می‌کشند، بعضی به سر می‌کشند ﴿لَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ﴾ شد، ﴿أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ هست و مانند آن. فرمود: «فَکُلُّهُمْ وَحِیدٌ وَهُمْ جَمِیعٌ وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلاَّءُ» با اینکه اینها خلیل هم‌اند از یکدیگر مهجورند «لاَ یَتَعَارَفُونَ لِلَیْلٍ صَبَاحاً وَ لاَ لِنَهَارٍ مَسَاءً» این همان خطبه‌ای است که ظاهراً جناب ابن‌ابی‌الحدید می‌گوید من از پنجاه سال قبل تا الآن بیش از هزار بار این خطبه را خواندم و هر بار خواندم «أحدثت عندی روعة» برای من تازگی داشت که یک وقت خود عبارت ابن‌ابی‌الحدید اینجا خوانده شد، خب اینها صحنه‌هایی است که برای قیامت ترسیم می‌کنند درست است که فقه می‌گوید چه چیزی واجب است اما پشتوانهٴ فقه این امور است یک وقت است کسی از این امور خبر ندارد فقط بازار فقه‌فروشی دارد، سخنرانی می‌کند یا مقاله‌ای تنظیم کرده در همایشی سخن‌خوانی دارد این همان است که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است در بعضی از تعبیرات هم هست که «لا یزال إنّ الله یؤیّد هذا الدین بالرجل الفاجر و بأقوام لا خَلاق لهم» غزّالی در احیاءالعلوم این «بالرجل الفاجر» یا «بالذی لا خَلاق له» یعنی «لا نصیب له» او را بر واعظ غیر متّعظ و عالِم غیر عامل حمل کرده است که این سخرانیها و مقاله‌ها و همایشها از افرادی است که اهل عمل نیستند ولی دین را دارند بالأخره تأیید می‌کنند خب این نظر جناب غزّالی است گاهی ممکن است که نه، معنای وسیع‌تری از این «إنّ الله یؤیّد هذا الدین بالرجل الفاجر و بأقوام لا خَلاق لهم» یا «بالفاجر» باشد یعنی افرادی که ظالم‌اند مسجدی بسازند، حسینیه‌ای بسازند خودشان طرْفی نمی‌بندند ولی یک گوشهٴ دین محفوظ است این هم ممکن است مصداق باشد ولی نه آن مصداق نه این مصداق مشمول ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ نیست مُضِلّ غیر از ضالّ است یعنی کسی که فقط درصدد گمراه کردن مردم است ما از اینها کمک نمی‌گیریم ممکن است کسی ضال باشد معصیت کند فاسق باشد اما این کارِ ابلیسی را در مسئله اضلال به عهده ندارد آیه می‌گوید که ما مُضل را کمک خود قرار نمی‌دهیم البته کسی ممکن است که غیر عادل باشد خداوند به دست او برای توبهٴ او توفیقی به او عطا کند که مثلاً چندتا کار مثبت را هم او انجام بدهد به هر تقدیر ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ ناظر به آن است که مُضل را خدا کمکِ حفظ دین قرار نمی‌دهد اما ضال را، ظالم را، فاسق را برای هدایت و توبهٴ او ممکن است که این توفیق را عطا بکند، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، برای اینکه او عده‌ای را به بی‌طرفی دعوت کرد همان عبیدالله‌بن‌حرّ جوفی عده‌ای را خب می‌دانید آدمی که ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ یک عدّه ناهی‌اند یک عدّه ناهی نائی‌اند در کریمهٴ تلاوت شده فرمود به عده‌ای خودشان فاصله می‌گیرند در صحنه نیستند، عده‌ای را هم مانع می‌شوند که بیایند ﴿وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ نائیِ با همزه یعنی دور می‌گویند حجّ تمتّع وظیفهٴ نائی است یعنی آنها که دورند. این گروه یک عدّه دورند یک عدّه هم دورند هم دور نگه می‌دارند این عبیدالله از همان قبیل بود برای اینکه عده‌ای را او به بی‌طرفی دعوت کرد و چند نفر را هم به همراه خودش آورده بود، به هر تقدیر، خب.
فرمود: ﴿مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ پس اینها از هیچ چیزی خبر نداشتند نه خودشان نه از آفرینش عالَم نه از آفرینش خودشان پس کاری از اینها ساخته نیست.
مطلب بعدی آن است که ما یک افاضه داریم، یک فیض داریم یک مستفیض فرق افاضه و فیض شاید خیلی فرق جدایی‌دار و بینونت‌دار نباشد نظیر ایجاد و وجود که اگر به فاعل اسناد داده شد می‌شود ایجاد و افاضه و اگر جنبهٴ پذیرش قابل ملاحظه بشود می‌شود وجود حقیقتی باشد به نام ایجاد حقیقتی باشد به نام وجود این چنین نیست اما مستفیض آن مبدیی است آن آینه‌ای است که این صورت در آن آینه منعکس بشود پس مستفیض دریافت‌کننده فیض است فیض در اثر افاضهٴ الهی ریزش می‌کند فیض به افاضهٴ مستفیض تکیه دارد استفاضه به آن مبدأ قابلی دریافت‌کننده فیض متّکی است، خب.
اما آنچه را که مربوط به گاهی است اشکال یا سؤال خارج است بحث است نشود بهتر است که چگونه ما ضریح را می‌بوسیم در زمان پیغمبر ضریح‌بوسی بود یا نه؟ درِ آن حضرت را می‌بوسند اینها ان‌شاءالله در فرصتی که مناسب آیه باشد مطرح می‌شود البته در بعضی از این روایات دارد که وقتی خواستید فلان امام را زیارت کنید در مشهد فلان امام رفتید یا خود ائمه(علیهم السلام) در زیارت بعضی از امامان معصوم قبلی وقتی می‌رفتند گونهٴ راستشان را روی قبر می‌گذاشتند قبر را می‌بوسیدند بعد گونهٴ چپ را می‌گذاشتند اینها هست که وجود مبارک امام سجاد مثلاً چه کار کرده وجود مبارک ائمه دیگر نسبت به ائمه قبلی چه کار کردند این هست هر اشکالی یا سؤالی بالأخره سعیتان این باشد ان‌شاءالله که مربوط به محلّ بحث باشد.
آیات مربوط به حشر هم چند طایفه است یک آیه نظیر همین آیه‌ای که قبلاً خواندیم که ﴿لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ که بازترش در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که ﴿لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ و همچنین در دو جای سورهٴ مبارکهٴ «طه» مسئلهٴ حشر فردی مطرح بود که ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ و آیه دیگر هم بود که ﴿وَکُلُّهُمْ﴾ نداشت اینها یک سلسله از آیات و طوایف آیات‌اند که دلالت می‌کنند که هر کسی تنها می‌آید اما این معنایش این نیست که جامعه وجود ندارد البته اثبات وجود جامعه سهل نیست اما این آیات دلیل بر عدم وجود جامعه نیست زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چنین آیه‌ای هست که ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ ما در قیامت روزی فرا می‌رسد که هر کسی را به امامِ او، به نام امام او می‌خوانیم می‌گوییم علویها بیایند، حسنیها بیایند، حسینیها بیایند یا به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) می‌خوانیم آیهٴ 71 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ پس آنجا که فرمود: ﴿لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی﴾ ناظر به حشر فرد است هر کسی را با علامت خاصّ او فرداً می‌خوانند و حضور پیدا می‌کند اما هر کسی عضو امّتی بود جزء یک جامعهٴ خاصّی بود، دین خاصّی داشت، مکتب مخصوصی داشت او را به اسم امامش دعوت می‌کنند ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ بعد ﴿فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً ٭ وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی﴾ دیگر در مقابل یَمین، یسار را اینجا ذکر نکرد فرمود کسی که کور است که این صنعت احتباک چهار جزء را انسان بخواهد بگوید یک در بین بگوید تا طرف بفهمد این یکی از صنایع ادبی است که قرآن کریم از این صنایع ادبی کم ندارد انسان یا بیناست یا کور، انسان یا نامهٴ اعمالش را دست راست می‌گیرد یا دست چپ این عناوین چهارگانه را قرآن کنار هم ذکر نکرد دوتا را ذکر کرد تا آن دوتا را ما بفهمیم فرمود یک عدّه نامهٴ اعمال را با دست راست می‌گیرند یک عدّه کورند، خب کور که در مقابل نامهٴ عمل به دست راست‌گیر نیست در قبال گرفتن نامه به دست راست، گرفتن نامه به دست چپ است، در قبال کور، بیناست این صنعتِ ادبی با آدم بِفهم کار