display result search
منو
تفسیر آیات 19 تا 21 سوره کهف _ بخش سوم

تفسیر آیات 19 تا 21 سوره کهف _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 21 سوره کهف _ بخش سوم":

برای آیات الهی حِکَم فراوانی است
به دنبال ارزانی نباشید به دنبال طهارت و طیّب بودن آن غذا باشید ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکَذلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾ وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾

جریان اصحاب کهف را ذات اقدس الهی به عنوان یک آیت الهی مطرح فرمود. برای آیات الهی حِکَم فراوانی است خداوند برخی از حکمتهای این آیه بزرگ الهی را تبیین کرد گذشته از آن معارف توحیدی که در این قصّه تعبیه شد ادبِ اجتماعی اصحاب کهف را هم ملحوظ داشت اینها در هنگام حُکم کردن یا خواستن هرگز امر نمی‌کنند یک, و جنبهٴ فردی را لحاظ نمی‌کنند دو, فکرِ جمعی را ملحوظ نگه می‌دارند و کسی را هم مورد خطاب شخصی قرار نمی‌دهند که کار را بر او تحمیل کنند این فرهنگ محاوره با مواسات و مساوات و برادری و هماهنگی همراه است ملاحظه بفرمایید تعبیراتی که اینها دارند این است که بالأخره یک نفر در بین اینها یک سنّ بیشتری شاید داشت اما هیچ کسی را به عنوان شخص معیّن خطاب نکرد که تو برو بازار, تو برو شهر چیزی تهیّه کن و خودش هم دستور نداد که چه کسی به بازار برود, چه کسی به شهر برود ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم﴾ شما یک نفر را انتخاب بکنید که از طرف شما به شهر برود آذوقه تهیه کند این احترام به افکار دیگران گذاشتن فکرِ جمعی را ملحوظ داشتن و داعیه ریاست نداشتن این جاذبه‌ای برای قلوب هست ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ به فکر اینکه ارزان‌تر چیز, «أرخص طعاماً» نفرمود که چه کسی ارزان‌تر می‌دهد فرمود چه کسی طیّب و پاک‌تر و حلال‌تر می‌دهد به دنبال ارزانی نباشید به دنبال طهارت و طیّب بودن آن غذا باشید ﴿فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ﴾ یک وقت است که رجم به وسیلهٴ محکمهٴ قضایی است آن یک حکم خاصّی دارد یک گروه مخصوصی در شرایط خاصی آن حکم را اجرا می‌کنند یک وقت جنبهٴ عمومی دارد یعنی فرهنگ این مردم این است که شما را سنگسار می‌کنند چون همهٴ اینها شما را مهدورالدَم می‌دانند وقتی ملّتی کسی را مهدورالدم دانست او را سنگسار می‌کند همگان در قتل شما شرکت می‌کنند نه اینکه محکمه‌ای باشد و شما را محکوم به رجم بکنند نظیر بعضی از احکام قضایی اسلام آن‌طور نیست همان‌طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» یا یونس آ‌ن‌گونه از سُوَر گذشت می‌گفتند ﴿لَنُخْرِجَنَّکُم مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ یعنی ما همهٴ مردم شما را سنگسار می‌کنیم این نشانِ آن است که کفر و شرک برای اینها یک اصل شد توحید را مزاحم شرک می‌پنداشتند گفتند: ﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ آن‌گاه فرمود ما در این شرایط صِرف اینکه اینها را که فِتیهٴ خاصّ الهی بودند, فتنه‌ای بودند مؤمن شدند اینها را از معارفمان برخورد کنیم غرض این نبود خواستیم مردم شهر را هم از این آیه الهی برخوردار کنیم آنها که مؤمن بودند مؤمن‌تر می‌شوند, آنها که مؤمن نبودند ایمان می‌آورند خواه در مبحث توحید, خواه در مبحث معاد این گروهها هستند آنها که در جریان توحید و خداشناسی موحّد بودند مؤمن‌تر می‌شوند, آنها که دربارهٴ معاد مؤمن بودند مؤمن‌تر می‌شوند این خاصیت را دارد آنهایی هم که شک داشتند برهان برای آنها اقامه می‌شود این ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ برای آنها عملی خواهد شد اگر تاکنون حجّتی بر اینها اقامه نشده است اکنون حجّتی اقامه می‌شود که خداوند هیچ ملّتی را بدون حجّت نمی‌گذارد حالا یا نبیّ است یا امام است یا عالِمان و نایبان ائمه‌اند یا این‌گونه از آیات الهی است. فرمود در چنین شرایطی ما مردم را بر اوضاع اینها مطّلع کردیم هم اینها که عالِم بودند آگاه‌تر بشوند, هم آنها که جاهل بودند آگاه بشوند که وعد الهی حق است این وعد در برابر وعید نیست جامع وعد و وعید است یعنی خداوند وعده داد و همچنین وعید داد پارسایان را و تبهکاران را که بعد از مرگ حسابی هست, کتابی هست, دوزخی هست, بهشتی هست اینها وعد الهی است و قیامت را هم یوم المیعاد می‌گویند خدا وعده داده است که در آینده اینها را زنده کند و به حساب اینها «ان کان حقّاً» برسد, «إن کان باطلاً» هم برسد ﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا﴾ هم اینها که عالِم بودند عالم‌تر بشوند, هم آنها که جاهل بودند عالِم بشوند, هم در مسئله مبدأ هم در مسئله معاد که یک قدرت غیبی دارد جهان را اداره می‌کند ﴿لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾ قیامت شک‌بردار نیست مشابه این تعبیر قبلاً هم گذشت این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که در قرآن کریم آمده معادل آن بالضروره‌ای است که در کتابهای عقلی مطرح است وقتی گفتند «الأربعة زوجٌ» جهت قضیه بالضروره است یا گفته شد ﴿لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ﴾ یعنی بالضروره ﴿وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ﴾ یعنی بالضروره اینها قضایای ممکنه نیست اگر خواستیم به اینها جهت بدهیم جهت اینها ضرورت است. دربارهٴ قرآ‌ن هم این‌چنین است اگر گفتیم «إنه حقّ», «إنه هدی», «إنه علم» اینها قضیه است اگر خواستیم به این قضیه جهت بدهیم اینها را موجّه کنیم می‌گوییم ﴿لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾, ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است یعنی حق است بالضروره, معاد ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی بالضروره, «المعاد حقٌّ لا ریب فیه», «القرآن حقٌّ لا ریب فیه» این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ قرآن به مثابهٴ بالضروره‌ای است که در کتابهای عقلی است یعنی هیچ جای تردید نیست یعنی بیّن‌الرشد اینجا هم فرمود: ﴿وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾ خبر محذوف است یعنی «إنّ الساعة آتیة بالضروره», «إنّ المعاد آتٍ بالضروره».
پرسش: این بزرگواران خودشان می‌گفتند ﴿رَبُّنا رَبُّ السّماوات وَالأرض﴾ این قضیه با این همه طول و تفصیلش یعنی سبب می‌شود که اینها بفهمند؟
پاسخ: نه, اینها نه اینها یک گوشه بودند اکثری مردم شهر بودند اینها اشاره شد عالِم بودند علمشان بیشتر می‌شود برای اینکه آیات انفسی را در خود مشاهده کردند اما تودهٴ مردم می‌فرماید: ﴿وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ﴾ عُثور یعنی اطلاع, «أعثَر» یعنی مطّلع کرد فرمود ما مردم شهر را با این جریان که یکی رفت غذا تهیه بکند مطّلع کردیم که یک عده در کهف هستند چرا ما این کار را کردیم؟ تا مردم شهر اگر عالِم بودند عالم‌تر بشوند, اگر جاهل بودند عالِم بشوند چه دربارهٴ مبدأ, چه دربارهٴ معاد هم بفهمند که وعد الله حق است ﴿وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾ یعنی «أنّ الساعة آتیة بالضروره», خب.
چه موقع ما اینها را مطّلع کردیم؟ ﴿إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ﴾ این کسی که رفته حالا این وَرِق را, این سکه را حالا یا مضروب یا غیر مضروب یا سکه بود یا شمش نقره بود بالأخره این وَرِق بر هر دو اطلاق می‌شود هم بر سکّهٴ مضروب هم بر غیر مضروب. مردم شهر مطّلع شدند که عده‌ای در کهف هستند این مردم دربارهٴ اینها بعد هم اینها دیگر رحلت کردند دیگر حیاتشان را ادامه ندادند چون قرآن کتاب تاریخ و داستان و اینها نیست که اینها مثلاً چند ساعت زنده بودند بعد چطور شدند آن نکات حسّاس قصّه را ذکر می‌کند که بشود بالحق, مردم دربارهٴ اینها تنازع می‌کردند که ما چه کنیم با اینها؟ حالا درِ کهف را ببندیم که کسی آن منطقه نرود یا نه, راهِ دیگری و اثر دیگری داشته باشیم آنها که بالأخره کاملاً مطّلع شدند یا زمام امر را به دست گرفتند یا تفکّر این اصحاب کهف در آنها یک رشد و بلوغی ایجاد کرد که رهبری گروهی را به عهده گرفتند اینها گفتند ما اینجا را مسجد می‌سازیم, عده‌ای گفتند ما دهنهٴ این غار را می‌بندیم که کسی از حال اینها باخبر نشود مزاحمشان نشود رفت و آمد نشود عده‌ای گفتند نه, ما اینجا را مسجد می‌سازیم برای تبرّک. مسجد هم مستحضرید که یک اصطلاح توحیدی است, یک اصطلاح الهی است آنها یعنی مشرکان عبادت داشتند ولی از محلّ عبادتشان به عنوان معبد یاد می‌کردند نه به عنوان مسجد آنها که می‌گفتند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ آن بُتکده یا امثال بتکده را معبد می‌نامیدند ولی مسجد نمی‌گفتند مسجد یک اصطلاح الهی و قرآنی است یعنی انبیای دیگر هم همین عنوان را داشتند ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ﴾ هم شاهد این اصطلاح قرآنی و الهی بودن اوست, خب درباره اینکه ما چه بکنیم تنازع می‌کردند قبل از جریان بیداری اصحاب کهف و آمدن یکی از اینها به شهر کسی از حال اینها باخبر نبود «و الا لو کان لبان» اطلاع مردم شهر از اصحاب کهف از آن وقتی شروع شد که اینها بیدار شدند یکی از اینها به شهر رفت برای اینکه طعام زکیّ تهیه کند قبلاً کسی عبور نکرده بود و آگاه نشده بود بعد از اینکه از این وضع آگاه شدند که عده‌ای سه قرن خوابیدند و بعد بیدار شدند عده‌ای گفتند برای اینکه کسی مزاحم آنها نشود ما دهنهٴ غار را ببندیم حالا بعد از اینکه اینها مُردند, عده‌ای گفتند نه, حیف است که ما اینجا را رها کنیم اینجا باید منشأ برکت باشد ﴿لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً﴾ در این فضایی که مردم دربارهٴ اینها اختلاف می‌کردند ما اینها را از این صحنه آگاه کردیم که به آن هدف اصلی برسند حالا یا اینجا مسجد می‌شود یا نمی‌شود یا دهنهٴ غار را می‌بندید عمده آن است که شما به مبدأتان عالِم بشوید, به معادتان عالم بشوید بدانید که ﴿اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾ عمده آن است.
پرسش: این ﴿ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ﴾ دلیل بر این نیست که مردم می‌دانستند اینجا خبری هست؟
پاسخ: نه, این «لو» است دیگر به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود منظرهٴ آنها طوری بود که اینها در عین حال که خوابیده بودند ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ این چشمها باز بود این منظره, منظرهٴ هولناک بود که هر کس آن منظره را می‌دید از ترس فرار می‌کرد این منظره را ذات اقدس الهی برای صیانت و نگهبانی اینها به این حالت به اینها داد وگرنه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در آن عصر نبود به صورت «لو» ذکر کرد فرمود به قدری وضع اینها غیر عادی بود که اینها خواب بودند ولی هر بیننده‌ای اینها را زنده می‌دید و اگر تو یعنی أیّها المخاطب آنجا می‌رفتی ﴿وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ فرار می‌کردی ﴿لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾.
پرسش: حاج آقا بیان قرآن بر اینکه اینجا مسجد ساخته بشود جواز یا عدم جواز است چه می‌تواند باشد؟
پاسخ: این حرف آنهاست قرآن نفی نکرده این کار را حالا ان‌شاءالله عرض می‌کنیم اینکه برخی از وهّابیت و عده‌ای هم اصرار دارند روایاتی هم آوردند که مبادا شما قبر را مسجد قرار بدهید حالا آن روایات را هم از تفسیر مراغی و غیر مراغی عرض می‌کنیم, خب.
قرآن نفی نکرده این سخن را که این سخن, سخن باطلی است اگر این سخن, سخن باطل بود قرآن نفی می‌کرد, خب. ﴿قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً﴾ بعد ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود عده‌ای درباره رقم این اصحاب که اینها اصحاب کهف‌اند رقیم هم هستند, مرقوم هم هستند از عدد اینها و رقم اینها هم در آن دیوان و لوح و امثال اینها ثبت شده بود اینها اختلاف کردند ﴿سَیَقُولُونَ﴾ که اصحاب کهف ﴿ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ سه نفر بودند آن سگ گلّه هم در راه اینها را همراهی کرده است ﴿وَیَقُولُونَ﴾ قول دوم آن است که ﴿خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ﴾ اینها پنج نفر بودند ششمی اینها سگِ اینها بود این حرفها ﴿رَجْماً بِالْغَیْبِ﴾ است در تاریکی تیر انداختن است و هدف را نشناختن است و آگاه نبودن است اینها نه به دلیل عقلی تمسّک کردند نه به دلیل نقلی کسی که چیزی را نمی‌داند می‌شود رجم به غیب ﴿وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ ﴾ قول سوم آن است که گفتند اصحاب کهف هفت نفر بودند هشتمی اینها سگ اینها بود خب این هم رجم به غیب است فرمود: ﴿قُل رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم﴾ خدا می‌داند که اینها چند نفر بودند این برای شما فایده‌ای ندارد حالا یا سه نفر یا چهار نفر یا هفت نفر ﴿مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ﴾ انبیا و اولیا و اهل بیت(علیهم السلام) می‌دانند قلیلی از افراد مؤمن می‌دانند ﴿فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً﴾ شما وقتی بخواهید مِراء کنی, جدال کنی, گفتگو کنی باید گفتگوی ظاهر داشته باشی حالا یا نص یا ظاهر یک دلیل معتبر داشته باشی اگر ظهوری در کار نیست یک تعبیر ظاهری نداری, یک دلیل ظاهری ندارید خب نباید مراء کنید دیگر قولِ باطل است بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَسْتَفْتِ فِیهِم مِنْهُمْ أَحَداً﴾ از اینها استفتا نکن چون فتوای این مطلب نزد اینها نیست انبیا و اولیا از راه علم غیب می‌دانند که حالا تفسیر این ان‌شاءالله مربوط به روز بعد.
اما مطالبی که مربوط به سؤالهای قبلی است یکی از آن مطالب این است که گفته شد این «إیّاکم و خضراء الدمن» اختصاصی به جریان نکاح ندارد هر جا یک زرق و برقی هست, هر جا یک ظاهرسازی هست ولی باطنش آلوده است پرهیز کنید گفتند که کسی که حرفهای خوب می‌زند ولی معتقد نیست باور ندارد شما هم باور نکنید ممکن است این تعبیر با «لا تَنظر الی مَن قال و انظر الیٰ ما قال» مثلاً هماهنگ نباشد یا با «خُذ الحکمة ولو مِن المشرکین» هماهنگ نباشد مشابه این بحث قبلاً گذشت که یک وقت کسی یک فکر علمیِ محض دارد این فکرِ علمیِ محض در مسائل ریاضی, در مسائل طبیعی یا مسائل دیگر علمیِ محض ولو انسان در کتابی ببیند که اصلاً از مؤلّفش باخبر نیست ولو روی دیوار نوشته باشد که از کاتبش بی‌خبر است, یک تکّه کاغذی به دست او رسید این مطالب در آن نوشته از کاتبش بی‌خبر است چون در بحثهای علمی هیچ کاری به آن گوینده نیست اینجا جای «اُنظر الی ما قال» است, جای «خُذ الحکمة» است و مانند آن, اما یک وقت کسی می‌خواهد زمام تربیتی خود را به دست کسی بدهد به دنبال او حرکت کند از حرف او طَرْفی ببندد او را الگوی خود قرار بدهد یا رفیق خود قرار بدهد یا امین خود قرار بدهد یا وکیل خود قرار بده و مانند آن, یک کارِ عملی می‌خواهد با او انجام بدهد اینجا هم «اُنظر الی ما قال», هم «اُنظر الی مَن قال» این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» فرمود این مطلب حق است «لا حکم الاّ لله» ولی شما بخواهید به دنبال اینها که این شعار را بدهند حرکت بکنید سر از خوارج در می‌آورید شما نمی‌دانید اینها چه مقصود بدی دارند که در این‌گونه از موارد که بخواهی به دنبال کسی راه بیفتی یا کسی را به دنبال خودت بیاوری یا با هم به دنبال کسی حرکت کنی صحابتی, رفاقتی, شرکتی در رأی باشد هم «اُنظر الی ما قال», هم «اُنظر الی مَن قال» این «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» برای این زمینه است. در سورهٴ مبارکهٴ «عبس» آنجا که دارد ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ آنجا که دارد ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ خب مستحضرید از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این حدیث هست ﴿فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ﴾ أی إلی «علمه الّذی یأخذه عمَّنْ یأخذه» حضرت فرمود اینکه خدای سبحان فرمود هر کسی نظر کند و نظریه بدهد که چه غذایی می‌خورد یعنی هر کس نظر کند نظریه بدهد که کتاب چه کسی را می‌خواند, درس چه کسی می‌خواهد برود, پای منبر چه کسی می‌خواهد بنشیند, کتاب و مقاله چه کسی را می‌خواهد بخواند «فلینظر علمه الذی یأخذه عمّن یأخذه» آخر این می‌خواهد به این عمل کند, باور کند, به دنبال این راه بیفتد پس این‌چنین نیست که انسان وقتی بخواهد استادی انتخاب بکند رفیقی انتخاب بکند شاگرد انتخاب بکند می‌خواهد برای کسی درس بگوید حالا «اُنظر الی ما قال» هم «اُنظر الی ما قال», هم «اُنظر الی مَن قال» برای کسی می‌خواهد درس بگوید مگر برای هر کسی می‌شود درس گفت, با کسی می‌خواهد مباحثه کند مگه با هر کسی می‌شود مباحثه کرد؟ فرمود: «فلینظر علمه الذی یأخذه عمّن یأخذه» بنابراین جمع بین اینها آن است که یک وقت یک مطلب علمی است آدم کار ندارد گوینده‌ای کیست, یک مطلب ریاضی یا غیر ریاضی است می‌خواهد حل کند اینجا ولو منافق هم باشد اما یک وقت می‌خواهد ترتیب اثر علمی بدهد, با او هماهنگ باشد, او را به شاگردی بپذیرد یا هم‌بحثی بپذیرد یا استادی بپذیرد این هم «اُنظر الی ما قال», هم «اُنظر الی مَن قال» «إیّاکم و خضراء الدمن» .
اما اینکه شهدا وارد برزخ می‌شوند شهیدانه و زنده وارد برزخ می‌شوند مستحضرید که انسان دوتا مرگ دارد یک مرگِ بدنی دارد که اثرش همین جواز دفن است که طبیب می‌گوید این مُرده است, مرگی مربوط به روح اوست و قلب اوست که حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود یک عدّه مُردند «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» که این از بیانات نورانی آن حضرت در نهج‌البلاغه است, خب بعضیها مُردند قلبشان مُرده است, جانشان مُرده است ولی چون بدن زنده است اجازهٴ دفن ندارند وقتی این بدن از نظر طبیب مُرد اجازهٴ دفن می‌دهند این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ برای اجازهٴ دفن است اما آن مرگ خیر, این‌چنین نیست بعضیها زنده‌اند ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ این تازه اول حیات اوست اینکه نمی‌میرد وقتی انسان برابر سورهٴ مبارکهٴ «انفال» زنده شد دیگر مرگ برای او نیست اگر همین موقعیّت را حفظ بکند شهید این را بارور کردند, شکوفا کردند این حیات را حیاتِ بالغه کردند و باخبرند فقط بدنشان مُرده است که اجازهٴ دفن دارند و ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هست اما آنکه باخبر می‌شود, آگاه می‌شود و مطّلع است جانِ آنهاست آنها می‌دانند که چه کسی راه آنها را ادامه داده, چه کسی در چه مقطع خاصّی از راه اوست اینها ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ این برای آنکه شهید زنده وارد برزخ, البته عالِمان دین هم این‌چنین‌اند آنها هم زنده وارد برزخ می‌شوند آنها می‌دانند چه کسی به تشییع جنازه‌شان می‌آید و چه حالتی دارند برای چه منظور می‌آید همهٴ اینها را می‌فهمند و طلب مغفرت هم می‌کنند البته.
مطلب بعدی آن است که این جریان که گفته شد ﴿لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً﴾ این در تفسیر مراغی و امثال مراغی این حرف هست چندتا روایت اینها نقل کردند که شما قبور را مسجد قرار ندهید البته در فقه ما امامیه هم هست که نماز در قبرستان مکروه است این کراهتها هم به معنی «أقلّ ثواباً» هست نه آن حضاضتی که در کراهتهای دیگر است ولی اگر آن مقبور و آن قبر برکتِ الهی باشد نظیر حرمها, حُکم مسجد را خدا غریق رحمت کند مرحوم صاحب جواهر را ایشان در بحث مکان مصلّی دارد بالأخره این ذوات قدسی که خلیفهٴ الهی‌اند اسامی اینها ملحق به اسامی مبارک ذات اقدس الهی شد و خانهٴ اینها, قبر اینها ملحق به خانهٴ الهی یعنی مسجد شد هم مساجد جزء ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ هستند, هم حرمهای اهل بیت(علیهم السلام) جزء ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ هستند آن‌وقت ثوابهایی که برای نماز در حرم هست ایشان می‌شمارند که معادل با کدام مسجد است ثواب نماز در حرم کدام شخصیّت معادل با ثواب نماز کدام مسجد است؟ این را ایشان هم ذکر کردند خب اینها مستثنای‌اند برای اینکه جزء ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ هستند اینها نه تنها مکروه نیست بلکه مستحب است و فضایل فراوانی دارد. مشکل اساسی اینها این است که اینها معنای توسّل, معنای تقرّب اینها را درک نکردند خیال می‌کنند که کسی از غیر ذات اقدس الهی حاجت می‌خواهد خیر, شما که قبول کردید نماز وسیله است این ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ را که امضا کردید این اصلِ اول, کسی به این آیه استدلال نمی‌کند که توسّل به اولیای الهی را با این آیه درست کند وگرنه این تمسّک به عام در شبههٴ مصداقیه خود عام است که احدی تجویز نمی‌کند این دو, اما ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ توسّل را تثبیت می‌کند توسّل به غیر خدا برای آن است که خود ذات اقدس الهی دستور داد این کار شما را زودتر و بهتر به من نزدیک می‌کند یا پیام و اجابت مرا زودتر و بهتر به شما می‌رساند نماز وسیله است, روزه وسیله است, عبادتهای دیگر وسیله است, توبه وسیله است, اقرار به گناه وسیله است این ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ خب صبر مگر واجب‌الوجود است یا فعلی از افعال ماست؟ ما که به صبر استعانت می‌جوییم, ما که به صلات استعانت می‌جوییم این صبر و صلات که فعل‌اند موجودِ خارجیِ ممکن‌اند به انسان وابسته‌اند ما از اینها کمک می‌خواهیم درست است که ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ اما آنها توحید است اینها وسیلهٴ آن توحید است در شرک که فرقی نیست شما بخواهید به فعل استعانت کنی یا به شخص استعانت کنی یا به شیء استعانت کنی الآن ما شب و روز از هوا استفاده می‌کنیم, از نور استفاده می‌کنیم, از آفتاب استفاده می‌کنیم, از ماه استفاده می‌کنیم ما وقتی احتیاج به نور داریم یا می‌خواهیم گرم بشویم مگر از شمس استفاده نمی‌کنیم یا از نورِ ماه استفاده نمی‌کنیم حالا چه صنایع ما بخواهد انرژی هسته‌ای داشته باشد از آسمان کمک بگیرد یا بدنهای ما مرتّب ما داریم استفاده می‌کنیم ما برای رفع عطشمان مگر از آب استفاده نمی‌کنیم, ما برای رفع خستگی‌مان از هوای آزاد استفاده نمی‌کنیم اینها وسیلهٴ نِیل ما به کمالات عادی ماست, خب اگر ما از شمس و قمر استفاده می‌کنیم برای اینکه نور بگیریم این توسّل است اولیای الهی علی و اولاد علی که از هزارها شمس و قمر بالاترند حالا ما اگر از اینها کمک گرفتیم به جایی مشکل برمی‌خورد مگر ما آفتاب‌پرستیم ـ معاذ الله ـ یا ماه‌پرستیم ولی بالأخره از اینها کمک می‌گیریم یا نمی‌گیریم این توسّل به شمس است دیگر ذات اقدس الهی این شمس را نیّر قرار داده برای اینکه ما بهره بگیریم اگر کسی خفّاش بود کور بود طَرْفی نمی‌بندد و اگر کسی بینا بود استفاده می‌کند اگر کسی از انسان کاملی که به مراتب از شمس و قمر بالاتر است کمک گرفت نور خواست این محذوری پیدا می‌کند؟ بنابراین توسّل به معنای عبادت نیست عبادت را ذات اقدس الهی به خود اختصاص داد ما هم می‌گوییم ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ این حصر است و خودش فرمود اینها وسیله‌اند شما را زودتر و بهتر می‌‌رسانند ما می‌گوییم «فقد جعلت الإقرار بالذنب الیک وسیلتی» خدایا من باید توسّل داشته باشم دیگر شما گفتی ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ من اقرارِ خودم را وسیله قرار می‌دهم خب این فعل من است دیگر خب آنها که به مراتب از این بالاترند که بنابراین معنای توسّل این نیست که کسی قائل باشد اینها مستقل‌اند, ذاتاً کار انجام می‌دهند نه خیر اینها موجودات شریف الهی‌اند ذات اقدس الهی اینها را با آن نورانیّت آفریده و منشأ خیرات‌اند برای همه خود آنها هم با همین دعاها را هم خودشان خواندند هم این مناجات شعبانیه را هم آن صلواتهای مخصوص هنگام زوال روز ماه پربرکت شعبان را, ادعیه ماه رجب را خواندند به ما هم آموختند شما بگویید «فَقَدْ جَعَلْتُ‏ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتی» خدایا گفتی وسیله بیاور من اقرارم را وسیله قرار دادم «فَقَدْ جَعَلْتُ‏ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتی», اعتقاد به اینکه تو ربّ منی این اعتقاد یک موجود امکانی است دیگر این را وسیله قرار دادم بنابراین آنچه را که در تفسیر مراغی و امثال مراغی آمده که خلیفهٴ دوم وقتی آگاه شده از عراق که قبر دانیال آنجاست, قبر دانیال نبی را تخریب کرد یا دستور داد مسمور کنند و اثری از آن قبر نباشد این سخنها ناصواب است و هیچ اثری علیه توحید نخواهد داشت یعنی این توسّلها و هیچ زمینه‌ای هم برای مکتبهای باطل اینها به همراه نخواهد داشت, خب.
مطلب دیگر اینکه در همان جریان قبر دانیال گفتند که الواحی بود, اوراق بود که ملاهم و اخبار خوب در آن بود آن را هم گفتند دفن کنید این بسیاری از برکات را از بین برده است با اینکه اینها جزء ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ است توحید معنایش این است که صدر و ساقه عالَم را خدا اداره می‌کند, تأثیرات را ذات اقدس الهی می‌دهد خدای سبحان آنها را منشأ برکت قرار داده و برای ما در تشریع و تکوین هیچ فرق ندارد ما الآن شب و روز در تکوین از توسّل بهره می‌گیریم هیچ کس نمی‌گوید که حالا من چون موحّدم درِ اتاق را چرا باز کنم از آفتاب کمک بگیرم یا از قمر کمک بگیرم اینکه با خودِ خدای واحد احد این دستور را به ما داده است, خب بنابراین این سخن, سخن ناصواب است این ﴿لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً﴾ اگر یک سخن باطلی بود قرآن یقیناً ابطال می‌کرد.
اما ارقام اینها سه نفر بودند یا چهار نفر یا پنج نفر بودند اینها اساسی ندارد مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان می‌فرماید اینکه برخیها گفتند هفت نفر بودند و هشتمی‌شان کلب بود و برای اینکه قبلاً ﴿سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ﴾ اینجا «واو» آورد معلوم می‌شود که این «واو» همان «واو» ثمانیه است که در کتاب مغنی و اینها مستحضرید که مطرح کردند که «واو», «واو» ثمانیه است وقتی عدد تمام شد ما هم در فارسی همین‌طور است دیگر وقتی در فارسی چند چیزی می‌خواهیم ذکر بکنیم اینها را با یک ویرگول می‌نویسیم آن آخری را با «واو» می‌نویسیم این شاید همان است این مشخص نمی‌کند که اینها هفت نفر بودند این را هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نفی می‌کند که ما دلیلی نداریم که اینها هفت نفر بودند این هم رجم به غیب است خب شما وقتی می‌خواهید بشمارید می‌گویید فلان کس, فلان کس و فلان کس این معنایش این نیست که پایان در همه‌جا همین‌طور است دیگر.
پرسش: ﴿رَجْماً بِالْغَیْبِ﴾ استاد قبل از این آمده بعضیها جدای از آن دوتای قبلی آوردند.
پاسخ: اینها هم همین‌طور است دیگر اینها هم این‌چنین نیست که اینهایی که می‌گویند خدای سبحان به پیامبرش فرمود تو ﴿فَلاَ تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً﴾ آنها نه از وحی استفاده کردند نه آنجا حضور داشتند می‌شود ﴿رَجْماً بِالْغَیْبِ﴾ دیگر این ﴿رَجْماً بِالْغَیْبِ﴾ یک واسطةالعِقد است که قبلی را به بعدی, بعدی را به قبلی وصل می‌کند خب اینها از کجا می‌دانند با اینکه فرمود: ﴿مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ﴾ این قلیل همین انبیا و اولیا هستند که از راه وحی می‌فهمند دیگر وگرنه از کجا معلوم می‌شود که هفت نفر بودند چون هیچ سندی ندارد و خود ذات اقدس الهی این سه جمله را فرمود, فرمود هیچ کسی جز افراد کم نمی‌دانند یک, تو هم بخواهی مِرا کنی, جدال کنی مرایی که ظاهرالحجّیه باشد بکن تو از کسی از آنها استفتا نکن برای اینکه آنها بلد نیستند که کجا می‌توانند بدانند ﴿وَلاَ تَسْتَفْتِ فِیهِم مِنْهُمْ أَحَداً﴾ این نکره هم در سیاق نفی است فرمود از اینها بخواهی استخبار کنی که اینها می‌دانند که چند نفر بودند از کجا بدانند اینها که هیچ کسی باخبر نبود از رقم و عدد اینها که بنابراین ﴿وَلاَ تَسْتَفْتِ فِیهِم مِنْهُمْ أَحَداً﴾ چون اینها نمی‌دانند و آنهایی هم که می‌دانند انبیا الهی‌اند که از راه وحی می‌دانند تو هم که بخواهی مِرا کنی مِرای ظاهر, حالا تتمّه مطالب ان‌شاءالله برای روز بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:14

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی