- 71
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 19 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره یونس _ بخش دوم"
در این آیه از اختلاف و پراکندگی نهی میکند و باعث عذاب الهی میداند
کسانی که در دین انبیاء اختلاف ایجاد کردند آن به آسانی قابل حلّ نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
این آیه بشر اوّلی را برابر با فطرت خود آنها متحد میداند و وحدت را امضاء میکند و اختلاف و پراکندگی را نهی میکند و باعث عذاب الهی میداند بعد میفرماید به اینکه این قضای الهی بر این مستقر شد که فرصت کافی به اینها داده بشود تا روز قیامت لذا عذاب اینها سریع نخواهد بود و این اختلاف ناظر به مسائل دینی است که اختلاف در دین است و گرنه اختلافهای خارج از دین با دین حلّ میشود یعنی اگر کسی درمسائل مالی اختلاف دارد بوسیلة محکمة دین حل میشود اختلاف در مسائل سیاسی دارد با مراجعة به سیاستهای الهی حل میشود و مانند آن. امّا اختلاف در خود میزان و ترازوست اختلاف در خود آراء دینی است آن دیگر قابل حلّ نیست میفرماید این اختلاف از خود بشر برخواست نه از طرف ذات اقدس اله اختلافهای سیاسی و طبقاتی را انبیاء حلّ کردند و لی کسانی که در دین انبیاء اختلاف ایجاد کردند آن به آسانی قابل حلّ نیست در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ قصص به این صورت آمده است که ﴿إنّ فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً یستضعف طائفةً منهم یذبّح أبنائهم و یستحیی نساءهم إنّه کان من المفسدین﴾ این فاصلة طبقاتی این تعدد و پراکندگی و تشتت را فرعون اعمال کرده است این اختلاف سیاسی و اجتماعی است که بوسیلة قیام موسای کلیم سلام الله علیه برطرف شد عدّهای که قابل هدایت نبودند به عذاب الیم گرفتار شدند بنی اسرائیل ماندند فرمود ﴿و أورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض و مغاربها﴾ بعد هم این اصل کلی است ﴿و نرید أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمةً ونجعلهم الوارثین﴾ پس اگر اختلاف سیاسی و اجتماعی و مانند آن بوسیلة سران طغیان و ستم رخ بدهد انبیاء الهی او را حلّ میکنند ولی اگر علماء دین در خود دین اختلافی ایجاد کردند 72 ملّت شدند بعد خود ترازوها مختلف است این است که قابل برداشتن نیست ما اختلاف در اوزان و مقادیر را با ترازو حلّ میکنیم اگر ترازوها باهم اختلاف داشتند چه باید کرد لذا ذات اقدس اله در این زمینه فرمود اینها که دین را به صورتهای گوناگون در آوردند مستحق عذاب الهیاند چه اینکه در همین آیهٴ محل بحث دارد و آیهٴ 14 سورهٴ مبارکهٴ شوری هم به همین صورت است که فرمود این انبیاء عظام و انبیاء اولوالعزم علیهم السلام دین واحد آوردند آنگاه در آیهٴ 14 سورهٴ مبارکهٴ شوری فرمود ﴿و ما تفّرقوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم﴾ این اختلاف در مذهب و جنگ 72 ملت اینها عالمانه است یعنی روی اهداف شخصی و اغراض شخصی در قبال هم مذهب ساختند ﴿وما تفرّقوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم و لولا کلمة سبقت من ربّک إلی اجل مسمّی لقضی بینهم﴾ اگر آن قضای الهی نبود که باید مهلت داشته باشد به حیات همة اینها خاتمه داده میشد.
چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ بقره آیة 213 به این صورت بیان شده بود آن جا مفصل بحث شد آیهٴ ٢١٣ سورهٴ مبارکهٴ بقره ﴿کان الناس أُمة واحدة﴾ بشر به طبع اوّلی واحد بود فطرات همه یکی، خواستة همه یکی، انبیاء آمدند و بعد هم یک اختلاف طبیعی پیدا کردند و این اختلاف طبیعی یک چیز مذمومی نیست در حقوقشان در مسائل مالیشان در مسائل زندگی شان بالاخره یک اختلافاتی پیش میآید انبیاء آمدند برای حلّ اختلاف و اختلافاتشان قابل حلّ بود از آن به بعد یک عدّه علما در همین ره آورد انبیاء تحریفی کردند و خود این ترازوها را دستکاری کردند کم و زیاد کردند شد 72 ملت، فرمود ﴿کان الناس أُمّة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحق﴾ این با بالحق در اینجا یا باء مصاحبه است یا باء ملابسه یعنی کتابی را که ذات اقدس اله به انبیاء عطا کرده است در کسوت حق است یا در صحبت حق است از این جامه جدا نمیشود و از این صاحب جدا نمیشود کتابی است همراه با حق ﴿لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه﴾ تا این کتاب و دین حق بین مردم اختلافاتشان را حلّ کند و داوری کند بین مردم بعد فرمود ﴿و ما اختلف فیه﴾ در این کتاب و در این دین ﴿إلاّ الّذین أُوتوه من بعد ما جائتهم البینات﴾ یعنی بعد از اینکه ﴿تبیّن الرشد من الغی﴾ بعد از اینکه مطلب برای اینها روشن شد دستکاری کردند وگرنه جنگ 72 ملت پدید نمیآمد چرا اینکار را کردند؟ ﴿بغیاً بینهم﴾ روی ظلم و هوا پرستی کردند از آن مرحله به بعد کسانیکه اهل تو به و انابه و گرایش به حق بودند از فیض الهی برخوردار شدند خدا اینها را به راه راست هدایت کردن ﴿فهدی الله الّذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحقّ بإذنه و الله یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم﴾ این هدایت پاداشی است که هدایت مستأنف است.
در جریان کثرت گرایی و پلورالیزم تا کنون محور بحث مشخص شد که مسئله زندگی مسالمت آمیز از بحث بیرون است پلورالیزم دیپلماسی از بحث بیرون است اینها حق است یعنی خود اسلام میداند که همه مردم مسلمان نخواهند شد خودش به وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود که ﴿ولئن أیتت الذین اوتوا الکتاب بکلّ آیة ما تبعوا قبلتک﴾ عدّهای هستند که هر چه هم معجزات بیاوری آنها باور نمیکنند ایمان نمیآورند پس یک عدّه مسلمانند یک عدّه یهودی اند یک عدّه مسیحی اند یک عدّه صابئینند و یک عده هم لامذهب. اینها را خدا در قرآن کریم به پیغمبر فرمود که با مسلمانها اینچنین زندگی کنید با اهل کتاب اینچنین زندگی کنید و با کافران هم اینچنین زندگی کنید این زندگی مسالمتآمیز در سه بخش اسلامی، توحیدی و انسانی را قرآن بازگو کرد که با کفّاری که کاری با شما ندارند چگونه زندگی کنید هرگز شروع به حمله نکنید مگر آنها مهاجمانه حمله کنند و مانند آن پس کثرت گرائی به معنای زندگی مسالمت آمیز جهانی را قرآن امضاء کرده است در سورهٴ مبارکهٴ ممتحنه فرمود تا وقتی که کسی مزاحم شما نبود در تبعید رهبران شما، در زندان کردن مسلمانها هیچ کاری با شما نداشتند علیه اسلام و مسلمانان قیام و اقدامی نکردند خدا نهی نمیکند و نمیگوید با آنها رابطه نداشته باشید پس اینها کلاً از محل بحث بیرون است بحث در کثرت گرائی راجع به مسائل دینی است که آیا این قرائتهای مختلف، ادیان مختلف یا دین واحد و قرائتهای مختلف اینها همه صحیح است یا نه آنچه قبلاً گذشت 5 مطلب بود مربوط به 5 علم که بطور فهرست حالا یکی پس از دیگری باز گو میشود که اگر خواستید تقریر کنید در اذهان شریف شما بیشتر بماند آن مسائلی که مربوط به 5 علم بود و در بحث دیروز بازگو شد این بود از نظر هستی شناسی جا برای تکثر و پلورالیزم نیست یعنی چه؟ ما هستیشناسی بحث شد و معرفت شناسی بحث شد و اصول فقه بحث شد و فقه بحث شد و کلام در این ٥ رشته جا برای کثرتگرایی نیست از نظر هستیشناسی هر چیزی واقعیت خاص خودش را دارد با اعتبارات و نسب و اضافات عوض نمیشود یعنی یک موجود واقعی در موطن خودش یک حقیقتی است که با اختلاف نسبت عوض نمیشود این موجود اگر جزء جمادات یا نباتات یا حیوانات یا انسانها یا فرشتههاست و مانند آن چه طبیعی چه فراطبیعی هر موجودی فی نفسه واحد ثابت لا یتغیر، حقائق اشیاء هم نظیر امور اعتباری نیستند مثلاً یمین و یسار بودن، جلو و دنبال بودن و بالا و پائین بودن نزدیک و دور بودن اینها امور اضافی است اینها یک واقعیتی در خارج جدای از طرف نسبت ندارند مثلاً درخت موجود است زمین موجود است آب موجود است امّا دوری و نزدیکی، طرف راست و چپ اینها یک وجود خارجی جدا داشته باشند این چنین نیست این به اختلاف افراد فرق میکند مثلاً یک درختی که د یک جایی موجود است آن ممکن است نسبت به کسی طرف راست باشد نسبت به کسی طرف چپ باشد نسبت به کسی جلو باشد نسبت به کسی دنبال باشد نسبت به کسی کوچکتر باشد نسبت به کسی بزرگتر باشد این قرب و بعد و یمین و یسار و امام و خلف و صغر و کبر، اینها با نسب گوناگون عوض میشود اما درخت، درخت است دیگر. حقیقت اشیاء جزء امور اضافی و نسبی نیستند که هستی هر چیزی نسبت به افراد فرق بکند پس از نظر هستی شناسی هرچیزی واقعیت خاص خود را دارد و با تغیر نسبتها و اضافه ها دگرگون نخواهد شد این یک.
از هستی شناسی که فراغت کردیم نوبت به معرفت شناسی میرسد حقائقی که در عالم طبیعت هست یا حقائقی که در ماوراء طبیعت هست اینچنین نیست که ما مصوبه باشیم بگوئیم هر کسی هر جور فهمید درست فهمید معرفتها فرق میکند ولی بالا خره یکی درست است بقیه غلط، یکی مطابق با واقع است و بقیه مطابق واقع نیست معارف نظیر نسب و اضافات نیستند نظیر یمین و یسار نیستند مثلاً یک کسی که رفته یک سمت راست درخت ایستاده این واقعاً طرف راست درخت است یک کسی که در آن طرف ایستاده طرف چپ درخت ایستاده، راست و چپ اینچنینند جلو و دنبال و بالا و پائین و کوچکی و بزرگی هم اینچنین است یک چیزی ممکن است از درخت بزرگتر باشد یک چیزی ممکن است از درخت کوچکتر باشد اینها با اختلاف در نسب فرق میکند اما حالا یک کسی مهندس کشاورزی است در تشخیص بیماری این درخت چند جور نظر دادند چند تا مهندس همه درست باشند که نیست بالاخره یکی درست است از نظر معرفت شناسی یکی مطابق با واقع است و اگر گزارش دادند یکی از این گزارشها صادق است و بقیه کاذب سخن در این نیست که کدام صدق، نافع است و کدام صدق نافع نیست کجا راست بگوئیم کجا دروغ بگوئیم که حکم اخلاقی است بحث در معرفت شناسی است یکوقت است آدم ممکن است دروغ بگوید که دروغ مصلحت آمیز لازم است و کذب مصلحت آمیز بهتر از صدق مفسده انگیز است آن مسئلة اخلاقی است که رأساً از محل بحث بیرون است محل بحث در معرفت شناسی این است که این گزارشی که مهندس میدهد میگوید این درخت اینگونه است یک مهندس دیگر گزارش میدهد که این درخت اینگونه نیست اینها طرفی النقیضند بالاخره یکی درست است و یکی نیست ما که مصوبه نیستیم که بگوئیم هر کسی هر چه فهمید درست فهمید که پس از نظر معرفت شناسی جا برای پلورالیزم نیست جا برای کثرت گرایی نیست که هر کسی هر چه فهمید درست بفهمد میآییم در علم سوم که علم اصول فقه است آیا این قرائتها، همهشان حجّت هستند بحث از حجّت و غیر حجّت یک بحث اصول فقه است در اصول فقه ثابت میشود چه حجّت است چه حجّت نیست اگر چند نفر در برداشتشان از آیه یا روایه اختلاف داشتند دراینکه محتوای آیه و مراد خدا یک چیز معین است نه چند چیز، حرفی نیست دراینکه از نظر معرفت شناسی بعضی از اینها مطابق با واقع هستند و صواب، بعضی از اینها مخالف واقعند و خطا، این هم حرفی نیست آن یکی به هستیشناسی برمیگردد دومی به معرفت شناسی، سومی الآن بحث در اصول فقه است بحث اصولی است که آیا حجّت است یا نه، بله این اگر روشمند بود مجتهدانه بود با حفظ مقدمات بود از راه رفت حجّت است برای خودش و مقلّدانش و اگر مطابق با واقع بود یا مطابق با واقع نبود در ثواب و اجر فرق دارد وگرنه از نظر بحث اصولی هر دو حجّت است وامّا اگر کسی روشمندانه و مجتهدانه وارد مسائل دین نشد یک مختصری، چند سالی چهار تا نوار گوش داد چهار تا سخنرانی گوش داد چهار تا محضر دید بدون اینکه مکتب ببیند این هم خود را جزو قاریان دین تلقی کرد که میتواند از دین برداشت کند این چون روشمند نبود از راه نرفت فهم او برای او حجّت نیست و اگر برابر فهم خودش عمل کرد در قیامت معاقب است این حجّتی ندارد بین خود و بین خدای خود این علم سوم که علم اصول فقه است بخش چهارم علم فقه است در فقه خوب اگر کسی روشمندانه، مجتهدانه برداشتی از کتاب و سنّت و مبادی دین داشت وجوب اطاعت دارد و باید اطاعت کند و اگر اطاعت نکرد معصیت کرده و مانند آن این وجوب اطاعت و صحت معامله یا صحت این عقد و مانند آن حکم فقهی است چه تکلیفی باشد چه وضعی، او را فقه باید مشخص بکند اگر روشمندانه کسی این کار را کرد عملش میشود واجب و اگر انجام داد میشود صحیح. مرحلهٴ پنجم علم کلام است بخشهای کلامی است که اگر کسی روشمندانه این کار را انجام داد به واقع رسید دو تا ثواب دارد و اگر مجتهدانه و روشمندانه انجام داد و به واقع نرسید یک ثواب دارد این همان است که میگویند للمجتهد المصیب أجران للمخطئ أجر واحد اینها علوم پنجگانه هستند که در هیچ کدام از این علوم پنجگانه جا برای پلورالیزم نیست جا برای کثرت گرایی که هر کسی هر چه بفهمد حق است نیست از آن طرف ذات اقدس اله مکرر فرمود که دین یکی بیش نیست ﴿إنّ الدین عندالله الإسلام﴾ چون دین برای هدایت بشر است بشر هم بیش از یک واقعیت ندارد دین که برای رنگ نیامده برای زبان و زمان نیامده دین که برای شرق و غرب نیامده دین که برای نژاد و قبیله و قوم نیامده دین برای انسانیت انسان آمده و انسانیت انسان هم یکی است این آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ روم ناظر به این است که انسانیت انسان تغییر پذیر نیست اینکه فرمود ﴿فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله فطر الناس علیها﴾ بعد به صورت لای نفی جنس فرمود ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ این انسان فطرتش عوض نمیشود نه غیر خدا میتواند عوض کند نه خدا عوض میکند اما غیر خدا عوض نمیکند چون قدرتش را ندارد خدا عوض نمیکند چون انسان را به احسن تقویم آفرید از این زیباتر ممکن نیست پس برای چه عوض کند اگر ﴿لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم﴾ اگر در کنار این احسن تقویم خدا شده ﴿أحسن الخالقین﴾ وجهی ندارد که این أحسن المخلوقین را دگرگون کند لذا بصورت لای نفی جنس فرمود ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ تنها او میتواند خلیفة الله باشد لذا اگر چیزی بخواهد این فطرت را شکوفا کند: یثیروا لهم دفائن العقول بشود همان اسلام است از آن جهت فرمود ﴿و من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه﴾ هم بعد مثبت را فرمود که ﴿إنّ الدین عند الله الإسلام﴾ هم بعد منفی را فرمود ﴿من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه﴾ هم محور قبول را بازگو کرد که این تغییر پذیر نیست ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ برای اینکه به احسن وجه آفریده شده هیچ ممکن نیست انسان خلقت انسان از این زیباتر چون اگر از این زیباتر فرض میشد و ذات اقدس اله خلق نمیکرد یا معاذالله جاهل بود که نمیدانست از این زیباتر ممکن است بعدها فهمید یا میدانست که از این زیباتر ممکن است ولی نمیتوانست یا میدانست و میتوانست ولی آن جود و سخا را نداشت والتالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله این با دو تا قیاس استثنایی تجزیه و تحلیل میشود که اگر خلق انسان از این زیباتر ممکن بود و خدا خلق نکرده بود این مقدم خلق نکردنش یا به فقد العلم است یا لفقد القدرت است یا لفقد الجود والسخا است این تالی والتالی بأسره محال فالمقدم مثله لذا فرمود ما انسان را به احسن تقویم خلق کردیم ما که عوض نمیکنیم دیگری هم که قدرتش را ندارد تنها چیزی که برای این انسان میتواند غذای روح باشد همان اسلام است که به وسیله انبیا آمده منتهی اختلافهای اقلیمی، زمانی، مکانی، جهات دیگر باعث شد که شرعه و منهاج عوض شده لکلّ شرعةً و منهاجاً بعضی از امورند که همیشه حرام بودند مثل ربا همیشه حرام بود شرب خمر همیشه حرام بود اینطور نیست که مثلاً میگساری در یک دینی حلال بوده معاذالله در اسلام تحریم شده است اینها که خطوط کلی فقه هستند خطوط کلی اخلاق هستند خطوط کلی حقوق هستند اینها در همه ادیان یکی است مثل اینکه خطوط کلی عقاید در همه ادیان یکی است میماند خطوط جزئی فقه که مثلاً آنها چند روز، روزه میگیرند اینها چند روز، روزه میگیرند آنها به آن طرف نماز میخوانند اینها به این طرف نماز میخوانند خطوط جزئی فقه اینها شرعه و منهاج است که عوض شدنی است اینها مهم نیست مطلب دیگر آن است که اینها که به سمت کثرت روی آوردند و گرایش پیدا کردند گاهی به بعضی از آیات نظیر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ بقره و مائده استشهاد میکنند که خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن خودش فرمود به اینکه هر کسی چه مسلمان چه یهودی چه مسیحی چه صابئ اینها هر کدام از اینها هر دینی داشته باشند مقبول حق است و آسیبی نمیبینند در سورهٴ مبارکهٴ مائده با سورهٴ مبارکهٴ بقره با یک تفاوت مختصری ذکر فرمود که ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئون والنصاری﴾ آنهایی که ﴿من آمن بالله والیوم الآخر﴾ آیهٴ ٦٢ سوره بقرهٴ این است ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین﴾ این چهار گروه را نام میبرد از مجوس نام نمیبرد و از مشرک نام نمیبرد آن که در سورهٴ حج است بحثش کاملاً جداست در سورهٴ حج دارد که از مؤمنان و یهودیها و مسیحیها و صابئان و مجوس و مشرک در قیامت حساب میخواهد آن آیهٴ سورهٴ حج کاری به پلورالیزم و کثرت گرایی و اینها ندارد اصلاً آن تهدید هم همراه دارد اما این آیه و آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ مائده چرا خوب فرمود هر کسی این امور سهگانه را داشته باشد اهل نجات است که به آن تمسک کردند و اصراری هم داشتند که هر کسی میتواند دارای دین خاص خودش باشد ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله﴾ یک, ﴿والیوم الآخر﴾ دو, و ﴿عمل صالحاً﴾ این سه, ﴿فلهم أجر عند ربّهم ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ آنها به این آیه تمسک میکردند برای کثرت گرایی دینی این سخن هم شاهد داخلی بر خلاف اوست و هم شاهد خارجی. شاهد داخلی همان است که در نوبتهای قبل از سیدنا الاستاد علامه طباطبایی نقل شده است که قرآن کریم در همین آیه فرمود گذشته از ایمان به خدا و قیامت از وحی و نبوت سخنی به میان نیاورد سرّش آن است که عملی در فرهنگ قرآن صالح است که مطابق با دستور حجّت عصر باشد این یک, عملی که بر خلاف دستور حجّت عصر است که قرآن او را عمل صالح نمیداند و اگر حجّت عصر وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم است کسی بخواهد به دستور او عمل کند قهراً به نبوت و رسالت او هم ایمان آورده است پس اصل سوم از اصول سهگانهٴ دین به ضمیمهٴ عمل صالح در عنوان و عمل صالحاً اشراب شده است هرگز ذات اقدس اله عمل منسوخ را صالح نمیداند چون وقتش گذشت دیگر این شاهد داخلی شاهد خارجی این است که آیات فراوانی در قرآن کریم هست که اهل کتاب را خطاب قرار میدهد و از آنها به عنوان کافر یاد کرده، آنها را تهدید کرده، دعوت کرده به اسلام که بپذیرید حتی تهدید به جنگ کرده نشد جزیه بدهید در سورهٴ مبارکه توبه دارد که اینها ﴿ولایدینون دین الحق… حتّی یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون﴾ اینها که دین حق را قبول نمیکنند پس باید جزیه بدهند خوب اگر مسیحیت بعد از نزول قرآن باز هم حق است یهودیت بعد از نزول قرآن باز هم حق است اینها یدینون دین الحق چرا ﴿لایدینون دین الحق﴾ در سورهٴ مبارکهٴ توبه که این بحثها مفصل گذشت و خواندیم که اینها ﴿لایدینون دین الحق﴾ و باید جزیه بدهند پس معلوم میشود که دینشان حق نیست دیگر خوب این چه پلورالیزمی است چه کثرت گرایی است که اینها را دین حق نمیداند آیهٴ 29 سورهٴ مبارکهٴ توبه بود که مفصل هم اینجا بحث شد فرمود ﴿قاتلوا الّذین لایؤمنون بالله و لابالیوم الآخر ولایحرّمون ماحرّم الله و رسوله ولایدینون دین الحق من الّذین أُوتوا الکتاب﴾ اینها ایمان به خدا دارند اما در همان محدوده اگر ایمان به خدا دارند همان خدا به آنها گفته که من در تورات شما من نوشتم بشارت دادم به پیغمبر و پیغمبر هم آمد دیگر چرا ﴿یحرّفونه من بعد ماعقلوه﴾ شما ﴿یعرفونه کما یعرفون أبنائهم﴾ شما این پیغمبر را مثل فرزندانتان میشناسید پس چرا ایمان نمیآورید خوب اگر بگویند نه ماندن بر یهودیت همچنان حق است ماندن بر مسیحیت همچنان حق است اینهمه تازیانههای قرآنی برای چیست فرمود شما که میشناسید در کتابتان هم نوشته بشارت هم دادیم پس قبول کنید نشد قاتلوا فرمود با همین اهل کتاب مبارزه کنید ﴿من الذین أُوتوا الکتاب حتّی یعطوا الجزیة عن یدٍ وهم صاغرون﴾ اینها به خدا معتقد نیستند اگر به خدا معتقد بودند همین خدا فرمود در تورات در انجیل فرمود که من بعد از اینها پیغمبر خاتم میآورم این هم پیغمبر خاتم، شما هم میشناسید ﴿یعرفونه کما یعرفون أبنائهم﴾ خوب چرا ایمان نمیآورید اینکه مکرر در مکرر آنها را به اسلام دعوت کرد وجود مبارک پیغمبر نامه نوشت، مباهله کرد، معلوم میشود که انسان نمیتواند با بودن قرآن بر همان انجیل منسوخ و تورات منسوخ بماند بالاخره خطوط کلی آنرا که قرآن تصدیق کرده اگر اینها بگویند ما معتقدیم که خدا هست و واحد است و لاشریک له خوب اینها مطابق با قرآن است عمده آن است که در منهاج و شریعت تابع این باشیم و نبوت وجود مبارک پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم را قبول بکنیم.
سؤال: جواب: بله آنهایی که درباره کفار گفتند کفار بالاخره قبول نکردند ولی کاری با شما ندارند اینها کسانی هستند که به دین خودشان هم عمل نمیکنند اینها ﴿یحرّفون الکلم عن مواضعه﴾ و ﴿ویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ اینها علمای درباری هستندکه تورات نویس هستند انجیل نویس هستند شبانه عوض میکنند و بعد میگویند که این تورات است ﴿لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ با اینها مبارزه میکند آن عوام بیچاره را هم اینها در بند کشیدند فرمود اینها ﴿یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ خوب آنکه کافر است کاری با آدم ندارد حجّت خدا هم بر او بالغ نشده چیزی هم نمیفهمد فرمود یک زندگی مسالمت آمیز داشته باشید مادامی که کاری با شما ندارند با اینها هم فرمود زندگی مسالمت آمیز داشته باشید فرمود اینها مرزشان را مشخص کنند بگویند ما کافریم بگویند ما تورات را قبول نداریم انجیل را قبول نداریم چرا حالا شب نویس دارند و شب نامه دارند روز آن را به عنوان تورات میفروشند ﴿فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا ثمناً قلیلاً﴾ بنابراین اینچنین نیست که آن آیه کثرتگرایی دینی را امضا بکند بگوید که یهودیها درست هستند مسیحیها درست هستند صائبان همه درست هستند هر کس هر چیزی گفت درست است.
سؤال: جواب: آنها مثل زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جزیه را میپذیرند در چهره پرچم وجود مبارک حضرت حجت سلام الله علیه نوشته است که البیعة لله. حکومت، حکومت اسلامی خواهد بود در کل جهان نه اینکه همه اینها مسلمان خواهند شد از آیات سورهٴ مبارکهٴ مائده که بحثش گذشت کاملاً برمیآید که یهودیها تا روز قیامت هستند مسیحیها تا روز قیامت هستند نسلشان منقرض نمیشود و به عذاب اختلاف هم مبتلا هستند منتهی آن روز جزیه میدهند در سورهٴ مبارکهٴ مائده دربارهٴ یهودیها و درباره مسیحیها با این تفاوت یک جا اغراء تعبیر شده و یک جا القا فرمود ﴿فأغرینا بینهم العدواة والبغضاء إلی یوم القیامة﴾ این یک درباره گروه دیگر ﴿و ألقینا بینهم العداوة والبغضاء إلی یوم القیامة﴾ معلوم میشود إلی یوم القیامة اینها هستند منقرض نمیشوند با اختلاف زندگی میکنند بیچارهها، منتهی آن روز جزیه میدهند مثل همان اهل کتابی که در صدر اسلام در حضور پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم بودند و جزیه میدادند این حدیثی که در بحث دیروز خوانده شد از این کتاب شریف که وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود الأنبیاء إخوة و أُمهاتهم شتّی و دینهم واحد بعضی از آقایان سعیشان مشکور زحمت کشیدند از مسند احمد حنبل، از صحیح مسلم، از مستدرک از بسیاری از این جوامع روایی اهل سنت این حدیث شریف پیدا شده یعنی در صحیح مسلم، جلد هفتم، صفحهٴ 96 در مسند احمد حنبل جلد دوم، صفحه 319 و مانند آن هست که حضرت فرمود الأنبیاء إخوة أُمهاتهم شتّی و دینهم واحد.
سؤال: جواب: حجت است اصلش همه احکامش باید به صورت حجت اصل باشد یعنی عباداتش اینچنین باشد دیگر لحم خنزیر نخورند دیگر شراب نخورند دیگر ربا نخورند که أخذهم الربا نباشد و مانند آن عملی را قرآن صالح میداند که مطابق با دستور حجت عصر باشد.
سؤال: جواب: آنهایی را که تحریم کرده عمل صالح دیگر نیست ﴿إنّما الخمر والمیسر و الأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه﴾ خوب این دیگر عمل صالح نیست که هر جا هم که هستید ﴿فوّلوا وجوهکم شطره﴾ المسجد الحرام دیگر مستدبراً نماز خواندن عمل صالح نیست که ﴿فمن شهد منکم الشهر فلیصمه﴾ اگر کسی در ماه مبارک رمضان روزه نگیرد در غیر ماه مبارک رمضان روزه بگیرد که عمل صالح نیست که آن وقت کدام عمل میشود صالح؟
سؤال: جواب: اینها اخلاقیات کلی است خطوط کلی اخلاق است، خطوط کلی فقه است که امضا شده اما اگر کسی بعضی عمل را مثلاً راست گفته مال کسی را نخورده ولی شراب هم خورده، نماز هم نخوانده، روزه را هم که خورده این دیگر عمل صالح انجام نداد دیگر یعنی اگر کسی القاب و اینها هیچ نقشی ندارد کسی به خدا و قیامت معتقد باشد یک, به پیغمبر معتقد باشد سه به مبدا و معاد و اینها, و کارهای او هم برابر با حجّت عصر باشد حجّت هر عصر در عصر حضرت آدم حکم آن بود در عصر حضرت ابراهیم حکم بود تا رسید به عصر پیغمبر اسلام علیهم الصلاة و علیهم السلام این یک اصل کلی قرآنی است لذا قرآن کریم از یهودیهای زمان حضرت موسی به عظمت نام میبرد ﴿و من أهل الکتاب أمّة قائمة یتلون آیات الله﴾ از آنها در نهایت تجلیل و تکریم نام میبرد همانطوری که پیغمبر اصحابی داشت وجود مبارک حضرت عیسی سلام الله علیهم أجمعین حواری داشتند وجود مبارک حضرت موسی سلام الله علیه هم اصحاب خاص داشت از آنها خیلی با عظمت قرآن کریم نام میبرد ﴿و من أهل الکتاب أمّة قائمة یتلون آیات الله﴾ خوب اینها کسانی هستند که اهل بهشت هستند حق شفاعت هم احیاناً دارند این اصل کلی است هر کسی در هر عصری به خدا معتقد بود به قیامت معتقد بود به حجّت آن عصر معتقد بود و طبق دستور حجّت عصر عمل کرد خواه آن حجّت عصر وجود مبارک موسای کلیم باشد خواه آن حجّت عصر وجود مبارک عیسای مسیح باشد تا به عصر خود ما که الآن پیغمبر اسلام است و وجود مبارک حضرت حجّت، باید به دستور حجّت عصر عمل بشود تا عمل بشود صالح این شاهد داخلی آن هم شاهد داخلی که اینطور تعبیر میکند که اینها کافرند اینها ﴿لایدینون دین الحق﴾ خوب اگر هر کسی به مذهب خودش باقی باشد حق باشد که دین حق دارد که.
سؤال: جواب: جاهل قاصر چون ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة﴾ نیست رفع القلم از مالایعلمون خوب کسی که جاهل است قلم تکلیف از او برداشته شده و قرآن کریم کسی را اهل هلاکت میداند که برای او ﴿قد تبیّن الرشد من الغیّ﴾ باشد فرمود ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة﴾ فرمود کسی که مطلب برای او روشن نشد مثل کفار مستضعفی که در مناطق دوردست کافر نشین به سر میبرند آنها که اهل جهنّم نیستند این وعده بهشت شامل حال آنها نمیشود این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ بقره و سورهٴ مائده وعده بهشت را به آن افرادی داده است که از نظر اصولی معتقد و از نظر فروع عملشان با حجت عصر مطابق باشد اینها بهشتی هستند اما آنها که کافر مستضعفند دسترسی ندارند جاهل هستند آنها معذب نیستند نه بهشتی هستند حالا کجا به سر میبرند چطور مشمول لطف الهی هستند حساب خاص خودش را دارد اعراف هستند یا جای دیگرند بحث بر این است که اینها اگر بخواهند که سعادتمند باشند چون این پلورالیستها میگویند اینها سعادت است اینها کمال است اینها راه حق است اینها دین حق است داعی نداریم ما اینها را دعوت بکنیم قرآن میفرماید که سعادت و کمال و بهشت رفتن مال کسی است که از نظر اصول، اصولی معتقد باشد و از نظر فروع هم طبق دستور حجّت عصر عمل کرده باشد.
والحمد لله رب العالمین
در این آیه از اختلاف و پراکندگی نهی میکند و باعث عذاب الهی میداند
کسانی که در دین انبیاء اختلاف ایجاد کردند آن به آسانی قابل حلّ نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
این آیه بشر اوّلی را برابر با فطرت خود آنها متحد میداند و وحدت را امضاء میکند و اختلاف و پراکندگی را نهی میکند و باعث عذاب الهی میداند بعد میفرماید به اینکه این قضای الهی بر این مستقر شد که فرصت کافی به اینها داده بشود تا روز قیامت لذا عذاب اینها سریع نخواهد بود و این اختلاف ناظر به مسائل دینی است که اختلاف در دین است و گرنه اختلافهای خارج از دین با دین حلّ میشود یعنی اگر کسی درمسائل مالی اختلاف دارد بوسیلة محکمة دین حل میشود اختلاف در مسائل سیاسی دارد با مراجعة به سیاستهای الهی حل میشود و مانند آن. امّا اختلاف در خود میزان و ترازوست اختلاف در خود آراء دینی است آن دیگر قابل حلّ نیست میفرماید این اختلاف از خود بشر برخواست نه از طرف ذات اقدس اله اختلافهای سیاسی و طبقاتی را انبیاء حلّ کردند و لی کسانی که در دین انبیاء اختلاف ایجاد کردند آن به آسانی قابل حلّ نیست در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ قصص به این صورت آمده است که ﴿إنّ فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً یستضعف طائفةً منهم یذبّح أبنائهم و یستحیی نساءهم إنّه کان من المفسدین﴾ این فاصلة طبقاتی این تعدد و پراکندگی و تشتت را فرعون اعمال کرده است این اختلاف سیاسی و اجتماعی است که بوسیلة قیام موسای کلیم سلام الله علیه برطرف شد عدّهای که قابل هدایت نبودند به عذاب الیم گرفتار شدند بنی اسرائیل ماندند فرمود ﴿و أورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض و مغاربها﴾ بعد هم این اصل کلی است ﴿و نرید أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمةً ونجعلهم الوارثین﴾ پس اگر اختلاف سیاسی و اجتماعی و مانند آن بوسیلة سران طغیان و ستم رخ بدهد انبیاء الهی او را حلّ میکنند ولی اگر علماء دین در خود دین اختلافی ایجاد کردند 72 ملّت شدند بعد خود ترازوها مختلف است این است که قابل برداشتن نیست ما اختلاف در اوزان و مقادیر را با ترازو حلّ میکنیم اگر ترازوها باهم اختلاف داشتند چه باید کرد لذا ذات اقدس اله در این زمینه فرمود اینها که دین را به صورتهای گوناگون در آوردند مستحق عذاب الهیاند چه اینکه در همین آیهٴ محل بحث دارد و آیهٴ 14 سورهٴ مبارکهٴ شوری هم به همین صورت است که فرمود این انبیاء عظام و انبیاء اولوالعزم علیهم السلام دین واحد آوردند آنگاه در آیهٴ 14 سورهٴ مبارکهٴ شوری فرمود ﴿و ما تفّرقوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم﴾ این اختلاف در مذهب و جنگ 72 ملت اینها عالمانه است یعنی روی اهداف شخصی و اغراض شخصی در قبال هم مذهب ساختند ﴿وما تفرّقوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم و لولا کلمة سبقت من ربّک إلی اجل مسمّی لقضی بینهم﴾ اگر آن قضای الهی نبود که باید مهلت داشته باشد به حیات همة اینها خاتمه داده میشد.
چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ بقره آیة 213 به این صورت بیان شده بود آن جا مفصل بحث شد آیهٴ ٢١٣ سورهٴ مبارکهٴ بقره ﴿کان الناس أُمة واحدة﴾ بشر به طبع اوّلی واحد بود فطرات همه یکی، خواستة همه یکی، انبیاء آمدند و بعد هم یک اختلاف طبیعی پیدا کردند و این اختلاف طبیعی یک چیز مذمومی نیست در حقوقشان در مسائل مالیشان در مسائل زندگی شان بالاخره یک اختلافاتی پیش میآید انبیاء آمدند برای حلّ اختلاف و اختلافاتشان قابل حلّ بود از آن به بعد یک عدّه علما در همین ره آورد انبیاء تحریفی کردند و خود این ترازوها را دستکاری کردند کم و زیاد کردند شد 72 ملت، فرمود ﴿کان الناس أُمّة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحق﴾ این با بالحق در اینجا یا باء مصاحبه است یا باء ملابسه یعنی کتابی را که ذات اقدس اله به انبیاء عطا کرده است در کسوت حق است یا در صحبت حق است از این جامه جدا نمیشود و از این صاحب جدا نمیشود کتابی است همراه با حق ﴿لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه﴾ تا این کتاب و دین حق بین مردم اختلافاتشان را حلّ کند و داوری کند بین مردم بعد فرمود ﴿و ما اختلف فیه﴾ در این کتاب و در این دین ﴿إلاّ الّذین أُوتوه من بعد ما جائتهم البینات﴾ یعنی بعد از اینکه ﴿تبیّن الرشد من الغی﴾ بعد از اینکه مطلب برای اینها روشن شد دستکاری کردند وگرنه جنگ 72 ملت پدید نمیآمد چرا اینکار را کردند؟ ﴿بغیاً بینهم﴾ روی ظلم و هوا پرستی کردند از آن مرحله به بعد کسانیکه اهل تو به و انابه و گرایش به حق بودند از فیض الهی برخوردار شدند خدا اینها را به راه راست هدایت کردن ﴿فهدی الله الّذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحقّ بإذنه و الله یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم﴾ این هدایت پاداشی است که هدایت مستأنف است.
در جریان کثرت گرایی و پلورالیزم تا کنون محور بحث مشخص شد که مسئله زندگی مسالمت آمیز از بحث بیرون است پلورالیزم دیپلماسی از بحث بیرون است اینها حق است یعنی خود اسلام میداند که همه مردم مسلمان نخواهند شد خودش به وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود که ﴿ولئن أیتت الذین اوتوا الکتاب بکلّ آیة ما تبعوا قبلتک﴾ عدّهای هستند که هر چه هم معجزات بیاوری آنها باور نمیکنند ایمان نمیآورند پس یک عدّه مسلمانند یک عدّه یهودی اند یک عدّه مسیحی اند یک عدّه صابئینند و یک عده هم لامذهب. اینها را خدا در قرآن کریم به پیغمبر فرمود که با مسلمانها اینچنین زندگی کنید با اهل کتاب اینچنین زندگی کنید و با کافران هم اینچنین زندگی کنید این زندگی مسالمتآمیز در سه بخش اسلامی، توحیدی و انسانی را قرآن بازگو کرد که با کفّاری که کاری با شما ندارند چگونه زندگی کنید هرگز شروع به حمله نکنید مگر آنها مهاجمانه حمله کنند و مانند آن پس کثرت گرائی به معنای زندگی مسالمت آمیز جهانی را قرآن امضاء کرده است در سورهٴ مبارکهٴ ممتحنه فرمود تا وقتی که کسی مزاحم شما نبود در تبعید رهبران شما، در زندان کردن مسلمانها هیچ کاری با شما نداشتند علیه اسلام و مسلمانان قیام و اقدامی نکردند خدا نهی نمیکند و نمیگوید با آنها رابطه نداشته باشید پس اینها کلاً از محل بحث بیرون است بحث در کثرت گرائی راجع به مسائل دینی است که آیا این قرائتهای مختلف، ادیان مختلف یا دین واحد و قرائتهای مختلف اینها همه صحیح است یا نه آنچه قبلاً گذشت 5 مطلب بود مربوط به 5 علم که بطور فهرست حالا یکی پس از دیگری باز گو میشود که اگر خواستید تقریر کنید در اذهان شریف شما بیشتر بماند آن مسائلی که مربوط به 5 علم بود و در بحث دیروز بازگو شد این بود از نظر هستی شناسی جا برای تکثر و پلورالیزم نیست یعنی چه؟ ما هستیشناسی بحث شد و معرفت شناسی بحث شد و اصول فقه بحث شد و فقه بحث شد و کلام در این ٥ رشته جا برای کثرتگرایی نیست از نظر هستیشناسی هر چیزی واقعیت خاص خودش را دارد با اعتبارات و نسب و اضافات عوض نمیشود یعنی یک موجود واقعی در موطن خودش یک حقیقتی است که با اختلاف نسبت عوض نمیشود این موجود اگر جزء جمادات یا نباتات یا حیوانات یا انسانها یا فرشتههاست و مانند آن چه طبیعی چه فراطبیعی هر موجودی فی نفسه واحد ثابت لا یتغیر، حقائق اشیاء هم نظیر امور اعتباری نیستند مثلاً یمین و یسار بودن، جلو و دنبال بودن و بالا و پائین بودن نزدیک و دور بودن اینها امور اضافی است اینها یک واقعیتی در خارج جدای از طرف نسبت ندارند مثلاً درخت موجود است زمین موجود است آب موجود است امّا دوری و نزدیکی، طرف راست و چپ اینها یک وجود خارجی جدا داشته باشند این چنین نیست این به اختلاف افراد فرق میکند مثلاً یک درختی که د یک جایی موجود است آن ممکن است نسبت به کسی طرف راست باشد نسبت به کسی طرف چپ باشد نسبت به کسی جلو باشد نسبت به کسی دنبال باشد نسبت به کسی کوچکتر باشد نسبت به کسی بزرگتر باشد این قرب و بعد و یمین و یسار و امام و خلف و صغر و کبر، اینها با نسب گوناگون عوض میشود اما درخت، درخت است دیگر. حقیقت اشیاء جزء امور اضافی و نسبی نیستند که هستی هر چیزی نسبت به افراد فرق بکند پس از نظر هستی شناسی هرچیزی واقعیت خاص خود را دارد و با تغیر نسبتها و اضافه ها دگرگون نخواهد شد این یک.
از هستی شناسی که فراغت کردیم نوبت به معرفت شناسی میرسد حقائقی که در عالم طبیعت هست یا حقائقی که در ماوراء طبیعت هست اینچنین نیست که ما مصوبه باشیم بگوئیم هر کسی هر جور فهمید درست فهمید معرفتها فرق میکند ولی بالا خره یکی درست است بقیه غلط، یکی مطابق با واقع است و بقیه مطابق واقع نیست معارف نظیر نسب و اضافات نیستند نظیر یمین و یسار نیستند مثلاً یک کسی که رفته یک سمت راست درخت ایستاده این واقعاً طرف راست درخت است یک کسی که در آن طرف ایستاده طرف چپ درخت ایستاده، راست و چپ اینچنینند جلو و دنبال و بالا و پائین و کوچکی و بزرگی هم اینچنین است یک چیزی ممکن است از درخت بزرگتر باشد یک چیزی ممکن است از درخت کوچکتر باشد اینها با اختلاف در نسب فرق میکند اما حالا یک کسی مهندس کشاورزی است در تشخیص بیماری این درخت چند جور نظر دادند چند تا مهندس همه درست باشند که نیست بالاخره یکی درست است از نظر معرفت شناسی یکی مطابق با واقع است و اگر گزارش دادند یکی از این گزارشها صادق است و بقیه کاذب سخن در این نیست که کدام صدق، نافع است و کدام صدق نافع نیست کجا راست بگوئیم کجا دروغ بگوئیم که حکم اخلاقی است بحث در معرفت شناسی است یکوقت است آدم ممکن است دروغ بگوید که دروغ مصلحت آمیز لازم است و کذب مصلحت آمیز بهتر از صدق مفسده انگیز است آن مسئلة اخلاقی است که رأساً از محل بحث بیرون است محل بحث در معرفت شناسی این است که این گزارشی که مهندس میدهد میگوید این درخت اینگونه است یک مهندس دیگر گزارش میدهد که این درخت اینگونه نیست اینها طرفی النقیضند بالاخره یکی درست است و یکی نیست ما که مصوبه نیستیم که بگوئیم هر کسی هر چه فهمید درست فهمید که پس از نظر معرفت شناسی جا برای پلورالیزم نیست جا برای کثرت گرایی نیست که هر کسی هر چه فهمید درست بفهمد میآییم در علم سوم که علم اصول فقه است آیا این قرائتها، همهشان حجّت هستند بحث از حجّت و غیر حجّت یک بحث اصول فقه است در اصول فقه ثابت میشود چه حجّت است چه حجّت نیست اگر چند نفر در برداشتشان از آیه یا روایه اختلاف داشتند دراینکه محتوای آیه و مراد خدا یک چیز معین است نه چند چیز، حرفی نیست دراینکه از نظر معرفت شناسی بعضی از اینها مطابق با واقع هستند و صواب، بعضی از اینها مخالف واقعند و خطا، این هم حرفی نیست آن یکی به هستیشناسی برمیگردد دومی به معرفت شناسی، سومی الآن بحث در اصول فقه است بحث اصولی است که آیا حجّت است یا نه، بله این اگر روشمند بود مجتهدانه بود با حفظ مقدمات بود از راه رفت حجّت است برای خودش و مقلّدانش و اگر مطابق با واقع بود یا مطابق با واقع نبود در ثواب و اجر فرق دارد وگرنه از نظر بحث اصولی هر دو حجّت است وامّا اگر کسی روشمندانه و مجتهدانه وارد مسائل دین نشد یک مختصری، چند سالی چهار تا نوار گوش داد چهار تا سخنرانی گوش داد چهار تا محضر دید بدون اینکه مکتب ببیند این هم خود را جزو قاریان دین تلقی کرد که میتواند از دین برداشت کند این چون روشمند نبود از راه نرفت فهم او برای او حجّت نیست و اگر برابر فهم خودش عمل کرد در قیامت معاقب است این حجّتی ندارد بین خود و بین خدای خود این علم سوم که علم اصول فقه است بخش چهارم علم فقه است در فقه خوب اگر کسی روشمندانه، مجتهدانه برداشتی از کتاب و سنّت و مبادی دین داشت وجوب اطاعت دارد و باید اطاعت کند و اگر اطاعت نکرد معصیت کرده و مانند آن این وجوب اطاعت و صحت معامله یا صحت این عقد و مانند آن حکم فقهی است چه تکلیفی باشد چه وضعی، او را فقه باید مشخص بکند اگر روشمندانه کسی این کار را کرد عملش میشود واجب و اگر انجام داد میشود صحیح. مرحلهٴ پنجم علم کلام است بخشهای کلامی است که اگر کسی روشمندانه این کار را انجام داد به واقع رسید دو تا ثواب دارد و اگر مجتهدانه و روشمندانه انجام داد و به واقع نرسید یک ثواب دارد این همان است که میگویند للمجتهد المصیب أجران للمخطئ أجر واحد اینها علوم پنجگانه هستند که در هیچ کدام از این علوم پنجگانه جا برای پلورالیزم نیست جا برای کثرت گرایی که هر کسی هر چه بفهمد حق است نیست از آن طرف ذات اقدس اله مکرر فرمود که دین یکی بیش نیست ﴿إنّ الدین عندالله الإسلام﴾ چون دین برای هدایت بشر است بشر هم بیش از یک واقعیت ندارد دین که برای رنگ نیامده برای زبان و زمان نیامده دین که برای شرق و غرب نیامده دین که برای نژاد و قبیله و قوم نیامده دین برای انسانیت انسان آمده و انسانیت انسان هم یکی است این آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ روم ناظر به این است که انسانیت انسان تغییر پذیر نیست اینکه فرمود ﴿فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله فطر الناس علیها﴾ بعد به صورت لای نفی جنس فرمود ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ این انسان فطرتش عوض نمیشود نه غیر خدا میتواند عوض کند نه خدا عوض میکند اما غیر خدا عوض نمیکند چون قدرتش را ندارد خدا عوض نمیکند چون انسان را به احسن تقویم آفرید از این زیباتر ممکن نیست پس برای چه عوض کند اگر ﴿لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم﴾ اگر در کنار این احسن تقویم خدا شده ﴿أحسن الخالقین﴾ وجهی ندارد که این أحسن المخلوقین را دگرگون کند لذا بصورت لای نفی جنس فرمود ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ تنها او میتواند خلیفة الله باشد لذا اگر چیزی بخواهد این فطرت را شکوفا کند: یثیروا لهم دفائن العقول بشود همان اسلام است از آن جهت فرمود ﴿و من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه﴾ هم بعد مثبت را فرمود که ﴿إنّ الدین عند الله الإسلام﴾ هم بعد منفی را فرمود ﴿من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه﴾ هم محور قبول را بازگو کرد که این تغییر پذیر نیست ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ برای اینکه به احسن وجه آفریده شده هیچ ممکن نیست انسان خلقت انسان از این زیباتر چون اگر از این زیباتر فرض میشد و ذات اقدس اله خلق نمیکرد یا معاذالله جاهل بود که نمیدانست از این زیباتر ممکن است بعدها فهمید یا میدانست که از این زیباتر ممکن است ولی نمیتوانست یا میدانست و میتوانست ولی آن جود و سخا را نداشت والتالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله این با دو تا قیاس استثنایی تجزیه و تحلیل میشود که اگر خلق انسان از این زیباتر ممکن بود و خدا خلق نکرده بود این مقدم خلق نکردنش یا به فقد العلم است یا لفقد القدرت است یا لفقد الجود والسخا است این تالی والتالی بأسره محال فالمقدم مثله لذا فرمود ما انسان را به احسن تقویم خلق کردیم ما که عوض نمیکنیم دیگری هم که قدرتش را ندارد تنها چیزی که برای این انسان میتواند غذای روح باشد همان اسلام است که به وسیله انبیا آمده منتهی اختلافهای اقلیمی، زمانی، مکانی، جهات دیگر باعث شد که شرعه و منهاج عوض شده لکلّ شرعةً و منهاجاً بعضی از امورند که همیشه حرام بودند مثل ربا همیشه حرام بود شرب خمر همیشه حرام بود اینطور نیست که مثلاً میگساری در یک دینی حلال بوده معاذالله در اسلام تحریم شده است اینها که خطوط کلی فقه هستند خطوط کلی اخلاق هستند خطوط کلی حقوق هستند اینها در همه ادیان یکی است مثل اینکه خطوط کلی عقاید در همه ادیان یکی است میماند خطوط جزئی فقه که مثلاً آنها چند روز، روزه میگیرند اینها چند روز، روزه میگیرند آنها به آن طرف نماز میخوانند اینها به این طرف نماز میخوانند خطوط جزئی فقه اینها شرعه و منهاج است که عوض شدنی است اینها مهم نیست مطلب دیگر آن است که اینها که به سمت کثرت روی آوردند و گرایش پیدا کردند گاهی به بعضی از آیات نظیر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ بقره و مائده استشهاد میکنند که خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن خودش فرمود به اینکه هر کسی چه مسلمان چه یهودی چه مسیحی چه صابئ اینها هر کدام از اینها هر دینی داشته باشند مقبول حق است و آسیبی نمیبینند در سورهٴ مبارکهٴ مائده با سورهٴ مبارکهٴ بقره با یک تفاوت مختصری ذکر فرمود که ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئون والنصاری﴾ آنهایی که ﴿من آمن بالله والیوم الآخر﴾ آیهٴ ٦٢ سوره بقرهٴ این است ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین﴾ این چهار گروه را نام میبرد از مجوس نام نمیبرد و از مشرک نام نمیبرد آن که در سورهٴ حج است بحثش کاملاً جداست در سورهٴ حج دارد که از مؤمنان و یهودیها و مسیحیها و صابئان و مجوس و مشرک در قیامت حساب میخواهد آن آیهٴ سورهٴ حج کاری به پلورالیزم و کثرت گرایی و اینها ندارد اصلاً آن تهدید هم همراه دارد اما این آیه و آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ مائده چرا خوب فرمود هر کسی این امور سهگانه را داشته باشد اهل نجات است که به آن تمسک کردند و اصراری هم داشتند که هر کسی میتواند دارای دین خاص خودش باشد ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله﴾ یک, ﴿والیوم الآخر﴾ دو, و ﴿عمل صالحاً﴾ این سه, ﴿فلهم أجر عند ربّهم ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ آنها به این آیه تمسک میکردند برای کثرت گرایی دینی این سخن هم شاهد داخلی بر خلاف اوست و هم شاهد خارجی. شاهد داخلی همان است که در نوبتهای قبل از سیدنا الاستاد علامه طباطبایی نقل شده است که قرآن کریم در همین آیه فرمود گذشته از ایمان به خدا و قیامت از وحی و نبوت سخنی به میان نیاورد سرّش آن است که عملی در فرهنگ قرآن صالح است که مطابق با دستور حجّت عصر باشد این یک, عملی که بر خلاف دستور حجّت عصر است که قرآن او را عمل صالح نمیداند و اگر حجّت عصر وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم است کسی بخواهد به دستور او عمل کند قهراً به نبوت و رسالت او هم ایمان آورده است پس اصل سوم از اصول سهگانهٴ دین به ضمیمهٴ عمل صالح در عنوان و عمل صالحاً اشراب شده است هرگز ذات اقدس اله عمل منسوخ را صالح نمیداند چون وقتش گذشت دیگر این شاهد داخلی شاهد خارجی این است که آیات فراوانی در قرآن کریم هست که اهل کتاب را خطاب قرار میدهد و از آنها به عنوان کافر یاد کرده، آنها را تهدید کرده، دعوت کرده به اسلام که بپذیرید حتی تهدید به جنگ کرده نشد جزیه بدهید در سورهٴ مبارکه توبه دارد که اینها ﴿ولایدینون دین الحق… حتّی یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون﴾ اینها که دین حق را قبول نمیکنند پس باید جزیه بدهند خوب اگر مسیحیت بعد از نزول قرآن باز هم حق است یهودیت بعد از نزول قرآن باز هم حق است اینها یدینون دین الحق چرا ﴿لایدینون دین الحق﴾ در سورهٴ مبارکهٴ توبه که این بحثها مفصل گذشت و خواندیم که اینها ﴿لایدینون دین الحق﴾ و باید جزیه بدهند پس معلوم میشود که دینشان حق نیست دیگر خوب این چه پلورالیزمی است چه کثرت گرایی است که اینها را دین حق نمیداند آیهٴ 29 سورهٴ مبارکهٴ توبه بود که مفصل هم اینجا بحث شد فرمود ﴿قاتلوا الّذین لایؤمنون بالله و لابالیوم الآخر ولایحرّمون ماحرّم الله و رسوله ولایدینون دین الحق من الّذین أُوتوا الکتاب﴾ اینها ایمان به خدا دارند اما در همان محدوده اگر ایمان به خدا دارند همان خدا به آنها گفته که من در تورات شما من نوشتم بشارت دادم به پیغمبر و پیغمبر هم آمد دیگر چرا ﴿یحرّفونه من بعد ماعقلوه﴾ شما ﴿یعرفونه کما یعرفون أبنائهم﴾ شما این پیغمبر را مثل فرزندانتان میشناسید پس چرا ایمان نمیآورید خوب اگر بگویند نه ماندن بر یهودیت همچنان حق است ماندن بر مسیحیت همچنان حق است اینهمه تازیانههای قرآنی برای چیست فرمود شما که میشناسید در کتابتان هم نوشته بشارت هم دادیم پس قبول کنید نشد قاتلوا فرمود با همین اهل کتاب مبارزه کنید ﴿من الذین أُوتوا الکتاب حتّی یعطوا الجزیة عن یدٍ وهم صاغرون﴾ اینها به خدا معتقد نیستند اگر به خدا معتقد بودند همین خدا فرمود در تورات در انجیل فرمود که من بعد از اینها پیغمبر خاتم میآورم این هم پیغمبر خاتم، شما هم میشناسید ﴿یعرفونه کما یعرفون أبنائهم﴾ خوب چرا ایمان نمیآورید اینکه مکرر در مکرر آنها را به اسلام دعوت کرد وجود مبارک پیغمبر نامه نوشت، مباهله کرد، معلوم میشود که انسان نمیتواند با بودن قرآن بر همان انجیل منسوخ و تورات منسوخ بماند بالاخره خطوط کلی آنرا که قرآن تصدیق کرده اگر اینها بگویند ما معتقدیم که خدا هست و واحد است و لاشریک له خوب اینها مطابق با قرآن است عمده آن است که در منهاج و شریعت تابع این باشیم و نبوت وجود مبارک پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم را قبول بکنیم.
سؤال: جواب: بله آنهایی که درباره کفار گفتند کفار بالاخره قبول نکردند ولی کاری با شما ندارند اینها کسانی هستند که به دین خودشان هم عمل نمیکنند اینها ﴿یحرّفون الکلم عن مواضعه﴾ و ﴿ویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ اینها علمای درباری هستندکه تورات نویس هستند انجیل نویس هستند شبانه عوض میکنند و بعد میگویند که این تورات است ﴿لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ با اینها مبارزه میکند آن عوام بیچاره را هم اینها در بند کشیدند فرمود اینها ﴿یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً﴾ خوب آنکه کافر است کاری با آدم ندارد حجّت خدا هم بر او بالغ نشده چیزی هم نمیفهمد فرمود یک زندگی مسالمت آمیز داشته باشید مادامی که کاری با شما ندارند با اینها هم فرمود زندگی مسالمت آمیز داشته باشید فرمود اینها مرزشان را مشخص کنند بگویند ما کافریم بگویند ما تورات را قبول نداریم انجیل را قبول نداریم چرا حالا شب نویس دارند و شب نامه دارند روز آن را به عنوان تورات میفروشند ﴿فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا ثمناً قلیلاً﴾ بنابراین اینچنین نیست که آن آیه کثرتگرایی دینی را امضا بکند بگوید که یهودیها درست هستند مسیحیها درست هستند صائبان همه درست هستند هر کس هر چیزی گفت درست است.
سؤال: جواب: آنها مثل زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جزیه را میپذیرند در چهره پرچم وجود مبارک حضرت حجت سلام الله علیه نوشته است که البیعة لله. حکومت، حکومت اسلامی خواهد بود در کل جهان نه اینکه همه اینها مسلمان خواهند شد از آیات سورهٴ مبارکهٴ مائده که بحثش گذشت کاملاً برمیآید که یهودیها تا روز قیامت هستند مسیحیها تا روز قیامت هستند نسلشان منقرض نمیشود و به عذاب اختلاف هم مبتلا هستند منتهی آن روز جزیه میدهند در سورهٴ مبارکهٴ مائده دربارهٴ یهودیها و درباره مسیحیها با این تفاوت یک جا اغراء تعبیر شده و یک جا القا فرمود ﴿فأغرینا بینهم العدواة والبغضاء إلی یوم القیامة﴾ این یک درباره گروه دیگر ﴿و ألقینا بینهم العداوة والبغضاء إلی یوم القیامة﴾ معلوم میشود إلی یوم القیامة اینها هستند منقرض نمیشوند با اختلاف زندگی میکنند بیچارهها، منتهی آن روز جزیه میدهند مثل همان اهل کتابی که در صدر اسلام در حضور پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم بودند و جزیه میدادند این حدیثی که در بحث دیروز خوانده شد از این کتاب شریف که وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود الأنبیاء إخوة و أُمهاتهم شتّی و دینهم واحد بعضی از آقایان سعیشان مشکور زحمت کشیدند از مسند احمد حنبل، از صحیح مسلم، از مستدرک از بسیاری از این جوامع روایی اهل سنت این حدیث شریف پیدا شده یعنی در صحیح مسلم، جلد هفتم، صفحهٴ 96 در مسند احمد حنبل جلد دوم، صفحه 319 و مانند آن هست که حضرت فرمود الأنبیاء إخوة أُمهاتهم شتّی و دینهم واحد.
سؤال: جواب: حجت است اصلش همه احکامش باید به صورت حجت اصل باشد یعنی عباداتش اینچنین باشد دیگر لحم خنزیر نخورند دیگر شراب نخورند دیگر ربا نخورند که أخذهم الربا نباشد و مانند آن عملی را قرآن صالح میداند که مطابق با دستور حجت عصر باشد.
سؤال: جواب: آنهایی را که تحریم کرده عمل صالح دیگر نیست ﴿إنّما الخمر والمیسر و الأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه﴾ خوب این دیگر عمل صالح نیست که هر جا هم که هستید ﴿فوّلوا وجوهکم شطره﴾ المسجد الحرام دیگر مستدبراً نماز خواندن عمل صالح نیست که ﴿فمن شهد منکم الشهر فلیصمه﴾ اگر کسی در ماه مبارک رمضان روزه نگیرد در غیر ماه مبارک رمضان روزه بگیرد که عمل صالح نیست که آن وقت کدام عمل میشود صالح؟
سؤال: جواب: اینها اخلاقیات کلی است خطوط کلی اخلاق است، خطوط کلی فقه است که امضا شده اما اگر کسی بعضی عمل را مثلاً راست گفته مال کسی را نخورده ولی شراب هم خورده، نماز هم نخوانده، روزه را هم که خورده این دیگر عمل صالح انجام نداد دیگر یعنی اگر کسی القاب و اینها هیچ نقشی ندارد کسی به خدا و قیامت معتقد باشد یک, به پیغمبر معتقد باشد سه به مبدا و معاد و اینها, و کارهای او هم برابر با حجّت عصر باشد حجّت هر عصر در عصر حضرت آدم حکم آن بود در عصر حضرت ابراهیم حکم بود تا رسید به عصر پیغمبر اسلام علیهم الصلاة و علیهم السلام این یک اصل کلی قرآنی است لذا قرآن کریم از یهودیهای زمان حضرت موسی به عظمت نام میبرد ﴿و من أهل الکتاب أمّة قائمة یتلون آیات الله﴾ از آنها در نهایت تجلیل و تکریم نام میبرد همانطوری که پیغمبر اصحابی داشت وجود مبارک حضرت عیسی سلام الله علیهم أجمعین حواری داشتند وجود مبارک حضرت موسی سلام الله علیه هم اصحاب خاص داشت از آنها خیلی با عظمت قرآن کریم نام میبرد ﴿و من أهل الکتاب أمّة قائمة یتلون آیات الله﴾ خوب اینها کسانی هستند که اهل بهشت هستند حق شفاعت هم احیاناً دارند این اصل کلی است هر کسی در هر عصری به خدا معتقد بود به قیامت معتقد بود به حجّت آن عصر معتقد بود و طبق دستور حجّت عصر عمل کرد خواه آن حجّت عصر وجود مبارک موسای کلیم باشد خواه آن حجّت عصر وجود مبارک عیسای مسیح باشد تا به عصر خود ما که الآن پیغمبر اسلام است و وجود مبارک حضرت حجّت، باید به دستور حجّت عصر عمل بشود تا عمل بشود صالح این شاهد داخلی آن هم شاهد داخلی که اینطور تعبیر میکند که اینها کافرند اینها ﴿لایدینون دین الحق﴾ خوب اگر هر کسی به مذهب خودش باقی باشد حق باشد که دین حق دارد که.
سؤال: جواب: جاهل قاصر چون ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة﴾ نیست رفع القلم از مالایعلمون خوب کسی که جاهل است قلم تکلیف از او برداشته شده و قرآن کریم کسی را اهل هلاکت میداند که برای او ﴿قد تبیّن الرشد من الغیّ﴾ باشد فرمود ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة﴾ فرمود کسی که مطلب برای او روشن نشد مثل کفار مستضعفی که در مناطق دوردست کافر نشین به سر میبرند آنها که اهل جهنّم نیستند این وعده بهشت شامل حال آنها نمیشود این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ بقره و سورهٴ مائده وعده بهشت را به آن افرادی داده است که از نظر اصولی معتقد و از نظر فروع عملشان با حجت عصر مطابق باشد اینها بهشتی هستند اما آنها که کافر مستضعفند دسترسی ندارند جاهل هستند آنها معذب نیستند نه بهشتی هستند حالا کجا به سر میبرند چطور مشمول لطف الهی هستند حساب خاص خودش را دارد اعراف هستند یا جای دیگرند بحث بر این است که اینها اگر بخواهند که سعادتمند باشند چون این پلورالیستها میگویند اینها سعادت است اینها کمال است اینها راه حق است اینها دین حق است داعی نداریم ما اینها را دعوت بکنیم قرآن میفرماید که سعادت و کمال و بهشت رفتن مال کسی است که از نظر اصول، اصولی معتقد باشد و از نظر فروع هم طبق دستور حجّت عصر عمل کرده باشد.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است