- 127
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 100 تا 106 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 100 تا 106 سوره کهف":
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» نتیجهٴ این سوره را به صورت ایمان عدهای و کفر گروهی دیگر بیان فرمود.
تعامل متقابلی بین نیروهای حسّی و نیروهای عقلی هست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً ﴿100﴾ الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ﴿101﴾ أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً ﴿102﴾ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً ﴿103﴾ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً ﴿104﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً ﴿105﴾ ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً ﴿106﴾
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» نتیجهٴ این سوره را به صورت ایمان عدهای و کفر گروهی دیگر بیان فرمود. بعد از اینکه براهینی بر توحید و نبوّت و معاد ذکر کرد و شبهات منکران این اصول را مطرح کرد و به این شبهات پاسخ داد و برای تبیین آن معارف اعتقادی چند قصّه و داستان را به صورت مبسوط آن مقداری که لازم بود ارائه فرمود قهراً به بخش پایانی که معاد رسید فرمود ما جهنم را نسبت به کفار عرضه میکنیم و بهشت را برای مؤمنان مقدّر میکنیم. چند نکته دربارهٴ ذوالقرنین است که انشاءالله در بخش پایانی ممکن است ذکر بشود اینکه ضمیر را مفرد آورد که گفت ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ این ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ نظیر ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً﴾ هست که در بحث دیروز مطرح شد آن نیروهای کارگری در این کورهها دَمیدند و این آهنها و زُبَر آهن را و رُبْرههای آهن را مشتعل کردند دستور از ذیالقرنین بود دمیدن و آتش روشن کردن از نیروی کار بود ولی خداوند ضمیر را مفرد آورد فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً﴾ یعنی ذیالقرنین این آهن و زُبَر حدید را نار قرار داد اسناد «جعل» به ذیالقرنین از سنخ اسناد فتح به امیر است در «فتح الأمیر البلد» همچنین اسناد جعل رَدْم که گفت ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ که رَدْم بالاتر از سد است اسناد جعل به ذیالقرنین از این قبیل است.
مطلب دیگر اینکه روایات فراوانی یا اخبار زیادی چه در تفسیر شیعه, چه در تفسیر سنّی دربارهٴ ذیالقرنین آمده بر فرض حجیّت اخبار با خبر واحد در اینگونه از مسائل که نه اعتقادی است و نه عملی مربوط به آن است که این خبر صحیح باشد برخی از روایات نشانهٴ ضعفِ متن در آنها هست چه اینکه نشانهٴ ضعف سند در آنها هم هست البته اگر روایتی باشد معتبر در حدّ اعتبار خودش قابل اعتماد است و میشود این را اسناد داد به صاحب شریعت, اما اگر آنچنان نباشد بسیار مشکل است.
مطلب دیگر مصاحبت ذیالقرنین با خضر است که خضر با ذیالقرنین بود و به ظلمات رفتن برای گرفتن آبِ حیات و مانند آن اثبات اینها و مصاحبت ذیالقرنین با خضر بود کار آسانی نیست اگر کسی خواست در این زمینه تفسیر موضوعی داشته باشد یا پایاننامه بنویسد باید تحقیق بیشتری بکند تا مطمئن بشود که آیا خضر با ذوالقرنین بود یا نبود و آیا جریان آن ماءالحیات که عمر طولانی بدهد نه عمر ابد این درست است یا درست نیست؟
خب, در نتیجه بحث به اینجا رسید فرمود اینها که ادله و براهین در آنها اثر نمیگذارد اینها در اثر غبارآلود بودن اندیشههای اینها قدرت دید و قدرت شنید را از دست دادند. بیان ذلک این است که یک تعامل متقابلی بین نیروهای حسّی و نیروهای عقلی هست بین نیروهای تجربی و نیروهای تجریدی هست اگر چشم و گوش که در قلمرو حسّاند کمک خوبی برای تجربه باشد چشم کار خودش را انجام بدهد گوش کار خودش را انجام بدهد رهآورد خوبی و مطالب خوبی به دستگاه اندیشه و فکر بدهند عقل هم فعّال میشود, مجتهد میشود, مبتکر میشود, فنّاور میشود, نوآور میشود, میشود «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» این عقل از آن گنجینه بودن به در میآید و شکوفاتر میشود متقابلاً عقل در این نیروهای حسّی اثر میگذارد آن عقل تجریدی این عقل تجربی و حسّی را کمک میکند که او خوب نگاه بکند, خوب بشنود, رهاورد خوبی داشته باشد مُبصرات را در کمال امانت به عقل بسپارد مسموعات را در کمال امانت به عقل بسپارد تا عقل در تحلیل و تجزیه دچار زحمت نشود این تعامل و خدمات متقابل بین نیروهای تجربی و تجریدی همیشه هست اگر این باصره و سامعه از آن استعداد و ظرفیت استفاده کنند از قوّه به فعلیّت بیایند یعنی چشم از نظر به بصر منتقل بشود و گوش از اُذُن به سمع منتقل بشود دستاورد تجربی و حسّی خوبی خواهد داشت وقتی تجربه و حسّ خوبی فراهم کرد به عقل عطا میکند آن وقت آن عقل از قوّه به فعلیّت میآید, از وهمزدگی و خیالآلودی به در میآید میشود عقلِ مجتهدِ تجریدیِ تام دوباره آثار آن عقل تجریدی در این حسّ تجربی و مانند آن ظهور میکند این خدمات متقابل باعث میشود که این شخص به جای اینکه ناظر باشد بصیر است, به جای اینکه اُذن و صاحب اذن باشد سمیع است, به جای اینکه متوهّم و مُختال باشد میشود عاقل و متفکّر در درون از وهم و خیال میرهد میشود عاقل, در بیرون از نظر میرهد به بصر میرسد از اُذن میرهد به سمع میرسد قرآن کریم کفار را وقتی معرفی میکند میفرماید اینها اهل چشماند اهل نظرند نه اهل بصر اینها اهل اذناند نه اهل سمع اینها گوش دارند نه شنوایی, اینها نگاه دارند نه بینایی بین نظر و بصر فرق است اگر آن شاعر معروف گفت:
هر شجری ثمر ندارد هر نظری بصر ندارد
از همین راه است این عناوین را قرآن کریم کاملاً از هم تفکیک کرده فرمود ما آیات فراوانی را عرضه کردیم بسیاری از اینها اهل نظرند نه اهل بصر, اهل اذناند نه اهل سمع, اهل خیالاند نه اهل عقل اهل خیال بودن را به عنوان مُختال نقل کرد که همین مادّه است منتها باب افتعال رفته در تعبیرات عرفی ما باب تفعّلش رایج است میگوییم تخیّل کرده ولی در تعبیرات قرآنی باب افتعالش رایج است این مختال است ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ این اسمِ فاعل «إختال», «یختال» میشود مختال, مختال یعنی انسانِ خیالباف, خیالزده, خیالرو, خیالباف و امثال ذلک اما عاقل کسی است که از شرّ خیالآلودگی نجات پیدا کند. دربارهٴ نظر آیات فراوانی است که در قرآن کریم آمده فرمود ما نشانههای زیادی در آسمان و زمین گذاشتیم و بسیاری از این آیات و نشانهها بر اینها میگذرد یک, اینها از آنها میگذرند دو, اما بیتفاوت عبور میکنند سه, چقدر آیات بر اینها میگذرد چقدر آیات اینها بر آنها میگذرد اما ﴿وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ دربارهٴ خود پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) فرمود اینها تو را به عنوان یک رجلِ عرب مکّی که از کدام خانواده هستی نگاه میکنند اما نبوّت تو را نمیبینند ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 198 این است ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدَی لاَیَسْمَعُوا﴾ پس اینها اهل سمع نیستند یک, ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ اینها تو را نگاه میکنند ولی نمیبینند مستحضرید که بین نظر و رؤیت فرق است عدهای که خیال کردند ـ معاذ الله ـ خدا را در قیامت میبینند ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ٭ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ﴾ تمسّک کردند که معنایش این نیست ولی محقّقین ما در کتابهای کلامی مخصوصاً مثل علامه و خواجه اینها گفتند بین نظر و بصر فرق است آن کسی که استهلال میکند میخواهد ماه را ببیند میگوید «نظرتُ الی القمر و لم أره» نگاه کردم ولی ندیدم نگاه کردن دلیلِ دیدن نیست اگر کسی را بگویند ما دیدیم معلوم میشود او مُبصر است اما اگر بگویند به طرف او نگاه کردیم معلوم نیست که او دیده بشود که. در این کریمه هم فرمود: ﴿یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ اینها اهل نظرند اما اهل بصر نیستند سرّش این است که آن تحلیل را در مجرای ادراکی ندارند چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 179 دربارهٴ کفاری که گرفتار دوزخاند فرمود: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا﴾ اینها اهل چشماند نه اهل بینایی و دیدن ﴿وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اینها اهل اُذناند نه اهل سمع. فرقی در فقه در کتاب دِیات بین اُذن و سمع هست, فرقی در کتابهای عقلی بین اذن و سمع هست آن فرقی که در کتاب فقه بین اذن و سمع هست دیهها مشخص است دیهٴ چشم مشخص است دیهٴ بینایی مشخص است, دیهٴ گوش مشخص است دیهٴ شنوایی مشخص است اگر کسی به گوش کسی آسیب برساند این دستگاه فیزیکی دیهاش معلوم است چقدر است, اگر کسی کار به گوش نداشته باشد ولی شنوایی را از بین ببرد دیهاش مشخص است اگر کسی چشم کسی را کور بکند یا یکی از شبکات را آسیب برساند دیهاش مشخص است و اگر کسی کاری بکند که به حسب ظاهر چشم او مشکل فیزیکی پیدا نکند ولی نیروی دید را از دست بدهد دیهٴ او مشخص است بین فایدهٴ گوش و گوش, بین فایدهٴ چشم و چشم چهارتا مسئلهٴ فقهی در دیات مطرح است اما در مسئلهٴ کلام غیر از این شنیدنِ حرفهای عادی یک شنیدنِ دیگری مطرح است که قرآن کریم با او کار دارد فرمود کفار اهل اُذناند اینها سمیع نیستند اینها اهل نظرند اهل بصر نیستند بصر آن است که یک موادّ خوبی را به عقل ارائه کند تا عقل دربارهٴ اینها تصمیم بگیرد سمیع آن است که حرفهای خوب را بشنود و تحویل عاقله بدهد تا عاقله ارزیابی کند اگر کسی با گوش حرفهای علمی نشنید با چشم مناظر علمی ندید چیزی از این مجاری ظاهری به دستگاه درونی نرفت نه آن عقلی که دفینه است شکوفا میشود و نه این نظر, بصر میشود و نه آن اذن, سمع میشود فرمود: ﴿لَهُمْ آذَانٌ﴾ اما اهل سمع نیستند, ﴿لَهُمْ أَعْیُنٌ﴾ ولی اهل بصر نیستند سرّش این است که تو را نگاه میکنند ولی نمیبینند آن کسی که بین پیغمبر و غیر پیغمبر فرق نگذارد که این چه کسی است؟ چه چیزی آورده و حرفهای یکی از دیگری تشخیص ندهد که این چه میگوید آن چه میگوید این دارای سمع و بصر نیست دارای نظر و اُذن است آیات الهی را در قرآن کریم فرمود فراوان است بر اینها عبور میکند و اینها بیتفاوت از کنارش میگذرند در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 105 به این صورت آمده است ﴿وَکَأَیِّن مِنْ آیَةٍ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾ این تعبیر که میگوییم بیتفاوت از کنارش رد میشود همین است فرمود آیات فراوانی روز و شب بر اینها میگذرد ولی اینها بیتفاوت میگذرند چه اینکه شب و روز را همه میبینند کسی نیست که شب را نبیند روز را نبیند و روشنایی روز را و تاریکی شب را نبیند اما حالا چه کسی شب آورده, چه کسی روز آورده ﴿اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ چیست؟ ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ کیست؟ اینها را تشخیص نمیدهد بنابراین او اهل نظر است نه اهل بصر دربارهٴ اینگونه از افراد فرمود قیامت اینها هیچ طَرْفی نمیبندند در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 72 به این صورت آمده ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِضِیَاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ ٭ قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ خب سمع و بصر در این است که انسان دربارهٴ نظم عالِمانه و حکیمانهٴ لیل و نهار فکر بکند اگر نکرد دیگر سمیع و بصیر نیست دارای اُذُن است و دارای عین. در این بخش فرمود آیات الهی این است یک وقت است انسان مسلمان است موحّد است و گاهی غفلت میکند در آن حین غفلت بصیر و سمیع نیست اما یک وقت ـ معاذ الله ـ کفر سر تا پای او را گرفته ﴿بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ شد, ﴿أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ شد دربارهٴ این گروه تعبیر به فعل ماضی «کان» میکند که نشانهٴ استمرار و مَلکه است هم دربارهٴ از دست دادن سمع تعبیر به «کان» کرد فرمود: ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ و هم دربارهٴ از دست دادن نیروی سامعه تعبیر به «کان» کرد فرمود: ﴿وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ آنچه در بحث دیروز گذشت دربارهٴ علوم اسلامی از همین قبیل است اینها که نقلی فکر میکنند علمی اسلامی است که در آیه یا روایت نظیر اینکه رکعات نماز چگونه است؟ از کجا شروع میشود؟ به کجا ختم میشود؟ داروسازی, کشتیسازی, هواپیماسازی و مانند آن این طور نقل میشود تا بشود هواپیماسازی اسلامی یا داروسازی اسلامی یا فیزیک اسلامی اما کسی سنّت الهی را بشناسد, روابط موضوع و محمول را بشناسد, کار خدا را بشناسد این عقل که مصباح شریعت است نه میزان شریعت است و نه مفتاح شریعت است بلکه چراغ سنّتشناسی است اگر عقل تشخیص داد که چگونه زیردریایی بسازیم, چگونه سفینهٴ فضایی بسازیم باسرنشین یا بیسرنشین این علم اسلامی نیست خب این آیات الهی را ندیدن است مگر عقل خودش کاری انجام داد از چراغ هیچ کاری ساخته است از چراغ نه در خلقت کارِ آفریدگاری برمیآید نه در شریعت کارِ قانونگذاری چراغ فقط نشان میدهد, بشر فقط میفهمد نه میسازد ساختههای الهی را بشر میفهمد اگر سمیع و بصیر بود و تجربه و حسّ خوبی به عاقله داد و از اختیال به در آمد به تفکّر و عقل رسید میشود چراغ ﴿یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ﴾ این چراغ اگر به خلقت خورد میشود طبیعتشناس خوب به اصطلاح آنها یا خلقتشناس خوب به اصطلاح قرآن و اگر به متون نقلی دسترسی پیدا کرد به فقه و اصول دسترسی پیدا کرد میشود شریعتشناس خوب هرگز انسان نه در قدرت اوست نه مجاز است بگوید من این کار را کردم چه اینکه چراغ اگر حرف بزند نمیگوید من این کار را کردم میگوید من این را دیدم بنابراین علوم است دیگر طب هم همین طور است هنر هم همین طور است اینکه میگویند طبّ اسلامی معنایش این نیست که فقط با گیاه کار را حل بکند طب از نظر دارو تقسیم میشود یا گیاهی است یا شیمیایی این کاری به اسلامی و غیر اسلامی ندارد گیاهی باشد و محقّقانه اسلامی است غیر محقّقانه اسلامی نیست شیمیایی باشد محقّقانه اسلامی است غیر محقّقانهاش اسلامی نیست کسی سنّت خدا را بشناسد این موجود چه هست؟ عوارض لازمش چیست؟ عوارض مفارقش چیست؟ کاربردش چیست؟ در چه چیزی اثر میگذارد؟ از چه چیزی اثر میگیرد این سنّت خداست کسی این را بشناسد سنّت خدا را شناخته اگر با این دارو بیماری را درمان کرد باور میکند «هو الشافی» چراغ شفا میدهد یا دارو؟ دارو را چه کسی آفرید؟ الله, خاصیّت چه کسی داد؟ الله, دستگاه گوارش را چه کسی آفرید؟ الله, اثرپذیری دستگاه گوارش را چه کسی به دستگاه گوارش داد؟ الله, آن وقت غیر خدا کارهای در عالَم نیست آن وقت چطور میشود طب میشود غیر اسلامی؟ طبّ اسلامی اگر دارو گیاهی بود و محقّقانه و عالِمانه میشود اسلامی اگر اشتباه بود غیر اسلامی است شیمیایی بشرح ایضاً هنر هم همین طور است هنر اسلامی آن است که انسان آن معقول را قدرت تنزّل داشته باشد بیاورد در محدودهٴ خیال این یک کار, و قدرت متخیّلهٴ این کارگردانها و هنرمندان باید بتواند دوخت و دوز کند یعنی این آنچه را که در خیال هست به عنوان صورت اینها را کم و زیاد کند از معانی جزئیهای که واهمه سپرده است اینها را به هم مرتبط کند صورتی که از خیال گرفته, معنایی که از وهم دریافت کرده زیر مجموعه و امامت و رهبری عقل هدایت کند تا این متخیّله بشود متفکّره وگرنه اگر از محدودهٴ خیال آورد پایین حسّی کرد میشود همین سریالهای معمولی دیگر اسلامی نیست آن آدمِ مختال خیال را محسوس کرد نه آدم عاقل معقول را محسوس کرده باشد هنر اسلامی آن است که انسان آن منقول صحیح یا معقول صحیح را در دستگاه درون بیاورد در عالَم خیال متخیّله را فعّال بکند از واهمه کمک بگیرد معانی جزئیه را به این صُوَر عطا بکند از دستگاه خیال و وهم استمداد بکند آنچه را که از عقل تنزّل کرده به مرحلهٴ میانی نفس یعنی خیال رسیده او را به صورت تصویر در بیاورد بشود هنر اسلامی وگرنه خیال که اسلامی نیست وهم هم که اسلامی نیست همهٴ علوم اگر منبع عقلی داشت یا منبع نقلی این وقتی به حس آمد میشود اسلامی چون عقل چراغ خوبی است سنّتشناس است, نقل چراغ خوبی است سنّتشناس است اینها همه زیرمجموعه وحی کار میکنند سنّت الهی را انبیای الهی بدون اشتباه یک, با علمِ شهودی دو, چه در تلقّی, چه در نگهبانی و حفظ, چه در ابلاغ و املاء و انشاء در هر سه مرحله معصوماند پنج, این امور پنجگانه برای آنهاست دیگران هر که هستند هر چه هستند با عقل و نقل کار دارند نه با وحی این عقل و نقل چراغهایی هستند که دسترسی به وحی دارند وحی را ذات اقدس الهی به انبیا میدهد و لاغیر آن حرم, حرم امن است حرم عصمت است حرم شهود است تلقیّاً, حفظاً, ابلاغاً و املائاً و انشائاً این برای این. و آنچه را که اینها یافتند در کمال امانت به مردم تحویل میدهند این الفاظ را «بما لها من المعانی» بعد به مردم میگویند به علما میگویند شما اینها را بفهمید از این به بعد اختلاف شروع میشود چند بار در همین جریان نماز جمعه مثال زده شد این نماز جمعه یک آیه است و چند روایت بیش از یک آیه هم نیست و چند روایت هم مربوط به نماز جمعه است حقیقت مطلب را وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) مشهوداً, معصوماً و مصوناً تلقّی کرد, حفظ کرد و املاء کرد ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ تحویل مجتهدین داد این الفاظ بما لها مِن المعانی را تحویل مجتهدین داد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ شما دربارهاش تحقیق کنید ببینید چه چیزی میفهمید؟ آن که روشمند نیست حقّ ورود ندارد آنها که روشمندانه میاندیشند یعنی مجتهدند وارد این حریم میشوند از این آیه و چند روایت چند حکم متقابل فهمیدند بعضی میگویند چون یکی از شرایط امام جماعت عصمت است و این از شئون خاصّ امام معصوم است نماز جمعه در عصر غیبت حرام است, چرا؟ چون خدا فرمود, دیگری میگوید چون عصمت شرطِ امام جماعت در زمان حضور است نه در زمان غیبت نماز جمعه واجب تعیینی است و نماز چهار رکعتی کافی نیست این دو قول, قول سوم نماز جمعه در عصر غیبت واجب تخییری است با وجوبِ جمع بین نماز جمعه و چهار رکعت ظهر احتیاطاً واجبا قول سوم, قول چهارم جمع باید بشود مستحبّاً این قول چهارم, قول پنجم این است که احتیاط لازم نیست نه وجوباً نه استحباباً کما هو الحق این قول پنجم, خب همهٴ علما از این یک آیه و چند روایت در آوردند این نقل است که مبادا کسی خیال کند که نقل ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ است ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ تا لبان مطهّر پیغمبر اینجا مرز عصمت است از این به بعد مرز اجتهاد است شما میبینید این همه اقوال مختلف که بین علما هست همین است چراها مختلف است اگر کسی روشمند نبود که خودش را به گمراهی انداخت به جهنم رفت و عدهای را هم به جهنم برد اما اگر کسی سالیان متمادی روشمندانه به اجتهاد رسید یا مصیب است یا مُخطی اگر مصیب بود فله أجران و اگر مخطی بود فله أجرٌ واحد بنابراین ما علمی نداریم که اسلامی نباشد منتها باید منبع معرفت دین را عقل و نقل دانست عقل یعنی عقل که به زحمت گیر میآید همان طوری که اجتهاد به زحمت گیر میآید عقل هم به زحمت گیر میآید آنها که با کتابهای عقلی مخصوصاً منطق و قرآن و شفا مأنوساند آنها مطمئناند که عقل به آسانی گیر نمیآید شرایط عقلی، شواهد عقلی، مبادی عقلی کار آسانی نیست عقل هم به زحمت گیر میآید نقل هم به زحمت گیر میآید هر کدام از اینها یک چراغ قویاند منتها اگر کسی ـ معاذ الله ـ عقلی محض بود کاری به نقل ندارد نظیر همینهایی که دانشها را غیر اسلامی میدانند میگویند هر چه که عقل گفت آن حجّت است آن وقت تعارض علم و دین را مطرح میکنند ولی وقتی روشن شد که عقل چراغ دین است، نقل چراغ دین این هماهنگی و معاضدت و مساعدت و همدلی و همیاری عقل و نقل را مطرح میکنند نه تعارض عقل و نقل را مناظرهٴ عقل و نقل را گاهی ممکن است مطرح کنند آن وقت اگر تعارضی احیاناً بین عقل و نقل پیدا بشود مثل تعارضی است که بین دوتا دلیل عقلی، بین دوتا دلیل نقلی پیدا میشود یا گاهی بین عقل و نقل پیدا میشود که یک فقیه یا یک اصولی بین این دو دلیل جمع میکند چون هر کدام حجّت فیالجملهاند. فرمود اینها چشمشان بسته است گوششان هم بسته است و غالب علومی که به عنوان متون درسی دانشگاههاست که از غرب آمده با چشم و گوش بسته است چه کسی کرد؟ چه چیزی کرد؟ برای چه کرد؟ هیچ مطرح نیست این دارو چه هست؟ تا کجا اثر دارد و چقدر هم باید فروش برود خب این معلوم است اسلامی نیست بنابراین ما علمِ غیر اسلامی نداریم بر اساس آن جهانبینی توحیدی چه اینکه ـ معاذ الله ـ اگر جهانبینی کسی الحادی بود ما علمِ غیر الحادی نداریم همهٴ علوم الحادی است چون همهٴ اینها در بستر نفی مبدأ و معاد است این قرآن کریم فرمود ما مبدأ را برای اینها گفتیم، معاد را برای اینها گفتیم اینها هم زیر مبدأ را آب بستند، هم زیر معاد را آب بستند ما هم در قیامت حسابی برای آنها باز نمیکنیم ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ یعنی نه نزد ما ارزش دارند چون ارزش هر کسی «قیمة کلّ امریء ما یُحسنه» نه ارزشی نزد ما دارند نه آن ترازوی سنجش را ما برای اینها نصب میکنیم در قیامت ترازو هست این میزانی که فرمود میزانِ قِسط است، میزان عدل است در قیامت نصب میشود این یک، میزان معمولاً دوتا کفّه دارد یک کفّه جای وزن است یک کفّه جای موزون این دو، الآن در این میزانهای رایج کسی بخواهد نان یا گوشت را بسنجد گرچه با پیشرفت صنایع یک سلسله میزانهای خاصّی مطرح شده ولی آن میزانی که همه بفهمند و قابل مذاکره برای همه باشد آن ابزاری است که به عنوان اسم آلت از او نام میبرند یک کفّهاش جای وزن است یک کفّه جای موزون، در یک کفّه سنگ میگذارند در یک کفّه نان میگذارند تا سبک و سنگینی معلوم بشود. در قیامت میزان هست اصل اول، وزن هست اصل دوم، موزون هست اصل سوم ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ﴾ اصلِ میزان این اصل اول، اصل دوم را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «والوزن حقٌّ» یک وقت میگوییم «إنّ الموت حقٌّ»، «إنّ الجَنة حقٌّ»، «إنّ النار حقٌّ» یعنی مرگ هست، بهشت هست، جهنم هست آنجا دیگر «الف» و «لام» ندارد اما در این آیه که فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «و الوزن حقٌّ» وزن حق است یعنی آنجایی که ما باید وزن بگذاریم حق را میگذاریم حقیقت را میگذاریم در این کفّه، عمل مردم را هم میگذاریم در آن کفّه ما نماز مردم، دیانت مردم، عقیدهٴ مردم، اخلاق مردم را با حقیقت میسنجیم حالا حقیقت چیست باید آدم برود ببیند در این کفّه سنگ نمیگذارند، متر نمیگذارند، واحد دماسنج و فلانسنج نمیگذارند حقیقتسنج میگذارند حقیقتسنج را با حق میسنجند ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ این دو اصل، عمل افراد را در موزون میگذارند میشود سه اصل بعضیها که مؤمناند ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ چون دارای حقّاند، بعضیها که اعمالشان فاسد است ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾ ولی دربارهٴ کفاری که هیچ کاری ندارند فرمود ما ترازو نصب نمیکنیم ما چه چیزی را بسنجیم؟ کسی یک مشت هوا آورده ما که هوا را نمیتوانیم بسنجیم که ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ نه او نزد ما ارزش دارد نه چیزی او آورده که ما بسنجیم آخر ما چه چیزی را بسنجیم؟ ما سنگ را آوردیم که سنگین است در برابر اگر کسی یک مُشت هوا آورده هوا را که در کفّه نمیگذارند که باید او نانی بیاورد، گوشتی بیاورد، کالایی بیاورد ما بسنجیم ببینیم سبک است یا سنگین است او که چیزی نیاورده که او یک مشت عبادات دارد برای بتها که گفت ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک، ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ دو، زیر هر دوی اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آب بسته فرمود: ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ خب سراب را که آدم نمیسنجد که فرمود ما ترازو نصب بکنیم چه چیزی را بسنجیم او که چیزی نیاورده ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ خب اگر سراب قابل سنجش نیست ما برای چه ترازو نصب بکنیم؟ پس از این جهت نه خودش نزد ما ارزشی دارد نه چیزی آورده که ما بسنجیم میماند درکات، درکات او را با حق میسنجیم او چقدر از حق فاصله دارد چون کفار همهشان یک دَرَکه نیستند آن منافقیان ﴿فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ هستند به هر اندازه که این کافر از حق فاصله داشته باشد درکهٴ او در دوزخ مشخص است آن ترازوی خاصی است که با بُعد از حق میسنجند نه با قُرب به حق آن از جهتی که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ آن درکاتش مشخص است.
فتحصّل ما باید بصیر باشیم باید سمیع باشیم و باید عاقل باشیم اگر اهل نظر بودیم و اهل اُذن عقل از آن گنجینه بودن به در نمیآید اِثارهٴ دفائن عقول نمیشود ما هم میشویم در حدّ خیال و وهم که ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ میشویم مختال، میشویم صاحب اُذن، میشویم صاحب عین نه صاحب بصر یا صاحب سمع در این آیات چون فرمود: ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ یک، ﴿وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ لذا هیچ وزنی در قیامت نداریم الآن هم هشدار داد فرمود شما اینها را برای چه میپرستید؟ این بتها را برای چه میپرستید؟ برای اینکه به حالتان نافع باشند از اینها کاری ساخته نیست، برای اینکه اینها دافع ضرر باشند از اینها کاری ساخته نیست چون چهار وجه یا وجوه بیشتر در ضمن این است که ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا﴾ در رابطهٴ بین صدر و ذیل این آیه 102 وجوهی گفته شد که چهار وجهش را ایشان سیدناالاستاد در المیزان ذکر کرده فرمود اینها چه کار میکنند؟ اینها برای چه به غیر خدا پناهنده شدند؟ میخواهند به حال آنها نافع باشد کاری از آنها ساخته نیست، بخواهند آنها دافع ضرر باشند کاری از آنها ساخته نیست «عَتَدَ» درست است، «عَدَّ» و «أعدّ» هم درست است که قبلاً گذشت ﴿أَعْتَدْنَا﴾ آیا اصلش «أعددنا» بود یا نه خود «عَتَد» باب «افعال» میرود میشود ﴿أَعْتَدْنَا﴾ که این «تاء» جزء کلمه باشد نه تبدیلشده از «دال» ما آماده کردیم جهنم برای کفار آماده است نه از بتها کاری ساخته است نه از بتپرستی، بتپرستی سراب است بتها هم که کاری از آنها ساخته نیست خواه آن معبودشان فرشته باشد یا غیر فرشته؟ چون غیر فرشته که کاری ساخته نیست فرشته و امثال فرشته هم که از کار اینها بیزارند «من یدعوا منهم من دون الله جهنم» فرشتهها هم که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ پس بنابراین ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ﴾ که به آنها نفع برساند که گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک، ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ دو، آنها نه اهل تقریباند نه اهل شفاعت بخواهند مشکل آنها را در قیامت حل کنند اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لأَنْفُسِهِم نَفْعاً﴾ چه رسد به مشکل بتپرستها را بخواهند حل کنند ما جهنم را نقد کردیم این نُزُل آن چیزی است که اولینبار برای مهمان میآورند وقتی مهمان وارد شد قبل از آن پذیراییهای مهم یک پذیرایی موقّت و زودگذری دَم نقد دارند آنچه را که اولینبار برای مهمان میآورند این را میگویند نُزل فرمود اینها همین که مُردند جهنم را نُزل اینها قرار میدهیم این نظیر ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است. خب، اینها چه گروهیاند؟ ﴿هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً﴾ من به شما بگویم کسانی که از همه خسارتبارترند چه کسانیاند؟ ﴿الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ که این ﴿فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ متعلّق به سَعی است سعیشان در دنیا گُم شده کسی که غیر حق را میپرستد وقتی حق ظهور کرد ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ این به دنبال چه چیزی دارد میرود؟ اگر کسی در تاریکی به دنبال گوهر و غیر گوهر دارد میگردد دفعتاً آفتاب طلوع کرده دید او یک مُشت سنگریزه دستش است چیزی دستش نیست وقتی قیامت قیام کرد ﴿ضَلَّ عَنْهُم مَا کَانُوا یَدْعُونَ﴾ بود ﴿مِن دُونِ اللَّهِ﴾ چیزی دستشان نیست وقتی آدم به آن کرانهٴ افق رسید میفهمد اینجا چشمه نیست ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً﴾ نه «وجده لا شیء» چون «لا شیء» قابل وجدان نیست وقتی انسان به دنبال سراب رفت و رفت و همهٴ پاهایش خسته شد توانش را از دست داد میبیند آبی نبود خب اگر کسی سراب را آب پنداشت و حرف راهنمایان را گوش نداد ﴿ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ یعنی آن تلاشهایی که در دنیا کردند الآن میبینند خبری نیست ﴿وَهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ﴾ اند چیزی هم در آخرت گیرشان نمیآید و اینها ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ اینها از نظر مبدأ آیات الهی را ندیدند یک، از نظر معاد منکر لقاءالله بودند دو، مبدأ و معاد که برای اینها افسانه است بین مبدأ و معاد که صراط است هم افسانه خواهد بود وقتی راه افسانه شد راهنما هم میشود افسانه ـ معاذ الله ـ لذا اینها رُسل را به استهزا گرفتند، چرا رسل را؟ چون رسل میگویند از این مبدأ تا آن منتها راه است و ما راهنماییم خب اگر کسی ـ معاذ الله ـ منکر مبدأ بود، منکر معاد بود راه میشود مسخره راهنما هم میشود مسخره اینها ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ﴾ یک، مبدأ در کار نیست ﴿کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ﴾ منتهایی در کار نیست پس نه آغازی هست نه انجامی انسان شناور و سرگردان است خب اگر مبدیی نیست و معادی نیست راه نیست وقتی راه نبود راهنما نیست وقتی راهنما نبود کسی مدّعی راهنمایی باشد خب همین کفار او را به استهزا میگیرند فرمود اینها چون ﴿کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ﴾ یک، ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ﴾ دو، مبدأ و منتها را منکر شدند راه را منکرند وقتی راه را منکر شدند راهنما را منکرند اینها کسانیاند که ﴿وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً﴾ لذا ﴿فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً ٭ ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً﴾. «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» نتیجهٴ این سوره را به صورت ایمان عدهای و کفر گروهی دیگر بیان فرمود.
تعامل متقابلی بین نیروهای حسّی و نیروهای عقلی هست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً ﴿100﴾ الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ﴿101﴾ أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً ﴿102﴾ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً ﴿103﴾ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً ﴿104﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً ﴿105﴾ ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً ﴿106﴾
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» نتیجهٴ این سوره را به صورت ایمان عدهای و کفر گروهی دیگر بیان فرمود. بعد از اینکه براهینی بر توحید و نبوّت و معاد ذکر کرد و شبهات منکران این اصول را مطرح کرد و به این شبهات پاسخ داد و برای تبیین آن معارف اعتقادی چند قصّه و داستان را به صورت مبسوط آن مقداری که لازم بود ارائه فرمود قهراً به بخش پایانی که معاد رسید فرمود ما جهنم را نسبت به کفار عرضه میکنیم و بهشت را برای مؤمنان مقدّر میکنیم. چند نکته دربارهٴ ذوالقرنین است که انشاءالله در بخش پایانی ممکن است ذکر بشود اینکه ضمیر را مفرد آورد که گفت ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ این ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ نظیر ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً﴾ هست که در بحث دیروز مطرح شد آن نیروهای کارگری در این کورهها دَمیدند و این آهنها و زُبَر آهن را و رُبْرههای آهن را مشتعل کردند دستور از ذیالقرنین بود دمیدن و آتش روشن کردن از نیروی کار بود ولی خداوند ضمیر را مفرد آورد فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً﴾ یعنی ذیالقرنین این آهن و زُبَر حدید را نار قرار داد اسناد «جعل» به ذیالقرنین از سنخ اسناد فتح به امیر است در «فتح الأمیر البلد» همچنین اسناد جعل رَدْم که گفت ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ که رَدْم بالاتر از سد است اسناد جعل به ذیالقرنین از این قبیل است.
مطلب دیگر اینکه روایات فراوانی یا اخبار زیادی چه در تفسیر شیعه, چه در تفسیر سنّی دربارهٴ ذیالقرنین آمده بر فرض حجیّت اخبار با خبر واحد در اینگونه از مسائل که نه اعتقادی است و نه عملی مربوط به آن است که این خبر صحیح باشد برخی از روایات نشانهٴ ضعفِ متن در آنها هست چه اینکه نشانهٴ ضعف سند در آنها هم هست البته اگر روایتی باشد معتبر در حدّ اعتبار خودش قابل اعتماد است و میشود این را اسناد داد به صاحب شریعت, اما اگر آنچنان نباشد بسیار مشکل است.
مطلب دیگر مصاحبت ذیالقرنین با خضر است که خضر با ذیالقرنین بود و به ظلمات رفتن برای گرفتن آبِ حیات و مانند آن اثبات اینها و مصاحبت ذیالقرنین با خضر بود کار آسانی نیست اگر کسی خواست در این زمینه تفسیر موضوعی داشته باشد یا پایاننامه بنویسد باید تحقیق بیشتری بکند تا مطمئن بشود که آیا خضر با ذوالقرنین بود یا نبود و آیا جریان آن ماءالحیات که عمر طولانی بدهد نه عمر ابد این درست است یا درست نیست؟
خب, در نتیجه بحث به اینجا رسید فرمود اینها که ادله و براهین در آنها اثر نمیگذارد اینها در اثر غبارآلود بودن اندیشههای اینها قدرت دید و قدرت شنید را از دست دادند. بیان ذلک این است که یک تعامل متقابلی بین نیروهای حسّی و نیروهای عقلی هست بین نیروهای تجربی و نیروهای تجریدی هست اگر چشم و گوش که در قلمرو حسّاند کمک خوبی برای تجربه باشد چشم کار خودش را انجام بدهد گوش کار خودش را انجام بدهد رهآورد خوبی و مطالب خوبی به دستگاه اندیشه و فکر بدهند عقل هم فعّال میشود, مجتهد میشود, مبتکر میشود, فنّاور میشود, نوآور میشود, میشود «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» این عقل از آن گنجینه بودن به در میآید و شکوفاتر میشود متقابلاً عقل در این نیروهای حسّی اثر میگذارد آن عقل تجریدی این عقل تجربی و حسّی را کمک میکند که او خوب نگاه بکند, خوب بشنود, رهاورد خوبی داشته باشد مُبصرات را در کمال امانت به عقل بسپارد مسموعات را در کمال امانت به عقل بسپارد تا عقل در تحلیل و تجزیه دچار زحمت نشود این تعامل و خدمات متقابل بین نیروهای تجربی و تجریدی همیشه هست اگر این باصره و سامعه از آن استعداد و ظرفیت استفاده کنند از قوّه به فعلیّت بیایند یعنی چشم از نظر به بصر منتقل بشود و گوش از اُذُن به سمع منتقل بشود دستاورد تجربی و حسّی خوبی خواهد داشت وقتی تجربه و حسّ خوبی فراهم کرد به عقل عطا میکند آن وقت آن عقل از قوّه به فعلیّت میآید, از وهمزدگی و خیالآلودی به در میآید میشود عقلِ مجتهدِ تجریدیِ تام دوباره آثار آن عقل تجریدی در این حسّ تجربی و مانند آن ظهور میکند این خدمات متقابل باعث میشود که این شخص به جای اینکه ناظر باشد بصیر است, به جای اینکه اُذن و صاحب اذن باشد سمیع است, به جای اینکه متوهّم و مُختال باشد میشود عاقل و متفکّر در درون از وهم و خیال میرهد میشود عاقل, در بیرون از نظر میرهد به بصر میرسد از اُذن میرهد به سمع میرسد قرآن کریم کفار را وقتی معرفی میکند میفرماید اینها اهل چشماند اهل نظرند نه اهل بصر اینها اهل اذناند نه اهل سمع اینها گوش دارند نه شنوایی, اینها نگاه دارند نه بینایی بین نظر و بصر فرق است اگر آن شاعر معروف گفت:
هر شجری ثمر ندارد هر نظری بصر ندارد
از همین راه است این عناوین را قرآن کریم کاملاً از هم تفکیک کرده فرمود ما آیات فراوانی را عرضه کردیم بسیاری از اینها اهل نظرند نه اهل بصر, اهل اذناند نه اهل سمع, اهل خیالاند نه اهل عقل اهل خیال بودن را به عنوان مُختال نقل کرد که همین مادّه است منتها باب افتعال رفته در تعبیرات عرفی ما باب تفعّلش رایج است میگوییم تخیّل کرده ولی در تعبیرات قرآنی باب افتعالش رایج است این مختال است ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ این اسمِ فاعل «إختال», «یختال» میشود مختال, مختال یعنی انسانِ خیالباف, خیالزده, خیالرو, خیالباف و امثال ذلک اما عاقل کسی است که از شرّ خیالآلودگی نجات پیدا کند. دربارهٴ نظر آیات فراوانی است که در قرآن کریم آمده فرمود ما نشانههای زیادی در آسمان و زمین گذاشتیم و بسیاری از این آیات و نشانهها بر اینها میگذرد یک, اینها از آنها میگذرند دو, اما بیتفاوت عبور میکنند سه, چقدر آیات بر اینها میگذرد چقدر آیات اینها بر آنها میگذرد اما ﴿وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ دربارهٴ خود پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) فرمود اینها تو را به عنوان یک رجلِ عرب مکّی که از کدام خانواده هستی نگاه میکنند اما نبوّت تو را نمیبینند ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 198 این است ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدَی لاَیَسْمَعُوا﴾ پس اینها اهل سمع نیستند یک, ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ اینها تو را نگاه میکنند ولی نمیبینند مستحضرید که بین نظر و رؤیت فرق است عدهای که خیال کردند ـ معاذ الله ـ خدا را در قیامت میبینند ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ٭ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ﴾ تمسّک کردند که معنایش این نیست ولی محقّقین ما در کتابهای کلامی مخصوصاً مثل علامه و خواجه اینها گفتند بین نظر و بصر فرق است آن کسی که استهلال میکند میخواهد ماه را ببیند میگوید «نظرتُ الی القمر و لم أره» نگاه کردم ولی ندیدم نگاه کردن دلیلِ دیدن نیست اگر کسی را بگویند ما دیدیم معلوم میشود او مُبصر است اما اگر بگویند به طرف او نگاه کردیم معلوم نیست که او دیده بشود که. در این کریمه هم فرمود: ﴿یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ اینها اهل نظرند اما اهل بصر نیستند سرّش این است که آن تحلیل را در مجرای ادراکی ندارند چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 179 دربارهٴ کفاری که گرفتار دوزخاند فرمود: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا﴾ اینها اهل چشماند نه اهل بینایی و دیدن ﴿وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اینها اهل اُذناند نه اهل سمع. فرقی در فقه در کتاب دِیات بین اُذن و سمع هست, فرقی در کتابهای عقلی بین اذن و سمع هست آن فرقی که در کتاب فقه بین اذن و سمع هست دیهها مشخص است دیهٴ چشم مشخص است دیهٴ بینایی مشخص است, دیهٴ گوش مشخص است دیهٴ شنوایی مشخص است اگر کسی به گوش کسی آسیب برساند این دستگاه فیزیکی دیهاش معلوم است چقدر است, اگر کسی کار به گوش نداشته باشد ولی شنوایی را از بین ببرد دیهاش مشخص است اگر کسی چشم کسی را کور بکند یا یکی از شبکات را آسیب برساند دیهاش مشخص است و اگر کسی کاری بکند که به حسب ظاهر چشم او مشکل فیزیکی پیدا نکند ولی نیروی دید را از دست بدهد دیهٴ او مشخص است بین فایدهٴ گوش و گوش, بین فایدهٴ چشم و چشم چهارتا مسئلهٴ فقهی در دیات مطرح است اما در مسئلهٴ کلام غیر از این شنیدنِ حرفهای عادی یک شنیدنِ دیگری مطرح است که قرآن کریم با او کار دارد فرمود کفار اهل اُذناند اینها سمیع نیستند اینها اهل نظرند اهل بصر نیستند بصر آن است که یک موادّ خوبی را به عقل ارائه کند تا عقل دربارهٴ اینها تصمیم بگیرد سمیع آن است که حرفهای خوب را بشنود و تحویل عاقله بدهد تا عاقله ارزیابی کند اگر کسی با گوش حرفهای علمی نشنید با چشم مناظر علمی ندید چیزی از این مجاری ظاهری به دستگاه درونی نرفت نه آن عقلی که دفینه است شکوفا میشود و نه این نظر, بصر میشود و نه آن اذن, سمع میشود فرمود: ﴿لَهُمْ آذَانٌ﴾ اما اهل سمع نیستند, ﴿لَهُمْ أَعْیُنٌ﴾ ولی اهل بصر نیستند سرّش این است که تو را نگاه میکنند ولی نمیبینند آن کسی که بین پیغمبر و غیر پیغمبر فرق نگذارد که این چه کسی است؟ چه چیزی آورده و حرفهای یکی از دیگری تشخیص ندهد که این چه میگوید آن چه میگوید این دارای سمع و بصر نیست دارای نظر و اُذن است آیات الهی را در قرآن کریم فرمود فراوان است بر اینها عبور میکند و اینها بیتفاوت از کنارش میگذرند در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 105 به این صورت آمده است ﴿وَکَأَیِّن مِنْ آیَةٍ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾ این تعبیر که میگوییم بیتفاوت از کنارش رد میشود همین است فرمود آیات فراوانی روز و شب بر اینها میگذرد ولی اینها بیتفاوت میگذرند چه اینکه شب و روز را همه میبینند کسی نیست که شب را نبیند روز را نبیند و روشنایی روز را و تاریکی شب را نبیند اما حالا چه کسی شب آورده, چه کسی روز آورده ﴿اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ چیست؟ ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ کیست؟ اینها را تشخیص نمیدهد بنابراین او اهل نظر است نه اهل بصر دربارهٴ اینگونه از افراد فرمود قیامت اینها هیچ طَرْفی نمیبندند در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 72 به این صورت آمده ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِضِیَاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ ٭ قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ خب سمع و بصر در این است که انسان دربارهٴ نظم عالِمانه و حکیمانهٴ لیل و نهار فکر بکند اگر نکرد دیگر سمیع و بصیر نیست دارای اُذُن است و دارای عین. در این بخش فرمود آیات الهی این است یک وقت است انسان مسلمان است موحّد است و گاهی غفلت میکند در آن حین غفلت بصیر و سمیع نیست اما یک وقت ـ معاذ الله ـ کفر سر تا پای او را گرفته ﴿بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ شد, ﴿أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ شد دربارهٴ این گروه تعبیر به فعل ماضی «کان» میکند که نشانهٴ استمرار و مَلکه است هم دربارهٴ از دست دادن سمع تعبیر به «کان» کرد فرمود: ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ و هم دربارهٴ از دست دادن نیروی سامعه تعبیر به «کان» کرد فرمود: ﴿وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ آنچه در بحث دیروز گذشت دربارهٴ علوم اسلامی از همین قبیل است اینها که نقلی فکر میکنند علمی اسلامی است که در آیه یا روایت نظیر اینکه رکعات نماز چگونه است؟ از کجا شروع میشود؟ به کجا ختم میشود؟ داروسازی, کشتیسازی, هواپیماسازی و مانند آن این طور نقل میشود تا بشود هواپیماسازی اسلامی یا داروسازی اسلامی یا فیزیک اسلامی اما کسی سنّت الهی را بشناسد, روابط موضوع و محمول را بشناسد, کار خدا را بشناسد این عقل که مصباح شریعت است نه میزان شریعت است و نه مفتاح شریعت است بلکه چراغ سنّتشناسی است اگر عقل تشخیص داد که چگونه زیردریایی بسازیم, چگونه سفینهٴ فضایی بسازیم باسرنشین یا بیسرنشین این علم اسلامی نیست خب این آیات الهی را ندیدن است مگر عقل خودش کاری انجام داد از چراغ هیچ کاری ساخته است از چراغ نه در خلقت کارِ آفریدگاری برمیآید نه در شریعت کارِ قانونگذاری چراغ فقط نشان میدهد, بشر فقط میفهمد نه میسازد ساختههای الهی را بشر میفهمد اگر سمیع و بصیر بود و تجربه و حسّ خوبی به عاقله داد و از اختیال به در آمد به تفکّر و عقل رسید میشود چراغ ﴿یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ﴾ این چراغ اگر به خلقت خورد میشود طبیعتشناس خوب به اصطلاح آنها یا خلقتشناس خوب به اصطلاح قرآن و اگر به متون نقلی دسترسی پیدا کرد به فقه و اصول دسترسی پیدا کرد میشود شریعتشناس خوب هرگز انسان نه در قدرت اوست نه مجاز است بگوید من این کار را کردم چه اینکه چراغ اگر حرف بزند نمیگوید من این کار را کردم میگوید من این را دیدم بنابراین علوم است دیگر طب هم همین طور است هنر هم همین طور است اینکه میگویند طبّ اسلامی معنایش این نیست که فقط با گیاه کار را حل بکند طب از نظر دارو تقسیم میشود یا گیاهی است یا شیمیایی این کاری به اسلامی و غیر اسلامی ندارد گیاهی باشد و محقّقانه اسلامی است غیر محقّقانه اسلامی نیست شیمیایی باشد محقّقانه اسلامی است غیر محقّقانهاش اسلامی نیست کسی سنّت خدا را بشناسد این موجود چه هست؟ عوارض لازمش چیست؟ عوارض مفارقش چیست؟ کاربردش چیست؟ در چه چیزی اثر میگذارد؟ از چه چیزی اثر میگیرد این سنّت خداست کسی این را بشناسد سنّت خدا را شناخته اگر با این دارو بیماری را درمان کرد باور میکند «هو الشافی» چراغ شفا میدهد یا دارو؟ دارو را چه کسی آفرید؟ الله, خاصیّت چه کسی داد؟ الله, دستگاه گوارش را چه کسی آفرید؟ الله, اثرپذیری دستگاه گوارش را چه کسی به دستگاه گوارش داد؟ الله, آن وقت غیر خدا کارهای در عالَم نیست آن وقت چطور میشود طب میشود غیر اسلامی؟ طبّ اسلامی اگر دارو گیاهی بود و محقّقانه و عالِمانه میشود اسلامی اگر اشتباه بود غیر اسلامی است شیمیایی بشرح ایضاً هنر هم همین طور است هنر اسلامی آن است که انسان آن معقول را قدرت تنزّل داشته باشد بیاورد در محدودهٴ خیال این یک کار, و قدرت متخیّلهٴ این کارگردانها و هنرمندان باید بتواند دوخت و دوز کند یعنی این آنچه را که در خیال هست به عنوان صورت اینها را کم و زیاد کند از معانی جزئیهای که واهمه سپرده است اینها را به هم مرتبط کند صورتی که از خیال گرفته, معنایی که از وهم دریافت کرده زیر مجموعه و امامت و رهبری عقل هدایت کند تا این متخیّله بشود متفکّره وگرنه اگر از محدودهٴ خیال آورد پایین حسّی کرد میشود همین سریالهای معمولی دیگر اسلامی نیست آن آدمِ مختال خیال را محسوس کرد نه آدم عاقل معقول را محسوس کرده باشد هنر اسلامی آن است که انسان آن منقول صحیح یا معقول صحیح را در دستگاه درون بیاورد در عالَم خیال متخیّله را فعّال بکند از واهمه کمک بگیرد معانی جزئیه را به این صُوَر عطا بکند از دستگاه خیال و وهم استمداد بکند آنچه را که از عقل تنزّل کرده به مرحلهٴ میانی نفس یعنی خیال رسیده او را به صورت تصویر در بیاورد بشود هنر اسلامی وگرنه خیال که اسلامی نیست وهم هم که اسلامی نیست همهٴ علوم اگر منبع عقلی داشت یا منبع نقلی این وقتی به حس آمد میشود اسلامی چون عقل چراغ خوبی است سنّتشناس است, نقل چراغ خوبی است سنّتشناس است اینها همه زیرمجموعه وحی کار میکنند سنّت الهی را انبیای الهی بدون اشتباه یک, با علمِ شهودی دو, چه در تلقّی, چه در نگهبانی و حفظ, چه در ابلاغ و املاء و انشاء در هر سه مرحله معصوماند پنج, این امور پنجگانه برای آنهاست دیگران هر که هستند هر چه هستند با عقل و نقل کار دارند نه با وحی این عقل و نقل چراغهایی هستند که دسترسی به وحی دارند وحی را ذات اقدس الهی به انبیا میدهد و لاغیر آن حرم, حرم امن است حرم عصمت است حرم شهود است تلقیّاً, حفظاً, ابلاغاً و املائاً و انشائاً این برای این. و آنچه را که اینها یافتند در کمال امانت به مردم تحویل میدهند این الفاظ را «بما لها من المعانی» بعد به مردم میگویند به علما میگویند شما اینها را بفهمید از این به بعد اختلاف شروع میشود چند بار در همین جریان نماز جمعه مثال زده شد این نماز جمعه یک آیه است و چند روایت بیش از یک آیه هم نیست و چند روایت هم مربوط به نماز جمعه است حقیقت مطلب را وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) مشهوداً, معصوماً و مصوناً تلقّی کرد, حفظ کرد و املاء کرد ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ تحویل مجتهدین داد این الفاظ بما لها مِن المعانی را تحویل مجتهدین داد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ شما دربارهاش تحقیق کنید ببینید چه چیزی میفهمید؟ آن که روشمند نیست حقّ ورود ندارد آنها که روشمندانه میاندیشند یعنی مجتهدند وارد این حریم میشوند از این آیه و چند روایت چند حکم متقابل فهمیدند بعضی میگویند چون یکی از شرایط امام جماعت عصمت است و این از شئون خاصّ امام معصوم است نماز جمعه در عصر غیبت حرام است, چرا؟ چون خدا فرمود, دیگری میگوید چون عصمت شرطِ امام جماعت در زمان حضور است نه در زمان غیبت نماز جمعه واجب تعیینی است و نماز چهار رکعتی کافی نیست این دو قول, قول سوم نماز جمعه در عصر غیبت واجب تخییری است با وجوبِ جمع بین نماز جمعه و چهار رکعت ظهر احتیاطاً واجبا قول سوم, قول چهارم جمع باید بشود مستحبّاً این قول چهارم, قول پنجم این است که احتیاط لازم نیست نه وجوباً نه استحباباً کما هو الحق این قول پنجم, خب همهٴ علما از این یک آیه و چند روایت در آوردند این نقل است که مبادا کسی خیال کند که نقل ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ است ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ تا لبان مطهّر پیغمبر اینجا مرز عصمت است از این به بعد مرز اجتهاد است شما میبینید این همه اقوال مختلف که بین علما هست همین است چراها مختلف است اگر کسی روشمند نبود که خودش را به گمراهی انداخت به جهنم رفت و عدهای را هم به جهنم برد اما اگر کسی سالیان متمادی روشمندانه به اجتهاد رسید یا مصیب است یا مُخطی اگر مصیب بود فله أجران و اگر مخطی بود فله أجرٌ واحد بنابراین ما علمی نداریم که اسلامی نباشد منتها باید منبع معرفت دین را عقل و نقل دانست عقل یعنی عقل که به زحمت گیر میآید همان طوری که اجتهاد به زحمت گیر میآید عقل هم به زحمت گیر میآید آنها که با کتابهای عقلی مخصوصاً منطق و قرآن و شفا مأنوساند آنها مطمئناند که عقل به آسانی گیر نمیآید شرایط عقلی، شواهد عقلی، مبادی عقلی کار آسانی نیست عقل هم به زحمت گیر میآید نقل هم به زحمت گیر میآید هر کدام از اینها یک چراغ قویاند منتها اگر کسی ـ معاذ الله ـ عقلی محض بود کاری به نقل ندارد نظیر همینهایی که دانشها را غیر اسلامی میدانند میگویند هر چه که عقل گفت آن حجّت است آن وقت تعارض علم و دین را مطرح میکنند ولی وقتی روشن شد که عقل چراغ دین است، نقل چراغ دین این هماهنگی و معاضدت و مساعدت و همدلی و همیاری عقل و نقل را مطرح میکنند نه تعارض عقل و نقل را مناظرهٴ عقل و نقل را گاهی ممکن است مطرح کنند آن وقت اگر تعارضی احیاناً بین عقل و نقل پیدا بشود مثل تعارضی است که بین دوتا دلیل عقلی، بین دوتا دلیل نقلی پیدا میشود یا گاهی بین عقل و نقل پیدا میشود که یک فقیه یا یک اصولی بین این دو دلیل جمع میکند چون هر کدام حجّت فیالجملهاند. فرمود اینها چشمشان بسته است گوششان هم بسته است و غالب علومی که به عنوان متون درسی دانشگاههاست که از غرب آمده با چشم و گوش بسته است چه کسی کرد؟ چه چیزی کرد؟ برای چه کرد؟ هیچ مطرح نیست این دارو چه هست؟ تا کجا اثر دارد و چقدر هم باید فروش برود خب این معلوم است اسلامی نیست بنابراین ما علمِ غیر اسلامی نداریم بر اساس آن جهانبینی توحیدی چه اینکه ـ معاذ الله ـ اگر جهانبینی کسی الحادی بود ما علمِ غیر الحادی نداریم همهٴ علوم الحادی است چون همهٴ اینها در بستر نفی مبدأ و معاد است این قرآن کریم فرمود ما مبدأ را برای اینها گفتیم، معاد را برای اینها گفتیم اینها هم زیر مبدأ را آب بستند، هم زیر معاد را آب بستند ما هم در قیامت حسابی برای آنها باز نمیکنیم ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ یعنی نه نزد ما ارزش دارند چون ارزش هر کسی «قیمة کلّ امریء ما یُحسنه» نه ارزشی نزد ما دارند نه آن ترازوی سنجش را ما برای اینها نصب میکنیم در قیامت ترازو هست این میزانی که فرمود میزانِ قِسط است، میزان عدل است در قیامت نصب میشود این یک، میزان معمولاً دوتا کفّه دارد یک کفّه جای وزن است یک کفّه جای موزون این دو، الآن در این میزانهای رایج کسی بخواهد نان یا گوشت را بسنجد گرچه با پیشرفت صنایع یک سلسله میزانهای خاصّی مطرح شده ولی آن میزانی که همه بفهمند و قابل مذاکره برای همه باشد آن ابزاری است که به عنوان اسم آلت از او نام میبرند یک کفّهاش جای وزن است یک کفّه جای موزون، در یک کفّه سنگ میگذارند در یک کفّه نان میگذارند تا سبک و سنگینی معلوم بشود. در قیامت میزان هست اصل اول، وزن هست اصل دوم، موزون هست اصل سوم ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ﴾ اصلِ میزان این اصل اول، اصل دوم را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «والوزن حقٌّ» یک وقت میگوییم «إنّ الموت حقٌّ»، «إنّ الجَنة حقٌّ»، «إنّ النار حقٌّ» یعنی مرگ هست، بهشت هست، جهنم هست آنجا دیگر «الف» و «لام» ندارد اما در این آیه که فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «و الوزن حقٌّ» وزن حق است یعنی آنجایی که ما باید وزن بگذاریم حق را میگذاریم حقیقت را میگذاریم در این کفّه، عمل مردم را هم میگذاریم در آن کفّه ما نماز مردم، دیانت مردم، عقیدهٴ مردم، اخلاق مردم را با حقیقت میسنجیم حالا حقیقت چیست باید آدم برود ببیند در این کفّه سنگ نمیگذارند، متر نمیگذارند، واحد دماسنج و فلانسنج نمیگذارند حقیقتسنج میگذارند حقیقتسنج را با حق میسنجند ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ این دو اصل، عمل افراد را در موزون میگذارند میشود سه اصل بعضیها که مؤمناند ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ چون دارای حقّاند، بعضیها که اعمالشان فاسد است ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾ ولی دربارهٴ کفاری که هیچ کاری ندارند فرمود ما ترازو نصب نمیکنیم ما چه چیزی را بسنجیم؟ کسی یک مشت هوا آورده ما که هوا را نمیتوانیم بسنجیم که ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ نه او نزد ما ارزش دارد نه چیزی او آورده که ما بسنجیم آخر ما چه چیزی را بسنجیم؟ ما سنگ را آوردیم که سنگین است در برابر اگر کسی یک مُشت هوا آورده هوا را که در کفّه نمیگذارند که باید او نانی بیاورد، گوشتی بیاورد، کالایی بیاورد ما بسنجیم ببینیم سبک است یا سنگین است او که چیزی نیاورده که او یک مشت عبادات دارد برای بتها که گفت ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک، ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ دو، زیر هر دوی اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آب بسته فرمود: ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ خب سراب را که آدم نمیسنجد که فرمود ما ترازو نصب بکنیم چه چیزی را بسنجیم او که چیزی نیاورده ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ خب اگر سراب قابل سنجش نیست ما برای چه ترازو نصب بکنیم؟ پس از این جهت نه خودش نزد ما ارزشی دارد نه چیزی آورده که ما بسنجیم میماند درکات، درکات او را با حق میسنجیم او چقدر از حق فاصله دارد چون کفار همهشان یک دَرَکه نیستند آن منافقیان ﴿فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ هستند به هر اندازه که این کافر از حق فاصله داشته باشد درکهٴ او در دوزخ مشخص است آن ترازوی خاصی است که با بُعد از حق میسنجند نه با قُرب به حق آن از جهتی که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ آن درکاتش مشخص است.
فتحصّل ما باید بصیر باشیم باید سمیع باشیم و باید عاقل باشیم اگر اهل نظر بودیم و اهل اُذن عقل از آن گنجینه بودن به در نمیآید اِثارهٴ دفائن عقول نمیشود ما هم میشویم در حدّ خیال و وهم که ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ میشویم مختال، میشویم صاحب اُذن، میشویم صاحب عین نه صاحب بصر یا صاحب سمع در این آیات چون فرمود: ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ یک، ﴿وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ لذا هیچ وزنی در قیامت نداریم الآن هم هشدار داد فرمود شما اینها را برای چه میپرستید؟ این بتها را برای چه میپرستید؟ برای اینکه به حالتان نافع باشند از اینها کاری ساخته نیست، برای اینکه اینها دافع ضرر باشند از اینها کاری ساخته نیست چون چهار وجه یا وجوه بیشتر در ضمن این است که ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا﴾ در رابطهٴ بین صدر و ذیل این آیه 102 وجوهی گفته شد که چهار وجهش را ایشان سیدناالاستاد در المیزان ذکر کرده فرمود اینها چه کار میکنند؟ اینها برای چه به غیر خدا پناهنده شدند؟ میخواهند به حال آنها نافع باشد کاری از آنها ساخته نیست، بخواهند آنها دافع ضرر باشند کاری از آنها ساخته نیست «عَتَدَ» درست است، «عَدَّ» و «أعدّ» هم درست است که قبلاً گذشت ﴿أَعْتَدْنَا﴾ آیا اصلش «أعددنا» بود یا نه خود «عَتَد» باب «افعال» میرود میشود ﴿أَعْتَدْنَا﴾ که این «تاء» جزء کلمه باشد نه تبدیلشده از «دال» ما آماده کردیم جهنم برای کفار آماده است نه از بتها کاری ساخته است نه از بتپرستی، بتپرستی سراب است بتها هم که کاری از آنها ساخته نیست خواه آن معبودشان فرشته باشد یا غیر فرشته؟ چون غیر فرشته که کاری ساخته نیست فرشته و امثال فرشته هم که از کار اینها بیزارند «من یدعوا منهم من دون الله جهنم» فرشتهها هم که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ پس بنابراین ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاءَ﴾ که به آنها نفع برساند که گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک، ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ دو، آنها نه اهل تقریباند نه اهل شفاعت بخواهند مشکل آنها را در قیامت حل کنند اینها ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لأَنْفُسِهِم نَفْعاً﴾ چه رسد به مشکل بتپرستها را بخواهند حل کنند ما جهنم را نقد کردیم این نُزُل آن چیزی است که اولینبار برای مهمان میآورند وقتی مهمان وارد شد قبل از آن پذیراییهای مهم یک پذیرایی موقّت و زودگذری دَم نقد دارند آنچه را که اولینبار برای مهمان میآورند این را میگویند نُزل فرمود اینها همین که مُردند جهنم را نُزل اینها قرار میدهیم این نظیر ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است. خب، اینها چه گروهیاند؟ ﴿هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً﴾ من به شما بگویم کسانی که از همه خسارتبارترند چه کسانیاند؟ ﴿الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ که این ﴿فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ متعلّق به سَعی است سعیشان در دنیا گُم شده کسی که غیر حق را میپرستد وقتی حق ظهور کرد ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ این به دنبال چه چیزی دارد میرود؟ اگر کسی در تاریکی به دنبال گوهر و غیر گوهر دارد میگردد دفعتاً آفتاب طلوع کرده دید او یک مُشت سنگریزه دستش است چیزی دستش نیست وقتی قیامت قیام کرد ﴿ضَلَّ عَنْهُم مَا کَانُوا یَدْعُونَ﴾ بود ﴿مِن دُونِ اللَّهِ﴾ چیزی دستشان نیست وقتی آدم به آن کرانهٴ افق رسید میفهمد اینجا چشمه نیست ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً﴾ نه «وجده لا شیء» چون «لا شیء» قابل وجدان نیست وقتی انسان به دنبال سراب رفت و رفت و همهٴ پاهایش خسته شد توانش را از دست داد میبیند آبی نبود خب اگر کسی سراب را آب پنداشت و حرف راهنمایان را گوش نداد ﴿ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ یعنی آن تلاشهایی که در دنیا کردند الآن میبینند خبری نیست ﴿وَهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ﴾ اند چیزی هم در آخرت گیرشان نمیآید و اینها ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ اینها از نظر مبدأ آیات الهی را ندیدند یک، از نظر معاد منکر لقاءالله بودند دو، مبدأ و معاد که برای اینها افسانه است بین مبدأ و معاد که صراط است هم افسانه خواهد بود وقتی راه افسانه شد راهنما هم میشود افسانه ـ معاذ الله ـ لذا اینها رُسل را به استهزا گرفتند، چرا رسل را؟ چون رسل میگویند از این مبدأ تا آن منتها راه است و ما راهنماییم خب اگر کسی ـ معاذ الله ـ منکر مبدأ بود، منکر معاد بود راه میشود مسخره راهنما هم میشود مسخره اینها ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ﴾ یک، مبدأ در کار نیست ﴿کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ﴾ منتهایی در کار نیست پس نه آغازی هست نه انجامی انسان شناور و سرگردان است خب اگر مبدیی نیست و معادی نیست راه نیست وقتی راه نبود راهنما نیست وقتی راهنما نبود کسی مدّعی راهنمایی باشد خب همین کفار او را به استهزا میگیرند فرمود اینها چون ﴿کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ﴾ یک، ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ﴾ دو، مبدأ و منتها را منکر شدند راه را منکرند وقتی راه را منکر شدند راهنما را منکرند اینها کسانیاند که ﴿وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً﴾ لذا ﴿فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً ٭ ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً﴾. «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است