- 171
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 27 تا 29 سوره انفال _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 تا 29 سوره انفال _ بخش دوم"
برای تأکید و تثبیت اهتمام هم به فعل امر میشود و هم به ترک از ترک نهی میشود
هر کسی مالی را از راه صحیح کسب کرده است شرعاً مالک میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾
احکام الهی وقتی از اهمیت خاصی برخوردار شد ذات اقدس الهی هم به وجودش امر میکند هم از ترکاش نهی میکند و این نه برای آن است که فعلاش واجب است و ترکاش محرم چون بالأخره یک شیء بیش از یک حکم تکلیفی ندارد لکن برای تأکید و تثبیت اهتمام هم به فعل امر میشود و هم به ترک از ترک نهی میشود جریان رعایت امانت از همین قبیل است گاهی به ادای امانت امر میکند که ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ نساء قبلاً بحث شد که خدا شما را امر میکند که امانتها را به اهلاش تأدیه کنید آیه ٥٨ سورهٴ مبارکهٴ نساء این بود که ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها﴾ و این امانات که جمع محلی به الف لام است و اهل ذهنی یا عهد در کار نیست مفید عموم خواهد بود شامل همه امانتهاست هم امانتهای الهی هم امانتهایی که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد هم امانتهای مردمی در این آیه محل بحث از ترک امانت که همان خیانت در امانت است نهی فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ﴾ که این تفصیل شرح همان اجمال است شرح همان متن است از یک سو و نهی از ترک همان امانتی است که بر فعلاش امر شده است از سوی دیگر.
مطلب دیگر آن است که اگر حکمی از اهمیت خاصی برخوردار شد قرآن کریم آن را یا به خدا اسناد میدهد یا خدا را به جای آن حکم مینشاند در جریان ربا و مانند آن بعد از اینکه تحریم ربا بازگو شد میفرماید به اینکه کسی که ربا میگیرد با خدا به جنگ مبادرت کرده است به جنگ با خدا مبادرت کرده است که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ در اینجا هم جریان رعایت اسرار نظامی به قدری مهم است که ذات اقدس الهی کار آن ستون پنجم مدینه که با مشرکین در ارتباط بودند و از اسرار نظامی مدینه مشرکین را باخبر کردند فرمود این کار خیانت به خداست این خیانت مستقیما متوجه به حکم خداست که رازداری و حفظ اسرار نظامی واجب است اما افشای این برای بیگانگان که کار محرم است و خیانت به حکم خداست مستقیماً ذات اقدس الهی به جای اینکه حکم را ذکر بکند الله را ذکر میفرماید که ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ پس خیانت اینگونه از احکام به قدری مهم است که به منزله خیانت الله است چه اینکه خیانت سنن پیغمبر و سیره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن بخشهای حساس که به نظام اسلامی برمیگردد به اسرار نظامی مرتبط است به منزله خیانت با شخص پیغمبر است که ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ اما همان طوری که در نوبت قبل ملاحظه فرمودید خیانت مردم خیلی مهم نیست آنچه مهم است خیانت امانت است لذا در جریان خیانتهای مردمی مفعول را ذکر نفرمود بلکه مورد خیانت را ذکر کرد که فرمود ﴿وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ﴾ جریان اسرار نظامی از این اهمیت برخوردار است.
مطلب سوم آن است که اینکه فرمود ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی انسان به جایی میرسد که عالماً عامداً درباره اسرار نظامی یک نظام الهی که مخالف با حکم خداست مخالف با سنت پیامبر است خیانت میکند و منشأ این هم این است که انسان به مال و فرزند علاقهمند است و این علاقه به مال و فرزند جلوی دید او را میگیرد قرآن کریم در عین حال که اصل مالکیت را بر خلاف مبنای باطل بلشویک و سوسیالیستی امضا کرده است مال را به اشخاص نسبت میدهد ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ ارث را و سایر موارد را بازگو میکند و هر کسی را مالی را از راه صحیح کسب کرده است شرعاً مالک میشود در عین حال که اصل مالکیت را امضا کرده است آنجا که رابطه انسان با خدا مطرح است آن را دیگر به عنوان امین و خلیفه و مانند آن یاد میکند که شما جانشین خدایید نائبید و خدا مالک حقیقی است و مانند آن در اینجا جمع کرده فرمود به اینکه اولاً شما حسابتان باید روشن باشد گرچه این اموال مال شماست و این اولاد مال شماست ولی به نظر دقیق وسیله آزمایشی است که ما به شما دادیم خب اگر ملک شما باشد که امتحان نیست یک چیزی مملوک آدم است وقتی مملوک آدم باشد انسان فعال مایشاء است در او چطور میشود که ملکی مال آدم باشد ولی دیگری دارد امتحان میکند؟ خب معلوم میشود مال آدم نیست دیگر این همان تعبیری است که ﴿وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذی آتاکُمْ﴾ یا ﴿أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ﴾ یا ﴿أَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ﴾ این سه طائفه از آیات و مانند آن نشانه آن است که انسان امین الله است خلیفه اله است نه مالک اصل مالکیت در تبیین ارتباط عبد با مولی امضا نشده که انسان مالک چیزی باشد واقعاً ما مالک چشم و گوشمان نیستیم به دلیل اینکه فرمود ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ خب این امن این ام منقطعه است مثل امن یجیب المضطر این مرکب از دو کلمه ام با من این ام منقطعه به معنای بلاست ﴿أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ﴾ یعنی آنها خدا نیستند بلکه خدا کسی است که قدرت داشته باشد مشکل را حل کند در برابر هیچ مشکلی نماند این هم که میگویند امن یجیب بخوان یعنی مضطر بشو نه امن یجیب بخوان امن یجیب خواندن چه فایدهای دارد؟ امن یجیب معنایش این است که یک بحث توحیدی است و برهان توحیدی است خدا آن کسی است که بتواند مشکل مضطر را حل کند اینکه دعا را مستجاب نمیکند اگر کسی مضطر شد حالت اضطرار در او پیدا شد در آن حال غیر خدا را نمیخواهد و غیر خدا را نمیخواند آن دعا دعای خالص است و مستجاب یعنی مضطر شو نه امن یجیب بخوان خب به هر تقدیر این امن یجیب یعنی آنها آله دروغین اله نیستند آن کسی که قدرت دارد مشکل مضطرین را حل کند در برابر هر اضطراری اقتدار او خداست یک چنین تعبیری هم درباره ملک چشم و گوش آمده فرمود ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ چه کسی کی مالک چشم و گوش است نه خود انسان نه دیگری بل آن کس که مالک چشم و گوش است او خداست به دلیل اینکه انسان را اجازه نمیدهد انسان چشماش را ببندد و بمیرد و اگر در حال احتضار کسی چشم آدم را نبندد در حالی که چشم گرم است انسان با یک منظره هولناک و بدی میمیرد خب پس اینکه انسان آنقدر قدرت ندارد چشماش را ببندد و بمیرد مالک چشم نیست دیگر مالک گوش هم نیست خب وقتی ما مالک اعضا و جوارح خودمان نبودیم مالک چیزهای دیگر از ما خارج است؟ این اصل مالکیت دارای تعمیم مسائل فقهی و حقوقی و مانند آن است که مسائل اجتماعی انسانها را حل میکند اما در تبیین ارتباط انسان با خدا انسان که مالک نیست لذا آن سه طایفه از آیات ومانند آن نشانه آن است که انسان امین الله است خلیفه الله است و مانند آن این کریمه هم از همان سنخ است دیگر معنا ندارد انسان مالک شیئی باشد ولی حق نداشته باشد در او هر طور بخواهد تصرف بکند چشم مالکیتی است که فقط امتحان است فرمود حواستان جمع باشد این مالکیت شما نسبت به این این مال ماست به عنوان آزمون دادیم به شما ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ نه واقعاً مال شما باشند آزموناند وقتی که چنین شد آدم چشماش باز میشود وقتی چشمش باز شد دیگر مسئله «حب الشیء یعمی و یصم» گرفتارش نمیکند آن وقت این کریمه یک حلقه ارتباطی است بین آیه قبل و آیه بعد آیه قبل این است که چون چشم شما بسته است «حب الشیء یعمی و یصم» در مسائل عملی خیانت میکنید یا به احکام خدا یا به سنت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) یا به اموال و حقوق مردم در آیه بعد که مسئله معرفت شناسی است میفرماید همین این چشم بستگی شما نمیگذارد شما اشیای عالم را ببرید نه این است که در معرفت شناسی بالأخره یک چشم بینا میخواهد این چشم شما در اثر آن فتنه کور شده شما چه چیزی را میخواهید ببینید حالا که به آن آیه بعد رسیدیم معلوم میشود این معرفت شناسی در قرآن طرح میکند با معرفت شناسی که فعلاً رایج است بسیاری از کشورهای غربی هم روی این سرمایه گذاری کردند و میکنند خیلی تفاوت قابل توجه و چشمگیری دارد خب فرمود این مال و فرزند فتنه است و باعث امتحان است این ملک شما نیست که شما هرطور بخواهید در آم تصرف بکنید و اجر عظیم هم پاداش مهم هم پیش خداست خودتان را اینجا معطل نکنید اینجا چیزی نیست اینجا فقط امتحان است حالا که مسئله را مشخص کرد فرمود به اینکه بالأخره این فتنه باعث میشود که انسان دلبسته خواهد شد «و حب الشیء یعمی و یصم» آن گاه با یک سرفصل دیگری با خطاب به ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ معرفت شناسی را شروع میکند میفرماید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ در جریان مغفرت که این آثار چهارگانه را بار فرمودند آیات دیگری هم هست که اگر رخت برداشتید ذات اقدس الهی اول ستار است بعد غفار بعد منعم اول پرده پوشی میکند اسرار شما را حفظ میکند آبروی شما را محفوظ نگه میدارد اما نه اینکه او را زائل بکند گناه هست ذنب مغفور نیست مستور است این گناه مستور همیشه باعث دلهره آدم است که یک وقتی بالأخره روشن میشود میفرماید اگر این تقوایتان ادامه پیدا کرد این ذنب مستور مغفور میشود اول ستر است بعد غفران است گرچه بخشی از مغفرت هم به پوشش برمیگردد این کله خود را میگفتند مغفر چون میپوشاند بالأخره خب فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ که این بحث مهم است باید باشد بعد بررسی شود ﴿وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ این گناهان شما را مستور میکند که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ اگر گناهان کبیره را ترک کردید ما گناهان صغیره را میبخشیم این سیئات شاید ناظر به همان صغاعر باشد برای پرهیز از تکرار گاهی گفته میشود سیئات گناهان صغیره است ﴿وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ که متعلقش محذوف است گناهان کبیره است یا سیئات تکفیر و پوشاندن سیئات مربوط به دنیاست و آن مغفرت مربوط به آخرت است یا نه تکفیر سیئات مقدمه است برای مغفرت که اول ستار است بعد غفار اول میپوشاند بعد میبخشد حالا آنها مسائلی است که در آیات دیگر هم مطرح است و در بخش چهارم هم وعده به فضل عظیم دادن است که ﴿وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ یک بشارت ضمنی است.
عمده آن مسئله معرفت شناسی است در معرفت شناسی فرمود به اینکه اگر اهل تقوا باشید قدرت فرق بین حق و باطل به شما میدهیم چه در مسائل نظری میفهمید کدام حق است صدق است کدام کذب و چه در مسائل عملی میفهمید کدام خیر است کدام شر کدام حسن است کدام قبیح هم معیار بود و نبود را میفهمید اگر متکلم یا حکیم بودید هم معیار باید و نباید را میفهمید اگر فقیه و حقوقدان و عالم هستید و هم بود و نمود را میفهمید اگر در وادی عرفان کار میکنید که چه بود است چه نمود بود اگر پایین آمدید حکیم و متکلم شدید میفهمید چی بود چی نبود پایینتر آمدید فقیه و اخلاقی و حقوقدان شدید میفهمید چی باید چی نباید خب معیار باید و نباید در فقه و حقوق و اخلاق امثال ذلک معیار بود و نبود در حکمت و کلام معیار بود و نمود در عرفان با چیست؟ فرمود اگر اهل تقوا بودید ما این ترازو را به شما میدهیم شما در همه این رشتههای علمی بالأخره میتوانید فرق بگذارید بین حق و باطل بین صدق و کذب بین آنچه که بود و آنچه که نبود آنچه که هست و آنچه که نیست و مانند آن در معرفت شناسی اصلاً از این رشته سخنی نیست شما صدر و ساقه همه این کتابهای معرفت شناسی را بررسی کنید سخن از این نیست که منشأ علم کیست؟ چه کسی آدم را حقیقت میدهد کی باعث فتنه است این تنها معرفت شناسی در فرهنگ قرآن است که از مبدأ فاعلی سخن میگوید تمام رشتههای معرفت شناسی و کتابهای معرفت شناسی از ساختار داخلی حرف میزند که آیا معیار معرفت حس و تجربه است یا بالاتر از آن عقل و استدلال و تجربیات عقلی است یا شواهد نقلی است یا شهود قلبی است احیاناً این سه چهار رشته به عنوان بحثهای نقلی یا عقلی در یا حس و تجربه یا عقلی و یا قلبی اینها در معرفت شناسی رواج است اما چه کسی میدهد آنجا که آدم اشتباه میکند چه کسی باعث شد آنجا که درست میفهمد چه کسی داد این اصلاً در معرفت شناسی مطرح نیست این قرآن است که مبدأ فاعلی و غایی را در این ساختار داخلی تنظیم میکند علوم هم همین طور است علوم تجربی یا ریاضی و مانند آن که در دانشگاهها تدریس میشود اینها هم همین طور است یک وقتی صحبت در اسلامی کردن دانشگاهها بود آن رشتههای فراوانی دارد راه فراوانی دارد که مهمترین راهاش تدوین کتابهای اسلامی است کتابهای اسلامی آن است که هم محتوایش با قوانین اسلامی هماهنگ باشد یک و هم این لاشه علوم را به پرواز دربیاورد این دو این مهم است شما چه در بحثهای علوم تجربی مثل طب و داروسازی با همه زیرمجموعههایش و چه در بحثهای ریاضی یا بحثهای اخترشناسی یا بحث دریاشناسی جانورشناسی گیاه شناسی در همه این علوم از سیر افقی اشیا بحث میشود که فلان شیء یا فلان پدیده در چند سال قبل یا چند میلیون سال قبل یا چند میلیارد سال قبل در این حال بوده است هم اکنون در این وضع است پیش بینی میشود که در آینده نزدیک یا دور به فلان وضع برسد این سیر افقی اشیاست علومی که در دانشگاهها تدریس میشود همین طورند اما چه کسی کرد برای چه چیزی کرد؟ یعنی این سیر عمودی در آن لاشههای علوم نیست این علم که پرواز نمیکند یک بال هو الاول میخواهد یک بال هو الآخر میخواهد چه کسی کرد برای چه کرد؟ این در علوم نیست در کتابها نیست در این بحثهایی هم که در تلویزیون طرح میشود به عنوان عجایب خلقت و مانند آن آنهم همین طور است که فلان وضع یا فلان مادی یا فلان موجود این چنین بوده است هم اکنون این چنین هست پیش بینی میشود نزد این چنین بشود همان طوری که بیگانهها این را تدریس میکنند در داخل نظام اسلامی هم همین طور است اما قرآن وقتی این مراحل را مطرح میکند یک بال هو الاول و هو الآخر رویش میگذارد چه کسی کرد برای چی کرد مگر میشود اینها خود به خود ساخته بشوند مگر اینها ممکنات نیستند مگر اینها عین ربط نیستند؟ بالأخره یک کسی هست که حکیم است برای یک هدفی هم انجام داد در معرفت شناسی اصلاً سخن از خدا و شیطان نیست که تمام علوم معلماش خداست تمام مغالطهها معلماش شیطان است این اصلاً مطرح نیست این قرآن است میفرماید تمام علوم حقه معلماش خداست میخواهی علم درست پیدا کنی در همین رشتههای یاد شده با خدا رابطه برقرار کن میخواهی گرفتار مغالطه بشوی این رابطه را قطع بکن هم در سوره انعام فرمود ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ که در آیه ١٢١ سورهٴ مبارکهٴ انعام قبلاً بحث شد که تمام مغالطهها منشأش نفوذ شیطان است او مگر آدم دارد او را در کتابخانه شخصیاش در اتاق را بسته دارد مطالعه میکند مگر انسان را رها میکند مگر میگذارد آدم درست مطلب بفهمد اگر کسی در خارج وقت مطالعه با شیطان رابطهای نداشت آن وقت که در اتاق را بسته دارد مطالعه میکند شیطان هم راه ندارد مثل نماز است تا حالا اگر کسی در اتاق مخصوصی در اتاق را بسته میخواهد نماز بخواند مگر حضور قلب پیدا میکند مگر شیطان رهایش میکند کسی که در خارج نماز با شیطان رابطه دوستانه داشت خب در داخل نماز او رابطه برقرار میکند تمام این مقدماتی را که محسوسات و مخیلات و موهومات تعبیر کردند تعبیه کردند باید به عقل بدهند تا عقل صغری و کبری تنظیم بکند و استنتاج بگیرد این واهمه جزء ابزار شیطان است خیال جزء ابزار شیطان است نیروی حس جزء ابزار شیطان است خب با دو تا کلی که نمیتواند انسان نتیجه بگیرد بالأخره بخواهد نتیجه بگیرد باید تطبیق کند تطبیق صغرا میخواهد صغرا که کار عقل نیست این یا معنای جزئیه است یا صور جزئیه اینها زیرمجموعه عقل است اینها را خیال درک میکند اینها را وهم درک میکند اینها ابزار شیطنت شیطان است اگر انسان به قله عقل راه یافت از دسترسی زیر شیطان بیرون است و غالب ماها که این طور نیستیم بالأخره باید از قوه وهم کمک بگیریم برای بیان صغرا از قوه خیال استمداد کنیم برای بیان صغرا اینها ابزرا اوست جابهجا کردن موضوع و محمول یا صغرا و کبرا به جای هم منشأ مغالطه است فرمود تمام مغالطهها در اثر دسیسه و وسوسه شیطان است شیطان از راه وحی این یک وحی کاذب است همان آن شعور مرموز به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبایی همان آن خاطرهای که در دل خطور میکند این را میگویند وحی خیلی مرموز خیلی ظریف خیلی وقیح حالا یا آن کسی که خناس است ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ﴾ او القا میکند یا ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا﴾ فرشته رحمت القا میکند آن میشود وحی و الهام صادق این میشود وحی و الهام کاذب خب پس تمام شناختهای باطل ریشه شیطنت دارد چه اینکه تمام شناختهای حق ریشه الهی دارد معلماش خداست اینکه در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود به اینکه ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ گرچه آنجا به صورت ترس و جزا نیست اما این وحدت سیاق یک اسناد تعلیم به ذات اقدس الهی دو نشان میدهد که تقوا در اینکه انسان شاگرد خدا باشد بی اثر نیست اولاً و ذات اقدس الهی معلم انسان است ثانیاً اگر کسی شاگرد خدا بود چیزی درست یاد میگیرد این را میگویند علم لدنی این را از نزد خدا یاد میگیرد لذا گاهی انسان بالا میرود ﴿دَنا فَتَدَلّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى﴾ آن نصیب هر کسی نیست گاهی در اثر تقوا و دل شکستگی و طهارت روح به جایی میرسد که «عال فی دنوه و دان فی علوه» پیش آن میآید «انا عند المنکسرة قلوبکم» این نصیب آدمی میشود لذا علمی که انسان اینجا یاد میگیرد با دنی فتدلی خیلی فرق دارد بالأخره ذات اقدس الهی عند المنکسرة قلوبهم هست کسی است که «دان فی علوه» طبق بیان نورانی امام سجاد در صحیفه خب اگر او «دان فی علوه» است پس عند المنکسرة قلوبهم هست وقتی آنجا هست چیزی را در قلب القا میکند و آنچه را که القا کرد میشود لدن لدن یعنی نظم علم لدنی نیست یک علمی است در قبال حکمت و کلام و فقه و اصول که هر کدام از این مسائلی که انسان من لدن من عند از نزد خدا یاد بگیرد نه از بین و امر میشود لدنی آن هم طاهر است هم حق است هم صدق است هم عمل را به همراه دارد این میشود لدنی گاهی تسبیح میکند که ﴿آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْمًا﴾ و مانند آن خب این وعده عام است که ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ به خودش هم اسناد داده یا ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ کم هست ولی بالأخره صحیح است یک وقتی انسان بحث تفسیری دارد میآید ببیند آیه چی را میخواهد بگوید این همین وضعی است که ماها مبتلاییم یک وقت است میخواهد بفهمد متکلم چه را ارائه کرده این همان است آنکه یافت مینشود آنم آرزوست شما الآن ببینید قبل از مرحوم طوسی جناب طبری بسیاری از این احتمالات را داده آنچه را که جناب طبری ابو طبری مسنداً ذکر کرده است مرسلاش را شما در تبیان میبینید بعد منظماش را در مجمع میبینید وقتی به طبری مراجعه میکنید میبینید همه اینها مهمان آن بزرگوار است در کنار سفره او نشسته است همه این اقوال را ایشان مسنداً از مشایخشان از این مفسرین اول نقل میکند بعد این اسناد را جناب شیخ طوسی الغا کرده مرسلاً نقل کرده بعد آنها را مرحوم طبرسی در مجمع منظم کرده جمع بندی کرده خب اینها معنایش این است که در این مسئله ده قول است پنج قول است شش قول است محتمل هم هست اما خدا کدام را اراده کرده؟ میبینید لنگ است این ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ تشخیص مراد متکلم است نه مفهوم کلام این مفهوم کلام برای همه هست یعنی هر کس که ده بیست سال درس بخواند میتواند بفهمد این آیه چند تا احتمال دارد کداماش ظاهر است کداماش اظهر است اما به جد مطمئن بشود که متکلم کدام را اراده کرده این کم است این را میگویند علم این طمأنینه آور است که آدم بفهمد متکلم کدام را اراده کرده نه کلام را چند جور میشود بپیچانی آن گیر هر کس نمیآید آن یک مال حلال میخواهد یک روزی حلال میخواهد که آن هم فی غایه ندرة و القله است اگر تازه روزی حلال پیدا بشود و درس را برای رضای او خواندن است خب فرمود اگر شما باتقوا باشید زن و مرد شرط نیست سن شرط نیست شهری روستایی شرط نیست شرط شرکت در کلاس الهی که آدم شاگرد خدا بشود خدا معلم او بشود تقواست این تازه مال آن علم وسط است خب یک علم ابتدایی داریم که علم تحصیلی است که خب حوزه و دانشگاه این راه را طی میکند چند سال درس میخواند عالم میشود این علم اول است یک علم سومی است که علم موهبتی است که آن نگار مکتب نرفته با یک غمزه مسئله آموز میشود که آن مال انبیا و اولیاست اما این راه وسط راه کسبی است این هم کسب است شرطاش تقواست نه شرطش شب تا صبح مطالعه کردن است چرا آدم باتقوا باشد خدا معلم ا اوست؟ برای اینکه خدا علیم محض است یک آدم که باتقوا باشد چشماش باز میشود چون «حب الدنیا رأس کل خطیئه» و «حب الشیء یعمی و یصم» اگر کسی اهل حب دنیا نباشد کر و کور نیست وقتی کر و کور نیست دو چیز را میفهمد یکی اینکه آفتاب کدام طرف طلوع میکند یکی اینکه به کدام طرف نگاه بکند اگر کسی آینه شفافی داشته باشد بسیار خوب مواظب بود آیینه گردگیری شد غبار روبی شد شفاف شد اما باید بفهمد کدام طرف دارد حالا اگر رفت باغ وحش آن آیینه را به سمت گراز و گرگ نگه داشت خب آیینه شفاف است ولی گرگ را نشان میدهد این نوجوانی که چهار تا شبهه به او میدهند همین است این قلبش شفاف است آیینه ایست دست نخورده اما وقتی آن شبهات را در برابر این آیینه نشان بدهد آیینه که تقصیر ندارد که همین شبهات را نشان میدهد اگر کسی این آیینه را بیجا به طرف زباله دان گذاشت خب همان زباله را نشان میدهد دیگر انسان باید بفهمد این آیینه را کدام سمت نگه بدارد اگر چشم داشته باشد میبینید آفتاب آن طرف است به طرف آفتاب نگه میدارد دیگر اگر کسی قلباش شفاف بود ﴿أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ دیگر جای خالی نیست که به دنبال زید و عمر برود دیگر این خلأ را میخواهد با چه چیزی پرکند یا با اعتماد به خودش پر کند یا با توکل به غیر پر کند میگوییم بیجا نرو بیخود راه را ﴿أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ﴾ خب اگر هرجا هر چه بخواهی اوست خب آنجا نگه دار خب پس ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ﴾ او که علیم محض است چون علیم محض است وقتی به آن طرف نگه داشتیم در آن میتابد البته مگر ما چقدر صحه هستی داریم آیینه ما هم همین طور است یک آیینه ضعیف بر فرض به قدر فلک الافلاک باشد ضعیف است آیینه که ضعیف بود چون اصل هستی ما ضعیف است همه اوضافی که مال این آیینه ضعیف است ضعیف است نموداری از او در جریان ماست ﴿أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً﴾ ذکر شده «ما أُوتیتُمْ مِنَ القدره إِلاّ قَلیلاً ما أُوتیتُمْ مِنَ الجمال إِلاّ قَلیلا ما أُوتیتُمْ مِنَ الْجلال إِلاّ قَلیلاً ما أُوتیتُمْ مِنَ الْکمالِ إِلاّ قَلیلاً ما أُوتیتُمْ مِنَ الْحیاه إِلاّ قَلیلاً» چون همه اینها وصف هستی ماست اگر هستی ما ضعیف شد قلیل و اندک بود خب همه کمالاتی که به این هستی اندک میدهند هم اندک است مگر چقدر در این آیینه میتواند ظهور بکند اگر این آیینه است بالأخره عکس میتابد دیگر کم میتابد یک و آنهم عکس است دو لذا ﴿ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً﴾ ولی برای آیینه بس است این چنین نیست که علم ما کم است قدرت ما زیاد باشد که نه چون هستی ما کم است همه کمالاتی که به این هستی کم میدهند اندک است ولی این مقدار هست که بالأخره کمال هست مغالطه نیست فرمود اگر مبدأ فاعلیتان را بشناسید به آن سمت راه پیدا کنید خیلی چیز به شما میدهند در هر سنی و در هر شرطی ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ اگر آن دولت آن است بی خون دل نصیب ماها نیست نصیب انبیا و اولیاست ولی این نصیب آدم هست این راه هست خب اینکه فرمود ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ بقره بود آن هم همین مسائل را تأیید میکند بنابراین انسان که گرفتار حب دنیا نشد چشم و گوشش باز است و چشم و گوشش که باز بود از این علمهای تحصیل از راه تقوا استفاده میکند حالا اگر یک چنین علمی گیر آدم نیامد چه؟ باید بفهمد بی تقوا بود چون ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ حالا اگر جزا حاصل نشد آدم میفهمد شرطش نیامده دیگر دیگر اینچنین نیست که _معاذ الله_ ذات اقدس الهی خلف وعده کرده باشد که اگر آن علم پدید نیامد آن قدرت فرق بین حق و باطل پدید نیامد آنکه دنباله تورات و قرآن است درباره قرآن فرمود فرقان است درباره تورات فرمود فرقان است اگر به دنباله تورات قرآن نصیب آدم نشد آدم میفهمد بی تقواست دیگر چون تلازم که یقینی است او هم که وفای به عهدش یقینی است ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ ﴿وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾ پس اگر مشکلی هست در آن مقدم این شرطیه است.
«و الحمد لله رب العالمین»
برای تأکید و تثبیت اهتمام هم به فعل امر میشود و هم به ترک از ترک نهی میشود
هر کسی مالی را از راه صحیح کسب کرده است شرعاً مالک میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾
احکام الهی وقتی از اهمیت خاصی برخوردار شد ذات اقدس الهی هم به وجودش امر میکند هم از ترکاش نهی میکند و این نه برای آن است که فعلاش واجب است و ترکاش محرم چون بالأخره یک شیء بیش از یک حکم تکلیفی ندارد لکن برای تأکید و تثبیت اهتمام هم به فعل امر میشود و هم به ترک از ترک نهی میشود جریان رعایت امانت از همین قبیل است گاهی به ادای امانت امر میکند که ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ نساء قبلاً بحث شد که خدا شما را امر میکند که امانتها را به اهلاش تأدیه کنید آیه ٥٨ سورهٴ مبارکهٴ نساء این بود که ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها﴾ و این امانات که جمع محلی به الف لام است و اهل ذهنی یا عهد در کار نیست مفید عموم خواهد بود شامل همه امانتهاست هم امانتهای الهی هم امانتهایی که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد هم امانتهای مردمی در این آیه محل بحث از ترک امانت که همان خیانت در امانت است نهی فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ﴾ که این تفصیل شرح همان اجمال است شرح همان متن است از یک سو و نهی از ترک همان امانتی است که بر فعلاش امر شده است از سوی دیگر.
مطلب دیگر آن است که اگر حکمی از اهمیت خاصی برخوردار شد قرآن کریم آن را یا به خدا اسناد میدهد یا خدا را به جای آن حکم مینشاند در جریان ربا و مانند آن بعد از اینکه تحریم ربا بازگو شد میفرماید به اینکه کسی که ربا میگیرد با خدا به جنگ مبادرت کرده است به جنگ با خدا مبادرت کرده است که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ در اینجا هم جریان رعایت اسرار نظامی به قدری مهم است که ذات اقدس الهی کار آن ستون پنجم مدینه که با مشرکین در ارتباط بودند و از اسرار نظامی مدینه مشرکین را باخبر کردند فرمود این کار خیانت به خداست این خیانت مستقیما متوجه به حکم خداست که رازداری و حفظ اسرار نظامی واجب است اما افشای این برای بیگانگان که کار محرم است و خیانت به حکم خداست مستقیماً ذات اقدس الهی به جای اینکه حکم را ذکر بکند الله را ذکر میفرماید که ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ پس خیانت اینگونه از احکام به قدری مهم است که به منزله خیانت الله است چه اینکه خیانت سنن پیغمبر و سیره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن بخشهای حساس که به نظام اسلامی برمیگردد به اسرار نظامی مرتبط است به منزله خیانت با شخص پیغمبر است که ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ اما همان طوری که در نوبت قبل ملاحظه فرمودید خیانت مردم خیلی مهم نیست آنچه مهم است خیانت امانت است لذا در جریان خیانتهای مردمی مفعول را ذکر نفرمود بلکه مورد خیانت را ذکر کرد که فرمود ﴿وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ﴾ جریان اسرار نظامی از این اهمیت برخوردار است.
مطلب سوم آن است که اینکه فرمود ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی انسان به جایی میرسد که عالماً عامداً درباره اسرار نظامی یک نظام الهی که مخالف با حکم خداست مخالف با سنت پیامبر است خیانت میکند و منشأ این هم این است که انسان به مال و فرزند علاقهمند است و این علاقه به مال و فرزند جلوی دید او را میگیرد قرآن کریم در عین حال که اصل مالکیت را بر خلاف مبنای باطل بلشویک و سوسیالیستی امضا کرده است مال را به اشخاص نسبت میدهد ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ ارث را و سایر موارد را بازگو میکند و هر کسی را مالی را از راه صحیح کسب کرده است شرعاً مالک میشود در عین حال که اصل مالکیت را امضا کرده است آنجا که رابطه انسان با خدا مطرح است آن را دیگر به عنوان امین و خلیفه و مانند آن یاد میکند که شما جانشین خدایید نائبید و خدا مالک حقیقی است و مانند آن در اینجا جمع کرده فرمود به اینکه اولاً شما حسابتان باید روشن باشد گرچه این اموال مال شماست و این اولاد مال شماست ولی به نظر دقیق وسیله آزمایشی است که ما به شما دادیم خب اگر ملک شما باشد که امتحان نیست یک چیزی مملوک آدم است وقتی مملوک آدم باشد انسان فعال مایشاء است در او چطور میشود که ملکی مال آدم باشد ولی دیگری دارد امتحان میکند؟ خب معلوم میشود مال آدم نیست دیگر این همان تعبیری است که ﴿وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذی آتاکُمْ﴾ یا ﴿أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ﴾ یا ﴿أَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ﴾ این سه طائفه از آیات و مانند آن نشانه آن است که انسان امین الله است خلیفه اله است نه مالک اصل مالکیت در تبیین ارتباط عبد با مولی امضا نشده که انسان مالک چیزی باشد واقعاً ما مالک چشم و گوشمان نیستیم به دلیل اینکه فرمود ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ خب این امن این ام منقطعه است مثل امن یجیب المضطر این مرکب از دو کلمه ام با من این ام منقطعه به معنای بلاست ﴿أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ﴾ یعنی آنها خدا نیستند بلکه خدا کسی است که قدرت داشته باشد مشکل را حل کند در برابر هیچ مشکلی نماند این هم که میگویند امن یجیب بخوان یعنی مضطر بشو نه امن یجیب بخوان امن یجیب خواندن چه فایدهای دارد؟ امن یجیب معنایش این است که یک بحث توحیدی است و برهان توحیدی است خدا آن کسی است که بتواند مشکل مضطر را حل کند اینکه دعا را مستجاب نمیکند اگر کسی مضطر شد حالت اضطرار در او پیدا شد در آن حال غیر خدا را نمیخواهد و غیر خدا را نمیخواند آن دعا دعای خالص است و مستجاب یعنی مضطر شو نه امن یجیب بخوان خب به هر تقدیر این امن یجیب یعنی آنها آله دروغین اله نیستند آن کسی که قدرت دارد مشکل مضطرین را حل کند در برابر هر اضطراری اقتدار او خداست یک چنین تعبیری هم درباره ملک چشم و گوش آمده فرمود ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ چه کسی کی مالک چشم و گوش است نه خود انسان نه دیگری بل آن کس که مالک چشم و گوش است او خداست به دلیل اینکه انسان را اجازه نمیدهد انسان چشماش را ببندد و بمیرد و اگر در حال احتضار کسی چشم آدم را نبندد در حالی که چشم گرم است انسان با یک منظره هولناک و بدی میمیرد خب پس اینکه انسان آنقدر قدرت ندارد چشماش را ببندد و بمیرد مالک چشم نیست دیگر مالک گوش هم نیست خب وقتی ما مالک اعضا و جوارح خودمان نبودیم مالک چیزهای دیگر از ما خارج است؟ این اصل مالکیت دارای تعمیم مسائل فقهی و حقوقی و مانند آن است که مسائل اجتماعی انسانها را حل میکند اما در تبیین ارتباط انسان با خدا انسان که مالک نیست لذا آن سه طایفه از آیات ومانند آن نشانه آن است که انسان امین الله است خلیفه الله است و مانند آن این کریمه هم از همان سنخ است دیگر معنا ندارد انسان مالک شیئی باشد ولی حق نداشته باشد در او هر طور بخواهد تصرف بکند چشم مالکیتی است که فقط امتحان است فرمود حواستان جمع باشد این مالکیت شما نسبت به این این مال ماست به عنوان آزمون دادیم به شما ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ نه واقعاً مال شما باشند آزموناند وقتی که چنین شد آدم چشماش باز میشود وقتی چشمش باز شد دیگر مسئله «حب الشیء یعمی و یصم» گرفتارش نمیکند آن وقت این کریمه یک حلقه ارتباطی است بین آیه قبل و آیه بعد آیه قبل این است که چون چشم شما بسته است «حب الشیء یعمی و یصم» در مسائل عملی خیانت میکنید یا به احکام خدا یا به سنت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) یا به اموال و حقوق مردم در آیه بعد که مسئله معرفت شناسی است میفرماید همین این چشم بستگی شما نمیگذارد شما اشیای عالم را ببرید نه این است که در معرفت شناسی بالأخره یک چشم بینا میخواهد این چشم شما در اثر آن فتنه کور شده شما چه چیزی را میخواهید ببینید حالا که به آن آیه بعد رسیدیم معلوم میشود این معرفت شناسی در قرآن طرح میکند با معرفت شناسی که فعلاً رایج است بسیاری از کشورهای غربی هم روی این سرمایه گذاری کردند و میکنند خیلی تفاوت قابل توجه و چشمگیری دارد خب فرمود این مال و فرزند فتنه است و باعث امتحان است این ملک شما نیست که شما هرطور بخواهید در آم تصرف بکنید و اجر عظیم هم پاداش مهم هم پیش خداست خودتان را اینجا معطل نکنید اینجا چیزی نیست اینجا فقط امتحان است حالا که مسئله را مشخص کرد فرمود به اینکه بالأخره این فتنه باعث میشود که انسان دلبسته خواهد شد «و حب الشیء یعمی و یصم» آن گاه با یک سرفصل دیگری با خطاب به ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ معرفت شناسی را شروع میکند میفرماید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ در جریان مغفرت که این آثار چهارگانه را بار فرمودند آیات دیگری هم هست که اگر رخت برداشتید ذات اقدس الهی اول ستار است بعد غفار بعد منعم اول پرده پوشی میکند اسرار شما را حفظ میکند آبروی شما را محفوظ نگه میدارد اما نه اینکه او را زائل بکند گناه هست ذنب مغفور نیست مستور است این گناه مستور همیشه باعث دلهره آدم است که یک وقتی بالأخره روشن میشود میفرماید اگر این تقوایتان ادامه پیدا کرد این ذنب مستور مغفور میشود اول ستر است بعد غفران است گرچه بخشی از مغفرت هم به پوشش برمیگردد این کله خود را میگفتند مغفر چون میپوشاند بالأخره خب فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ که این بحث مهم است باید باشد بعد بررسی شود ﴿وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ این گناهان شما را مستور میکند که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ اگر گناهان کبیره را ترک کردید ما گناهان صغیره را میبخشیم این سیئات شاید ناظر به همان صغاعر باشد برای پرهیز از تکرار گاهی گفته میشود سیئات گناهان صغیره است ﴿وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ که متعلقش محذوف است گناهان کبیره است یا سیئات تکفیر و پوشاندن سیئات مربوط به دنیاست و آن مغفرت مربوط به آخرت است یا نه تکفیر سیئات مقدمه است برای مغفرت که اول ستار است بعد غفار اول میپوشاند بعد میبخشد حالا آنها مسائلی است که در آیات دیگر هم مطرح است و در بخش چهارم هم وعده به فضل عظیم دادن است که ﴿وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ یک بشارت ضمنی است.
عمده آن مسئله معرفت شناسی است در معرفت شناسی فرمود به اینکه اگر اهل تقوا باشید قدرت فرق بین حق و باطل به شما میدهیم چه در مسائل نظری میفهمید کدام حق است صدق است کدام کذب و چه در مسائل عملی میفهمید کدام خیر است کدام شر کدام حسن است کدام قبیح هم معیار بود و نبود را میفهمید اگر متکلم یا حکیم بودید هم معیار باید و نباید را میفهمید اگر فقیه و حقوقدان و عالم هستید و هم بود و نمود را میفهمید اگر در وادی عرفان کار میکنید که چه بود است چه نمود بود اگر پایین آمدید حکیم و متکلم شدید میفهمید چی بود چی نبود پایینتر آمدید فقیه و اخلاقی و حقوقدان شدید میفهمید چی باید چی نباید خب معیار باید و نباید در فقه و حقوق و اخلاق امثال ذلک معیار بود و نبود در حکمت و کلام معیار بود و نمود در عرفان با چیست؟ فرمود اگر اهل تقوا بودید ما این ترازو را به شما میدهیم شما در همه این رشتههای علمی بالأخره میتوانید فرق بگذارید بین حق و باطل بین صدق و کذب بین آنچه که بود و آنچه که نبود آنچه که هست و آنچه که نیست و مانند آن در معرفت شناسی اصلاً از این رشته سخنی نیست شما صدر و ساقه همه این کتابهای معرفت شناسی را بررسی کنید سخن از این نیست که منشأ علم کیست؟ چه کسی آدم را حقیقت میدهد کی باعث فتنه است این تنها معرفت شناسی در فرهنگ قرآن است که از مبدأ فاعلی سخن میگوید تمام رشتههای معرفت شناسی و کتابهای معرفت شناسی از ساختار داخلی حرف میزند که آیا معیار معرفت حس و تجربه است یا بالاتر از آن عقل و استدلال و تجربیات عقلی است یا شواهد نقلی است یا شهود قلبی است احیاناً این سه چهار رشته به عنوان بحثهای نقلی یا عقلی در یا حس و تجربه یا عقلی و یا قلبی اینها در معرفت شناسی رواج است اما چه کسی میدهد آنجا که آدم اشتباه میکند چه کسی باعث شد آنجا که درست میفهمد چه کسی داد این اصلاً در معرفت شناسی مطرح نیست این قرآن است که مبدأ فاعلی و غایی را در این ساختار داخلی تنظیم میکند علوم هم همین طور است علوم تجربی یا ریاضی و مانند آن که در دانشگاهها تدریس میشود اینها هم همین طور است یک وقتی صحبت در اسلامی کردن دانشگاهها بود آن رشتههای فراوانی دارد راه فراوانی دارد که مهمترین راهاش تدوین کتابهای اسلامی است کتابهای اسلامی آن است که هم محتوایش با قوانین اسلامی هماهنگ باشد یک و هم این لاشه علوم را به پرواز دربیاورد این دو این مهم است شما چه در بحثهای علوم تجربی مثل طب و داروسازی با همه زیرمجموعههایش و چه در بحثهای ریاضی یا بحثهای اخترشناسی یا بحث دریاشناسی جانورشناسی گیاه شناسی در همه این علوم از سیر افقی اشیا بحث میشود که فلان شیء یا فلان پدیده در چند سال قبل یا چند میلیون سال قبل یا چند میلیارد سال قبل در این حال بوده است هم اکنون در این وضع است پیش بینی میشود که در آینده نزدیک یا دور به فلان وضع برسد این سیر افقی اشیاست علومی که در دانشگاهها تدریس میشود همین طورند اما چه کسی کرد برای چه چیزی کرد؟ یعنی این سیر عمودی در آن لاشههای علوم نیست این علم که پرواز نمیکند یک بال هو الاول میخواهد یک بال هو الآخر میخواهد چه کسی کرد برای چه کرد؟ این در علوم نیست در کتابها نیست در این بحثهایی هم که در تلویزیون طرح میشود به عنوان عجایب خلقت و مانند آن آنهم همین طور است که فلان وضع یا فلان مادی یا فلان موجود این چنین بوده است هم اکنون این چنین هست پیش بینی میشود نزد این چنین بشود همان طوری که بیگانهها این را تدریس میکنند در داخل نظام اسلامی هم همین طور است اما قرآن وقتی این مراحل را مطرح میکند یک بال هو الاول و هو الآخر رویش میگذارد چه کسی کرد برای چی کرد مگر میشود اینها خود به خود ساخته بشوند مگر اینها ممکنات نیستند مگر اینها عین ربط نیستند؟ بالأخره یک کسی هست که حکیم است برای یک هدفی هم انجام داد در معرفت شناسی اصلاً سخن از خدا و شیطان نیست که تمام علوم معلماش خداست تمام مغالطهها معلماش شیطان است این اصلاً مطرح نیست این قرآن است میفرماید تمام علوم حقه معلماش خداست میخواهی علم درست پیدا کنی در همین رشتههای یاد شده با خدا رابطه برقرار کن میخواهی گرفتار مغالطه بشوی این رابطه را قطع بکن هم در سوره انعام فرمود ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ که در آیه ١٢١ سورهٴ مبارکهٴ انعام قبلاً بحث شد که تمام مغالطهها منشأش نفوذ شیطان است او مگر آدم دارد او را در کتابخانه شخصیاش در اتاق را بسته دارد مطالعه میکند مگر انسان را رها میکند مگر میگذارد آدم درست مطلب بفهمد اگر کسی در خارج وقت مطالعه با شیطان رابطهای نداشت آن وقت که در اتاق را بسته دارد مطالعه میکند شیطان هم راه ندارد مثل نماز است تا حالا اگر کسی در اتاق مخصوصی در اتاق را بسته میخواهد نماز بخواند مگر حضور قلب پیدا میکند مگر شیطان رهایش میکند کسی که در خارج نماز با شیطان رابطه دوستانه داشت خب در داخل نماز او رابطه برقرار میکند تمام این مقدماتی را که محسوسات و مخیلات و موهومات تعبیر کردند تعبیه کردند باید به عقل بدهند تا عقل صغری و کبری تنظیم بکند و استنتاج بگیرد این واهمه جزء ابزار شیطان است خیال جزء ابزار شیطان است نیروی حس جزء ابزار شیطان است خب با دو تا کلی که نمیتواند انسان نتیجه بگیرد بالأخره بخواهد نتیجه بگیرد باید تطبیق کند تطبیق صغرا میخواهد صغرا که کار عقل نیست این یا معنای جزئیه است یا صور جزئیه اینها زیرمجموعه عقل است اینها را خیال درک میکند اینها را وهم درک میکند اینها ابزار شیطنت شیطان است اگر انسان به قله عقل راه یافت از دسترسی زیر شیطان بیرون است و غالب ماها که این طور نیستیم بالأخره باید از قوه وهم کمک بگیریم برای بیان صغرا از قوه خیال استمداد کنیم برای بیان صغرا اینها ابزرا اوست جابهجا کردن موضوع و محمول یا صغرا و کبرا به جای هم منشأ مغالطه است فرمود تمام مغالطهها در اثر دسیسه و وسوسه شیطان است شیطان از راه وحی این یک وحی کاذب است همان آن شعور مرموز به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبایی همان آن خاطرهای که در دل خطور میکند این را میگویند وحی خیلی مرموز خیلی ظریف خیلی وقیح حالا یا آن کسی که خناس است ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ﴾ او القا میکند یا ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا﴾ فرشته رحمت القا میکند آن میشود وحی و الهام صادق این میشود وحی و الهام کاذب خب پس تمام شناختهای باطل ریشه شیطنت دارد چه اینکه تمام شناختهای حق ریشه الهی دارد معلماش خداست اینکه در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود به اینکه ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ گرچه آنجا به صورت ترس و جزا نیست اما این وحدت سیاق یک اسناد تعلیم به ذات اقدس الهی دو نشان میدهد که تقوا در اینکه انسان شاگرد خدا باشد بی اثر نیست اولاً و ذات اقدس الهی معلم انسان است ثانیاً اگر کسی شاگرد خدا بود چیزی درست یاد میگیرد این را میگویند علم لدنی این را از نزد خدا یاد میگیرد لذا گاهی انسان بالا میرود ﴿دَنا فَتَدَلّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى﴾ آن نصیب هر کسی نیست گاهی در اثر تقوا و دل شکستگی و طهارت روح به جایی میرسد که «عال فی دنوه و دان فی علوه» پیش آن میآید «انا عند المنکسرة قلوبکم» این نصیب آدمی میشود لذا علمی که انسان اینجا یاد میگیرد با دنی فتدلی خیلی فرق دارد بالأخره ذات اقدس الهی عند المنکسرة قلوبهم هست کسی است که «دان فی علوه» طبق بیان نورانی امام سجاد در صحیفه خب اگر او «دان فی علوه» است پس عند المنکسرة قلوبهم هست وقتی آنجا هست چیزی را در قلب القا میکند و آنچه را که القا کرد میشود لدن لدن یعنی نظم علم لدنی نیست یک علمی است در قبال حکمت و کلام و فقه و اصول که هر کدام از این مسائلی که انسان من لدن من عند از نزد خدا یاد بگیرد نه از بین و امر میشود لدنی آن هم طاهر است هم حق است هم صدق است هم عمل را به همراه دارد این میشود لدنی گاهی تسبیح میکند که ﴿آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْمًا﴾ و مانند آن خب این وعده عام است که ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ به خودش هم اسناد داده یا ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ کم هست ولی بالأخره صحیح است یک وقتی انسان بحث تفسیری دارد میآید ببیند آیه چی را میخواهد بگوید این همین وضعی است که ماها مبتلاییم یک وقت است میخواهد بفهمد متکلم چه را ارائه کرده این همان است آنکه یافت مینشود آنم آرزوست شما الآن ببینید قبل از مرحوم طوسی جناب طبری بسیاری از این احتمالات را داده آنچه را که جناب طبری ابو طبری مسنداً ذکر کرده است مرسلاش را شما در تبیان میبینید بعد منظماش را در مجمع میبینید وقتی به طبری مراجعه میکنید میبینید همه اینها مهمان آن بزرگوار است در کنار سفره او نشسته است همه این اقوال را ایشان مسنداً از مشایخشان از این مفسرین اول نقل میکند بعد این اسناد را جناب شیخ طوسی الغا کرده مرسلاً نقل کرده بعد آنها را مرحوم طبرسی در مجمع منظم کرده جمع بندی کرده خب اینها معنایش این است که در این مسئله ده قول است پنج قول است شش قول است محتمل هم هست اما خدا کدام را اراده کرده؟ میبینید لنگ است این ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ تشخیص مراد متکلم است نه مفهوم کلام این مفهوم کلام برای همه هست یعنی هر کس که ده بیست سال درس بخواند میتواند بفهمد این آیه چند تا احتمال دارد کداماش ظاهر است کداماش اظهر است اما به جد مطمئن بشود که متکلم کدام را اراده کرده این کم است این را میگویند علم این طمأنینه آور است که آدم بفهمد متکلم کدام را اراده کرده نه کلام را چند جور میشود بپیچانی آن گیر هر کس نمیآید آن یک مال حلال میخواهد یک روزی حلال میخواهد که آن هم فی غایه ندرة و القله است اگر تازه روزی حلال پیدا بشود و درس را برای رضای او خواندن است خب فرمود اگر شما باتقوا باشید زن و مرد شرط نیست سن شرط نیست شهری روستایی شرط نیست شرط شرکت در کلاس الهی که آدم شاگرد خدا بشود خدا معلم او بشود تقواست این تازه مال آن علم وسط است خب یک علم ابتدایی داریم که علم تحصیلی است که خب حوزه و دانشگاه این راه را طی میکند چند سال درس میخواند عالم میشود این علم اول است یک علم سومی است که علم موهبتی است که آن نگار مکتب نرفته با یک غمزه مسئله آموز میشود که آن مال انبیا و اولیاست اما این راه وسط راه کسبی است این هم کسب است شرطاش تقواست نه شرطش شب تا صبح مطالعه کردن است چرا آدم باتقوا باشد خدا معلم ا اوست؟ برای اینکه خدا علیم محض است یک آدم که باتقوا باشد چشماش باز میشود چون «حب الدنیا رأس کل خطیئه» و «حب الشیء یعمی و یصم» اگر کسی اهل حب دنیا نباشد کر و کور نیست وقتی کر و کور نیست دو چیز را میفهمد یکی اینکه آفتاب کدام طرف طلوع میکند یکی اینکه به کدام طرف نگاه بکند اگر کسی آینه شفافی داشته باشد بسیار خوب مواظب بود آیینه گردگیری شد غبار روبی شد شفاف شد اما باید بفهمد کدام طرف دارد حالا اگر رفت باغ وحش آن آیینه را به سمت گراز و گرگ نگه داشت خب آیینه شفاف است ولی گرگ را نشان میدهد این نوجوانی که چهار تا شبهه به او میدهند همین است این قلبش شفاف است آیینه ایست دست نخورده اما وقتی آن شبهات را در برابر این آیینه نشان بدهد آیینه که تقصیر ندارد که همین شبهات را نشان میدهد اگر کسی این آیینه را بیجا به طرف زباله دان گذاشت خب همان زباله را نشان میدهد دیگر انسان باید بفهمد این آیینه را کدام سمت نگه بدارد اگر چشم داشته باشد میبینید آفتاب آن طرف است به طرف آفتاب نگه میدارد دیگر اگر کسی قلباش شفاف بود ﴿أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ دیگر جای خالی نیست که به دنبال زید و عمر برود دیگر این خلأ را میخواهد با چه چیزی پرکند یا با اعتماد به خودش پر کند یا با توکل به غیر پر کند میگوییم بیجا نرو بیخود راه را ﴿أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ﴾ خب اگر هرجا هر چه بخواهی اوست خب آنجا نگه دار خب پس ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ﴾ او که علیم محض است چون علیم محض است وقتی به آن طرف نگه داشتیم در آن میتابد البته مگر ما چقدر صحه هستی داریم آیینه ما هم همین طور است یک آیینه ضعیف بر فرض به قدر فلک الافلاک باشد ضعیف است آیینه که ضعیف بود چون اصل هستی ما ضعیف است همه اوضافی که مال این آیینه ضعیف است ضعیف است نموداری از او در جریان ماست ﴿أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً﴾ ذکر شده «ما أُوتیتُمْ مِنَ القدره إِلاّ قَلیلاً ما أُوتیتُمْ مِنَ الجمال إِلاّ قَلیلا ما أُوتیتُمْ مِنَ الْجلال إِلاّ قَلیلاً ما أُوتیتُمْ مِنَ الْکمالِ إِلاّ قَلیلاً ما أُوتیتُمْ مِنَ الْحیاه إِلاّ قَلیلاً» چون همه اینها وصف هستی ماست اگر هستی ما ضعیف شد قلیل و اندک بود خب همه کمالاتی که به این هستی اندک میدهند هم اندک است مگر چقدر در این آیینه میتواند ظهور بکند اگر این آیینه است بالأخره عکس میتابد دیگر کم میتابد یک و آنهم عکس است دو لذا ﴿ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً﴾ ولی برای آیینه بس است این چنین نیست که علم ما کم است قدرت ما زیاد باشد که نه چون هستی ما کم است همه کمالاتی که به این هستی کم میدهند اندک است ولی این مقدار هست که بالأخره کمال هست مغالطه نیست فرمود اگر مبدأ فاعلیتان را بشناسید به آن سمت راه پیدا کنید خیلی چیز به شما میدهند در هر سنی و در هر شرطی ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ اگر آن دولت آن است بی خون دل نصیب ماها نیست نصیب انبیا و اولیاست ولی این نصیب آدم هست این راه هست خب اینکه فرمود ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ بقره بود آن هم همین مسائل را تأیید میکند بنابراین انسان که گرفتار حب دنیا نشد چشم و گوشش باز است و چشم و گوشش که باز بود از این علمهای تحصیل از راه تقوا استفاده میکند حالا اگر یک چنین علمی گیر آدم نیامد چه؟ باید بفهمد بی تقوا بود چون ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ حالا اگر جزا حاصل نشد آدم میفهمد شرطش نیامده دیگر دیگر اینچنین نیست که _معاذ الله_ ذات اقدس الهی خلف وعده کرده باشد که اگر آن علم پدید نیامد آن قدرت فرق بین حق و باطل پدید نیامد آنکه دنباله تورات و قرآن است درباره قرآن فرمود فرقان است درباره تورات فرمود فرقان است اگر به دنباله تورات قرآن نصیب آدم نشد آدم میفهمد بی تقواست دیگر چون تلازم که یقینی است او هم که وفای به عهدش یقینی است ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ ﴿وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾ پس اگر مشکلی هست در آن مقدم این شرطیه است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است