display result search
منو
تفسیر آیه 1 سوره انفال _ بخش اولn

تفسیر آیه 1 سوره انفال _ بخش اولn

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره انفال _ بخش اول"

بعضی از سُوَر که در اوایل قرآن کریم تدوین شدند مدنی‌اند.
قرآنی که الآن بشر در خدمت این قرآن هستند همان است که بر پیغمبر(ص) نازل شده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَأَطِیعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴿1﴾

سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که به پایان رسید در آن سوره قصص انبیا(علیهم السلام) و همچنین جریان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو شد و پایان سوره هم به قصه خود آن حضرت ختم شد. در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «انفال» از جریان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شروع می‌شود این یک نظم و تناسبی است که امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) در مجمع بین سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «انفال» ذکر کرد.
یک مطلب این است که این سُوَر به این ترتیبی که تدوین شده است نازل نشد بعضی از سُوَر که در اوایل قرآن کریم تدوین شدند مدنی‌اند و سوَری که بعد تدوین شدند مکّی‌اند در حالی که سوَر مکّی قبل از سوَر مدنی نازل شدند لکن برخی احتمال دادند که در نزول دفعی قرآن کریم همین ترتیب ملحوظ شده است گرچه در نزول تدریجی بیش از بیست سال سوَر مکّی قبل از سوَر مدنی است و ترتیب نزول مشخص است ولی در آن نزول دفعی شاید این‌‌چنین بوده یعنی این طوری که هم‌ اکنون تدوین شده است به همین وضع بر قلب مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل می‌شد لذا بر اساس آن نزول دفعی این انسجام و این نظم محفوظ ماند لذا افرادی مثل امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) تلاش می‌کنند که تناسب سوَر را هم بازگو کنند.
مطلب دوم ثواب خاصّی است که برای این سوره ذکر شده است که هم در کتاب شریف برهان آمده و هم بخشی از آنها را مرحوم امین‌الاسلام در مجمع ذکر کرده‌اند که توقّی آن روایات بر اساس حدیث «من بلغ» توقّی خوبی است وگرنه اثبات خصوصیات آن روایات آسان نیست چون یک روایت صحیح که سنداً صحیح و دلالتاً تام باشد در این‌‌گونه از موارد کم است. آنچه را که به وسیله دیگران جمع شده است به امضای اهل‌بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) رسیده است و آنچه که در حضور اهل‌بیت(علیهم السلام) بود تأویل قرآن بود، تفسیر قرآن بود و مانند آن وگرنه این قرآنی که الآن بشر در خدمت این قرآن هستند این عین آن است که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است بدون کم و زیاد. نحوهٴ تدوینش هم باز مورد امضای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و آنچه را که در موارد گوناگون بود آن عثمان جمع کرده است نه اینکه کم و زیاد شده یا مثلاً ترتیبش بر خلاف بوده و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: در آن تفسیر و تأویل و امثال ذلک فرق دارد وگرنه این قرآن مورد تثبیب اهل‌بیت(علیهم السلام) است ارجاع دادند قبلاً که ما همین قرآن را قرائت می‌کنیم، به همین قرآن احتجاج می‌کنیم شما هم همین قرآن را احتجاج کنید و همین قرآن هم تلاوت کنید. در بحثهای جلد اول تفسیر تسنیم ذکر شده اینها در علوم قرآن ذکر شده است.
مطلب بعدی آن است که ما در آغاز هر سوره این پیشنهاد را مطرح می‌کنیم که آقایان الحمد لله که حافظه‌شان خوب است به ترتیب این بحثهایی که پیش می‌رویم سورهٴ مبارکه را حفظ بکنند یعنی اگر از اول سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مثلاً قبلاً پیشنهاد شد، حفظ می‌شد الآن سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» حفظ آقایان بود. انفال هم همین طور است ما چند روزی یک آیه را به پایان می‌بریم به حسب ظاهر. حفظ یک آیه در چند روز خیلی سهل است یعنی هر روز که شما از منزل تشریف می‌آورید یا به منزل برمی‌گردید این آیه را تکرار بکنید می‌بینید که طولی نمی‌کشد که این سوره حفظ می‌شود.
خب، در بررسی سُوَر سه مطلب باید محفوظ باشد که قبلاً هم اینها بحثهایی بوده در قالب سوَر می‌گذشت یکی ملاحظه شأن نزول، یکی فضای نزول، یکی جوّ نزول وقتی مفادّ یک سوره مشخص می‌شود که آن آیاتی که در آن سوره هست و دارای شأن نزول هست شأن نزول هر کدام از آیات مشخص بشود چون ظاهر شأن نزول کمک می‌کند در فهم معنای آن آیاتی که دارای شأن نزول است. فضای نزول کاری به شأن نزول ندارد بررسی فضای فکری و فرهنگی، سیاسی، نظامی و مانند آن که در مکّه یا مدینه حاکم بود نقش بسزایی دارد مثلاً سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که بحثش قبلاً گذشت این دفعتاً واحدتاً نازل نشد نظیر سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نیست این به تدریج نازل شد و در مکه هم نازل شد آن مدتی که این سورهٴ مبارکه در مکه نازل می‌شد فکر حاکم بر حجاز چه چیزی بود؟ حوادث و رخدادهای مهمّ حجاز مخصوصاً مکه چه چیزی بود؟ چون حوادثی که در مکه رُخ داد با نزول سورهٴ «اعراف» در مکه بی‌تأثیر نیست این‌‌چنین نیست که حوادثی که در مکه اتفاق افتاده هیچ ارتباطی با آیات سورهٴ «اعراف» نداشته باشد و همچنین آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» با حوادث حاکم و افکار حاکم بر حجاز عموماً و مکه خصوصاً نداشته باشد بررسی فضای نزول کمک می‌کند.
قسمت سوم بررسی جوّ نزول است که آن اختصاصی به آیه ندارد نظیر شأن نزول و اختصاصی به فضای نزول ندارد نظیر سوره، بلکه اختصاصی به کلّ قرآن دارد یعنی در این رُبع قرن تقریبی که قرآن نازل می‌شد افکار حاکم بر جهان معاصر چه بوده است اختصاصی به حجاز هم ندارد. وقتی تفسیر قرآن به صورت جامع مشخص می‌شود که اوضاع جهان معاصر اعمّ از حجاز و غیرحجاز مشخص بشود یعنی جهان در عصر بعثت مشخص بشود که در چه حالتی بود و قرآنی که داعیه جهانی بودن را دارد وقتی معنایش معلوم می‌شود که مخاطبش روشن بشود یعنی اگر کسی جهانِ معاصر این ربع قرن تقریبی را نداند بررسی او نسبت به کلّ قرآن ناقص خواهد بود، خب شأن نزول یک حساب دارد، فضای نزول یک حساب دیگر دارد و جوّ نزول یک حساب دیگر.
درباره سورهٴ مبارکهٴ «انفال» معاطات این دو امر لازم است یعنی بررسی شأن نزول آیات این سوره و بررسی فضای فکری حاکم در مدینه این سوره چون در مدینه نازل شده است بر خلاف سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در مکه نازل شده است این سوره در مدینه نازل شده است به استثنای چند آیه‌ای که گفتند در مدینه نازل نشد.
مطلب بعدی آن است که چطور این سوره در مدنیه شده است؟ گذشته از اینکه بحثهای نقلی این را تأیید می‌کند شاهد داخلی هم این را تصدیق می‌کند ما برای اینکه بفهمیم فلان سورهٴ قرآن در مکه نازل شد یا مدینه گذشته از اینکه شواهد نقلی ما را می‌تواند راهنمایی کند و هدایت کند، بررسی داخلی خود سوره بهترین قرینه و کمک هست چون سُوَری که در مکه نازل می‌شد درباره خطوط کلّی دین بود اعم از اصول دین و اعتقادات و اخلاقیات و مسائل حقوقی و مسائل فقهی چون مسئلهٴ نماز به آن صورت در مکه نبود، مسئله روزه و حج و خمس و زکات و سایر مسائل فقهی در مدینه نازل شد، نه در مکه.
در مکه اصول اعتقادی مطرح بود و خطوط کلّی شرایع و اخلاق و حقوق و فقه و مانند آن. جزئیات نظیر اینکه روزه بگیرید، خمس بدهید، مکه بروید و مانند آن همه اینها در مدینه نازل شد چه اینکه جریان جهاد هم در مکه نبود به اصطلاح در مکه مسلمین تحت قهر و ظلم صنادید قریش و مانند آن بودند اینها جهادی نداشتند نه تنها جهاد نداشتند، دفاع هم نداشتند گرچه روح جهاد به دفاع برمی‌گردد ولی به حَسب ظاهر یک تفاوت ابتدایی بین جهاد و دفاع هست اینها نه تنها قدرت جهاد نداشتند، قدرت دفاع هم نداشتند مظلوم بودند بعدها که آمدند به مدینه و قدرت مرکزی پیدا کردند و حکومت تشکیل دادند از آن به بعد آیه نازل شد که شما حقّ دفاع دارید ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ شما که تا حال مقاتَل بودید حالا اذن دارید مقاتِل باشید ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ﴾ چرا؟ ﴿بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ حالا که مظلوم بودید ما به شما اذن مقاتِل شدن دادیم که اذن دفاع در مکه نازل نشد، فقط در مدینه نازل شد.
بنابراین مسئله گرفتن غنیمت و مانند آن در مکه اصلاً مصداق نداشت اینها اموال خودشان را نمی‌توانستند حفظ بکنند مسلمانهایی که از مکه به مدینه مهاجرت می‌کردند اموال اینها مصادره می‌شد کسی حقّ هجرت نداشت مگر اینکه تمام اموالش را رها کند و از مکه به مدینه بیاید و مسلمین صدر اسلام هم همین کار را کردند گرچه وضع مالی‌شان ضعیف بود ولی همان مقدار هم که داشتند از همان مقدار هم صرف‌نظر کردند یعنی اصحاب صفّه این طور نبود که در مکه هم اصحاب صفّه باشند اینها بالأخره در یک لانه مختصری، آشیانه‌ای، اتاقکی، کوخی داشتند در مکه یک منزلهٴ مختصری هم که بود در مکه داشتند بعد از اینکه دیدند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکه به مدینه مهاجرت کرده است اینها هجرت را بر ماندن در مکه ترجیح می‌دادند حرف همه اینها بود ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً﴾ اینها اموال منقولشان را که نمی‌توانستند منتقل کنند برای اینکه وسیله نقلیه نداشتند شتر و امثال شتر در اختیار همه نبود، غیرمنقول هم که قابل حمل نبود اینها سعی کردند که مثلاً اموال منقولشان را بفروشند و غیرمنقول را هم تبدیل به نقل کنند بیایند در مدینه یک خانه مختصری تهیه کنند همانجا زندگی کنند به هیچ‌وجه اموال اینها را نمی‌خریدند و به اینها هم اجازه فروش نمی‌دادند و کل ما یملک اینها را مصادره می‌کردند و این مهاجرین صدر اسلام حاضر شدند بالأخره که دست از زندگی‌شان بکِشند و بیایند در مدینه اصحاب صفّه بشوند این را می‌گویند دینداری و هجرت. این است که هجرت و جهاد همتای هم است و قرآن کریم این قدر روی مهاجر و انصار تکیه می‌کند ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ﴾ همین است. اینها دیدند هیچ راهی ندارد برای حفظ دینشان ناچارند که بالأخره دست از همه مایملکشان بردارند بیایند در مدینه و می‌دانستند در مدینه هم بیایند باید در مسجد زندگی کنند همین کار را هم کردند، خب.
بعدها که مثلاً قرآن کریم روی اینها صحّه گذاشت و مؤمنین هم روی اینها خیلی حساب می‌کنند ﴿الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ﴾ بر اساس همین جهت بود. اینها یک مختصر زندگی‌ که داشتند کلاً در اختیار مشرکین مکه قرار دادند و اموال اینها مصادره شد و از مکه به مدینه مهاجرت کردند و مهمترین عاملی که اینها را تهییج کرده، تهدید کرده که دست از زندگی‌شان بکشند و بیایند در مدینه گفتند این آیه مبارکه بود که هیچ مدابّه‌ای نیست، هیچ جُنبنده‌ای نیست مگر اینکه ذات اقدس الهی او را روزی می‌دهد خواه آن جنبنده اهل پس‌انداز باشد، خواه اهل پس‌انداز نباشد. فرمود ذات اقدس الهی شما را روزی می‌دهد ﴿یَرْزُقُکُمْ﴾ و آن جنبنده‌هایی که حامل روزی نیستند ﴿ان الله یرزقکم وما لا یحملوا رزقکم﴾ جابّه‌ای که روزیِ خودش را حمل نمی‌کند، روزیِ خودش را ذخیره نمی‌کند، روزی خود را پس‌انداز می‌کند همه را ذات اقدس الهی تأمین می‌کند.
فرمود که به حسب ظاهر شما روزیتان را از خدا می‌گیرید بسیار خب و به حسب ظاهر شما در آن فرصتهای مناسب روزیتان را تأمین می‌کنید برای روز مبادا ولی این‌‌چنین نیست در بین شما کسانی هستند که اهل پس‌انداز نیستند خدا آنها را هم تأمین می‌کند شما بنگرید حیوانات را چه کسی روزی می‌دهد و حیوانات هم یک سنخ نیستند فرمود حیوانات دو قسم‌اند بعضی هستند که اهل پس‌انداز و ذخیره‌اند مثل موش، مثل مور اینها اهل ذخیره و پس‌اندازند. موشها ذخیره می‌کنند، حیوانات دیگر مثل مور و اینها ذخیره می‌کنند، اما آن دابّه‌هایی که ﴿لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ آن دابّه‌ها نظیر این بلبلها و گنجشکها و اینهایی که یا مشغول خواندن‌اند یا مشغول بالأخره تفریح و اُنس با درختان و اینها هستند اینها را چه کسی تأمین می‌کند؟ خب این مور تابستان جمع می‌کند برای زمستان، این بلبلها و گنجشکها و طوطیها و اینها که اهل ذخیره نیستند که فرمود: ﴿ان ال.ایاکم﴾.
فرمود که هیچ دابّه‌ای نیست که ﴿لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ فرمود آن جنبنده‌هایی که حامل رزقشان نیستند، اهل ذخیره و پس‌انداز نیستند آنها را هم خدا حفظ می‌کند. این پرنده‌هایی که شما می‌بینید از مناطق سردسیر به گرمسیر، گرمسیر به سردسیر هجرت می‌کنند آیه نازل شد که خب این پرنده‌ها که الآن شما می‌بینید در تالابها به سر می‌برند از مناطق سردسیر به گرمسیر در زمستان می‌آیند، از سیبری به جای دیگر می‌آیند در تابستانها هم جابه‌جا می‌شوند اینکه تازگی نبود آن وقتها هم بود. فرمود شما ببینید این پرنده‌ها که جا به جا می‌شوند از جایی به جایی سفر می‌کنند و روزی خود را حمل نمی‌کنند، اهل ذخیره نیستند، اهل پس‌انداز نیستند، از جایی به جایی سفر می‌کنند، با دست خالی همان فقط پَرکِشان می‌روند چه کسی آنها را تأمین می‌کند؟ آن دابّه‌ای که ﴿لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ وقتی این آیه نازل شد مهاجرین دیدند که بله، راست است خب این پرنده‌ها از مکانی به مکانی، از شهری به شهری، از اقلیمی به اقلیمی حرکت می‌کنند بدون اینکه کسی روزی اینها را حمل بکند یا خودشان روزی را حمل بکنند. اینها فهمیدند آن خدایی که رازق اینهاست در مکه، در مدینه هم رازق اینهاست با این طمأنینه با دست خالی از مکه به مدینه بلند شدند آمدند حرکت کردند. گفتند این همه پرنده‌ها هستند که جا به جا می‌شوند و خدا در مکان منتقل‌عنه مثل مکان منتقل‌الیه و مکان منتقل‌الیه مثل مکان منتقل‌علیه اینها را تأمین می‌کند ما را هم همان طور که در مکه تأمین می‌کند در مدینه هم تأمین می‌کند. اگر تمام جنبنده‌ها و دابّه‌ها را ذات اقدس الهی تأمین می‌کند چه آنهایی که حامل رزق‌اند، چه آ‌نهایی که حامل رزق نیستند ما را هم تأمین می‌کند اینها با دست خالی از مکه حرکت کردند آمدند مدینه شدند اصحاب صفّه.
بنابراین در چنان فضایی سخن از انفال و غنیمت و امثال ذلک نبود، اگر در سوره‌ای سخن از انفال است، سخن از غنیمت جنگی است و مانند آن پیداست که سوره در مدینه نازل شد برای اینکه در مکه اینها جنگی نداشتند تا غنیمتی ببرند تا سخن در این باشد که غنائم را چگونه توزیع بکنند.
پس بررسی جهاد خود این سورهٴ مبارکهٴ «انفال» شاهد داخلی است که این سوره در مدینه نازل شده است البته روایات و شواهد خارجی هم تأیید می‌کند، پس ما برای اینکه روشن بشود یک سوره مشخص در مکه نازل شد یا در مدینه دو راه داریم که اینها به عنوان مانعةالخلو است که جمع را شاید. یکی بررسی درون خود آیات که ببینیم این نشانه آن است که در مکه نازل شده یا در مدینه، یکی مطالعه شواهد خارجی، روایات و احادیث و تاریخ که دلالت بکند بر اینکه این سوره در کدام قسمت نازل شد. سورهٴ مبارکهٴ «انفال» طبق هر دو جهت شاهد بر این است که این سورهٴ مبارکه در مدینه نازل شد.
در شأن نزولش آن طوری که مرحوم شیخ طوسی در تبیان نقل کرد، دیگران هم آوردند این است که بعد از جریان جنگ بدر و پیدایش درآمد چون عده‌ای از جوان‌ترها به میدان می‌رفتند آنها که سالمندتر بودند پرچمها را نگه می‌داشتند نزدیک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند و این سنگرها را حفظ می‌کردند. جوانها می‌گفتند که این غنائم مثلاً برای ماست، سالمندها می‌گفتند که ما در خدمت پیغمبر بودیم، ما این سنگرها را حفظ می‌کردیم، اگر شما فرار می‌کردید بالأخره ما دفاع می‌کردیم، از شخص پیغمبر ما حمایت می‌کردیم و اینها. در این زمینه که اختلافی شد که این درآمدها برای چه کسی است ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ آیه نازل شد که ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾ انفال برای خداست و برای پیغمبر است آنچه که برای خداست هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منتقل می‌شود و منظور از پیغمبر هم شخصیت حقوقی او یعنی رسالت و نبوت اوست یعنی مکتب او، نه شخص او که نظیر اموال شخصی آن حضرت باشد که بعد به وَرثه برسد این طور نیست. برای مکتب است و برای شریعت است که باید در مسائل اسلام و مسلمین صرف بشود.
این شأن نزول و سایر شأن نزولهایی که بازگو کردند تأیید می‌کند که این سورهٴ مبارکه در مدینه نازل شد. برخی از قرائتها این است که ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ یعنی اینها از تو خواستند که مقداری انفال را به اینها بدهی، برخیها خواستند بگویند که این کلمه «عن» به معنی «مِن» است یعنی «یسئلونک من الانفال» از تو طلب می‌کنند که مقداری از انفال را به آنها بدهی ولی ظاهر آیه به همین وضعی که هست باقی باشد هم محتوای خاص خود را خواهد داشت، هم با آن شواهد نقلی مخالف نیست یعنی اینها سؤال می‌کنند که بالأخره انفال برای چه کسی است تا اختلافات برطرف می‌شود.
مطلب دیگر این است که اسئله‌ای که در قرآن کریم است گاهی از مسائل تکوینی سؤال می‌کند، گاهی از مسائل تشریعی. مسائل تکوینی آن است که به جهان‌بینی و انسان‌شناسی برمی‌گردد مثل ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ سؤال می‌کند حقیقت انسان که همان روح است آن چیست؟ روح چیست؟ چه اینکه ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ سؤال می‌کنند که این ماه چرا گاهی هلال است، گاهی بدر است و مانند آن چطور می‌شود، گاهی هم از مسائل تشریعی سؤال می‌کنند نظیر ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ که زن در عادت حُکمش چیست؟ وظیفه شوهر در حال عادت زن چیست و مانند آن. این ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ از سنخ دوم است از مسائل تشریعی دارند سؤال می‌کنند که حکم این چیست بالأخره.
مطلب دیگر آن است که بین این آیه انفال و آیه خمس و آیه فِیء در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است باید یک جمع فقهی بشود و جمع تفسیری البته مقداری که به بحث تفسیر برمی‌گردد و تا حدودی هم خطوط کلّی فقهی روشن بشود گرچه تفسیر این سه مسئله یعنی مسئله انفال اول سورهٴ «انفال» است و مسئله خمس که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْ‏ءٍ﴾ و همچنین مسئله فکر تناسبی با اینها دارد در فقه هست لکن آن مقداری که بحثهای تفسیری آیات‌الاحکام اجازه می‌دهد باید این سه آیه کنار هم قرار بگیرد تا خطوط کلّی انفال و فِیء و خمس مشخص بشود تا معلوم بشود تعارضی، تزاحمی، تعا.. بین این آیات نیست و توهّم نص ناصواب است.
اما اینکه فرمود: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ از تو سؤال می‌کنند که انفال برای چه کسی است تا اختلاف برطرف بشود. این انفال آن مال زاید است نَفل، نافله، نوفل و مانند آن زاید بر مقداری مفروض هست نافله را هم که نافله گفتند چون مقدار زاید بر واجب هست و فرزندزاده را آن نوه را هم که نافله می‌گویند به همین مناسبت است. ابراهیم از ذات اقدس الهی مثلاً فرزندی می‌طلبد، ذات اقدس الهی هم به او فرزند داد و هم به او نوه عطا کرده است هم به او اسماعیل و اسحاق داد، هم به اسحاق، یعقوب داد که یعقوب(سلام الله علیه) نوهٴ ابراهیم است و فرزندِ فرزند است لذا از او به عنوان نافله یاد کرده است. فرمود: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ این تمام شد ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ که این ﴿نَافِلَةً﴾ وصف یعقوب است، حُکم درباره یعقوب است نه درباره اسحاق. ما به ابراهیم اسحاق دادیم این تمام شد ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ او از ما فرزند خواست ما به او هم فرزند دادیم، هم نوه دادیم. خب این نوفل هم به کسی می‌گوند که اهل نَفل و بخشش و عطاست. پس انفال آن مال زاید است مالی که برای دیگران است، برای خود انسان نیست و بی‌صاحب مانده به عنوان انفال.
انفال یک معنای لغوی دارد که همین است که اشاره شد از نفی و زاید است که آن معنای لغوی مراد نیست. یک معنای تفسیری و فقهی دارد که آن را روایات مشخص می‌کند که چه چیز جزء انفال هست. در روایات آمده که اگر جنگ بشود بدون اذن امام(سلام الله علیه) جزء انفال است و اگر بدون جنگ، مصالحه بشود جزء انفال است، فتایح ملوک، سفایای ملوک جزء انفال است، سرزمین موات جزء انفال است، مال بی‌وارث جزء انفال است، اینها جزء انفال است که در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اختیار پیغمبر است، در زمان امام معصوم(علیه الصلاة و علیه السلام) در اختیار امام است و در زمان غیبت امام معصوم(سلام الله علیه) در اختیار نایب امام است و اینکه در اختیار نایب امام است برای خود نایب امام نیست یک، برای ملت هم نیست برای ملّی نیست به اصطلاح، برای دولت اسلامی، برای حکومت اسلامی است. تا در مصالح مکتب و اسلام و مسلمین درج بشود. اموال عمومی نظیر آنچه که مفتوح است.. و مانند آ‌ن که مِلک مسلمین است. املاک حالا یا شخصی است که کسی کسب می‌کند ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ﴾ چه زن، چه مرد مالی را که خودشان کسب کردند، مِلک خودشان است. یک عده اموال است که اموال عمومی است، اموال ملّی است به اصطلاح یعنی برای ملت است برای شخص نیست برای حکومت هم نیست نظیر اراضی مقصور امره که حالا آن والیِ مسلمین سرپرستی اینها را به عهده می‌گیرد.
بخش سوم اموالی است که برای مکتب است نه برای اشخاص و نه برای ملت. آن اموالی که برای مکتب است نظیر خمس این وجوه، سهم امام و اینها برای ملت نیست، برای خود مکتب است یعنی برای کتاب و سنت است که در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئول نگهداری پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، در زمان امام معصوم(علیه السلام) امام معصوم مسئول است و در غیبت اینها نایب اینها مسئول است مِلک هیچ‌کس نیست مِلک شریعت است، مِلک مکتب است اینکه می‌گویند وکالت فقیه معنا ندارد بر اساس همین جهت است برای اینکه در وکالت موکّل اصل است و وکیل فرع، بخشهای وسیعی از ثروتهای اسلامی برای خود مکتب است برای ملت نیست تا ملت، وکیل انتخاب بکند و فقیه جامع‌الشرایط بگوید شما از طرف من وکیلید که در این امور دخل و تصرّف بکنید مثل اینکه قانونی که ذات اقدس الهی تدوین کرده است، ترسیم کرده است، تنسیخ کرده است این قانون حق‌الله است نه حقّ مردم بنابراین اصلاً وکالت فقیه در نظام اسلامی قابل ترسیم صحیحی نیست برای اینکه در وکالت موکّل اصل است وکیل، فرع. موکّل به وکیل می‌گوید این حقوق من، این اموال من این مسائلی که مربوط به من است تو احیا بکن، انجام بده و مانند آن در حالی که بخشهای عظیم از ثروتهای مملکت نظیر درآمد نفت و مانند آن نه برای اشخاص است، نه برای ملت نظیر اراضی مفتوحه نیست اگر برای مکتب است نایب ولی‌عصر، نایب امام(علیه الصلاة و علیه السلام) مسئولیت آن را به عهده می‌گیرد و البته همان شریعت اختیاری که برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذاشت از اختیاری که برای ما گذاشت همانها را در عصر غیبت برای فقیه جامع‌الشرایط دارد حسابی هست، کتابی هست این‌‌چنین نیست که خود امام معصوم(سلام الله علیه) هم همین کار را می‌کرد از حضرت امیر نقل کردیم دیگر که ایشان بیت‌المال را رفت و رو می‌کرد دو رکعت نماز می‌خواند و خدا را شکر می‌کرد کم نبودند مراجعی که با اینها معاملهٴ مار و عقرب می‌کردند خیلی احتیاط می‌کردند به جای اینکه بگویند سهم امام می‌گفتند مار و عقرب. سهم امام مادامی .. است که از جایی صحیح گرفته بشود و در راه دین صرف بشود، اگر خدای ناکرده بیراهه صرف بشود همان می‌شود مال و عقرب.
خب، چرا زکات را می‌گویند اوصاف است با اینکه اگر به دست ولیّ امر برسد می‌شود تورّع مگر زکات نه آن است که مصالح هشت‌گانه دارد مگر نه آن است که یکی از مسائل هشت‌گانه‌اش صرف فی سبیل‌الله است، مگر نه آن است که یکی از بهترین مصارف او ساختن مسجد است، تعمیر کعبه است، حفظ جنگجویان است، تغذیه جنگجویان است، رفع نیاز مجاهدان است خب همه‌اش طیّب و طاهر است جایش اوصاف است مادامی که دست این شخص است ... است وگرنه وقتی به جا مصرف بشود با .. که نمی‌شود کعبه را آباد کرد که یا تعمیر کرد که یا مسجد ساخته بشود وقتی به دست بیگانه باشد می‌شود وَثق، وقتی به جا صرف بشود می‌شود تورّع. غرض آن است که برای همه اینها یک حساب و کتابی هست این‌‌چنین نباشد.
پرسش:...
پاسخ: بله، وَسخه است یعنی تعلّقش وسخه است وگرنه مصارف هشت‌گانه همین زکات ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ﴾ خب ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ یکی از مصارفش رعایت جهاد است، رعایت ساختن است، تعمیر کعبه است اینها کجایش وسخه است منظور آن است که این تعلّقش می‌شود..وگرنه متن مال، متن مال وسخ نیست برای اینکه همین متن مال را می‌شود با آن مسجد ساخت، همین متن مال را می‌شود مجاهدان فی سبیل الله داد چطور این می‌شود آن وقت تورّع این‌چنین نیست که با وسخ آدم مسجد بسازد که، خصوصیتی هست بین خمس و زکات که در حقیقت گفتند از مال خودتان به فقرا و مستمندان بدهید تعبیرات این مقدار حصر کند ولی در جریان خمس این است که اصلاً برای شما نیست گرچه مشابه این درباره زکات هم آمده ولی درباره خمس خیلی شفاف‌تر است کسی که وجوه شرعیه می‌دهد اصلاً این باید بداند که مالِ خودش را که نمی‌دهد این شریک با امام است. خمس یک حصر مشاع است چهار پنجمش برای اوست، یک پنجمش برای امام است مال امام را می‌دهد امام تقدیم می‌کند نه اینکه از مال خودش بدهد مال امام را خواست بدهد فقط .. باید تقدیم کند و اینکه در روایات ما در باب خمس آمده اگر ـ معاذ الله ـ کسی اهل خمس دادن نباشد وجوه شرعیه را ندهد با مالِ غیرمخمّس ازدواج بکند و عینِ مال، نه ذمّه عینی مالی که خمس داده نشده عین آن مال را مهریه زن قرار بدهد گرفتار ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ می‌شود آن وَلَد می‌شود ولدِ غیرحلال می‌شود ولد زنا این در روایات خمس است دیگر برای اینکه این مال برای او نیست.
پس یک وقت است مهریه را ذمّه قرار می‌دهیم، یک وقت مهریه را عین قرار می‌دهیم با عین غیر مخمّس اگر کسی نکاح بکند ولدش می‌شود ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ در حقیقت مالِ دیگری است نه مال خودش شخص باشد. به هر تقدیر این نشانه آن است که این سوره مبارکه در مکه نازل نشد، در مدینه نازل شد. بعد فضای همین آیه نه تنها سوره از فضای این آیه برمی‌آید که یک اختلاف داخلی پیش آمد برای اینکه فرمود: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ﴾ این اختلافاتتان را حل کنید، مال هیچ‌کس نیست انفال برای خداست و برای پیغمبر است البته چیزی هم که برای خدا باشد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واگذار شده است.
برای این امر مهم چند حُکم فقهی و اخلاقی دستور داد. یکی اینکه فرمود این انفال برای خدا و پیامبر است که در مصالح اسلام و مسلمین صرف بشود این حکم فقهی را معمولاً با مسائل موعظه و اخلاقی که پشتوانه حکم فقهی است ذکر می‌کنند قبلاً هم ملاحظه فرمودید مشابه این هم قبلاً گذشت که قرآن نظیر کتاب فقهی یا فلسفی یا کلامی نیست شما می‌بینید در کتابهای رایج حوزوی بالأخره مسائل علمی را یکجا ذکر می‌کنند، مسائل اخلاقی را هم جای دیگر ذکر می‌کنند اما قرآن نور است نور معنایش آن است که آن مسائل علمی را با مسائل اخلاقی کنار هم ذکر می‌کند تا پشتوانه داشته باشد حالا یا در حدّ دستور اخلاقی است یا ترساندن از جهنم و تشویق به بهشت است تا بشود کتاب عملی.
فرمود: ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ﴾ پس هم در انتخاب انفال، هم در راضی شدن به اینکه سهم شما چقدر است یا سهم دیگران چقدر است تقوا داشته باشید یک و هم اینکه آن حالتها و رابطه‌های بین خود را اصلاح کنید ﴿وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ﴾ این معلوم می‌شود اختلافی پیش آمد، خب چه کسی می‌تواند مُصلح باشد؟ آنکه صالح است. چه کسی صالح است؟ آنکه باتقواست تا انسان صالح نباشد که مصلح نیست این کلمه ﴿ذَاتَ﴾ که مؤنث است برای رعایت آن حالت است حال و حالت چون مؤنث است حالت که تأنیث .. دارد حال ... ﴿وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ﴾ یعنی «الحال التی بینکم» خب آن را اصلاح کنید وقتی انسان مُصلح می‌شود، می‌تواند مشکل داخلی را حل کند که صالح باشد یک انسان طالح که توان اصلاح ندارد آن صلاح را با دستور تقوا تأمین کرده است فرمود: ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ﴾ حالا که صالح شدید، تک‌تک که صالح شدید دو تا آدم خوب کنار هم که بنشینند مشکلشان حل می‌شود دو تا آدم ناصالح هم دو تا آدم طالح هم که هرچه نزدیک‌تر باشند بدتر است.
فرمود اولاً هر کدام بین خود و بین خدایتان صالح باشید بنایتان بر این باشد که بر اساس دین حرکت کنید حالا دور هم بنشینید ببینید مشکل شما حل می‌شود یا نه؟ یقیناً حل می‌شود. اگر باتقوا بودید اصلاح ذات البین ممکن است حالا یا خودتان با دیگری مشکل دارید حل می‌شود یا نه، شما که صالحید مشکل دیگران را هم حل کنید چون اصلاح ذات البین می‌گویند افضل از عامه صوم و صلات است حالا در بخشهای روایی آن روایتی را که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد یک روایت جالبی است. وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) یک مؤسسه خیریه درست کرده، بودجه‌ای فراهم کرده به مفضّل‌بن عمر داده این بودجه تا مدیر عامل مؤسسه ببینید هرجا اختلافی بین مسلمانها و شیعیان است اگر از راه موعظه و پند و ارز توانستی حل کن، اگر نتوانستی چون غالب این مشکلات بر اساس مسائل مادی و مال است آن مورد اختلاف را از این مؤسسه بگیر و بپرداز و اختلاف آنها را حل کن.
مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل می‌کند که مفضّل‌بن عمر می‌گوید که من به عنوان عابر دیروز از کوچه‌های مدینه می‌گذ‌شتم دیدم مشاجره‌ای از خانه‌ٴ سعیدبن ویان به گوشم می‌رسد بعد بررسی کردم دیدیم سعیدبن ویان با دامادشان اختلاف دارند سر و صدایشان بلند است در توضیع میراث آن پسر شاید بخواهد بیشتر ببرد این داماد نمی‌گذارد، این داماد می‌خواهد بیشتر ببرد آن پسر نمی‌گذارد من اینها را دعوت کردم به جایی که در اختیارم بود این سعیدبن ویان را یک طرف دامادش هم یک طرف نشاندم و حرفهایشان را گوش دادم، نصیحت کردم دیدم نه، مسئله مالی است و حل نمی‌شود به این آسانیها گفتم مبلغ اختلافتان چقدر است؟ گفتند فلان مبلغ است من این مبلغ را از آن مؤسسه خیریه امام صادق(سلام الله علیه) گرفتم و به اینها دادم و مشکل اینها حل شد و حالا اینها شاید داشتند مصافحه می‌کردند بروند، بعد چیزی هم حضرت به من آموخته بود آن را هم به اینها گفتم، گفتم مبادا پس فردا از من تشکر بکنید این یک مؤسسه خیریه است من کارمند امام صادقم(سلام الله علیه) او مؤسسه را تأسیس کرده مرا وادار کرده که هرجا مشکل مالی شد من با این مال امام صادق(سلام الله علیه) این را حل کنم مبادا یک وقت از من تشکر کنید، سهم من نیست.
خب، این تفکّر نورانی هم وجود مبارک امام صادق از ﴿وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ﴾ استفاده کرده و آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در حال بیماری منتهی به مرگ فرمود در آن وصیت‌نامه معروفشان در نهج‌البلاغه است که «و أصلحوا ذات بینکم» برای اینکه من شنیدم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اصلاح ذات البین از همه نمازهای مستحبی و روزه‌های مستحبی بهتر است چون اصلاح ذات‌ البین کشور را حفظ می‌کند و خدای ناکرده اختلاف اینها کشوری را ممکن است منحل بکند هرجا بیگانه آمد و تاخت و تازید و چیزی را گرفت در اثر اختلاف بود حالا نمازهای مستحبی را انسان همیشه می‌تواند بخواند، روزه‌های مستحبی را همیشه می‌تواند بگیرد اما کشور از دست رفته را نمی‌تواند به این زودی استدلال کند. مگر می‌شود کشوری غارت بشود بعدها به حالت عادی برگردد این‌‌چنین نیست لذا فرمود در آن وصیت‌نامه حضرت امیر هم هست که از پیغمبر من شنیدم که اصلاح ذات البین از همه نمازها و از همه روزه‌های مستحبی .. است.
وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) هم با اینکه حکومت دست اینها نبود یک مؤسسه خیریه‌ای با یک بودجه‌ای با مدیرعاملی ترتیب و تنظیم داده است تا مشکل داخلی اینها حل بشود و تا انسان صالح نباشد توان اصلاح را ندارد ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ﴾ و تتمّه‌اش برای بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی