سخنرانی حجت الاسلام سید حسین هاشمی نژاد با موضوع توسل به امام رضا (ع)
یکی از علمای اصفهان به قصد زیارت عازم مشهد می شود در راه ابتدا به تهران می آید. در مسیر تهران متوجه نگاه پیرمردی می شود که در طول مسیر از او چشم بر نمی دارد. بعد از اینکه به تهران می رسند پیرمرد با اصرار فراوان او را به خانه ی خود می برد. خانه ای مجلل در یکی از بهترین نقاط شهر. وقتی مرد علت اصرار را جویا می شود، پیرمرد می گوید که من عهدی با امام خود دارم که نمی توانم دست از آن بکشم. زمانی که کودک بودم پدرم مرد و مادرم ازدواج کرد و ناپدری ام مرا بسیار کتک می زد و بد رفتاری می کرد. روزی به اجبار از خانه بیرون آمدم و در راه از امام رضا (ع) کمک خواستم و امام به من کمک کرد تا امروز به اینجا رسیده ام. من هم با او عهد بستم که تا آخر عمر زائرانش را در خانه ام مهمان کنم.
یکی از علمای اصفهان به قصد زیارت عازم مشهد می شود در راه ابتدا به تهران می آید. در مسیر تهران متوجه نگاه پیرمردی می شود که در طول مسیر از او چشم بر نمی دارد. بعد از اینکه به تهران می رسند پیرمرد با اصرار فراوان او را به خانه ی خود می برد. خانه ای مجلل در یکی از بهترین نقاط شهر. وقتی مرد علت اصرار را جویا می شود، پیرمرد می گوید که من عهدی با امام خود دارم که نمی توانم دست از آن بکشم. زمانی که کودک بودم پدرم مرد و مادرم ازدواج کرد و ناپدری ام مرا بسیار کتک می زد و بد رفتاری می کرد. روزی به اجبار از خانه بیرون آمدم و در راه از امام رضا (ع) کمک خواستم و امام به من کمک کرد تا امروز به اینجا رسیده ام. من هم با او عهد بستم که تا آخر عمر زائرانش را در خانه ام مهمان کنم.
تاکنون نظری ثبت نشده است