- 59
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 60 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 60 سوره انفال":
کفر کافر اگر روی رسوخ و لجاجت باشد چیزی او را درمان نمیکند او چون اهل برهان نیست
نقض مکرر گاهی به دنبال عهد مکرر است گاهی به دنبال همان عهد قبلی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ لِلْعالَمینَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ ٭ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ ٭ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾
کفر کافر اگر روی رسوخ و لجاجت باشد چیزی او را درمان نمیکند او چون اهل برهان نیست ناچار یا از راه تبشیر باید متعظ بشود یا از راه انذار و چون اثر انذار بیش از اثر تبشیر است لذا درباره عدهای از اینها فرمود: ﴿وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ قهراً درباره تبشیر به طریق اولی است سواء ان بشرتهم ام لم تبشرهم لا یؤمنون اثر انذار بیش از اثر تبشیر است لذا در قرآن کریم همان طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید در عین حالیکه انبیا (علیهم السلام) به تبشیر و انذار وصف شدند مبشرین و منذرند اما هرگز سمت آنها در تبشیر منحصر نشد چنین آیهای در قرآن نیست که ان انا الا مبشر یا ان انت الا مبشر و مانند آن اما ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذیرٌ﴾ ﴿أَنَا إِلاّ نَذیرٌ﴾ و مانند آن در قرآن هست پس اگر در سورهٴ مبارکهٴ یس و مانند آن آمده است ﴿وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾ این به طریق اولی دلالت دارد بر اینکه سواء علیهم ان بشرتهم ام لم تبشرهم لا یؤمنون چنین گروهی کسانیاند که نه تنها کفر ورزیدند بلکه بعداً هم بر کفرشان لجاجت دارند ﴿فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که الذین کفرو غیر از کافروناند الذین کفروا مشعر به این معناست که اینها سابقه ایمان داشتند بعد کفر ورزیدند یا زمینه ایمانشان فراهم بود ولی کفر ورزیدند اما کافرون چون اسم است و این سبق ایمان را یا زمینه را نمیرساند چون مورد آیه همان یهودیهای بنی قریظه و مانند آن بودند که قبلاً زمینه ایمانشان به اسلام فراهم شده بود زمینه ایمانشان به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فراهم شده بود زیرا در عهدین در تورات این حرفها را خواندند و ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ خصوصیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را کاملاً عارف شدند و آن حضرت را میشناختند همان طوری که اعضای خانواده خود را میشناختند که او شایسته رسالت است معذلک ایمان نیاوردند روی این جهت تعبیر به فعل کرد نه اسم فاعل نفرمود کافرون فرمود الذین کفرو این دو مطلب سوم اینکه اینکه فرمود: ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ این مِن هم میتواند برای تبعیض باشد برای اینکه از رهبران اینها شما تعهد گرفتید و هم اینکه دلالت داشته باشد بر اینکه با اینکه از ناحیه اینها التزامی هم آمده است و از ناحیه اینها امضا شده است منهم یعنی این تعهد از اینها صادر شده است معذلک اینها به تعهدشان عمل نمیکنند ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُم﴾ اگر میفرمود عاهدتهم یا عاهدوک این نکته را نمیرساند این کلمه مِن برای آن است که بفهماند با اینکه این امضا از خود اینهاست با اینکه تعهد از ناحیه اینهاست معذلک حرمت نمینهند به امضایشان در سورهٴ مبارکهٴ بقره هم مشابه این آیه قبلاً گذشت که اینها کسانیاند که هر بار تعهد بکنند باز نقض میکنند آیه 100 سورهٴ مبارکهٴ بقره این بود ﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ﴾ اینها هر بار تعهد بکنند نقض میکنند.
مطلب بعدی آن است که نقض مکرر گاهی به دنبال عهد مکرر است گاهی به دنبال همان عهد قبلی است گاهی اینها تعهد میکنند که تعدی نکنند اما هر از چند گاهی یا هر ماهی یا هر شش ماهی یک بار حمله میکنند این یک نحو نقض مکرر است یک وقت است که نه یک بار تعهد میکنند باز نقض میکنند بار دوم تعهد میکنند باز نقض میکنند و مانند آن نقض مکرر مستلزم عهد مکرر نیست مستلزم است که عهد باشد خواه عهد جدید خواه عهد قبلی نقض مستلزم وجود عهد است نه حدوث عهد پس اگر یک بار تعهد کردند که در طی این یک سال مثلاً کاری به مسلمانها نداشته باشند چند بار حمله بکنند میشود گفت که چند بار عهدشان را نقض کردند چه اینکه اگر بار اول عهد کردند عهدشان مربوط به همان ماه اول بود در همان ماه اول تعدی کردند ماه دوم هم عهد جدید بستند باز نقض کردند ماه سوم هم عهد جدید بستند باز نقض کردند این نقض میشود مکرر غرض آن است که تکرر نقض مستلزم وجود عهد است در ظرف نقض نه مستلزم حدوث عهد گاهی عهد قبلی هنوز موجود است از طرف صاحب عهد نقض نشد ولی اینها چند بار بر خلاف عهدشان عمل کردند پس اینکه فرمود: ﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این دو نحو میتواند مصداق داشته باشد یکی اینکه عهدهای مکرر به دنبالش نقضهای مکرر باشد یکی اینکه عهد واحد مستمر به دنبالش نقض مکرر باشد اصل وجود عهد مهم است نه حدوث عهد.
مطلب بعدی آن است که این جریان وفای به عهد خواه در مسایل اقتصادی و مانند آن باشد که آیه اول سورهٴ مبارکهٴ مائده میفهماند ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ خواه مربوط به مسایل نظامی باشد منتها این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ را در کتابهای فقهی در مسایل اقتصادی در مسایل بیع و امثال بیع مطرح کردند و اگر نظام اسلامی و سیاست اسلامی و مانند آن برنامهریزی تام داشته باشد این هم میتواند سرلوحه ادله آن آیاتی باشد که وفای به عهد نظامی هم واجب است اختصاصی به مسئله تعهدات مالی ندارد رعایت عهد آن چنان محترم است و بین مسلمین رسمیت داشت که یک تعهدی بین امویان و دولت روم برگزار شده بود معاویه با دولت روم تعهد عدم تعرض بسته است مثلاً تا شش ماه قبل از انقضای آن مدت لشکرکشی کرد به طرف مرز منتظر بود که این مدت پایان بپذیرد و حمله کند بعد دیدند یک کسی سواره از راه رسیده به این مردم میگوید وفاءٌ و لا قدر ما مسلمانیم تعهد سپردیم با این مسیحیها که تعرض نکنیم برای چه آمدی اینجا اینها دیدند که عمر ابن .. سواره آمده به مسلمانها بگوید که این کار خیانت است وفاءٌ و لا قدر بعد به معاویه گفتند که آخر آنها که تعارضی نکردند و هنوز پیمانمان یک مقداری مانده است شما لشکرکشی کردی به طرف مرز آمدی که وقتی زمان تمام شد حمله بکنی این چه کاری است این یک خیانت است فضای اسلامی این را قبول کرد با اینکه دولت به حسب ظاهر خودش مسلمان میدانست متعهد به چنین کاری نبود این معاویه با دین فروشی بالأخره تسامل کرد چه اینکه نمونههایش قبلاً گذشت لکن آنچه در فضای اسلامی بود و حاکم بر افکار مسلمانها بود همین بود که وفاءٌ و لا قدر ما تعهد سپردیم شما باید برگردید آن طوری که قرطبی در جامعه نقل میکند ظاهراً این لشکر منصرف شد و این عمرو ابن ... گفته بود که الله اکبر وفاءٌ و لا قدر ظاهراً آنها برگشتند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ﴾ اینها اهل تقوی نیستند گاهی محور تقوی را مشخص میکند که ﴿إِیّایَ فَارْهَبُونِ﴾ ﴿إِیّایَ فَاتَّقُونِ﴾ و مانند آن یا ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ و مانند آن که این تقوای عبادی است به مبدأ و معاد برمیگردد گاهی هم این تقوا تقوای مردمی است جنبه انسانی دارد ولو جنبه الهی نداشته باشد فرمود اینها از ننگ و عار هم تقوا ندارند حصر متعلق هم یدل علی العموم فرمود که بالأخره اینها که رعایت احکام الهی نمیکنند از آتش نمیپرهیزند از آن جنبه مردمی قضیه هم پروا ندارند که بالأخره پیش مردم عهدشکنی ننگ است اینها از این هم تقوی ندارند اینکه فرمود: ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ﴾ یعنی لا یتقون عاراً و لا نارا اینکه وجود مبارک حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) فرمود: «ان لم تکن دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرار فی دنیاکم» یعنی فاتقوا العار بالأخره حمله کردن یک حسابی یک کتابی یک جنبه مردمی باید داشته باشد شما که تعهد سپردید قطعنامه دارید و معاهده دارید چرا بر خلاف این قطعنامهتان عمل میکنید الآن مشکلی که مسلمانهای فلسطین با صهاینه دارند همین است که لا یتقون العار و لا النار پس ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ یک حساب است فتقوا العار هم یک حساب دیگر است فرمود اینها کسانیاند که از جنبه مردمی قضیه هم پروا ندارند آنگاه چون فضای آیه مشخص میشود سرّ این حکم غلیظ هم روشن خواهد شد وگرنه در سایر موارد شما ملاحظه میفرمایید این طور ذات اقدس الهی دستور غلظت نمیدهد درباره بعضیها که به هیچ وجه نه حاضرند جنبه الهی را رعایت کنند نه حاضرند جنبه مردمی را رعایت کنند هیچ کسی هم از شر اینها در امان نیست نسبت به اینها میفرماید که خون اینها باید زمین را ثخین کند غلیظ کند پر بشود زمین از خون اینها در بخشهای دیگری که از ثخن خون اینها سخن به میان میآید مثل اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال در آیات بعدی داریم که آیه 67 همین سوره انفال که به خواست خدا بعداً خواهد آمد میخوانیم ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ حق اسیرگیری را ندارید شما هیچ پیغمبری حق اسیرگیری ندارد ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ ثخین یعنی غلیظ اینقدر باید خون این ناپاکان ریخته بشود تا زمین از خون اینها غلیظ بشود خب طوری که متاع دنیا میخواهید ولی خداوند آخرت میخواهد برای اینکه این گروه به هیچ چیز احترام نمیگذارند نه به هیچ قطعنامهای نه به هیچ پیمانی نظیر آنچه که الآن مسلمانها در فلسطین مبتلا هستند آخر اگر قطعنامه است آن را رعایت نمیکنند اگر تعهد محلی است رعایت نمیکنند تعهد منطقهای است رعایت نمیکنند تعهد بین المللی است رعایت نمیکنند هیچ کدام از این سه عهد را رعایت نمیکنند بالأخره در قانون جنگل میگویند این حیوانها یک حساب و کتابی هم بالأخره با هم دارند دیگر اما آنها این طور هم نیستند لذا شر الدواباند درباره این گروه سخن از ثخن فی الارض است یک، سخن از ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ است دو، چرا در چنین فضایی میفرماید که اینها را تار و مار کن برای اینکه یک بار شما فریب اینها را خوردی مسئله جنگ است مسئله جان مردم است مال مردم است ناموس مردم است یک مسئله کوچکی که نیست یک بار با اینها تعهد سپردید اینها همین یهودیهای بنی قریظه بنا شد کاری با شما نداشته باشند علیه شما قیام نکنند شما هم کاری به اینها نداشته باشید با هم یک زندگی مسالمت آمیز در مدینه داشته باشید اینها علیه شما لشکرکشی کردند با مشرکین مکه هماهنگ شدند آنها را علیه شما شوراندند کمک مالی کردند جاسوسی کردند یک بار آسیب دیدید از دست اینها عدهای هم کشته دادید در این زمینه بار دیگر اگر بخواهید فریب اینها را بخورید اینکه دیگر ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ نشد این هم یک مطلب اینها بالأخره تشکیلاتشان باید برچیده بشود.
مطلب دیگر آن است که گاهی حجت محتمل باعث حجیت احتمال میشود آن احتمال را تقویت میکند مثلاً حالا اگر کسی یک آب نوشیدنی جلویش گذاشتند این پنج درصد احتمال میدهد که مثلاً این آب دست خورده باشد خب حالا اعتنا نمیکند به آن 95 درصدی که اطمینان دارد برابر او آبش را مینوشد اما اگر پنج درصد احتمال بدهد که سم در آن است این احتمال پنج درصد یا یک درصد این چون محتمل قوی است باعث میشود که احتمال را تقویت کند انسان مثل اینکه صد در صد مطمئن باشد که این آب آلوده است هرگز نمینوشد پس قوت محتمل به احتمال سرایت میکند این احتمال را حجت میکند در مسایل شخصی و عادی اگر یک کسی خوف خیانت داشته باشد یعنی تعهد کرده است که کسی از یک کاسبی یک کالایی بخرد این هم تعهد است دیگر عقد بیع یک نوع تعهدی است حالا احتمال میدهد که این کاسب یک مقداری خلاف کرده باشد این چنین نیست که بساط بیع و عقد را آدم به هم بزند و بشوراند این طور نیست حالا تحمل میکند شاید هم نکرده باشد ولی اگر احتمال بدهد بالأخره یک ماری یک عقربی کنار لباس آدم عبور میکند ولو پنج درصد یا دو درصد یا یک درصد احتمال بدهد چون آن محتمل قوی است به این احتمال سرایت میکند و این احتمال را حجت میکند فرمود شما اگر چنانچه هراسناکید که آنها خیانت بکنند در مسایل عادی شاید صرف خوف سبب اقدام به نبذ عهد نباشد همان طوری که سبب نقض عهد نیست سبب نبذ عهد هم نخواهد شد اما وقتی محتمل قوی بود این احتمال را تقویت میکند گاهی سبب تجویز نبذ عهد گاهی هم بالاتر سبب تجویز نقض عهد میشود اینجا در محدوده نبذ عهد است فرمود حالا شما الآن حمله نکنید لکن اعلام بکنید که دیگر ما به شما تعهدی نداریم ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ این دیگری اختصاصی به این گروه ندارد این من قومٍ مطلق است خواه افرادی از قبیل الذین کفرو باشد که ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ یا نه گروه دیگر باشند ولی همین که هراسناکید قوت محتمل به این احتمال سرایت میکند و این احتمال را حجت میکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر اول نبذ است بعد نقض این چون در مورد ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ نیست دارد من قومٍ است هر که باشد شامل افراد عادی هم میشود بنابراین این منافات ندارد که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحمة للعالمین باشد ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً﴾ باشد اما در چنین فضایی مأمور باشد به یثخن فی الارض یا مأمور باشد به ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ چون او رحمت است برای امت اسلامی نه رحمت برای گروه خاص رحمت برای امت اسلامی بالأخره ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ را به همراه دارد و درمان کردن اینگونه از افرادی که ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ دارد در بحثهای بعدی هم برهان این مسئله خواهد آمد فرمود اینها کسانیاند که سوگندشان را معتبر نمیشمارند در سورهٴ مبارکهٴ توبه هم مشابه این مضمون هست که اینها به هیچ تعهدی عمل نمیکنند آیه 12 سورهٴ مبارکهٴ توبه این است که ﴿وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ که این از آن غرر آیات الهی است این یک آیهای نیست که یک بار دو بار صد بار یا هزار بار این را بحث بکند این یک بحث روز است فرمود که این رهبران کفر را باید از بین برد نه برای اینکه کافرند خب خیلیها هستند که در عالم کافرند بالأخره یک وقتی هم مومن میشوند بسیاری از کفار در پناه دولت اسلامی زندگی مستأمنانه دارند اما ائمه کفر را نه چون لا ایمان لهم با اینها بجنگید بلکه ﴿لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ اگر کسی اَیمان نداشت یعنی قطعنامه سوگند تعهد پروتکل هیچ چیز برای معتبر نبود آخر شما چگونه میتوانید با او زندگی کنید اینکه فلسطینیهای بیچاره روز روشنشان شب تار است سرّش همین است دیگر این ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ همین است فرمود که آخر شما چگونه میخواهید زندگی کنید بالأخره جنگل هم باشد یک قانونی دارد حالا اگر کسی اهل ایمان نبود خب نبود برهان قرآن این نیست که چون اینها ایمان ندارند با اینها بجنگید این همه کفار در عالم هستند که زندگی مسالمت آمیز دارند در زمان پیغمبر هم بودند در زمان حضرت امیر هم بودند زمان حضرت حجت هم هستند منتها اینها به عنوان اقلیتهای دینی محترمانه در دولت اسلامی زندگی میکنند جزیه میدهند این طور نیست که یهودیها در زمان ظهور حضرت ولی عصر (ارواحناه فداه) مسلمان بشوند البته یک عدهای مسلمان میشوند روز ظهور مطلق آن قیامت است و زمان ظهور حضرت ولی عصر (ارواحناه فداه) اینها جزء اشراط الساعه است جزء روزهایی است که احکام قیامت یکی پس از دیگری ظهور میکند وگرنه هم یهودی هست هم مسیحی هست به دلیل اینکه در آیات سورهٴ مبارکهٴ مائده قبلاً گذشت فرمود که ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ این دو آیه درباره اهل کتاب در سورهٴ مبارکهٴ مائده بود یعنی تا روز قیامت اینها هستند منتها کینه و اختلاف و اینها را دارند این نشانه آن است که تا روز قیامت یهودیت هست بالأخره مسیحیت هست حضرت هم که ظهور کرده اینها تحت حکومت اسلامی درمیآیند جزیه میدهند خب با اینها هم میشود کاملاً زندگی کرد بنا بر این نیست که انسان تفتیش عقیده کند و به زور به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ﴾ این که حالا به دین آباء و اجدادش انس گرفته تو هر معجزهای بیاوری باور نمیکنند این چنین نیست که حالا شما معجزه بیاوری شق القمر بکنی نه آن هم تازه میگوید از برکات مسیح است اگر هم چهار تا خیر ببیند میگوید از برکات موسای کلیم است خب قرآن هیچ استدلال نکرده اینها چون کافرند با اینها بجنگید اما در آن فریضه که بعد به خواست خدا خواهیم آمد و جزء جوامع الکلم اسلامی است این است که ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ اینها هیچ سوگندی هیچ قطعنامهای هیچ امضایی هیچ تفاهمی هیچ موافقتی را محترم نمیشمارند آن وقت چگونه با این شما میتوانید زندگی کنید نمونههایش را هم الآن شما میبینید پس اگر وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ ﴿کَافَّةً لِلنّاسِ﴾ ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾ ﴿رئوفٌ بعباده﴾ همه این اوصاف رحمت را ذات اقدس الهی برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر میکند برای این است که بالأخره حالا اگر یک پسری به غده سرطانی مبتلا شد پدر بالأخره او را جراحی میکند یا نه با اینکه خیلی نسبت به فرزندش مهربان است مهربانی نسبت به شخص معین یا قبیله معین یا نژاد خاص که نیست مهربان نسبت به امت اسلامی بلکه جوامع بشری است حالا اگر یک غده سرطانی پیدا شد که به هیچ وجه به امضای خود احترام نمیکند چارهای جزء ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ نیست یعنی بساطشان را تشکیلاتشان را منهدم کنید اگر بنا بود صبر بکنید بار اول صبر کردید اگر فریب خوردن خوب است خب یک بار خوردید دیگر آدم رایگان که کشته نمیدهد که بار دیگر این کار را نکنید این لعلهم مال آن پشتوانهها است وگرنه اگر کسی کشته شده که متذکر نمیشود که پشتیبان آنها یک بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد در جریان جنگ جمل ظاهراً وقتی پرچم را به دست پسرش ابن حنفیه دارد فرمود: «اربع ببصرک اقصی القوم» تو ببین اینها تا کجا صف کشیدند یک دستور نظامی میدهد یک دستور سیاسی دستور نظامی این است که حالا شما چکار دارید در جبهه چند نفرند همه که به جنگ تو نیامدند که تو هم که با همه نمیجنگی تو با همین سرباز روبرویت میجنگی لذا نترس این یک، یکی کم هوش سیاسی به او میدهد میفرماید که بدان عقبه این لشکر تا شام وصل است همین اطراف کوفه را نگاه نکن «اربع ببصرک اقصی القوم» خب اینجا هم بالأخره دستور از کجا میآید «اربع ببصرک اقصی القوم» این اتاق جنگ این اتاق فرمان حالا یا آمریکا است یا تلاویو فرمود این از آنجا صدا میآید بنابراین ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اینها را از بین ببر تا آنها متذکر بشوند این هم از مواردی است که با آن لازم قضیه اکتفا کرده است تذکر به معنای اتعاظ است در این گونه از موارد چون لازم معنی تذکر این است به یاد آوردن که اثری ندارد که به یاد بیاورند یعنی به لازمه آن تعهد یا لازمه این حادثه که اتعاظ است اینها متنعم بشوند خب اینکه فرمود: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ که رعایت عدل حتی نسبت به اینها هم واجب است چون عدل هم از احکام بین المللی اسلام است عدل نسبت به حیوانات هم واجب است این طور نیست که انسان نسبت به حیوان بتواند ظلم بکند که رعایت عدل نسبت به حیوان نسبت به کافر همه واجب است شما بالأخره این عهد را نبذ بکنید اول بگویید ما با شما قرارداد نداریم فسخ بکنید بعد حالا اگر خواستید نقض بکنید دیگر امر ابتدایی است دیگر عهدی نیست تا نقض بکنید اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ که اشاره شد هر دو گروه را شامل میشود چه شما چه آنها بالأخره خائن محبوب خدا نیست اما ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ شاید منحصراً نخواهد بگوید که اینها نمیتوانند خدا را عاجز کنند این یک تقویت ضمنی هم هست نسبت به حوزه اسلامی که اینها نمیتوانند مسلمانها را عاجز کنند مسلمانها با داشتن ستاد اسلامی و الهی عاجز نخواهد شد ﴿إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ الله و لا یعجزون المسلمین اینجا هم حذف متعلق دلیل بر عموم است آنجاهایی که دارد که ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ و مانند آن این معنایش این است که آنها نمیتوانند جلوی قدرت ما را بگیرند یا از قدرت ما جلو بزنند اما در این گونه از موارد که دارد ﴿إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ شاید اطلاق داشته باشد که انهم لا یعجزون الاسلام و للمسلمین پس اگر خطوط کلی اسلام را انسان بسنجد بله رحمت غالب است سبقت رحمته غضبه هم همین است و مانند آن دعاهای پیغمبر اسلام هم همین طور بود از پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «یا ایها الناس لا تمنوا لقاء العدو وصل الله العافیه فاذا لقیتموهم فاصبروا و عملوا الجنة تحت ضلال السیوف» فرمود شما آرزوی این را نکنید که با دشمنان در جبهه درگیر بشوید جنگ یک چیز مطلوب بالذاتی نیست جنگ بر جامعه تحمیل میشود نه مطلوب بالعرض است هرگز تمنی نکنید که ابتدائاً شما حمله کنید جنگی شروع بشود و مانند آن و همیشه از خدا عافیت بخواهید برای عموم انسانها اما اگر یک جنگی بر شما تحمیل شده است ولو از راه اینکه ائمه کفر نگذاشتند حرف الهی را شما به توده مردم برسانید که بازگشت اینگونه از جهادهای ابتدایی هم به دفع از حق محرومین است «فاذا لقیتموهم» آنگاه «فاصبروا و علموا ان الجنة تحت ضلال السیوف» خب اما اینکه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ﴾ این ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ﴾ هم ناظر به همان ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ است خیلیها هستند که جزء باند همان مستکبریناند منتها شما نمیشناسید اینها را ﴿لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ شما که این کار را انجام بدهید آن گروهی که دشمن شما هستند مورد شناسایی شما نیستند ولی خدا آنها را میشناسد آنها هم با این ترهیب میشوند تخویف میشوند میترسند و بساطشان را جمع میکنند شما این کارتان را انجام بدهید در اینجا کلمه فقه یا معرفت بر ذات اقدس الهی اطلاق نشده نفرمود که لا تعرفونهم الله یعرفهم عنوان عارف فقیه و مانند آن گفتند در قرآن کریم بر ذات اقدس الهی اطلاق نشده عنوان عالم اطلاق شده با اینکه در آنگونه از موارد چون مورد مورد شخص و جزئی است معرفت مناسبتتر از علم است یعنی معذلک عنوان معرفت برای خدای سبحان اطلاق نشد ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
کفر کافر اگر روی رسوخ و لجاجت باشد چیزی او را درمان نمیکند او چون اهل برهان نیست
نقض مکرر گاهی به دنبال عهد مکرر است گاهی به دنبال همان عهد قبلی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ لِلْعالَمینَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ ٭ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ ٭ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾
کفر کافر اگر روی رسوخ و لجاجت باشد چیزی او را درمان نمیکند او چون اهل برهان نیست ناچار یا از راه تبشیر باید متعظ بشود یا از راه انذار و چون اثر انذار بیش از اثر تبشیر است لذا درباره عدهای از اینها فرمود: ﴿وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ قهراً درباره تبشیر به طریق اولی است سواء ان بشرتهم ام لم تبشرهم لا یؤمنون اثر انذار بیش از اثر تبشیر است لذا در قرآن کریم همان طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید در عین حالیکه انبیا (علیهم السلام) به تبشیر و انذار وصف شدند مبشرین و منذرند اما هرگز سمت آنها در تبشیر منحصر نشد چنین آیهای در قرآن نیست که ان انا الا مبشر یا ان انت الا مبشر و مانند آن اما ﴿إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذیرٌ﴾ ﴿أَنَا إِلاّ نَذیرٌ﴾ و مانند آن در قرآن هست پس اگر در سورهٴ مبارکهٴ یس و مانند آن آمده است ﴿وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾ این به طریق اولی دلالت دارد بر اینکه سواء علیهم ان بشرتهم ام لم تبشرهم لا یؤمنون چنین گروهی کسانیاند که نه تنها کفر ورزیدند بلکه بعداً هم بر کفرشان لجاجت دارند ﴿فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که الذین کفرو غیر از کافروناند الذین کفروا مشعر به این معناست که اینها سابقه ایمان داشتند بعد کفر ورزیدند یا زمینه ایمانشان فراهم بود ولی کفر ورزیدند اما کافرون چون اسم است و این سبق ایمان را یا زمینه را نمیرساند چون مورد آیه همان یهودیهای بنی قریظه و مانند آن بودند که قبلاً زمینه ایمانشان به اسلام فراهم شده بود زمینه ایمانشان به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فراهم شده بود زیرا در عهدین در تورات این حرفها را خواندند و ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ خصوصیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را کاملاً عارف شدند و آن حضرت را میشناختند همان طوری که اعضای خانواده خود را میشناختند که او شایسته رسالت است معذلک ایمان نیاوردند روی این جهت تعبیر به فعل کرد نه اسم فاعل نفرمود کافرون فرمود الذین کفرو این دو مطلب سوم اینکه اینکه فرمود: ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ این مِن هم میتواند برای تبعیض باشد برای اینکه از رهبران اینها شما تعهد گرفتید و هم اینکه دلالت داشته باشد بر اینکه با اینکه از ناحیه اینها التزامی هم آمده است و از ناحیه اینها امضا شده است منهم یعنی این تعهد از اینها صادر شده است معذلک اینها به تعهدشان عمل نمیکنند ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُم﴾ اگر میفرمود عاهدتهم یا عاهدوک این نکته را نمیرساند این کلمه مِن برای آن است که بفهماند با اینکه این امضا از خود اینهاست با اینکه تعهد از ناحیه اینهاست معذلک حرمت نمینهند به امضایشان در سورهٴ مبارکهٴ بقره هم مشابه این آیه قبلاً گذشت که اینها کسانیاند که هر بار تعهد بکنند باز نقض میکنند آیه 100 سورهٴ مبارکهٴ بقره این بود ﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ﴾ اینها هر بار تعهد بکنند نقض میکنند.
مطلب بعدی آن است که نقض مکرر گاهی به دنبال عهد مکرر است گاهی به دنبال همان عهد قبلی است گاهی اینها تعهد میکنند که تعدی نکنند اما هر از چند گاهی یا هر ماهی یا هر شش ماهی یک بار حمله میکنند این یک نحو نقض مکرر است یک وقت است که نه یک بار تعهد میکنند باز نقض میکنند بار دوم تعهد میکنند باز نقض میکنند و مانند آن نقض مکرر مستلزم عهد مکرر نیست مستلزم است که عهد باشد خواه عهد جدید خواه عهد قبلی نقض مستلزم وجود عهد است نه حدوث عهد پس اگر یک بار تعهد کردند که در طی این یک سال مثلاً کاری به مسلمانها نداشته باشند چند بار حمله بکنند میشود گفت که چند بار عهدشان را نقض کردند چه اینکه اگر بار اول عهد کردند عهدشان مربوط به همان ماه اول بود در همان ماه اول تعدی کردند ماه دوم هم عهد جدید بستند باز نقض کردند ماه سوم هم عهد جدید بستند باز نقض کردند این نقض میشود مکرر غرض آن است که تکرر نقض مستلزم وجود عهد است در ظرف نقض نه مستلزم حدوث عهد گاهی عهد قبلی هنوز موجود است از طرف صاحب عهد نقض نشد ولی اینها چند بار بر خلاف عهدشان عمل کردند پس اینکه فرمود: ﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این دو نحو میتواند مصداق داشته باشد یکی اینکه عهدهای مکرر به دنبالش نقضهای مکرر باشد یکی اینکه عهد واحد مستمر به دنبالش نقض مکرر باشد اصل وجود عهد مهم است نه حدوث عهد.
مطلب بعدی آن است که این جریان وفای به عهد خواه در مسایل اقتصادی و مانند آن باشد که آیه اول سورهٴ مبارکهٴ مائده میفهماند ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ خواه مربوط به مسایل نظامی باشد منتها این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ را در کتابهای فقهی در مسایل اقتصادی در مسایل بیع و امثال بیع مطرح کردند و اگر نظام اسلامی و سیاست اسلامی و مانند آن برنامهریزی تام داشته باشد این هم میتواند سرلوحه ادله آن آیاتی باشد که وفای به عهد نظامی هم واجب است اختصاصی به مسئله تعهدات مالی ندارد رعایت عهد آن چنان محترم است و بین مسلمین رسمیت داشت که یک تعهدی بین امویان و دولت روم برگزار شده بود معاویه با دولت روم تعهد عدم تعرض بسته است مثلاً تا شش ماه قبل از انقضای آن مدت لشکرکشی کرد به طرف مرز منتظر بود که این مدت پایان بپذیرد و حمله کند بعد دیدند یک کسی سواره از راه رسیده به این مردم میگوید وفاءٌ و لا قدر ما مسلمانیم تعهد سپردیم با این مسیحیها که تعرض نکنیم برای چه آمدی اینجا اینها دیدند که عمر ابن .. سواره آمده به مسلمانها بگوید که این کار خیانت است وفاءٌ و لا قدر بعد به معاویه گفتند که آخر آنها که تعارضی نکردند و هنوز پیمانمان یک مقداری مانده است شما لشکرکشی کردی به طرف مرز آمدی که وقتی زمان تمام شد حمله بکنی این چه کاری است این یک خیانت است فضای اسلامی این را قبول کرد با اینکه دولت به حسب ظاهر خودش مسلمان میدانست متعهد به چنین کاری نبود این معاویه با دین فروشی بالأخره تسامل کرد چه اینکه نمونههایش قبلاً گذشت لکن آنچه در فضای اسلامی بود و حاکم بر افکار مسلمانها بود همین بود که وفاءٌ و لا قدر ما تعهد سپردیم شما باید برگردید آن طوری که قرطبی در جامعه نقل میکند ظاهراً این لشکر منصرف شد و این عمرو ابن ... گفته بود که الله اکبر وفاءٌ و لا قدر ظاهراً آنها برگشتند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ﴾ اینها اهل تقوی نیستند گاهی محور تقوی را مشخص میکند که ﴿إِیّایَ فَارْهَبُونِ﴾ ﴿إِیّایَ فَاتَّقُونِ﴾ و مانند آن یا ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ و مانند آن که این تقوای عبادی است به مبدأ و معاد برمیگردد گاهی هم این تقوا تقوای مردمی است جنبه انسانی دارد ولو جنبه الهی نداشته باشد فرمود اینها از ننگ و عار هم تقوا ندارند حصر متعلق هم یدل علی العموم فرمود که بالأخره اینها که رعایت احکام الهی نمیکنند از آتش نمیپرهیزند از آن جنبه مردمی قضیه هم پروا ندارند که بالأخره پیش مردم عهدشکنی ننگ است اینها از این هم تقوی ندارند اینکه فرمود: ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ﴾ یعنی لا یتقون عاراً و لا نارا اینکه وجود مبارک حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) فرمود: «ان لم تکن دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرار فی دنیاکم» یعنی فاتقوا العار بالأخره حمله کردن یک حسابی یک کتابی یک جنبه مردمی باید داشته باشد شما که تعهد سپردید قطعنامه دارید و معاهده دارید چرا بر خلاف این قطعنامهتان عمل میکنید الآن مشکلی که مسلمانهای فلسطین با صهاینه دارند همین است که لا یتقون العار و لا النار پس ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ یک حساب است فتقوا العار هم یک حساب دیگر است فرمود اینها کسانیاند که از جنبه مردمی قضیه هم پروا ندارند آنگاه چون فضای آیه مشخص میشود سرّ این حکم غلیظ هم روشن خواهد شد وگرنه در سایر موارد شما ملاحظه میفرمایید این طور ذات اقدس الهی دستور غلظت نمیدهد درباره بعضیها که به هیچ وجه نه حاضرند جنبه الهی را رعایت کنند نه حاضرند جنبه مردمی را رعایت کنند هیچ کسی هم از شر اینها در امان نیست نسبت به اینها میفرماید که خون اینها باید زمین را ثخین کند غلیظ کند پر بشود زمین از خون اینها در بخشهای دیگری که از ثخن خون اینها سخن به میان میآید مثل اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال در آیات بعدی داریم که آیه 67 همین سوره انفال که به خواست خدا بعداً خواهد آمد میخوانیم ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ حق اسیرگیری را ندارید شما هیچ پیغمبری حق اسیرگیری ندارد ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ ثخین یعنی غلیظ اینقدر باید خون این ناپاکان ریخته بشود تا زمین از خون اینها غلیظ بشود خب طوری که متاع دنیا میخواهید ولی خداوند آخرت میخواهد برای اینکه این گروه به هیچ چیز احترام نمیگذارند نه به هیچ قطعنامهای نه به هیچ پیمانی نظیر آنچه که الآن مسلمانها در فلسطین مبتلا هستند آخر اگر قطعنامه است آن را رعایت نمیکنند اگر تعهد محلی است رعایت نمیکنند تعهد منطقهای است رعایت نمیکنند تعهد بین المللی است رعایت نمیکنند هیچ کدام از این سه عهد را رعایت نمیکنند بالأخره در قانون جنگل میگویند این حیوانها یک حساب و کتابی هم بالأخره با هم دارند دیگر اما آنها این طور هم نیستند لذا شر الدواباند درباره این گروه سخن از ثخن فی الارض است یک، سخن از ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ است دو، چرا در چنین فضایی میفرماید که اینها را تار و مار کن برای اینکه یک بار شما فریب اینها را خوردی مسئله جنگ است مسئله جان مردم است مال مردم است ناموس مردم است یک مسئله کوچکی که نیست یک بار با اینها تعهد سپردید اینها همین یهودیهای بنی قریظه بنا شد کاری با شما نداشته باشند علیه شما قیام نکنند شما هم کاری به اینها نداشته باشید با هم یک زندگی مسالمت آمیز در مدینه داشته باشید اینها علیه شما لشکرکشی کردند با مشرکین مکه هماهنگ شدند آنها را علیه شما شوراندند کمک مالی کردند جاسوسی کردند یک بار آسیب دیدید از دست اینها عدهای هم کشته دادید در این زمینه بار دیگر اگر بخواهید فریب اینها را بخورید اینکه دیگر ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ نشد این هم یک مطلب اینها بالأخره تشکیلاتشان باید برچیده بشود.
مطلب دیگر آن است که گاهی حجت محتمل باعث حجیت احتمال میشود آن احتمال را تقویت میکند مثلاً حالا اگر کسی یک آب نوشیدنی جلویش گذاشتند این پنج درصد احتمال میدهد که مثلاً این آب دست خورده باشد خب حالا اعتنا نمیکند به آن 95 درصدی که اطمینان دارد برابر او آبش را مینوشد اما اگر پنج درصد احتمال بدهد که سم در آن است این احتمال پنج درصد یا یک درصد این چون محتمل قوی است باعث میشود که احتمال را تقویت کند انسان مثل اینکه صد در صد مطمئن باشد که این آب آلوده است هرگز نمینوشد پس قوت محتمل به احتمال سرایت میکند این احتمال را حجت میکند در مسایل شخصی و عادی اگر یک کسی خوف خیانت داشته باشد یعنی تعهد کرده است که کسی از یک کاسبی یک کالایی بخرد این هم تعهد است دیگر عقد بیع یک نوع تعهدی است حالا احتمال میدهد که این کاسب یک مقداری خلاف کرده باشد این چنین نیست که بساط بیع و عقد را آدم به هم بزند و بشوراند این طور نیست حالا تحمل میکند شاید هم نکرده باشد ولی اگر احتمال بدهد بالأخره یک ماری یک عقربی کنار لباس آدم عبور میکند ولو پنج درصد یا دو درصد یا یک درصد احتمال بدهد چون آن محتمل قوی است به این احتمال سرایت میکند و این احتمال را حجت میکند فرمود شما اگر چنانچه هراسناکید که آنها خیانت بکنند در مسایل عادی شاید صرف خوف سبب اقدام به نبذ عهد نباشد همان طوری که سبب نقض عهد نیست سبب نبذ عهد هم نخواهد شد اما وقتی محتمل قوی بود این احتمال را تقویت میکند گاهی سبب تجویز نبذ عهد گاهی هم بالاتر سبب تجویز نقض عهد میشود اینجا در محدوده نبذ عهد است فرمود حالا شما الآن حمله نکنید لکن اعلام بکنید که دیگر ما به شما تعهدی نداریم ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ این دیگری اختصاصی به این گروه ندارد این من قومٍ مطلق است خواه افرادی از قبیل الذین کفرو باشد که ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ یا نه گروه دیگر باشند ولی همین که هراسناکید قوت محتمل به این احتمال سرایت میکند و این احتمال را حجت میکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر اول نبذ است بعد نقض این چون در مورد ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ نیست دارد من قومٍ است هر که باشد شامل افراد عادی هم میشود بنابراین این منافات ندارد که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحمة للعالمین باشد ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً﴾ باشد اما در چنین فضایی مأمور باشد به یثخن فی الارض یا مأمور باشد به ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ چون او رحمت است برای امت اسلامی نه رحمت برای گروه خاص رحمت برای امت اسلامی بالأخره ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ را به همراه دارد و درمان کردن اینگونه از افرادی که ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ دارد در بحثهای بعدی هم برهان این مسئله خواهد آمد فرمود اینها کسانیاند که سوگندشان را معتبر نمیشمارند در سورهٴ مبارکهٴ توبه هم مشابه این مضمون هست که اینها به هیچ تعهدی عمل نمیکنند آیه 12 سورهٴ مبارکهٴ توبه این است که ﴿وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ که این از آن غرر آیات الهی است این یک آیهای نیست که یک بار دو بار صد بار یا هزار بار این را بحث بکند این یک بحث روز است فرمود که این رهبران کفر را باید از بین برد نه برای اینکه کافرند خب خیلیها هستند که در عالم کافرند بالأخره یک وقتی هم مومن میشوند بسیاری از کفار در پناه دولت اسلامی زندگی مستأمنانه دارند اما ائمه کفر را نه چون لا ایمان لهم با اینها بجنگید بلکه ﴿لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ اگر کسی اَیمان نداشت یعنی قطعنامه سوگند تعهد پروتکل هیچ چیز برای معتبر نبود آخر شما چگونه میتوانید با او زندگی کنید اینکه فلسطینیهای بیچاره روز روشنشان شب تار است سرّش همین است دیگر این ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ همین است فرمود که آخر شما چگونه میخواهید زندگی کنید بالأخره جنگل هم باشد یک قانونی دارد حالا اگر کسی اهل ایمان نبود خب نبود برهان قرآن این نیست که چون اینها ایمان ندارند با اینها بجنگید این همه کفار در عالم هستند که زندگی مسالمت آمیز دارند در زمان پیغمبر هم بودند در زمان حضرت امیر هم بودند زمان حضرت حجت هم هستند منتها اینها به عنوان اقلیتهای دینی محترمانه در دولت اسلامی زندگی میکنند جزیه میدهند این طور نیست که یهودیها در زمان ظهور حضرت ولی عصر (ارواحناه فداه) مسلمان بشوند البته یک عدهای مسلمان میشوند روز ظهور مطلق آن قیامت است و زمان ظهور حضرت ولی عصر (ارواحناه فداه) اینها جزء اشراط الساعه است جزء روزهایی است که احکام قیامت یکی پس از دیگری ظهور میکند وگرنه هم یهودی هست هم مسیحی هست به دلیل اینکه در آیات سورهٴ مبارکهٴ مائده قبلاً گذشت فرمود که ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ این دو آیه درباره اهل کتاب در سورهٴ مبارکهٴ مائده بود یعنی تا روز قیامت اینها هستند منتها کینه و اختلاف و اینها را دارند این نشانه آن است که تا روز قیامت یهودیت هست بالأخره مسیحیت هست حضرت هم که ظهور کرده اینها تحت حکومت اسلامی درمیآیند جزیه میدهند خب با اینها هم میشود کاملاً زندگی کرد بنا بر این نیست که انسان تفتیش عقیده کند و به زور به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ﴾ این که حالا به دین آباء و اجدادش انس گرفته تو هر معجزهای بیاوری باور نمیکنند این چنین نیست که حالا شما معجزه بیاوری شق القمر بکنی نه آن هم تازه میگوید از برکات مسیح است اگر هم چهار تا خیر ببیند میگوید از برکات موسای کلیم است خب قرآن هیچ استدلال نکرده اینها چون کافرند با اینها بجنگید اما در آن فریضه که بعد به خواست خدا خواهیم آمد و جزء جوامع الکلم اسلامی است این است که ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ اینها هیچ سوگندی هیچ قطعنامهای هیچ امضایی هیچ تفاهمی هیچ موافقتی را محترم نمیشمارند آن وقت چگونه با این شما میتوانید زندگی کنید نمونههایش را هم الآن شما میبینید پس اگر وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ ﴿کَافَّةً لِلنّاسِ﴾ ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾ ﴿رئوفٌ بعباده﴾ همه این اوصاف رحمت را ذات اقدس الهی برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر میکند برای این است که بالأخره حالا اگر یک پسری به غده سرطانی مبتلا شد پدر بالأخره او را جراحی میکند یا نه با اینکه خیلی نسبت به فرزندش مهربان است مهربانی نسبت به شخص معین یا قبیله معین یا نژاد خاص که نیست مهربان نسبت به امت اسلامی بلکه جوامع بشری است حالا اگر یک غده سرطانی پیدا شد که به هیچ وجه به امضای خود احترام نمیکند چارهای جزء ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ نیست یعنی بساطشان را تشکیلاتشان را منهدم کنید اگر بنا بود صبر بکنید بار اول صبر کردید اگر فریب خوردن خوب است خب یک بار خوردید دیگر آدم رایگان که کشته نمیدهد که بار دیگر این کار را نکنید این لعلهم مال آن پشتوانهها است وگرنه اگر کسی کشته شده که متذکر نمیشود که پشتیبان آنها یک بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد در جریان جنگ جمل ظاهراً وقتی پرچم را به دست پسرش ابن حنفیه دارد فرمود: «اربع ببصرک اقصی القوم» تو ببین اینها تا کجا صف کشیدند یک دستور نظامی میدهد یک دستور سیاسی دستور نظامی این است که حالا شما چکار دارید در جبهه چند نفرند همه که به جنگ تو نیامدند که تو هم که با همه نمیجنگی تو با همین سرباز روبرویت میجنگی لذا نترس این یک، یکی کم هوش سیاسی به او میدهد میفرماید که بدان عقبه این لشکر تا شام وصل است همین اطراف کوفه را نگاه نکن «اربع ببصرک اقصی القوم» خب اینجا هم بالأخره دستور از کجا میآید «اربع ببصرک اقصی القوم» این اتاق جنگ این اتاق فرمان حالا یا آمریکا است یا تلاویو فرمود این از آنجا صدا میآید بنابراین ﴿لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اینها را از بین ببر تا آنها متذکر بشوند این هم از مواردی است که با آن لازم قضیه اکتفا کرده است تذکر به معنای اتعاظ است در این گونه از موارد چون لازم معنی تذکر این است به یاد آوردن که اثری ندارد که به یاد بیاورند یعنی به لازمه آن تعهد یا لازمه این حادثه که اتعاظ است اینها متنعم بشوند خب اینکه فرمود: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ که رعایت عدل حتی نسبت به اینها هم واجب است چون عدل هم از احکام بین المللی اسلام است عدل نسبت به حیوانات هم واجب است این طور نیست که انسان نسبت به حیوان بتواند ظلم بکند که رعایت عدل نسبت به حیوان نسبت به کافر همه واجب است شما بالأخره این عهد را نبذ بکنید اول بگویید ما با شما قرارداد نداریم فسخ بکنید بعد حالا اگر خواستید نقض بکنید دیگر امر ابتدایی است دیگر عهدی نیست تا نقض بکنید اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ که اشاره شد هر دو گروه را شامل میشود چه شما چه آنها بالأخره خائن محبوب خدا نیست اما ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ شاید منحصراً نخواهد بگوید که اینها نمیتوانند خدا را عاجز کنند این یک تقویت ضمنی هم هست نسبت به حوزه اسلامی که اینها نمیتوانند مسلمانها را عاجز کنند مسلمانها با داشتن ستاد اسلامی و الهی عاجز نخواهد شد ﴿إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ الله و لا یعجزون المسلمین اینجا هم حذف متعلق دلیل بر عموم است آنجاهایی که دارد که ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ و مانند آن این معنایش این است که آنها نمیتوانند جلوی قدرت ما را بگیرند یا از قدرت ما جلو بزنند اما در این گونه از موارد که دارد ﴿إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ شاید اطلاق داشته باشد که انهم لا یعجزون الاسلام و للمسلمین پس اگر خطوط کلی اسلام را انسان بسنجد بله رحمت غالب است سبقت رحمته غضبه هم همین است و مانند آن دعاهای پیغمبر اسلام هم همین طور بود از پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «یا ایها الناس لا تمنوا لقاء العدو وصل الله العافیه فاذا لقیتموهم فاصبروا و عملوا الجنة تحت ضلال السیوف» فرمود شما آرزوی این را نکنید که با دشمنان در جبهه درگیر بشوید جنگ یک چیز مطلوب بالذاتی نیست جنگ بر جامعه تحمیل میشود نه مطلوب بالعرض است هرگز تمنی نکنید که ابتدائاً شما حمله کنید جنگی شروع بشود و مانند آن و همیشه از خدا عافیت بخواهید برای عموم انسانها اما اگر یک جنگی بر شما تحمیل شده است ولو از راه اینکه ائمه کفر نگذاشتند حرف الهی را شما به توده مردم برسانید که بازگشت اینگونه از جهادهای ابتدایی هم به دفع از حق محرومین است «فاذا لقیتموهم» آنگاه «فاصبروا و علموا ان الجنة تحت ضلال السیوف» خب اما اینکه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ﴾ این ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ﴾ هم ناظر به همان ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ است خیلیها هستند که جزء باند همان مستکبریناند منتها شما نمیشناسید اینها را ﴿لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ شما که این کار را انجام بدهید آن گروهی که دشمن شما هستند مورد شناسایی شما نیستند ولی خدا آنها را میشناسد آنها هم با این ترهیب میشوند تخویف میشوند میترسند و بساطشان را جمع میکنند شما این کارتان را انجام بدهید در اینجا کلمه فقه یا معرفت بر ذات اقدس الهی اطلاق نشده نفرمود که لا تعرفونهم الله یعرفهم عنوان عارف فقیه و مانند آن گفتند در قرآن کریم بر ذات اقدس الهی اطلاق نشده عنوان عالم اطلاق شده با اینکه در آنگونه از موارد چون مورد مورد شخص و جزئی است معرفت مناسبتتر از علم است یعنی معذلک عنوان معرفت برای خدای سبحان اطلاق نشد ﴿وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است