display result search
منو
تفسیر آیه 25 سوره انفال _ بخش اول

تفسیر آیه 25 سوره انفال _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 25 سوره انفال _ بخش اول":

از فتنه‌ای بپرهیزید که اگر این فتنه در جامعه رخ داد، مصیبتی است که دامنگیر همه می‌شود
فتنه گاهی به معنای آزمون و امتحان است این حکمت است و آن فتان هم حکیم است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾

بعد از اینکه فرمود دعوت خدا و پیغمبر حیات بخش است شما را زنده می‌کند آن گاه فرمود از فتنه‌ای بپرهیزید که اگر این فتنه در جامعه رخ داد تنها فتنه گران را نمی‌گیرد یک مصیبتی است که دامنگیر همه می‌شود اعم از فتنه‌گران و دیگران و این هشدار را هم مؤکد کرد فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ عذاب و عقاب الهی شدید است و خدای سبحان هم به عنوان شدید العقاب در برابر فتنه تعذیب را روا می‌دارد فتنه گاهی به معنای آزمون و امتحان است این حکمت است و آن فتان هم حکیم است نظیر آنچه که در این کریمه آمده است ﴿أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ یعنی اینها امتحان‌اند و خدای سبحان با امتحان درون افراد را روشن می‌کند و اصل امتحان حکمت است ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ بشود و مانند آن چه اینکه در اوائل سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت آیه سوم به این صورت آمده است آیه دوم و سوم ﴿أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ ٭ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ﴾ فرمود مردم فکر می‌کنند که به حال خود رها می‌شوند که بدون آزمون حساب و کتابی برای آنها نخواهد بود ما قبل از اینها هم افرادی را آزمودیم تا معلوم بشود صادق کیست و کاذب کیست و این علم هم علم فعلی خداست نه علم ذاتی خدا وگرنه ذات اقدس الهی در ازل می‌داند که چه شخصی با میل و اراده خود صادق است در حالی که می‌تواند کاذب باشد و چه شخصی با میل و اراده خود کاذب است درحالی که می‌تواند صادق باشد پس این آزمون می‌شود حکمت و خدای سبحان که عامل این آزمون است حکیم است یک سلسله فتنه‌ها به معنای آشوب و هرج و مرج و به هم زدن نظم دینی و مانند آن است که آن در سورهٴ مبارکهٴ بروج به این صورت آمده است آیه ١٠ سورهٴ مبارکهٴ بروج این است ﴿إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَریقِ﴾ آنها که با ایجاد شبهه با تمسک به متشابهات آشوب و هرج و مرج را در بین مؤمنین روا داشتند و به اختلاف داخلی دامن زدند و شیرازه ایمانی مؤمنین را گسستند و از این کار توبه نکردند برای آنها عذاب جهنم هست توبه فتنه هم به این است که انسان آن فتنه را اصلاح کند آن شبهه را برطرف کند آن متشابهات را به محکمات ارجاع بدهد توبه‌ای که متوجه ایجاد هرج ‌و مرج در جامعه اسلامی است به این خواهد بود که انسان آن هرج و مرج را به نظم مبدل کند پس فتنه در قرآن کریم موارد متعددی دارد که بعضی از آنها به معنای آزمون است و حکمت است و برخی از آنها به معنای آشوب و تمسک به شبهه متشابهات و ایجاد شبهه و بر هم ‌زدن نظم داخلی و مانند آن روایاتی هم که ذیل آیه محل بحث آمده است بخشی مربوط به سقیفه است بخشی مربوط به جنگ جمل و مانند آن که جریان ثقیفه یک فتنه‌ای بود که در آن عده‌ای گمراه شدند جریان جنگ جمل یک فتنه‌ای بود که در آن عده‌ای گمراه شدند در همان جریان گفتند به اینکه به حضرت امیر (سلام الله علیه) عرض کردند آیا این همه جمعیت که در برابر تو صف بسته‌اند اینها در باطل‌اند حضرت فرمود معیار شناخت حق و باطل مردم نیستند و با رجال نمی‌شود حق را شناخت شما اگر معیار معرفتتان برهان بود و حق را شناختید می‌توانید بفهمید حق با چه گروه است و اگر حق را نشناختید هرگز نمی‌توان با افراد حق را شناخت «اعرف حق تعرف اهله» خب از این روایاتی که در ذیل آیه محل بحث آمده است و آیه محل بحث را بر جریان سقیفه تطبیق کرد و آیه محل بحث را بر جریان جنگ جمل تطبیق کرد معلوم می‌شود این فتنه‌ای است به معنای آشوب و هرج و مرج و تمسک به متشابهات و ایجاد شبهه و مانند آن که عده‌ای در اینجا گمراه می‌شوند.
مطلب دیگر آن است که از اینکه فرمود اتقوا بپرهیزید معلوم می‌شود این کار محرم است وگرنه فتنه به معنای امتحان که کار حکیمانه است که پرهیز ندارد انسان هم مورد افتتان و امتحان الهی است هم می‌تواند دیگران را مورد فتنه و امتحان قرار بدهد چه اینکه در اوائل سورهٴ مبارکهٴ نساء هم گذشت ایتامی که در اختیار شما هستند اموال آنها هم که در اختیار شماست هرگز این اموال آنها را به آنها واگذار نکنید مگر اینکه اینها را بیازمایید که اینها اهل رشدند وقتی به این مقام رسیدند معلوم شد که اهل رشدند آن گاه اموال اینها را به اینها عطا بکنید در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ نساء این بود ﴿وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ﴾ ابتلا یعنی آزمون اینکه گاهی می‌گویند من فلان شخص را کهنه کردم یعنی نظیر لباس است اگر کسی لباسی را جامه‌ای او را مدتها در بربکند تا اینکه این لباس کهنه بشود این شخص کاملاً می‌تواند درباره آن جامه نظر بدهد که آیا رنگ‌اش ثابت است یا نه بادوام است یا نه؟ چنین حالی را می‌گوید ابتلا در آنجا هم بحث شد که این ماده ابتلا و بلا با بلا بی ارتباط نیست بلا یعنی کهنگی خب بلا و بَلا یک تشابه و تناسبی هم دارند اینکه می‌گویند من فلان شخص را کهنه کرده‌ام یعنی در اثر بلا و کهنه نمودن او می‌توانم درباره او نظر بدهم کسی که جامه‌ای را کهنه کرده است می‌تواند نظر بدهد درباره دوام او درباره رنگ او و مانند آن فرمود ﴿وَ ابْتَلُوا الْیَتامی﴾ شما اینها را بلا و کهنگی بگیرید یعنی کاملاً بیازمایید پس این گونه از امور جای تقوا نیست جای پرهیز نیست از اینکه ذات اقدس الهی فرمود واتقوا معلوم می‌شود این فتنه از آن فتنه نوع دوم است نه قسم اول پس فتنه قسم اول که ابتلاء و امتحان است حکمت است و آن فتان‌اش حکیم است ﴿أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ از این قبیل است ﴿وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ از این قبیل است و گاهی امتحانها هم عمومی و رسمی است گاهی هم امتحانها جزئی است مثل اینکه در کلاس درس هر روز استاد شاگرد را امتحان می‌کند از نحوه سؤال‌اش از برخوردش این امتحانی است که در کلاس درس یک معلم از دانش آموزش هر روز به عمل می‌آورد و هر روز املاء می‌گیرد یا انشاء می‌گوید یا درس سؤال می‌کند این امتحان روزانه است یک امتحان عمومی هم که سالی یکی دوبار هست که امتحان عمومی است در سورهٴ مبارکهٴ توبه به خواست خدا خواهد آمد که امتحانات الهی هم گاهی این چنین است یک امتحان روزانه است مثل ﴿أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ یک امتحان سالانه است سالی یکی دو بار امتحان می‌شود که فرمود ﴿یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ در هر سال یک بار یا دو بار یک چنین امتحانی پیش می‌آید یکی دو بار در سال حادثه جنگ پیش می‌آید یا حادثه انتخابات پیش می‌آید یا تظاهرات عمومی پیش می‌آید این ﴿یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ سالی یک بار یا سالی دو بار این یک امتحان عمومی است که در سورهٴ مبارکهٴ توبه است اما این امتحان روزانه که ﴿أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ امتحان روزانه است پس فتنه به معنای آزمون حکمت است یک و فتان‌اش حکیم است دو و این گاهی به امتحانات روزانه تقسیم می‌شود و گاهی به امتحانات سالانه مثل کلاس درس و امتحان مدارس همه اینها از بخش آیه محل بحث بیرون است آیه محل بحث یک فتنه‌ای را بازگو می‌کند که ظلم است و بر انسان اتقای از او واجب است یعنی باید حتماً از او بپرهیزد هم صدر آیه دارد واتقوا معلوم می‌شود از این امتحان از این فتنه باید پرهیز کرد نه فتنه گری کرد و نه در برابر فتنه ساکت بود آنکه فتان فتنه است تقوایی بر این فتنه نداشت آنکه در برابر این فتنه آرام می‌نشیند آن هم تقوا نداشت از اینکه فرمود از این فتنه بپرهیزید یعنی این کار را نه خودت بکن نه اجازه بده دیگری بکند که این کار مال جامعه است آن گاه فرمود ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً﴾ که اطهر از این فتنه جامعه را آسیب می‌رساند تنها ظاهری نیست ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً﴾ که ﴿لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ آنها که آتش را روشن کردند تنها دودش به چشم آنها نمی‌رود بلکه اگر آتشی در شهر پدید آمد کل آن شهر را می‌سوزاند انسان نه باید آتش بیار معرکه باشد آتش افروز باشد نباید بی کفایت باشد بالأخره باید آتش نشانی کند نه تنها باید آتش بیفروزد بلکه باید آتش نشانی کند وگرنه اگر آتش روشن شد دیگر خشک و تر نمی‌کند در تعبیر رایج ما در ذیل هم فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ این کلمه واعلموا و این کلمه شدید العقاب نشانه آن است که انسان در برابر فتنه باید جدا باتقوا برخورد کند نه خودش آتش را روشن کند نه بگذارد دیگری آتش را روشن کند نه اگر که دید آتشی روشن شده است بی تفاوت باشد حتماً باید خاموش کند ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ جریان سقیفه از این قبیل بود جریان جنگ جمل از این قبیل بود و آن روایتی که در تفسیر شریف بحرانی و مانند آن آمده است همه از سنخ تطبیق است نه تفسیر مفهومی در تفسیر قرطبی این حدیث آمده است این هم هماهنگ با محتوای اصلی است قرطبی در جامع خود از طریق بخاری نقل می‌کند که آنها از مامون بن بشیر نقل کردند که مامون بن بشیر می‌گوید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامعه اسلامی را به ساکنان و مسافران یک کشتی دریا تشبیه می‌کند فرمود «مثل القائم علی حدودالله والواقع فیها کمثل قوم استهموا علی سفینة فصاب بعضهم اعلیها و بعضهم اسفلها و کان الذین فی اسفلها اذا استغوا من الماء مروا علی من فوقهم فقالوا لو انا خلقنا نصینا خرقا و لم نوذ من فوقنا فان ترکوا و ما ارادوا هلک و هلکوا و ان اخذوا علی یدیهم نجوا و نجوا جمیعا» این حدیث به مضمون دیگر هم از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است اما آن طوری که جناب قرطبی از بخاری و ترمذی نقل می‌کند این است فرمود به اینکه مردم جامعه دو قسم‌اند بعضی حافظ حدود الهی‌اند بعضی حدود الهی را می‌شکنند آنها که حافظ حدود الهی‌اند وظیفه‌شان این است که نگذارند دیگران حدود الهی را بشکنند اگر دیگران حدود الهی را نقض کردند و اینها ساکت نشستند همگان هلاک می‌شوند این مطلب مشروع معقول را به یک مطلب حسی تمثیل کردند فرمودند به اینکه مسافران و سرنشینان یک کشتی اینها استهام کنند سهم بندی کنند هر کسی در سهم خود بنشیند بعضی در صندلی فوقانی می‌نشینند بعضی صندلی تحتانی چون دو طبقه است آن صندلی تحتانی به آب نزدیکتر است آن صندلیهای فوقانی از آب دورتر است «کمثل قوم استهموا علی سفینة» اینها سهم بندی کردند هر کسی در سهم خودش نشست بعضی‌ها صندلیهای بالا بعضی صندلی پایین اینها که در صندلی پایین بودند دسترسی‌شان به آب نزدیکتر بود حالا اگر آبی گرفتند بعد به آن بالایی‌ها بگویند به اینکه ما برای اینکه دسترسی به آب داشته باشیم سوراخی باز می‌کنیم و جای خودمان را یک سوراخ می‌کنیم که به آب دسترسی داشته باشیم و کاری به شما نداریم ما صندلی مال ماست زیر صندلی خودمان را سوراخ می‌کنیم کاری به صندلی شما نداریم این شکستن و سوراخ کردن مربوط به زیر صندلی خود ماست که می‌خواهیم دسترسی به آب داشته باشیم اگر آن بالاییها بگویند خیلی خب شما زیر صندلی خودتان را سوراخ می‌کنید کاری به صندلی ما ندارید دست اینها را نگیرند جلوی اینها را نگیرند و داس و تبر را از دست اینها نگیرند آنها زیر صندلی خودشان را سوراخ می‌کنند خب این آب از دریا وارد کشتی می‌شود تعادل کشتی را از دست آن ناخدا می‌گیرد همه غرق می‌شوند هم پایینی‌ها هم بالایی‌ها و اگر آن بالایی‌ها گفتند به اینکه صندلی شما و ما ندارد وقتی آب آمد هر دو را غرق می‌کند وقتی شما زیر صندلی خودتان را سوراخ کردی آب که وارد شد این آب وارد کشتی را به هم می‌زند تنها صندلی شما را که به هم نمی‌زند که این نظیر نم دیوار نیست که فقط اتاق شما را نمور کند که این وقتی آب آمد به کشتی آسیب می‌زند اگر این بالایی‌ها دست پایینی‌ها را گرفتند گفتند به اینکه شما حق ندارید زیر صندلی کسی را سوراخ بکنید نه صندلی خودتان نه صندلی ما نجا و نجوا همان کسی که می‌خواهد کشتی را سوراخ بکند هم او نجات پیدا می‌کند هم دیگران و اگر رها کردند گفتند خب بگذرید او زیر صندلی خودش را می‌خواهد سوراخ کند کاری به صندلی ما ندارد «هلک و هلکوا» فرمود مردم جامعه مثل ساکنان یک چنین کشتی‌اند اگر یک فتنه‌ای اگر یک شبهه‌ای اگر کسی خدای نکرده گفت دین افیون جامعه است دیگری دستش را گرفت گفت نگو دین افیون جامعه است می‌فرماید که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ دین حیات بخش است حیات دولت را تأمین می‌کند حیات ملت را تأمین می‌کند حیات مملکت را تأمین می‌کند نیا در برابر قرآن شبهه افکنی کنید شبهه را ایجاد کنید بگویید دین افیون است دین نه افیون ملت است نه افیون دولت است حیات بخش است در برابر چنین حرفی فرمود ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ اگر کسی _معاذ الله_ بگوید دین تاریخ مصرف‌اش گذشت یا بگوید دین هست ولی کاری به دین کمک ندارد یا هست در حد افیون اثر دارد برای تسلی مصیبت دیده‌هاست خب این می‌شود فتنه فرمود مبادا شما ساکت بنشینید دست آن قلم زن را بگیرید زبان گوینده را هدایت کنید دست آن نویسنده را هدایت کنید بگویید این فتنه است این آسیب است این نظیر سقیفه است نظیر جمل است این خونریزی به دنبال دارد این همه را آلوده می‌کند این‌ چنین نیست که هر کسی در جای خود زندگی بکند حوزه علمی یک جا زندگی بکند دیگران یکجا زندگی بکنند حوزه علمی و دیگران همه سرنشینان یک کشور است اگر یک کشور است یک ملت است یک جامعه است یک کشتی است این یک مثل است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این را بیان کرده مشابه همان را وجود مبارک حضرت امیر به یک صورت دیگر بیان کرد در نهج‌البلاغه به این صورت آمده است که «الشاذ من الناس الشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب» منتها حضرت فرمود به اینکه اگر کسی از جامعه فاصله گرفته و کار بدی کرد این به خودش آسیب رساند و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید اگر کسی در جامعه بود و کار بدی کرد همه را آسیب می‌رساند حضرت فرمود اگر کسی از جامعه جدا شد از این کشور فرار کرد رفت جای دیگری خطا کرد به خودش آسیب «الشاذ من الناس الشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب» فرمود همان طوری که اگر یک گوسفند از رمه جدا بماند در اثر هوس یک تک برگی یا یک دسته علفی که به یک سنگی است برای اینکه او را بگیرد از رمه فاصله گرفته از تحت سرپرستی چوپان جدا شده خب همان جا گرگ او را می‌درد اگر کسی از جامعه جدا بشود تک روی داشته باشد تک فکری داشته باشد کاری به مردم نداشته باشد بیراهه برود این شذوذ او باعث طعمه شیطنت قرار گرفتن است «الشاذ من الناس الشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب» ولی اگر در جامعه باشد و بخواهد شذوذ داشته باشد و شبهه پروری کند مثل همان کسی است که داس و تبر گرفته می‌خواهد زیر صندلی خودش را سوراخ بکند اینکه زیر صندلی خودش را سوراخ می‌کند آب که آمد که همه کشتی را غرق می‌کند پس از همین که فرمود ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً﴾ بعد فرمود ﴿لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ بعد هم فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ معلوم می‌شود که فتنه معنی آزمون نیست اولاً فتنه یک گناه شخصی نیست ثانیاً فتنه گناه اجتماعی است گناه اجتماعی را هم باید ظالمان ترک کنند هم باید عالمان جلویش را بگیرند و این از موارد تفسیر قرآن است که چون اصول دیگری که در قرآن کریم هست و حاکم بر این معارف است نمی‌گذارد انسان این آیه را این طور معنا کند که اگر یک کسی فتنه کرد دیگران هم آسیب می‌بیند تا کسی بگویند دیگران چه گناهی کردند آن اصول حاکم این است که ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ چه در دنیا چه در آخرت ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ چه در دنیا چه در آخرت ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ چه در دنیا چه در آخرت ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ چه در دنیا چه در آخرت اگر این آیات چهارگانه و مانند آن خط اصلی قرآن را ترسیم می‌کنند معلوم می‌شود که هیچ کس گرفتار ظلم دیگری نخواهد بود مگر یک ظلم اجتماعی باشد که انسان موظف بود جلوی او را بگیرد و نگرفت قهراً خودش هم می‌شود ظالم این بیان از وجود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است حالا فحص کنید ببنید که سندش چیست فرمود «الساکت عن الحق شیطان اخرس» یک وقت است انسان می‌خواهد حرف بزند و نگفت این یک شیطان گنگی است همان‌ طوری که گفتن بیجا نطق بالسنتهم هست یعنی شسیطان به زبان اینها حرف می‌زند و در موارد گوناگون نهج‌البلاغه که حضرت فرمود این شیطانی که نفس بر زبان تو یا نطق بالسنتهم شیطان به زبان یک عده حرف می‌زند اگر کسی باید یک جایی حرف بزند یک مطلبی را بنویسد یک مطلبی را بگوید تا شبهه برطرف بشود همین طور ساکت نشسته فرمود «الساکت عن الحق شیطان اخرس» این به عنوان مرسل به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منسوب است حالا شما به وسیله کامپیوتر یا منابع دیگر مراجعه کنید ببینید این حدیث از کجاست ولی از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است.
پرسش: ...
پاسخ: بله منتها آن کسی که آتش روشن کرده به او که می‌گویند ظالم روشن است آن کسی که آتش بیار معرکه بود روشن است اما آن کسی که بیکار نشسته تسبیح می‌زند او را نمی‌گویند ظالم ولی قرآن دارد می‌گوید به اینکه او هم با ید تقوا می‌داشت و تقوا را رعایت نکرد این شخص به حسب ظاهر نه آتش روشن کرد نه آتش بیار معرکه بود ولی موظف بود خاموش کند کارهای اجتماعی همین است فرمود شما همه ساکنان یک کشتی هستید این کشتی وقتی به مقصد می‌رسد که شما دست آن داس دار و تبر دار را بگیرید نگویید که خب زیر صندلی خودش را دارد سوراخ می‌کند حالا اگر کسی نواری داشت در ماشین خودش نگویید این در ماشین خودش است یا در خانه خودش است امروز در ماشین و خانه اوست فردا در ماشین و خانه دیگری است اگر یک شبهه ای است اگر یک سنت باطلی اگر یک رسم زشتی یک جا آمد کم کم رواج پیدا می‌کند مگر اینکه انسان مطمئن بشود که این یک گناه شخصی است خب پس طبق این قرائن و به استناد آن اصول حاکم قرآنی که هیچ کسی به گناه دیگری گرفتار نمی‌شود معلوم می‌شود خود انسان در اینجا امر به معروف نکرده نهی از منکر نکرده و از جهت دیگر جزء ظالمان است از آن جهت فتنه دامنگیر او شده مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) گویا در بخش امر به معروف یا نهی از منکر اصول کافی است که مردم یک قریه ای در اثر فساد و تباهی مشمول قهر خدا شدند فرشتگان الهی مأمور شدند که آن محل را عذاب کنند و تخریب کنند اینها که به زمین نزدیک شدند دیدند که یک پیرمند معمری شب زنده‌دار برخواست مشغول عبادت هست و اینها یکی از این دو فرشته گفت من با دیدن این پیرمرد معمر این محل را تخریب نمی‌کنم دیگری گفت که من به وظیفه ام عمل می‌کنم این یکی گفت من باید سؤال بکنم که چطور شهری یا روستایی که در آن پیرمرد نماز شب خوان هست باید تخریب بشود وقتی سؤال کردند از مبدأ حکمت الهی پاسخ آمد که این پیرمرد فقط به فکر نماز خودش بود نشد یک وقتی امر به معروف بکند نشد یک وقتی نهی از منکر بکند نشد یک وقتی چهره در هم بکشد برای اینکه ح دود الهی دارد از بین می‌رود این هم مشکل خاص خودش را دارد حالا این یک قصه تاریخی است یا تمثیل است ولی حرف حق است این را مرحوم کلینی نقل کرده غرض آن است که اصول حاکم بر آیات قرآنی این است که هیچ کسی را به ظلم دیگری عذاب نمی‌کنند معلوم می‌شود خود اینها مشکلی داشتند ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ برخیها که از این نکات شاید غفلت کردند یا به این نکات عنایت نکردند احتمال د ادند که این قرائت لا تصیبن لا زائد باشد بعضیها گفتند لا تصیبن نیست لتصیبن است «واتقوا فتنة که لتصیبن الذین ظلموا منکم خاصة» در حالی که این‌ چنین نیست قرائت معروف همین است که فتنه که آمد تنها آن کسانی که مستقیما آتش روشن کردند دامنگیر آنها نخواهد شد بلکه دامنگیر همه می‌شود ﴿ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾آن نتیجه تلخی که در اثر ترک تقوا پدید می‌آید همان عقاب شدید خداست صدر و ذیل این آیه گاهی به صورت امر گاهی به صورت نهی انسان را از این گونه فتنه‌ها بر حذر می‌دارد معلوم می‌شود امر مهم است و تطبیق‌اش هم بر جریان سقیفه و بر جریان جمل نشانه آن است که این گونه از امور مهم مطمح نظر آیه است زبیر می‌گوید ما این آیه را مکرر می‌خواندیم ولی نمی‌فهمیدیم با ما کار دارد وقتی این حوادث پیش آمد معلوم شد که مال ماهاست وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دید که زبیر از دور دارد می‌آید و وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) هم در کنار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایستاده بود وقتی که زبیر رسید حضرت فرمود چگونه نسبت به علی بن ابی‌طالب اظهار علاقه می‌کنی ارتباط ات با علی بن ابی‌طالب چیست؟ گفت او را مثل پدرم دوست دارم این قدر همین حادثه کم کم در اثر شبهه و مال دنیا و امثال ذلک به آن صورت شد که در برابر حضرت امیر شمشیر کشیدند این که وجود مبارک صدیقه کبرا (سلام الله علیها) حرز خاصی دارد و آن حرز را دستور دادند روی نگین انگشترشان نوشته بشود و به عنوان حرز همراه داشته باشند برای این است که دیدند وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این جمله را مکرر عرض می‌کند که الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا» مکرر حضرت این دعا را می‌کرد یعنی خدایا یک چشم به هم زدن مرا به حال خودم وانگذار وجود مبارک صدیقه کبرا (سلام الله علیها) احساس کرد که این خیلی مهم است یک دعای مهمی است لذا این را حرز خاص خودشان قرار دادند یک جمله ای هم قبل و بعدش البته هست «یا حی یا قیوم برحمتک استغیث و اغثنی الهی لا تلکنی الی نفسی طرفة عین و اصلح لی ..» این حرز وجود مبارک صدیقه کبرا (سلام الله علیها) بود غرض آن است که زبیری که یک روزی درابره حضرت امیر (سلام الله علیه) آن قدر اظهار ارادت می‌کرد یک روزی هم در برابر او شمشیر کشید ... یک چنین خطری ما را تهدید می‌کند پس آنچه که در تفسیر بحرانی و مانند آن (رضوان الله علیهم) آمده است از باب تطبیق است نه از باب تفسیر و نشانه آن است که عده ای در برابر آن سقیفه ساکت بودند «و الساکت عن الحق شیطان اخرس».
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن