ماجرای خروس رحمت
1404/03/05
|
شما را دعوت می کنیم به شنیدن یک نکته درس آموز و اخلاقی ناب، برگرفته از سریال پایتخت با عنوان «ماجرای خروس رحمت» با بیان شیرین حجت الاسلام اسماعیل رمضانی
آخ آخ آخ این رحمت، رحمت در سریال پایتخت. باور کنید من با این سکانس گریه کردم گریه
«اون خروس میدونی چقدر ارزش داشت؟ اون خروس را میخواستند با ماشین تاخ بزنند من قبول نکرده بودم» این نقی(بهبود) گرفت خروس رحمت را کشت بعد این داشت میخورد، کیف میکرد که آن موقعی که آنها داشتند حرف میزدند رحمت داشت ران خروس گاز میزد. آی خوشحال داشت گاز میزد که یک دفعه گفتند که مثلاً این خروس تو است.
وای آن لحظه رحمت به بهبود گفت دیدی چیکار کردی؟ این سرمایه خود من بود که داشتی میدادی من بخوردم؟ باور کن می روم تو صحرای قیامت. گناهکارا میفهمند چی دادن چی گرفتن. یک دفعه به ابلیس برمیگردن میگویند دیدی چیکار کردی؟ یعنی من میتوانستم این باشم، تو من را با خانه مشغول کردی؟ کل دنیا کم است، موقت است چی دادی چی گرفتی؟؟!!
«اون خروس میدونی چقدر ارزش داشت؟ اون خروس را میخواستند با ماشین تاخ بزنند من قبول نکرده بودم» این نقی(بهبود) گرفت خروس رحمت را کشت بعد این داشت میخورد، کیف میکرد که آن موقعی که آنها داشتند حرف میزدند رحمت داشت ران خروس گاز میزد. آی خوشحال داشت گاز میزد که یک دفعه گفتند که مثلاً این خروس تو است.
وای آن لحظه رحمت به بهبود گفت دیدی چیکار کردی؟ این سرمایه خود من بود که داشتی میدادی من بخوردم؟ باور کن می روم تو صحرای قیامت. گناهکارا میفهمند چی دادن چی گرفتن. یک دفعه به ابلیس برمیگردن میگویند دیدی چیکار کردی؟ یعنی من میتوانستم این باشم، تو من را با خانه مشغول کردی؟ کل دنیا کم است، موقت است چی دادی چی گرفتی؟؟!!
صدای گفتگو
-
عنوانزمان
-
1:31
کاربر مهمان