display result search
منو
تفسیر آیات 98 تا 103 سوره کهف

تفسیر آیات 98 تا 103 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 98 تا 103 سوره کهف":

برای هر ملّتی هر قریه‌ای ﴿لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَّذِیراً﴾ و برای هر ملّتی هم هادی و مُنذر هست
هیچ جا ممکن نیست بشری باشد متفکّر و حکم الهی به آنجا نرسد.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً ﴿98﴾ وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً ﴿99﴾ وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً ﴿100﴾ الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ﴿101﴾ أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً ﴿102﴾ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً ﴿103﴾

در جریان ذی‌لقرنین که بخشی از مطالبش گذشت و اگر لازم بود در پایان هنگام جمع‌بندی به خواست خدا بعضی از مطالبش مطرح می‌شود این واژهٴ ذوالقرنین یا ذوات‌القُرون از القاب رسمی رومیها بود آنها چون دارای گیسوان بلند بودند به آنها می‌گفتند ذوات‌القرون حالا ممکن است اقوام و ملل دیگری هم به مناسبتهایی به این القاب ملقّب می‌شدند ولی دربارهٴ رومیها گفتند اینها ملقّب به ذوات‌القرون‌اند, این مطلب اول.
مطلب دوم اینکه کسانی که جهان‌گشایی کردند نه تنها کشورگشایی از نظر تاریخ سه نفرند یکی کورش کبیر است, یکی اسکندر است, یکی قیصر ممکن است قبل از طوفان رجال نامی هم بودند که جهان‌گشایی کرده باشند ولی در این تاریخ مدوّن این سه نفر را به عنوان جهان‌گشا شناختند و معرفی کردند در تطبیق ذوالقرنین بر یکی از این عناصر باید خصوصیات قرآنی ملحوظ بشود اولاً او مؤمن بود حالا کلمات الهی را اگر مستقیماً تلقّی نمی‌کرد به وسیلهٴ پیامبر عصر خودش تلقّی می‌کرد مؤمن بود به دستور خدا عمل می‌کرد یک, و نظیر سلاطین دیگر رفتار نمی‌کرد که ﴿إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ این‌چنین نبودند بلکه با مردم از راه مهربانی و عطوفت رفتار می‌کردند و جنگ آنها در حقیقت زدودن ظلم طاغیان بود مردمی که در کشورهای دیگر زیر سلطهٴ طاغیان بودند اینها آن طاغیان را که مانع و حجاب پیشرفت مردم بودند برمی‌داشتند مردم را آزاد می‌گذاشتند مردم متفکّر آزاد آنچه حق بود می‌فهمیدند و می‌پذیرفتند کارِ ذی‌القرنین و امثال ذی‌القرنین این بود صِرف کشورگشایی و جهان‌گیری و امثال اینها نبود. به دلیل همان برخوردی که با مردم مغرب‌زمین داشت با مردم مشرق‌زمین داشت و مانند آن. اگر کسی خواست ذوالقرنین را بر کورش کبیر یا بر اسکندر و مانند آنها منطبق کند باید این خصوصیّات را هم از نظر تاریخی ثابت کند.
مطلب دیگر اینکه کورش صغیر این قدرت را نداشت دربارهٴ کورش کبیر بعضی از این فضایل ذکر شده است که او آن بزرگان قوم را نمی‌کُشت مفسدان و طاغیان را از بین می‌برد و مردم را آزاد می‌گذاشت با دینِ کسی کار نداشت مردم را به اجبار وارد پذیرش دین و آیین دیگر نمی‌کردند آنها را در دینشان آزاد می‌گذاشتند بعد با مطالب فرهنگی و فکری با آنها در میان می‌گذاشتند اگر خواستند دینِ جدیدی را بپذیرند آزاد باشند اینها بعضی از مطالبی است که دربارهٴ کورش کبیر نقل شده البته نیازمند به تحقیق بیشتر است که شاید اگر فراغتی ان‌شاءالله در پایان سال تحصیلی نصیب ما شد در آن جمع‌بندی پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» اینها مطرح بشود ولی اگر فراغتی برای آن کار پیدا نشد باید این نکات ملحوظ باشد که وقتی می‌توان ذوالقرنین را بر یکی از این جهان‌گشایان معروف و مشهور تاریخ حمل کرد که این ویژگیهای قرآنی را داشته باشند.
اما دربارهٴ اینکه چطور برای آن قومی که ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ پیامبر نبود؟ اولاً کسی که در آن حدّ حیوانی ذکر می‌کند تفکّر انسانی را فراهم نکرده است مکلّف نیست و اگر واقعاً در حدّ تکلیف بود ما راهی نداریم برای نفی حجّت خدا ممکن است کسی که زبان آنها را می‌فهمد و قدرت تبیین دارد به آن طرف رفته باشد و اسرار الهی را با آنها در میان گذاشته باشد نفی نمی‌شود کرد چون قرآن کریم آن اطلاقی که دارد آن عمومی که دارد قابل تخصیص نیست فرمود اینها برای هر ملّتی هر قریه‌ای ﴿لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَّذِیراً﴾ و برای هر ملّتی هم هادی و مُنذر هست این‌چنین نیست که برابر سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن ملّتی بی‌حجّت باشد اگر ملّتی بی‌حجّت باشد, بی‌پیامبر باشد, بدون امام باشند در قیامت احتجاج می‌کند برای اینکه در قیامت به خدا عرض می‌کند شما که می‌دانستی بعد از مرگ ما به این سرزمین می‌آییم حسابی هست, کتابی هست, بهشتی هست, جهنّمی هست, صراطی هست, تطایر کتب هست, انطاق جوارح هست, میزان هست خب چرا راهنما نفرستادی ما که از اینجا خبر نداشتیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ این یک اصل کلی است دلیل ضرورت وحی و نبوّت است بنابراین هیچ جا ممکن نیست بشری باشد متفکّر و حکم الهی به آنجا نرسد حالا یا خود پیامبر است یا منصوب است امام است, جانشین پیامبر است یا عالِمان دین‌اند و سُفرای الهی‌اند یا نامه‌های آنهاست و مانند آن, اما اگر دربارهٴ ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ پیامبری نرسید برای یکی از این وجوهی بود که گفته شد. دربارهٴ آن سد افرادی که پشت این سد بودند اینها قدرت نفوذ پیدا نکردند نه در عرض, نه در طول, نه در عمق سلسلهٴ جبال هم ممکن بود طولانی باشد و آنها نتوانند از پایان آن سلسلهٴ جبال خودشان را به این طرف کوه برسانند تنها راه نفوذ همین شیار بین‌الصدفین بود که این هم به وسیله ذی‌القرنین بسته شد بقیه یا راه دریایی بود یا ادامهٴ سلسله جبال بود که دیگر ممکن نبود آنها از آن راه بتوانند نفوذ پیدا کنند از این جهت، خب. اما اینکه در قرآن کریم جعل را به ذی‌القرنین اسناد داد برای اینکه فرمود: ﴿قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً﴾ این ضمیر «جعل» به همان چیزی برمی‌گردد که ضمیر «قال» برگشت ﴿قَالَ﴾ یعنی ذوالقرنین فرمود: ﴿قَالَ انفُخُوا﴾ بدمید ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً﴾ یعنی «جعل» ذوالقرنین این فضا را مشتعل کرد. اسناد کار به فرمانده کار رایج هم هست نظیر «فتح الأمیر البلد» است دیگر با اینکه امیر مباشر جنگ نبود فرمانده کلّ قوا و فرمانده لشکر در جبهه حضور ندارد تا اینکه فتح کند ولی اسناد فتح به آن فرمانده است که «فتح الأمیر البلد» در حالی که جُند و سرباز فتح می‌کند اسناد فعل به فرمانروا و فرمانده امر رایجی است نظیر اسناد فتح بلد به امیر لشکر در اینجا هم اسناد جعلِ نار به ذوالقرنین با اینکه کارگران دمیدند و آتش را مشتعل کردند و این زُبَر حدید را و بُراده‌های آهن را به صورت آتش در آوردند از قبیل اسناد کارِ زیرمجموعه است به فرمانده مجموعه با «انفخوا فیها», ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ﴾ نه «جعلوه» آنها نَفخ کردند, آنها در اثر دمیدن این براده‌های آهن را به صورت نار در آوردند لکن ضمیر را مفرد آورد ﴿قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً﴾ نه «جعلوه ناراً» اگر «جعلوه» بود هم صحیح بود برای اینکه آن کارگرها هستند که این براده‌ها را مشتعل کردند لکن اسناد فتح به امیر اُولاست اینجا هم اسناد جَعل به فرمانده اُولاست, این کارها را کردند. در جریان نفخ صور اول چون همه از بین می‌روند دیگر سخنی از نفخ صور اول به میان نیامده نفخ صور ثانی به میان آمده که همگان زنده می‌شوند ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ آن‌گاه یعنی «یَنتظرون» آن‌گاه مؤمنان از بهشت بهره می‌برند و کفار گرفتار دوزخ می‌شوند در مقطع نفخ صور ثانی که ﴿تَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ در آن مقطع فرمود: ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ احاطهٴ به تاریخ کسی که مشرق و مغرب عالَم را درنوردید کارِ آسانی نیست ولی خدای سبحان می‌فرماید برای ما آسان است همین ذوالقرنین که تا به کرانه‌های غرب رسید یعنی بخش شمالی اقیانوس اطلس را طی کرد و اگر دورتر رفت بخش شمالی اقیانوس آرام را طی کرد و در قسمت شرق هم این بخشهای وسیع اقیانوس را طی کرد اگر کسی بخواهد به اَخبار این کشورگشای معروف سلطه پیدا کند باید یک گروه فراوانی باشد لکن خدای سبحان می‌فرماید: ﴿وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً﴾ ما با اینکه او مغرب بود, مشرق بود بر اساس اینکه ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ به جمیع اخبار اینها احاطه داشتیم برای ما هیچ فرق نمی‌کند آیهٴ 91 این سور‌ه این بود که ﴿وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً﴾ ما وقتی او در مشرق بود با او بودیم, در مغرب بود با او بودیم, بین‌المشرق و المغرب بود با او بودیم کسی که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ است هر جا باشد بالأخره از حال آدم باخبر است لذا فرمود این خبر فقط از قرآن صحیح است برای اینکه در همهٴ حالات ذات اقدس الهی با او بود و از وضع او باخبر بود.
خب, وقتی نفخ صور ثانی شد مردم زنده شدند فرمود: ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ این ﴿عَرْضاً﴾ گرچه مفعول مطلق نوعی است ولی مفید تأکید هم هست ما به خوبی جهنم را نشانشان می‌دهیم اینها جهنم را از دور می‌بینند و جهنم هم که ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ هم اینها می‌بینند هم آنها می‌بینند جهنم از دور حالا در این روایات فاصلهٴ فراوانی را ذکر کرد که از فاصلهٴ فراوان خروش جهنم به گوش همه جهنّمیها می‌رسد اما با اینکه بهشتیها در صحنهٴ قیامت‌اند ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ این همه غرّش و خروش است اصلاً هَمْصش آ‌ن صدای ضعیفش هم به گوش مؤمنین نمی‌رسد ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ اصلاً گویا در قیامت جهنّمی نیست با اینکه شما این روایات جهنم را که ملاحظه بفرمایید صدای غرّش و خروش او تا پانصد فرسخ می‌رود یا هزار کیلومتر می‌رود, پانصد مِیل می‌رود صدایش این است چه اینکه بوی بهشت پانصد فرسخ می‌رسد ولی عاقّ والدین استشمام نمی‌کنند این‌چنین نیست که حواس قیامت در آخرت مثل حواس دنیا باشد در دنیا الآن شما می‌بینید مراکز فرهنگی هست, مسجد هست, معبد هست, حوزه هست, دانشگاه هست, مراکز علمی هست یک آدم منحرف هیچ کدام از این مراکز فکری فرهنگی را نمی‌بیند چهار جای آلوده باشد فقط آن صدا را می‌شنود این همه مراکز را رها می‌کند آنجا می‌رود در قیامت هم همین طور است همین معنا که در دنیا افراد تبهکار این همه صداهای پاک هست نمی‌شنوند به دنبال صداهای آلوده می‌روند و در دنیا باز هم از طرفی راههای ناهنجار هست دعوتهای فراوانی از تبهکاران هست مردان الهی هیچ به آنها گوش نمی‌دهند فقط گوششان به طرف انبیا و اولیاست در قیامت همین معنا ظهور می‌کند خب چگونه غرّشی که تا پانصد فرسخ می‌رود یا تا هزار کیلومتر می‌رود مردان بهشت ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ اینها هستند بهشتی که بویش تا پانصد فرسخ می‌رود عاقّ والدین این بو را استشمام نمی‌کنند بنابراین ما در دنیا یک حواسّ مشترکی داریم یعنی چشم ما مشترک است, گوش ما مشترک است این صداها را می‌شنویم ولی همین صداها و همین مناظری که ما داریم یک نگاه دیگری هم لازم است اگر آن نگاه دیگر را داشتیم در قیامت چیزی را ما می‌بینیم که دیگری نمی‌بیند, چیزی را ما می‌شنویم ان‌شاءالله که دیگری نمی‌شنود اگر خدای ناکرده این چشم ما و این گوش ما همین حرفها را دید چیزهای دیگر را ندید گرفتار وضع آنها می‌شویم. اینکه در آیهٴ 101 این سور‌ه فرمود یک عده چشم و گوششان بسته است همین است ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ چشم اینها نام مرا نمی‌بیند معلوم می‌شود نام الهی و یاد الهی دیدنی هم هست گذشته از اینکه شنیدنی است دیدنی هم هست الآن مشکل اساسی ما یک اخباریگری مُدرنی در سطح جامعه ما هست. بیان ذلک این است که آنهایی که ـ معاذ الله ـ گرفتار توهّم تحریف قرآن‌اند در معارف قرآنی فقط به روایات مراجعه می‌کنند و اگر در ضمن آیه‌ای روایتی نبود در آن آیه هیچ بحثی ندارند با اینکه بسیاری از آیات قرآن کریم است که بخشهای معرفتی را به همراه دارد و روایتی در ذیل آنها نیست اگر ـ معاذ الله ـ قرآن تحریف شده باشد اینها گرفتار همان جمود روایی‌اند و قرآن را به وسیلهٴ روایات معنا می‌کنند با اینکه ائمه(علیهم السلام) فرمودند روایات ما را بر قرآن عرضه کنید اگر چیزی مخالف قرآن بود حجّت نیست چه آن روایت معارض داشته باشد چه نداشته باشد آنهایی که معارض دارند در نصوص علاجیه در اصول مطرح‌اند آنهایی هم که معارض ندارند یک باب دیگری است که مرحوم کلینی و سایر محدّثان نقل کردند. روایت چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد اوّلین پایگاه اعتبارسنجی‌اش عرضهٴ بر قرآن است اگر با قرآن مخالف نبود حجّت است خب اگر قرآن وضعش روشن نباشد میزان و معیار را ما در دست نداشته باشیم روایت را بر چه چیزی عرضه کنیم؟ این مشکل کسانی که ـ معاذ الله ـ گرفتار تحریف قرآن‌اند. آنهایی که گرفتار تحریف قرآن‌اند و وارد مسئلهٴ فقه و اصول می‌شوند در حدّ اَخبار اجتهاد می‌کنند اگر اصولی باشند, اگر اَخباری باشند اجتهاد هم ندارند ترجمه‌ای از روایات می‌کنند تقلید را منع می‌کنند می‌گویند مردم نباید از کسی تقلید بکنند فقها فقط حقّ ترجمهٴ حدیث را دارند و مردم باید این ترجمهٴ احادیث را از فقها بگیرند و عمل بکنند خب این یک جمود دیگر که قدم دوم، پس اگر کسی ـ معاذ الله ـ گرفتار تحریف قرآن بود اصولی بود یک مشکل دارد, اَخباری بود مشکل دیگر دارد همین اشکال از حوزه‌ها به جامعه هم سرایت کرده الآن دانشگاه ما یک اخباریگری رایجی در آنها هست سالهاست گفته می‌شد که ما علمِ غیر اسلامی نداریم اینها باورشان نمی‌شود که ما علمِ غیر اسلامی نداریم می‌گویند فیزیک که اسلامی و غیر اسلامی ندارد, شیمی که اسلامی و غیر اسلامی ندارد، دریاشناسی، صحراشناسی، سپهرشناسی، معدن‌شناسی، آب‌شناسی، هواشناسی اینها که اسلامی و غیر اسلامی ندارد علم سکولار است در حالی که قرآن آمده قدم به قدم اسلامی بودن را معنا کرده فرمود همهٴ این علوم اسلامی است اینها خیال می‌کنند وقتی که علم اسلامی شد یعنی در آیه یا روایت باید فرمول فلان دارو هم باشد, فرمول فلان هواپیماسازی هم باشد, فرمول کشتی‌سازی باشد تا بشود علم اسلامی این یک اَخباریگری منجمد متحجّر است اما وقتی باز بشود معلوم می‌شود که همهٴ این علوم اسلامی است منتها اینها آمدند مصادره کردند. بیان ذلک این است که قرآن کریم اینکه می‌فرماید یک عده چشمشان ما را نمی‌بیند یاد ما را نمی‌بیند یاد ما را یعنی یاد ما را, چشم اینها یاد ما را نمی‌بیند گوش اینها حرف ما را نمی‌شنود ﴿کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ چشمشان بسته است یاد ما را نمی‌بینند. قرآن کریم که فرمود: ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ خدای سبحان این کتاب را از طرف خود نازل کرد و این کتاب فرمود آنچه مصداق شیء است ممکن است مخلوق خداست ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ پس چیزی در عالَم نیست که مخلوق الله نباشد پس اصل اول این است که فرمود این کتاب نور است, اصل دوم این است که این نور جهان را روشن کرده فرمود: «کلّ ما یصدق علیه أنّه شیء فهو مخلوق الله سبحانه و تعالیٰ» اصل سوم این است که فرمود ما این را زیبا آفریدیم ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ خب اگر چیزی مبدأ داخلی‌اش ناقص باشد, خارجی‌اش ناقص باشد, هدفدار نباشد, با نقص باشد, با عیب باشد که زیبا نیست پس هرچه را خدا آفرید زیبا آفرید این برای خدا. طبق این سه اصل ما چیزی در عالَم به عنوان طبیعت نداریم هر چه داریم خلقت است وقتی هر چه داشتیم خلقت شد چیزی به عنوان علم طبیعی نداریم که مثلاً فلان شخص دانشجوی علم طبیعی است ما خلقت‌شناسی داریم اگر زمین‌شناسی است، دریاشناسی است، صحراشناسی است، خلقت‌شناسی است علم که یک سلسله موضوعاتی دارد با محمولات، محمولاتی دارد مرتبط به موضوعات این علم دربارهٴ کار خدا بحث می‌کند, خلقت خدا بحث می‌کند وقتی یک زمین‌شناسی, دریاشناسی, آسمان‌شناس, ستاره‌شناس دارد بحث می‌کند قدم به قدم می‌گوید خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد یک مفسّر وقتی دارد قرآن تفسیر می‌کند تفسیر علمِ اسلامی است آن مفسّر می‌گوید خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، خدا چنین گفت می‌شود علم اسلامی، آن دریاشناس می‌گوید خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد می‌شود علم اسلامی، آن هواشناس می‌گوید نسیمی از هزارها کیلومتر می‌وزد این نسیم قدری جلوتر می‌آید تندباد می‌شود ابر تولید می‌کند ابر را جابه‌جا می‌کند، ابر را باردار می‌کند ابر را بر اساس نظم جایی می‌باراند زایمانش را به عهده می‌گیرد. چه کسی این کارها را کرده چه کسی نسیم ساخت؟ چه کسی نسیم را به صورت باد در آورد؟ چه کسی ابر تولید کرد؟ چه کسی ابرها را به وسیلهٴ باد جابه‌جا کرد؟ چه کسی ابرها را زن و شوهر کرد؟ چه کسی ابرها را مادر کرد تلقیح کرد باردار کرد بارش‌دار کرد؟ چه کسی ابرها را به موقع می‌باراند؟ الله، خب این قدم به قدم سخن از خداست این برای معلوم می‌ماند علم و عالِم علم به وسیلهٴ عقل است عقل چه عقل تجربی باشد که در همین علوم زمانی و علوم فیزیکی مطرح است، چه عقل تجریدی باشد که در فلسفه و عرفان نظری و کلام مطرح است این عقل فیض خداست مخلوق خداست چراغ است این چراغ را او در درون ما روشن کرده فرمود: ﴿وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ این فتیله‌های این چراغ را که سمع و بصر است او داد, این زِیتْ و زیتونه و نفت و وسیلهٴ سوخت و سوز را که سمع و بصر و موادّ خام اولیه است او داد, آن مشکات و زجاجه را او داد, آن علم را هم او عطا کرد ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ پس عقل را او داد, علم را او داد, مجاری علم را او داد بشر با عقل کشف می‌کند که خدا چه کرد، اگر این چراغ حرف بزند او مجاز است که بگوید من کردم یا فقط باید بگوید من نشان دادم؟ عقل مصباح دین است چراغ دین است کاشف حقیقت است نه مبتکر حقیقت، نه خالق حقیقت عقل نه در نظام تکوین کار ِتکوینی از او ساخته است نه در نظام تشریع کار قانون‌گذاری او قانون‌شناس خوبی است در مسئله فقه و اصول, او حقیقت‌شناس خوبی است در مسئله فیزیک و شیمی و نجوم و ریاضی و طبیعی اگر چراغ بخواهد حرف بزند بگوید من کردم می‌گوییم تو کسی هستی که ادّعای الهیّت می‌کنی این ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ همین است اگر چراغ می‌خواهد حرف بزند و حرفش راست باشد بگوید من این طور می‌بینم, من این طور نشان می‌دهم, من این طور کشف می‌کنم نه من مبتکرم, نه من فنّاورم, نه من ساختم، نه من می‌گویم من می‌بینم اگر دیدن کارِ عقل است او خلقت خدا را می‌بیند اگر کسی این چشم را نداشت یک چراغ دروغگوست قرآن می‌فرماید این کور است بعد بالصراحه روشن کرده در سورهٴ مبارکهٴ «حج» که من می‌گویم کور است نه یعنی کوری است که باید چشم‌پزشک معالجه کند ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ آن چشم دل گور است این نمی‌بیند چه کسی کرد این یا لاشهٴ علم را می‌بیند می‌گوید این‌چنین بوده است، این‌چنین شده است، این‌چنین می‌شود سیر افقی را دارد اما چه کسی کرد؟ برای چه کرد؟ کور است نمی‌بیند یا اگر خیلی داعیهٴ فرعونی داشته باشد می‌گوید من مبتکر بودم, من نوآور بودم گویا خودش خلق کرده به نام خودش ثبت می‌دهد خب این را می‌گویند کور دیگر، کور دیگه حقیقت شرعیه نمی‌خواهد که اگر کسی مطلبی را نبیند می‌شود کور, بالاتر از این اگر به نام خود اسناد بدهد می‌شود کاذب, اگر به نام خود اسناد ندهد فقط کور است اینکه قرآن در این کریمه می‌فرماید اینها کورند برای همین است پس معلوم که مخلوق خداست, عقل چه تجربی که در طبیعیّات گذشته نقشی داشت و چه تجریدی که در الهیّات سهمی دارد چراغ خوبی است یک فیزیکدان عاقل و یک فیلسوف متکلّم عاقل می‌گوید من جهان را این‌چنین می‌بینم بیش از این حقّ حرف ندارد این برای علم برای عقل چه تجربی, چه تجریدی عاقل هم که انسان است که بندهٴ اوست اگر به خود اسناد ندهد و به خود دعوت نکند و واقع را ببیند یکی از حقایق عالَم خود اوست فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ الآن بیش از صد دانشگاه نه دانشکده, صد دانشگاه که هر کدام مشتمل بر چندین دانشکده‌اند تلاش و کوشش شبانه‌روزی آنها این است که بفهمند این یک قطره آب چگونه این طور شده کسی که متخصّص چشم راست است به خودش اجازه نمی‌دهد دربارهٴ چشم چپ فتوا بدهد بالأخره همین یک نطفه بود دیگر ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ همین یک قطره را به این صورت در آورد دیگر حالا تازه این علومی که دانشگاه‌های تجربی دربارهٴ آنها نظر می‌کنند چه رسد به آن ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ که «مَن عرف نفسه فقد عَرف ربّه» عهده‌دار اوست آن یک حساب دیگری دارد. خب، پس اگر عالِم است که بندهٴ اوست و اگر عقل است که چراغ اوست و اگر معلوم است که مخلوق اوست کجا سخن از غیر اسلامی است؟ ما علمی داریم که اسلامی نباشد؟! منتها تفکّر اخباریگری اینها دانشگاه را به این صورت در آورده اینها خیال می‌کنند علم اسلامی آن است که خدا در قرآن بگوید «یا أیّها الذین آمنوا» اگر خواستید آن دارو را بسازید دو گِرَم از این، دو گرم از آن، دو گرم از آن به هم مخلوط کنید بشود فلان دارو نظیر صوم و صلات که دو رکعت این، سه رکعت آن، چهار رکعت آن اما عقل اگر چیزی را بفهمد حجّت شرعی نیست در حالی که همین عقل وقتی در فضای دانشگاه و حوزه این تشخیص را داد این چراغ را داد وارد حوزهٴ علم کلام شد می‌بیند او را به رسمیّت می‌شناسند می‌تواند به خوبی اسناد بدهد بگوید خدا چنین کرده است البته مادامی که علم باشد نه فرضیّه, نه وهم و خیال و قیاس و گمان و وهم علم باشد و مرز را هم قرآن کریم مشخص کرده است یعنی دوتا خطّ قرمز کشیده فرمود شما اگر خواستید به طرف اثبات بروید تثبیت کنید باید محقّقانه باشد, خواستید به طرف نفی و تکذیب بروید باید محقّقانه باشد نشد توقّف کنید هم این بیان نورانی مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که بارها در همین محفل خوانده شد که وجود مبارک امام صادق فرمود: «إنّ الله سبحانه و تعالی خَصّ أو حضّ أو حَصّن» طبق سه قرائت و سه نسخه «عباده بآیتین مِن کتابه» فرمود ذات اقدس الهی دوتا خطّ قرمز کشید برای بندگان یکی «أَن لا یَقُولُوا حتّی یعلموا» وقتی می‌خواهند حرف بزنند, تصدیق کنند, سر پایین بیاورند بگویند آری, باید حجّت داشته باشند یکی هم وقتی سر بلند کردند می‌خواهند بگویند نه, باید حجت داشته باشند «أَن لا یَقُولُوا حتّی یعلموا» و اینکه «لا یردوا ما لم یعلموا» باطل را به این آیه تمسّک کردند یکی در سورهٴ «اسراء» است که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾ یکی هم به آیهٴ ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) طبق این دو آیه فرمود این دوتا خطّ قرمز دوتا مرز است آری باید محقّقانه باشد, نه باید محقّقانه باشد همین بیان در مسائل علمی در مسائل فقهی هم آمده همان که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود امور ثلاثه است «بیّن‌ٌ رشده», «بیّنٌ غیّه» «شبهات بین ذلک» مسئله حلال و حرام این طور است, واجب و مستحب همین طور است اگر مالی حلال بود بیّنٌ رشده, حرام بود بیّن غَیّه, امر مشتبه بود «قِف عند الشبهه» در مسائل عملی این طور است، اخلاقی این طور است، اعتقادی این طور است، علمی این طور است که انسان وقتی اقدام می‌کند که حجت داشته باشد، وقتی پرهیز می‌کند که حجت داشته باشد, وقتی احتیاط می‌کند که نه از آن طرف حجت نه از این طرف حجت، بنابراین وقتی فضای علمی و عقلی شد یعنی دانشگاه عقلی شد وارد حوزهٴ علم کلام شدند مستقیماً می‌توانند به خدا اسناد بدهند خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد وقتی وارد حوزهٴ فقه و اصول می‌شوند، می‌شود حجت همهٴ فقها گفتند یکی از منابع حجیّت شرع عقل است بسیاری از مسائل اصول را عقل به عهده دارد، بسیاری از مسائل فقه را عقل به عهده دارد عبادات با روایات حل می‌شود اما بخش معاملات, بخش تنازع حقوقی و امثال ذلک با عقل حل می‌شود مسئله‌ای که بیع فضولی کاشف است یا ناقل و امثال ذلک کشف حقیقی یا کشف حکمی آن بحثهای عمیق مرحوم شیخ انصاری و امثال ذلک اینها که در آیه و روایت نیست که آن بحثهای عمیق استصحاب تعلیقی و تنجیزی اینها که در روایات نیست که اینها را عقل کشف کرده مشکل دانشگاههای ما اَخباریگری است اینها خیال می‌کنند وقتی فیزیک اسلامی می‌شود که در روایات بحارالأنوار یا در آیات قرآن این باشد که فلان ماده را با فلان ماده اگر وصل کنی فلان پدیده به دست می‌آید اما اگر عقل کارِ خدا را کشف بکند حجّت نیست این چشم‌بسته است فرمود خیلیها کورند به حسب ظاهر عالِم‌اند اما قلبشان کور است برای اینکه آیات ما را نمی‌بینند, یاد ما را نمی‌بینند نه زمین را, بله زمین را می‌بیند, دارو را می‌بیند، درمان را می‌بیند اما یاد ما را نمی‌بیند این نگاهِ آیه‌ای, نگاهِ آیت به عالَم علم را علم الهی می‌کند ما علم غیر الهی نداریم علم سکولار نداریم نعم، اگر خدای ناکرده جهان‌بینی کسی الحادی بود همهٴ علوم می‌شود ضدّ دین و الحادی دیگر سکولار نیست اگر جهان‌بینی کسی ـ معاذ الله ـ نفی مبدأ و معاد بود ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ بود, ﴿مَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ بود تمام علوم می‌شود ضدّ دین و الحادی ما علمِ سکولار نداریم ولی اگر جهان‌بینی کما هو الحق الهی بود همهٴ عالَم کار خداست بحث در کار خداست چطور می‌شود انسان دربارهٴ کار خدا بحث بکند و اسلامی نباشد خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد خب قرآن چرا علم اسلامی است؟ برای اینکه می‌گوییم خدا چنین گفت، خدا چنین گفت آن علم هم می‌شود اسلامی چون خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد مشکل این است که وقتی گفتند دانشگاه باید اسلامی بشود، علوم باید اسلامی بشود، متون درسی باید اسلامی بشود اینها خیال می‌کنند بر اساس آن تفکّر اخباریگری که ما در قرآن باید آیه‌ای داشته باشیم که زیردریایی را چطور بسازند یا سفینهٴ باسرنشین یا بی‌سرنشین را چطور بسازند چون ما در قرآن چنین آیه‌ای نداریم بنابراین سفینه‌‌سازی یا کشتی زیردریاسازی اسلامی نیست این یک اَخباریگری است عقل را از حرم شرع بیرون بردن است اینها تازه به زحمت می‌گویند که این مطلب عقلاً این طور است شرعاً آن طور خب دیدیم اگر چیزی را عقل فهمید مِن الأدلة الشرعیه است باید بگوییم عقلاً این طور است یا نقلاً این طور شرع را, کار خدا را, فعل خدا را, قول خدا را, سنّت خدا را هم از راه عقل می‌شود تشخیص داد هم از راه نقل همان طوری که نقل اعتبار حجیّتش یک سلسله شرایط ویژه دارد عقل هم بشرط ایضاً و بشرح ایضاً هر عقلی حجت نیست همان طوری که هر نقلی حجت نیست اگر تعارضی هست تعارض درون‌گروهی است نه تعارض عقل و دین است تعارض عقل و نقل است گاهی دوتا دلیل عقلی، گاهی دوتا دلیل نقلی، گاهی یک دلیل عقلی یک دلیل نقلی با هم معارض‌اند اینها که تفکّر اخباری دارند عقل را مستقلاً حجّت می‌دانند اما آنها که تفکّر اخباریگری ندارند می‌گویند عقل حجّت فی‌الجمله است نه بالجمله اگر بحثهای عقلی را مطرح می‌کنند هرگز بحثهای نقلی را از نظر دور نمی‌دارند بحثهای نقلی را جدا، بحثهای عقلی را جدا بعد جمع‌بندی مجتهدانه می‌کنند آن‌گاه فتوا می‌دهند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:30

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی