- 64
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 72 تا 75 سوره انفال _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 72 تا 75 سوره انفال _ بخش دوم":
اصل جریان هجرت مثل جریان جهاد نشانه آن است که انسان در درجه اول بنده خداست
کسانی که مؤمن به خدا و قیامتند هرگز دوست دشمنان خدا و پیغمبر نیستند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
در پایان سورهٴ مبارکهٴ انفال مشابه مطالب صدر این سوره بیان شده از یک سو و جریان هجرت و جهاد به دنبال بحثهای جنگ بدر و اینها طرح شده است از سوی دوم اصل جریان هجرت مثل جریان جهاد نشانه آن است که انسان در درجه اول بنده خداست محبوب او و مسبوق او همان دین الهی است سایر امور در درجه دوم از اهمیت قرار دارد علاقه به غیر خدا بعد از علاقه به دین خداست خواه آن علاقه به صورت اشتیاق به اقوام و عشیره و فرزند و امثال اینها باشد خواه به صورت وطن باشد علاقه به فرزند و همسر و اقوام اینها در درجه دوم است چه اینکه علاقه به وطن و کارهای اقتصادی و تجاری هم در درجه دوم یعنی مسلمانهای مکه هر کدام قبلاً یک شناسنامهای داشتند که پدری دارند مادری دارند برادر و خواهری دارند فرزندی دارند و هر کدامشان هم اهل مکه بود اول ارتباط خانوادگیشان محفوظ بود یعنی پسر که بودند برادر که بودند پدر که بودند مشخص بود بعد هم مکی بودن آنها مشخص بود وقتی قرآن و عترت آمد و مسئله دین و رسالت و وحی و نبوت طرح شد این حسابها به کنار اینها اول مسلمان بودند بعد شناسنامه خانوادگی داشتند بعد هم اهل مکه بودند یعنی ارتباط اعضای خانواده که مهمترین پیوند انسانهاست این در درجه دوم قرار گرفت و ارتباط به سرزمین معلوم یعنی وطن آن هم در درجه دوم یا سوم قرار گرفت لذا وقتی نوبت به تزاحم رسید اینها آن دین را حفظ کردند از فرزند و ارحام فاصله گرفتند اولاً و از وطن جدا شدند ثانیاً این ترتیب را ذات اقدس الهی به صورت متن در سورهٴ مبارکهٴ انفال که محور بحث است بیان فرمود و به صورت شرح در سورهٴ مبارکهٴ مجادله به صورت توبه تبیین کرد در سوره مجادله آیه پایانیاش یعنی آیه بیست و دوم سورهٴ مبارکهٴ مجادله به این صورت بیان فرمود: ﴿لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ﴾ کسانی که مؤمن به خدا و قیامتند هرگز دوست دشمنان خدا و پیغمبر نیستند یعنی دوست کافران و مشرکان نیستند ولو آن کافران و مشرکان پدرانشان فرزندانشان برادرانشان و قبیله و عشیره باشند آن عربی که در جاهلیت قبیله برای او اصل بود و خانواده برای او اصل بود همه اینها در درجه دوم و سوم اهمیت قرار گرفت اینها اول مسلمان بودند بعد به اعضای خانوادهشان وابسته بودند به قبیلهشان مرتبط بودند به وطنشان علاقه داشتند و مانند آن مشابه این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ توبه هم به صورت دیگر بیان شده فرمود که به اینها بگو اگر چنانچه فرزندان شما آباء شما اجداد شما و مسکن شما تجارت شما دفتر تجاری شما پیش شما از خدا و پیامبر محبوبتر است صبر کنید سوف ﴿یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ که آن امر را ذات اقدس الهی میپذیرد و آن گاه شما خجل و نگران میشوید که چرا غیر خدا را بر ذات اقدس الهی مقدم داشتید ﴿إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ﴾ اینگونه از امور ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ و ذات اقدس الهی وقتی امر خود را نازل کرد آن گاه شما خجل خواهید شد قبل از اینکه حکم خود قبیله و خانواده و سرزمین اینها مشخص بشود فرمود که شما به خودتان بیش از همه علاقمندید این حرف رسمی است که انسان مشخص میداند به خودش علاقمند است و اعضای خانواده را برای خود میخواهد وطن را برای خود میخواهد پس محبت به خود یک امری است هر کسی دارای اوست فطری اوست طبیعی است اینها وقتی اسلام آورد این هم در درجه دوم قرار گرفت فرمود شما قبل از اینکه به خودتان علاقمند باشید باید به پیغمبرتان علاقمند باشید پس این سه مرحله را به تدریج ذات اقدس الهی در قرآن کریم تشریح کرد فرمود انسان به وطن خودش علاقمند است این حرفی در آن نیست به فرزند خودش به بستگان و اعضای خانوادهاش علاقمند است حرفی در آن نیست چه اینکه به مراکز تجاری و اقتصادیاش هم دلبسته است پیشاپیش همه هر کسی هم به خودش علاقمند است پس اول علاقه به خود هست بعد علاقه به اعضای خانواده بعد علاقه به سرزمین معلوم هر سه را در بخش از آیات قرآن کریم آمده از انسان جدا کرده فرمود هویت تو به دین توست اول به آن هویت اصلی که دین است علاقمند باش بعد به حیات ظاهریات علاقمند باش بعد به فرزندانت بعد به وطن و اگر جریان تنازعی پیش آمد تزاحمی روی داد امر دائر شد بین وطن و اعضای خانوادگی وطن را رها کن و اعضای خانواده را حفظ کن اگر امر دائر شد بین اعضای خانواده و خودت خب آنها را رها میکنی خودت را نجات میدهی اگر این خطر جلوتر آمد و امر دائر شد بین حیات ظاهریات و حیات باطنی یعنی دینت آن حیات ظاهری را رها کن دین را حفظ کن سه بخش از قرآن کریم عهدهدار این سه مرحله است و در هنگام تنازع حفظ اولی این در آن حدیث معروفی که از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) رسیده است وجود دارد که حضرت طبق آن نقل فرمود: «اذا حدثت بکم حادثة یا نزلت بکم بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم» و اگر این بلیه جلوتر آمد «فاجعلوا انفسکم دون دینکم» یعنی اگر خطری آمد به وسیله مال جانتان را حفظ بکنید و اگر آن خطر جلوتر آمد به وسیله جان دینتان را حفظ بکنید بگذارید دینتان در سنگر سنگر بماند یعنی دو تا سنگر برای دینتان داشته باشید یک سنگر جان شماست یک سنگر مال شماست اول مال بعد جان وقتی هم که انسان جانش را در راه خدا داد دیگر دینش محفوظ میماند این چنین نیست که دین دستبرد بشود انسان تا زنده است در معرض خطر اغواست وقتی در راه خدا شهید شد که دیگر دینش در دسترس بیگانه قرار نمیگیرد.
پرسش: ...
پاسخ: بله حالا آن هم تعرض خواهد شد آن مسئله مطرح است که همه این مهاجرین و انصار به نحو عموم و اطلاق اینها مشمول حدیثند یا اینها سه گروهند یک عدهشان واقعاً مهاجر بودند که ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ این یکی یک عده سوء خاتمه داشتند اول مهاجرتشان درست بود و بعداً به سوء خاتمه مبتلا شدند این دو گروه گروه سوم که سران نفاق بودند بعید است از همان اول بدون دسیسه آمده باشند از همان اول هجرت اینها آلوده بوده است از همان اول آن گروه اول بنابراین آن مهاجرینی که ذات اقدس الهی در قرآن کریم از آنها به این عظمت یاد میکند آنها کسانیاند که هم حدوثاً هم بقائاً در آن هجرت ناب ماندهاند خب در جریان اینکه نفستان باید فدای پیغمبر بشود در حقیقت بدنتان باید فدای پیغمبر بشود آن در آیه 120 سورهٴ مبارکهٴ توبه است که فرمود: ﴿ما کانَ ِلأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾ مبادا در روز خطر شما خودتان را حفظ بکنید یا فرار بکنید و در صدد این باشید که خودتان بمانید و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آسیب ببیند هیچ کس این حق را ندارد که در هنگام خطر خودش را حفظ بکند و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آسیب ببیند خودتان را حتما باید فدای پیغمبر بکنید برای اینکه او عصاره دین است چون ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ﴾ خب اگر کسی با خدا بیعت کرد در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید اگر کسی با خدا بیعت کرد یعنی بیع کرد بیع کرد یعنی چه یعنی جان و مالش را به خدا فروخت اگر جان و مال خودش را به خدا فروخت هر گونه تصرفی در جان و مال بدون اذن خدا میشود تصرف غصبی و محرم پس اگر کسی با خدا بیعت کرد و بعد حاضر نشد برای حفظ دین او به جبهه برود این حیاتش غاصبانه است در مال غیر دارد تصرف میکند فرمود شما وقتی که با خدا بیعت کردید یعنی بیع کردید یعنی جان و مالتان را به خدا دادید و از ذات اقدس الهی درخواست بهشت میکنید دیگر ممکن نیست در روز خطر خودتان را حفظ بکنید و پیغمبر آسیب ببیند خب پس جریان وطن در بخش اول در جریان اعضای خانواده در بخش دوم و جریان خود آدم در بخش سوم در قوس صعود که از پایین بخواهیم برویم بالا و اگر از بالا بخواهیم بیاییم پایین اول تقدیم جان بعد تقدیم رهایی اعضای خانواده بعد رهایی وطن آن کریمه که در سورهٴ مبارکهٴ مجادله بود او راجع به اعضای خانواده است آن کریمهای که در سورهٴ مبارکهٴ توبه است ﴿إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ آن مربوط به یک مسئله مال و واحد تجاری و مسکن و ... بنابراین مسلمانها اول یک اعضای خانوادهای داشتند بعد مکی بودند با اسلام اول مسلمان شدند بعد وابسته به خانواده بعد وابسته به مکه سرزمین مکه در هر سرزمینی که اسلام ظهور کرد نسبتش همین است مثلاً در همین ایران اول باید مسلمان باشند بعد وابسته به فلان عضو و فلان خانواده باشد بعد ایرانی باشد که این جهاد مقدس و دفاع مقدس هشت ساله آنهایی که مجاهد بودند حالا یا شهید شدند یا جانباز یا آزاده آنها اول مسلمان بودند بعد وابسته به عضو خانوادهای بودند بعد ایرانی بودند این طور نبود که اول ایرانی باشند بعد مسلمان یا اول عضو فلان خانواده باشند بعد مسلمان چون اول مسلمان بودند بعد عضو فلان خانواده اعضای منزلشان را رها کردند از آنها خداحافظی کردند و ایران را رها کردند از ایران سرزمین خداحافظی کردند و الآن بیش از بعضیها بیش از مثلاً پانزده سال شانزده سال است که آزادهاند در بند اسارت دیگرانند خب اینها را قرآن تربیت کرده این همان مکتب است دیگر پس اگر کسی هویت خودش را در عقیده و دین بداند از نظر تنظیم امور میگوید من اول مسلمانم بعد وابسته به فلان خانواده بعد هم ایرانیام اما اگر خدای ناکرده طرز دیگر فکر بکند میگوید اول من ایرانیام بعد وابسته به آن خانوادهام بعد درجه سوم هم یک مسلمان اسلام شناس ... انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) سیرهشان بر همین بود که اول موحد بودند بعد به یک سرزمینی وابسته بودند یا به یک خانوادهای ... جریان ابراهیم (سلام الله علیه) که قرآن کریم نقل میکند میبینیم ﴿اِنّی ذاهِبٌ إِلی رَبّی﴾ در سیره وجود مبارک حضرت ابراهیم میتابد یعنی آن ماه هجرت کرده است لوط که معاصر و مؤمن به حضرت ابراهیم بود او هم میگفت ﴿إِنّی مُهاجِرٌ إِلی رَبّی﴾ وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) هم نه تنها از مصر به مدین هجرت کرده است قبل از نوبت بلکه بعد از نبوت هم مردم محروم بنی اسرائیل را از مصر گرفته به سرزمین قدس سفر کرده که بعد ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ اعراف باید باشد خب وجود مبارک موسای کلیم پس این مهاجرت را داشت نظیر ابراهیم نظیر لوط نوبت به پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رسید هم جزء مهاجرین رسمی بود عدهای از مسلمانهای صدر اسلام هم دارای دو هجرت بودند یک بار به حبشه مسافرت کردند یک بار هم به مدینه بخشی از این مهاجرتها هم صبغه تبلیغی داشت یعنی زنهایی هم که از مدینه به حبشه مهاجرت میکردند او هم برای تربیت زنهای حبشی بود برای اینکه این زنها تقریباً از یک مصونیتی برخوردار بودند در حجاز در همان مکه خیلی روی اینها فشار نمیآورد گرچه برخیها نظیر سمیه شهید شدند اما خیلی فشار روی زنها نبود که اینها مجبور بشوند مکه را ترک کنند عدهای همراه مهاجران صدر اسلام از مکه به حبشه رفتند تا زنهای آماده پذیرش توحید را در حبشه تبلیغ کنند خب هجرت دوم مسلمانها در صدر اسلام از همان مکه به مدینه بود و خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود که این هجرت توفیقی بود نصیب ما شد «و لو لا الهجره لکنتم رئاً من الانصار» اگر من جزء مهاجرین نبودم و در مدینه بودم من جزء انصار بودم بالأخره یا مهاجر یا انصار فرمود: «لو لا الهجره لکنتم رئاً من الانصار» بنابراین این بخش از آیات به انسان یاد میدهد که قبل از اینکه انسان فرزند یک سرزمینی باشد یا فرزند یک خانوادهای باشد باید فرزند عقیده باشد این است که سلمان (رضوان الله علیه) در همان جنگ اسلام که به ایران نورانیت بخشیدند وقتی شمشیر میزد میگفت «انا بن الاسلام» این «انا بن الاسلام» ناظر به همین است یعنی من در درجه اول فرزند اسلامم بعد در درجه دوم به اعضای خانوادهام مرتبطم و در درجه سوم به سرزمینم اگر کسی این کارها را کرده باشد آن وقت میشود مؤمن حقیقی ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ این مال مهاجرین ﴿وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا﴾ این مال انصار ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ البته ایوا و مأوا دادن در حقیقت کار ذات اقدس الهی است اوست که بی مأواها و بی مسکنها را مأوا عطا میکند اوست که نصرت عطا میکند لکن فعل دیگران را که مظهر قدرت او هستند و آیت لطف او هستند خدا وقتی قبول کرد به خود اسناد میدهد در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 26 قبلاً چنین گذشت ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی اْلأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ﴾ خب در همین کریمه محل بحث که ایوا را و مأوا دادن را به انصار اسناد میدهد در آیه 26 سوره انفال ایوا را به خود اسناد داده است فرمود خدا شما را مأوا داد خدا شما را یاری کرد البته تمام آن نعمتها ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ دیگران مأمور اجرای اراده ذات اقدس الهی هستند مظهر قدرت و اراده اویند تعبیر قرآن کریم از مهاجر و انصار دارد که مهاجرین نسبت به انصار نسبت به هم مهاجر و انصار نسبت به هم با عظمت همراه است نفرمود بعضهم اولیاء بعض فرمود: ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این کلمه اولئک هم برای تکریم و تفخیم اینهاست در نقطه مقابلش که مربوط به کفار است دیگر سخن از اولئک نیامده در آیه 73 فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ دیگر اولئک که نشانه تفخیم باشد برای آنها نیست ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ اما ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ آنها از ولایت خاص برخوردار نیستند ولای ارث ولای نصرت ولای تأمین که اشاره شد روایات فراوانی در این کتاب تفسیر شریف کنز الدقائق است خیلی از روایات هم که در نور الثقلین یا تفسیر برهان احیاناً نیامده این یک تفسیر بسیار خوبی است در بحثهای روایی از او غفلت نشود خیلی از روایاتی که ما نقل میکنیم مال همین تفسیر کنز الدقائق است که جامعتر است از بعضی از لحاظ از این تفسیرهای روایی ... ایشان این روایات با مبسوطاً نقل میکند که وقتی وجود مبارک امام کاظم (سلام الله علیه) مورد سؤال هارون عباسی قرار گرفت و گفت چطور شما از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارث میبرید با اینکه پس عموی پیغمبرید و عموی پیغمبر که عباس باشد زنده بود با بودن عمو ارث به فرزندان عمو نمیرسد شما چگونه ارث بردید برای اینکه ابوطالب در زمان خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده بود اینها جوابهای گوناگونی داشتند مهمترین جوابی که آنها میدادند این بود که ما از راه فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) به پیغمبر ما بچههای پیغمبریم با بودن فرزند خب نوبت به عمو نمیرسد که عمو طبقه دوم است ما فرزند اوییم این عظمت را در موارد حساس ذکر میکردند بعد به آیاتی از قرآن کریم هم استشهاد میکردند میگفتند که خدای سبحان وقتی ذراری حضرت ابراهیم را دارد میشمارد یکی از ذراری حضرت ابراهیم یکی از فرزندان حضرت ابراهیم عیسی (سلام الله علیه) است و عیسی (سلام الله علیه) هم از راه مادر ذریه حضرت ابراهیم بود عیسی که پدر نداشت پس معلوم میشود کسی که نوه دختری باشد فرزند محسوب میشود خب با این استدلالی که وجود مبارک امام کاظم ... به آیه قرآن استشهاد میکردند که خداوند فرزندان ابراهیم را که میشمارد یکی از آنها عیسی (سلام الله علیه) است و عیسی از راه مادر فرزند ابراهیم خلیل بود اینها هم میفرمودند که ما هم از راه فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) فرزند پیغمبریم گذشته از آن استدلال به این آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال استشهاد میکردند میفرمودند که در جریان ارث گرچه عباس عموی پیغمبر است و با بودن عمو به پسر عمو نمیرسد ولی عباس اهل ولایت به این معنا نبود چون خدای سبحان فرمود آنهایی که ایمان آوردند و مهاجرت و هجرت نکردند ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ چون عباس هجرت نکرده است طرفی نمیبندند این علی بن ابیطالب است هجرت کرده است این فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است که هجرت کرده است اینها هستند که سهم میبرند گاهی از این راه استشهاد میکردند و استدلال میکردند.
پرسش: ...
پاسخ: آن وقت در درجه بعدی در درجه بعدی قرار گرفت آن وقتی که باید ارث توزیع میشد آن وقت به او نرسید.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما بعد از فتح مکه آمده است چون وجود مبارک پیغمبر فرمود: «لا هجرت بعد الفتح» برخی از آثار مال قبل از فتح است.
پرسش: ...
پاسخ: الآن هم همان بحث را داریم حالا به خواست خدا که هجرت بعد الفتح هم هست اما آن مرحله عالیه هجرت مال قبل الفتح است آیه سورهٴ مبارکهٴ حدید هم در نوبتهای قبل خوانده شد که در جریان جهاد هم همین طور است انفاق هم همین طور است ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ﴾ با کسی که بعد الفتح قتال و هجرت میکند.
پرسش: ...
پاسخ: به عنوان یک نقل بود یک امر قطعی نبود آن کسی که اسیر میشود که مهاجر نیست بر فرض هم برنگشته باشد این را نمیگویند مهاجر که مهاجر این است که بالطوع و الرغبه و بدون تحلیل مقدمی که عرض شد اول اصل را عقیده خود و دین خود بداند بعد بگوید من به اعضای خانواده مرتبطم بعد در درجه سوم از اهمیت به سرزمین خودم مرتبطم و عباس چسبیده به مکه اگر هم بعد از اسارت بدر برنگشت این را هجرت نمیگویند که
پرسش: ...
پاسخ: خب پس معلوم میشود که اگر کسی از راه مادر فرزند پیغمبر باشد ذریه او محسوب میشود خب بنابراین اینکه فرمود وجود مبارک امام کاظم به هارون فرمود که برابر آیه ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ عباس سهمی ندارد روی این جهت است بعد هارون به وجود مبارک امام کاظم (سلام الله علیه) عرض کرد شما این را تاکنون برای کسی نقل کردید فرمود نه کسی این مطلب را از ما سؤال نکرد خب اما آن مسئلهای که خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا هجرت بعد الفتح» یعنی آن هجرت ویژهای که آثار خاص را به همراه دارد از نظر مسائل حقوقی و فقهی این دیگر بعد الفتح نیست وگرنه آن هجرت تا قیامت آن هجرت هست الآن هم اگر کسی در دار الکفر باشد و مسلمان بشود و نتواند احکام اسلامی را در همان سرزمین کفر پیاده کند بر او لازم است که به دار اسلام هجرت کند پس این هجرت الی یوم القیامه محفوظ هست.
مطلب بعدی آن است که مهاجر و انصار یک سلسله مشترکات داشتند یک سلسله مختصات مشترکات مهاجرین و انصار ایمان به خدا و قیامت و وحی و نبوت بود از یک سو برائت از مشرکین بود از سوی دیگر مختصات مهاجرین هجرت بود مختصات انصار هم نصرت بود ولی ایمان و برائت از مشرکین این مشترک بین آن دو گروه است پس اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا﴾ این درباره احکام فقهی است که هجرت قبل از فتح و هجرت بعد از فتح فرق میکند با این زمان نزول آیه بعد فرمود آنها که مؤمناند ولی مهاجرت نکردند در مکهاند و درگیر با یک سلسله کفار شدند با یک قبیلهای درگیر شدند مبارزه دینی دارند و از شما کمک خواستند ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾ یک وقت است مسائل مادی است خب مسائل مالی را باید به محکمه مراجعه کرد این دیگر قبیله کشی و لشکر کشی ندارد اگر یک سلسله مسائل حقوقی و مالی و مانند آن است این را باید به محکمه مراجعه کرد اما اگر یک درگیری مذهبی گروهی است که علیه آنها شوریدند و اینها از شما کمک خواستند ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾ شما باید که پاسخ مثبت بدهید اینها را با ولای نصرت تحت پوشش خود بگیرید مگر اینکه اینها با کسی درگیر باشند یا با قبیلهای درگیر باشند که شما پیمان عدم تعرض را امضا کردید ﴿إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ اگر حکومت اسلامی با یک قبیلهای پیمان عدم تعرض بسته یک آتش بس دارند یک ترک مخاصمهای دارند یک زندگی مسالمت آمیز و مشترکی را ایجاد کردند و مانند آن در چنین فضایی اگر مؤمنین مکه که مهاجرت نکردند و با آنها درگیر شدند در مسائل دینی و از شما کمک خواستند شما حق کمک ندارید دیگر نمیتوانید بگویید ما در راه دین داریم تلاش میکنیم چون آن تعهدی هم که سپردید آن هم مسئله دینی است شما اگر نقض عهد بکنید خب دین را رعایت نکردید دین میگوید نقض عهد حرام است مسلمان باید بداند که با حکومت اسلامی هماهنگ کند چرا درگیر شده وقتی که نمیتواند مقاومت کند درگیر نشود اگر از شما کمک خواست شما بخواهید با ترک یک حکم شرعی با یک خلاف شرعی اینها را یاری کنید اینکه حفظ دین نشد این حرف است که هرگز هدف وسیله را توجیه نمیکند و مانند آن بالأخره انسان از راه خلاف شرع که نمیتواند شریعت را یاری کند پس اگر غیر مؤمنین در مکه که مهاجرت نکردند با یک قبیلهای مبارزه دینی دارند و از شما کمک خواستند در مسائل مالی و حقوقی که خب بالأخره به محکمه مراجعه میکردند در مسائل دینی اگر از شما کمک خواستند شما ببینید آن قبیلهای که این مسلمانها با آنها درگیرند و علیه آنها از شما کمک خواستند آنها یک مشرک حربیاند و با حکومت اسلامی پیمان عدم تعرض امضا نکردند یا کردند اگر دیدید آنها یک کافر حربیاند با حکومت اسلامی پیمان عدم تعرض امضا کردند یک قطعنامهای یک میثاقی بله مسلمانها را یاری کنید اما اگر آن قبیله کسانیاند که با حکومت اسلامی پیمان عدم تعرض بستند خب نه باید این را رعایت کرد چون رعایت عهد ولو در قبالش مشرک باشد واجب است این را در کتابهای فقهی در بحث جهاد ملاحظه فرمودید که حالا اگر مشرکین به جنگ مسلمانها آمدند بنا شد که رجلاً برجل یک نفر از آنها از صف بیاید بیرون یک نفر از اینها در همآورد تن به تن یک نفر از آنها یک نفر از اینها بجنگند و حکومت اسلامی هم این شرط را پذیرفته است این عقد را قبول کرده حالا یک سرباز مسلمان از صف بیرون رفته یک سرباز کفر هم از آن طرف آمده حالا او دارد غالب میشود اینجا کسی حق ندارد این سرباز مسلمان را یاری کند چون از چه راه میخواهد آنها را یاری کند با خلاف شرع میخواهد او را یاری کند چون نقض عهد خلاف شرع است و اینکه مرضی نیست خب او هم شربت شهادت مینوشد سرّش این است که مسئله مرگ و شهادت و اینها برای آنها حل شد انسان همین که این بدن را رها کرد اگر واقعاً در سبیل حق و در راه حق باشد یک روح و ریحانی نصیب او میشود و وضع عوض میشود مدتها نمیفهمد کجاست ولی میفهمد مرغ باغ ملکوت است و راحت بعد از گذاشت مدتها تازه به یادش میآید که مرده است اینکه خیلی از آنها به یاد بچهها نیستند اصلاً یادشان نیست مثل یک کودکی که آمده خب این از دیار دیگر آمده اصلاً یادش نیست از کجا آمده همه ما هم همین طوریم از دیار ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوح﴾ آمدیم دیگر اما اینجا یادمان رفته «ثبتت الیک من ال...» بالأخره ما یادمان رفته از کجا آمدیم بعضی از بزرگان اهل معرفت میگویند هنوز شمیم الست بربکم زیر گوش ما هست ما یادمان هست آن صدا را داریم میشنویم اگر کسی صداهای دیگر را نشنود آن صدا را میشنود هم اکنون هم میشنود به هر تقدیر فرمود: ﴿فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ اگر چنانچه با حکومت اسلامی تعهد کردند که مسلمانها را کار نداشته باشند خب اگر نقض عهدکردند ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ اگر آدم امارات نقض عهد را ببیند میتواند علیه آنها قیام بکند چه رسد به اینکه نقض عملی باشد مثل اینکه در جریان فتح مکه هم همین طور بود آنها نقض عملی کردند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم لشکر کشی کرده اما اگر آنها نقض عهد نکردند مسلمانها با آنها درگیر شدند اینجا جا برای یاری نیست.
پرسش: ...
پاسخ: هدف وسیله را توجیه نکرده بلکه این در موقع تزاحم هست در تزاحم هر اهمی بر مهم مقدم است نه اینکه انسان یک مقصدی دارد کائناً ما کان الحق میخواهد به آن مقصد برسد آن اهداف شخصی را که نمیشود از راه خلاف شرع تأمین کرد آن ... حرفهایشان همین است که ما وقتی مقصدی داریم به هر جایی میخواهیم میرسیم منافقین هم همین حرف را میزدند اما اگر کسی برابر دین دین فرمود فلان مطلب اهم است یعنی نجات نفس محترمه اهم است عبور از ملک غصبی مهم است از این مهم بگذر برای آن اهم چه اهم است چه مهم است این را باید صاحب شریعت بیان بکند خب ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ اما ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ که در این آیه به مفهومش عنایت دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
اصل جریان هجرت مثل جریان جهاد نشانه آن است که انسان در درجه اول بنده خداست
کسانی که مؤمن به خدا و قیامتند هرگز دوست دشمنان خدا و پیغمبر نیستند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
در پایان سورهٴ مبارکهٴ انفال مشابه مطالب صدر این سوره بیان شده از یک سو و جریان هجرت و جهاد به دنبال بحثهای جنگ بدر و اینها طرح شده است از سوی دوم اصل جریان هجرت مثل جریان جهاد نشانه آن است که انسان در درجه اول بنده خداست محبوب او و مسبوق او همان دین الهی است سایر امور در درجه دوم از اهمیت قرار دارد علاقه به غیر خدا بعد از علاقه به دین خداست خواه آن علاقه به صورت اشتیاق به اقوام و عشیره و فرزند و امثال اینها باشد خواه به صورت وطن باشد علاقه به فرزند و همسر و اقوام اینها در درجه دوم است چه اینکه علاقه به وطن و کارهای اقتصادی و تجاری هم در درجه دوم یعنی مسلمانهای مکه هر کدام قبلاً یک شناسنامهای داشتند که پدری دارند مادری دارند برادر و خواهری دارند فرزندی دارند و هر کدامشان هم اهل مکه بود اول ارتباط خانوادگیشان محفوظ بود یعنی پسر که بودند برادر که بودند پدر که بودند مشخص بود بعد هم مکی بودن آنها مشخص بود وقتی قرآن و عترت آمد و مسئله دین و رسالت و وحی و نبوت طرح شد این حسابها به کنار اینها اول مسلمان بودند بعد شناسنامه خانوادگی داشتند بعد هم اهل مکه بودند یعنی ارتباط اعضای خانواده که مهمترین پیوند انسانهاست این در درجه دوم قرار گرفت و ارتباط به سرزمین معلوم یعنی وطن آن هم در درجه دوم یا سوم قرار گرفت لذا وقتی نوبت به تزاحم رسید اینها آن دین را حفظ کردند از فرزند و ارحام فاصله گرفتند اولاً و از وطن جدا شدند ثانیاً این ترتیب را ذات اقدس الهی به صورت متن در سورهٴ مبارکهٴ انفال که محور بحث است بیان فرمود و به صورت شرح در سورهٴ مبارکهٴ مجادله به صورت توبه تبیین کرد در سوره مجادله آیه پایانیاش یعنی آیه بیست و دوم سورهٴ مبارکهٴ مجادله به این صورت بیان فرمود: ﴿لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ﴾ کسانی که مؤمن به خدا و قیامتند هرگز دوست دشمنان خدا و پیغمبر نیستند یعنی دوست کافران و مشرکان نیستند ولو آن کافران و مشرکان پدرانشان فرزندانشان برادرانشان و قبیله و عشیره باشند آن عربی که در جاهلیت قبیله برای او اصل بود و خانواده برای او اصل بود همه اینها در درجه دوم و سوم اهمیت قرار گرفت اینها اول مسلمان بودند بعد به اعضای خانوادهشان وابسته بودند به قبیلهشان مرتبط بودند به وطنشان علاقه داشتند و مانند آن مشابه این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ توبه هم به صورت دیگر بیان شده فرمود که به اینها بگو اگر چنانچه فرزندان شما آباء شما اجداد شما و مسکن شما تجارت شما دفتر تجاری شما پیش شما از خدا و پیامبر محبوبتر است صبر کنید سوف ﴿یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ که آن امر را ذات اقدس الهی میپذیرد و آن گاه شما خجل و نگران میشوید که چرا غیر خدا را بر ذات اقدس الهی مقدم داشتید ﴿إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ﴾ اینگونه از امور ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ و ذات اقدس الهی وقتی امر خود را نازل کرد آن گاه شما خجل خواهید شد قبل از اینکه حکم خود قبیله و خانواده و سرزمین اینها مشخص بشود فرمود که شما به خودتان بیش از همه علاقمندید این حرف رسمی است که انسان مشخص میداند به خودش علاقمند است و اعضای خانواده را برای خود میخواهد وطن را برای خود میخواهد پس محبت به خود یک امری است هر کسی دارای اوست فطری اوست طبیعی است اینها وقتی اسلام آورد این هم در درجه دوم قرار گرفت فرمود شما قبل از اینکه به خودتان علاقمند باشید باید به پیغمبرتان علاقمند باشید پس این سه مرحله را به تدریج ذات اقدس الهی در قرآن کریم تشریح کرد فرمود انسان به وطن خودش علاقمند است این حرفی در آن نیست به فرزند خودش به بستگان و اعضای خانوادهاش علاقمند است حرفی در آن نیست چه اینکه به مراکز تجاری و اقتصادیاش هم دلبسته است پیشاپیش همه هر کسی هم به خودش علاقمند است پس اول علاقه به خود هست بعد علاقه به اعضای خانواده بعد علاقه به سرزمین معلوم هر سه را در بخش از آیات قرآن کریم آمده از انسان جدا کرده فرمود هویت تو به دین توست اول به آن هویت اصلی که دین است علاقمند باش بعد به حیات ظاهریات علاقمند باش بعد به فرزندانت بعد به وطن و اگر جریان تنازعی پیش آمد تزاحمی روی داد امر دائر شد بین وطن و اعضای خانوادگی وطن را رها کن و اعضای خانواده را حفظ کن اگر امر دائر شد بین اعضای خانواده و خودت خب آنها را رها میکنی خودت را نجات میدهی اگر این خطر جلوتر آمد و امر دائر شد بین حیات ظاهریات و حیات باطنی یعنی دینت آن حیات ظاهری را رها کن دین را حفظ کن سه بخش از قرآن کریم عهدهدار این سه مرحله است و در هنگام تنازع حفظ اولی این در آن حدیث معروفی که از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) رسیده است وجود دارد که حضرت طبق آن نقل فرمود: «اذا حدثت بکم حادثة یا نزلت بکم بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم» و اگر این بلیه جلوتر آمد «فاجعلوا انفسکم دون دینکم» یعنی اگر خطری آمد به وسیله مال جانتان را حفظ بکنید و اگر آن خطر جلوتر آمد به وسیله جان دینتان را حفظ بکنید بگذارید دینتان در سنگر سنگر بماند یعنی دو تا سنگر برای دینتان داشته باشید یک سنگر جان شماست یک سنگر مال شماست اول مال بعد جان وقتی هم که انسان جانش را در راه خدا داد دیگر دینش محفوظ میماند این چنین نیست که دین دستبرد بشود انسان تا زنده است در معرض خطر اغواست وقتی در راه خدا شهید شد که دیگر دینش در دسترس بیگانه قرار نمیگیرد.
پرسش: ...
پاسخ: بله حالا آن هم تعرض خواهد شد آن مسئله مطرح است که همه این مهاجرین و انصار به نحو عموم و اطلاق اینها مشمول حدیثند یا اینها سه گروهند یک عدهشان واقعاً مهاجر بودند که ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ این یکی یک عده سوء خاتمه داشتند اول مهاجرتشان درست بود و بعداً به سوء خاتمه مبتلا شدند این دو گروه گروه سوم که سران نفاق بودند بعید است از همان اول بدون دسیسه آمده باشند از همان اول هجرت اینها آلوده بوده است از همان اول آن گروه اول بنابراین آن مهاجرینی که ذات اقدس الهی در قرآن کریم از آنها به این عظمت یاد میکند آنها کسانیاند که هم حدوثاً هم بقائاً در آن هجرت ناب ماندهاند خب در جریان اینکه نفستان باید فدای پیغمبر بشود در حقیقت بدنتان باید فدای پیغمبر بشود آن در آیه 120 سورهٴ مبارکهٴ توبه است که فرمود: ﴿ما کانَ ِلأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾ مبادا در روز خطر شما خودتان را حفظ بکنید یا فرار بکنید و در صدد این باشید که خودتان بمانید و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آسیب ببیند هیچ کس این حق را ندارد که در هنگام خطر خودش را حفظ بکند و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آسیب ببیند خودتان را حتما باید فدای پیغمبر بکنید برای اینکه او عصاره دین است چون ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ﴾ خب اگر کسی با خدا بیعت کرد در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید اگر کسی با خدا بیعت کرد یعنی بیع کرد بیع کرد یعنی چه یعنی جان و مالش را به خدا فروخت اگر جان و مال خودش را به خدا فروخت هر گونه تصرفی در جان و مال بدون اذن خدا میشود تصرف غصبی و محرم پس اگر کسی با خدا بیعت کرد و بعد حاضر نشد برای حفظ دین او به جبهه برود این حیاتش غاصبانه است در مال غیر دارد تصرف میکند فرمود شما وقتی که با خدا بیعت کردید یعنی بیع کردید یعنی جان و مالتان را به خدا دادید و از ذات اقدس الهی درخواست بهشت میکنید دیگر ممکن نیست در روز خطر خودتان را حفظ بکنید و پیغمبر آسیب ببیند خب پس جریان وطن در بخش اول در جریان اعضای خانواده در بخش دوم و جریان خود آدم در بخش سوم در قوس صعود که از پایین بخواهیم برویم بالا و اگر از بالا بخواهیم بیاییم پایین اول تقدیم جان بعد تقدیم رهایی اعضای خانواده بعد رهایی وطن آن کریمه که در سورهٴ مبارکهٴ مجادله بود او راجع به اعضای خانواده است آن کریمهای که در سورهٴ مبارکهٴ توبه است ﴿إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ آن مربوط به یک مسئله مال و واحد تجاری و مسکن و ... بنابراین مسلمانها اول یک اعضای خانوادهای داشتند بعد مکی بودند با اسلام اول مسلمان شدند بعد وابسته به خانواده بعد وابسته به مکه سرزمین مکه در هر سرزمینی که اسلام ظهور کرد نسبتش همین است مثلاً در همین ایران اول باید مسلمان باشند بعد وابسته به فلان عضو و فلان خانواده باشد بعد ایرانی باشد که این جهاد مقدس و دفاع مقدس هشت ساله آنهایی که مجاهد بودند حالا یا شهید شدند یا جانباز یا آزاده آنها اول مسلمان بودند بعد وابسته به عضو خانوادهای بودند بعد ایرانی بودند این طور نبود که اول ایرانی باشند بعد مسلمان یا اول عضو فلان خانواده باشند بعد مسلمان چون اول مسلمان بودند بعد عضو فلان خانواده اعضای منزلشان را رها کردند از آنها خداحافظی کردند و ایران را رها کردند از ایران سرزمین خداحافظی کردند و الآن بیش از بعضیها بیش از مثلاً پانزده سال شانزده سال است که آزادهاند در بند اسارت دیگرانند خب اینها را قرآن تربیت کرده این همان مکتب است دیگر پس اگر کسی هویت خودش را در عقیده و دین بداند از نظر تنظیم امور میگوید من اول مسلمانم بعد وابسته به فلان خانواده بعد هم ایرانیام اما اگر خدای ناکرده طرز دیگر فکر بکند میگوید اول من ایرانیام بعد وابسته به آن خانوادهام بعد درجه سوم هم یک مسلمان اسلام شناس ... انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) سیرهشان بر همین بود که اول موحد بودند بعد به یک سرزمینی وابسته بودند یا به یک خانوادهای ... جریان ابراهیم (سلام الله علیه) که قرآن کریم نقل میکند میبینیم ﴿اِنّی ذاهِبٌ إِلی رَبّی﴾ در سیره وجود مبارک حضرت ابراهیم میتابد یعنی آن ماه هجرت کرده است لوط که معاصر و مؤمن به حضرت ابراهیم بود او هم میگفت ﴿إِنّی مُهاجِرٌ إِلی رَبّی﴾ وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) هم نه تنها از مصر به مدین هجرت کرده است قبل از نوبت بلکه بعد از نبوت هم مردم محروم بنی اسرائیل را از مصر گرفته به سرزمین قدس سفر کرده که بعد ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ اعراف باید باشد خب وجود مبارک موسای کلیم پس این مهاجرت را داشت نظیر ابراهیم نظیر لوط نوبت به پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رسید هم جزء مهاجرین رسمی بود عدهای از مسلمانهای صدر اسلام هم دارای دو هجرت بودند یک بار به حبشه مسافرت کردند یک بار هم به مدینه بخشی از این مهاجرتها هم صبغه تبلیغی داشت یعنی زنهایی هم که از مدینه به حبشه مهاجرت میکردند او هم برای تربیت زنهای حبشی بود برای اینکه این زنها تقریباً از یک مصونیتی برخوردار بودند در حجاز در همان مکه خیلی روی اینها فشار نمیآورد گرچه برخیها نظیر سمیه شهید شدند اما خیلی فشار روی زنها نبود که اینها مجبور بشوند مکه را ترک کنند عدهای همراه مهاجران صدر اسلام از مکه به حبشه رفتند تا زنهای آماده پذیرش توحید را در حبشه تبلیغ کنند خب هجرت دوم مسلمانها در صدر اسلام از همان مکه به مدینه بود و خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود که این هجرت توفیقی بود نصیب ما شد «و لو لا الهجره لکنتم رئاً من الانصار» اگر من جزء مهاجرین نبودم و در مدینه بودم من جزء انصار بودم بالأخره یا مهاجر یا انصار فرمود: «لو لا الهجره لکنتم رئاً من الانصار» بنابراین این بخش از آیات به انسان یاد میدهد که قبل از اینکه انسان فرزند یک سرزمینی باشد یا فرزند یک خانوادهای باشد باید فرزند عقیده باشد این است که سلمان (رضوان الله علیه) در همان جنگ اسلام که به ایران نورانیت بخشیدند وقتی شمشیر میزد میگفت «انا بن الاسلام» این «انا بن الاسلام» ناظر به همین است یعنی من در درجه اول فرزند اسلامم بعد در درجه دوم به اعضای خانوادهام مرتبطم و در درجه سوم به سرزمینم اگر کسی این کارها را کرده باشد آن وقت میشود مؤمن حقیقی ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ این مال مهاجرین ﴿وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا﴾ این مال انصار ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ البته ایوا و مأوا دادن در حقیقت کار ذات اقدس الهی است اوست که بی مأواها و بی مسکنها را مأوا عطا میکند اوست که نصرت عطا میکند لکن فعل دیگران را که مظهر قدرت او هستند و آیت لطف او هستند خدا وقتی قبول کرد به خود اسناد میدهد در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 26 قبلاً چنین گذشت ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی اْلأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ﴾ خب در همین کریمه محل بحث که ایوا را و مأوا دادن را به انصار اسناد میدهد در آیه 26 سوره انفال ایوا را به خود اسناد داده است فرمود خدا شما را مأوا داد خدا شما را یاری کرد البته تمام آن نعمتها ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ دیگران مأمور اجرای اراده ذات اقدس الهی هستند مظهر قدرت و اراده اویند تعبیر قرآن کریم از مهاجر و انصار دارد که مهاجرین نسبت به انصار نسبت به هم مهاجر و انصار نسبت به هم با عظمت همراه است نفرمود بعضهم اولیاء بعض فرمود: ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این کلمه اولئک هم برای تکریم و تفخیم اینهاست در نقطه مقابلش که مربوط به کفار است دیگر سخن از اولئک نیامده در آیه 73 فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ دیگر اولئک که نشانه تفخیم باشد برای آنها نیست ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ اما ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ آنها از ولایت خاص برخوردار نیستند ولای ارث ولای نصرت ولای تأمین که اشاره شد روایات فراوانی در این کتاب تفسیر شریف کنز الدقائق است خیلی از روایات هم که در نور الثقلین یا تفسیر برهان احیاناً نیامده این یک تفسیر بسیار خوبی است در بحثهای روایی از او غفلت نشود خیلی از روایاتی که ما نقل میکنیم مال همین تفسیر کنز الدقائق است که جامعتر است از بعضی از لحاظ از این تفسیرهای روایی ... ایشان این روایات با مبسوطاً نقل میکند که وقتی وجود مبارک امام کاظم (سلام الله علیه) مورد سؤال هارون عباسی قرار گرفت و گفت چطور شما از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارث میبرید با اینکه پس عموی پیغمبرید و عموی پیغمبر که عباس باشد زنده بود با بودن عمو ارث به فرزندان عمو نمیرسد شما چگونه ارث بردید برای اینکه ابوطالب در زمان خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده بود اینها جوابهای گوناگونی داشتند مهمترین جوابی که آنها میدادند این بود که ما از راه فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) به پیغمبر ما بچههای پیغمبریم با بودن فرزند خب نوبت به عمو نمیرسد که عمو طبقه دوم است ما فرزند اوییم این عظمت را در موارد حساس ذکر میکردند بعد به آیاتی از قرآن کریم هم استشهاد میکردند میگفتند که خدای سبحان وقتی ذراری حضرت ابراهیم را دارد میشمارد یکی از ذراری حضرت ابراهیم یکی از فرزندان حضرت ابراهیم عیسی (سلام الله علیه) است و عیسی (سلام الله علیه) هم از راه مادر ذریه حضرت ابراهیم بود عیسی که پدر نداشت پس معلوم میشود کسی که نوه دختری باشد فرزند محسوب میشود خب با این استدلالی که وجود مبارک امام کاظم ... به آیه قرآن استشهاد میکردند که خداوند فرزندان ابراهیم را که میشمارد یکی از آنها عیسی (سلام الله علیه) است و عیسی از راه مادر فرزند ابراهیم خلیل بود اینها هم میفرمودند که ما هم از راه فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) فرزند پیغمبریم گذشته از آن استدلال به این آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال استشهاد میکردند میفرمودند که در جریان ارث گرچه عباس عموی پیغمبر است و با بودن عمو به پسر عمو نمیرسد ولی عباس اهل ولایت به این معنا نبود چون خدای سبحان فرمود آنهایی که ایمان آوردند و مهاجرت و هجرت نکردند ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ چون عباس هجرت نکرده است طرفی نمیبندند این علی بن ابیطالب است هجرت کرده است این فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است که هجرت کرده است اینها هستند که سهم میبرند گاهی از این راه استشهاد میکردند و استدلال میکردند.
پرسش: ...
پاسخ: آن وقت در درجه بعدی در درجه بعدی قرار گرفت آن وقتی که باید ارث توزیع میشد آن وقت به او نرسید.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما بعد از فتح مکه آمده است چون وجود مبارک پیغمبر فرمود: «لا هجرت بعد الفتح» برخی از آثار مال قبل از فتح است.
پرسش: ...
پاسخ: الآن هم همان بحث را داریم حالا به خواست خدا که هجرت بعد الفتح هم هست اما آن مرحله عالیه هجرت مال قبل الفتح است آیه سورهٴ مبارکهٴ حدید هم در نوبتهای قبل خوانده شد که در جریان جهاد هم همین طور است انفاق هم همین طور است ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ﴾ با کسی که بعد الفتح قتال و هجرت میکند.
پرسش: ...
پاسخ: به عنوان یک نقل بود یک امر قطعی نبود آن کسی که اسیر میشود که مهاجر نیست بر فرض هم برنگشته باشد این را نمیگویند مهاجر که مهاجر این است که بالطوع و الرغبه و بدون تحلیل مقدمی که عرض شد اول اصل را عقیده خود و دین خود بداند بعد بگوید من به اعضای خانواده مرتبطم بعد در درجه سوم از اهمیت به سرزمین خودم مرتبطم و عباس چسبیده به مکه اگر هم بعد از اسارت بدر برنگشت این را هجرت نمیگویند که
پرسش: ...
پاسخ: خب پس معلوم میشود که اگر کسی از راه مادر فرزند پیغمبر باشد ذریه او محسوب میشود خب بنابراین اینکه فرمود وجود مبارک امام کاظم به هارون فرمود که برابر آیه ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ عباس سهمی ندارد روی این جهت است بعد هارون به وجود مبارک امام کاظم (سلام الله علیه) عرض کرد شما این را تاکنون برای کسی نقل کردید فرمود نه کسی این مطلب را از ما سؤال نکرد خب اما آن مسئلهای که خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا هجرت بعد الفتح» یعنی آن هجرت ویژهای که آثار خاص را به همراه دارد از نظر مسائل حقوقی و فقهی این دیگر بعد الفتح نیست وگرنه آن هجرت تا قیامت آن هجرت هست الآن هم اگر کسی در دار الکفر باشد و مسلمان بشود و نتواند احکام اسلامی را در همان سرزمین کفر پیاده کند بر او لازم است که به دار اسلام هجرت کند پس این هجرت الی یوم القیامه محفوظ هست.
مطلب بعدی آن است که مهاجر و انصار یک سلسله مشترکات داشتند یک سلسله مختصات مشترکات مهاجرین و انصار ایمان به خدا و قیامت و وحی و نبوت بود از یک سو برائت از مشرکین بود از سوی دیگر مختصات مهاجرین هجرت بود مختصات انصار هم نصرت بود ولی ایمان و برائت از مشرکین این مشترک بین آن دو گروه است پس اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا﴾ این درباره احکام فقهی است که هجرت قبل از فتح و هجرت بعد از فتح فرق میکند با این زمان نزول آیه بعد فرمود آنها که مؤمناند ولی مهاجرت نکردند در مکهاند و درگیر با یک سلسله کفار شدند با یک قبیلهای درگیر شدند مبارزه دینی دارند و از شما کمک خواستند ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾ یک وقت است مسائل مادی است خب مسائل مالی را باید به محکمه مراجعه کرد این دیگر قبیله کشی و لشکر کشی ندارد اگر یک سلسله مسائل حقوقی و مالی و مانند آن است این را باید به محکمه مراجعه کرد اما اگر یک درگیری مذهبی گروهی است که علیه آنها شوریدند و اینها از شما کمک خواستند ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾ شما باید که پاسخ مثبت بدهید اینها را با ولای نصرت تحت پوشش خود بگیرید مگر اینکه اینها با کسی درگیر باشند یا با قبیلهای درگیر باشند که شما پیمان عدم تعرض را امضا کردید ﴿إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ اگر حکومت اسلامی با یک قبیلهای پیمان عدم تعرض بسته یک آتش بس دارند یک ترک مخاصمهای دارند یک زندگی مسالمت آمیز و مشترکی را ایجاد کردند و مانند آن در چنین فضایی اگر مؤمنین مکه که مهاجرت نکردند و با آنها درگیر شدند در مسائل دینی و از شما کمک خواستند شما حق کمک ندارید دیگر نمیتوانید بگویید ما در راه دین داریم تلاش میکنیم چون آن تعهدی هم که سپردید آن هم مسئله دینی است شما اگر نقض عهد بکنید خب دین را رعایت نکردید دین میگوید نقض عهد حرام است مسلمان باید بداند که با حکومت اسلامی هماهنگ کند چرا درگیر شده وقتی که نمیتواند مقاومت کند درگیر نشود اگر از شما کمک خواست شما بخواهید با ترک یک حکم شرعی با یک خلاف شرعی اینها را یاری کنید اینکه حفظ دین نشد این حرف است که هرگز هدف وسیله را توجیه نمیکند و مانند آن بالأخره انسان از راه خلاف شرع که نمیتواند شریعت را یاری کند پس اگر غیر مؤمنین در مکه که مهاجرت نکردند با یک قبیلهای مبارزه دینی دارند و از شما کمک خواستند در مسائل مالی و حقوقی که خب بالأخره به محکمه مراجعه میکردند در مسائل دینی اگر از شما کمک خواستند شما ببینید آن قبیلهای که این مسلمانها با آنها درگیرند و علیه آنها از شما کمک خواستند آنها یک مشرک حربیاند و با حکومت اسلامی پیمان عدم تعرض امضا نکردند یا کردند اگر دیدید آنها یک کافر حربیاند با حکومت اسلامی پیمان عدم تعرض امضا کردند یک قطعنامهای یک میثاقی بله مسلمانها را یاری کنید اما اگر آن قبیله کسانیاند که با حکومت اسلامی پیمان عدم تعرض بستند خب نه باید این را رعایت کرد چون رعایت عهد ولو در قبالش مشرک باشد واجب است این را در کتابهای فقهی در بحث جهاد ملاحظه فرمودید که حالا اگر مشرکین به جنگ مسلمانها آمدند بنا شد که رجلاً برجل یک نفر از آنها از صف بیاید بیرون یک نفر از اینها در همآورد تن به تن یک نفر از آنها یک نفر از اینها بجنگند و حکومت اسلامی هم این شرط را پذیرفته است این عقد را قبول کرده حالا یک سرباز مسلمان از صف بیرون رفته یک سرباز کفر هم از آن طرف آمده حالا او دارد غالب میشود اینجا کسی حق ندارد این سرباز مسلمان را یاری کند چون از چه راه میخواهد آنها را یاری کند با خلاف شرع میخواهد او را یاری کند چون نقض عهد خلاف شرع است و اینکه مرضی نیست خب او هم شربت شهادت مینوشد سرّش این است که مسئله مرگ و شهادت و اینها برای آنها حل شد انسان همین که این بدن را رها کرد اگر واقعاً در سبیل حق و در راه حق باشد یک روح و ریحانی نصیب او میشود و وضع عوض میشود مدتها نمیفهمد کجاست ولی میفهمد مرغ باغ ملکوت است و راحت بعد از گذاشت مدتها تازه به یادش میآید که مرده است اینکه خیلی از آنها به یاد بچهها نیستند اصلاً یادشان نیست مثل یک کودکی که آمده خب این از دیار دیگر آمده اصلاً یادش نیست از کجا آمده همه ما هم همین طوریم از دیار ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوح﴾ آمدیم دیگر اما اینجا یادمان رفته «ثبتت الیک من ال...» بالأخره ما یادمان رفته از کجا آمدیم بعضی از بزرگان اهل معرفت میگویند هنوز شمیم الست بربکم زیر گوش ما هست ما یادمان هست آن صدا را داریم میشنویم اگر کسی صداهای دیگر را نشنود آن صدا را میشنود هم اکنون هم میشنود به هر تقدیر فرمود: ﴿فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ اگر چنانچه با حکومت اسلامی تعهد کردند که مسلمانها را کار نداشته باشند خب اگر نقض عهدکردند ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ اگر آدم امارات نقض عهد را ببیند میتواند علیه آنها قیام بکند چه رسد به اینکه نقض عملی باشد مثل اینکه در جریان فتح مکه هم همین طور بود آنها نقض عملی کردند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم لشکر کشی کرده اما اگر آنها نقض عهد نکردند مسلمانها با آنها درگیر شدند اینجا جا برای یاری نیست.
پرسش: ...
پاسخ: هدف وسیله را توجیه نکرده بلکه این در موقع تزاحم هست در تزاحم هر اهمی بر مهم مقدم است نه اینکه انسان یک مقصدی دارد کائناً ما کان الحق میخواهد به آن مقصد برسد آن اهداف شخصی را که نمیشود از راه خلاف شرع تأمین کرد آن ... حرفهایشان همین است که ما وقتی مقصدی داریم به هر جایی میخواهیم میرسیم منافقین هم همین حرف را میزدند اما اگر کسی برابر دین دین فرمود فلان مطلب اهم است یعنی نجات نفس محترمه اهم است عبور از ملک غصبی مهم است از این مهم بگذر برای آن اهم چه اهم است چه مهم است این را باید صاحب شریعت بیان بکند خب ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ اما ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ که در این آیه به مفهومش عنایت دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است