دارد دیگر لازم نیست چهار جمله بگوید که آن آدم بِفهم می‌فهمد که یک در بین گفته تا آ‌ن دوتا را او بفهمد نظیر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «یس» که مکرّر گفته شد. فرمود یک عدّه نامهٴ اعمالشان به دست راست است یک عدّه کورند یعنی یک عدّه بینا هستند و نامهٴ اعمال را به دست راست می‌گیرند یک عدّه کور هستند و نامهٴ اعمالشان را به دست چپ می‌دهیم، خب این آیه دلالت داشت که مردم را در قیامت به اسم رهبرانشان صدا می‌زنند پس اینجا یک وجود جمعی برای جامعه و امّت و امثال ذلک قائل است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» هم مشابه این معنا آمده است آیهٴ 28 و 29 به این صورت است ﴿وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا﴾ ما می‌گوییم قرآنیها بیایند، توراتیها بیایند، انجیلیها بیایند آن امام هم می‌تواند کتاب باشد هم می‌تواند پیامبری که آن کتاب را آورده باشد ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «بما کنتم»، نه با محذوف است یعنی متنِ عمل جزای شماست ﴿الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این آیات را که تقریباً دوازده، سیزدهم قرآن کریم است کاری به فقه ندارد کاری به اصول ندارد کاری به مسائل حکمت عملی ندارد کاری به جهان‌بینی دارد یک سیزدهم قرآن مربوط به فقه و اصول است این شش هزار و ششصد و خرده‌ای حدّاکثر پانصد آیه دربارهٴ این مسائل فقه و اصول باشد حالا یا پانصد آیه مربوط به فقه و اصول است یا پانصد حُکم از احکام فقهی از آیات استفاده می‌شود که رقمش کمتر از آن دوازده، سیزدهمش مربوط به جهان‌بینی است دیگر. ﴿الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ هذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ما آنچه را که شما عمل می‌کنید استنساخ می‌کنیم که این از جاهایی است که بالأخره چالش فراوانی دارد ما مُستَنسِخیم، نسخه‌برداری می‌کنیم نه از روی نوشتهٴ شما نسخه‌برداری کنیم خیر، ما متنِ عمل شما را نسخه‌برداری می‌کنیم ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یعنی یک نسخهٴ اصلی هست عملِ شما نسخه‌بدل اوست وجود مبارک امام در ذیل این آیه فرمود: «ألستم قوماً عربا» مگر عرب نیستید، مگر قواعد عربی نمی‌دانید استنساخ غیر از نسخ است نامه‌ای اصل باید باشد و این دوّمی را بر اساس آن اوّلی بنویسند آن نامهٴ اولی چیست؟ نمی‌دانیم، این متن عمل، متن عمل یعنی متن عمل این نامهٴ دومی است این نسخه‌بدل اوست آن‌گاه آ‌نچه را که ما انجام می‌دهیم ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ اینها می‌نویسند ﴿یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾ و مانند آن، این مرحلهٴ سوم و چهارم است اما مرحلهٴ اول و دوم گیریم ما یک نامهٴ اصل باید داشته باشیم این کاری که می‌کنیم نسخه‌بدل اوست حضرت می‌فرماید مگر شما عرب نیستید قواعد عربی را این روایت نورانی را ذیل این آیه ببینید مگر شما عرب نیستید خدا که نمی‌گوید «ما نکتب» که، فرمود عمل شما را ما استنساخ می‌کنیم نه از روی عمل شما نسخه می‌گیریم متن عمل شما مستنسَخ ماست پس یک نسخهٴ اصل باید باشد یک، این کارِ شما نسخه‌بدل اوست دو، حالا از این به بعد کارها را هم می‌نویسند این حرفها، حرفهای قرآن است اگر اینها وارد شد ائمه(علیهم السلام) اصرارشان هم این بود که انسان با این مسائل هم مأنوس بشود.
فتحصّل که انسان طبق بعضی از آیات یک زندگی فردی دارد یک مسئولیت فردی، یک زندگی جمعی دارد یک مسئولیت جمعی حالا واقعاً جامعه وجود جدا دارد کما ذهب الیه بحث یا نه، انسان دارای دو حیثیت است یک حیثیت فردی است یک حیثیت جمعی که گاهی از انسان سؤال می‌کنند آیا وظایف فردی را انجام دادی یا نه، گاهی از او می‌پرسند آیا وظایف اجتماعی و جمعی‌ات را انجام دادی یا نه این دو.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی