- 64
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 57 و 58 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 و 58 سوره یونس _ بخش دوم"
چون قرآن برای همهٴ مردم الی یوم القیامه است لذا همه مردم را مورد خطاب قرار میدهد
اگر منظور ناس اعم از ناس ظاهری و واقعی باشد آنچه که در صدر آیه است عام است
بسم الله الرحمن الرحیم
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَةࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ (57) قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ (58)
چون قرآن برای همهٴ مردم الی یوم القیامه است لذا همه مردم را مورد خطاب قرار میدهد میفرماید ﴿یا ایها الناس﴾ اگر منظور ناس اعم از ناس ظاهری و واقعی باشد آنچه که در صدر آیه است عام است و آنچه که در ذیل آیه است که فرمود ﴿رحمة للمؤمنین﴾ گروه خاصی هستند نظیر ﴿هدی للمتقین﴾ که گرچه قرآن ﴿هدی للناس﴾ است ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس﴾ لکن چون بهرهوران از قرآن مردان با تقوا هستند فرمود ﴿هدی للمتقین﴾ ولی اگر منظور از ناس مردم واقعی باشند یعنی آنکه واقعا ناس است نه آنکه جزو شیاطینُ الانس است در بحث شیطنتها و مکاریها یا جزو ﴿کالانعام بل هم اضل﴾ است در بهیمه بودن و مانند آن ناس واقعی باشد ناس واقعی همان مومنان هستند همان متقیان هستند آن وقت صدر و ساقهٴ آیه یکی خواهد بود این دو وجه در مسئله ﴿هدی للمتقین﴾ و امثال ذلک هم مطرح شده است که اگر منظور ناس واقعی اراده شده باشد در ﴿هدی للناس﴾ با ﴿هدی للمتقین﴾ میشود یکی اگر ناس اعم از ناس ظاهری و باطنی باشد همه مردم مخاطب هستند ولی بهرهوران و بهرهمندان از قرآن مردان با تقوا هستند که فرمود ﴿هدی للمتقین﴾ اینجا هم همینطور است این دو وجه در جریان ناس هست مطلب دیگر این است که آنچه در این آیه ذات اقدس اله آنها را وصف قرآن کریم قرار داد خودش را هم به همانها موصوف کرد و به ما معرفی کرد یعنی اگر قرآن موعظ است خدا میشود واعظ خود را به عنوان ﴿یعظکم الله﴾ ﴿انما اعظکم بواحدة﴾ و مانند آن معرفی کرد فرمود ﴿ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم﴾ این ﴿یعظکم﴾ در بخشی از آیات قرآن کریم است یعنی خدا واعظ است و شما را موعظه میکند چه اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مامور به وعظ شد که فرمود ﴿و عظهم﴾ که آن آیات هم اشاره میشود پس قرآن موعظه است و خدای سبحان واعظ و وعظ هم همان جذب الخلق الی الحق است از راه نصیحت در جریان شفا همینطور است قرآن شفا است و خدا شافی است ﴿اذا مرضت فهو یشفین﴾ هو الشافی هم جزو اسمای حسنایی است که در جوشن کبیر و مانند آن مطرح است پس قرآن شفا است و ذات اقدس اله شافی ﴿و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ قرآن هدی و هدایت است و خدای سبحان هادی است ﴿و کفی بربک هادیا ونصیرا﴾ قرآن رحمت است و ذات اقدس اله رحمان رحیم است که از رحمانیت او و رحیمیت او قرآن تنزل کرده است مطلب دیگر این است که چون این آیات در صدد احصا و استقصای جمیع اوصاف قرآنی نیستند اگر در آیات دیگر سایر اوصاف قرآن ذکر شده باشد معارض اینها نیست چون اینها در قبیل مثبتین هستند به اصطلاح یعنی در این آیه بعضی از کمالات قرآن ذکر شده است در آیات دیگر بعضی از کمالات دیگر ذکر شده است و اینها چون مثبتَین هستند هیچ تعارضی هم بین اینها نیست نظیر اینکه قرآن به عنوان برهان و به عنوان نور موصوف شده است در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیه 174 به این صورت آمده است که ﴿یا أیها الناس قدجائکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا﴾ از ذات اقدس اله که ﴿نور السموات والارض﴾ است یک نور روشنی هم برای شما نازل شده است و برهانی هم آمده است بنابراین این دو وصف در قبال این چهار وصف میشود شش وصف و اوصاف فراوانی دیگری هم در کتاب و سنت برای قرآن کریم آمده است اینها چون مثبتات است و هیچ کدام لسان نفی ندارند و در صدد حصر نیستند تعارضی هم ندارند.
سئوال: جواب: بله چون همان حدیث دارد که «کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه یودانه و ینصرانه و یمجسانه» تربیت محیط خانواده مدرسه جامعه اینها را از فطرت بر میگرداند وگرنه هر موجودی انسانی بر اساس فطرت به دنیا آمده در همان حدیث ذیلی هست که «حتی یکون ابواه یودانه و ینصرانه» هیچ انسانی بدون فطرت و سرمایهٴ توحیدی خلق نمیشود محیط بد مدرسه بد آموزش و پرورش بد رفقای بد آدم را آلوده میکنند.
سئوال: جواب: بله ﴿قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا»
سئوال: جواب: بله آن هم درست است تطبیق است خود امام انسان کامل نور است ﴿جعلنا له نورا یمشی به فی الناس﴾ اینچنین است ﴿نورا تمشون به﴾ اینچنین است مصداق کاملش از آن جهت که در بین انسانها انسان معصوم است از آن جهت که حقیقت قرآن در قرآن انسان کامل است و او قرآن ناطق است او هم نور است هم برهان است.
سئوال: جواب: البته به حسب ظاهر احدهما اکبر است این ثقلین در نشئهٴ ظاهر یکی اکبر است ولی نه در آن نشئهٴ بالاتر کثرتی نیست اینها نور واحد هستند خوب پس اگر در سوره نساء دو وصف برای قرآن کریم آمده در اینجا چهار وصف آمده و در سایر سور اوصاف دیگری آمده همه اینها قابل جمع هستند مطلب دیگر این است که چون بحث در تفسیر به لحاظ مفهوم کلمات است این عناوین از هم جدا هستند ولی از نظر مصداق آنچه که واقعا برهان است واقعا نور است واقعا شفا است واقعا هدایت است واقعا رحمت است واقعا فضل الهی است مصداقا یکی هستند ولی عنوانا و مفهوما متعدد هستند بحثهای لفظی و مفهومی و تفسیری که با عناوین کار دارد اینها از هم جدا هستند در واقع مصداق یک حقیقت خارجی است این حقیقت خارجی مجمع همه عناوین هست و میتواند باشد مطلب دیگر اینکه عمده آن درمان بیماریهای اعتقادی و اخلاقی است اینکه فرمود ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ یا موعظه است انسان را از آن تنگنای درونی نجات میدهد برای ناملایماتی است که انسان میبیند در پایان سورهٴ مبارکهٴ زمر این آیه را ملاحظه کنید تا روشن بشود چگونه قرآن شفای لما فی الصدور است در پایان سورهٴ ص به این صورت آمده است که ﴿ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح عمد ربک و کن من الساجدین﴾ ما میدانیم که حرفهای اینها و اعتراضات اینها باعث دلتنگی تو است و چون باعث دلتنگی تو است احیانا ممکن است که نگران باشی در سوره حجر به این صورت ذکر شده است آیهٴ 97 سورهٴ مبارکهٴ حجر فرمود ﴿و لقد نعلم أَنک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾ فرمود ناملایمات دنیا زیاد است و ما میدانیم این سخنان تلخی که این کفار و منافقان میگویند شما را دلتنگ میکند و قرآن به شما یک شرح صدر میدهد یک فضای باز میدهد شفای بما فی الصدور است خدا را تنزیه کن از هر نقصی یک، تحمید بکن حمد بکن در برابر کمالهایی که به تو داده و میدهد دو، از ساجدان باش از خاضعان باش از این مشکل میرهی این سه، این درد همه ما در همه تاریخ است بیان ذلک این است که انسان بر اساس فطرت که دارد بر اساس مطالعاتی که میکند و استدلالهایی که بهرهاش میشود میداند عالم بر اساس نظم است یک، و خدای حکیم دارد اداره میکند دو، و مامور به حفظ حکمت و عدل هم هست سه، از طرفی ناملایمات فراوانی هم میبیند این ناملایمات او را به ستوه درمیآورد گاهی اعتراض میکند گاهی نقد میکند گاهی خدای ناکرده کجراهه میرود این ابوحیان توحیدی صاحب (المؤانسة والانطاء) خوب او یک آدم ادیبی بود اصطلاحا به هر کسی نمیگویند کاتب مگر اینکه در چند فن ماهر باشد و فنان باشد به او میگویند کاتب این فقر فراوانی را تحمل میکرد از طرفی میدید یک عدهٴ زیادی با بیت المال بازی کودکانه میکنند و اینها او را به خشم کشاند و شروع کرد به بیمهری و انحراف و بیراهه رفتن تا سرانجام یک چند تا نامهای است که ابن ابی الحدید این نامهها را در شرح نهج البلاغه نقل میکند بعد میگوید این نامهها از دسیسه همین ابوحیان توحیدی است این نامهها محاکمهای است بین حضرت امیر سلام الله علیه و عمر نامه اعتراض آمیزی مثلا از طرف عمر هست حضرت امیر جواب میدهد حضرت امیر مینویسد عمر جواب میدهد در این رد و بدل مخاطبهای معاذالله حضرت امیر محکوم میشود خیلیها نمیدانستند این دسیسهٴ کیست ابن ابی الحدید به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی آن جزو پیشگامان این رشته بود میگفت این نامهها جعلی است و همین ابوحیان توحیدی جعل کرده این نامهها را بعد هم اینقدر آدم فقیر و حقود و غضوب بود که بالاخره زیر تلی از کتابهای خودش هم آن وقت قفسه و اینها که نبود همانطوری کتابها را روی هم میچیدند و کنارش مینشستند و مطالعه میکردند این کتابها ریزش کرده آمده او را خفه کرده کشته این کار ابوحیان بود آدم ملای تنگ نظر بود فقر از یک سو فساد وتبعیض از سوی دیگر او را برآشفت به جای اینکه تحمل کند شرح صدر داشته باشد به راه برود مؤلف خوب در بیاید بیراهه رفته و این کارها را کرده که آمده حضرت امیر را محکوم کرده برای اینکه عقده خودش را خالی کند قرآن از این دردها جلوگیری میکند این را خوب گوش بدهید چون بسیاری از طلبهها و بسیاری از دانشجوها ذات اقدس اله استعداد خوبی داد اینها میتوانند آینده خوبی داشته باشند اینها باید بدانند که در یک میدان بازی دارند بازی میکنند و هیچ چیز اینها را جذب نکند اینجا جای بازی است و جایی هم از دنیا پست تر نیست آدم باید بکوشد که از این مزبله از این کودگاه به صورت روح و ریحان یک گلی بشود بیاید بالا وگرنه اینجا جای کود است از این پائینتر عالم دیگر خدای سبحان خلق نکرده هر چه هست از این بالاتر است یعنی از طبیعت گذشته از عالم ملک گذشته میشود ملکوت و جبروت و الی ماشاءالله از این پائینتر دیگر مرحله عدم است در روایات ما ائمه علیهم السلام فرمودند که شما در این آخر مرحله هستید به اصطلاح (صف نعال) صف نعال این کفش کن را میگویند یک کسی که وارد مسجد میشود کفشها را درمیآورد آنجا که کفش کن است صف کفشها را میگویند صف نعال این نعلها و کفشها را اینجا ردیف میکنند و به آن میگویند صف نعال دیگر پائینتر از این جایی نیست که عالم طبیعت صف نعال جهان هستی است از این پایینتر دیگر جهانی نیست «من هو ان الدنیا علی الله انه لایعصی الا فیها ولاینال ماعنده الا بترکها» فرمود به اینکه پستی دنیا همین بس که در هیچ عالم خدا گناه نمیشود مگر همین جا از اینجا که بالا رفتیم دیگر راحتیم پس ما در جایی هستیم که همهاش کود است باید کوشش کنیم که از این کودها بهره صحیح ببریم بشویم روح و ریحان بالاخره این همه گلهای معطر یاس و سوسن و یاسمن از این کودها برخاستند ناملایم در این عالم فراوان است اگر جای ملایمات بود که دنیا نبود دنی نبود پست نبود هیچ چیز طلبه فاضل یا دانشجوی فاضل را نرنجاند که چرا اینطور است اگر غیر این بود جای نگرانی بود اینجا جایش همین است آن که اینجا را ساخت قسم خورد که اینجا جای رنج و درد است ﴿لقد خلقنا الانسان فی کبد﴾ این لام لام قسم است خدا قسم میخورد که ما را آفریده فرمود من قسم یاد میکنم که شما را در سختی خلق کردم اینجا جای رنج است میگویید نه ببینید با من چه کردند آنهایی که جهان را خوب شناختند انسان را خوب شناختند موقعیت خودشان را خوب شناختند به این فکر نبودند که اهل نق باشند و حقود باشند و عقود باشند کینه داشته باشند و نقدکنند و اعتراض کنند و هجو کنند و شعری بگویند در هجو و به این فکرها نبودند به این فکر بودند که خودشان را بیارایند و آرایش پیدا کردند و رستند و رستگار شدند همین گل یاس همین کار را کرده سوسن و یاسمن همین کار را کرده آن گلهای معطر همین کار را کردند همهٴ گلها همین کار را کردند که فهمیدند از آن باید بهره صحیح ببرند خدا میفرماید که شما بدانید اینجا چه خبر است من از خودم شروع بکنم نه تنها ذات اقدس اله بالاتر از آن فرض ندارد مثل خدا هم فرض ندارد چون ﴿لیس کمثله شیء﴾ این مال خدا از گاو یک موجودی که کم شعورتر باشد دیگر عربها ندارند عربها مثلی را هم که میخواهند ذکر کنند یک کسی را به کودنی میگویند ابلد من الثور ابلد من البقر میگویند این از گاو کودنتر است گاو معروف به بلاهت و کودنی است گوساله از آن کودنتر است سرامیک گوساله دیگر چه خواهد بود این سامری سرامیک گوساله را گفت خدا است ﴿هذا الهکم واله موسی﴾ یک چنین عالمی است شما دیگر چه توقع دارید یک عده هم گفتند بله احسن احسن درست است خوب این دیگر گوساله نبود که چون نفرمود اخرج لکم عجلاً له خبار که فرمود ﴿اخرج لهم عجلاً جسدا له خوار﴾ یعنی این سراکیم دستی بود این را به صدا درآوردند همین بازیها که الان درمیآورند خوب این میشود خدا عدهای هم گفتند بله احسن احسن درست است از اینکه گذشتیم آمار متنبیان که الی ماشاءالله در برابر آمار انبیا است از آن مسئلهٴ نبوت گذشتیم ثقیفهها در طول تاریخ کم نبود تنها وجود مبارک حضرت امیر نبود که حقش غصب شد ادوار گذشته هم همینطور بود بعد هم مسئله روحانیت است بعد هم مسئله مومنین است که بحثش قبلا گذشت در پنج مرحله در قبال خدا کسانی را در قبال انبیا کسانی را در قبال ائمه کسانی را در قبال علما کسانی را در قبال مومنان راستین کسانی را جعل کردند یک چنین عالمی اگر کسی فقط به نکتههای منفی بنگرد که چرا فلان کس اینطور است که چرا فلان کس آنطور است این همهاش به چرا و چون میماند این به جایی نمیرسد اما در همین کودها اگر پایهای گرفت و مایهای گرفت و رشد کرد دیگر میشود معطر راحت است فرمود من آن تنگنای دل شما را معالجه کردم شما دنبال چه میگردید او چه کار به شما دارد او رفته خودش را با بازی سرگرم کرده و عذاب الیم هم به تعقیب او است حالا دو روز دیگر صبر کنید ببینید چه درمیآید چرا نگرانید اینکه فوت نمیشود که ﴿ان ربک لبالمرصاد﴾ ما در کمین هستیم ماموران ما در کمین هستند این که بیرون نمیرود که شما نگران چه هستید خیال میکنید که از دست ما درمیرود ﴿ولایحسبن الذین کفروا ...﴾ اینها معاجز نیستند معجز نیستند به تعبیرات گوناگون که ما را عاجز کنند جلو بیفتند هر جا بروند در تیر رس ما هستند هر چه باشد در قلمرو قدرت ما هستند تو کار خودت را برس اگر بگویی فقر خوب انبیا از تو فقیرتر بودند این ده روز یا صد سال را تحمل کن تا به میلیارد سال و ابد برسی اصلا اینجا جایش همین است دنبال چه میگردی مگر تمام میشود آدم هرگز مرگ را همانطوری که درباره شهدا گفتند ﴿ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا﴾ به ما میفرمودند که لاتحسبن الذین ماتوا ان تکون هولاء امواتا اینها مرگ اصطلاحی است برای اینکه هجرت است نگویید مرد بگویید هجرت کرد چطور من نمیگویم اینها مرد گرچه گفتم ﴿کل نفس ذائقه الموت﴾ اما گفتم شما هر شب میمیرید هر شب پیش من میآیید حالا یک مرحله گیاهی را در رختخواب حفظ میکنید این میماند بقیه هر شب مهمان من هستید دیگر ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها﴾ ما هر شب میمیریم متاسفانه حیف این خوابی که ما میخوابیم چون از بس که ما میخوریم و غافلیم این خواب ضیافت خدا است چه نعمت خوبی است که خدا به آدم داد فرمود شما هر شب مهمان من هستید اما از بس پرخوری کردید روز وراجی کردید حواستان نیست که کجا میآیید وگرنه هر شب پیش ما میآیید شما هر شب میمیرید ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها﴾ ﴿هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ماجرحتم بالنهار﴾ واقعا من که گاهی فکر میکنم میگویم حیف این خوابی که نصیب ما شده خواب مدرسه است مثل آدم چشم بسته گوش بسته را ببرند حرم اصلا نداند کجا بردند یک آدم بیهوشی را ببرند حرم و برگردد اینکه نمیفهمد که کجا رفته حیف این خواب که نصیب ما شده خوب پس ما هر شب میمیریم اگر این است خوب یک قدری آن مرگ رسمی که رسید آن یک خواب طولانیتری است بنابراین اینچنین نیست که حالا مرگ یعنی نابودی مرگ یعنی هجرت مرگ یعنی وفات نه فوت توفی است نه فوت است و به حضور خدای سبحان رسیدن است و اعمال را دیدن آن وقت این همه سفارشی که کردند که تو کار خودت را برس چه کار داری به کار دیگری این باعث میشود که یک طلبه بشود علامه طباطبایی یا میشود علامه امینی یا میشود شیخ انصاری یا یک استاد دانشگاه میشود محقق میشود ابوریحان بیرونی به دنبال اینکه کی چه کرد ما موظفیم امر به معروف بکنیم نهی از منکر بکنیم اما با شرح صدر شرح صدر که داشتید دیگر راحتید دیگر غصهای نداریم که ما را از پا در بیاورد بد کسی را بگوییم که خوب ما چه توقعی داریم در محیط کود یک کسی معطر باشد اینطور نیست اینجا جایش این است ما باید بفهمیم آدرس به ما دادند که شما کجا هستید این ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ به وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ما میدانیم این حرفهایی که میزنند این تهمتهایی که میزنند تو را ساحر میدانند شاعر میدانند کاهن میدانند جادوگر میدانند مفتری میدانند باعث دلتنگی تو است ما آمدیم دل تو را باز کنیم شرح صدر بدهیم ﴿لقد نعلم أنک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾ لذا وقتی آن همه ناملایمات را وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میدید تحمل میکرد میگوید بله همینطوراند دیگر اینچنین نیست که تمام شده باشد روزگار یا ما موظفیم که مالیات حماقت یک عده را بدهیم این که نیست که اینها هستند فراوانند در عالم این اساس کار قرآن کریم است فرمود موعظه است این ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ است ما موظفیم هرکسی کار بدی کرد از راه نهی از منکر هدایتش کنیم و از کارش منزجر باشیم نه از خودش او را باید هدایت کنیم بالاخره نشد قابل هدایت نشد از خود او هم میشویم منزجر فرمود ﴿واخجرهم﴾ اما باز هم ﴿فی انفسهم﴾ ﴿و قل لهم فی انفسهم قولا بلیغا﴾ این است که در سوره مبارکه حجر فرمود ﴿ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون﴾ دلتنگ میشوی یک آدم دلتنگ افسرده است غمناک است غمگین است پژمرده است حوصله کار ندارد اما یک انسان مشروح الصّدر فرحان است سرحال است فرمود ﴿و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون﴾ برای این کار تسبیح کن به حمد خدا یعنی این مشکل را میخواهی حل کنی مشکل را باید پیش چه کسی ببری کسی که بی مشکل است غالبا تسبیح در قرآن کریم با حمد همراه است چرا؟ همان تحلیلی که سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه دارد ما از آن جهت که نیازمندیم محتاجیم که مشکل ما حل بشود خوب چه کسی مشکل ما را حل میکند؟ آنکه مشکل ندارد یعنی عیب ندارد نقص ندارد فقر ندارد جهل ندارد بخل ندارد و همه کمالات را داراست آنکه هیچ عیب و نقص ندارد سبوح و قدوس است پس او را تسبیح میکنیم و به او مراجعه میکنیم چون مشکل ما را برطرف میکند ولی نعمت ما است و به ما نعمت میدهد لذا همواره تسبیح با تحمید همراه است ﴿ان من شیئ الا یسبح بحمده﴾ اینجا هم فرمود ﴿فسبح بحمد ربک﴾ او را تسبیح بکن برای اینکه بی نقص است بدون ضیق صدر است شما میخواهید به کسی مراجعه کنید که مشکل نداشته باشد پس باید بدانید که او بیمشکل است این دانستن تو در همان تسبیح ظهور میکند فسبح باید تسبیح کردی به او مراجعه میکنی وقتی مراجعه کردی نعمت دریافت میکنی وقتی نعمت دریافت کردی او را حمد میکنی ﴿فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک﴾ اینقدر عبادت بکن تا به مرحله یقین برسی که این حتی فایده است نه غایت یعنی برای اینکه به مرحله یقین برسی عبادت بکن نه اینکه معاذالله همین که به مرحله یقین رسیدی عبادت را رها کن این غایت نیست این فایده و منفعت است.
سئوال: جواب: تسبیح نه گرچه مصداقاً ممکن است باشد تسبیح تنزیه از نقص است حمد در قبال نعمت است نعمتی را که ذات اقدس اله به کسی میدهد انسان در برابر او حمد میکند.
سئوال: جواب: غرض آن است که انسان تا زنده است موظف است که عبادت بکند مشکلات را دارد لکن مشکلاتش را میفهمد که با که در میان بگذارد و حل کند این حل میشود لذا فرمود این شفا است ﴿لما فی الصدور﴾ البته آن بیماریهای دیگر کسی حالا نفس تنگی دارد دردهای فیزیکی دارد اینها هم البته با حمد و امثال حمد تجربه شده است دستور هم رسیده قابل درمان است اما عمده آن است که ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ از مسائل اعتقادی و از مسائل اخلاقی است آن وقت انسان مشروح الصدر است باکش نیست که کی دارد و کی ندارد آن قسمتی که باید انزجار داشته باشد منزجر هست اما این انزجار او را به ستوه نمیآورد که حالا او اهل اعتراض باشد کجراهه برود و مانند آن مطلب دیگر اینکه اگر کسی خواست اینها را جمع بندی بکند یعنی موعظه را شفا را هدایت را و رحمت خاصه را که رحمت رحیمیه است جمع بندی بکند همه اینها زیرمجموعه رحمان که شبیه الله میتواند اسم اعظم باشد زیر مجموعه آن مندرج هستند برای اینکه فرمود ﴿الرحمن علم القرآن﴾ اگر قرآن موعظه است اگر قرآن هدایت است اگر قرآن شفا است اگر رحمت رحیمیه را در بر دارد همه اینها زیرمجموعه الرحمان هستند که الرحمن معلم قرآن است این نازل کرده در نوبتهای قبل هم اشاره شد که این آویخته است نه انداخته این طناب را آویخته فرمود بگیر و به من نزدیک شد و هر اندازه که انسان بفهمد در کجا است و به همان اندازه عمل بکند در عین حال که نهی از منکر دارد امر به معروف دارد اما راه خودش را میرود اینطور نیست که حالا بگوید چه فایده من درس بخوانم مگر انسان درس را میخواند برای زید و عمرو یا درس را میخواند برای تجرد روح خود و کمال روح خود و رهتوشه راه خود قرار بدهد و با ابد و با همه علوم سر و کار دارد و اینها شکوفا میشود مگر برای زید و عمرو آدم درس میخواند تا قدردانی بکند آن وقت میفهمد که برای کی دارد درس میخواند این که فرمودند خوب کمتر طلبهای است که به این روایات برنخورده باشد هم در معالم هست هم در کافی هست هم در سایر جوامع روایی ما که فرشتگان پرهای خودشان را پهن میکنند زیر پای طلاب علوم دینی اینها روی پر ملائکه نشستهاند خوب پر ملائکه وقتی پرواز میکند اینها را به خیلی جاها میبرد آن وقت این میشود فلان فقیه این میشود فلان حکیم به این فکر آدم باشد غیر از اینکه سرمایه را آدم ببازد چیز دیگری نیست خدای سبحان فرمود یک عده با من دشمن هستند ﴿من کان عدوا لله﴾ یک عده با ملائکه من دشمن هستند و ملائکتی و جبرئیلی و میکال شما دلتان میخواهد کسی علیه شما حرف نزند نقدی نکند تهمتی نزند غیبتی نکند دروغی نگوید افترا نکند عیبجویی نکند این که میشود بهشت این که دنیا نیست دنیا آن است که از خدا گرفته تا مومنین از مومنین گرفته تا خدا نسبت به آنها دشمن هست ﴿من کان عدوا لله و ملائکته ورسله و جبریل ومیکال﴾ کذا و کذا خوب حالا وقتی سرامیک دستی بشود رب آنوقت شما چه توقعی دارید شما آمار متنبیها را بخوانید ببینید کمتر از انبیا هستند اینکه باعث نمیشود که کسی پیغمبری خودش را رها بکند که این همه علمای بزرگ که وارثان انبیا هستند از همین حوزهها برخاستند آنها فهمیدند کجا هستند ﴿علیکم انفسکم﴾ البته اینها امر به معروف میکنند نهی از منکر میکنند تبلیغ میکند اما اینچنین نیست که حالا اگر چهار تا بینظمی دید چهل هزار بی نظمی دید چهارصد هزار بی نظمی دید دست از کار بردارد راهش را عوض بکند این میشود ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ شرح حال علما را خواندن به منزلهٴ درس اخلاق است یک وقتی است که مدرس اخلاقی معلم اخلاقی برای ما درس اخلاق میگوید یک وقتی ما داریم شرح حال علما را میخوانیم همین بررسی حال علما مطالعهٴ حال علما به نوبهٴ خود درس اخلاق است اینها الگوی عملی هستند اینها یا از روستا آمدند یا از شهر آمدند از جای معین که نیامدند این از لطیفترین سخنان مرحوم شیخ اشراق است که تاکنون وقف نامهای پیدا نشده که در آن نوشته شده باشد که علم وقف مردم فلان اقلیم است شما وقتی شرح حال علما را میبینید ببینید از هر اقلیمی از هر استانی رجال بزرگ برخاستند در هر شرایطی پس میشود این کار را کرد الان به برکت خونهای شهدا که ﴿طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم﴾ این سرزمین طیب وطاهر اگر میوه طاهر ندهد جای افسوس است پس ﴿یا ایها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ و همه اینها اگر ما بخواهیم جمع بندی بکنیم زیر مجموعه الرحمان است مطلب دیگری که سئوال شده که اجل در قرآن کریم مال ملت و امت است مال فرد نیست اینطور نیست در قرآن کریم اجل هم به فرد اسناد داده شد هم به جمع در سورهٴ مبارکهٴ انعام وقتی از اجل سخن به میان میآید آیه 60 سوره انعام ﴿و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ماجرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضی اجل مسمی﴾ فرمود ذات اقدس اله شبها شما را توفی میکند شما متوفی میشوید وفات میکنید صبح که شد شما را مبعوث میکند دوباره زنده میکند تا اجلتان فرا برسد آن اجل معینی که ذات اقدس اله مقرّر کرده است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ زمر هم مشابه این تعبیر آمده است یعنی آیه 42 سورهٴ زُمر این است ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی﴾ پس هر کدام از ما یک اجلی داریم یعنی مدت معینی داریم سررسیدی داریم چه اینکه امتها هم همینطورند امت منظور یک ملت با همه شهروندانش نیست یعنی هر گروهی که به نوبهٴ خود یک امتی هستند گاهی حزب امت است گاهی جناح امت است گاهی یک هیئت حاکمه امت است گاهی یک هیئت و انجمن امت است امت به این معنی خواهد بود شرح صدر هم اگر نصیب کسی شد آدم میبیند یک جهانبینی روشن و شفافی دارد که در سوره مبارکه زمر آیه 22 فرمود کسانی که مشروح الصدر هستند نورانی هستند ﴿افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه﴾ آدم روشن جلویش را میبیند دیگر هم راه خودش را میبیند هم راه کسی را نمیبندد آن وقت نشاط دارد چون هر چه بیرون از جان ما است لذتش لذت کاذب است مال ما نیست اگر علم بود معنویت بود فضائل بود مال ما است ما را مسرور نگه میدارد بیرون از حوزهٴ جان ما بود در واقع ما بارش را میکشیم ما باربر او هستیم لذا همواره آدم ممکن است آن را تهیه بکند وقتی تهیه کرد تازه میبیند انباردار است راضی نشده اما همین که یک مطلب علمی را فهمید این نام خدا و یاد خدا را به همراه دارد ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ این آرام میشود پس بنابراین شرح صدر این آثار را دارد موعظه هم همانطوری که به ذات اقدس اله اسناد دارد به وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم اسناد دارد شرح صدر هم مخصوصاً آیه 125 سورهٴ انعام هم برای نجات از تنگنای دل فرمود ﴿فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کأنّما ...﴾ خود آدم وقتی که میخواهد برود بالا در اثر کمبود اکسیژن چطور این نفس بند میآید این وقتی که یک کار خیری میخواهد انجام بدهد مثل اینکه میخواهد برود آسمان این تنگ نظری است از ترقی دیگری حسادت میکند سعی میکند جای پای او را خالی کند خوب ذات اقدس اله به او داد یا من لاینفدوا نائل نائل اسم فاعل و اینها نیست مصدری است یعنی نیل عطای او که کم نمیشود خوب بخواه به تو هم بدهد حالا چرا سعی میکنی از دیگری کم بشود بخواهید به تو بدهد اضعاف مضاعف هم میدهد فرمود چرا تنگ نظری چرا ضیق الصدری این میشود مشکل ﴿و من یرد ان یضله یجعل صدره ذیق حرجا﴾ آنگاه ذات اقدس اله به رسولش فرمود ﴿و عظهم﴾ تو اینها را موعظه کن ﴿و قل لهم﴾ ﴿فاعرض عنهم﴾ همینها که تبهکارند از آنها اعراض بکن اما هجر جمیل داشته باش ﴿وعظهم و قل لهم فی انفسهم قولا بلیغا﴾ که آیه 63 سوره مبارکه نساء است.
والحمد لله رب العالمین
چون قرآن برای همهٴ مردم الی یوم القیامه است لذا همه مردم را مورد خطاب قرار میدهد
اگر منظور ناس اعم از ناس ظاهری و واقعی باشد آنچه که در صدر آیه است عام است
بسم الله الرحمن الرحیم
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَةࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ (57) قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ (58)
چون قرآن برای همهٴ مردم الی یوم القیامه است لذا همه مردم را مورد خطاب قرار میدهد میفرماید ﴿یا ایها الناس﴾ اگر منظور ناس اعم از ناس ظاهری و واقعی باشد آنچه که در صدر آیه است عام است و آنچه که در ذیل آیه است که فرمود ﴿رحمة للمؤمنین﴾ گروه خاصی هستند نظیر ﴿هدی للمتقین﴾ که گرچه قرآن ﴿هدی للناس﴾ است ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس﴾ لکن چون بهرهوران از قرآن مردان با تقوا هستند فرمود ﴿هدی للمتقین﴾ ولی اگر منظور از ناس مردم واقعی باشند یعنی آنکه واقعا ناس است نه آنکه جزو شیاطینُ الانس است در بحث شیطنتها و مکاریها یا جزو ﴿کالانعام بل هم اضل﴾ است در بهیمه بودن و مانند آن ناس واقعی باشد ناس واقعی همان مومنان هستند همان متقیان هستند آن وقت صدر و ساقهٴ آیه یکی خواهد بود این دو وجه در مسئله ﴿هدی للمتقین﴾ و امثال ذلک هم مطرح شده است که اگر منظور ناس واقعی اراده شده باشد در ﴿هدی للناس﴾ با ﴿هدی للمتقین﴾ میشود یکی اگر ناس اعم از ناس ظاهری و باطنی باشد همه مردم مخاطب هستند ولی بهرهوران و بهرهمندان از قرآن مردان با تقوا هستند که فرمود ﴿هدی للمتقین﴾ اینجا هم همینطور است این دو وجه در جریان ناس هست مطلب دیگر این است که آنچه در این آیه ذات اقدس اله آنها را وصف قرآن کریم قرار داد خودش را هم به همانها موصوف کرد و به ما معرفی کرد یعنی اگر قرآن موعظ است خدا میشود واعظ خود را به عنوان ﴿یعظکم الله﴾ ﴿انما اعظکم بواحدة﴾ و مانند آن معرفی کرد فرمود ﴿ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم﴾ این ﴿یعظکم﴾ در بخشی از آیات قرآن کریم است یعنی خدا واعظ است و شما را موعظه میکند چه اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مامور به وعظ شد که فرمود ﴿و عظهم﴾ که آن آیات هم اشاره میشود پس قرآن موعظه است و خدای سبحان واعظ و وعظ هم همان جذب الخلق الی الحق است از راه نصیحت در جریان شفا همینطور است قرآن شفا است و خدا شافی است ﴿اذا مرضت فهو یشفین﴾ هو الشافی هم جزو اسمای حسنایی است که در جوشن کبیر و مانند آن مطرح است پس قرآن شفا است و ذات اقدس اله شافی ﴿و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ قرآن هدی و هدایت است و خدای سبحان هادی است ﴿و کفی بربک هادیا ونصیرا﴾ قرآن رحمت است و ذات اقدس اله رحمان رحیم است که از رحمانیت او و رحیمیت او قرآن تنزل کرده است مطلب دیگر این است که چون این آیات در صدد احصا و استقصای جمیع اوصاف قرآنی نیستند اگر در آیات دیگر سایر اوصاف قرآن ذکر شده باشد معارض اینها نیست چون اینها در قبیل مثبتین هستند به اصطلاح یعنی در این آیه بعضی از کمالات قرآن ذکر شده است در آیات دیگر بعضی از کمالات دیگر ذکر شده است و اینها چون مثبتَین هستند هیچ تعارضی هم بین اینها نیست نظیر اینکه قرآن به عنوان برهان و به عنوان نور موصوف شده است در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیه 174 به این صورت آمده است که ﴿یا أیها الناس قدجائکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا﴾ از ذات اقدس اله که ﴿نور السموات والارض﴾ است یک نور روشنی هم برای شما نازل شده است و برهانی هم آمده است بنابراین این دو وصف در قبال این چهار وصف میشود شش وصف و اوصاف فراوانی دیگری هم در کتاب و سنت برای قرآن کریم آمده است اینها چون مثبتات است و هیچ کدام لسان نفی ندارند و در صدد حصر نیستند تعارضی هم ندارند.
سئوال: جواب: بله چون همان حدیث دارد که «کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه یودانه و ینصرانه و یمجسانه» تربیت محیط خانواده مدرسه جامعه اینها را از فطرت بر میگرداند وگرنه هر موجودی انسانی بر اساس فطرت به دنیا آمده در همان حدیث ذیلی هست که «حتی یکون ابواه یودانه و ینصرانه» هیچ انسانی بدون فطرت و سرمایهٴ توحیدی خلق نمیشود محیط بد مدرسه بد آموزش و پرورش بد رفقای بد آدم را آلوده میکنند.
سئوال: جواب: بله ﴿قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا»
سئوال: جواب: بله آن هم درست است تطبیق است خود امام انسان کامل نور است ﴿جعلنا له نورا یمشی به فی الناس﴾ اینچنین است ﴿نورا تمشون به﴾ اینچنین است مصداق کاملش از آن جهت که در بین انسانها انسان معصوم است از آن جهت که حقیقت قرآن در قرآن انسان کامل است و او قرآن ناطق است او هم نور است هم برهان است.
سئوال: جواب: البته به حسب ظاهر احدهما اکبر است این ثقلین در نشئهٴ ظاهر یکی اکبر است ولی نه در آن نشئهٴ بالاتر کثرتی نیست اینها نور واحد هستند خوب پس اگر در سوره نساء دو وصف برای قرآن کریم آمده در اینجا چهار وصف آمده و در سایر سور اوصاف دیگری آمده همه اینها قابل جمع هستند مطلب دیگر این است که چون بحث در تفسیر به لحاظ مفهوم کلمات است این عناوین از هم جدا هستند ولی از نظر مصداق آنچه که واقعا برهان است واقعا نور است واقعا شفا است واقعا هدایت است واقعا رحمت است واقعا فضل الهی است مصداقا یکی هستند ولی عنوانا و مفهوما متعدد هستند بحثهای لفظی و مفهومی و تفسیری که با عناوین کار دارد اینها از هم جدا هستند در واقع مصداق یک حقیقت خارجی است این حقیقت خارجی مجمع همه عناوین هست و میتواند باشد مطلب دیگر اینکه عمده آن درمان بیماریهای اعتقادی و اخلاقی است اینکه فرمود ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ یا موعظه است انسان را از آن تنگنای درونی نجات میدهد برای ناملایماتی است که انسان میبیند در پایان سورهٴ مبارکهٴ زمر این آیه را ملاحظه کنید تا روشن بشود چگونه قرآن شفای لما فی الصدور است در پایان سورهٴ ص به این صورت آمده است که ﴿ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح عمد ربک و کن من الساجدین﴾ ما میدانیم که حرفهای اینها و اعتراضات اینها باعث دلتنگی تو است و چون باعث دلتنگی تو است احیانا ممکن است که نگران باشی در سوره حجر به این صورت ذکر شده است آیهٴ 97 سورهٴ مبارکهٴ حجر فرمود ﴿و لقد نعلم أَنک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾ فرمود ناملایمات دنیا زیاد است و ما میدانیم این سخنان تلخی که این کفار و منافقان میگویند شما را دلتنگ میکند و قرآن به شما یک شرح صدر میدهد یک فضای باز میدهد شفای بما فی الصدور است خدا را تنزیه کن از هر نقصی یک، تحمید بکن حمد بکن در برابر کمالهایی که به تو داده و میدهد دو، از ساجدان باش از خاضعان باش از این مشکل میرهی این سه، این درد همه ما در همه تاریخ است بیان ذلک این است که انسان بر اساس فطرت که دارد بر اساس مطالعاتی که میکند و استدلالهایی که بهرهاش میشود میداند عالم بر اساس نظم است یک، و خدای حکیم دارد اداره میکند دو، و مامور به حفظ حکمت و عدل هم هست سه، از طرفی ناملایمات فراوانی هم میبیند این ناملایمات او را به ستوه درمیآورد گاهی اعتراض میکند گاهی نقد میکند گاهی خدای ناکرده کجراهه میرود این ابوحیان توحیدی صاحب (المؤانسة والانطاء) خوب او یک آدم ادیبی بود اصطلاحا به هر کسی نمیگویند کاتب مگر اینکه در چند فن ماهر باشد و فنان باشد به او میگویند کاتب این فقر فراوانی را تحمل میکرد از طرفی میدید یک عدهٴ زیادی با بیت المال بازی کودکانه میکنند و اینها او را به خشم کشاند و شروع کرد به بیمهری و انحراف و بیراهه رفتن تا سرانجام یک چند تا نامهای است که ابن ابی الحدید این نامهها را در شرح نهج البلاغه نقل میکند بعد میگوید این نامهها از دسیسه همین ابوحیان توحیدی است این نامهها محاکمهای است بین حضرت امیر سلام الله علیه و عمر نامه اعتراض آمیزی مثلا از طرف عمر هست حضرت امیر جواب میدهد حضرت امیر مینویسد عمر جواب میدهد در این رد و بدل مخاطبهای معاذالله حضرت امیر محکوم میشود خیلیها نمیدانستند این دسیسهٴ کیست ابن ابی الحدید به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی آن جزو پیشگامان این رشته بود میگفت این نامهها جعلی است و همین ابوحیان توحیدی جعل کرده این نامهها را بعد هم اینقدر آدم فقیر و حقود و غضوب بود که بالاخره زیر تلی از کتابهای خودش هم آن وقت قفسه و اینها که نبود همانطوری کتابها را روی هم میچیدند و کنارش مینشستند و مطالعه میکردند این کتابها ریزش کرده آمده او را خفه کرده کشته این کار ابوحیان بود آدم ملای تنگ نظر بود فقر از یک سو فساد وتبعیض از سوی دیگر او را برآشفت به جای اینکه تحمل کند شرح صدر داشته باشد به راه برود مؤلف خوب در بیاید بیراهه رفته و این کارها را کرده که آمده حضرت امیر را محکوم کرده برای اینکه عقده خودش را خالی کند قرآن از این دردها جلوگیری میکند این را خوب گوش بدهید چون بسیاری از طلبهها و بسیاری از دانشجوها ذات اقدس اله استعداد خوبی داد اینها میتوانند آینده خوبی داشته باشند اینها باید بدانند که در یک میدان بازی دارند بازی میکنند و هیچ چیز اینها را جذب نکند اینجا جای بازی است و جایی هم از دنیا پست تر نیست آدم باید بکوشد که از این مزبله از این کودگاه به صورت روح و ریحان یک گلی بشود بیاید بالا وگرنه اینجا جای کود است از این پائینتر عالم دیگر خدای سبحان خلق نکرده هر چه هست از این بالاتر است یعنی از طبیعت گذشته از عالم ملک گذشته میشود ملکوت و جبروت و الی ماشاءالله از این پائینتر دیگر مرحله عدم است در روایات ما ائمه علیهم السلام فرمودند که شما در این آخر مرحله هستید به اصطلاح (صف نعال) صف نعال این کفش کن را میگویند یک کسی که وارد مسجد میشود کفشها را درمیآورد آنجا که کفش کن است صف کفشها را میگویند صف نعال این نعلها و کفشها را اینجا ردیف میکنند و به آن میگویند صف نعال دیگر پائینتر از این جایی نیست که عالم طبیعت صف نعال جهان هستی است از این پایینتر دیگر جهانی نیست «من هو ان الدنیا علی الله انه لایعصی الا فیها ولاینال ماعنده الا بترکها» فرمود به اینکه پستی دنیا همین بس که در هیچ عالم خدا گناه نمیشود مگر همین جا از اینجا که بالا رفتیم دیگر راحتیم پس ما در جایی هستیم که همهاش کود است باید کوشش کنیم که از این کودها بهره صحیح ببریم بشویم روح و ریحان بالاخره این همه گلهای معطر یاس و سوسن و یاسمن از این کودها برخاستند ناملایم در این عالم فراوان است اگر جای ملایمات بود که دنیا نبود دنی نبود پست نبود هیچ چیز طلبه فاضل یا دانشجوی فاضل را نرنجاند که چرا اینطور است اگر غیر این بود جای نگرانی بود اینجا جایش همین است آن که اینجا را ساخت قسم خورد که اینجا جای رنج و درد است ﴿لقد خلقنا الانسان فی کبد﴾ این لام لام قسم است خدا قسم میخورد که ما را آفریده فرمود من قسم یاد میکنم که شما را در سختی خلق کردم اینجا جای رنج است میگویید نه ببینید با من چه کردند آنهایی که جهان را خوب شناختند انسان را خوب شناختند موقعیت خودشان را خوب شناختند به این فکر نبودند که اهل نق باشند و حقود باشند و عقود باشند کینه داشته باشند و نقدکنند و اعتراض کنند و هجو کنند و شعری بگویند در هجو و به این فکرها نبودند به این فکر بودند که خودشان را بیارایند و آرایش پیدا کردند و رستند و رستگار شدند همین گل یاس همین کار را کرده سوسن و یاسمن همین کار را کرده آن گلهای معطر همین کار را کردند همهٴ گلها همین کار را کردند که فهمیدند از آن باید بهره صحیح ببرند خدا میفرماید که شما بدانید اینجا چه خبر است من از خودم شروع بکنم نه تنها ذات اقدس اله بالاتر از آن فرض ندارد مثل خدا هم فرض ندارد چون ﴿لیس کمثله شیء﴾ این مال خدا از گاو یک موجودی که کم شعورتر باشد دیگر عربها ندارند عربها مثلی را هم که میخواهند ذکر کنند یک کسی را به کودنی میگویند ابلد من الثور ابلد من البقر میگویند این از گاو کودنتر است گاو معروف به بلاهت و کودنی است گوساله از آن کودنتر است سرامیک گوساله دیگر چه خواهد بود این سامری سرامیک گوساله را گفت خدا است ﴿هذا الهکم واله موسی﴾ یک چنین عالمی است شما دیگر چه توقع دارید یک عده هم گفتند بله احسن احسن درست است خوب این دیگر گوساله نبود که چون نفرمود اخرج لکم عجلاً له خبار که فرمود ﴿اخرج لهم عجلاً جسدا له خوار﴾ یعنی این سراکیم دستی بود این را به صدا درآوردند همین بازیها که الان درمیآورند خوب این میشود خدا عدهای هم گفتند بله احسن احسن درست است از اینکه گذشتیم آمار متنبیان که الی ماشاءالله در برابر آمار انبیا است از آن مسئلهٴ نبوت گذشتیم ثقیفهها در طول تاریخ کم نبود تنها وجود مبارک حضرت امیر نبود که حقش غصب شد ادوار گذشته هم همینطور بود بعد هم مسئله روحانیت است بعد هم مسئله مومنین است که بحثش قبلا گذشت در پنج مرحله در قبال خدا کسانی را در قبال انبیا کسانی را در قبال ائمه کسانی را در قبال علما کسانی را در قبال مومنان راستین کسانی را جعل کردند یک چنین عالمی اگر کسی فقط به نکتههای منفی بنگرد که چرا فلان کس اینطور است که چرا فلان کس آنطور است این همهاش به چرا و چون میماند این به جایی نمیرسد اما در همین کودها اگر پایهای گرفت و مایهای گرفت و رشد کرد دیگر میشود معطر راحت است فرمود من آن تنگنای دل شما را معالجه کردم شما دنبال چه میگردید او چه کار به شما دارد او رفته خودش را با بازی سرگرم کرده و عذاب الیم هم به تعقیب او است حالا دو روز دیگر صبر کنید ببینید چه درمیآید چرا نگرانید اینکه فوت نمیشود که ﴿ان ربک لبالمرصاد﴾ ما در کمین هستیم ماموران ما در کمین هستند این که بیرون نمیرود که شما نگران چه هستید خیال میکنید که از دست ما درمیرود ﴿ولایحسبن الذین کفروا ...﴾ اینها معاجز نیستند معجز نیستند به تعبیرات گوناگون که ما را عاجز کنند جلو بیفتند هر جا بروند در تیر رس ما هستند هر چه باشد در قلمرو قدرت ما هستند تو کار خودت را برس اگر بگویی فقر خوب انبیا از تو فقیرتر بودند این ده روز یا صد سال را تحمل کن تا به میلیارد سال و ابد برسی اصلا اینجا جایش همین است دنبال چه میگردی مگر تمام میشود آدم هرگز مرگ را همانطوری که درباره شهدا گفتند ﴿ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا﴾ به ما میفرمودند که لاتحسبن الذین ماتوا ان تکون هولاء امواتا اینها مرگ اصطلاحی است برای اینکه هجرت است نگویید مرد بگویید هجرت کرد چطور من نمیگویم اینها مرد گرچه گفتم ﴿کل نفس ذائقه الموت﴾ اما گفتم شما هر شب میمیرید هر شب پیش من میآیید حالا یک مرحله گیاهی را در رختخواب حفظ میکنید این میماند بقیه هر شب مهمان من هستید دیگر ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها﴾ ما هر شب میمیریم متاسفانه حیف این خوابی که ما میخوابیم چون از بس که ما میخوریم و غافلیم این خواب ضیافت خدا است چه نعمت خوبی است که خدا به آدم داد فرمود شما هر شب مهمان من هستید اما از بس پرخوری کردید روز وراجی کردید حواستان نیست که کجا میآیید وگرنه هر شب پیش ما میآیید شما هر شب میمیرید ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها﴾ ﴿هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ماجرحتم بالنهار﴾ واقعا من که گاهی فکر میکنم میگویم حیف این خوابی که نصیب ما شده خواب مدرسه است مثل آدم چشم بسته گوش بسته را ببرند حرم اصلا نداند کجا بردند یک آدم بیهوشی را ببرند حرم و برگردد اینکه نمیفهمد که کجا رفته حیف این خواب که نصیب ما شده خوب پس ما هر شب میمیریم اگر این است خوب یک قدری آن مرگ رسمی که رسید آن یک خواب طولانیتری است بنابراین اینچنین نیست که حالا مرگ یعنی نابودی مرگ یعنی هجرت مرگ یعنی وفات نه فوت توفی است نه فوت است و به حضور خدای سبحان رسیدن است و اعمال را دیدن آن وقت این همه سفارشی که کردند که تو کار خودت را برس چه کار داری به کار دیگری این باعث میشود که یک طلبه بشود علامه طباطبایی یا میشود علامه امینی یا میشود شیخ انصاری یا یک استاد دانشگاه میشود محقق میشود ابوریحان بیرونی به دنبال اینکه کی چه کرد ما موظفیم امر به معروف بکنیم نهی از منکر بکنیم اما با شرح صدر شرح صدر که داشتید دیگر راحتید دیگر غصهای نداریم که ما را از پا در بیاورد بد کسی را بگوییم که خوب ما چه توقعی داریم در محیط کود یک کسی معطر باشد اینطور نیست اینجا جایش این است ما باید بفهمیم آدرس به ما دادند که شما کجا هستید این ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ به وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ما میدانیم این حرفهایی که میزنند این تهمتهایی که میزنند تو را ساحر میدانند شاعر میدانند کاهن میدانند جادوگر میدانند مفتری میدانند باعث دلتنگی تو است ما آمدیم دل تو را باز کنیم شرح صدر بدهیم ﴿لقد نعلم أنک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾ لذا وقتی آن همه ناملایمات را وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میدید تحمل میکرد میگوید بله همینطوراند دیگر اینچنین نیست که تمام شده باشد روزگار یا ما موظفیم که مالیات حماقت یک عده را بدهیم این که نیست که اینها هستند فراوانند در عالم این اساس کار قرآن کریم است فرمود موعظه است این ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ است ما موظفیم هرکسی کار بدی کرد از راه نهی از منکر هدایتش کنیم و از کارش منزجر باشیم نه از خودش او را باید هدایت کنیم بالاخره نشد قابل هدایت نشد از خود او هم میشویم منزجر فرمود ﴿واخجرهم﴾ اما باز هم ﴿فی انفسهم﴾ ﴿و قل لهم فی انفسهم قولا بلیغا﴾ این است که در سوره مبارکه حجر فرمود ﴿ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون﴾ دلتنگ میشوی یک آدم دلتنگ افسرده است غمناک است غمگین است پژمرده است حوصله کار ندارد اما یک انسان مشروح الصّدر فرحان است سرحال است فرمود ﴿و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون﴾ برای این کار تسبیح کن به حمد خدا یعنی این مشکل را میخواهی حل کنی مشکل را باید پیش چه کسی ببری کسی که بی مشکل است غالبا تسبیح در قرآن کریم با حمد همراه است چرا؟ همان تحلیلی که سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه دارد ما از آن جهت که نیازمندیم محتاجیم که مشکل ما حل بشود خوب چه کسی مشکل ما را حل میکند؟ آنکه مشکل ندارد یعنی عیب ندارد نقص ندارد فقر ندارد جهل ندارد بخل ندارد و همه کمالات را داراست آنکه هیچ عیب و نقص ندارد سبوح و قدوس است پس او را تسبیح میکنیم و به او مراجعه میکنیم چون مشکل ما را برطرف میکند ولی نعمت ما است و به ما نعمت میدهد لذا همواره تسبیح با تحمید همراه است ﴿ان من شیئ الا یسبح بحمده﴾ اینجا هم فرمود ﴿فسبح بحمد ربک﴾ او را تسبیح بکن برای اینکه بی نقص است بدون ضیق صدر است شما میخواهید به کسی مراجعه کنید که مشکل نداشته باشد پس باید بدانید که او بیمشکل است این دانستن تو در همان تسبیح ظهور میکند فسبح باید تسبیح کردی به او مراجعه میکنی وقتی مراجعه کردی نعمت دریافت میکنی وقتی نعمت دریافت کردی او را حمد میکنی ﴿فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک﴾ اینقدر عبادت بکن تا به مرحله یقین برسی که این حتی فایده است نه غایت یعنی برای اینکه به مرحله یقین برسی عبادت بکن نه اینکه معاذالله همین که به مرحله یقین رسیدی عبادت را رها کن این غایت نیست این فایده و منفعت است.
سئوال: جواب: تسبیح نه گرچه مصداقاً ممکن است باشد تسبیح تنزیه از نقص است حمد در قبال نعمت است نعمتی را که ذات اقدس اله به کسی میدهد انسان در برابر او حمد میکند.
سئوال: جواب: غرض آن است که انسان تا زنده است موظف است که عبادت بکند مشکلات را دارد لکن مشکلاتش را میفهمد که با که در میان بگذارد و حل کند این حل میشود لذا فرمود این شفا است ﴿لما فی الصدور﴾ البته آن بیماریهای دیگر کسی حالا نفس تنگی دارد دردهای فیزیکی دارد اینها هم البته با حمد و امثال حمد تجربه شده است دستور هم رسیده قابل درمان است اما عمده آن است که ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ از مسائل اعتقادی و از مسائل اخلاقی است آن وقت انسان مشروح الصدر است باکش نیست که کی دارد و کی ندارد آن قسمتی که باید انزجار داشته باشد منزجر هست اما این انزجار او را به ستوه نمیآورد که حالا او اهل اعتراض باشد کجراهه برود و مانند آن مطلب دیگر اینکه اگر کسی خواست اینها را جمع بندی بکند یعنی موعظه را شفا را هدایت را و رحمت خاصه را که رحمت رحیمیه است جمع بندی بکند همه اینها زیرمجموعه رحمان که شبیه الله میتواند اسم اعظم باشد زیر مجموعه آن مندرج هستند برای اینکه فرمود ﴿الرحمن علم القرآن﴾ اگر قرآن موعظه است اگر قرآن هدایت است اگر قرآن شفا است اگر رحمت رحیمیه را در بر دارد همه اینها زیرمجموعه الرحمان هستند که الرحمن معلم قرآن است این نازل کرده در نوبتهای قبل هم اشاره شد که این آویخته است نه انداخته این طناب را آویخته فرمود بگیر و به من نزدیک شد و هر اندازه که انسان بفهمد در کجا است و به همان اندازه عمل بکند در عین حال که نهی از منکر دارد امر به معروف دارد اما راه خودش را میرود اینطور نیست که حالا بگوید چه فایده من درس بخوانم مگر انسان درس را میخواند برای زید و عمرو یا درس را میخواند برای تجرد روح خود و کمال روح خود و رهتوشه راه خود قرار بدهد و با ابد و با همه علوم سر و کار دارد و اینها شکوفا میشود مگر برای زید و عمرو آدم درس میخواند تا قدردانی بکند آن وقت میفهمد که برای کی دارد درس میخواند این که فرمودند خوب کمتر طلبهای است که به این روایات برنخورده باشد هم در معالم هست هم در کافی هست هم در سایر جوامع روایی ما که فرشتگان پرهای خودشان را پهن میکنند زیر پای طلاب علوم دینی اینها روی پر ملائکه نشستهاند خوب پر ملائکه وقتی پرواز میکند اینها را به خیلی جاها میبرد آن وقت این میشود فلان فقیه این میشود فلان حکیم به این فکر آدم باشد غیر از اینکه سرمایه را آدم ببازد چیز دیگری نیست خدای سبحان فرمود یک عده با من دشمن هستند ﴿من کان عدوا لله﴾ یک عده با ملائکه من دشمن هستند و ملائکتی و جبرئیلی و میکال شما دلتان میخواهد کسی علیه شما حرف نزند نقدی نکند تهمتی نزند غیبتی نکند دروغی نگوید افترا نکند عیبجویی نکند این که میشود بهشت این که دنیا نیست دنیا آن است که از خدا گرفته تا مومنین از مومنین گرفته تا خدا نسبت به آنها دشمن هست ﴿من کان عدوا لله و ملائکته ورسله و جبریل ومیکال﴾ کذا و کذا خوب حالا وقتی سرامیک دستی بشود رب آنوقت شما چه توقعی دارید شما آمار متنبیها را بخوانید ببینید کمتر از انبیا هستند اینکه باعث نمیشود که کسی پیغمبری خودش را رها بکند که این همه علمای بزرگ که وارثان انبیا هستند از همین حوزهها برخاستند آنها فهمیدند کجا هستند ﴿علیکم انفسکم﴾ البته اینها امر به معروف میکنند نهی از منکر میکنند تبلیغ میکند اما اینچنین نیست که حالا اگر چهار تا بینظمی دید چهل هزار بی نظمی دید چهارصد هزار بی نظمی دید دست از کار بردارد راهش را عوض بکند این میشود ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ شرح حال علما را خواندن به منزلهٴ درس اخلاق است یک وقتی است که مدرس اخلاقی معلم اخلاقی برای ما درس اخلاق میگوید یک وقتی ما داریم شرح حال علما را میخوانیم همین بررسی حال علما مطالعهٴ حال علما به نوبهٴ خود درس اخلاق است اینها الگوی عملی هستند اینها یا از روستا آمدند یا از شهر آمدند از جای معین که نیامدند این از لطیفترین سخنان مرحوم شیخ اشراق است که تاکنون وقف نامهای پیدا نشده که در آن نوشته شده باشد که علم وقف مردم فلان اقلیم است شما وقتی شرح حال علما را میبینید ببینید از هر اقلیمی از هر استانی رجال بزرگ برخاستند در هر شرایطی پس میشود این کار را کرد الان به برکت خونهای شهدا که ﴿طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم﴾ این سرزمین طیب وطاهر اگر میوه طاهر ندهد جای افسوس است پس ﴿یا ایها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ و همه اینها اگر ما بخواهیم جمع بندی بکنیم زیر مجموعه الرحمان است مطلب دیگری که سئوال شده که اجل در قرآن کریم مال ملت و امت است مال فرد نیست اینطور نیست در قرآن کریم اجل هم به فرد اسناد داده شد هم به جمع در سورهٴ مبارکهٴ انعام وقتی از اجل سخن به میان میآید آیه 60 سوره انعام ﴿و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ماجرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضی اجل مسمی﴾ فرمود ذات اقدس اله شبها شما را توفی میکند شما متوفی میشوید وفات میکنید صبح که شد شما را مبعوث میکند دوباره زنده میکند تا اجلتان فرا برسد آن اجل معینی که ذات اقدس اله مقرّر کرده است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ زمر هم مشابه این تعبیر آمده است یعنی آیه 42 سورهٴ زُمر این است ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی﴾ پس هر کدام از ما یک اجلی داریم یعنی مدت معینی داریم سررسیدی داریم چه اینکه امتها هم همینطورند امت منظور یک ملت با همه شهروندانش نیست یعنی هر گروهی که به نوبهٴ خود یک امتی هستند گاهی حزب امت است گاهی جناح امت است گاهی یک هیئت حاکمه امت است گاهی یک هیئت و انجمن امت است امت به این معنی خواهد بود شرح صدر هم اگر نصیب کسی شد آدم میبیند یک جهانبینی روشن و شفافی دارد که در سوره مبارکه زمر آیه 22 فرمود کسانی که مشروح الصدر هستند نورانی هستند ﴿افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه﴾ آدم روشن جلویش را میبیند دیگر هم راه خودش را میبیند هم راه کسی را نمیبندد آن وقت نشاط دارد چون هر چه بیرون از جان ما است لذتش لذت کاذب است مال ما نیست اگر علم بود معنویت بود فضائل بود مال ما است ما را مسرور نگه میدارد بیرون از حوزهٴ جان ما بود در واقع ما بارش را میکشیم ما باربر او هستیم لذا همواره آدم ممکن است آن را تهیه بکند وقتی تهیه کرد تازه میبیند انباردار است راضی نشده اما همین که یک مطلب علمی را فهمید این نام خدا و یاد خدا را به همراه دارد ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ این آرام میشود پس بنابراین شرح صدر این آثار را دارد موعظه هم همانطوری که به ذات اقدس اله اسناد دارد به وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم اسناد دارد شرح صدر هم مخصوصاً آیه 125 سورهٴ انعام هم برای نجات از تنگنای دل فرمود ﴿فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کأنّما ...﴾ خود آدم وقتی که میخواهد برود بالا در اثر کمبود اکسیژن چطور این نفس بند میآید این وقتی که یک کار خیری میخواهد انجام بدهد مثل اینکه میخواهد برود آسمان این تنگ نظری است از ترقی دیگری حسادت میکند سعی میکند جای پای او را خالی کند خوب ذات اقدس اله به او داد یا من لاینفدوا نائل نائل اسم فاعل و اینها نیست مصدری است یعنی نیل عطای او که کم نمیشود خوب بخواه به تو هم بدهد حالا چرا سعی میکنی از دیگری کم بشود بخواهید به تو بدهد اضعاف مضاعف هم میدهد فرمود چرا تنگ نظری چرا ضیق الصدری این میشود مشکل ﴿و من یرد ان یضله یجعل صدره ذیق حرجا﴾ آنگاه ذات اقدس اله به رسولش فرمود ﴿و عظهم﴾ تو اینها را موعظه کن ﴿و قل لهم﴾ ﴿فاعرض عنهم﴾ همینها که تبهکارند از آنها اعراض بکن اما هجر جمیل داشته باش ﴿وعظهم و قل لهم فی انفسهم قولا بلیغا﴾ که آیه 63 سوره مبارکه نساء است.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است