- 141
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 62 تا 66 سوره انفال _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 66 سوره انفال _ بخش اول":
وحی الهی چیزی به جامعه بشری یاد میدهد که آنها نه تنها نمیدانند بلکه نمیتوانند یاد بگیرند
قدرت ذات اقدس الهی بیکران است و به هر ممکنی تعلق میگیرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ ٭ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ ٭ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ٭ اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾
در نوبت دیروز دو تا شبهه مطرح شده بود یکی ناظر این بود که اینکه در قرآن کریم آمده است ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ و مانند آن که معنایش این است وحی الهی چیزی به جامعه بشری یاد میدهد که آنها نه تنها نمیدانند بلکه نمیتوانند یاد بگیرند شبهه این بود که ممکن است مجموعه علوم گذشته و حال و آینده آن قدر زیاد باشند که بشر با این مجموعه علوم به آنچه را که فکر میشد دسترسی ندارد دسترسی داشته باشد که پاسخاش این بود که بسیاری از امور مربوط به جهان غیب است خواه غیب گذشته خواه غیب آینده و مانند آن و هرگز بشر عادی بدون راهنمایی وحی گذشته و آینده و اسرار معاد و اسرار برزخ اسرار بهشت و جهنم اسرار حساب و صراط و تطایر کتاب و امثال ذلک راه ندارد که بحثاش گذشت.
شبهه دوم این بود که ما چه دلیل داریم که قرآن وحی ناب است و عین همان چیزی است که از طرف ذات اقدس الهی نازل شده است زیرا گرچه خدای سبحان وحی ناب نازل میکند ولی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که بشر است به اندازه استعدادهای قبلی و پیش فرضهای قبلی و دانشهای قبلی و سنت و سیرتهای قومی قبلی بالأخره با علوم بشری مجهز بود و اینها را دریافت کرد پس آن وحی ناب نصیب ما نشده
پاسخ این شبهه هم این بود که ما وقتی به برهان نبوت مراجعه میکنیم انتظار بشر از این را تبیین میکند انتظار در طلیعه امر به معنی احتیاج است و بعد از آمدن بحث به معنای توقف بشر که انتظاری از دین دارد یعنی چه حاجتی به دین دارد وقتی دین آمد معنای اینکه بشر چه انتظاری از دین دارد یعنی چه توقعی از دین دارد دین برای او چه میکند معنای احتیاج جامعه انسانی به دین معنای توقع بشر از دین نازل شده را باید خود همان برهان تأمین بکند نه توقع تبلیغی یک وقت است که زمام سخن را به دست تبلیغ میدهیم برخیها ممکن است دوست نادان یا دشمن دانا باشند سطح توقع را برگردانند ما معنای انتظار بشر از دین یعنی احتیاج جامعه به دین و معنای انتظار بشر از دین یعنی توقع جامعه از دین آمده را با دست خود برهان بدهیم برهان نبوت و رسالت این محدوده حاجت را مشخص میکند مرز توقع را هم مشخص میکند ما احتیاج داریم به چیزی که هم براهین عقلی ما را تأیید کند مخالف عقل نباشد و هم چیزهایی که عقل نمیفهمد و به آنها علاقمند است برای عقل و جامعه سودمند است هدایت کند بشر به آن وحی ناب به آن صراط مستقیم حقیقی نیازمند نه مخلوط و مشهور برهان میگوید بشر مسافر است و مرگ به معنای عدم نیست بلکه به معنی هجرت و میلاد جدید است و جهان ابد سفر میکند و برای جهان ابد هم بدون وحی و نبوت ممکن نیست کسی باید باشد که راه را نشان بدهد توشه را نشان بدهد مرکب را نشان بدهد مقصد را نشان بدهد و اینها به وسیله وحی است ما به آن وحی ناب محتاجیم این یک مطلب وحی ناب هم که مشروب و مخلوط نبود باشد یک درکه از وجوه خاص که در جهان ممکن الوجود است این دو مطلب انسان کامل هم در اثر تجرد روح و تجرد نفس میتواند به آن مرحله برسد این محال نیست گرچه سخت است قدرت ذات اقدس الهی هم بیکران است هیچ چیزی قدرت خدا را عاجز نمیکند این چهار اصل طبق این اصولی چهارگانه و مانند آن ما یک نیاز ما به وحی اینها اصل وحی ما هم ممکن است نظیر اینکه درخت به آب سالم احتیاج دارد و آب سالم هم ممکن الوجود است ممتنع الوجود نیست امتساس و مکیدن درخت از آب سالم هم ممکن است قدر خدا هم نامتناهی است دیگر صحیح نیست که خداوند درخت را محتاج به آب بیافریند و آب خلق نکند این با حکمت سازگار نیست با نظام احسن سازگار نیست یا درخت را خلق بکند آب را خلق بکند ولی دسترسی درخت به آب ممکن نباشد این هم با حکمت خدا سازگار نیست یا همه اینها ممکن باشد ولی خدا قدرت نداشته باشد آب آمده را به درخت برساند این هم ممکن نیست فرض ندارد اگر جامعه تشنه وحی ناب است اگر وحی ناب ممکن الوجود است اگر نیل انسانهای منزه مقدس مثل انبیاء و اولیا (علیهم السّلام) در وحی ناب ممکن الوجود است قدرت ذات اقدس الهی هم که بیکران است و به هر ممکنی تعلق میگیرد اینها براهین عقلی است اینها آن سرفصلها است جریان ادله نقلی هم همینها را تأیید میکند یعنی قرآن کریم میفرماید به اینکه هیچ راهی برای سعادت بشر بدون وحی نیست عقل در عین حال که لازم است کافی نیست و رسیدن انسان کامل به وحی هم در مقاطع سهگانه میسر است یعنی انسان به جایی برسد که وحی ناب را من لدی الله تلقی کند ﴿وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾ آنجا دیگر جای مشوب بودن و مخلوط بودن نیست در علم لدنی بعد هم وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از لدن به وحی الهی این وحی ناب علوم ناب را تلقی کرده است در آن قلب مطهرش چون امین وحی است بدون کم و زیاد حفظ نمیکند که فرمود ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾ وقتی هم که آن وحی تلقی کرده وحی ناب را تلقی کرد و همان وحی ناب را به عنوان امین وحی الله بدون کم و زیاد حفظ کرد و نگه داشت در هنگام املاء کردن که کاتبان وحی بنویسند در هنگام قرائت ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِ﴾ این منطقه لب این لبان مطهر هم که معصوم است که ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾ پس هم در مقام تلقی هم در مقام حفظ هم در مقام اظهار و اعلام و اعلان و ابلاغ و تعلیم و امثال ذلک معصوم و مصون است این سه طایفه از آیات آن اصول چهارگانه هیچ چیز نیست تأیید میکنند.
بنابراین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در برابر وحی الهی و لوح محفوظ یا اسرار الهی که تلقی میکند نظیر یک فقیه یا اصولی نیست که از احادیث بخواهد چیزی را برداشت کند تا کسی بگوید این فقیه برداشت خودش را گفته آن پیش فرضها و علوم بشری قبلی او کمک کرده در نحوه تلقی او از این کتاب و سنت حساب انبیاء و اولیاء با افراد عادی فرق میکند لذا اینها غالباً مخصوصاً پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امی درس نخوانده است که اصول و قواعد پیش فرضها و دانشهای عادی داشته باشد از جایی گرفته باشد این چنین نیست خب اینها پاسخ اجمالی آن دو تا شبهه.
اما در جریان آیات محل بحث فرمود ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ﴾ خدعه شخص پیغمبر نیست منظور اینها این است به همه اسلام و مسلمین و رهبر اسلامی و امت مسلمانها و امت اسلامی است و چون وجود مبارک پیغمبر دریافت کننده وحی است و رهبر مسلمین است (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرآن او را خطاب کرده فرمود خداوند او را مخاطب قرار داده فرمود ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ﴾ در جریان حسب گرچه ممکن است در بعضی از ادعیه کلمه کفایت و بعضی از ائمه (علیهم السّلام) اسناد داده بشود نظیر دعاهای فرج «الهی عظم البلاء و برح الخفاء و القطع الرجاء و ضاقت الارض و منعت السماء و انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخاء» بعد در پایان گفته میشود «اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران» البته باید در این بحثها یک مقداری زحمت کشیده بشود سند این ادعیه مشخص بشود شما چون میدانید در بحثهای فقهی که معلوم میشود فروع دین است ما هم ناچاریم بالأخره به روایت معتبر توسل بکنیم این بحثهای اعتقادی بحثهای کلامی بحثهایی که به نوبت و امامت و ولایت برمیگردد اینها بحثهای اصولی است یعنی به اصول دین بر میگردد یا به اصول مذهب در آنها حتماً اگر تازه روایت حجت باشد آن روایت صحیح بر فرض هم که حجت نیست اگر باشد عبارت صحیح است در فقه روایت صحیح حجت است اما در اصول اعتقادی خبر واحد حجت نیست بر فرض هم باشد بالأخره باید در حد فقه باشد یک اصول دین را که نمیشود فروع دین نازلتر کرد که ادعیه هم باید این چنین باشد حالا با صرف نظر از حدیث در همین حدیث دعای شریف صدرش توحید است این دو جملههایی که بر دو جمله آمده محفوف به قرینه صدر است در صدر آمده که «انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخا» بعد هم حالا متوسل شده به ائمه (علیهم السّلام) خب آن جملههایی که در صدر آمده همهاش مفید توحید و حصر است دیگر تقدیم علیک تقدیم الیک همهاش مفید حصر است «الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخا» بعد بگوییم «اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی و انکما کافیان» چه اینکه در زیارت جامعه همینطور است در زیارت امام هشتم (سلام الله علیه) همینطور است اگر در زیارت جامعه بگوییم «بکم فتح الله بکم یختم» و مانند قابلیاند نه مبدأ فاعلی بعد در بسیاری از بخشهای همان زیارت جامعه دارد که تویی که دیگر همه کارها را انجام میدهی در دعای بعد از زیارت امام رضا (سلام الله علیه) آنجا هم همین تعبیرات را دارد «سبحان من لا یخلق الخلق الا هو سبحان من لا یرزق الرزق الا هو سبحان من لا یغفر الذنوب الا هو سبحان» تمام این جملههایی که در دعاهای بعد از زیارت هست مفید حصر است مفید توحید است معلوم میشود که آن جملهها را اگر ما درباره انبیاء و اولیاء بگوییم به عنوان اینکه اینها مظاهر این اسمای الهیاند باید مظهر باشد آیت باشد نه تنها اشکالی ندارد بلکه حتماً این چنین است که آیات الهیاند آیات رزق اند آیاتی که حقاند آیات کفایتاند آیات عنایتاند و مانند آن آیات شفاء هستند خب اگر چنانچه یک موجودی در یک آینهای ظهور کرد حالا اگر ما عکس آفتاب را در آینه دیدیم بالأخره به ما نور میدهد شفافیت میدهد حرارت میدهد اما در خود آینه چیزی نیست این نوری که در آسمان است این به ما نشان میدهد اگر اینها آیاتاند چه اینکه هستند اگر مظاهر الهیاند چه اینکه هستند در حقیقت همان ذات اقدس الهی را دارند به ما نشان میدهند بنابراین اگر در بعضی از زیارتها در بعضی از ادعیه یک سلسله اوصافی به این ذوات مقدسه اسناد داده شد بعد در همان دعا همان زیارت شواهد توحیدیاش هم هست نظیر همان بحثهای قرآنی که قرآن کریم عزت را در به خدا و پیغمبر اسناد میدهد که ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ آن موقع در آیه دیگر فرمود که ﴿فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾ در قوه همین طور است در عزت همین طور است در رزق همین طور است در حفظ همین طور است او ﴿خَیْرٌ حافِظًا﴾ است ﴿خَیْرُ الْفاتِحینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ است اما ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ همین قرآنی که دارد خدا ﴿خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ است همین قرآن دارد که ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ حصر است معلوم میشود دیگران مظاهر ایناند نه اینکه باز در ثبوت باشند یا آنها دارند منتها محدود ولی خدا دارد و نامحدود این چنین نیست اگر اینها سراسر جهان مرایای الهیاند و مجاری الهیاند یعنی اینها مرآت آن ذات اقدس الهی هستند آن را نشان میدهند یک چیز خوبی است و هیچ منافاتی هم با توحید ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: باید وارد بشود اما ظاهر این تعلیل آن توحید است که فرمود ﴿فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: حسب ندارد آنجا کفایت دارد حسب ندارد اما صدر همان دعای دارد حصر کرده دیگر فرمود «انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخاء بعد حالا اکفیانی و انکما کافیان» اگر در صدر حسب شده است معلوم میشود زید به عنوان مظهر و آیت است دیگر خب فرمود ﴿فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: باید وارد بشود اگر وارد شد که از مظاهر حسب که وارد نشد به عنوان حسب عنوان کفایت باز در دعای فرج نسبت به ذات مقدس اهل بیت (علیهم السّلام) وارد شده است حالا نسبت به مؤمنین وارد بشود با قرینه میشود توجیه کرد آنجا هم که وارد شده است کفایت است این دعای تعقیبات نماز صبح که بعد از نماز صبح خوانده میشود آن هم مفید حصر حسب بودن در خدا است «حسبی من هو حسبی من لم یزل حسبی حسبی من کان لم یزل حسبی حسبی الله رب العالمین» تمام این درجات حسب را در این دعای تعقیب نماز صبح به ذات اقدس الهی اسناد داده شده است در آیات دیگری از قرآن کریم هم کلمه حسب منحصراً به ذات اقدس الهی اسناد داده شده است که او حسب است و همه چیز را او کفایت میکند اگر فرمود ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ که در آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ زمر است در آیه 38 هم فرمود ﴿قُلْ حَسْبِیَ اللّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾ موارد دیگر هم باز ذات اقدس اله حسب را منحصراً به خودش اسناد میدهد مثل آیه 129 سورهٴ مبارکهٴ توبه ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا﴾ حالا اگر مؤمنین نخواستند با تو همکاری کنند چون قبلاش دارد که ﴿لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ ٭ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ نساء ظاهراً قبلاً گذشت که ﴿لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ فرمود حالا اگر کسی تو را یاری نکرد تو که امام نیستی که بگویی من در حال تقیهام تو پیغمبری پیغمبر که تقیه ندارد آن تقیه مال امام است من دونه تو از اظهار حق که نمیتوانی تقیه کنی حالا اگر کسی تو را یاری نکرد تو تنها شدی باید دست برداری از این حرفها ﴿لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ چرا؟ چون حسب تو خدای تو است در این آیه 129 سورهٴ مبارکهٴ توبه فرمود من هم تو را یاری نکردم رها کردم ﴿فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ﴾ پس اگر در جایی عنوان کفایت یا حسب شده باید وارد بشود اولاً با سند معتبر وقتی هم که وارد شد البته معنی مظهر و آیت خواهد بود.
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود خداوند بین دلهای آنها الفت ایجاد کرد و تو اگر جمیع ذخایر زمینی را مصرف بکنی بخواهی دلهای آنها را تألیف بکنی مقدور تو نیست آیا این منافات ندارد با آیه سورهٴ مبارکهٴ توبه که یکی از مصارف هشتگانه زکات ﴿وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ آیه 60 سوره توبه این است ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾ آنجا تألیف قلوب را به وسیله پرداخت سهم از سهام هشتگانه زکات بازگو فرمود.
پرسش: ...
پاسخ: چون وجود مبارک حضرت امیر یا ائمه (علیهم السّلام) میتوانند احکام را نگویند روی تقیه و حفظ دماء مسلمین اما این برنامه که برای پیغمبر نیست پیغمبر که تقیه ندارد منتها حکم آنها حکومت تشکیل نمیدهد تواناش در مکه نداشت اما تقیه بکند نگوید این چنین نیست یا خلاف بگوید مثلاً ما درباره ائمه (علیهم السّلام) داریم دستور وضو میدهند این طوری فتوای تقییهای میدهند یک فتوا به تقیه میدهند دو فتوای به تقیه آسان است و وظیفه مکلف را مشخص میکند و حجت هم هست چون واقعه ثانوی اما فتوا تقیهای بدهند یعنی تقیتاً حکم الله را نگویند و خلاف بگویند این که درباره پیغمبر نیست.
در آیه 60 سورهٴ مبارکهٴ توبه تألیف قلوب به وسیله این مال تبیین نشد تا با بحث قبلی منافات داشته باشد فرمود به اینکه صدقات مصارف هشتگانه دارد یکی از مصارف هشتگانه گروهیاند که دلهای آنها تألیف میشود به وسیله صدقه اما که مؤلف است توی پیغمبر مؤلفی خود این مال مؤلف است یا اینها ابزارند فاعل حقیقی یک الفت خدا است که دلهای کفار را به طرف تو نرم میکند که دیگر نه تنها علیه تو قیام نکنند بلکه به سوی تو سخن بگویند اگر در آن آیه آمده باشد که تو تألیف میکنی یا دیگران الفت ایجاد میکنند شاید زمینه تعارض ابتدایی به آیه محل بحث را فراهم بکنند اما به صورت اسم مفعول آمده که دلهای آنها تألیف میشود یعنی شما این صدقات را که به آنها بدهید ما دلهای آنها را به طرف شما نرم میکنیم او است که بالأخره مقلب القلوب است خب اینکه فرمود ﴿ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا﴾ چون کار دشواری است صدرش با لو اشاره کرد که لو برای امتناع است این کار عقلاً محال نیست اصل ولی عادتاً محال است که همه ذخایر زمین در اختیار یک نفر باشد و همه آنها را هم به یک کفار اهل خاص بدهد.
مسئله عزیز و حکیم بودن به جای رئوف و رحیم بودن برای دو تناسب است یکی اینکه تناسب قبلی بازگو شد که اگر آنها بخواهند نیرنگ کنند خدعهای علیه نظام اسلامی به پا کنند خدای عزیز خدعه آنها را به خود آنها برمیگرداند تناسب دوم آن است که این تألیف قلوب کاری است که مقدور هیچ کس نیست وقتی مقدور تو نبود مقدور دیگران هم نیست تنها مقدور عزیز و حکیم است آن کسی که مقلوب کسی نخواهد شد نفوذ ناپذیر است و حکیمانه کار میکند او توانای این کار است لذا نفرمود «و لکن الله الف بینهم ان الله رئوف رحیم» اینجا جای عزت و حکمت است برای اینکه کاری به آن صلابت که مقدور تو نیست مقدور دیگران هم نیست از هیچ وسیله مادی هم ساخته نیست مقدور خدا هست ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ تحریض همان تشویق ترقیب تحریص شبیه حرض همان حرص است که اینها را با ولع و اشتیاق به قتال دعوت کن این قتال هم با الف و لام ذکر شده است که معهود است یعنی نبرد با همه بیگانگانی که مزاحم اسلام و مسلمیناند این جملهای که به صورت شرط بیان شده ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ﴾ این در حقیقت یک امر تحصیلی است نه حصولی یعنی این طور باشید اگر شما ده نفرید در برابر صد نفر بایستید اگر بیست نفرید در برابر دویست نفر بایستید و اگر صد نفرید در برابر هزار نفر بایستید اگر چنانچه بیست نفرید در برابر دویست نفر بایستید و اگر صد نفرید در برابر هزار نفر بایستید این به صورت شرط محض نیست در حقیقت امر به این کار است و برای اینکه ثابت کند به اینکه گاهی ممکن است در رقم کم آدم بتواند مقاومت کند ولی در رقم زیاد مقاومت دشوار باشد فرمود نه این چنین نیست کم و زیاد فرق ندارد اگر شما بیست نفر بودید آنها دویست نفر فرار نکنید بجنگید اگر شما صد نفر بودید آنها هزار نفر فرار نکنید و بجنگید این هم همین طور است چه اینکه در بخشهای بعدی هم فرمود اگر شما هزار نفرید آنها دو هزار نفر حالا که ما تخفیف دادیم هر کدام در برابر با دو نفر باید بجنگند قبلاً یک نفر در برابر ده نفر بود الآن یک نفر در برابر دو نفر هست رقم اگر زیاد شد شما هزار نفر بودید آنها دو هزار نفر باز هم مقاومت کنید فرق نمیکند بین مئه و الف عشره و عشرین قبلاً یک نفر در برابر ده نفر باید مقاومت میکرد الآن یک نفر در برابر دو نفر حالا علتاش هم در آیه بعد ذکر میشود این بخش از آیات مقید اطلاق یا مخصص عموم آیاتیاند که فرار از ظهر را تحریم میکند سواد که عند القتال را واجب میکند و مانند آن قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 16 فرار از ظهر را تحریم کرده بود فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ ٭ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ این آیه 15 و 16 سوره انفال فرار از ظهر در سپاه انبوه را تحریم کرده بود چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال که بحثاش قبلاً گذشت در آیه 45 ثبات و پایداری را واجب کرد فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ اطلاق این آیات شامل میشود یک نفر در برابر دو نفر سه نفر ده برابر بلکه بیشتر آیات محل بحث امروز به منزله تقیید اطلاقات آن دو تا طایفه از آیات است آنجا که فرمود ﴿إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ مشخص کرده که اگر آنها ده برابر شما هستند پایداری کنید اما اگر بیش از ده برابر بودند پایداری بر شما واجب نیست یک وقتی آنها حمله میکنند شما میخواهید دفاع بکنید آن که دیگر رقم ریاضی در آن مطرح نیست تا زندهای و نفس میکشی نگاه میکنی ولو صد نفر بودند شما یک نفر آن یک بحث دیگری است یک وقت نه جنگ رسمی است و اعلام قبلی است و مانند آن اگر جمعیت آنها ده برابر شما است به این نبرد ادامه بدهید بیشتر شد نه در جریان جنگ بدر مخالفین تقریباً سه برابر مسلمین بودند آنها هزار نفر بودند مسلمانها سیصد و اندی بودند یک نفر در برابر سه نفر مقاومت میکرد اما حالا یک جنگی اتفاق افتاده باشد که مشرکین ده برابر مسلمین باشند قرآن تعرضی در این جهت ندارد خب پس این دو تا آیه مقید اطلاقات آن دو طایفهاند.
پرسش: ...
پاسخ: فرار از ضعف و حرام نیست دیگر برابر او در کتاب فقهی هم فتوا میدهند بسیار خب فرار از ظهر تقبیح شده است فرار از ظهر فرار از میدان جنگ از گناهان کبیره است در فقه هم به همین این آیات استشهاد شده است گفتند فرار از ظهر در صورتی که دشمن سه برابر یا چهار برابر باشد جایز است اما اگر دو برابر باشد فرار از جنگ جایز نیست دفاع حدی ندارد خب فرمود ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ یعنی اگر شما ده نفرید صبر کنید نه اگر صبر نصیبتان شد این شرط را باید تحصیل باید بکنید اینها جز تحصیلی است نه حصولی ﴿وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا﴾ دیگر نفرمود الفا منهم یا من المهاجمین فرمود ﴿أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ اسم ظاهر آورد برای اینکه وصف این گروه را به صورت شفاف بیان کند فرمود ﴿أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ اینها چیزی نمیفهمند نه اینها در میدان جنگ چیزی نمیفهمند تا شما بگویید این مهاجم گروه نفهمیاند اینها چون کافرند اگر مهاجم هم نباشند نمیفهمند برای کسی که اصل و فرع را فراموش کرده نمیداند از کجا آمده به کجا میرود که او را آفریده با که باید رابطه داشته باشد چه فقهی دارد ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یک وقت است شما میگویید من با فلان شخص بحث کردم و او را فقیه نیافتم یک خوش فهم خوش استعداد نیافتم یعنی در آن مناظره در مباحثه در آن گفتگو یک وقت است میگویید نه در طول این تجارب چند ساله یک شخص نفهمی است اینجا میگویید شخص آنجا که میگویید فما وجدته فقیها یعنی در آن بحث ایشان صاحب نظر نبود حالا ممکن است در جای دیگر صاحب نظر باشد اما وقتی در طی سالیان متمادی با کسی رابطه داشته باشید نمیگویید که و ما وجدته فقیها میگویید این آدم نفهمی است ﴿مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ این غیر از آن است که ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ اصلاً اینها گروه نفهمیاند برای کسی که آن کرامت انسانی را خلافت انسانی فراموشاش شده و کل جهان را ملعبه میداند و خیال میکند با مردن خاک میشود و نابود میشود و دیگر هیچ خب دیگر این چیزی نمیفهمد اصلاً چون اصل توحید فراموششان شده است از آن جهت نفهمید در جریان حضرت امیر (سلام الله علیه) اینجا نقل کردهاند که وجود مبارک حضرت امیر عرض کرد خدایا «الله تعلم ان النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال لان ت. عشرین و جاهدهم و هو قولک فی کتابک فیکم منکم عشرون صابرون» عرض کرد من اگر بیست تا مجاهد میداشتم خب قیام میکردم خب ولی به بیست نفر نمیرسد این رساله کنز الفوائد کراجکی رساله خوبی دارد به عنوان تعجب که شاید یک وقتی به عرضتان رسید اصلاً اسم رساله رساله عجب یا تعجب است همان طوری که مثلاً کتابها را به نام قوانین به نام اصول معالم الاصول مینویسند در کتاب قوانین دارد قانون قانون آن کتاب یک صاحب فصول نوشته دارد که فصل فصل فصل کتاب که نوشته اصل اصل اصل این کتاب بعضی به نام اصول است بعضی به نام فصول است بعضی به نام قوانین است چون فصلها و عناوینشان یا قانون است یا فصل است یا اصل است و مانند آن رسالهای که این بزرگوار نوشته به نام رساله التعجب یا عجب اسم رساله عجب است رسالة فی العجب چون این عناوینی که ایشان مینویسند عجب عجب عجب قصههای شگفت انگیز را آنجا نقل میکند بدون تحلیل یکی از داستانهایش را نقل میکند این است که میگوید یک وقتی سیده النساء العالمین وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) که دیگر زنی به عظمت او خدا نیافرید این از عده زیادی از مهاجر و انصار دعوت کرد بیایید علی بن ابیطالب را یاری کنید و پاسخ ندادند و جواب ندادند بعد از یک مدتی یک زن دیگری مردم را تحریک کرد بیایید علی بن ابیطالب را بکشید هزارها نفر آمدند عجب دیگر تحلیل نمیکند این چه بود چه نبود میگوید یک وقت یک زن که دیگر دومی ندارد مردم را به کمک علی بن ابیطالب که او هم بعد از پیغمبر دومی ندارد دعوت میکند کسی نمیآید بعد یک وقتی هم یک زن دیگری در جریان جنگ جمل مردم را میشوراند که علی بن ابیطالب ـ معاذ الله ـ منحرف شده است مهدور الدم است بکشید هزارها نفر آماده میشوند عجب این است که از وجود مبارک حضرت امیر نقل شده است که عرض کرد خدا اگر من بیست نفر مجاهد میداشتم حاضر نبودم که وضع به این صورت در بیاید.
مطلب دیگر این است که اینکه ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود اگر اینها قصد مکر داشتند تو نگران نباش برای این است که آن وقت هیچ کس با تو نبود خدا کمکت کرد الان که خیلی از . فراهم شده ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ آن وقتی که هیچ کمکهایی نیامده بود تنها بودی مؤمنین با تو همراه بودند ما کافی بودیم خب الآن هم کفایت میکند.
پرسش: ...
پاسخ: الآن اگر دفاع باشد تا آخرین فشنگ تا آخرین تفنگ اگر نه چیز باشد جهاد ابتدایی باشد یا جنگی باشد در اختیار مسلمین حکم فقهی هم همین است که در کتابهای فقهی هم میگویند حالا اگر تجهیزات نظامی آنها دو برابر بود فانتومهای جنگی آنها دو برابر بود نیروهای دریایی آنها یا تحت البحری آنها دو برابر بود آن هم الآن لازم نیست که رقم باشد که همان دو چیز است دیگر یکی نیروی انسانی یکی تجهیزات نظامی خب.
پرسش: ...
پاسخ: دیگر گاهی از وجوب کفایی بالاتر میشود میشود واجب عینی حالا فرض کنید همه مکلفین شرکت کردند و مع ذلک آنها دو برابر بودند اگر دفاع هست که انسان تا آخرین نفر دفاع میکند دفاع دیگر زن و مرد و کوچک بزرگ و همه اینها دفاع میکنند دیگر آنجا سن و زن نبودن مرد بودن و اینها که مطرح نیست در جریان جنگ بدر یک نفر در برابر سه نفر میایستاد اما بیش از آن نقل نشده است خب اینکه فرمود ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ از اینکه الآن تخفیف داده است سر تخفیف را ضعف بیان میکند این ضعف یا ضعف بدنی است یا ضعف فرهنگی و فکری است و باید در نوبت بعد مطرح بشود انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
وحی الهی چیزی به جامعه بشری یاد میدهد که آنها نه تنها نمیدانند بلکه نمیتوانند یاد بگیرند
قدرت ذات اقدس الهی بیکران است و به هر ممکنی تعلق میگیرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ ٭ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ ٭ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ٭ اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾
در نوبت دیروز دو تا شبهه مطرح شده بود یکی ناظر این بود که اینکه در قرآن کریم آمده است ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ و مانند آن که معنایش این است وحی الهی چیزی به جامعه بشری یاد میدهد که آنها نه تنها نمیدانند بلکه نمیتوانند یاد بگیرند شبهه این بود که ممکن است مجموعه علوم گذشته و حال و آینده آن قدر زیاد باشند که بشر با این مجموعه علوم به آنچه را که فکر میشد دسترسی ندارد دسترسی داشته باشد که پاسخاش این بود که بسیاری از امور مربوط به جهان غیب است خواه غیب گذشته خواه غیب آینده و مانند آن و هرگز بشر عادی بدون راهنمایی وحی گذشته و آینده و اسرار معاد و اسرار برزخ اسرار بهشت و جهنم اسرار حساب و صراط و تطایر کتاب و امثال ذلک راه ندارد که بحثاش گذشت.
شبهه دوم این بود که ما چه دلیل داریم که قرآن وحی ناب است و عین همان چیزی است که از طرف ذات اقدس الهی نازل شده است زیرا گرچه خدای سبحان وحی ناب نازل میکند ولی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که بشر است به اندازه استعدادهای قبلی و پیش فرضهای قبلی و دانشهای قبلی و سنت و سیرتهای قومی قبلی بالأخره با علوم بشری مجهز بود و اینها را دریافت کرد پس آن وحی ناب نصیب ما نشده
پاسخ این شبهه هم این بود که ما وقتی به برهان نبوت مراجعه میکنیم انتظار بشر از این را تبیین میکند انتظار در طلیعه امر به معنی احتیاج است و بعد از آمدن بحث به معنای توقف بشر که انتظاری از دین دارد یعنی چه حاجتی به دین دارد وقتی دین آمد معنای اینکه بشر چه انتظاری از دین دارد یعنی چه توقعی از دین دارد دین برای او چه میکند معنای احتیاج جامعه انسانی به دین معنای توقع بشر از دین نازل شده را باید خود همان برهان تأمین بکند نه توقع تبلیغی یک وقت است که زمام سخن را به دست تبلیغ میدهیم برخیها ممکن است دوست نادان یا دشمن دانا باشند سطح توقع را برگردانند ما معنای انتظار بشر از دین یعنی احتیاج جامعه به دین و معنای انتظار بشر از دین یعنی توقع جامعه از دین آمده را با دست خود برهان بدهیم برهان نبوت و رسالت این محدوده حاجت را مشخص میکند مرز توقع را هم مشخص میکند ما احتیاج داریم به چیزی که هم براهین عقلی ما را تأیید کند مخالف عقل نباشد و هم چیزهایی که عقل نمیفهمد و به آنها علاقمند است برای عقل و جامعه سودمند است هدایت کند بشر به آن وحی ناب به آن صراط مستقیم حقیقی نیازمند نه مخلوط و مشهور برهان میگوید بشر مسافر است و مرگ به معنای عدم نیست بلکه به معنی هجرت و میلاد جدید است و جهان ابد سفر میکند و برای جهان ابد هم بدون وحی و نبوت ممکن نیست کسی باید باشد که راه را نشان بدهد توشه را نشان بدهد مرکب را نشان بدهد مقصد را نشان بدهد و اینها به وسیله وحی است ما به آن وحی ناب محتاجیم این یک مطلب وحی ناب هم که مشروب و مخلوط نبود باشد یک درکه از وجوه خاص که در جهان ممکن الوجود است این دو مطلب انسان کامل هم در اثر تجرد روح و تجرد نفس میتواند به آن مرحله برسد این محال نیست گرچه سخت است قدرت ذات اقدس الهی هم بیکران است هیچ چیزی قدرت خدا را عاجز نمیکند این چهار اصل طبق این اصولی چهارگانه و مانند آن ما یک نیاز ما به وحی اینها اصل وحی ما هم ممکن است نظیر اینکه درخت به آب سالم احتیاج دارد و آب سالم هم ممکن الوجود است ممتنع الوجود نیست امتساس و مکیدن درخت از آب سالم هم ممکن است قدر خدا هم نامتناهی است دیگر صحیح نیست که خداوند درخت را محتاج به آب بیافریند و آب خلق نکند این با حکمت سازگار نیست با نظام احسن سازگار نیست یا درخت را خلق بکند آب را خلق بکند ولی دسترسی درخت به آب ممکن نباشد این هم با حکمت خدا سازگار نیست یا همه اینها ممکن باشد ولی خدا قدرت نداشته باشد آب آمده را به درخت برساند این هم ممکن نیست فرض ندارد اگر جامعه تشنه وحی ناب است اگر وحی ناب ممکن الوجود است اگر نیل انسانهای منزه مقدس مثل انبیاء و اولیا (علیهم السّلام) در وحی ناب ممکن الوجود است قدرت ذات اقدس الهی هم که بیکران است و به هر ممکنی تعلق میگیرد اینها براهین عقلی است اینها آن سرفصلها است جریان ادله نقلی هم همینها را تأیید میکند یعنی قرآن کریم میفرماید به اینکه هیچ راهی برای سعادت بشر بدون وحی نیست عقل در عین حال که لازم است کافی نیست و رسیدن انسان کامل به وحی هم در مقاطع سهگانه میسر است یعنی انسان به جایی برسد که وحی ناب را من لدی الله تلقی کند ﴿وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾ آنجا دیگر جای مشوب بودن و مخلوط بودن نیست در علم لدنی بعد هم وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از لدن به وحی الهی این وحی ناب علوم ناب را تلقی کرده است در آن قلب مطهرش چون امین وحی است بدون کم و زیاد حفظ نمیکند که فرمود ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾ وقتی هم که آن وحی تلقی کرده وحی ناب را تلقی کرد و همان وحی ناب را به عنوان امین وحی الله بدون کم و زیاد حفظ کرد و نگه داشت در هنگام املاء کردن که کاتبان وحی بنویسند در هنگام قرائت ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِ﴾ این منطقه لب این لبان مطهر هم که معصوم است که ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾ پس هم در مقام تلقی هم در مقام حفظ هم در مقام اظهار و اعلام و اعلان و ابلاغ و تعلیم و امثال ذلک معصوم و مصون است این سه طایفه از آیات آن اصول چهارگانه هیچ چیز نیست تأیید میکنند.
بنابراین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در برابر وحی الهی و لوح محفوظ یا اسرار الهی که تلقی میکند نظیر یک فقیه یا اصولی نیست که از احادیث بخواهد چیزی را برداشت کند تا کسی بگوید این فقیه برداشت خودش را گفته آن پیش فرضها و علوم بشری قبلی او کمک کرده در نحوه تلقی او از این کتاب و سنت حساب انبیاء و اولیاء با افراد عادی فرق میکند لذا اینها غالباً مخصوصاً پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امی درس نخوانده است که اصول و قواعد پیش فرضها و دانشهای عادی داشته باشد از جایی گرفته باشد این چنین نیست خب اینها پاسخ اجمالی آن دو تا شبهه.
اما در جریان آیات محل بحث فرمود ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ﴾ خدعه شخص پیغمبر نیست منظور اینها این است به همه اسلام و مسلمین و رهبر اسلامی و امت مسلمانها و امت اسلامی است و چون وجود مبارک پیغمبر دریافت کننده وحی است و رهبر مسلمین است (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرآن او را خطاب کرده فرمود خداوند او را مخاطب قرار داده فرمود ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ﴾ در جریان حسب گرچه ممکن است در بعضی از ادعیه کلمه کفایت و بعضی از ائمه (علیهم السّلام) اسناد داده بشود نظیر دعاهای فرج «الهی عظم البلاء و برح الخفاء و القطع الرجاء و ضاقت الارض و منعت السماء و انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخاء» بعد در پایان گفته میشود «اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران» البته باید در این بحثها یک مقداری زحمت کشیده بشود سند این ادعیه مشخص بشود شما چون میدانید در بحثهای فقهی که معلوم میشود فروع دین است ما هم ناچاریم بالأخره به روایت معتبر توسل بکنیم این بحثهای اعتقادی بحثهای کلامی بحثهایی که به نوبت و امامت و ولایت برمیگردد اینها بحثهای اصولی است یعنی به اصول دین بر میگردد یا به اصول مذهب در آنها حتماً اگر تازه روایت حجت باشد آن روایت صحیح بر فرض هم که حجت نیست اگر باشد عبارت صحیح است در فقه روایت صحیح حجت است اما در اصول اعتقادی خبر واحد حجت نیست بر فرض هم باشد بالأخره باید در حد فقه باشد یک اصول دین را که نمیشود فروع دین نازلتر کرد که ادعیه هم باید این چنین باشد حالا با صرف نظر از حدیث در همین حدیث دعای شریف صدرش توحید است این دو جملههایی که بر دو جمله آمده محفوف به قرینه صدر است در صدر آمده که «انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخا» بعد هم حالا متوسل شده به ائمه (علیهم السّلام) خب آن جملههایی که در صدر آمده همهاش مفید توحید و حصر است دیگر تقدیم علیک تقدیم الیک همهاش مفید حصر است «الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخا» بعد بگوییم «اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی و انکما کافیان» چه اینکه در زیارت جامعه همینطور است در زیارت امام هشتم (سلام الله علیه) همینطور است اگر در زیارت جامعه بگوییم «بکم فتح الله بکم یختم» و مانند قابلیاند نه مبدأ فاعلی بعد در بسیاری از بخشهای همان زیارت جامعه دارد که تویی که دیگر همه کارها را انجام میدهی در دعای بعد از زیارت امام رضا (سلام الله علیه) آنجا هم همین تعبیرات را دارد «سبحان من لا یخلق الخلق الا هو سبحان من لا یرزق الرزق الا هو سبحان من لا یغفر الذنوب الا هو سبحان» تمام این جملههایی که در دعاهای بعد از زیارت هست مفید حصر است مفید توحید است معلوم میشود که آن جملهها را اگر ما درباره انبیاء و اولیاء بگوییم به عنوان اینکه اینها مظاهر این اسمای الهیاند باید مظهر باشد آیت باشد نه تنها اشکالی ندارد بلکه حتماً این چنین است که آیات الهیاند آیات رزق اند آیاتی که حقاند آیات کفایتاند آیات عنایتاند و مانند آن آیات شفاء هستند خب اگر چنانچه یک موجودی در یک آینهای ظهور کرد حالا اگر ما عکس آفتاب را در آینه دیدیم بالأخره به ما نور میدهد شفافیت میدهد حرارت میدهد اما در خود آینه چیزی نیست این نوری که در آسمان است این به ما نشان میدهد اگر اینها آیاتاند چه اینکه هستند اگر مظاهر الهیاند چه اینکه هستند در حقیقت همان ذات اقدس الهی را دارند به ما نشان میدهند بنابراین اگر در بعضی از زیارتها در بعضی از ادعیه یک سلسله اوصافی به این ذوات مقدسه اسناد داده شد بعد در همان دعا همان زیارت شواهد توحیدیاش هم هست نظیر همان بحثهای قرآنی که قرآن کریم عزت را در به خدا و پیغمبر اسناد میدهد که ﴿وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ آن موقع در آیه دیگر فرمود که ﴿فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا﴾ در قوه همین طور است در عزت همین طور است در رزق همین طور است در حفظ همین طور است او ﴿خَیْرٌ حافِظًا﴾ است ﴿خَیْرُ الْفاتِحینَ﴾ است ﴿خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ است اما ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ همین قرآنی که دارد خدا ﴿خَیْرُ الْحاکِمینَ﴾ است همین قرآن دارد که ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ حصر است معلوم میشود دیگران مظاهر ایناند نه اینکه باز در ثبوت باشند یا آنها دارند منتها محدود ولی خدا دارد و نامحدود این چنین نیست اگر اینها سراسر جهان مرایای الهیاند و مجاری الهیاند یعنی اینها مرآت آن ذات اقدس الهی هستند آن را نشان میدهند یک چیز خوبی است و هیچ منافاتی هم با توحید ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: باید وارد بشود اما ظاهر این تعلیل آن توحید است که فرمود ﴿فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: حسب ندارد آنجا کفایت دارد حسب ندارد اما صدر همان دعای دارد حصر کرده دیگر فرمود «انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخاء بعد حالا اکفیانی و انکما کافیان» اگر در صدر حسب شده است معلوم میشود زید به عنوان مظهر و آیت است دیگر خب فرمود ﴿فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: باید وارد بشود اگر وارد شد که از مظاهر حسب که وارد نشد به عنوان حسب عنوان کفایت باز در دعای فرج نسبت به ذات مقدس اهل بیت (علیهم السّلام) وارد شده است حالا نسبت به مؤمنین وارد بشود با قرینه میشود توجیه کرد آنجا هم که وارد شده است کفایت است این دعای تعقیبات نماز صبح که بعد از نماز صبح خوانده میشود آن هم مفید حصر حسب بودن در خدا است «حسبی من هو حسبی من لم یزل حسبی حسبی من کان لم یزل حسبی حسبی الله رب العالمین» تمام این درجات حسب را در این دعای تعقیب نماز صبح به ذات اقدس الهی اسناد داده شده است در آیات دیگری از قرآن کریم هم کلمه حسب منحصراً به ذات اقدس الهی اسناد داده شده است که او حسب است و همه چیز را او کفایت میکند اگر فرمود ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ که در آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ زمر است در آیه 38 هم فرمود ﴿قُلْ حَسْبِیَ اللّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾ موارد دیگر هم باز ذات اقدس اله حسب را منحصراً به خودش اسناد میدهد مثل آیه 129 سورهٴ مبارکهٴ توبه ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا﴾ حالا اگر مؤمنین نخواستند با تو همکاری کنند چون قبلاش دارد که ﴿لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ ٭ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ نساء ظاهراً قبلاً گذشت که ﴿لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ فرمود حالا اگر کسی تو را یاری نکرد تو که امام نیستی که بگویی من در حال تقیهام تو پیغمبری پیغمبر که تقیه ندارد آن تقیه مال امام است من دونه تو از اظهار حق که نمیتوانی تقیه کنی حالا اگر کسی تو را یاری نکرد تو تنها شدی باید دست برداری از این حرفها ﴿لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ چرا؟ چون حسب تو خدای تو است در این آیه 129 سورهٴ مبارکهٴ توبه فرمود من هم تو را یاری نکردم رها کردم ﴿فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ﴾ پس اگر در جایی عنوان کفایت یا حسب شده باید وارد بشود اولاً با سند معتبر وقتی هم که وارد شد البته معنی مظهر و آیت خواهد بود.
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود خداوند بین دلهای آنها الفت ایجاد کرد و تو اگر جمیع ذخایر زمینی را مصرف بکنی بخواهی دلهای آنها را تألیف بکنی مقدور تو نیست آیا این منافات ندارد با آیه سورهٴ مبارکهٴ توبه که یکی از مصارف هشتگانه زکات ﴿وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ آیه 60 سوره توبه این است ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾ آنجا تألیف قلوب را به وسیله پرداخت سهم از سهام هشتگانه زکات بازگو فرمود.
پرسش: ...
پاسخ: چون وجود مبارک حضرت امیر یا ائمه (علیهم السّلام) میتوانند احکام را نگویند روی تقیه و حفظ دماء مسلمین اما این برنامه که برای پیغمبر نیست پیغمبر که تقیه ندارد منتها حکم آنها حکومت تشکیل نمیدهد تواناش در مکه نداشت اما تقیه بکند نگوید این چنین نیست یا خلاف بگوید مثلاً ما درباره ائمه (علیهم السّلام) داریم دستور وضو میدهند این طوری فتوای تقییهای میدهند یک فتوا به تقیه میدهند دو فتوای به تقیه آسان است و وظیفه مکلف را مشخص میکند و حجت هم هست چون واقعه ثانوی اما فتوا تقیهای بدهند یعنی تقیتاً حکم الله را نگویند و خلاف بگویند این که درباره پیغمبر نیست.
در آیه 60 سورهٴ مبارکهٴ توبه تألیف قلوب به وسیله این مال تبیین نشد تا با بحث قبلی منافات داشته باشد فرمود به اینکه صدقات مصارف هشتگانه دارد یکی از مصارف هشتگانه گروهیاند که دلهای آنها تألیف میشود به وسیله صدقه اما که مؤلف است توی پیغمبر مؤلفی خود این مال مؤلف است یا اینها ابزارند فاعل حقیقی یک الفت خدا است که دلهای کفار را به طرف تو نرم میکند که دیگر نه تنها علیه تو قیام نکنند بلکه به سوی تو سخن بگویند اگر در آن آیه آمده باشد که تو تألیف میکنی یا دیگران الفت ایجاد میکنند شاید زمینه تعارض ابتدایی به آیه محل بحث را فراهم بکنند اما به صورت اسم مفعول آمده که دلهای آنها تألیف میشود یعنی شما این صدقات را که به آنها بدهید ما دلهای آنها را به طرف شما نرم میکنیم او است که بالأخره مقلب القلوب است خب اینکه فرمود ﴿ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا﴾ چون کار دشواری است صدرش با لو اشاره کرد که لو برای امتناع است این کار عقلاً محال نیست اصل ولی عادتاً محال است که همه ذخایر زمین در اختیار یک نفر باشد و همه آنها را هم به یک کفار اهل خاص بدهد.
مسئله عزیز و حکیم بودن به جای رئوف و رحیم بودن برای دو تناسب است یکی اینکه تناسب قبلی بازگو شد که اگر آنها بخواهند نیرنگ کنند خدعهای علیه نظام اسلامی به پا کنند خدای عزیز خدعه آنها را به خود آنها برمیگرداند تناسب دوم آن است که این تألیف قلوب کاری است که مقدور هیچ کس نیست وقتی مقدور تو نبود مقدور دیگران هم نیست تنها مقدور عزیز و حکیم است آن کسی که مقلوب کسی نخواهد شد نفوذ ناپذیر است و حکیمانه کار میکند او توانای این کار است لذا نفرمود «و لکن الله الف بینهم ان الله رئوف رحیم» اینجا جای عزت و حکمت است برای اینکه کاری به آن صلابت که مقدور تو نیست مقدور دیگران هم نیست از هیچ وسیله مادی هم ساخته نیست مقدور خدا هست ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ تحریض همان تشویق ترقیب تحریص شبیه حرض همان حرص است که اینها را با ولع و اشتیاق به قتال دعوت کن این قتال هم با الف و لام ذکر شده است که معهود است یعنی نبرد با همه بیگانگانی که مزاحم اسلام و مسلمیناند این جملهای که به صورت شرط بیان شده ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ﴾ این در حقیقت یک امر تحصیلی است نه حصولی یعنی این طور باشید اگر شما ده نفرید در برابر صد نفر بایستید اگر بیست نفرید در برابر دویست نفر بایستید و اگر صد نفرید در برابر هزار نفر بایستید اگر چنانچه بیست نفرید در برابر دویست نفر بایستید و اگر صد نفرید در برابر هزار نفر بایستید این به صورت شرط محض نیست در حقیقت امر به این کار است و برای اینکه ثابت کند به اینکه گاهی ممکن است در رقم کم آدم بتواند مقاومت کند ولی در رقم زیاد مقاومت دشوار باشد فرمود نه این چنین نیست کم و زیاد فرق ندارد اگر شما بیست نفر بودید آنها دویست نفر فرار نکنید بجنگید اگر شما صد نفر بودید آنها هزار نفر فرار نکنید و بجنگید این هم همین طور است چه اینکه در بخشهای بعدی هم فرمود اگر شما هزار نفرید آنها دو هزار نفر حالا که ما تخفیف دادیم هر کدام در برابر با دو نفر باید بجنگند قبلاً یک نفر در برابر ده نفر بود الآن یک نفر در برابر دو نفر هست رقم اگر زیاد شد شما هزار نفر بودید آنها دو هزار نفر باز هم مقاومت کنید فرق نمیکند بین مئه و الف عشره و عشرین قبلاً یک نفر در برابر ده نفر باید مقاومت میکرد الآن یک نفر در برابر دو نفر حالا علتاش هم در آیه بعد ذکر میشود این بخش از آیات مقید اطلاق یا مخصص عموم آیاتیاند که فرار از ظهر را تحریم میکند سواد که عند القتال را واجب میکند و مانند آن قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 16 فرار از ظهر را تحریم کرده بود فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ ٭ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ این آیه 15 و 16 سوره انفال فرار از ظهر در سپاه انبوه را تحریم کرده بود چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال که بحثاش قبلاً گذشت در آیه 45 ثبات و پایداری را واجب کرد فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ اطلاق این آیات شامل میشود یک نفر در برابر دو نفر سه نفر ده برابر بلکه بیشتر آیات محل بحث امروز به منزله تقیید اطلاقات آن دو تا طایفه از آیات است آنجا که فرمود ﴿إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ مشخص کرده که اگر آنها ده برابر شما هستند پایداری کنید اما اگر بیش از ده برابر بودند پایداری بر شما واجب نیست یک وقتی آنها حمله میکنند شما میخواهید دفاع بکنید آن که دیگر رقم ریاضی در آن مطرح نیست تا زندهای و نفس میکشی نگاه میکنی ولو صد نفر بودند شما یک نفر آن یک بحث دیگری است یک وقت نه جنگ رسمی است و اعلام قبلی است و مانند آن اگر جمعیت آنها ده برابر شما است به این نبرد ادامه بدهید بیشتر شد نه در جریان جنگ بدر مخالفین تقریباً سه برابر مسلمین بودند آنها هزار نفر بودند مسلمانها سیصد و اندی بودند یک نفر در برابر سه نفر مقاومت میکرد اما حالا یک جنگی اتفاق افتاده باشد که مشرکین ده برابر مسلمین باشند قرآن تعرضی در این جهت ندارد خب پس این دو تا آیه مقید اطلاقات آن دو طایفهاند.
پرسش: ...
پاسخ: فرار از ضعف و حرام نیست دیگر برابر او در کتاب فقهی هم فتوا میدهند بسیار خب فرار از ظهر تقبیح شده است فرار از ظهر فرار از میدان جنگ از گناهان کبیره است در فقه هم به همین این آیات استشهاد شده است گفتند فرار از ظهر در صورتی که دشمن سه برابر یا چهار برابر باشد جایز است اما اگر دو برابر باشد فرار از جنگ جایز نیست دفاع حدی ندارد خب فرمود ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ یعنی اگر شما ده نفرید صبر کنید نه اگر صبر نصیبتان شد این شرط را باید تحصیل باید بکنید اینها جز تحصیلی است نه حصولی ﴿وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا﴾ دیگر نفرمود الفا منهم یا من المهاجمین فرمود ﴿أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ اسم ظاهر آورد برای اینکه وصف این گروه را به صورت شفاف بیان کند فرمود ﴿أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ اینها چیزی نمیفهمند نه اینها در میدان جنگ چیزی نمیفهمند تا شما بگویید این مهاجم گروه نفهمیاند اینها چون کافرند اگر مهاجم هم نباشند نمیفهمند برای کسی که اصل و فرع را فراموش کرده نمیداند از کجا آمده به کجا میرود که او را آفریده با که باید رابطه داشته باشد چه فقهی دارد ﴿کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یک وقت است شما میگویید من با فلان شخص بحث کردم و او را فقیه نیافتم یک خوش فهم خوش استعداد نیافتم یعنی در آن مناظره در مباحثه در آن گفتگو یک وقت است میگویید نه در طول این تجارب چند ساله یک شخص نفهمی است اینجا میگویید شخص آنجا که میگویید فما وجدته فقیها یعنی در آن بحث ایشان صاحب نظر نبود حالا ممکن است در جای دیگر صاحب نظر باشد اما وقتی در طی سالیان متمادی با کسی رابطه داشته باشید نمیگویید که و ما وجدته فقیها میگویید این آدم نفهمی است ﴿مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ این غیر از آن است که ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ اصلاً اینها گروه نفهمیاند برای کسی که آن کرامت انسانی را خلافت انسانی فراموشاش شده و کل جهان را ملعبه میداند و خیال میکند با مردن خاک میشود و نابود میشود و دیگر هیچ خب دیگر این چیزی نمیفهمد اصلاً چون اصل توحید فراموششان شده است از آن جهت نفهمید در جریان حضرت امیر (سلام الله علیه) اینجا نقل کردهاند که وجود مبارک حضرت امیر عرض کرد خدایا «الله تعلم ان النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال لان ت. عشرین و جاهدهم و هو قولک فی کتابک فیکم منکم عشرون صابرون» عرض کرد من اگر بیست تا مجاهد میداشتم خب قیام میکردم خب ولی به بیست نفر نمیرسد این رساله کنز الفوائد کراجکی رساله خوبی دارد به عنوان تعجب که شاید یک وقتی به عرضتان رسید اصلاً اسم رساله رساله عجب یا تعجب است همان طوری که مثلاً کتابها را به نام قوانین به نام اصول معالم الاصول مینویسند در کتاب قوانین دارد قانون قانون آن کتاب یک صاحب فصول نوشته دارد که فصل فصل فصل کتاب که نوشته اصل اصل اصل این کتاب بعضی به نام اصول است بعضی به نام فصول است بعضی به نام قوانین است چون فصلها و عناوینشان یا قانون است یا فصل است یا اصل است و مانند آن رسالهای که این بزرگوار نوشته به نام رساله التعجب یا عجب اسم رساله عجب است رسالة فی العجب چون این عناوینی که ایشان مینویسند عجب عجب عجب قصههای شگفت انگیز را آنجا نقل میکند بدون تحلیل یکی از داستانهایش را نقل میکند این است که میگوید یک وقتی سیده النساء العالمین وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) که دیگر زنی به عظمت او خدا نیافرید این از عده زیادی از مهاجر و انصار دعوت کرد بیایید علی بن ابیطالب را یاری کنید و پاسخ ندادند و جواب ندادند بعد از یک مدتی یک زن دیگری مردم را تحریک کرد بیایید علی بن ابیطالب را بکشید هزارها نفر آمدند عجب دیگر تحلیل نمیکند این چه بود چه نبود میگوید یک وقت یک زن که دیگر دومی ندارد مردم را به کمک علی بن ابیطالب که او هم بعد از پیغمبر دومی ندارد دعوت میکند کسی نمیآید بعد یک وقتی هم یک زن دیگری در جریان جنگ جمل مردم را میشوراند که علی بن ابیطالب ـ معاذ الله ـ منحرف شده است مهدور الدم است بکشید هزارها نفر آماده میشوند عجب این است که از وجود مبارک حضرت امیر نقل شده است که عرض کرد خدا اگر من بیست نفر مجاهد میداشتم حاضر نبودم که وضع به این صورت در بیاید.
مطلب دیگر این است که اینکه ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود اگر اینها قصد مکر داشتند تو نگران نباش برای این است که آن وقت هیچ کس با تو نبود خدا کمکت کرد الان که خیلی از . فراهم شده ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ آن وقتی که هیچ کمکهایی نیامده بود تنها بودی مؤمنین با تو همراه بودند ما کافی بودیم خب الآن هم کفایت میکند.
پرسش: ...
پاسخ: الآن اگر دفاع باشد تا آخرین فشنگ تا آخرین تفنگ اگر نه چیز باشد جهاد ابتدایی باشد یا جنگی باشد در اختیار مسلمین حکم فقهی هم همین است که در کتابهای فقهی هم میگویند حالا اگر تجهیزات نظامی آنها دو برابر بود فانتومهای جنگی آنها دو برابر بود نیروهای دریایی آنها یا تحت البحری آنها دو برابر بود آن هم الآن لازم نیست که رقم باشد که همان دو چیز است دیگر یکی نیروی انسانی یکی تجهیزات نظامی خب.
پرسش: ...
پاسخ: دیگر گاهی از وجوب کفایی بالاتر میشود میشود واجب عینی حالا فرض کنید همه مکلفین شرکت کردند و مع ذلک آنها دو برابر بودند اگر دفاع هست که انسان تا آخرین نفر دفاع میکند دفاع دیگر زن و مرد و کوچک بزرگ و همه اینها دفاع میکنند دیگر آنجا سن و زن نبودن مرد بودن و اینها که مطرح نیست در جریان جنگ بدر یک نفر در برابر سه نفر میایستاد اما بیش از آن نقل نشده است خب اینکه فرمود ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ از اینکه الآن تخفیف داده است سر تخفیف را ضعف بیان میکند این ضعف یا ضعف بدنی است یا ضعف فرهنگی و فکری است و باید در نوبت بعد مطرح بشود انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است