- 1375
- 1000
- 1000
- 1000
گریههای امیرالمؤمنین(ع) بالای منبر برای چه بود؟
سخنرانی حجت الاسلام سید حسین حسینی قمی با موضوع «گریههای امیرالمؤمنین(ع) بالای منبر برای چه بود؟»، سال 1400
حضرت علی علیه السلام در خطبه 27 نهج البلاغه که در سالهای پایانی عمر خود و در شرایطی خواندند که قبل از آن یک دل سیر گریه کردند و به درخواست فردی که ازایشان تقاضای موعظه کرده بود مواعظی را بیان کردند که باید به آن توجه شود.
حضرت به قدری روی منبر اشک می ریختند که گاهی نمی توانستند خطبه را خودشان بخوانند و از شدت ناراحتی آن را می نوشتند و به اصحاب می دادند تا آن را برای مردم بخوانند.
فاضل هندی در کتاب کنز العمال آورده است که امیرالمؤمنین(ع) به قدری بالای منبر گریه می کردند که محاسنشان خیس می شد و وقتی دست بر محاسن خود می کشیدند قطرات اشکشان بر بدن افرادی که پای منبر نشسته بودند میریخت.
بسیاری از اصحاب حضرت علی علیه السلام توسط عمال معاویه ترور شدند و لشکر معاویه به شهرهای مرزی عراق حملات ایذایی می کردند و قتل و غارت میکردند و می رفتند. یکی از خطبههایی که حضرت از شدت اندوه نوشتند و به یکی از اصحاب دادند تا بخواند خطبه 27 نهج البلاغه است که حضرت بعد از حمله ایذایی سپاه معاویه به شهر الانبار بیان کردند که در عظمت جهاد در راه خدا است.
حضرت در همین خطبه میفرمایند به من خبر دادند که زنی که در پناه اسلام بوده خلخال از پایش کشیدهاند و او هیچ وسیله دفاعی نداشته مگر اینکه ناله و زاری می کرد و اموالشان را به غارت بردند و یک نفر از لشکریان معاویه یک زخم برنداشته و مسلمانان از او دفاع نکردند؛ سپس فرمودند اگر از این غصه کسی بمیرد جای ملامت نیست بلکه سزاوار است که انسان از این غم بمیرد.
حضرت بعد می فرمایند ای نامردها خدا شما را مرگ دهد که دلم را پر از خون کردید و سینه من را پر از خشم کردید و در مقابل معاویه جهاد نمی کنید؛ حضرت ادامه می دهند که من 20 سال داشتم که درمقابل دشمن جهاد می کردم و الان از 60 سال گذشته ام ولی چه کنم که شما از من اطاعت نمیکنید.
با این فریاد پر از غم و درد امیرالمؤمنین (ع) باز هم کسی جواب ایشان را نداد و حضرت به قدری ناراحت شدند که خودشان تنهایی به راه افتادند تا بروند و با معاویه بجنگند و به نخیله که رسیدند برخی از یاران حضرت خجالت کشیدند و گفتند شما برگردید ما می رویم و بعد که حضرت را برگرداندند آن ها آنقدر دیر رفتند که وقتی به الانبار رسیدند لشکریان معاویه رفته بودند و آنها هم برگشتند.
حضرت در همین خطبه میفرمایند من شب و روز به شما می گویم با معاویه بجنگید و به شما گفتم با آنها بجنگید قبل از اینکه آنها با شما بجنگند زیرا به خدا قسم هیچ قومی در داخل خانه خود ننشستند مگر اینکه ذلیل شدند؛ من به شما گفتم ولی شما به دیگری موکول کردید و دست از یاری همدیگر برداشتید تا اینکه حملات پی در پی دشمن انجام شد و سرزمین هایتان از دست رفت.
حضرت علی علیه السلام در خطبه 27 نهج البلاغه که در سالهای پایانی عمر خود و در شرایطی خواندند که قبل از آن یک دل سیر گریه کردند و به درخواست فردی که ازایشان تقاضای موعظه کرده بود مواعظی را بیان کردند که باید به آن توجه شود.
حضرت به قدری روی منبر اشک می ریختند که گاهی نمی توانستند خطبه را خودشان بخوانند و از شدت ناراحتی آن را می نوشتند و به اصحاب می دادند تا آن را برای مردم بخوانند.
فاضل هندی در کتاب کنز العمال آورده است که امیرالمؤمنین(ع) به قدری بالای منبر گریه می کردند که محاسنشان خیس می شد و وقتی دست بر محاسن خود می کشیدند قطرات اشکشان بر بدن افرادی که پای منبر نشسته بودند میریخت.
بسیاری از اصحاب حضرت علی علیه السلام توسط عمال معاویه ترور شدند و لشکر معاویه به شهرهای مرزی عراق حملات ایذایی می کردند و قتل و غارت میکردند و می رفتند. یکی از خطبههایی که حضرت از شدت اندوه نوشتند و به یکی از اصحاب دادند تا بخواند خطبه 27 نهج البلاغه است که حضرت بعد از حمله ایذایی سپاه معاویه به شهر الانبار بیان کردند که در عظمت جهاد در راه خدا است.
حضرت در همین خطبه میفرمایند به من خبر دادند که زنی که در پناه اسلام بوده خلخال از پایش کشیدهاند و او هیچ وسیله دفاعی نداشته مگر اینکه ناله و زاری می کرد و اموالشان را به غارت بردند و یک نفر از لشکریان معاویه یک زخم برنداشته و مسلمانان از او دفاع نکردند؛ سپس فرمودند اگر از این غصه کسی بمیرد جای ملامت نیست بلکه سزاوار است که انسان از این غم بمیرد.
حضرت بعد می فرمایند ای نامردها خدا شما را مرگ دهد که دلم را پر از خون کردید و سینه من را پر از خشم کردید و در مقابل معاویه جهاد نمی کنید؛ حضرت ادامه می دهند که من 20 سال داشتم که درمقابل دشمن جهاد می کردم و الان از 60 سال گذشته ام ولی چه کنم که شما از من اطاعت نمیکنید.
با این فریاد پر از غم و درد امیرالمؤمنین (ع) باز هم کسی جواب ایشان را نداد و حضرت به قدری ناراحت شدند که خودشان تنهایی به راه افتادند تا بروند و با معاویه بجنگند و به نخیله که رسیدند برخی از یاران حضرت خجالت کشیدند و گفتند شما برگردید ما می رویم و بعد که حضرت را برگرداندند آن ها آنقدر دیر رفتند که وقتی به الانبار رسیدند لشکریان معاویه رفته بودند و آنها هم برگشتند.
حضرت در همین خطبه میفرمایند من شب و روز به شما می گویم با معاویه بجنگید و به شما گفتم با آنها بجنگید قبل از اینکه آنها با شما بجنگند زیرا به خدا قسم هیچ قومی در داخل خانه خود ننشستند مگر اینکه ذلیل شدند؛ من به شما گفتم ولی شما به دیگری موکول کردید و دست از یاری همدیگر برداشتید تا اینکه حملات پی در پی دشمن انجام شد و سرزمین هایتان از دست رفت.
تاکنون نظری ثبت نشده است