display result search
منو
تفسیر آیات 32 تا 40 سوره کهف

تفسیر آیات 32 تا 40 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 10 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 32 تا 40 سوره کهف":

انسان اگر بخواهد فخر کند باید به کمال خودش فخر کند نه بیرون از حوزهٴ آن
هر کدام ما یک اندازهٴ محدودی توان داریم این توانمان را باید در امتحانهای الهی صرف بکنیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعاً ﴿32﴾ کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً وَفَجَّرْنَا خِلاَلَهُمَا أَنْهَاراً ﴿33﴾ وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً ﴿34﴾ وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً ﴿35﴾ وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً ﴿36﴾ قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً ﴿37﴾ لکِنَّ هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلاَ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً ﴿38﴾ وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالاً وَوَلَداً ﴿39﴾ فَعَسَی رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِن جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَاناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً ﴿40﴾

در اوایل همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ آنچه در روی زمین است از بوستان و دامداری و کشاورزی و مزارع و مراتع و بناها اینها زینت زمین است زینت انسان نیست پایان این هم به صورت پژمردگی است در همین سورهٴ «کهف» آیهٴ 46 که بعداً خواهد آمد فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ این معنا را با مَثل هم تبیین می‌کنند یعنی یک تأیید عقلی است برای حکیمان و یک تمثیل حسّی است برای تودهٴ مردم البته برای حکیمان این تمثیل در حدّ تأیید است. سرّ اینکه ذات اقدس الهی هم آن سابقه را و هم این لاحقه را بیان کرده تعلیلاً و در وسط قصّه و تمثیل را ذکر کرده است تأییداً آن است که مشکل جامعه را حل کند. مشکل جامعهٴ عصر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند سایر اعصار همین جنگ بین فقیر و غنی است فقرا رنج می‌برند از اینکه اغنیا با اینها یکجا نمی‌نشینند اغنیا فاصله‌شان را از فقرا زیاد می‌کنند مراکز مذهبی مثل حسینیه‌‌ها و مساجد جای فقرا و افراد مستضعف می‌شود اغنیا جایشان در اینجاها خالی است و حضور ندارند خواهان تشکیل جلسهٴ جدا هستند که رهبران الهی آن را نمی‌پذیرند برای اینکه این فاصلهٴ غنی و فقیر کم بشود هم از راه تعلیل حکیمانه, هم از راه تمثیل عامیانه مردم را روشن کردند تا نه فقرا رنج ببرند از تهیدستی و نه اغنیا فخرفروشی بیجا بکنند آن برهان عقلی آن است که انسان اگر بخواهد فخر کند باید به کمال خودش فخر کند نه بیرون از حوزهٴ آن مثل اینکه وجود مبارک حضرت امیر به آن کمالات فخر کرده عرض کرد «الهی! کفیٰ بی عزّاً أن أکون لک عبدا و کفیٰ بی فخراً أن تکون لی ربّا» فخر من همین است که شاگرد تو هستم تو داری ما را می‌پرورانی و عزّت من در این است که به پیشگاه غیر تو سر نمی‌سایم «أنت کما اُحب فاجعلنی کما تحبّ» خب اگر چیزی روی زمین شد اگر روی زمین بود زینت زمین است جدای از حوزهٴ جان آدمی است این وصف به حال متعلّق موصوف است مثل «مررت برجلٍ وسیع داره» خب انسان افتخار بکند به چیزی که جدای از اوست آن‌وقت دیوار خانهٴ همسایه را محکم بکند به خودش فخر بکند این راه ندارد که برای اینکه جنگ فقیر و غنی را ذات اقدس الهی حل بکند هم آن برهان عقلی را ذکر کرد هم این تمثیل حسّی را. این جنگ باعث شد که عده‌ای به پیامبران مخصوصاً به پیامبر خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) پیشنهاد دادند که فقرا را طرد کنید ما می‌آییم از زمان نوح تا زمان خاتم(علیهم السلام) همین‌طور بود به وجود مبارک نوح پیشنهاد دادند حضرت فرمود: ﴿وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ المؤمِنین﴾ به انبیای دیگر پیشنهاد دادند آنها هم نپذیرفتند, به پیامبر اسلام پیشنهاد دادند آیات نازل شد ﴿وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که بعضی از آیاتش گذشت خدا به پیامبر دستور داد ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ پیشنهاد این اغنیا را گوش نده اینها می‌گویند مسجد را از فقرا خالی کن ما بیاییم یا جلسهٴ خصوصی برای ما تشکیل بده نه آن را بپذیر نه این را بپذیر مسجد معبد الهی است همه باید بیایند آنها که نمی‌آیند خودشان را محروم کردند بعد این دو مطلب را که یکی اینکه غنا منشأ فخر نیست و یکی اینکه فقر منشأ ضعف و ذلّت نیست آن را با برهان عقلی از یک سو و با این تمثیل حسّی از سوی دیگر بیان کرده تا این جنگ برخیزد فرمود غنی اولاً خیال می‌کند که داشتنْ کمال است داشتن کمال نیست نداشتن هم نقص نیست این یک, و آنچه را هم که انسان دارد به عنوان مال دنیا زینت زمین است نه مال انسان این دو, و طولی هم نمی‌کشد که بساطش به پژمردگی تبدیل می‌شود سه, این چند روزی هم که به دست توانگران است اینها خودشان تهیه نکردند ما به اینها دادیم چهار, و به اینها هم به عنوان امتحان دادیم نه به عنوان اکرام پنج, اگر این اصول ارزشی خمسه روشن بشود جنگ فقیر و غنی رخت برمی‌بندد و مهم‌ترین فایدهٴ این صحنه را فقرا می‌برند ممکن است اغنیا خیلی طَرْفی نبندند اما فقرا رشد می‌کنند فقرا یعنی کسی که حالا امکانات زیادی ندارد برای اینکه ما هر کدام ما یک اندازهٴ محدودی توان داریم این توانمان را باید در امتحانهای الهی صرف بکنیم کسی می‌بینید یک مقدار وقتی دارد یک لوازم تحریری هم دستش است کاغذی دارد و قلمی دارد یک فراغت یک ساعته هم دارد خب این بهترین راهش این است که مطالب علمی را فکر کند یا از خودش یا از علمای دیگر این را یادداشت کند عده‌ای می‌آمدند محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت عرض می‌کردند که مجلس شما بسیار شیرین است وقتی از مجلس شما بیرون رفتیم آن حلاوت را نداریم حضرت فرمود: «إستعن بیمینک» چرا به من می‌گویی به دستت بگو اینجا که آمدی با لوازم‌التحریر بیا آنچه شنیدی یادداشت بکن, دفتر علمی داشته باش وقتی شب رفتی منزل دفتر علمی را ورق بزن هر وقت هم فراغت پیدا کرد این کلمات را نگاه کن لذّت ببر فرمود: «إستعن بیمینک» مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) این را در باب علم بحارالأنوار نقل کرد خب یک وقت است کسی این نصیحت را نمی‌شنود لوازم‌التحریر دارد, وقت دارد, فراغت هم دارد, دارد جدول حل می‌کند این کارِ علمی نیست این اتلاف وقت است چه چیزی در می‌آید از حلّ این جدول؟ ما یک اندازه توان داریم این توان را ذات اقدس الهی به ما فرمود ذخیره بکن من با این کار دارم و آن توان صبرِ ماست مگر ما چقدر می‌توانیم تحمل بکنیم؟ ما این مقدار تحمل را باید در جهاد اصغر و اکبر صرف بکنیم آن وقت هرز صرف کردن این نیرو به هیچ وجه مصلحت نیست پس مطلب اول این است که ما یک مقدار محدود توان داریم دو, این است که این توان را باید در جهاد اصغر و اکبر صرف بکنیم و آن صبر است تحمل رنج است, تحمل غصّه است, تحمل رخدادهای تلخ است ما به یک اندازهٴ خاصّی می‌توانیم حلیم باشیم حلیم از آن واژه‌های پربرکت عربی است که شاید معادل فارسی نداشته باشد ما در فارسی ناچاریم دوتا کلمه را کنار هم بگذاریم تا حِلم را معنا کنیم بگوییم حلم بردباری یعنی این بار را می‌تواند ببرد یک بردن است و یک بار این دوتایی را ضمیمه می‌کنیم تا معنای حلم را بفهمیم و بفهمانیم خب این حلم سرمایهٴ ماست, این صبر سرمایهٴ ماست ما باید از این سرمایه حدّاکثر بهره را ببریم در جهاد اصغر و اکبر به کار ببریم این شد. مطلب سوم ما اگر ندانیم معیار ارزشی چیست وقتی که دیگران وضع مالی‌شان خوب است ما وضع مالی‌مان خوب نیست خیال می‌کنیم داریم تحمل می‌کنیم, حلم می‌ورزیم, صبر می‌کنیم این نیرو را بیجا صرف می‌کنیم یعنی این قدرت تحمّل را درباره هیچی داریم صرف می‌کنیم اسلام به ما می‌گوید که این یک چیز مهمّی نیست که تو الآن برای او غصّه بخوری که تو کار داری الآن کسی که حکیم است, فقیه است, اصولی است او دیگر غصّه نمی‌خورد که فلان کس گُل زده یا گُل نزده که یا غصّه نمی‌خورد که اینهایی که کارتنهای خالی را جمع می‌کنند یا نمی‌دانم پلاستیکهای کهنه را جمع می‌کنند چرا بیشتر از او جمع کردند خب این اصلاً ارزشی برای او قائل نیست این دیگر غصّه بخورد که چرا او چهارتا کارتن بیشتر جمع کرده؟ کلّ دنیا وضعش همین چهارتا کارتن خالیِ مُندرس شده است ما بیاییم غصّه بخوریم که چرا نداریم؟ فرمود این سرمایه را نگهدار ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ﴾ یک, ﴿حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَا أَخْبَارَکُمْ﴾ و مانند آن دو, در جهاد اکبر به کار ببر سه, این سرمایه را برای او صرف بکن حالا فلان کس بیشتر دارد, فلان کس کمتر دارد باری دارد می‌برد این معیار ارزش نیست بارها به عرضتان رسید که حکما معتقدند هیچ درختی ترقّی نمی‌کند برای اینکه, اینکه بالا آمده فرع اوست, دُم اوست دهن درخت, سر درخت, چشم درخت, گوش درخت, مغز درخت در لجن است گفتند سرمایه‌دار برج‌ساز یا اتومبیل خوب تهیه‌کننده و مانند آن این یک حیات گیاهی دارد این دُمش بالا آمده اما سرش در لجن است تمام فکرش این است که از خاک در بیاورد روی خاک بچیند و خاک بر سر برود همین, خب حالا ما غصّه بخوریم که دیگری دارد و ما نداریم این حلم را, این بردباری را, این سرمایه را بیجا صرف کردن است تمام تلاش این بخشهای قرآن کریم این است که برای چه چیزی داری غصّه می‌خوری؟ برای چه چیزی داری رنج می‌بری؟ آن‌وقتی که خاورمیانه در اختیار وجود مبارک حضرت امیر بود یعنی وقتی حضرت خلیفهٴ مسلمین شد کلّ این امپراطورین شرق و غرب شرق حجاز امپراطوری ایران بود, غرب حجاز هم امپراطوری روم این دو امپراطوری که دو ابرقدرت خاورمیانه در آن روز بودند در اختیار حضرت امیر بود از آن طرف تا مصر استاندار می‌فرستاد از این طرف هم برای ایران چندتا استاندار فرستاد آن‌وقت مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) نقل می‌کند که در این بحبوحه کسی آمده از حضرت امیر چون می‌دانید بعضی از کسبه‌ها, آبرومندها مشکل مالی برایشان پیش می‌آید به حضرت عرض کرد که من مشکل مالی پیدا کردم حضرت به مأمور امور مالی‌اش فرمود: «له بألف» هزار مثقال به او بده این باید حساب و کتاب داشته باشد به حضرت عرض کرد هزار مثقال طلا یا نقره, دینار یا درهم فرمود هر چه که مشکل او را حل می‌کند «فأعط الإعرابی أنفعهما له» هر چه که مشکل او را حل می‌کند بده «کلاهما عندی حجران» هم طلا نزد من سنگ است هم نقره نزد من سنگ است آن سنگِ زرد است این سنگ سفید مگر غیر از سنگ است؟ شما اینها را به عنوان احجار کریمه یاد می‌کنند دیگر خب این دیگر غصّه نمی‌خورد که مال به دست چه کسی است که, اگر معیار ارزش مشخص شد انسان نمی‌گوید من صبر کردم یک وقت است که تا ‌وضع مالی‌اش خوب نیست می‌گوید «فلک به مردم نادان دهد زمام مراد٭٭٭ تو اهل دانش و فضلی» خیر این‌طور نیست آدم غصّه بخورد غصّه برای چیز دیگر است رنج و حلم و صبر و بردباری برای چیز دیگر است بنابراین هم تعلیل قرآنی, هم تمثیل قرآنی برای تبیین معیار ارزش است اینکه شد آدم این سرمایه حلم و بردباری و صبر را نگه می‌دارد برای مطالب دیگر نه برای این نه اینکه اینجا غصّه بخورد بعد بگوید خب ما باید صبر بکنیم نه خیر جای صبر نیست حالا این ته سیگارها می‌بینید بعضیها این نان‌خشکها را زیاد جمع می‌کنند خب حالا جمع کرده دیگر یا ته سیگارها را جمع کرده یا کاغذ باطله‌ها را جمع کرده خب حالا آدم غصّه بخورد که او بیشتر جمع کرده؟ کلّ جریان این است. فرمود آن توانگرهایی که مسجد نمی‌آیند بدانند یک مُشت آهن‌پاره دست آنهاست یک مُشت هم کارتن‌خالی دست آنهاست بعد هم پژمرده خواهد شد این معیار ارزش نیست یک, بعد هم ما دادیم دو, بعد هم به عنوان آزمون دادیم سه, بعد هم صعیدِ زَلق می‌شود چهار, آن‌وقت شما باید حساب این کارها را بدهید پنج. این راه را ذات اقدس الهی در موارد زیادی به همه آموخت. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ یعنی آیهٴ 89 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود برای اینکه قرآن یک کتاب تخصّصی نیست که مخصوص یک عدّه خاص باشد این وقتی ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است, ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است, ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ است, نور است باید همه را روشن کند هیچ کسی نیست که از این مطالب سر در نیاورد از این امثال چیزی نفهمد برای همه هست فرمود پس اولاً مال که جنگ فقیر و غنی بر اساس این است این معیار ارزش نیست یک تحلیل نورانی وجود مبارک حضرت امیر داشت که آن را قبلاً در بحثهای سابق خواندیم در آن خطبهٴ نهج‌البلاغه که حضرت تحلیل کرده و بسیار تحلیل جامع و حکیمانه بود پس این نیست معیار ارزش نیست معیار ارزش برای کمالات انسانی است علماً و عملاً که در آیات دیگر نظیر ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ و مانند آن بیان کرده این یک, این مقدار هم ما دادیم نه شما گرفتید چون خیلیها می‌روند تلاش و کوشش می‌کنند چیزی گیرشان نمی‌آید ما دادیم نه شما گرفتید بعد هم این دادنِ ما هم اکرامِ شما نیست امتحان شماست بعد هم طولی نمی‌کشد از شما می‌گیریم ما این سه, چهار مشکل را در اغنیای کنونی‌مان داریم گرچه هر کس مبتلا به غنا شد این سه, چهار مشکل را دارد مشکل اول این است که خیال می‌کند مال معیار فخر است ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ شعار خیلیهاست ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ شعار خیلیهاست این ﴿رِءْیاً﴾ یعنی چشم‌گیر, یعنی رؤیت, یعنی مَرآ, یعنی دید یعنی دیدِ آنها نسبت به ما زیاد است وضع ما طوری است که چشم‌گیر است, وضع ما طوری است که چشم دیگران را متوجّه می‌کند ما در مرآی مردم قرار می‌گیریم فرمود این تفکّر باطل عده‌ای است که به دنبال ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ هستند.
پرسش: آقا اگر بشر این‌طور بوده از اول عالم تا الآن این‌طور بوده که اغنیاء ارزش قائل بودند برای این چیزها.
پاسخ: بشر را ذات اقدس الهی علاقه‌مند کرده به دنیا تا دنیا را آباد کند زندگی‌اش بگردد منتها باید تعدیل کند نه تعطیل, تمام تلاش و کوشش برای همین تولید و رفع نیاز مردم باید باشد این چیز بسیار خوبی است در بحث دیروز گذشت که اگر کسی قدرت اقتصادی داشت بتواند تولید بیشتر کند مشکل جامعه را حل کند تلاش در تولید, قناعت در مصرف کند این محبوب مردم است مردم با چنین آدمی کینه ندارند آنکه تظاهر می‌کند به ثروت با اسراف و اتراف زندگی می‌کند مغبوض جامعه است وگرنه می‌دانید قدرت اقتصاد و قدرت تولید از پیچیده‌ترین کارهای اجتماع است مگر هر کسی قدرت تولید دارد؟ هر کسی مخصوصاً در شرایط کنونی انسان تنها آب و هوا را که نباید بشناسد, درختکاری را نباید بشناسد یا صنعت را نباید بشناسد مرزهای قاچاق را هم باید بداند, تحریمها را هم بداند کجا قاچاق وارد می‌کنند در نتیجه این کارخانه می‌خوابد این هم باید بداند, کجا تحریم می‌کنند این قطعات گران می‌شود این را هم باید بداند چندین هوشِ کارشناسی شده می‌خواهد تا آدم بتواند تولید کند حالا اگر تولید کرد به بیان حضرت امیر تلاش در تولید و قناعت در مصرف جزء محبوبین جامعه است هیچ کسی با چنین افرادی مشکل ندارد آنها مشکلشان این است که اول این را معیار ارزش می‌دانند یک و خیال می‌کنند خودشان فراهم کردند دو و آنهایی هم که می‌گویند خدا به ما داد خیال می‌کنند خدا اینها را عزیز کرده است اکرامشان کرده, گرامی داشته سه این سه بخش را جداگانه قرآن تبیین می‌کند و ابطال می‌کند.
پرسش: حاج آقا...
پاسخ: بالأخره همهٴ ما همین طوریم دیگر به ما فرمودند اسراف نکنید تبذیر هم نکنید از حدّاکثر عمرتان, وقتتان, برکتتان, هوشتان استفادهٴ معتدل کنید عادلانه کنید اما اینکه مال, معیار ارزش نیست آیات قبلی بود اما اینکه هیچ کس نمی‌تواند بگوید من خودم زحمت کشیدم ما ابزار قابلی هستیم خیلیها هستند به دنبال کار می‌روند چیزی گیرشان نمی‌آید ما اگر واقعاً موحّدیم نباید اسلامی حرف بزنیم و قارونی فکر بکنیم آنکه می‌گوید من خودم چهل سال درس خواندم و مجتهد شدم این اسلامی حرف می‌زند ولی قارونی فکر می‌کند چون او هم بیش از این نمی‌گفت این می‌گفت ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم همین که دهن باز کردیم گفتیم من خودم چهل سال زحمت کشیدم به اینجا رسیدم این فکر, فکر قارونی است این مرضیّ خدا نیست اگر گفتیم خدا را شکر که این فیض را به ما عطا کرده است این فکر موحّدانه است وگرنه ما اسلامی حرف بزنیم و قارونی فکر بکنیم همان خطر ما را هم تهدید می‌کند ما هیچ کدام مجاز نیستیم بگوییم ما خودمان چهل سال زحمت کشیدیم به اینجا رسیدیم, پس مطلب دوم این است که کسی نباید بگوید ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ باید باورمان بشود که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ . سوم اینکه این نعمتی که به ما داد معیار ارزش نیست ارزش در بهشت است اگر واقعاً ما بهشت رفتیم چیزی خدا به ما داد معلوم می‌شود که نسبت به ما اکرام کرده است در پیشگاه او محبوب و عزیزیم اما آنچه که در دنیا به ما داده است برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» آمده هر دو ابطلاست فقیر مبتلا به فقر است غنی مبتلا به غناست ما الآن خیال می‌کنیم کسی که فقیر است مبتلاست و کسی که غنی است متنعّم است چه اینکه خیال می‌کنیم کسی که بیمار است مبتلاست کسی که سالم است مرفّه است خیر, هم سالم مبتلا به سلامت است چه اینکه مریض مبتلاست, هم غنی مبتلا به غناست همان‌طوری که فقیر مبتلا به فقر است در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» این است ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا﴾ تودهٴ مردم این‌طور هستند که اگر خدا اینها را مبتلا به ثروت بکند می‌گویند خدا ما را گرامی داشت اگر مبتلا به فقر بکند می‌گویند خدا به ما اهانت کرد ﴿کَلَّا﴾ ما نه آن اهانت است نه این اکرام هر دو ابتلا و آزمون است ما الآن که سالمیم در کلاس امتحان سلامت نشسته‌ایم این سلامت هم نعمت است و ما ممتحَن و مبتلای به سلامتیم چیزی را بدون ابتلا و آزمون که به ما نمی‌دهند که, پس معیار ارزش ثروت نیست اولاً و خود انسان مبدأ قابلی است ابزار را فراهم می‌کند نه مبدأ فاعلی دهنده دیگری است ثانیاً و این را که ذات اقدس الهی به ما داد آزمون است ثالثاً این معارف اگر حل بشود دیگر مسجد خالی نمی‌ماند یا مخصوص فقرا نمی‌شود اغنیا هم شرفشان را در همین مسجد می‌دانند که می‌آیند در مسجد و معارف الهی را یکجا یاد بگیرند با فقرا و محرومین یکجا زندگی می‌کنند به رهبران الهی هم فرمود: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ آن‌وقت این مطلب را با این داستانها هم تبیین می‌کند داستانهای فراوانی در قرآن کریم در این زمینه هست بخشی از این داستان در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است که داریم می‌خوانیم بخشی هم در همین زمینه که برخیها خیال می‌کنند نعمتی را که خدا به آنها داده است خودشان فراهم کردند آن را در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 78 به این صورت فرمود که قارون گفت ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً﴾ آن ثروت کلانی که برای قارون ذکر کردند این مهم‌ترین ثروت دنیا نبود ذات اقدس الهی در همان عصر فرمود ما به کسانی ثروتهایی بیش از ثروت قارون دادیم آن هم به خاک تبدیل شدند این خیال که هر کسی تلاش کرد خودش پیدا می‌کند این‌چنین نیست که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» ابطال شده در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» هم آیه پنجاه به این صورت آمده است که برخیها می‌گویند ﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذَا لِی وَمَا أَظُنُ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُجِعْتُ إِلَی رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَی فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ﴾ فرمود اینها خیال می‌کنند ما اینها را گرامی داشتیم بر اساس این پندار باطل قیامت را هم که منکرند می‌گویند بر فرض قیامت حق باشد همان‌طوری که اینجا پیدا کردیم آنجا هم پیدا می‌کنیم همان‌طوری که خدا به ما اینجا داد آنجا هم می‌دهد اینکه اگر قیامت باشد ما مشابه دنیا یا بهتر از دنیا را در آنجا فراهم می‌کنیم در همین آیه محلّ بحث آمده که گفته ﴿وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ خب کجا شما با «لام» و «نون» تأکید ثقیله می‌گویید حتماً بهتر گیرم می‌آید یا گیر می‌آورم از کجا می‌گویید؟ برای اینکه یا خودتان را مقتدر می‌دانید یا آنچه را که خدا به تو داد این را مایهٴ اکرام می‌پندارید نه آن است نه این, نه خودت گرفتی نه نزد خدا کریمی آن‌وقت چگونه با ضرس قاطع می‌گویی اگر قیامت هم باشد هر کسی اینجا امیر است آنجا هم امیر خیر, بسا امیر که آنجا اسیر می‌آید چه چیزی را می‌گویی ﴿لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ این مشکلِ جامعه بود از زمان نوح تا الآن بشرِ حس‌گرا را این معارف باید توجیه کند که انسان به این لذایذ جهان نیازمند است برای اینکه هم بماند, هم نسلش را حفظ بکند باید غذا بخورد تا بماند باید نکاح داشته باشد تا نسل انسان محفوظ باشد نه مثل فرشته است که غذا نخواهد نه مثل فرشته است که بماند و مرگ‌دار نباشد و نیازی به نکاح نداشته باشد این دوتا کار سخت است یعنی تهیّه غذا سخت است, تهیّهٴ مسکن برای همسر سخت است لذّتی ذات اقدس الهی به انسان داد این به عنوان مزد کارگری است اینها خیال می‌کنند که خوردن برای لذّت بردن است خب انسان که مثل حیوان نیست غذایش روی زمین آماده باشد که انسان هم مثل حیوانات نیست که جفت‌گیری‌اش آسان باشد که این دوتا کار سخت است این سختی را باید تحمل بکند مزدی به او داده و آن اینکه مقداری دمِ دهنش را لذیذ کرده تا این تحمّل بکند این کارها را همین, بنابراین مهم‌ترین رهنمود قرآن این است که انسان را به انسان می‌شناساند که تو چه کسی هستی, جهان را به انسان می‌شناساند, رابطهٴ انسان و جهان را به او می‌شناساند دیگر جنگ بین فقیر و غنی رخت برمی‌بندد و این کارها در زمان ظهور حضرت روشن‌تر می‌شود آن‌وقت ادارهٴ جامعهٴ این‌چنینی سخت نیست وجود مبارک حضرت که ظهور کرد با کشتار وسیع جهان را اداره نمی‌کند الآن هفت میلیارد بشر روی زمین است اگر حضرت(سلام الله علیه) ظهور کند چقدرش را می‌کُشد ادارهٴ مردمِ به فهم سخت نیست مردم را بفهم کردن سخت است آن کار حضرت است حالا چه قدرتی ذات اقدس الهی به آن حضرت می‌دهد که در روایات هست که یا دست الهی روی سر مردم هست, دست وجود مبارک حضرت روی سر مردم هست که «وضع یده علی رئوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها أحلامهم» این است آن‌وقت الآن که هفت میلیاردند اگر هفتاد میلیارد هم باشند ادارهٴ مردمِ بفهم سخت نیست ادارهٴ مردمِ چنینی دشوار است و این نورانیّت حضرت جهان را جهان عقل می‌کند بالأخره جهان باید میوه بدهد درخت انسانیّت باید میوه بدهد الآن که أکثرهم کذا, أکثرهم کذا, أکثرهم کذا آن روز أکثرهم عاقلون‌اند, عالمون‌اند, عاملون‌اند, حکمای‌اند, فقهای‌اند, عادل‌اند و مانند آن ادارهٴ مردم عاقل سخت نیست این به برکت حضرت است این معارف آن روز پیاده می‌شود این معارفی که تعلیلی و تمثیلی است آن روز پیاده می‌شود آن‌وقت جنگ غنی و فقیر هم رخت برمی‌بندد اما در این بخشها هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو صابر باش با این فقرا بساز, هم به فقرا فرمود شما این سرمایه‌تان که حلم و صبر است برای جهادین صرف بکنید نه برای هیچی, غصّه می‌خورید برای چه چیزی؟ و هم به اغنیا فرمود که شما ممتحن و مبتلایید نه مکرَّم فاصله‌تان را از فقرا کم بکنید و زیاد نکنید, خب.
در این قسمت وقتی که آن شخص وارد شد همهٴ حرفهایی که دیگران حالا البته آن قصّه‌ای که یا در بنی‌اسرائیل دوتا برادر بودند میراثی به آنها رسید یکی توانگر شد یکی تهیدست و مانند آن یا نه, این شأن نزول چون سند معتبری ندارد تام نباشد بر فرض شأن نزول خاص داشته باشد یا نداشته باشد مطلب کاملاً تام است البته شأن نزول داشته باشد مستحضرید که آن مورد نزول مخصّص اطلاق یا عموم آیه نیست. در این بخش فرمود هر دو باغ او میوه‌های خودشان را می‌دادند اُکُل یعنی خوراکی بعضی از باغها, زمینها و شرایط محیطی طوری است که می‌گویند سالِ آورش نیست حالا گرچه با پیشرفت صنعت کشاورزی هر سال ممکن است درخت محصول بدهد ولی غالباً این‌طور بود سابق چه در کشاورزی, چه در باغداری زمین آن آمادگی را نداشت که هر سال محصول کامل بدهد بعضی از سالها سالِ آورشان بود, بعضی از سالها سالِ آورشان نبود در این بخش از آیه فرمود: ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ این هم نکره در سیاق نفی است هر سال بار خوبی دادند این‌چنین نبود که یک سال, سال آورش نباشد کم محصول بدهد یا محصول ندهد این‌طور نبود آن‌وقت در چنین فضایی این آمده فخرفروشی کرده این سه, چهار مغالطه دامنگیر او شد اولاً خیال کرد که این مال منشأ عزّت است, دوم خیال کرد خودش تهیّه کرده, سوم خیال کرده که اگر خدا به او داد تکریم کرده, چهارم خیال کرده که اگر معاد باشد در قیامت هم چون دنیا خدا او را تکریم کرده در قیامت هم به او می‌دهد طولی نکشید که ﴿فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً﴾ مؤمنی که ذات اقدس الهی او را پرورانده دیگر نگفت که خب ما صبر می‌کنیم و فعلاً تحمل می‌کنیم فعلاً کار به دست شماست این‌طور نگفته این حکیمانه برهان اقامه کرده گفت اینکه تو داری معیار ارزش نیست دیگری به عنوان امتحان به تو داده در آینده نزدیک هم از تو می‌گیرد این می‌شود فقیرِ با ایمان این است آنکه دیگر نگفته که خب بسیار خب ما صبر می‌کنیم «فلک به مردم نادان دهد زمام مراد» این‌طور نگفته که, گفته تو به چه چیزی داری افتخار می‌کنی؟ حالا ملاحظه بفرمایید او چه گفته. بعد از اینکه او این حرفها را زده ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ﴾ که محاوره داشتند, گفتگو داشتند, گفتمان داشتند و مانند آن ﴿أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ﴾ تو منکر مبدأ فاعلی شدی؟ تو مگر ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ خب تو یک قطره آب بودی او به این صورت در آورده دیگر چه می‌گویی من تهیه کردم من سرمایه‌دار شدم ﴿أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ﴾ این همزهٴ استفهام انکاری است یعنی چرا این کار را کردی؟ اصلت که تراب بود بعد هم که نطفه بود تو با چه چیزی داری افتخار می‌کنی؟ اگر فیضی است که برای اوست ﴿ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً﴾ این را معتدل‌القامه کرده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ کرده, بدن را مستوی, نفس را مستوی کرده «لکنّا» یعنی لکن من این «لکن» بود که «نون» آن خفیف است «أنا» بود که همزهٴ «أنا» حذف شد «نون» «أنا» با «نون» «لکن» ادغام شد این «نون» شده مشدّد آن «الفِ» «أنا» عندالوصف حذف می‌شود عندالوقف می‌ماند «لکنّا» یعنی من حرفم این است تو حرفت آن است من حرفم این است دیگر این نگفته که خب حالا امروز قدرت دست شماست که فقیر را قرآن این‌چنین می‌پروراند شجاع می‌پروراند نه صبور این صبر را می‌گوید داشته باش برای میدان جنگ حالا یا جهاد اکبر یا جهاد اصغر «لکنّا» یعنی من یعنی «لکن أنا» حرفم این است می‌گویم ﴿هُوَ اللَّهُ رَبِّی﴾ منِ الهی هو الله گویم خدا غریق رحمت کند شیخناالاستاد مرحوم الهی قمشه‌ای را وقتی به او گفتند دربارهٴ رضاشاه مدحی بگو آن بحبوحهٴ قدرت رضاشاهی خب این هم استاد دانشگاه بودند آن روز دانشگاه را علما اداره می‌کردند یعنی هشتاد سال قبل که دانشگاه همزمان حوزهٴ علمیه قم تدریس شد علوم تجربی در دانشگاهها راه نداشت غالباً همین علوم انسانی بود فقه بود, اصول بود, ادبیات بود, تاریخ بود, فلسفه بود, کلام بود, عرفان بود این بخشها بود اینها را از علما تأمین می‌کردند یعنی اساتید اولیه دانشگاهها همین علمایی بودند که از حوزهٴ مشهد و قم و جای دیگر از اینها دعوت کردند و دانشگاه راه‌اندازی شد بعد اگر چهارتا مسئله طبّی هم بود همان طبّ قدیم رایج بود طبّ سنّتی بود طبّ گیاهی بود که از حکمای طب‌دان حوزه‌ها استفاده می‌کردند آن روز طب هم یکی از درسهای رسمی حوزوی بود اینها را می‌خواندند بعد کم کم که رضاخان قدرتی پیدا کرد از همهٴ اینها خواست که به بهانه‌ای او را مدح کنند از مرحوم آقای الهی استاد ما هم خواستند که شما رضاخان را مدح کنید که ایشان آن غزل یا قصیدهٴ مستضاد معروف را گفتند که «منِ الهی هو الله گویم٭٭٭ من جهان دارم و خدای من شاه من٭٭٭ نداند جز این روح آگاه من» که اگر شما بخواهید من دربارهٴ شاه تعریف بکنم من یک شاه دارم و آن الله است که سلطان سلاطین است این همان ترجمهٴ همین است «لکنّا» یعنی «لکن أنا» حرفم این است در بخش دیگر این مشدّد هست که در آیهٴ دیگر می‌آید به خواست خدا اما این‌طوری که معروف بین قاریان است این است که گفت نه, لکن من حرفم این است این فقیر را با عظمت تربیت کردن است «إنما الغنیٰ غِنیٰ النفس» این از بیانات نورانی حضرت امیر است که «استغناءک عن الشیء خیرٌ مِن استغناءک به» بی‌نیازی از مال بهتر از بی‌نیازی به مال است اگر این حالا اگر در جامعه رواج پیدا نکرد در حوزه و دانشگاه رواج پیدا کند ما علمای کامل فراوان خواهیم داشت, اساتید کامل فراوان خواهیم داشت اگر چشم ما به زرق و برق نباشد به همین علوم الهی باشد طولی نمی‌کشد که در بین ما مردان بزرگی در فقه و اصول و حکمت و کلام خواهیم داشت چه در حوزه و چه در دانشگاه «لکنّا» یعنی «لکن أنا» من هم فتوایم این است ﴿هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلاَ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً﴾ من برای خدا شریک قائل نیستم نمی‌گویم که خدا هست ما هم هستیم ما هم تلاش و کوشش کردیم یا خدا هست بتها هم هستند این‌طور نیست ﴿لکِنَّ هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلاَ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً﴾ هیچ کسی چه خودم چه دیگری را شریک او قرار نمی‌دهم کار فقط به دست اوست خب تو چرا وقتی وارد باغ شدی نگفتی الحمد لله این فقیر خوب است ﴿وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾ چرا این حرف را نزدی؟ چرا شکر نکردی؟ چرا عوضی رفتی به جای شکر کفر کردی به جای اینکه خدا را ببینی خودت را دیدی به جای اینکه امتحان را ببینی کرامت را خیال کردی همه‌اش عوضی است در بحثهای سالهای قبل هم ما داشتیم کارِ منطق این شناسایی مغالطه در اندیشه‌ها و در تصوّرات و در تصدیقات است اما مهم‌ترین کارِ رهبران الهی این مغالطه در انسان‌شناسی است مغالطه‌های معمولی حالا یا منشأش اشتراک لفظی است یا امور دیگر است این است که آدم «الف» را به جای «باء» اشتباه می‌کند یا «باء» را به جای «الف» اشتباه می‌کند مغالطه‌ای که انبیا پرده‌برداری کردند این است که خویش را به جای بیگانه, بیگانه را به جای خویش بپنداریم آنکه آمده الآن در درون ما تصمیم گرفته فتوا می‌دهد ما نیستیم دیگری آمده آنجا کرسی گذاشته ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ﴾ شده که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت دارد از ما سواری می‌گیرد ما بفهمیم دیگری آمده نفوذ پیدا کرده در حرم قلب ما ﴿طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ طواف کرده, احرام بسته, وارد قلب شده دارد سواری می‌گیرد این طول می‌کشد اینکه وجود مبارک حضرت امیر به آن شخص گفت شیطان با دهنِ تو دارد حرف می‌زند یعنی کسی آمده آن داخل نشسته این «نَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ» از همین قبیل است این «نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» از همین قبیل است, «دَبَّ وَ دَرَجَ» که در خطبهٴ پنجم, ششم نهج‌البلاغه است از همین قبیل است فرمود دیگری آمده آن داخل نشسته صاحب‌خانه را بیرون کرده الآن تو خیال می‌کنی تو هستی خیر, آنکه آمده این داخل دهنت را مهار کرده دهنه زده او دارد حرف می‌زند نه تو, اینکه فرمود شیطان «نَفَث فی روحک» تشبیه نیست این کارِ انبیاست که این کار در منطق و فلسفه و حکمت و اینها نیست این راهِ آنهاست که می‌گویند آقا این مغالطه در انسان‌شناسی دیگری می‌آید جای آدم می‌گیرد و کرسی می‌گذارد ما خیال می‌کنیم ماییم خیر, او دارد حرف می‌زند دیگری دارد می‌گوید همان‌طوری که در قُرب نوافل بالاتر از ما می‌آید به جای ما و ما را راهنمایی می‌کند تحت تسخیر خود قرار می‌دهد «کنت سمعه الذی یسمع به» می‌شود, «لسانه الذی ینطق به» می‌شود در نفوذ و سلطهٴ شیطان هم این‌چنین است این فقیرِ راست‌قامت است «لکنّا» یعنی لکن من حرفم این است ﴿هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلاَ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً ٭ وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾ این توحید است اما حالا برای اینکه بساطش را جمع بکند گفت اینکه تو داری آیندهٴ نزدیک بساطش برچیده می‌شود ﴿إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالاً وَوَلَداً﴾ من که کمتر از تو نیستم اگر به نظر تو مالاً و ولداً کمتر از تو هستم تو چون نَفَر داری و من ندارم, تو چون باغ داری و من ندارم اگر به نظر تو از تو کم هستم ﴿فَعَسَی رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِن جَنَّتِکَ﴾ خدا ممکن است بهتر از این به من بدهد خیر بدهد نه اینکه تو داری.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی