- 146
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 62 تا 66 سوره انفال _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 66 سوره انفال _ بخش دوم":
کفایت ذات اقدس الهی از وجود مبارک پیغمبر و مؤمنین یک اصل عام است
علوم ادبی جزء علوم اعتباری است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ ٭ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ ٭ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ٭ اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾
تکرار حسب و کافی بودن ذات اقدس الهی از سنخ عام بعد از خاص است یعنی بعد از اینکه در آیه 62 فرمود اگر قصد خیانت نظامی دارند خدا برای تو حسب و کافی است ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ﴾ آن گاه در آیه 64 به عنوان یک اصل جامع و کلی که اعم از آن مورد نظامی و غیر نظامی باشد فرمود ﴿حَکیمٌ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ بنابراین آن آیه 62 اگر موهن اختصاص به جریان خدعه کفار باشد که در آن تعهد بر زندگی مسالمت آمیز ممکن آنها نیرنگ ببازند فرمود خدا کافی است برای اینکه خدا روشن بشود که کفایت ذات اقدس الهی از وجود مبارک پیغمبر و مؤمنین یک اصل عام است آیه 64 را نازل کرد فرمود ﴿حَکیمٌ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ﴾.
مطلب دوم آن است که برخی از مفسران که ادیبانه سخن میگویند و قواعد ادبی را رعایت میکنند برای جمع بین قواعد ادبی و آن نکات کلامی راه حل ارائه کردند مثل جناب زمخشری در کشاف ایشان مانند سایر ادیبان میگوید اسم ظاهر را نمیشود بر ضمیر متصل عطف کرد یعنی نمیشود گفت که «یا ایها النبی حسبک الله» است و حسب من اتبعک من المؤمنین هم الله است که این من اتبعک عطف بر کاف در حسبک باشد گرچه تعبیر ایشان ناصواب است برای اینکه میفرمایند عطف به اسم ظاهر بر ضمیر ممتنع است تعبیر به امتناع در این گونه از علوم اعتباری راه ندارد یک قراردادی است اینها این چنین نیست که جزء مسائل تکوینی باشد و مشکلی در نظام هستی بیافریند امتناع در قبال ضرورت و امکان بحثهای خاص خودش را دارد مناسب این است که این مأنوس نیست یعنی این چنین قرارداد نشده چون علوم ادبی جزء علوم اعتباری است.
پرسش: ...
پاسخ: بله خب آنهایی که قبول ندارند میگویند به اینکه عطف ممکن است ولی جناب زمخشری چون این را میپذیرد که عطف اسم ظاهر بر ضمیر نمیشود تعبیر به ممتنع دارد این تعبیر تام نیست برای اینکه هم آن مسئله کلامی را حفظ بکند هم روایت نکات ادبی کرده باشد ایشان میفرماید به اینکه این واو به معنی مع است ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ﴾ یعنی حسب تو با کسانی که همراهان تو هستند الله است نظیر حسبک و زیداً درهم یعنی یک درهم برای تو زید کافی است خدا برای تو بر مؤمنین کافی است که قهراً این من باز به معنی مع خواهد بود.
مطلب بعدی آن است که اگر در تعبیرات تعبیری به این صورت آمده است که مؤمنین هم کافیاند برای اینکه مظهر کفایت خدا هستند پاسخاش در بحث دیروز گذشت که نظیر دعای فرج هست که «فانکما کافیان» گرچه آنجا لفظ حسب نیامده ولی عنوان کفایت آمده و صدر آن دعا چون نشانه توحید و دلیل توحید است ذیل آن دعا نشانه آیه است و مظهر بودن است یعنی وجود مبارک پیغمبر و معصومین (علیهم السّلام) مظهر کفایت الهیاند آیت کفایت الهیاند چون اسماء حسنای الهی مظهر دارد اینها مظهر کفایتاند آن وقت چون برهان عقلی غالب توحید است و دلیل نقلی هم همان را تأیید میکند و در صدر دعای فرج هم اساس توحید طرح شده است که «انت المستعان و الیک المشتکا و علیک المعول فی الشدة و الرخاء» همه این تقدیم خبرها مفید حصر است آن گاه ذیلاش میتواند به عنوان مظهر و آیت باشد وقتی انسان با چیزی محفوف قرینه است سخن میگوید محذوری ندارد.
مطلب دیگر آن است که.
پرسش: ...
پاسخ: چون آنجا برهان آورد در آیه 62 فرمود ﴿فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ﴾ آن وقت دلیل اینکه خدا حسب است این است که خداوند تو را با نسل خود که نصر مستقیم است و امداد غیبی است و با مؤمنین یاری کرده است معلوم میشود مؤمنین هیچ سمتی ندارند نظیر نصر خدا زیر مجموعه تغییر الهیاند اگر این دلیل را بر آیه 62 اول بازگو فرمود بعد در آیه 64 که فرمود ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ﴾ میفهماند به اینکه این من اتبعک یا عطف است بر کاف یا واو به معنی مع است یا اگر هم در مرتبه ثالث این من عطف بر الله باشد نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ است که این چنین نیست که حالا تصلیه خدا و تصلیه ملائکه در عرض هم همسان هم همتای هم باشند بلکه تصلیه ملائکه تابع تصلیه الهی است ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ البته در جریان صلوات بر مؤمنین ذات اقدس الهی این تفکیک را در سوره احزاب رعایت فرمود فرمود ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ خدا بر مؤمنین صلوات میفرستد و ملائکه خدا هم بر مؤمنین صلوات میفرستند تا شما را نورانی کنند خب ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ﴾ این جمله که تمام شد ﴿وَ مَلائِکَتُهُ﴾ یعنی ملائکه خدا هم به اذن خدا بر شما صلوات میفرستند تا شما را نورانی کنند در همان سوره احزاب در جریان صلوات بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام ملائکه را قبل از تمام شدن جمله اول در کنار نام الله ذکر میکنند فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: خب البته آنها مصداق کاملاند دیگر ولی این چنین نیست که مفید حصر نباشد فرمود به اینکه ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ درباره خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در آیه دیگر در همین سوره احزاب دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ بعد به ما هم دستور تصلیه و تسلیم داده شد ولی درباره مؤمنین فرمود ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ﴾ البته مصداق کاملاش آنها هستند دیگر این چنین نیست که مفید حصر باشد که اگر در آیهای یا روایتی یا دعایی کاری را ذات اقدس الهی به خود اسناد میدهد همان کار را در همان جمله به فرشتگان یا به مؤمنین اسناد میدهد معلوم میشود آنها آیت و مظهر ذات اقدس الهی هستند یعنی باید تاویل کرد این چنین نیست که اینها همتای هم باشند چون اگر یک چیزی مثل ذات اقدس الهی باشد هم با برهان عقلی مخالف است هم با آیه ﴿لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ مخالف است آیه میفرماید هیچ موجودی کفو و همتای ذات اقدس الهی نیست بنابراین اگر حصر بودن یا کافی بودن به غیر ذات اقدس الهی اسناد داده شد حتماً به عنوان مظهر و آیت است و در این بحث سورهٴ مبارکهٴ انفال چون آیه 62 قرینه است برای آیه 64 بنابراین آن من اتبعک یا عطف است بر کاف یا واو به معنی مع است و اگر در رتبه ثالثه ما مجبور شدیم این من را عطف بر الله بگیریم آن گاه مؤمنان مظهر کفایت الهی و ابزار عنایت الهی خواهند بود.
﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ این برای آن است که اگر ذات اقدس الهی کافی است معنایش این نیست که تمام کارهای پیغمبر و پیشرفت اسلام و نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس خارق عادت است گرچه از اعجاز کمک گرفته میشود اما این چنین نیست که در همه موارد بر اساس معجزه کار پیش برود چون این آزمون الهی است فرمود به اینکه شما خیال کردید که حالا در بهترین مسجد بعد از مسجد الحرام نماز پنج وقت را پشت سر بهترین امام از ائمه جماعات جهان میخوانید یعنی نماز پنج وقت را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد النبی اقتداء میکنید پای سخنان و مؤعظه آن حضرت مینشینید خیال میکنید که میروید بهشت این چنین نیست باید ما شما را بیازماییم ببینیم در جبهههای جنگ چه میکنید فرمود ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾ که با این کارها ﴿أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ هرگز به این باور نباشید که حالا بگویید که چه توفیقی بهتر از این که نماز پنج وقت را به امامت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد النبی میخوانیم که مسجد النبی بعد از مسجد الحرام افضل مساجد عالم است فرمود اینها لازم است ولی کافی نیست ببینیم در جریان جهاد چه میکنید ﴿حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ﴾ در این گونه از موارد هم فرمود به اینکه گرچه خدا کافی است حسب است حسیب است کافی است لکن مبارزه شما هم لازم است ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ تحریض همان تشویق است و به منزله تحریص است یعنی حریص کردن است آن قدر آدم را تشویق میکنند ترغیب میکنند که آدم حاضر است تمام سرمایههای مادی و بدنی خودش را در این راه معنوی فدا بکند که گویا دارد هلاک میشود حرض یا حرَض آن بیماری مشبه به هلاکت را میگویند این قدر اینها تلاش بکنند که در آستانه هلاکت باشند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ یوسف بیان شده است در سورهٴ مبارکهٴ یوسف آیه 85 فرزندان یعقوب (سلام الله علیه) به آن حضرت گفتند ﴿تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّی تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ﴾ اینقدر بیتابی میکنی که یا حرضی یا هالک هالک که معنایش معلوم است حرض یعنی مشبه به هلاک یا به اشراف هلاک میرسی یا هالک میشوی پس تحریض آن نهایة تحریص تشویق ترغیب است که شخص تمام توانش را صرف بکند فرمود این مجاهدین را به جنگ و جبهه و جهاد در راه خدا تحریض بکن که آنها هر توانی که دارند در راه حفظ دین الهی کلمه حق صرف میکنند این معنای تحریض است ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ آن گاه برهان اقامه کرد فرمود به اینکه ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ﴾ دو رقم ذکر فرمود و وصف را در رقم اول ذکر کرد دیگر در رقم دوم نیازی به ذکر نبود فرمود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ﴾ دیگر نفرمود مأة صابره چون معلوم بود اگر بیست نفر مجاهد نستوح و صابر باشند بر دویست نفر پیروز میشوند و اگر صد نفر مجاهد نستوح و صابر باشند بر هزار نفر پیروز میشوند سرّش آن است که شما صابرید آنها فقیه نیستند در نوبتهای قبل یکی از بحثهای کلیدی قرآن این اشاره شد که در بسیاری از موارد قرآن کریم یک شیئی را به چهار قسم تقسیم میکند برای اینکه هم خلاصه کند و هم همه مطالب را گفته باشد این چهار امر که دو به دو مقابل هماند از هر کدام از هر دو مقابل یکی را ذکر میکند تا آن مقابل دیگر مشخص بشود وقتی که شیء به چهار قسمت کرد الف با دال جیم این چهار تا امر ذکر نمیکند بلکه از هر دو مقابل یکی را ذکر میکند که آن دیگری به التزام فهمیده بشود نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ یس فرمود این وحی ما که ابلاغ شده است برای این است که ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ وقتی که فرمود این در انسان زنده است اثر میکند و در کافر اثر نمیکند ما میفهمیم اینجا چهار مطلب است برای اینکه انسان یا زنده است یا مرده انسان مرده انسان زنده یا مؤمن است یا کافر در قبال زنده مرده است در قبال کافر مؤمن است بعد از اینکه این چهار امر با تحلیل معلوم شد خداوند دو امر از این امور چهارگانه را ذکر کرده نه هر چهار تا را نفرمود «لینظر من کان مؤمناً و یحق القول علی الکافرین» بلکه فرمود این قرآن در آدمهای زنده اثر میکند و کافران گوش نمیدهند محکوم عذاباند خب از اینجا ما میفهمیم به اینکه کافر مرده است و مؤمن زنده است حی را ذکر فرمود بدون اینکه ایمان را ذکر بکند کافر را ذکر کرد بدون اینکه مرگ را نام ببرد در آیه محل بحث هم همینطور است فرمود اگر شما صابر باشید بر نابخردان غالبید یعنی انسان یا صابر است یا جزع کنند یا فقیه است یا سفیه در این امور چهار گانه از یک طرف صبر ذکر کرد از یک طرف سفاهت را ذکر کرد یعنی شما صابرید جزع ندارید شما فقیهید سفح ندارید آنها سفیهاند فقه ندارند جزع دارند صبر ندارند ملاحظه بفرمایید فرمود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ یعنی «یغلبوا مأتین غیر صابرین» خب اگر آنها هم صابر باشند همه امکانات شما را داشته باشند مقاومت و نستوحی شما را داشته باشند دیگر دو تا صابر که فرض ندارد بر ده برابر پیروز بشود پس آنها صابر نیست ﴿وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ﴾ یعنی ماته صابرة یغلبوا الفاً که غیر صابر است روی تقابل چون تفسیر قاطع شرکت است دلیلی هم که اقامه میکند فرمود که ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ چون آنها لا یفقهاند مغلوباند و قهراً شما که غالبید چون فقیهید و میفهمید غالبید و فقاهت شما هم در صبر و بردباری شما است سفاهت آنها هم در جزع آنها است آنگاه این ادعا را آیات دیگر روشن میکند میفرماید بالأخره مؤمن وقتی به جبهه میرود احدی الحسنیین نصیب او است یا شهادت یا پیروزی هر دو حسن است کافر هر دو خسارت گیرش میآید یا لااقل خسارت گیرش میآید اگر کشته شد عذاب دنیا و آخرت اگر فاتح شد عذاب آخرت هست ولی یک متاع قلیلی گیرش آمده خب بنابراین چون اینها فقیه نیستند شکست میخورند یعنی شما چون فقیهید جواب بدهید شما چون صابرید پیروزید آنها چون جزع دارند اهل دوزخاند این عصاره بحث در آیه 65.
لکن بعد از اینکه فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ الان یعنی ظرف نزول این آیه ذات اقدس الهی تخفیف داد این تخفیف غیر از نسخ است این به یک تخصیص ازمانی برمیگردد اصولاً نسخ به آن معنا در قرآن کریم نیست نسخ یعنی ثابت بشود یک چیزی باطل است این طور نیست غالب آنچه که در قرآن کریم از این سنخهاست به تخصیص ازمانی برمیگردد زیرا آن مقنن اولی یعنی ذات اقدس الهی میداند که این قانون تا کنون عصر است تا کنون زمان مصلحت هم تا کنون وقت است منتها حالا اعلام نکرده گاهی هم اعلام میکند نظیر اینکه فرمود به اینکه ﴿إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ یا ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّی یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ آنها که بزهکارند بد رفتارند پاکدامن نیستند آنها را حبس ابد کنید ﴿حَتّی یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ یا نه ما یک تصمیم دیگری بعد به شما ارائه کنیم ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ که آیه اوائل سورهٴ مبارکهٴ نور این سبیلی است که ذات اقدس الهی ارائه کرده است ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ گاهی اعلام میکند گاهی اعلام نمیکند ولی هر دو پیش خدا مقنن یعنی ذات اقدس الهی روشن است بنابراین نسخ به آن صورت نخواهد بود میشود تخصیص ازمانی در اینجا هم تخفیف ازمانی است فرمود قبلاً حکم شدید بود الآن یک مقداری نرمتر شد ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ و علت تخفیف هم چند چیز میتواند باشد یکی ضعف شما است ضعف فقهی و فقاهتی شما است دوم قدرت نظامی شما است ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ برخی خواستند بگویند این ضعف اعم از ضعف مادی و ضعف معنوی است برخیها نظیر آنچه که از فقه المعه ... نقل شده است این است ضعف آن وهن در رأی است و ضُعف ضعف در مشابه این تعبیرات که گاهی با حرکت گاهی با حرکت السکون گاهی با نحوه حرکت این کلمات عوض میشود معنا هم فرق میکند گفتند فرق غبن و غَبَن هم همین است که غَبن یعنی خسارت در رأی و غبن خسارت در مال که خیار غبن از همان خسارتهای مالی است و آن حدیثی که روز جمعه معروف که «من استوی یوماه فهو مغبون» یعنی کسی که دو روزش یک حد باشد این مغبون است این از غَبَن گرفته شده نه از غبن یوم تغابن ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ﴾ از غبن است یعنی خسارتهای معنوی در حقیقت مشابه این فرق را از ثعالبی در ضعف و ضُعف گفتند لکن بعضی از مفسران میگویند این یک تفرقهای است که عند المولدین یعنی متأخرین پدید آمده است یک فرق کهن و ریشهداری نیست به هر تقدیر خواستند بگویند به اینکه این ضعف هم ضعف در رأی است هم ضعف در قدرتهای نظامی ولی شاید به همان ضعف در اندیشه و فکر و ایمان برگردد حالا ببینیم کدام یک از این دو تعبیر میشود فرمود به اینکه تخفیف الآن تشریح میکنند میفرماید به اینکه قبلاً یک سرباز باید در برابر ده سرباز مشرک مقاومت میکرد که اگر صحنه را ترک میکرد فرار از ضعف بود و معصیت بود الآن یک سرباز باید در برابر دو تا سرباز مشرک مقاومت کند اگر آنها سه نفر شدند یا چهار نفر شدند این فرار کرد صحنه را ترک کرد ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ معصیت نشده ﴿فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ معصیت نشده آن آیاتی که در بحث دیروز گذشت که ثبات و پایداری را واجب میکند و فرار از ضعف را تحریم میکند آن آیات شامل حال این نمیشود حکم فقهی هم همین است دیگر.
نحوه تخفیف این است قبلاً فرمود که بیست نفر بر دویست نفر غالب میشدند یعنی یک نفر بر ده نفر غالب میشد و نمیتوانست فرار کند الان ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ الآن صد نفر در مقابل دویست نفر یعنی یک نفر در مقابل دو نفر باید بایستد اگر آنها سه نفر شدند حمله کردند به یک مجاهد این میتواند فرار کند نه فرار کردن واجب است اگر فرار بکند معصیت نکرده است ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ در اینجا این آیه 66 مثل آیه 64 نمونه ذکر فرمود یکی رقم کم یکی رقم زیاد در هر دو جا هم وصف صبر را در آن مرتبه اول ذکر کرد دیگر مرتبه دوم و حذف ما یعلم منه جایز ذکر نفرمود در آیه 65 یعنی آیه قبل فرمود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا﴾ اما ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ﴾ را دیگر به صابرة موصوف نکرد در آیه 66 یعنی آیه بعد فرمود ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا﴾ اما در ﴿وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ﴾ این را دیگر به صابرون موصوف نکرد چون معلوم است.
مطلب دیگر آن است که رقم بالا رفته است در اوائل چون مسلمانها کم بودند اینها حداکثر به مأئه میرسیدند دیگر دیگر به الف و اینها شاید نمیرسیدند ولی اخیراً که جمعیت اینها زیاد شد دیگر به هزار رسیدند مثال الف هم آمده است.
مطلب دیگر آن است که میفرماید که این نسبت در همه مراحل و درجات عدد محفوظ است این هیچ فرق نمیکند چه کم چه زیاد گاهی ممکن است جمعیت که زیاد شد آن نسبت تفاوت بکند روی تصاعدی یا تنازلی نسبتها فرق میکند میفرماید نه دیگر تصاعد یا تنازل هیچ فرق نمیکند یکی در برابر ده تا قبلاً بود یکی در برابر دو تا الآن هست حالا چه بیست نفر باشند چه دویست نفر باشند چه هزار نفر باشند چه دو هزار نفر باشند چه فرق دارد مشابه این تعبیر در آیه 7 سورهٴ مبارکهٴ مجادله درباره قدرت الهی و احاطه الهی آمده است در آیه 7 سوره مجادله این است که ﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ هیچ گروهی کنار هم نمینشینند چه کم چه زیاد مگر اینکه ذات اقدس الهی با آنها است البته این کلمه عمیق هم داشتیم از سورهٴ مبارکهٴ مائده گذشت آنجا که ذات اقدس الهی میفرماید ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ آنجا بحث مبسوطی گذشت که چطور این ثالثه ثلاثه گفتن کفر است ولی رابع ثلاثه توحید اله است آن فرع که اگر کسی بگوید خدا ثالث ثلاثه است میشود کافر و اگر بگوید رابع ثلاثه است نه ثالث ثلاثه میشود موحد این بحثاش هم البته آنجا ما داشتیم به هر تقدیر در آیه 7 سورهٴ مبارکهٴ مجادله میفرماید به اینکه چه رقم کم باشد چه رقم زیاد یک کسی با اینها هست ولی به حساب اینها نمیآید مثلاً اگر اینها یک میلیون نفر بودند یک کسی با این یک میلیون هست که با او حساب بکنی اینها یک میلیوناند بی او هم حساب بکنی اینها یک میلیوناند این طور نیست که او به حساب اینها بیاید و روزی اینها قرار بگیرد و رقم به عدد بیاید خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه الآن هم باز اینها قویند الان هم یکی در برابر دو نفر باید بایستند الآن هم قویتر هستند منتها قبلاً اقوی بودند حالا قویاند منشأش هم همین است مثل اول انقلاب و بعد از انقلاب شما ببینید آن حالت خلوص و خضوعی که در اوائل انقلاب بود الآن در خیلیها نیست آن مقاومت خلوص و فقاهت اصطلاح قرآنی نه فقاهت حوزوی آن فقاهت که آدم موحدانه زندگی کند صابرانه زندگی کند خالصانه زندگی کند کم شده دیگر آن روزها به این فکر نبود که خودش را دریابد به فکر این بود که دین را دریابد مملکت را دریابد آن روحیه الآن خیلی کم است روحیه صدر اسلام هم که در مکه بود یا اوائل مدینه بعد از توزیع غنائم جنگی و امثال ذلک خیلی کم شده است لذا ذات اقدس الهی در همان آن در سورهٴ مبارکهٴ توبه به بخشی از این جهات اشاره میکند آیه 25 سورهٴ مبارکهٴ توبه این است که ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ فرمود ذات اقدس الهی در جاهای حساس و فراوانی شما را یاری کرد یوم حنین هم شما را یاری کرد اما یوم حنین میدانید جمعیت شما خیلی بود و شما شگفت انگیز از این جمعیت شدید شگفت زده شدید و کاری از پیش نبردید ﴿وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ﴾ این کثرت ﴿عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ﴾ زمین با همه وسعتی که داشت برای شما تنگ بود لذا راه فرار نداشتید خب آن حضور و خلوصی که در اول انقلاب اسلامی در مدینه بود او کمرنگ شد لذا فرمود ﴿وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ این به ضعف معنوی برمیگردد ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است این باذن الله شارح ﴿وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾ ذات اقدس الهی قبلاً هم ملاحظه فرمودید که دو نحوه معیت را دارد یک نحو معیت عام که با هر کسی هست ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ یک معیت خاصه دارد حالا یا معیت خاصه دارد که دستگیری کند یا معیت خاصه دارد که در کمین است او را زمین گیر کند با کفار معیت خاصه دارد که آنها را زمین گیر کند ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ در آن شب نشینیها که تصمیم میگیرند خدا با آنها است یک معیت خاصه با مؤمنین دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ اینجا میفرماید ﴿وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾ این معیتاش همان اذن نصرت خواهد بود.
«و الحمد لله رب العالمین»
کفایت ذات اقدس الهی از وجود مبارک پیغمبر و مؤمنین یک اصل عام است
علوم ادبی جزء علوم اعتباری است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ ٭ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ ٭ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ٭ اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾
تکرار حسب و کافی بودن ذات اقدس الهی از سنخ عام بعد از خاص است یعنی بعد از اینکه در آیه 62 فرمود اگر قصد خیانت نظامی دارند خدا برای تو حسب و کافی است ﴿وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ﴾ آن گاه در آیه 64 به عنوان یک اصل جامع و کلی که اعم از آن مورد نظامی و غیر نظامی باشد فرمود ﴿حَکیمٌ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ بنابراین آن آیه 62 اگر موهن اختصاص به جریان خدعه کفار باشد که در آن تعهد بر زندگی مسالمت آمیز ممکن آنها نیرنگ ببازند فرمود خدا کافی است برای اینکه خدا روشن بشود که کفایت ذات اقدس الهی از وجود مبارک پیغمبر و مؤمنین یک اصل عام است آیه 64 را نازل کرد فرمود ﴿حَکیمٌ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ﴾.
مطلب دوم آن است که برخی از مفسران که ادیبانه سخن میگویند و قواعد ادبی را رعایت میکنند برای جمع بین قواعد ادبی و آن نکات کلامی راه حل ارائه کردند مثل جناب زمخشری در کشاف ایشان مانند سایر ادیبان میگوید اسم ظاهر را نمیشود بر ضمیر متصل عطف کرد یعنی نمیشود گفت که «یا ایها النبی حسبک الله» است و حسب من اتبعک من المؤمنین هم الله است که این من اتبعک عطف بر کاف در حسبک باشد گرچه تعبیر ایشان ناصواب است برای اینکه میفرمایند عطف به اسم ظاهر بر ضمیر ممتنع است تعبیر به امتناع در این گونه از علوم اعتباری راه ندارد یک قراردادی است اینها این چنین نیست که جزء مسائل تکوینی باشد و مشکلی در نظام هستی بیافریند امتناع در قبال ضرورت و امکان بحثهای خاص خودش را دارد مناسب این است که این مأنوس نیست یعنی این چنین قرارداد نشده چون علوم ادبی جزء علوم اعتباری است.
پرسش: ...
پاسخ: بله خب آنهایی که قبول ندارند میگویند به اینکه عطف ممکن است ولی جناب زمخشری چون این را میپذیرد که عطف اسم ظاهر بر ضمیر نمیشود تعبیر به ممتنع دارد این تعبیر تام نیست برای اینکه هم آن مسئله کلامی را حفظ بکند هم روایت نکات ادبی کرده باشد ایشان میفرماید به اینکه این واو به معنی مع است ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ﴾ یعنی حسب تو با کسانی که همراهان تو هستند الله است نظیر حسبک و زیداً درهم یعنی یک درهم برای تو زید کافی است خدا برای تو بر مؤمنین کافی است که قهراً این من باز به معنی مع خواهد بود.
مطلب بعدی آن است که اگر در تعبیرات تعبیری به این صورت آمده است که مؤمنین هم کافیاند برای اینکه مظهر کفایت خدا هستند پاسخاش در بحث دیروز گذشت که نظیر دعای فرج هست که «فانکما کافیان» گرچه آنجا لفظ حسب نیامده ولی عنوان کفایت آمده و صدر آن دعا چون نشانه توحید و دلیل توحید است ذیل آن دعا نشانه آیه است و مظهر بودن است یعنی وجود مبارک پیغمبر و معصومین (علیهم السّلام) مظهر کفایت الهیاند آیت کفایت الهیاند چون اسماء حسنای الهی مظهر دارد اینها مظهر کفایتاند آن وقت چون برهان عقلی غالب توحید است و دلیل نقلی هم همان را تأیید میکند و در صدر دعای فرج هم اساس توحید طرح شده است که «انت المستعان و الیک المشتکا و علیک المعول فی الشدة و الرخاء» همه این تقدیم خبرها مفید حصر است آن گاه ذیلاش میتواند به عنوان مظهر و آیت باشد وقتی انسان با چیزی محفوف قرینه است سخن میگوید محذوری ندارد.
مطلب دیگر آن است که.
پرسش: ...
پاسخ: چون آنجا برهان آورد در آیه 62 فرمود ﴿فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ﴾ آن وقت دلیل اینکه خدا حسب است این است که خداوند تو را با نسل خود که نصر مستقیم است و امداد غیبی است و با مؤمنین یاری کرده است معلوم میشود مؤمنین هیچ سمتی ندارند نظیر نصر خدا زیر مجموعه تغییر الهیاند اگر این دلیل را بر آیه 62 اول بازگو فرمود بعد در آیه 64 که فرمود ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ﴾ میفهماند به اینکه این من اتبعک یا عطف است بر کاف یا واو به معنی مع است یا اگر هم در مرتبه ثالث این من عطف بر الله باشد نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ است که این چنین نیست که حالا تصلیه خدا و تصلیه ملائکه در عرض هم همسان هم همتای هم باشند بلکه تصلیه ملائکه تابع تصلیه الهی است ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ البته در جریان صلوات بر مؤمنین ذات اقدس الهی این تفکیک را در سوره احزاب رعایت فرمود فرمود ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ خدا بر مؤمنین صلوات میفرستد و ملائکه خدا هم بر مؤمنین صلوات میفرستند تا شما را نورانی کنند خب ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ﴾ این جمله که تمام شد ﴿وَ مَلائِکَتُهُ﴾ یعنی ملائکه خدا هم به اذن خدا بر شما صلوات میفرستند تا شما را نورانی کنند در همان سوره احزاب در جریان صلوات بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام ملائکه را قبل از تمام شدن جمله اول در کنار نام الله ذکر میکنند فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: خب البته آنها مصداق کاملاند دیگر ولی این چنین نیست که مفید حصر نباشد فرمود به اینکه ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ درباره خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در آیه دیگر در همین سوره احزاب دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ بعد به ما هم دستور تصلیه و تسلیم داده شد ولی درباره مؤمنین فرمود ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ﴾ البته مصداق کاملاش آنها هستند دیگر این چنین نیست که مفید حصر باشد که اگر در آیهای یا روایتی یا دعایی کاری را ذات اقدس الهی به خود اسناد میدهد همان کار را در همان جمله به فرشتگان یا به مؤمنین اسناد میدهد معلوم میشود آنها آیت و مظهر ذات اقدس الهی هستند یعنی باید تاویل کرد این چنین نیست که اینها همتای هم باشند چون اگر یک چیزی مثل ذات اقدس الهی باشد هم با برهان عقلی مخالف است هم با آیه ﴿لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ مخالف است آیه میفرماید هیچ موجودی کفو و همتای ذات اقدس الهی نیست بنابراین اگر حصر بودن یا کافی بودن به غیر ذات اقدس الهی اسناد داده شد حتماً به عنوان مظهر و آیت است و در این بحث سورهٴ مبارکهٴ انفال چون آیه 62 قرینه است برای آیه 64 بنابراین آن من اتبعک یا عطف است بر کاف یا واو به معنی مع است و اگر در رتبه ثالثه ما مجبور شدیم این من را عطف بر الله بگیریم آن گاه مؤمنان مظهر کفایت الهی و ابزار عنایت الهی خواهند بود.
﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ این برای آن است که اگر ذات اقدس الهی کافی است معنایش این نیست که تمام کارهای پیغمبر و پیشرفت اسلام و نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس خارق عادت است گرچه از اعجاز کمک گرفته میشود اما این چنین نیست که در همه موارد بر اساس معجزه کار پیش برود چون این آزمون الهی است فرمود به اینکه شما خیال کردید که حالا در بهترین مسجد بعد از مسجد الحرام نماز پنج وقت را پشت سر بهترین امام از ائمه جماعات جهان میخوانید یعنی نماز پنج وقت را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد النبی اقتداء میکنید پای سخنان و مؤعظه آن حضرت مینشینید خیال میکنید که میروید بهشت این چنین نیست باید ما شما را بیازماییم ببینیم در جبهههای جنگ چه میکنید فرمود ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾ که با این کارها ﴿أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ هرگز به این باور نباشید که حالا بگویید که چه توفیقی بهتر از این که نماز پنج وقت را به امامت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد النبی میخوانیم که مسجد النبی بعد از مسجد الحرام افضل مساجد عالم است فرمود اینها لازم است ولی کافی نیست ببینیم در جریان جهاد چه میکنید ﴿حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ﴾ در این گونه از موارد هم فرمود به اینکه گرچه خدا کافی است حسب است حسیب است کافی است لکن مبارزه شما هم لازم است ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ تحریض همان تشویق است و به منزله تحریص است یعنی حریص کردن است آن قدر آدم را تشویق میکنند ترغیب میکنند که آدم حاضر است تمام سرمایههای مادی و بدنی خودش را در این راه معنوی فدا بکند که گویا دارد هلاک میشود حرض یا حرَض آن بیماری مشبه به هلاکت را میگویند این قدر اینها تلاش بکنند که در آستانه هلاکت باشند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ یوسف بیان شده است در سورهٴ مبارکهٴ یوسف آیه 85 فرزندان یعقوب (سلام الله علیه) به آن حضرت گفتند ﴿تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّی تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ﴾ اینقدر بیتابی میکنی که یا حرضی یا هالک هالک که معنایش معلوم است حرض یعنی مشبه به هلاک یا به اشراف هلاک میرسی یا هالک میشوی پس تحریض آن نهایة تحریص تشویق ترغیب است که شخص تمام توانش را صرف بکند فرمود این مجاهدین را به جنگ و جبهه و جهاد در راه خدا تحریض بکن که آنها هر توانی که دارند در راه حفظ دین الهی کلمه حق صرف میکنند این معنای تحریض است ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾ آن گاه برهان اقامه کرد فرمود به اینکه ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ﴾ دو رقم ذکر فرمود و وصف را در رقم اول ذکر کرد دیگر در رقم دوم نیازی به ذکر نبود فرمود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ﴾ دیگر نفرمود مأة صابره چون معلوم بود اگر بیست نفر مجاهد نستوح و صابر باشند بر دویست نفر پیروز میشوند و اگر صد نفر مجاهد نستوح و صابر باشند بر هزار نفر پیروز میشوند سرّش آن است که شما صابرید آنها فقیه نیستند در نوبتهای قبل یکی از بحثهای کلیدی قرآن این اشاره شد که در بسیاری از موارد قرآن کریم یک شیئی را به چهار قسم تقسیم میکند برای اینکه هم خلاصه کند و هم همه مطالب را گفته باشد این چهار امر که دو به دو مقابل هماند از هر کدام از هر دو مقابل یکی را ذکر میکند تا آن مقابل دیگر مشخص بشود وقتی که شیء به چهار قسمت کرد الف با دال جیم این چهار تا امر ذکر نمیکند بلکه از هر دو مقابل یکی را ذکر میکند که آن دیگری به التزام فهمیده بشود نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ یس فرمود این وحی ما که ابلاغ شده است برای این است که ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ وقتی که فرمود این در انسان زنده است اثر میکند و در کافر اثر نمیکند ما میفهمیم اینجا چهار مطلب است برای اینکه انسان یا زنده است یا مرده انسان مرده انسان زنده یا مؤمن است یا کافر در قبال زنده مرده است در قبال کافر مؤمن است بعد از اینکه این چهار امر با تحلیل معلوم شد خداوند دو امر از این امور چهارگانه را ذکر کرده نه هر چهار تا را نفرمود «لینظر من کان مؤمناً و یحق القول علی الکافرین» بلکه فرمود این قرآن در آدمهای زنده اثر میکند و کافران گوش نمیدهند محکوم عذاباند خب از اینجا ما میفهمیم به اینکه کافر مرده است و مؤمن زنده است حی را ذکر فرمود بدون اینکه ایمان را ذکر بکند کافر را ذکر کرد بدون اینکه مرگ را نام ببرد در آیه محل بحث هم همینطور است فرمود اگر شما صابر باشید بر نابخردان غالبید یعنی انسان یا صابر است یا جزع کنند یا فقیه است یا سفیه در این امور چهار گانه از یک طرف صبر ذکر کرد از یک طرف سفاهت را ذکر کرد یعنی شما صابرید جزع ندارید شما فقیهید سفح ندارید آنها سفیهاند فقه ندارند جزع دارند صبر ندارند ملاحظه بفرمایید فرمود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ یعنی «یغلبوا مأتین غیر صابرین» خب اگر آنها هم صابر باشند همه امکانات شما را داشته باشند مقاومت و نستوحی شما را داشته باشند دیگر دو تا صابر که فرض ندارد بر ده برابر پیروز بشود پس آنها صابر نیست ﴿وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ﴾ یعنی ماته صابرة یغلبوا الفاً که غیر صابر است روی تقابل چون تفسیر قاطع شرکت است دلیلی هم که اقامه میکند فرمود که ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ چون آنها لا یفقهاند مغلوباند و قهراً شما که غالبید چون فقیهید و میفهمید غالبید و فقاهت شما هم در صبر و بردباری شما است سفاهت آنها هم در جزع آنها است آنگاه این ادعا را آیات دیگر روشن میکند میفرماید بالأخره مؤمن وقتی به جبهه میرود احدی الحسنیین نصیب او است یا شهادت یا پیروزی هر دو حسن است کافر هر دو خسارت گیرش میآید یا لااقل خسارت گیرش میآید اگر کشته شد عذاب دنیا و آخرت اگر فاتح شد عذاب آخرت هست ولی یک متاع قلیلی گیرش آمده خب بنابراین چون اینها فقیه نیستند شکست میخورند یعنی شما چون فقیهید جواب بدهید شما چون صابرید پیروزید آنها چون جزع دارند اهل دوزخاند این عصاره بحث در آیه 65.
لکن بعد از اینکه فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ الان یعنی ظرف نزول این آیه ذات اقدس الهی تخفیف داد این تخفیف غیر از نسخ است این به یک تخصیص ازمانی برمیگردد اصولاً نسخ به آن معنا در قرآن کریم نیست نسخ یعنی ثابت بشود یک چیزی باطل است این طور نیست غالب آنچه که در قرآن کریم از این سنخهاست به تخصیص ازمانی برمیگردد زیرا آن مقنن اولی یعنی ذات اقدس الهی میداند که این قانون تا کنون عصر است تا کنون زمان مصلحت هم تا کنون وقت است منتها حالا اعلام نکرده گاهی هم اعلام میکند نظیر اینکه فرمود به اینکه ﴿إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ یا ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّی یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ آنها که بزهکارند بد رفتارند پاکدامن نیستند آنها را حبس ابد کنید ﴿حَتّی یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ یا نه ما یک تصمیم دیگری بعد به شما ارائه کنیم ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلاً﴾ که آیه اوائل سورهٴ مبارکهٴ نور این سبیلی است که ذات اقدس الهی ارائه کرده است ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ گاهی اعلام میکند گاهی اعلام نمیکند ولی هر دو پیش خدا مقنن یعنی ذات اقدس الهی روشن است بنابراین نسخ به آن صورت نخواهد بود میشود تخصیص ازمانی در اینجا هم تخفیف ازمانی است فرمود قبلاً حکم شدید بود الآن یک مقداری نرمتر شد ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ و علت تخفیف هم چند چیز میتواند باشد یکی ضعف شما است ضعف فقهی و فقاهتی شما است دوم قدرت نظامی شما است ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ برخی خواستند بگویند این ضعف اعم از ضعف مادی و ضعف معنوی است برخیها نظیر آنچه که از فقه المعه ... نقل شده است این است ضعف آن وهن در رأی است و ضُعف ضعف در مشابه این تعبیرات که گاهی با حرکت گاهی با حرکت السکون گاهی با نحوه حرکت این کلمات عوض میشود معنا هم فرق میکند گفتند فرق غبن و غَبَن هم همین است که غَبن یعنی خسارت در رأی و غبن خسارت در مال که خیار غبن از همان خسارتهای مالی است و آن حدیثی که روز جمعه معروف که «من استوی یوماه فهو مغبون» یعنی کسی که دو روزش یک حد باشد این مغبون است این از غَبَن گرفته شده نه از غبن یوم تغابن ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ﴾ از غبن است یعنی خسارتهای معنوی در حقیقت مشابه این فرق را از ثعالبی در ضعف و ضُعف گفتند لکن بعضی از مفسران میگویند این یک تفرقهای است که عند المولدین یعنی متأخرین پدید آمده است یک فرق کهن و ریشهداری نیست به هر تقدیر خواستند بگویند به اینکه این ضعف هم ضعف در رأی است هم ضعف در قدرتهای نظامی ولی شاید به همان ضعف در اندیشه و فکر و ایمان برگردد حالا ببینیم کدام یک از این دو تعبیر میشود فرمود به اینکه تخفیف الآن تشریح میکنند میفرماید به اینکه قبلاً یک سرباز باید در برابر ده سرباز مشرک مقاومت میکرد که اگر صحنه را ترک میکرد فرار از ضعف بود و معصیت بود الآن یک سرباز باید در برابر دو تا سرباز مشرک مقاومت کند اگر آنها سه نفر شدند یا چهار نفر شدند این فرار کرد صحنه را ترک کرد ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ معصیت نشده ﴿فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ معصیت نشده آن آیاتی که در بحث دیروز گذشت که ثبات و پایداری را واجب میکند و فرار از ضعف را تحریم میکند آن آیات شامل حال این نمیشود حکم فقهی هم همین است دیگر.
نحوه تخفیف این است قبلاً فرمود که بیست نفر بر دویست نفر غالب میشدند یعنی یک نفر بر ده نفر غالب میشد و نمیتوانست فرار کند الان ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ الآن صد نفر در مقابل دویست نفر یعنی یک نفر در مقابل دو نفر باید بایستد اگر آنها سه نفر شدند حمله کردند به یک مجاهد این میتواند فرار کند نه فرار کردن واجب است اگر فرار بکند معصیت نکرده است ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ در اینجا این آیه 66 مثل آیه 64 نمونه ذکر فرمود یکی رقم کم یکی رقم زیاد در هر دو جا هم وصف صبر را در آن مرتبه اول ذکر کرد دیگر مرتبه دوم و حذف ما یعلم منه جایز ذکر نفرمود در آیه 65 یعنی آیه قبل فرمود ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا﴾ اما ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ﴾ را دیگر به صابرة موصوف نکرد در آیه 66 یعنی آیه بعد فرمود ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا﴾ اما در ﴿وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ﴾ این را دیگر به صابرون موصوف نکرد چون معلوم است.
مطلب دیگر آن است که رقم بالا رفته است در اوائل چون مسلمانها کم بودند اینها حداکثر به مأئه میرسیدند دیگر دیگر به الف و اینها شاید نمیرسیدند ولی اخیراً که جمعیت اینها زیاد شد دیگر به هزار رسیدند مثال الف هم آمده است.
مطلب دیگر آن است که میفرماید که این نسبت در همه مراحل و درجات عدد محفوظ است این هیچ فرق نمیکند چه کم چه زیاد گاهی ممکن است جمعیت که زیاد شد آن نسبت تفاوت بکند روی تصاعدی یا تنازلی نسبتها فرق میکند میفرماید نه دیگر تصاعد یا تنازل هیچ فرق نمیکند یکی در برابر ده تا قبلاً بود یکی در برابر دو تا الآن هست حالا چه بیست نفر باشند چه دویست نفر باشند چه هزار نفر باشند چه دو هزار نفر باشند چه فرق دارد مشابه این تعبیر در آیه 7 سورهٴ مبارکهٴ مجادله درباره قدرت الهی و احاطه الهی آمده است در آیه 7 سوره مجادله این است که ﴿ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ هیچ گروهی کنار هم نمینشینند چه کم چه زیاد مگر اینکه ذات اقدس الهی با آنها است البته این کلمه عمیق هم داشتیم از سورهٴ مبارکهٴ مائده گذشت آنجا که ذات اقدس الهی میفرماید ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ آنجا بحث مبسوطی گذشت که چطور این ثالثه ثلاثه گفتن کفر است ولی رابع ثلاثه توحید اله است آن فرع که اگر کسی بگوید خدا ثالث ثلاثه است میشود کافر و اگر بگوید رابع ثلاثه است نه ثالث ثلاثه میشود موحد این بحثاش هم البته آنجا ما داشتیم به هر تقدیر در آیه 7 سورهٴ مبارکهٴ مجادله میفرماید به اینکه چه رقم کم باشد چه رقم زیاد یک کسی با اینها هست ولی به حساب اینها نمیآید مثلاً اگر اینها یک میلیون نفر بودند یک کسی با این یک میلیون هست که با او حساب بکنی اینها یک میلیوناند بی او هم حساب بکنی اینها یک میلیوناند این طور نیست که او به حساب اینها بیاید و روزی اینها قرار بگیرد و رقم به عدد بیاید خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه الآن هم باز اینها قویند الان هم یکی در برابر دو نفر باید بایستند الآن هم قویتر هستند منتها قبلاً اقوی بودند حالا قویاند منشأش هم همین است مثل اول انقلاب و بعد از انقلاب شما ببینید آن حالت خلوص و خضوعی که در اوائل انقلاب بود الآن در خیلیها نیست آن مقاومت خلوص و فقاهت اصطلاح قرآنی نه فقاهت حوزوی آن فقاهت که آدم موحدانه زندگی کند صابرانه زندگی کند خالصانه زندگی کند کم شده دیگر آن روزها به این فکر نبود که خودش را دریابد به فکر این بود که دین را دریابد مملکت را دریابد آن روحیه الآن خیلی کم است روحیه صدر اسلام هم که در مکه بود یا اوائل مدینه بعد از توزیع غنائم جنگی و امثال ذلک خیلی کم شده است لذا ذات اقدس الهی در همان آن در سورهٴ مبارکهٴ توبه به بخشی از این جهات اشاره میکند آیه 25 سورهٴ مبارکهٴ توبه این است که ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ فرمود ذات اقدس الهی در جاهای حساس و فراوانی شما را یاری کرد یوم حنین هم شما را یاری کرد اما یوم حنین میدانید جمعیت شما خیلی بود و شما شگفت انگیز از این جمعیت شدید شگفت زده شدید و کاری از پیش نبردید ﴿وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ﴾ این کثرت ﴿عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ﴾ زمین با همه وسعتی که داشت برای شما تنگ بود لذا راه فرار نداشتید خب آن حضور و خلوصی که در اول انقلاب اسلامی در مدینه بود او کمرنگ شد لذا فرمود ﴿وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ این به ضعف معنوی برمیگردد ﴿فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است این باذن الله شارح ﴿وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾ ذات اقدس الهی قبلاً هم ملاحظه فرمودید که دو نحوه معیت را دارد یک نحو معیت عام که با هر کسی هست ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ یک معیت خاصه دارد حالا یا معیت خاصه دارد که دستگیری کند یا معیت خاصه دارد که در کمین است او را زمین گیر کند با کفار معیت خاصه دارد که آنها را زمین گیر کند ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ در آن شب نشینیها که تصمیم میگیرند خدا با آنها است یک معیت خاصه با مؤمنین دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ اینجا میفرماید ﴿وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾ این معیتاش همان اذن نصرت خواهد بود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است